سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در تتمۀ آیاتی بودیم که در سورۀ بقره راجع به بحث ربا بود و ان شاء الله چون بحث خارجش هم دیروز مفصل گفته شده، امروز ان شاء الله در تطبیق مسئله جلو برویم. در صفحۀ 421 فقوله تعالى يمحق الله الربا ويربي الصدقات[1] يبين حال الربا والصدقة في أثرهما. دارد آثار صدقه و ربا را بیان میکند. سواء كانا نوعيين أو فرديين. که دیروز بیان شد که احکام فردیه به عنوان اینکه شخص باشد، یعنی این بیان و قرآن آیاتش در مورد اشخاص باشد، نداریم. لذا هرجایی هم که شخص آمده حتماً این جریان را دارد مورد دقت و حکم و نظر قرار میدهد. لذا قرآن یک حقیقت جاری است که دائماً جریان دارد و هیچ سنتی از سنتهای او حتی آنجایی که آیهای نسخ شده، این هم به عنوان هدایتگری در نظام الهی قابل استفاده است. حتی آن حکم نسخشده به عنوان یک حکم تاریخی فقط تلقی نمیشود. چه برسد به آنجاهایی که راجع به افرادی است که اینها هم همینطور است. همهاش جریان جاهلی است. حالا اینطور ایشان میفرمایند سواء كانا نوعيين أو فرديين والمحق من لوازم الربا. یعنی برخلاف ربا که اساس لفظش و آنچه متراعا است از ابتدایش که ربا رشد است، میفرماید محق از آثار ربا است. محق یعنی از بین رفتن تدریجی. تدریجاً از بین رفتن، نابود شدن. پس ربا محق است. جمع بین محق و ربا خیلی لطافت دارد که ربا را قرآن محق میداند و المحق من لوازم الربا. یعنی جداشدنی نیست. لازمی است که جداشدنی نیست. لا ينفك عنه كما ان الارباء من لوازم الصدقة. صدقه که به ظاهر دادن پولی است به دیگری و از دست دادن است، میفرماید این ارباء است و این رشد است که یمحق الله الربا و یربی الصدقات. که این یک موقع هست ما میگوییم صنعت ادبیت است که خدای تعالی به کار برده بود و خواسته قلمفرسایی بکند، ما یک موقع نگاهمان این است که در نگاه قرآنی و نگاه الهی هیچ چیزی گزاف به کار برده نشده. هرچیزی که به کار برده شده، عین واقعیت هست. نه حتی عین واقعیت هست، خود واقعیت هست. یعنی یک موقع ما میگوییم این متن واقع است منتها این لفظ آن واقع است همین، یعنی خدای سبحان این متن واقع را به زبان آورده و به عنوان وحی برای پیغمبر اکرم بیان کرده. حتی اینگونه نیست که یک خبری از واقع باشد. نه. متن واقع است که وجود لفظی واقع است که محقق شده. آن موقع محق ربا و ارباء صدقات معنای دیگری پیدا میکند غیر از آن چیزی که در نگاه اول ممکن است به ذهن بیاید. فالربا ممحوق وإن سمي ربا والصدقة ربا رابية وان لم تسم ربا. اگرچه نامیده نشود ربا. اگرچه نامیده نشود رشد این صدقه، ولی صدقه رشدآور است. لم تسم یعنی لفظاً. لفظاً کسی این را رشد نمیبیند. او را لفظاً رشد میبینند. میگوید نه این لفظ دلالتی بر واقع نمیکند اگر خلاف واقع باشد و در نظر الهی ربا و صدقه آنچه که در نگاه اولی هست، خلاف واقع هست که صدقه را محق میبیند و ربا را رشد میبیند. لفظاً اینطور اطلاق شده. لفظش را بگذارید حسن یک آدم زشت را که این زیبا نمیشود که. میگوید اگر ربا را که محق است گذاشتی ربا و رشد، این ربا نمیشود. رشد پیدا نمیکند. این بیان را دارد. وإلى ذلك يشير تعالى : يمحق الله الربا ويربي الصدقات. چون اینها گفتگواش را قبلاً کردیم و بحثهایش در جلسات گذشته مفصل گذشته، دیگر تکرار نکنیم. و وصف الربا للصدقات بأقسامها. آن هم صدقه را و اقسام صدقه. چه صدقۀ واجبه، چه صدقۀ مستحبه. همه را مطلق دانسته و صورت او را ربا دانسته که ارباء دارد و رشد دارد. وتوصيف الربا. آن هم به طور اطلاقی، بوصف يضاد اسمه بحسب المعنى وهو الانمحاق. پس ربا هم هرکجا آن حقیقت ربائی که در شرع معرفی شده، هرجا باشد آن هم انمحاق است که از بین رفته است.
تا اینجا این بیان را تکمیل کردند. حالا دو شبهه را بیان میکنند که دو نوع برداشت دیگر خواستند بکنند. دو برداشت دیگر را خواستند در رابطه با اینکه میگویند آخر ما در نگاه ظاهر که میکنیم، آن رباخوار دارد مالش ازدیاد پیدا میکند. با محق چطوری سازگار است؟ برای اینکه این را توجیه بکنند، گاهی گفتند آثار رباخواری منجر به تنگنا میشود. یعنی رباخوار مبغوض دیگران است. همیشه باید مراقب باشد نسبت به مالش؛ چون مال دیگران را که ضمیمۀ مالش کرده و همه چشم دارند چون مال خودشان میبینند که در دست این است یا زندگیای زندگی شیرینی نخواهد شد یا توجیه دیگر این است که در آخرت این محقق میشود نه در دنیا. یمحق الله الربا مربوط به آخرت است. مرحوم علامه میفرماید که اینها از آثار رباخواری هست، اما منحصر در اینها نیست. بلکه اطلاق دارد. و حتی شرایط دیگر را هم و آن آثار دیگر را هم که در دنیا باشد و حتی محق واقعی باشد را هم شامل میشود. وبما مر من البيان يظهر ضعف ما ذكره بعضهم که ان محق الربا ليس بمعنى. این میگوید این ضعیف است مرحوم علامه این قول. ضعیف است نه از باب اینکه باطل است، از این باب که منحصرش کرده. میگوید این انحصار چرا کردی؟ این هم هست، اما انحصار بر این ندارد. آنی که میگوید در آخرت است، میگوید آن هم درست است، اما منحصر بر او کردنش غلط است. پس اگر میگوییم ضعف، نه اینکه اصل مسئله ضعیف است. نه. انحصارش ضعیف است که بگوییم فقط این. ان محق الربا لیس بمعنی ابطال السعي وخسران العمل بذهاب المال الربوي. این شخص میگوید که اینطور نیست که مال برود، مال محو بشود، نه. ، فإن المشاهدة والعيان يكذبه ، وانما المراد بالمحق إبطال السعي من حيث الغايات المقصودة. پول را درمیآورد تا رفاه پیدا کند، تا زندگیاش خوش باشد. این پول به درد خوشحالی و زندگی خوش این نمیخورد؛ چون دائماً مبغوض دیگران است در ارتباطات و همه با این چه هستند؟ میدانند چه بلایی هرکسی که آورده. میداند چه کرده. لذا با او سر سازگاری ندارند. زندگی خوشی نخواهد داشت. من حیث الغایات المقصودة بهذا النوع من المعاملة ، فإن المرابي يقصد بجمع المال من هذا السبيل لذة اليسر وطيب الحياة وهناء العيش ، لكن يشغله عن ذلك. یک از جانب خودش. بجمع المال ووضع درهم على درهم. که هیچ چیز سیرش نمیکند. دائماً میخواهد ازدیاد داشته باشد این حرصش و دوم از جانب دیگران، ومبارزة من يريد به أو بماله أو بأرباحه سوئا. آنی که کسانی که مال ربائی گرفته بودند یا اطرافیانشان که دیدند چه بلایی به سر این آمده، همه با این حالت مبارزه و نزاع دارند. من یرید به. یا خود این را مورد معارضه قرار میدهند یا مالش را یا ارباحش را یعنی سودش را. وقتی سودش میشود، سختش میشود دادن… اصل پول را دادند حالا میبینند باید چقدر سود بدهند. لذا میبینید در اینجا ناسازگاری میکنند. با او برخورد میخواهند بکنند. این هم مجبور است دائماً قوۀ قهریه به کار ببرد. با اینها برخورد داشته باشد. همین باعث میشود که زندگیاش هیچ موقع خوش نباشد. در یک معاملهای نبوده که مرضی الطرفین باشد. این او مضطر بوده این را گرفته، حالا که کارش بیخ بیشتری پیدا کرده، مشکلتر شده، میبیند نمیتواند پس بدهد و لذا معارضه میشود.
«یکی از حضار:» استاد در معاملات صحیح آنهایی که ربا بعد از این نیست و صحیح هست، میبینیم بعضیهایش نامفهوم 09:19 است.
«استاد:» آنجا غالبی نیست. آنجا گاهی اقلی است ولی اینجا همیشگی است. چرا؟ چون در آن معاملات طرف یک چیزی در قبالش گرفته. بالأخره آن چیزی را که گرفته دارد یا مصرفش کرده.
«یکی از حضار:» میگویم این دلیل تام نیست.
«استاد:» اینجا معارضه ممدوح است. چرا ممدوح است؟ چون در قبال پولی که دارد پرداخت میکند، چیزی نگرفته. یک قسمتش در قبال یک قسمتیاش بوده، بقیهاش را دارد بلاعوض دارد میدهد به زور آن هم. مثل صدقه نیست که اختیاراً بدهد.
«یکی از حضار:» در ربای قرضی درست است فرمایش شما، ولی ربای معاوضی که مثلاً…
«استاد:» در ربای معاوضی هم میدانید که آنجا معمولاً نسیه در کار است؛ یعنی عمدۀ معاملات چیز یک موقع ردیء و جید است فقط، ولی عمدتاً آن زیادت بر اثر نسیه بودن است. آن نسیه بودن که محقق میشود، همین را ایجاد میکند که اگر صد کیلو برنج را داده بوده قبلاً، این الان باید دویست کیلو پس بدهد، وقتی میخواهد دویست کیلو پس بدهد صد کیلواش در مقابل صد کیلو است. این صد کیلوی دیگر مقابل ندارد. لذا آنجا هم همین مسئله هست.
بعد میفرماید که والهموم المتهاجمة على نفسه. چون جریان ربا واقعاً ما الان عادت کردیم به آن و الا خلاف فطرت بودنش واضح است، ولی چون نوعی شده، دولتی شده و تقریباً جهانی شده، از دولتی هم گذشته، از این طرف باورش سخت شده الان در این دوره. هیچ موقع هم به این شدت نبوده. یعنی این دوره این عصر شدت مسئله است. به طوری که آدم فطری بودن را در جهت مخالفش گاهی میبیند. میگوید مگر میشود معاملات بدون ربا هم؟ مگر میشود؟ اینقدر این، فطرت محجور شده اصلاً که مگر غیر از این میشود؟ تعجب از این طرف شده الان که چطوری میشود به هم زد. والهموم المتهاجمة على نفسه من عداوة الناس وبغض المعوزين له. به خصوص فقرا. معوزین له ووجه ضعفه ظاهر. وجه ضعفش چیست؟ انحصارش وجه ضعفش است. میگوید اینها سرجایش هست، اما فقط تنها اینها نیست. اگر این میگوید محق، محق فقط به اینها نیست. این هم یک وجه اخلاقیاش است، ولی منحصر نیست. وكذا ما ذكره آخرون : ان المراد به محق الآخرة. بعضیها خواستند بگویند نسبت به آخرت است. وثواب الاعمال التي يعرض عنها المرابي باشتغاله بالربا. وقتی به ربا مشغول میشود، از آنها اعراض کرده. ، أو التي يبطلها التصرف. آنها ابطال کرده تصرف در مال ربا. كأنواع العبادات. چون این به ربا مشغول میشود، محروم میشود از عبادات یا از معاملات صحیح. وجه الضعف : انه لا شك ان ما ذكروه من المحق. اینها همه از محق هست. لكنه لا دليل على انحصاره في ذلك. انحصار ندارد. اینها هم هست. پس اینها را هم میپذیریم، هم آخرتی است، هم اخلاقی است، اما در عین حال واقعاً مال هم محق میشود. وقتی خدای تبارک و تعالی میفرماید، اینطوری نیست. لذا با آن بیانی که در صفحۀ قبل داشتند که هم نگاه را به عنوان اجتماعی ببینید که عمر اجتماع یک عمر طولانیتری است. وقتی میگوییم یمحق الله الربا، این محق میشود، این سنت و این فرهنگ به سمت محق میرود، حقیقتاً به سمت محق میرود. نه اینکه تقدیراً باشد، آخرتاً فقط باشد. نه. حقیقتاً دارد به سمت جامعهای که به ربا مبتلا میشود، حتماً به سمت نابودی دارد میرود. حتماً دوران نابودیاش دارد… یعنی رو به زوال است جامعهای که به ربا مبتلا بشود. این محق واقعی است. چه در نظام فردی، چه در نظام نوعی که در نظام نوعی میشود حیات اجتماعی. حیات اجتماعی فقط عمرش طولانیتر است. ممکن است پانصد سال، ششصد سال طول بکشد. چون همانطور که بیان کرد، عمر اجتماع مساوی با گاهی چند نسل است. لذا حیاتی دارد برای خودش اجتماع. برای خودش عمری دارد. سنتهایی را دارد همچنانکه فرد اینها را دارد. هم در نظام فردی اینطوری است.
«یکی از حضار:» صفحۀ قبلی هم که علامه فرمودند غالباً صاحب ربا از بین میرود، هلاک میشود.
«استاد:» عرض کردم الان ایشان بیانشان این است که حتماً محق محقق است. یعنی یکیاش همان است که صاحب مال اغلب…
«یکی از حضار:» نامفهوم 13:51
«استاد:» بله این دو را ایشان نمیپذیرد به عنوان انحصار.
«یکی از حضار:» اصلاً انحصارش را کار ندارم. این بیان دارد میگوید ما میبینیم اکثراً اینطور نیستند، دارند زندگیشان را میکنند.
«استاد:» این زندگیشان را میکنند، در دورانی که دارد ربا را میگیرد. اما به یک جایی میرسد که این معکوس میشود و شدت پیدا میکند و آخرهای عمر اینها همه مبتلا میشوند به ابتلائاتی که اینها از دست رفته میشود. آنها در آن قبلی است که میفرماید اینطور نیست که آخر همۀ اینها به خوشی تمام هم بشود. نه واقعاً زندگیشان رو به اضمحلال میرود. آنجا فرمودند. لذا این شخص میخواهد بگوید ما میبینیم الان خوش است، دائماً مالش هم رو به ازدیاد است، این ملاک از ابتدا تا انتها است. میگوید غالب اینها در انتها اینطور نیست که در نظام فردیشان… ان در نظام اجتماعی عرض کردم الان، در نظام فردیشان هم… غالب این نیست که تا آخر عمر رباخوار رو به ازدیاد برود. یعنی به یک جایی میرسد که اینها مطرود مردم میشوند و محق محقق میشود در همین دنیا برایشان در نظام فردی هم.
بعد میفرماید که وكذا ضعف ما. همچنین عدهای خواستند این را، آیه را دلیل بر قول خوارج بگیرند که وقتی که آیه آمد، آیۀ شریفه این بود که فله ما سلف و امره الی الله و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون.[2] کسی که عود کرد در ربا و دوباره شروع کرد، فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون. میگوید ببینید یک گناه است، ولی نار خلودی را دارد. پس معلوم میشود هر گناهی آدم را از دین خارج میکند. خوارج میگویند. پس اگر گناهی کسی مرتکب شد، از دین خارج شده. لذا نار خلودی… میگوید از این خواستند استفاده بر آن فکر خوارج بکنند، ایشان میفرماید ما جوابش را قبلاً دادیم. جوابش چه بود؟ این من عاد نه کسی که فقط به این مبتلا شد، عاد با عناد. با اینکه حکم شرع را میدانست، در مقام انکار برگشت. بله اگر کسی در هر حکمی از احکام شرع دست بزند به آن عمل با انکار که انکار حکم شرع را بکند، نه اینکه حالا به گناه فقط مبتلا باشد، نه اینکه انکار نمیخواسته بکند اما به گناه هم مبتلا شده؛ چون هر گناهی انکار نیست در حکم شرع. گاهی انکار عملی است نه انکار نظری. قصد انکار نداشته. در عمل مبتلا شده. میگوید اینها عناد نیست و اینها مبتلای به نار خلودی نخواهند شد. لذا آن دلیل خوارج از این استفاده نمیشود؛ چون قید این من عاد، تسلیم حکم نشدند با اینکه خدای سبحان چند بار جریان آیات ربا را آورد، کسانی که از این به بعد به این مبتلا بشوند و این کار را بخواهند انجام بدهند، اینها عناد است دیگر. حکم کاملاً روشن شده است. بارها تمدید شده است. مهلت داده شده است. و من عاد فاولئک اصحاب النار هم فیها خالدون. بعد میفرماید ایشان که و کذا وكذا ضعف ما استدل به المعتزلة على خلود مرتكب الكبيرة في النار بقوله تعالى : ومن عاد الخ ، وقد مر ما يظهر به تقرير الاستدلال والدفع جميعا. که همین بود که عرض کردیم در صفحۀ 418 ایشان فرموده.
قوله تعالی. این ان الله غلط است. و الله. یعنی آیۀ شریفه والله. آیه شریفه این است که والله لایحب کل کفار اثیم[3]. ان الله نه. تعلیل لمحق الربا. این یک بیان خوبی است. تعليل لمحق الربا بوجه كلي. چرا میگوید ربا محق میشود؟ میگوید وجه کلی این مسئله را اینجا بیان کرده که آکل ربا مبتلا میشود به کثیری از گناهان. فقط به ربا نمیماند. هر گناهی اینطوری نیست. درست است که هر گناهی خذلان را در پی دارد، خذلان یعنی چه؟ خذلان یعنی در مقابل توفیق. هر عمل صالحی توفیق را در پی دارد. توفیق یعنی چه؟ توفیق یعنی سبب میشود اقتضاء ایجاد میکند انسان به اعمال صالح دیگری هم برسد. میرود نماز مؤمنین را میبیند، نماز جماعت، سلام و علیک و حال و احوال پرسی و بعد میبیند گرهگشایی از امور مؤمنین میشود، به نماز مستحبی هم کشیده میشود بین دو نماز، یک دعایی هم خوانده میشود. اینها در نماز فردی نمیشد. همین که یک عمل صالحی انجام میدهد، توفیق چند عمل دیگر هم برایش ایجاد میشود. در مقابل این عمل سیئه. اگر کسی عمل ناصالح انجام میدهد، به خذلان مبتلا میشود. خذلان چیست؟ یعنی زمینۀ چند عمل فاسد دیگر هم برایش ایجاد میشود. این را میگویند خذلان. در مقابل توفیق. اینجا مرحوم علامه میفرماید آن نگاه کلی که هر عمل ناصالحی خذلان را ممکن است در پی داشته باشد، اقتضای اعمال ناصالح دیگری هم باشد، اینجا از آن سنخ نیست. غیر از آنکه آن را دارد، بالاتر از این است که وقتی کسی به ربا مبتلا میشود، همۀ زندگیاش، به این ابتلا باعث میشود که عباداتش باطل باشد؛ چون وقتی به ربا مبتلا شد، لباسی که پوشیده، غذایی که میخورد، خانهای که زندگی میکند، هر آبی که مصرف میکند، وضوئی که میگیرد، همۀ اینها از مال ربا است. لذا عبادت با این هیچکدام از اینها محقق نمیشود. هیچکدام از اینها عبادت نمیشود نتیجهاش. هیچکدام مقبول نیست. غیر از آنکه دائماً تصرف در مال غیر دارد میکند و این حرام دائمی است و اینطور نیست که یک حرامی را مرتکب شده باشد، تمام شده باشد. نه. دائماً دارد تصرف در… غیر از آنکه مجبور است در مقابل مقاومت دیگران چه کار کند؟ وقتی پول را نمیخواهند اضافهاش را بدهند، با خشونت، با قدرت، با قساوت رفتار بکند، از جهت اخلاقی هم مبتلا به قساوت میشود. دیگر مجبور است گریه و ناله و تمام اینها در مقابل دیگران برایش عادی بشود. قساوت اخلاقی هم پیدا میکند. غیر از آنکه مبتلا به نظام اعتقادی فاسد هم شود. حالا همۀ اینها در این چند خط ایشان میفرماید. تعلیل لمحق الربا بوجه کلی والمعنى ان آكل الربا كثير الكفر. اثیم است. تعبیر چه هست؟ لایحب کل کفار اثیم. یعنی هم کفرش کفار بودن است، هم اثمش اثیم است. هردو با شدتی که در اینجا آمده است که آکل الربا کثیر الکفر لكفره بنعم كثيرة من نعم الله لستره على الطرق الفطرية في الحياة الانسانية ، وهي طرق المعاملات الفطرية. آنها را گذاشته کنار، به این چسبیده. طرف فطری را کنار زده. وكفره بأحكام كثيرة في العبادات والمعاملات المشروعة فإنه بصرف مال الربا في مأكله ومشربه وملبسه ومسكنه يبطل كثيرا من عباداته بفقدان شرائط مأخوذه در او ، وباستعماله فيما بيده من المال الربوي يبطل كثيرا. با این دارد معاملۀ میکند. آن هم که میرود درب مغازه چیز بخرد بخورد، از چه دارد میخرد این نان را؟ از همان مال ربوی دارد این محقق میشود. بفقدان شرائط مأخوذه فیها ، وباستعماله فيما بيده من المال الربوي يبطل كثيرا من معاملاته ، ويضمن غيره. ضامن غیر هم هست. یعنی مال غیر در خانۀ این، زندگی این پیش آمده. ويغصب مال غيره في موارد كثيرة. غصب کرده آنجاهایی که به زور گرفته غصب کرده. آنجاهایی که خریده پول داده یک چیزی خریده، ضامن مال غیر است؛ چون به ملک این درنیامده. پس یضمن آنجایی است که الان از این مال ربوی پول داده یک چیزی را خریده، اینی که خریده چون مال خودش نبوده داده، ضامن مال غیر هم هست. چون این مال غیر است در دست او. آنجایی که غصب آنجایی است که پول دیگرانی را که همان سود اضافی بود را به زور گرفته. آن غصب است دیگر. به زور گرفته، میشود غصب. ويغصب مال غيره في موارد كثيرة و باستعمال الطمع والحرص في اموال الناس. از یک طرف. والخشونة والقسوة. چون باید یک سریاش را حتماً… مالخرها یا رباخوارها حتماً یک عدهای اعوان و انصار دارند تا بتوانند آنجاهایی که کسی میخواهد ندهد، به زور بگیرند. این نظام اخلاقیاش هم به هم ریخته میشود غیر از نظام احکامیاش و عملی اش. و القسوة في استيفاء ما يعده لنفسه حقا يفسد كثيرا من اصول الاخلاق والفضائل وفروعها ، وهو اثيم. این کفار بودنش بود. اثیم بودن. مستقر في نفسه الاثم. دیگر اینطور نیست که گناهکار باشد. گناه میشود اصلاً این. یعنی گناه در وجودش نهادینه میشود. چون یک سلسله اعمال مترتب بر هم است. یکیاش را که آغاز میکند، تمام اینها به دنبالش در وجودش محقق میشود. غیر از گناهان دیگر است که گناهان دیگر یک گناه است. ممکن است خذلان بر گناه دیگر هم پیش بیاید، اما باز هم به نحو اقتضاء است. اما این سلسله و زنجیره است به دنبال هم. فالله سبحانه لا يحبه لان الله لا يحب كل كفار أثيم[4] که کبرای کلی است که این مصداق کفار اثیم است و خدا کفار اثیم را به هیچ وجه دوست ندارد. دوست ندارد یعنی نظام تکوین و رابطۀ خدا را دارد میگوید که خدا کسی که هیچ پلی را پشت سرش باز نگذاشته باشد، این در حقیقت قطع کرده و الا لایحب خدا اینگونه نیست که خدا از این روبرگرداند. این پشت کرده به خدا. خدا انفعال ندارد که از این رو برگرداند، بلکه این به تمام وجه پشت کرده به خدا. لذا کفار اثیم را خدا دوست ندارد، برگشتش به این میکند که این رابطهاش را با خدا قطع کرده و الا انفعال در خدای سبحان راه پیدا نمیکند. اینها دیگر معلوم است دیگر. یعنی اینها را در ذهنمان هست.
«یکی از حضار:» کفار اثیم چه شد؟
«استاد:» کفار بودن برمیگردد در نظام نظری، اثیم بودن برمیگردد در نظام عملی؛ منتها اثیم بودن خودش هم نظر را شامل میشود، هم عمل را. کفار عمل است، اثیم نهادینه شدن این مسئله است. یعنی این صفت در وجود این دیگر نهادینه میشود اثم. چون اثم میدانید که ملکاتی که چه فضائل، چه رذائل ایجاد میشود، ملکات در اختیار ما نیست. ما میتوانیم اعمال را انجام بدهیم، ملکات ممکن است کسی با یک بار این ملکه در وجودش محقق بشود، اما یک کسی ممکن است با صدبار. این اثیم بودن آن ملکه است که در وجود این محقق میشود با رباخواری. لذا اثیم بودن دارد آن ملکه را، آن ملکۀ سیء بودن و گناهکار بودن که در وجود این با ربا محقق میشود. اما کفار بودن عمل این است که دارد اقدام میکند؛ منتها اقدام با انواع نامفهوم 25:21 که یک دانه نیست. وقتی یکی را شروع میکند، زنجیرهای از کفار بودن در وجود این محقق شده.
بعد میفرماید آیۀ بعدی هم آیۀ… ببخشید تند تند میگوییم؛ چون فرصت نیست… در آیه بعد میفرماید که این هم خیلی زیبا است. دأب قاعده و سنت در قرآن کریم این است که هرجا خوبی را بیان میکند، در کنارش بدی را هم بیان میکند. هرجا بدی را بیان میکند، در کنارش خوبی را هم بیان میکند. گاهی مثل تبشیر و انذار است که هرجا بشارت است، انذار هم هست. هرجا انذار است، تبشیر هم هست؛ منتها گاهی تبشیر و انذار در یک آیه است مثل یمحق الله الربا و یربی الصدقات. در یک آیه بلافاصله کنار هم. گاهی تبشیر و انذار یا سیء و حسن در دو آیه است. پشت سرهم میآید. گاهی دو دسته آیه است. یک دسته آیه شروع میکند آن خوبها را گفتن، بلافاصله بعدش شروع میکند بدها را. یعنی این سنت است که حتماً اینها کنار هم بیایند؛ منتها کنار هم بودن گاهی در یک آیه است، گاهی در دو آیه پشت سرهم است، گاهی در دو دسته آیه پشت سرهم است که اگر این سنت را دیدیم این به عنوان دأب و روش قرآن کریم است. لذا بگردید میبینید همه جا اینطوری است. یعنی تا انبیا را میگوید، پشت سرش معاندین انبیا را میگوید. در هرجایی که دارد از عمل صالح میگوید، بعد میبینید از عمل سیء میگوید. همۀ اینها پشت سرهم میآید. همین سیر آیاتی که در همین آیات هم داشتیم اگر سیر کنیم، صدقات را میگفت بعد رسید به ربا. بلافاصله رسید به ربا. در هرجایی که آمده از جمله همین جا، حالا ببینید از اینجا دوباره وسط آیات ربا است، بلافاصله بیان میکند که ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧﴾[5]. یعنی کسی که در مقابل ربا میایستد، ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات، میایستد، اهل ایمان است و عمل صالح انجام میدهد، این عمل صالح ببینید این آیه را یک موقع انسان تنهایی معنی میکند، یک معنایی از درونش درمیآید. یک موقع در وسط آیات ربا این را معنی میکند که دارد در مقابل او بیان را مطرح میکند. در عین اطلاقش ناظر به موضوع است که موضوع در اینجا بحث ربا بود. لذا این ایمان و عمل صالح و اقامۀ صلات و ایتاء زکات در مقابل این جامعهای است که به ربا مبتلا شده. میگوید اگر این جامعهای که به ربا و فرهنگ ربا مبتلا شده یا فردی که به ربا مبتلا شده اگر میخواهید نجات پیدا بکنند، این فرهنگ باید محقق بشود. این چاره و دوا است و نسخۀ شفا است. اگر کسی به این نسخه چنگ زد در اجتماع و آن فرهنگ را اینطور حاکم کرد، میتواند آن جامعۀ ربوی را نجات بدهد که ان الذین امنوا و عملوا الصالحات، منتها در بین اعمال صالح دو چیز را شاخص میکند. اقاموا الصلاة که این حرکت به سمت خدا است و آتوا الزکاة که انقطاع است. این منیت. یعنی او را میگویند تجلیه تحلیه، این را میگویند تخلیه که دادن پولی که پول خودش است، مال خودش است، دادن این آتوا الزکاة این انانیتش را از دست میدهد، آن انانیت از بین میرود فانی میشود، آن حقیقتی هم که اقاموا الصلاة هست رشد در نظام وجودیاش به سمت خدای سبحان ایجاد میکند. لذا اقاموا الصلاة، اقامۀ صلات از ارتباط با خدا است، آتوا الزکاة در انقطاع از انانیتها است که مسئلۀ مالی جزء اهم آن مسائل انانیتها است که حالا اگر ان شاء الله نکتۀ بعدی بود که بعداً که این لهم اجرهم عند ربهم یک نکتۀ زیبایی است که لهم اجرهم عند ربهم. لهم اجرهم عند ربهم را در قرآن ردش را بگیرید یا فله اجره عند ربه. همیشه هم به صورت لهم اجرهم عند ربهم نیست. عند ربه. این هم آمده. به صورت مفرد هم آمده. ردش را بگیرید ببینید با اینجا، آنوقت فلهم اجرهم چقدر مطلب عمیقی است در قبال به خصوص آیۀ بعدی که میخواهد بگوید اینها به حرب خدا و رسول آمدند، اینها نزد خدا هستند. اینها نزد خدا هستند، آنها به جنگ خدا و رسول آمدند. مقابلۀ کامل، نزدیکی کامل. ببینید دو طرف را یعنی با اینکه بگویی فقط وقع اجره علی الله نیست. فلهم اجرهم عند ربهم که حالا ان شاء الله فردا…
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
«یکی از حضار:» نامفهوم 31:20
«استاد:» شعائر خلاصه باید گرامی داشته شود. و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب. یعنی وقتی که اذان میشود، باید حتماً همه حال آمادگی از قبل داشته باشند و بروند و این یعظم شعائر الله.
«یکی از حضار:» این درس مثلاً حساب شعائر…
«استاد:» این شعائر آنهایی است که عمومیت دارد. در رصد و چشم و دید همه است. این یعظم شعائر الله ان است. خدا هم برکت میدهد.
«یکی از حضار:» خیر هم دارد؟ خیر نیست درکاری که…
«استاد:» دیگر اینها را هم داریم. غیر از آنکه خود انبیا، پیغمبر اکرم مثلاً یا امام حسین علیه السلام وسط جنگ یا همۀ اینها سنت در این است که… یک موقعی اضطرار است و یک چیزی شده که باید حتماً در این وقت، حالا آن یک بحث استثناء است، اما نباید دأب را طوری کرد که به اینجا کشیده بشود.
«یکی از حضار:» از آقای بهجت یک همچنین دأبی…
«استاد:» من نمیدانم. من نشنیدم. شاید گفته باشند، من نمیدانم ولیکن این ومن یعظم شعائر الله…
«یکی از حضار:» شاید ما گفتیم وجهی داشته که ایشان یک همچنین چیزی گفتند. یعنی شاید نکتهای داشته، درس و طلبهها شاید. نمیدانم.
«استاد:» اگر ما این کار را کردیم، مردم هم میگویند کار ما هم مثل درس شما است. پس ما هم سر کارمان باید همان کار را بکنیم. آن دیگری هم میگوید آن هم برای ما مثل درس شما است دیگر. شما شغلتان درس خواندن است، ما هم شغلمان مثلاً کاسبی است. آن هم شغلمان این است. آنوقت همۀ اینها ما باعث… این و من یعظم شعائر الله حاکم است. بله شب قدر است، وارد شده. خیلی ها شب قدر را عبادتشان علمی قرار میدهند که این علم نافع باشد و کتاب… سنت و سیرۀ علما هم بوده، اما وقت نماز و اینها مگر یک وقتی یک طوری است که استاد متوجه نیست، دارد میخواند، بعد یک عدهای یکدفعه بلند شوند بگویند اذان شده، این ممکن است جسارت به استاد برای اینکه یکدفعه یک حالت، آن ممکن است اهمیت حفظ آن حیث استاد مهمتر از این باشد. اینها حیثی است. اینها داریم.
«یکی از حضار:» معمولاً اینها گوشیها را میگذارند روی میز که ضبط هم بکند. بعد همۀ گوشیها یکییکی اذان میگوید. هرکدام هم یک موقعی…
«استاد:» اینها حیثی است که اگر یک موقعی استاد خودش گفته به من خبر بدهید، حواس من ممکن است نباشد، این بلند میشود. ما یک جایی میرفتیم درس، این بنده خدا تا اذان میگفتند، بلند میشد سر کلاس جلوی همه جمع هم من بودم، بعد یک سینی چای هم بود، آن سینی را هم برمیداشت تکان میداد که یعنی صدا هم بکند. اینها جسارت است. اینها خیر نمیبیند آدم از آنجایی که در کلاس و درس به استاد یک موقع جسارت بکند. اینجا اگر سکوت بشود عیب ندارد. اما آنجا که نه آدم بگوید درس را ادامه بدهیم، حالا معارف است، من موافق نیستم. التماس دعا.
[4]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص421 و 422.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 570” دیدگاه میگذارید;