بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی ابائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیاً و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلاً و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

 ان شا الله از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری بفرستید.

 اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

گمون نمی کنم حضرت از این سردارای شیره ای بخواد یه سرداری بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

اولاً تبریک عرض می کنیم میمنت امروز رو که روز مجمع البحرین و التقا دو بحر عظمت الهی در روی زمین محقق شد این مجمع بحرین رو که رحمت خاصی ست برای شیعیان ان شا الله خدمت همه دوستان که سالگرد ازدواج امیرمؤمنان علیه السلام با فاطمه زهرا سلام الله علیها است را خدمت همه دوستان تبریک عرض می کنم.

ثانیاً ورود به ماه ذی الحجه الحرام رو و ماه مراقبات توحیدیه خاص برای اهل سلوک الی الله رو خدمت همه دوستان باز هم تبریک عرض می کنیم و امیدواریم که نفحات الهی و جذبات ربانی در این ماه شامل حال هممون بشه به خصوص در این دهه اول که از دهه های با برکت و به تعبیر بزرگان قرّة عین سالکین است و یک ویژگی خاصی دارد در نگاه توحیدی و نظام توحیدی و ادعیه خاص و ارتباطات خاص انشا الله بهره مند می شیم.

 من دلم می خواست المراقبات رو می آوردم و اینجا نکته هایی در رابطه با ماه ذی الحجة خدمت دوستان عرض می کردم منتها دیدم دیروزم تعطیل بوده بحث حدیث امروز هم اگر قسمتیش به اون بگذره اونوقت دیگه این هفته محرومیت مونم نسبت به حدیث زیاد میشه حالا هرچند اونم یه توفیق بود اما اینم خودش دیگه دوستان رو ارجاع می دیم حتما هم رجوع کردن حتما رجوع بکنن اگر یه موقعی وقت نکردن اعمال این ماه رو با توصیفاتی که مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در کتاب شریف المراقبات کرده نسبت به این ماه و ادعیه ماه و اعمال ماه حتما رجوع بکنند انشا الله از برکاتش بهره مند بشوند.

 در روایت هشتم که تقریباً دیروز جلسه گذشته تقریب تمام شدش و اگر ذیلش قرار شد خود دوستان رجوع بکنند نظام بحث بر این بودش که وقتی که پیش حضرت تعریف کردند از عبادت شخصی و از دین و فضل شخصی که خیلی به ظاهر متدین است اهل عمل است حضرت بلافاصله اولین سئوال… این ملاک به ما میده ما روش مون باید این جوری باشه در شناخت افراد.

 بلافاصله بیان فرمودند که كَيْفَ عَقْلُه[1]‏ عقلش چگونه است از عقلش بگین اون جا طرف گفت لاادری یعنی معلوم می شه که خود طرف هم این ملاک رو وارد نبوده لذا همون ظاهر رو که می دیده بر اساس همون ظاهر بر مراتب افراد قضاوت می کردن حضرت میگه این ملاک ملاک ظاهر برای قضاوت ملاک تامّی نیست نمی گه فایده نداره اما ملاک تامی نیست لذا باید فهمید که درک او چقدر است بعد هم مثال می زنن به اون مثال واضحی که دیگه اون عابد و اون ملک و اون همراهی ملک با عابد و بعد هم اون جریانات زیبایی که تو اون مثال آمد که دیگه دوستان حد فهم اون عابدی که ملک رشک می برد به عبادت او و از نتیجه عمل و جزای او نزد خدا تعجب می کرد که چرا انقد کمه وقتی همراه شد دید آرزوی اون فرد این است که تو این جای سرسبز خدا کاشکی خری داشت که می چرید دغدغه وجودیش این بوده احساس می کرد این سر سبزه ها داره حروم میشه یعنی حداکثر نگاهی که داشته این بوده که یه سبزه به درد چی می خوره؟

یعنی از اون تعالی در اشتغال به خدا و این ظهورات و این تجلیات حضرت حق در عالم که برای عالم انسان رو چراغونی کرده تا زلف آشفته یار موجب جمعیت انسان ها بشه چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد از این ها منتقل به خدا نمی شد از این ها تجلی اسماء و صفات نمی دید.

 از این ها در حقیقت خدای تبارک و تعالی را شهود نمی کرد یعنی فکرش در این بوده که اگر چمنی سبزه ای باقی هست حیوانی بخوره به کمال رسیده اما انسانی ببینه و منتقل بشه و اون عظمت یعنی اگر این…

 ماها هم گاهی حواسمون باید باشه این غیر از اسراف که من به اختیار خودم اسرافی بکنم این غیر از اون هست اما وقتی نظام عالم بر این چیده شده این چینش انتقالش مهمه حالا خری بود بخوره اون رو یا خر نبود من دعام این نباشه کاشکی خدا خری داشت که اینا رو می خورد خب تو هستی دیگه حالا بالاخره انقد که جا ازش یعنی می خوام توهین نمی خوایم به اون بکنیم اما تو این نگاه حضرت داره می گه ببین افق این انقده آرزوهامون افق هامون رو تشکیل می ده از عقلمون نشئت گرفته آرزوهامون افق هامون رو نشون میده و از عقلمون نشئت گرفته اگر می خواید بفهمید این روایت به ما یاد میده هر کسی افقش و عقلش و اون مرتبه وجودیش تا کجاست ببینید آرزوهاش چیه دعاهایش در چه حد هست دعاها در چه حدیه دعاهای افراد و آرزوهاشون افق هاشون رو نشون میده این بحثی بود که البته فروعات زیادی هم داشت بعضی هاش رو خدمت دوستان عرض کرده بودیم.

 در روایت نهم وارد می شیم….

(سئوال شاگردان که واضح نیست)… حالا اونم تو نهایت ممکنه نداره که اصلش این هستش که خدای تبارک و تعالی رو نگاه صحیحی بهش نداره اما حالا جسمانی نمی گه خدا این جا بود که می گه خر خدا این جا اگر بود یه خری داشت خدا این جا لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاه‏[2] ما می چیدیم می شدیم چوپان او خرا این کار انگار بهتر از این عبادت بود یعنی اگر اون خرا بودن این می چروند راضی تر بود ولی این کار یعنی لَوْ كَانَ لَهُ حِمَارٌ رَعَيْنَاهُ فِي هَذَا الْمَوْضِع‏[3] ماهم می چروندیم تو این موضع نه ازش جسمانیت خدا درنمیاد اما سطح فکر کوتاه بعداً همه چی دنبالش میاد این جا نمی گه اون جسمانی بود بعدش دنبالش همه چی میاد اما نشون میده افقش نسبت به خدای تبارک و تعالی و رابطه ش با انسان در همین حد است.

 در روایت نهم عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ این سند روایت علی بن ابراهیم قمی عن ابیه ابراهیم بن هاشم قمی عن النوفلی عن السکونی که سکونی هم از عامه بوده عن ابی عبدالله علیه السلام منتهی ثقه است، سکونی عامه است اما ثقه است عن ابی عبدالله این سند این رو عرض بکنم خدمتتون بیش از در این سندی که اومده نو فلی چهارصد و هفتاد و نه بار در کافی ذکر شده در کافی شریف یعنی حذف مکررات که در کتب دیگر چهارصد و هفتاد و نه بار در کافی در سند اومده چهارصد و هفتاد و دو بار نوفلی از سکونی نقل کرده یعنی چهارصد و هفتاد و نه باری که نوفلی در کافی شریف تو سند واقع شده چهارصد و هفتاد و دو بارش از سکونی نقل کرده یعنی هفت بار از غیر سکونی نقل کرده حالا اونم اگر رجوع بکنیم علت داره فعلا اونو بذاریم کنار که رو اون بحث نکنیم بعد ابراهیم بن هاشم که قبل از نو فلی یعنی شاگرد نوفلی پس نوفلی از سکونی که استاد شه از چهارصد و هفتاد و نه نقلی که نوفلی داره چهارصد هفتاد و دو تاش از سکونی نقل کرده غیر هفتاش از اون چهارصد و هفتاد و نه تایی که این ذکر شده چهارصد و شصت و دو بار ابراهیم بن هاشم از نوفلی نقل کرده یعنی شاگردش.

 پس اگر بخوایم یه حساب سرانگشتی بکنیم ابراهیم بن هاشم از خلاصه نوفلی از سکونی تقریبا کسی این سند رو یاد گرفته باشه که این سند ثقه هم هست حالا صحیح اگر نباشه این سند که ثقه است یا حسنه این سند چهارصد و شصت بار تو کافی تکرار شده.

…عرض کردم دیگه ابراهیم بن هاشم از نوفلی چهارصد و شصت و دو بار نقل کرده دقت می کنید و معمولاً هم علی بن ابراهیم هم از پدرش نقل کرده عن ابیه ش که ابراهیم هاشم اینا هم قمی هستند البته اصلیتشون قمی نبوده بعد قم البته دیگه اون جا قمی هستند دیگه معروف به قمی ان علی بن ابراهیم بن قمی عن ابراهیم بن هاشم قمی اینا قمی ان.

 خب پس این سند رو اگر یاد گرفتیم علی بن ابراهیم که موثق تامّ هست ابراهیم بن هاشم هم ضعفی ازش نقل نشده جرحی بهش وارد نشده هرچند تاییدی هم وارد نشده ولی تلقی و قبول شده ابراهیم بن هاشم هرچند براش تاییدی هم وارد نشده نوفل تایید شده سکونی هم از عامه است اما ثقه دونستنش.

 لذا سند روایت حسنه اگر صحیح نیست حسنه و چون حسنه روایاتی که به این گونه باشه قابل عمله و قابل توجه هست سند قابل اعتناست پس این سند این سند رو که یاد بگیرید کأنّه چهارصد و شصت از روایات کافی رو چکار کردید سندش رو یاد گرفتید این خودش از اون جاهایی هست که آدم یک بابه یک باره یک باب ولی یکباره ولی یک باب که خلاصه یک بارش چهارصد و شصت باره چند تا از اینا داریم منتها شاید یکی از طولانی ترینش اینه که انقد چند تا سند دیگه هست حالا به موقعش ایشالا اون هم خدمت که چند تا سند رو یاد بگیرید یه دفعه می بینید که حدود یک سوم کافی رو چکار کردید با این چند تا سند سندش یاد گرفتی خود این یه نعمتیه دیگه آدم بتونه یک سوم سندهای کافی رو با چند تا سند یاد بگیره که چیه.

…(مطلب شاگردان) خب بله دیگه چهارصد و شصتا است آدم دیگه دوباره توجه بکنه یه بار که یاد بگیره این رو بعضی توجه کردن اومدن سندهایی رو که تکرار شده رو حالا من ندارم من یه بار یه جا توجه ولی اینو خودم رجوع کردم دوباره چون یادم بود یه همچین مسئله ای رو رجوع کردم این از توش در اومد ولی هستش چند تا دیگه از این کارم شده حالا کجای یکی از کتاب ها این کارو کرده بود من سابق از این دیده بودم اگر رجوع کنید اونو پیدا کنید می تونید اون چند تا سند رو کامل پیدا کنید.

 روایت نهم که سندش این بود عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ اینکه امام صادق علیه السلام و بعضی از حضرات گاهی نقل می کنند از رسول خدا چون امام صادق که رسول خدا را ندیده اما نقل می کند مثل اینجا بی واسطه از رسول خدا قال قال رسول الله ص این جوری که بی واسطه نقل می کنند یا با واسطه نقل می کنند چون داره امام باقر علیه السلام گاهی می فرمود قال رسول الله بعد اومدن زمان امام باقر علیه السلام عده ای دشمن اومدن چکار کردن گفتن مگه امام باقر ع رسول خدا رو دیده ندیده که اگر ندیده چطور بی واسطه پس این حدیث که… لذا بعد از اون حضرت فرمودند که مثلاً عن ابی عن جدی مثلاً عن رسول الله دقت می کنید که این ها هم انکار اون ها رو هم بردارد.

 اما اینکه می فرمایند از رسول خدا با اینکه هر کلامی از امام صادق ع و حضرات معصومین صادر شود حتما از رسول خداست یعنی قطع داشته باشید که این منبع علم وقتی واحده منبع اخذ واحده استناد صحیح و تامه استناد در قالب الفاظ نیست فقط که این رو با گوش شنیده باشه استنادی که تو وجود حضرات هست چون منبع علم واحده و این ها هر کدام پس از دیگری حقیقت علم رو به واسطه دیگری اخذ کردند هر کدام رو به دیگری نسبت بدن و قبل هیچ اشکالی نداره از جهت آنچه که در روایات ما وارد شده این اسناد صحیح و کذب نیست نسبت به خودشون اما گاهی که ذکر میشه علت داره گاهی که ذکر میشه علت داره .

گاهی برای این بوده که تاکید کنن مسئله رو تا توجه بیشتری جلب شه گاهی برای این بوده که مخاطبی که در کار بوده در جلسه اهل تسنن بودند که به امامت حضرات قائل نبودند برای اینکه این مطلب بهتر اون ها هم قبول بکنن استناد میدن به رسول خدا تا برای اون ها هم تسهیل در قبول ایجاد بشه و دو سه تا علت دیگه هم ذکر کردن همین قدرش فعلا کافی است.

بعد می فرماید که إِذَا بَلَغَكُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَال[4]‏ اگر از کسی برای شما حسن حالی رو نقل کردند و به شما رسید فَانْظُرُوا فِي حُسْنِ عَقْلِه[5]‏ این کفایت نمی کنه برای شناخت اون فرد بلکه نگاه بکنید به حسن عقلش که اگر در حسن عقل هم این مشهور بود و مراتب داشت چون چرا فَإِنَّمَا يُجَازَى بِعَقْلِه[6]‏ تفاضل مردم در عقوله فَإِنَّمَا يُجَازَى بِعَقْلِه‏[7] نه یُجازی بعمله نه یجازی بحسن حاله بلکه یجازی به چی خیلی حرف سنگینه ها یجازی بعقله.

 یعنی اگر ما یه همچین دینی داریم این جور در بیان عقل مطلب داره این قدر عقل رو شریف می دونن این عقل باید الهیت تو وجودش و تو حقیقتش خیلی عظیم باشه که این جور بهش بها داده می شه این جور بهش فَإِنَّمَا يُجَازَى بِعَقْلِه‏[8] جزا بر اساس عقل جزا بر اساس عقل این دو مطلب یکی که همون طور که امیرالمومنین ع حدیث مستند بهش که ان العقل عقلان‏: مطبوع و مسموع‏ [9]درسته عقل مطبوع داریم و عقل مسموع داریم اگر در حقیقت عقل مطبوع نباشد عقل مطبوع نباشد مسموع نتیجه ای ندارد چرا عقل متبوع اقتضا و قابلیت و توانایی اولیه عقله که خدای تبارک و تعالی این اقضاء رو در درون انسان مطبوع طبع در طبیعت انسان این عقل قرار داده شده است مسموع اکتسابات انسانه که بر اساس این حرکت می کنه و کسب می کنه اگر این مطبوع نباشد هر چقدر به دنبال کسب انسان باشه وهم ایجاد میشه نه عقل.

 پس اگر مطبوع نباشد همون طور که کلام امیرمؤمنان علیه السلام است أنّ العقل عقلان‏: مطبوع ومسموع ولا ينفع مسموع إذا لم يكن‏ مطبوع[10]‏ اگر مطبوع نباشه مسموع کسب کسی که عنوان عقل این وهم میشه عقل نمی شه ایشون حضرت مثال هم می زنند این حدیث منسوب به حضرته كما لا ينفع نور الشمس وضوء العين ممنوع[11]‏ مثل این میمونه که چشم اگر نباشه ضوء الشمس اصلاً فایده داره نه دیگه فایده نداره از حیث رؤیت ها نه فایده نداره تو جهان برای این شخص اگر خورشید در کار باشد اما این چشم نداشته باشه ببینه نفعی برای این از جهت رؤیت ندارد.

 اون عقل مطبوع مثل چشم میمونه عقل مسموع مثل خورشیدی که می تابه و این در حقیقت چی میشه و این رشد می کنه و می یابد و استکمال پیدا می کنه مثل حجت درونی و حجت بیرونی که اگر حجت درونی نباشد حجت بیرونی هر چقدر هم تام باشه با این رابطه برقرار نمی کند لذا انبیا اگر بیان بالاترین انبیا جمع شن نزد یک نفر ولی این عقل نداشته باشه از درون مطبوع نداشته باشه هیچ فایده ای بر حضور اون ها برای این نیست رابطه ایجاد نمی شه پس حجت درونی که این عقله همون عقل مطبوعه که اولیات و بدیهیات و اقتضا و قابلیت در این هست مسموع هم اکتساباتی است که به دنبال….

 لذا اگر کسی مطبوع داشت اما مسموع رو ایجاد نکرد نجات پیدا می کنه نه چون مسموع مواخذه می شه براش فَإِنَّمَا يُجَازَى بِعَقْلِه[12] این جزا بر اساس کدام حالا انما یجزی بعقله در این روایت برای مسموعی است که مبتنی بر مطبوعه یعنی یجزی بر مطبوع نیست چون مطبوع اختیاری نیست مطبوع اختیاری نیست دادنی ست اعطایی ست درسته اونی که مجازات بر اساس باید منتها مطبوع باشد برای اصل الجزاء یا نه البته اما به مقداری که این مطبوع به مسموع فعلیت پیدا کرد البته جزا ها متفاوت می شه اگر در حقیقت….

منتها یه اشکالی ممکنه وارد بشه کسانی که کم دارن از ابتدا دارن اما کمه اقتضاءشون مجازاتشون بر اساس این کمه یا بر اساس از ابتداش مطبوعش بر اساس این کم یا زیاد بر اساس این کمه لذا عقل مطبوع در مجازات به این نحو اثر داره اما اگر کسی داشت ولی به فعلیت نرسوند جزاش بر اساس چی محقق می شه بر اساس همون کمی که به فعلیت نرسونده یا برای اونی که داشته ولی فعلیت نداده یعنی بر اساس مطبوعش که توانایی شه مقدار توانایی یا بر اساس فعلیت داده هاش بر اساس توانایی هاشه.

 اگر به فعلیت هم نداد آیا عقاب میشه یا نمی شه عقاب می شه یعنی این جوری نیست که اگر گفتیم که حالا نرفتیم به فعلیت نرسوندیم چی بشه حالا در راحتیم در همون حد برای ما چی میشه مواخذه می شیم نه.

 پس هم جزا بر اساس مطبوعه هم بر اساس مسموع هر کدام به نحوی بر اساس مطبوعه یعنی بیش از اونی که توانایی به او دادند از او نمی خوان بر اساس مسموعه یعنی اگر توانایی دادند ولی این به فعلیت نرسند و به مسموع نرسوند این جزا بر اساس اون رتبه ایست که می توانسته به فعلیت برسونه نه بر اساسی که اون چه که به فعلیت رسونده درست شد.

 لذا این انّما یجزی بعقله دیگه روشنه که نسبت به عقل مطبوع و عقل مسموع حجت درونی و حجت بیرونی چه معنایی پیدا می کنه.

 خب اگه از این روایت فرمایشی ندارید عبور کنیم به روایت بعدی.

 در روایت دهم (سئوال شاگردان که واضح نیست) …که بله طبع تبعیض مطبوعه در وجود انسان در طبیعت و جبله انسان چی شده قرارداده شده، مسموع یعنی با گوش در حقیقت چون گوش ابزار رشد و علم عمدةً از راه گوشه لذا می گن آدمی از راه گوش فربه شود یعنی علم عمدةً از راه گوش محقق میشه درسته چشم در حقیقت دخیله اما راه ورودی علم که کسبه عمدةً از راه چی هستش از راه گوشه که حالا اون بحث گوش و چشمم که دو تا مجرای کدام اعظمه کدام عظیمه یه باری باید توی مناسبتی اون بحثش انجام بشه.

 بعد در روایت بعدی مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد یکعرضی کردیم هر جا محمد بن یحیی بود احمد بن محمد کدام احمد بن محمد احمد بن محمد عیسی نه احمد بن محمد خالد درسته پس این احمد بن محمد بن عیسی است خب عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان‏ که سند سند خوبی است قَالَ: ذَكَرْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع رَجُلًا مُبْتَلًى بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ وَ قُلْتُ هُوَ رَجُلٌ عَاقِل‏[13] عبدالله بن سنان می گه که من خدمت حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردم که یک کسی است وسواس در نماز و وضو دارد مُبْتَلًى بِالْوُضُوءِ وَ الصَّلَاةِ[14]  وسواس داره وَ قُلْتُ هُوَ رَجُلٌ عَاقِل[15] آدم عاقلی هم هستش یعنی در حالی که آدم عاقلیه این مبتلای به وسواس فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَيُّ عَقْلٍ لَه[16]‏ کدوم عقل رو می گین داره چه عقلی داره وَ هُوَ يُطِيعُ الشَّيْطَان[17]‏ در حالی که داره اطاعت شیطان می کنه أَيُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ يُطِيعُ الشَّيْطَان[18]‏ خیلی تعبیر تعبیر سنگینی است یعنی این قدر متقین اش این است که هر گاه انسان در حال اطاعت شیطان هست قطعا عقل ندارد این کلام قدر متیقنش اینجاست اون جایی که انسان در حالت اطاعت شیطان است همچنان که در روایات دارد که انسان در حال معصیت روح ایمان از درون او پر می کشه و جدا می شه روح ایمان از او پر می کشه و جدا می شه و وقتی بعد از اون عمل بر می گرده مرتبه ضعیف ترش بر می گرده.

 این جا می فرماید أَيُّ عَقْلٍ لَهُ وَ هُوَ يُطِيعُ الشَّيْطَان[19]‏ در حالی که اطاعت شیطان داره می کنه یه موقع ممکنه استفاده بکنیم ازش قابل استفاده هم هست تو مرتبه اول کسی که اطاعت شیطان می کنه اصلا عقل ندارد منتها با کلیات دیگری که جمع بین این می شود که اطاعت شیطان گاهی از کسی سر زده اما در حقیقت اطاعت الهی هم سر میزند جمع می شه گاهی این نگاه اونه خَلَطُواْ عَمَلاً صَٰلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّـًٔا[20] اگر این دوتا رو باهم جمع کنیم نشون میده قدر متیقن اون جاست که چی باشه در حال اطاعت شیطان…

 لذا روایت دارد اگر کسی در حال اطاعت شیطان از دنیا بره تعبیر خیلی سنگینه کافر از دنیا رفته در حال اطاعت شیطان از دنیا بره یعنی اون لحظه اگر وجودش بسته بشه این خودش یه خوف عظیمی است که انسان رو از گناه بترسونه که تو لحظه گناه اگر حادثه ای واقع شد و انسان تو اون لحظه از دنیا رفت روح ایمان در وجود او نیست روح ایمان بین او و روح ایمان حاجب ایجاد شده ایمان ندارد روح ایمان رفته وقتی برمی گردد یعنی تو اون لحظه انقدر مشغوله در حقیقت حالت گناه اشتغال براش ایجاد کرده که از روح ایمان در فراغه نه روح ایمان رفته یعنی این جدا شده در اون لحظه این جدا شده حاجب ایجاد کرده غفلت محضه.

 لذا این جا که می فرماید قطعا قدر متیقنش اون جاییست که در حالت اطاعت شیطان چی هستش عقل ندارد عقل نداشت ملاک در حقیقت جزاء و ثواب برای او نیست اون مثل شیطان می شه نه اینکه عقاب هم ندارد اون عقلش چون عقل مطبوع رو داشت ولی مسموعش رو محقق نکرد در این جا عقاب محقق می شه یا نمی شه مثل نکراء در حقیقت معاویه میشه که این الْعَقْلُ قَالَ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَن[21]‏ نیست مسموعش محقق نشده دقت می کنید اون در طریقش حرکت نکرده.

 بعد بفرماید فَقُلْتُ لَهُ وَ كَيْفَ يُطِيعُ الشَّيْطَان[22]‏ این آدم با عقلیه این تو وضو و نماز مبتلاست نه تو معصیت خیلی تعبیر تعجب از اون تعجب کرده عبدالله بن سنان آشناست با زبان حضرات معصومین مؤمنین رو می شناسه به مؤمنین علاقه داره وقتی که این خطاب و عتاب شدید حضرت رو می بینه براش خیلی تعجب آوره که این کسی که دقت زیاد داره می کنه تو وضو و نماز این عقل نداره خلاصه دنبال یه راهی بود اینو درست بکنه این دید اصلاً حضرت انگار داره رابطشون رو قطع می کنه میگه این در این حالت اطاعت شیطانه اصلا به ما ربطی نداره تو این حالت.

 لذا می فرماید كَيْفَ يُطِيعُ الشَّيْطَان‏[23] فَقَالَ سَلْهُ هَذَا الَّذِي يَأْتِيهِ مِنْ أَيِّ شَيْ‏ءٍ هُو[24] ازش بپرس که این حالتش از کجاست از خودش بپرس من نمی خواد من بگم به تو از خودش بپرس که این حالت وسواست از چیه خدا گفته پیغمبر گفته میگه نه من خودم ده ها بار پرسیدم یه کسی رجوع کرده این تجربه رو که اینجا فرموده سوال بکنید سوال کردم همشون همشون بالاتفاق می گن این وسوسه شیطانه می دونن اما چی هستن ازش پرهیزم ندارن.

 دنبالش می فرماید فَإِنَّهُ يَقُولُ لَكَ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَان‏[25] خب اگر از عمل شیطانه اگر باور داشت به این انجام می داد؟ نه پس معلوم میشه یک مفهوم قبول داره از این باور نداره باور عظیم تری تو وجودشه که او حاکم در وجودش شیطان خیلی وقتا حواسمون باشه خیلی از اوقات شیطان وقتی که یه کسی رو از راه معصیت نمی تونه وارد بشه روایات داره از راه خیر وارد میشه یکی از راه های خیر این است که خیر رو سنگین می کنه به طوری که این از خیر کم کم زده بشه یا خود این یا جوری می کنه که اطرافیان وقتی نگاه به این می کنن می گن این آدمه مثلاً عابدیه آدم متدینیه آدم دین داریه این رو که نگاه می کنند از دین زده میشن این نمیاد به اونا بگه دین نه یه مثالی درست می کنه از دین دار که وقتی دیگران اینو می بینن هر کسی وقتی این رو دید و از دین زده شد از دین نفرتی در وجودش ایجاد شد جدایی ایجاد شد یه بچه بود نوجوان بود بچه خودش بود همسرش بود دیگرانی که اطرافش بودن هر کسی دید و از دین کراهت در وجودش به وجود اومد این شریک درون کراهتی است که در حقیقت به وجود آمده.

 یعنی نه فقط خودش رو مطیع شیطان کرده زمینه اطاعت شیطان را در خیلی ها ایجاد کرده خب این خیلی عقاب سنگینی می شه یعنی اگر کسی این رو بفهمه اون وقت می فهمه که لذا مثل وسواس مثل کثیرالشک می مونه نباید اعتنا بکنه.

(سئوال شاگردان که واضح نیست)… نه هر دوش هست عرض کردم که می گه ازش بپرس این از کیه می گه مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَان‏[26] دقت کردی اما من عمل شیطانه که می گه باور نداره و الا اگر به این عقل نظریش و این حقیقت باور داشت یعنی عقل نظریش اتمام حجت شده براش و چون اتمام حجت شده ولی باور نکرده عقل نظریش هم مورد سوال هست دقت کردید چون عرض کردم که این می داند که از اونه مثل در حقیقت چی هستش وَ لَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَ ٱلۡأَرۡضَ لَيَقُولُنَّ ٱللَّهُ[27] اما اینا کافراند درسته دنباله آیه یعنی استکبار یعنی اینا قبول ندارن اما چی هستش اون تو اتمام حجت تو وجودشون شده اتمام حجت تو وجودشون شده قائلن می دانند اما چی هستش مسئله یعنی اینم یه مرتبه از اونه.

 اون جایی که عقل بداند ولی به مقتضای دانست اش عمل نکند قبلاً خوندیم این رو این چیه  این جهله در نظر حضرات معصومین علیهم السلام اتمام حجت شده باشد بداند ولی مطابقش عمل نکند این جهله این عقل نیست درسته.

 پس این جا میگه این عقل ندارد عقل ندارد نه عقل مطبوع ندارد اقتضاءش رو داشته عقاب میشه بر این اساس.

 در روایت یازدهم می فرماید که عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَه‏ روایت مرفوعه است ُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئا[28] خدای تبارک و تعالی قسمت نکرده است برای بندگان شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْل‏[29] خیلی تعبیر زیباست یعنی رسول خدا می فرماید مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْل[30]‏ هیچ چیزی بهتر و برتر از عقل برای بندگان تقسیم نشده.

فَنَوْمُ الْعَاقِل[31]‏ مثال میاره براش چون این جوریه حالا اون خودش یه باب وسیعی معناش اما مثال میره حضرت فَنَوْمُ الْعَاقِل أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل[32]‏ بیداری جاهل چی هستش نسبت به نؤم عاقل پست تره.

 بیداری جاهل در حالی که عبادت داره می کنه نه جاهل در حقیقت مشغول عادی باشه بگی خب اون خوابه این بیداره بیداریش خلاصه سحر یعنی شب بیدارش نه سحر فقط بیدار بودن سحر یعنی شب بیداریش یعنی بلند شده داره عبادت قیام شب داره.

 پس اینکه می فرماید نؤم العاقل خواب عاقل افضل است از قیام شب جاهل اگر دین ما اینا رو می گه ما اینا رو باور داشته باشیم می تونید توی عالم چطور دینمون رو مظلوم مطرح کردیم.

 من صحبت های رهبری رو که می شنیدم تو یه چیز انصافاً دلم خیلی خواست حالا انشا الله دعا کنید آدم دلش میاد دیگه ایشون فرمودند که در رابطه با سبک زندگی باید کار بشه و ما سبک زندگی رو باید در حقیقت روش کار بکنیم خیلی دلم می خواست که روایات باب سبک زندگی رو چه کار بکنم از آدم شروع بکنه اقلاً قواعد این بحث رو در بیاره هم کتاب معاشرت بحار که دو جلد بحار میشه هم روابط در حقیقت آداب و سنن در خلاصه بحار که خود اونم یک تا دو جلد میشه و هم مباحثی که سبک زندگی رو توش بیان می کنه به خصوص تو آداب انبیا که رفتار انبیا با به اصطلاح مردمشون که تو بحار تو جلد یازده تا حدود در حقیقت بیست و دو سه میاد یازده دوازده جلد هم اون جاست و همچنین رفتار حضرات معصومین با در حقیقت مردم که اینا سبک زندگی از تو این چند جلد چی میشه کاملاً به دست میاد منتها باید هر کدام رو استیاد قواعدش رو کرد که کاملاً قابل تطبیق باشه.

 خب واقعا ما قدیما یه کتابی بود به اسم حلیة المتقین این کتاب حلیه المتقین کتاب بسیار خوبی بود اما اینا برداشتن یکی دو قسمتش رو که یه مسائلی بود که اونا هم جای خودش زبان خودش لازم و زیبا بود و خوب بود در زمان خودش ولی ممکن بود امروز این آداب یه خورده برای ما بیانش به این صورت سخت باشه یا غیر عرفی به نظر ما بیاد همینا رو علم کردن و این کتاب رو چی کار کردن تخطئه کردن کنار زده شد و بعضاً ممکن بود بعضی از روایات ضعیف هم توش اومده باشه اون ها هم نقش داشت در این که چی بشه در این که این کتاب از چشم ما بیفته اما انصافاً اگر کسی می تونست یه کتابی مثل حلیة المتقین به زبان امروز برای امروز می تونست بنویسه…

(صحبت شاگردان که واضح نیست)… نهج الحیاة؟ حالا من نرسیدم تفصیلاً ببینم که اون مقصود حاصل شده ولی این کار در حقیقت چی هستش جاش خالیه یه کارم نتیجه تنها نمیده باید کارهای مختلفی کرد برای در حقیقت طبقات مختلف یعنی این اجابت این دعوت که ایشون می کنند اگر ما نکنیم اجابت نکنیم همه ما چون ایشون تشخیص می ده که این الان جزو ضروریاته یعنی احساس می کنن از جهت کارشناسی جزو معضلات نظام ماست که سبک زندگی ما خیلیش تقلیدی هست و چون اون سبک آشکار نشده تقلید داره محقق میشه اگر ما کوتاهی کرده باشیم حوزه ها تو این مسئله کوتاهی کرده باشن همه ما مواخذ همه ما مؤاخَذ هستیم تعارف هم نداره یعنی ما با سرمون رو به سادگی می زاریم زمین این خطاب هم شنیدیم این رو هم فهمیدیم و کاری نکردیم شروع نکردیم اقلاً آغازش بکنیم حالا ممکنه من عمرم کفاف نداره تمومش بکنم اما آغازگر باشیم این خودش نشون دهنده اجابت هست حالا می خوام بگم بالاخره اینا آرزوهاست دوست داریم ایشالا تو فکرم اومد که کاشکی می شد که این بحث رو به صورت بحث سبک زندگی از روایات اقلاً یه آغازی شروع می کردیم بحث این جوری رو حالا ایشالا تو دوستان بالاخره همه اقلاً هر کدوم به وسع خودمون حسرتش رو داشته باشیم اگر آغازگر هم نیستیم حسرتش رو داشته باشیم حسرتش هم بی اثر نیست.

 می فرماید که عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا…مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِل‏[33] از مصادیقش همین است که آدم تکلیفش رو وقتی فهمید این تکلیف سوز میره دنبالش در حقیقت دقت میاره جاهل گاهی نمی فهمد اولویت تکلیف تو کجاست لذا یه چیزی رو سرلوحه کار خودش قرار می ده وقتشو تو اون مصرف می کنه اما تکلیف این نبوده وقتی تکلیف نبوده نسبت به اون چه که تکلیفش بوده انجام نداده توجه نکرده چوب می خوره یا نمی خوره اگر اقتضاءش بود باید می فهمید امکانش داشت ولیکن تفصیل نداد وجودش رو و نفهمید چوب داره می گن چرا نماز خوندی نماز مستحب خوندی در این جا بهش می گن چرا نماز مستحب خوندی در این جا این چرا نماز مستحب چون لازمه اش ترک چی بود یک اولی و اوجبی بود اونو چرا نخوندی میشه چرا اینو خوندی اون وقت درسته.

 این همه باب تزاحم می خونیم این همه در حقیقت تو اصول بحثشو می کنیم اون جا اگر کسی تو اون جا انجام بده اون وقت بحث مبنا در این جا متفاوته که آیا اجر می برد یا نمی برد.

 در ادامه بحث وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِل[34]‏ جاهل شخوص پیدا بکنه حرکت بکنه بره جهاد حرکت پیدا بکنه بره در حقیقت طی در حقیقت شهرها بکنه برای ابلاغ دین دیگه بالاتر از این برای ابلاغ دین درسته اما در حقیقت عاقل در یک جا نشسته می گه این عاقل چون تشخیص وظیفه اش صحیح تر هست این اقامت این از شخوص او که با سختی همراه بوده بالاتره چون می دونه اگر این عاقله اگر تشخیص می داد باید بره اینم می رفت اگر اقامت رو ترجیح داده معلوم می شود که این جا اقامت باید می کرده اون شخوص غلطه دقت می کنید چقدر جالبه یعنی ملاک در تشخیص تکلیفه یعنی اگر انسان شدت انجام تکلیف داشت ملاک نیست تشخیص تکلیفه که اثر می گذاره الان باید مقیم باشه یا شاخص حرکت کنه بره یا بنشینه اینجا درسته.

 گاهی این حرکت کردن ها خودش می شه چی گاهی حرکت ترک تکلیفه گاهی رفتن جهاد ترک تکلیفه تا این حد که رفتن جهاد گاهی چی هستش ترک تکلیفه یعنی تکلیف این در این بوده که این جا وایسه.

 و این رفتن مثل اون خالی کردن تنگه احد تنگه احد رو وقتی خالی کردن اونا باید وای می ایستادن اونا نباید می رفتن جهاد اونا نباید می رفتند، اونا جهادشون در اقامت بود وایسادن اون جا بود همین که اون جا وای ایستادن دشمن می دید اونا اونجا هستند به اونا حمله نمی کرد لذا اونا جهاد هم نمی کردن در اون جا کاری نداشتن هم سالم می موندن هم در حقیقت جهادی نکرده بودن هم تکلیفشون این بود وقتی خالی کردن شخوص پیدا کردن برای حمل اینا بیان حالا که زدن کشتن ماهم بزنیم بکشیم دارن فرار می کنن خب این باعث شد که شخوص جاهل بشه.

 این باعث شد که اسلام ضربه بخوره خیلی سخته فهمیدن این تکلیف ها یعنی اون تنگه رو پیدا کردن وایسادن اون جا حتی اگر ببینه که همه دارن حرکت می کنن کارهای عظیم انجام میدن ولی این باید بایستد اگر بدون تکلیف اینه این اقامت عاقله.

 لذا ما معمولاً این رو کمتر تو تکلیف هامون می شناسیم.

 زمان جنگ که بود به خصوص اون شور و هیجان جنگ این مسئله بیشتر آشکار توش بود یعنی خیلی همه خب اون جاذبه جنگیدن و خط مقدم همه رو جذب می کرد اما گاهی تکلیف در این بود که چی باشه تکلیف واقعا اقامت عاقل در این بود که یه کسی هدایت جنگ رو داشته باشه تغذیه جنگ داشته باشه فلان کار رو داشته باشه و این از اون افضل بود که داشت میره اگر این می خواست بره اون جا بره این کارش افضل از اون بود اون می شد شخوص جاهل برای این.

تو علمم همین جوریه تو کسب هم همین جوریه تو تحصیل و درسم که چه درسی تو اشتغالم همین جوریه گاهی انسان میره خدمات بزرگی داره انجام میده اما این وظیفه اش چی بوده اقامة العاقل این بوده که در اونجا وایسد پای درسش برعکسش ممکنه کسی باشه با رفتن دقت می کنیم اما عاقلانه بر اساس عقل یعنی بر اساس تکلیف…

 لذا می فرماید این یعنی یک کلیه است که خیلی فروع داره برای هر کسی تو هر لحظه عمرش داره تو هر لحظه ای فرع داره که إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ‏ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْل[35]‏ هیچ نبی و رسولی مبعوث نشد مگر اینکه عقلش رو کامل کرده بود قبلاً حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْل[36]‏  اینم بالاتر وَ يَكُونَ عَقْلُه‏ این قاعده است این قاعده است اگر این قاعده رو قبول کنیم خیلی شبه ها خیلی حرفا بعد با همین قاعده جواب داده می شود وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه[37]‏ حالا این افضل من جمیع عقول امته دو اطلاق داره یه اطلاق این است که از تک تک اونا بالاتره یعنی هر کدوم بسنجی این بالاترینه یه اطلاق این است که همه رو هم بذاری رو هم دیگه این بالاتره.

 أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِه[38]‏ هر دو بیان را دارد چنانچه بعضی از روایات شاهد بر دومی هم هست که عبادت مثلاً ادریس نبی در زمان ادریس روایت دارد ادریس نبی عبادتش افضل بود از عبادت جمیع در حقیقت قومش نه از تک تک شون از همه، می گه از همه چرا چون عقلش بالاتر از عقل همه بود چون عقل بالاتر بود عبادت تابع عقله عبادت همه هم عبادتش بالاتر بود.

وَ مَا يُضْمِرُ النَّبِي[39]‏ این رو دیگه انشا الله حالا بعداً خودتون…

 خلاصه این کدها ایشالا کاربردیش کنیم والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

[1] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح8

[2] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح8

[3] همان

[4] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح9

[5] همان

[6] همان

[7] همان

[8] همان

[9] شرح اصول کافی(صدرا) ج1 ص 241

[10] نهج السعادة ج8ص174

[11] همان

[12] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح9

[13] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح10

[14] همان

[15] همان

[16] همان

[17] همان

[18] همان

[19] همان

[20] سوره توبه آیه 102

[21] الکافی (الإسلامیة) ج1ص11ح3

[22] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح10

[23] همان

[24] همان

[25] همان

[26] همان

[27] سوره لقمان آیه 25

[28] الکافی (الإسلامیة) ج1ص12ح11

[29] همان

[30] همان

[31] همان

[32] همان

[33] همان

[34] همان

[35] همان

[36] همان

[37] همان

[38] همان

[39] همان

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 07” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید