سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
در محضر آیات قرآن کریم سورۀ بقره آیاتی که مربوط به صدقات و بعد هم ربا بود. در محضر آیات بودیم تا ان شاء الله این بحث هم به نتیجه برسد. قوله تعالى : إن الذين آمنوا وعملوا الصالحات را توضیحاتش را تا حدی دادیم که میفرماید که این آیۀ شریفه در قبال آیاتی که در مورد ربا بود آمد که از آن طرف بحث ربا را با آن تشریحی که ذکر کردند که ﴿لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ٢٧٦﴾ و خلاصه اینها که بود، عرض کردیم هرجا در قرآن تهدیدی آمده، بشارتی هم آمده. یا در همان آیه مثل يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِ[1] یا در آیۀ بعدش یا در دستۀ آیات بعد دستۀ آیات. یعنی سه نوع است. یا در یک آیه هردو با هم میآیند یا دو آیه پشت سرهم اینها اینطور میشود یا یک دسته آیات راجع به یک موضوع هست، یک دسته هم راجع به موضوع بعدی میآید که بشارت با انذار جمع بشود. لذا خدای سبحان غالباً یک موارد نادری است که غیر از این است، آن هم علت دارد. یا اینقدر آنجا مسئله آشکار بوده، فقط باید تهدید میشده تا دست بردارند، ولی غالب این است که هرجا بشارت آمده، این هم مدل است. حتی اینکه در یک آیه بیاید یا دو آیه بیاید یا دو دسته آیه بیاید، اینها مواردی را از بیان میطلبد که اگر کسی رسالهای بر این عنوان بنویسد که بحث بشارتها و انذارهای قرآن، مدلهایی که اینها کنار هم میآیند با هم آمدنشان، یا حتی اگر چند آیه راجع به انذار است، یک آیه راجع به بشارت است، بالأخره یک آیه را میآید. ممکن است هم اندازه نیایند، اما بالأخره در این جا وعده در مقابل وعید خواهد آمد یا در کنارش انذار در قبال بشارتها. اینها اگر میشد کار جدی و اساسی در نظام تربیتی روی آن میشد و احصا میشد در قرآن کریم، مدلهای تربیتی میشد از آن استفاده بشود. شاید هم کارهایی شده باشد ما حالا خبر نداریم، ولی جا برای کار خیلی دارد. اینجا از جملهاش است که بعد از اینکه آیات تهدید و آیات ربا و اینها مسائل آمد، بلافاصله بعدش میفرماید یا ایها الذین آمنوا و عملوا الصالحات، اینجا ناظر به بحث است در عین اینکه قواعد کلی ایمان و عمل صالح را دارد بیان میکند، در عین حال این ایمان و عمل صالح ناظر به بحث ربا است که مرتبط با این بحث است. در عین اینکه میشود از آن کلیات را استفاده کرد، ولی ناظر به بحث ربا هست که در آیه میفرماید ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة که اینها عرض کردیم دو اصل اساسی که اقامۀ صلاة که میشود تحلیه و آتوا الزکاة که میشود تخلیه که از انانیتها انسان را جدا میکند آتوا الزکاة منیتها را، اقامۀ صلاة هم انسان را متحلی میکند به آن رابطۀ کمالی که یکی کندن است، یکی رسیدن است که اقاموا الصلاة رسیدن است. این هرجا اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة میآید این دو قاعده هست که یکی رسیدن است و قرب الی الله است، دیگری کندن است. هردو هم عبادی و قربی هستند؛ یعنی آتوا الزکاة قربی است، اما آتوا الزکاة حکمتش کندن است، آن اقاموا الصلاة حکمتش رسیدن و قرب است که او دارد نزدیک میشود، این دارد میکَند. این دو حکمت مسئله است البته. به عنوان علت نیست که ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة که این جبران کننده است. یعنی اگر در جامعهای و فرهنگی بحث ربا پیش آمد یا فردی مبتلا به ربا شده بود، یکی از موارد جبران کنندهاش که ﴿يَدۡرَءُونَ بِٱلۡحَسَنَةِ ٱلسَّيِّئَةَ﴾[2] یا ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّـَٔاتِ﴾[3]، آنی که میتواند آثار آن را از بین ببرد و توبۀ این محسوب بشود این است که ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة. راه دارد نشان میدهد. چون مرتبط با آیات آمده، راه جبران آنها را دارد در اینجا بیان میکند. پس این آیه در عین اینکه اطلاق دارد به تنهایی خودش یک قاعدۀ کامل و تامی است که ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ لَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ﴾. این لهم اجرهم عند ربهم یک قاعده… اما علاوه بر این ناظر به این بحث بالخصوص هم هست و برای اینجا هم به عنوان یک نتیجه و راه نجات استفاده شده که دنبالش میفرماید لهم اجرهم عند ربهم. نفرمود فلهم اجرهم عند ربهم. اگر میفرمود فلهم اجرهم، نظام علیت را داشت تبیین میکرد. اما به تعبیر بعضی از مفسرین وقتی فاء را حذف کرده، لهم اجرهم را آورده، میخواهد بگوید اصلاً یک قاعدۀ عادی است این سببیت. قاعدهای نیست که الان دارید میشنوید. یعنی دارد مسئله بزرگتر از آنجایی است که میفرمود فلهم اجرهم. فلهم اجرهم ابداء این مسئله بود، ابراز اولین بار مسئله بود که دارد به لحاظ علیت بیان میکند. اما وقتی که میگوید لهم اجرهم، کأنه همه میدانند این را. مسئله مسلم است. کسی در این شک ندارد. بالاتر از بحث علیت است. یعنی آن را دارد به اضافه که برای اولین بار هم نیست. این خودش یک بیان زیبایی است که مجرب است به قول امروزیها. دیگر یک چیز جدیدی نیست که حالا فکر کنیم چطوری میشود. نه میگوید اینقدر واضح است که لهم اجرهم عند ربهم. آنوقت اجرهم عند ربهم که این اجر اینها عند رب است، نشان میدهد همین الان محقق میشود. ﴿فَقَدۡ وَقَعَ أَجۡرُهُۥ عَلَى ٱللَّهِ﴾[4] نیست که دیروز هم بیان کردیم. یک موقع میگویند لقد وقع اجره علی الله، اجرش بر خدا است که این ظهور اولش این است که در قیامت میشود، ولی اینجا میفرماید لهم اجرهم عند ربهم. همین الان اجر محقق است. عند رب است. عند رب زمان ندارد. او وقع اجره علی الله، واقع میشود اجرش بر خدا مگر کسی به قرینۀ وقع و ماضی استفاده بکند که آن هم الان هست، ولی در آنجا با اینجا زبان متفاوت است که لهم اجرهم. پس با فلهم متفاوت است، با فقد وقع اجره علی الله هم متفاوت است که از هردوی اینها عمومیتش و دلالتش قویتر است این لهم اجرهم عند ربهم وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٢٧٧[5] هم که دیگر تأکید نسبت به اولیای الهی است؛ یعنی نه فقط کسی نجات پیدا میکند از همۀ آن مسائلی که سابق بوده، بعد تا به جایی میرسد که لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. یعنی تمام آن مشکلاتی که برای ربادهنده بود که دائماً از منظر مردم مورد خطر بود، مردم نسبت به آن حالت بغض و کینه داشتند و خدای سبحان هم نسبت به او مبغض بود، تمام اینها با این آیۀ شریفه که میفرماید راه را اگر از این طریق بیایند، لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. نه نسبت به گذشته حزن پیدا میکننند و نه خوف نسبت به آینده. لا خوف علیهم به لحاظ آینده و لا هم یحزنون به لحاظ گذشته که حزن نسبت به گذشته است، اعمال سابق و خوف نسبت به ترس از آینده است که هردو را از این منتفی میکند.
«یکی از حضار:» اینکه فلهم میآید شدت بیشتر نیست در آیه تفریع 8:32 میآید نسبت به این عمل؟
«استاد:» نه اینجا لهم تعلیل است، منتها تعلیلی است که کأنه این فاء قبلاً بیان شده. دیگر الان نمیخواهد تعلیل را بیان کنند. فقط یادآوری است. این اشد از آن است. یعنی نشان میدهد بالاتر… یک جا اولین بار دارد تعلیل را بیان میکند، میآید تا نشان بدهد این تعلیل است، اما یک جا که تعلیل را نمیآورند اما زبان زبان تعلیل است، بدون فاء که میآید نشان میدهد که این قبلاً میدانستند، معلوم بوده، الان فقط دارد یادآوری میکند. این اشد از آن است.
«یکی از حضار:» اینکه و لا هم یحزنون، چرا اسناد دادید به نامفهوم09:09؟
«استاد:» حزن را گذشته. حزن نسبت به گذشته است. خوف نسبت به آینده است. این را در روایت هم میفرمایند. خوف نسبت به آینده است که انسان خائف از آینده است، آنچه که در آینده میخواهد برایش پیش بیاید. حزن نسبت به آن چیزی است که از دست داده. نسبت به چیزی که از دست داده میگویند حزن دارد، محزون است، از دست داده، اما نسبت به آن که نیامده ترس دارد، نامفهوم 09:33 میشود. لذا نسبت به آن دغدغه های آینده میگویند خوف، نسبت به کارهای گذشته میگویند حزن. این در روایت هم آمده.
«یکی از حضار:» علت این برداشت روایات است یا؟
«استاد:» نه این را تحلیل هم که میکنند، حزن همیشه نسبت به آن چیزی است که ما فات در لغت. یعنی از دست داده محزون میشود. نسبت به آینده نمیگویند محزون است. نسبت به آینده میگویند خائف است. یعنی همین حالت نسبت به آینده میشود خائف، خوف. نسبت به گذشته میشود حزن. لذا همیشه خوف نسبت به آینده است که نیامده، اما آنچه که از دست داده، نتوانسته درست انجام بدهد یا بد انجام داده، محزون بودن است. لذا آدم خودش هم در حالات خودش دقت بکند، حزن نسبت به آینده نیست که. آنی که نسبت به آینده است خوف است.
«یکی از حضار:» نسبت به آینده در روایات داریم که آدم همیشه باید خائف باشد…
«استاد:» این خوف نسبت به خدای سبحان است، اما این خوفی که نسبت انسان به آن وقائعی که برایش پیش میآید از غیر، دیگر نه. لذا اولیای الهی لا خوف علیهم و لا هم یحزنون. لذا اینها ﴿لِّكَيۡلَا تَأۡسَوۡاْ عَلَىٰ مَا فَاتَكُمۡ وَلَا تَفۡرَحُواْ بِمَآ ءَاتَىٰكُمۡ﴾[6]. این نسبت به دنیا است. نسبت به از دست دادنها، نسبت به اینها است. لذا برای این شخصی که به اینجا رسیده، نه حزن نسبت به از دست دادهها دارد، نه خوف نسبت به آن چیزهایی که در آینده ممکن است برایش پیش نیاید؛ چون خیلی از این حرصها و طمعهایی که خواب را از اهل دنیا میگیرد، خوف نسبت به آینده است که چه میشود آینده. دائماً باید روی هم بگذارد تا خیالش راحت بخواهد بشود، ولی هیچ موقع خیالش راحت نمیشود.
«یکی از حضار:» آن مطلق خوف را از آنها نفی نکردیم.
«استاد:» نه مطلق خوف که خوف از خدا باشد نیست. یعنی خوف از خدا یک کمال است.
«یکی از حضار:» خوف از دست دادن دنیا و اینها است.
«استاد:» نسبت به نقص است این خوفها. نسبت به کمال نیست. لذا اولیای الهی این خوفها را ندارند، یعنی نقصها را ندارند، اما از خدا میترسند. پیغمبر اکرم از خدا از همه بیشتر نمیترسید؟ از همه بیشتر میترسید پیغمبر خدا. امیرمؤمنان از همه بیشتر از خدا میترسید. هرچه مؤمن میرود بالاتر عظمت خدا بیشتر او را ادراک میکند. وقتی عظمت خدا را بیشتر ادراک میکند، حال خوف بر او شدت پیدا میکند. ما که بیباک هستیم، راحت هستیم، ما اصلاً خدا را کاری نداریم که. خودم را عرض میکنم. چون نمیشناسیم خوف هم نداریم.
«یکی از حضار:» این لا خوف چرا یکیاش اسمیه آمده، یکیاش فعلیه؟
«استاد:» نمیدانم. الان نمیدانم. فکر نکرده بودم راجع به این. قابل فکر است. چون میترسم هم حالا بحث بکنیم، چون امروز میخواهیم بحث را تمام بکنیم، بهتر این است که زود بگذریم.
تعليل يبين به ثواب المتصدقين. یعنی صدقه را در اینجا دارد بیان میکند در مقابل ربا که این ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة یعنی کسی که صدقه بدهد توفیقات اقاموا الصلاة و آتوا الزکاة هم که آتوا الزکاة هم که خودش شامل میشود، این توفیق همانطوری که او سبب محق میشد، این سبب توفیق میشود. لذا کسی که اهل ایمان و عمل صالح باشد، توفیقاتش روز به روز چه میشود؟ موفقتر میشود و این اربائی که در صدقه گفته بود، از جملۀ ارباء میشود توفیقاتی که این نسبت به اعمال و رشد وجودیاش پیدا میکند. تعلیل يبين به ثواب المتصدقين والمنتهين عما نهى الله عنه. آنی که کسانی که وقتی خدا نهی کرد، قبول کردند نهی را. وقتی که فرمود ربا را ترک بکنند، ترک کردند. منتهین عما نهی الله عنه من أكل الربا بوجه عام ينطبق على المورد انطباقا. که این به نحو عام است. هر منتهی را شامل میشود و هر متصدقی را هم شامل میشود، ولی اینجا هم به خصوص در مقابل ربا به خصوص هم شامل میشود. ناظر به این هم هست.
قوله تعالى : يا أيها الذين آمنوا اتقوا الله وذروا ما بقي من الربا ان كنتم مؤمنين.[7] ابتدای آیه یا ایها الذین آمنوا است. انتهای آیه ان کنتم مؤمنین است. این دو، دو مرتبه از ایمان است؛ یعنی وقتی خطاب را به یا ایها الذین آمنوا میکند و بعد امری را میفرماید که اطاعت بکنند، وقتی میفرماید اگر این امر را ادا کردید، اطاعت کردید، از مؤمنین هستید، ان کنتم من المؤمنین هستید این کار را انجام میدهید، این معلوم میشود اطاعت این امر، مرتبۀ ایمان را بالاتر میبرد. دو مرتبه از ایمان را دارد بیان میکند و الا صدر و ذیل ناظر به هم یکسان باشد، آن وقت این اطاعت امر در وسط و انشاء امر، آن وقت آن نتیجۀ خودش را نشان نمیدهد؛ یعنی رشدی ایجاد نشده، در حالی که ان کنتم مؤمنین یعنی ایمان بالاتر. چون اینها نسبت به این منتهی شدند و پذیرفتند. این یک نکته. نکتۀ دیگر این است که اتقوا الله البته در هرجایی معنای خودش را میدهد. یک موقع میفرماید روزه بگیرید لعلکم تتقون، این یک معنای از تقوا است. یک موقع در بحث اقتصادی است میفرماید، این تقوا مطابق با همین است که هر کجا تقوا که میآید، مطابق خودش عواملی و نواهی و مراقبتهایی دارد. مراقبت تقوا در این مسئله مراقبۀ اقتصادی است که نسبت به ربا فرمودند و نسبت به صدقات. یعنی نسبت به ربا نهیپذیری و نسبت به صدقات، امرپذیری است که این دو تقوا است که اطاعت امر را در صدقات و نهیپذیری را در آن بحث ربا. و ذروا مما بقی من الربا که میفرمایند که ذروا، ذروا که امر از ریشۀ وذر است. آن انداختن و رهاکردن و بی توجهی کردن است. ذروا ما بقی من الربا. رها کنید ما بقی من الربا ربا. آنی که باقی مانده از ربا را. کدام را؟ رئوس اموال را یا اضافهای که بعد از رئوس بود؟ قبلاً هم آیه داشتیم که آن رأس المال مربوط به اینها است حتی اگر الان این تا الان ربائی داده بود و الان دارد پس میگیرد همۀ رأس المالش را نگرفته مثلاً پنجاه درصدش را گرفته، پنجاه درصد دیگرش را حق دارد بگیرد. میتواند بگیرد. آن اضافهای که ربا بود را نمیتواند بگیرد. نمیتواند بگوید من هرچیزی که گرفتم اینها ربا بوده، از حالا به بعد سرمایهام را میخواهم بگیرم. بعضی چیزها زرنگی میکنند میگویند اول سود بانک را بدهید بعد اصل مال را. اینها هم خلاصه کلاه شرعی… اول سود مال را. این میگوید هرچه من تا الان گرفتم قصدم این بوده که این سود بوده. حالا از حالا به بعد میخواهم سرمایهام را بگیرم. پس چون خدا هم گفته سرمایه عیبی ندارد، پس سرمایه… نه. هرچیزی گرفتی نسبت به آن اصل مالت باید محاسبه بکنی، باقیماندۀ او را حق داری بگیری. واجب هم هست آن شخص ادا بکند. آن کسی که گرفته باید ادا بکند آن اصل مال این را، اما این حق ندارد بیش از آن را طلب کند هرچند شرط کرده بودند. هرچند او هم قبول کرده. هرچند چک هم گرفته بوده. هرکاری هم که کرده باشد، او حق ندارد که ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین. این ذروا ما بقی امر است نه اینکه به عنوان توصیه باشد. ذروا رها کنید. قطعاً وجوب دارد که او را رها بکنند. پس حق ندارند که بگیرند. اگر بگیرند آنوقت بعد دنبالۀ آیه بعد میفرماید اگر کسی رها نکرد و گرفت، و ان لم تفعلوا یعنی اگر رها نکرد و گرفت، فأذنوا بحرب من الله و رسوله.[8] دیگر این جنگ با خدا و رسول است که اگر بخواهد آن اضافه را بگیرد بعد از اینکه امر آمده. اما اگر کسی حکم مسئله را نمیدانست تا به حال، ربا هم گرفته بود تا به حال، حکمش چه بشود؟
«یکی از حضار:» رأس المالش…
«استاد:» حالا این جای بحث دارد. اگر کافر باشد مسلمان باشد، روشن است. کافر باشد مسلمان بشود اصل و فرع مال خودش است تا حالا هرچه گرفته. این یک طرف مسئله است. اما اگر مسلم باشد، حکم را نمیدانسته، تا حالا گرفته، حرامی مرتکب نشده. اما آیا رأس المال فقط مال خودش است یا اینکه آن سود هم چون نمیدانسته تا حالا مال خودش بوده، از این به بعد نمیتواند؟ این یکخرده مسئله گفتگو دارد. این بحث فقهیاش حتماً باید بحث بشود. شده، ولی میگویم جای مسئله است. بعضیها خواستند بگویند که آن کسی هم که نمیدانسته، ممکن است شمولش همان شمول مثل کفر باشد و این دیگر ذمهاش بر مسئله باقی نماند. از این به بعد حق ندارد. اما بعضیها گفتند نه، چون مسلم بوده نمیدانسته، ندانستن هم عذر نیست، گناه نکرده چون نمیدانسته. حرام مرتکب نشده، اما فقط رأس المال را حاکم است. حالا این یک بحثی دارد خودش.
اینجا بعد میفرماید که ذروا ما بقی من الربا ان کنتم مؤمنین خطاب للمؤمنين وأمر لهم بتقوى الله وهو توطئة لما يتعقبه. میگوید این آمادهسازی است برای یتعقبه من الامر بقوله که یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله، این توطئه است برای ذروا ما بقي من الربا. آماده سازی است برای این. وهو يدل على انه كان من المؤمنين. پس معلوم میشود با اینکه مؤمن بودند، ولی ربا میگرفتند در این دوره. آیات حرمت ربا هم قبلاً آمده بوده، با اینکه اول بحث داشتیم که در چند جلسۀ گذشته که آیات حرمت ربا در سورۀ روم آمده بوده، در مکه بعضیها حتی میگویند آمده بوده و بعد یک بار دیگر هم تأکید شده بوده، اینجا دیگر شدت مسئله است. با این حال اینجا مثل تشریع بیان کرده با اینکه تشریع نیست. اینها را قبلاً بیان شد دیگر. لذا میفرماید که یدل علی انه کان من المؤمنین في عهد نزول الآيات من يأخذ الربا. بعضیها خواستند استفاده بکنند بگویند که آیات ربا آخر عمر پیغمبر نازل شده و قبلاً ربا نیامده. این را قبول نمیکنند. بعضیها خواستند با شأن نزول این استفاده را بکنند که… چون یک آیه از این آیات که در اینجا هست که بعد ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ إِلَى ٱللَّهِ﴾[9]، نقل است که این آخرین آیهای است که بر پیغمبر اکرم نازل شده و آن آیه در این دسته از آیات است، بعضیها خواستند استفاده کنند که کل این آیات جزء آخرین آیاتی بوده که بر پیغمبر نازل شده؛ لذا حرمت ربا در دورۀ اسلام از ابتدا تشریع نشده و در دورۀ حاکمیت هم نبوده، بعداً اضافه شده که این را نمیپذیرند. یعنی این قول بعضی است، ولی پذیرفته نمیشود.
«یکی از حضار:» اگر اینطوری باشد که مثل حکم شراب اشکال پیش میآید.
«استاد:» به خاطر اینکه آیات قبلی که در سورههای قبل آمده، بحثش را در ابتدای بحث ربا کرد دیگر. زبان زبان تشریع بود اگر یادتان باشد. در سورۀ آل عمران بود که قبل از این نازل شده بود و آیاتی که در بحث سورۀ مکه بود که روم بود اگر اشتباه نکنم، در آنجاها نشان میداد که زبان زبان تشریع آنجا است. زبان زبان تدریج نیست. آنجا آمده دیگر. آنجا اول بحث بود.
بعد میفرماید که من یأخذ الربا وله بقايا منه في ذمة الناس من الربا فأمر بتركها. اینها همه ربا میگرفتند و هنوز هم چه بوده؟ روایت هم دارد که خالد بن ولید و بعد عباس عموی پیغمبر جزء این دسته بودند که اینها هنوز ربا میگرفتند و اصلاً کارشان رباخواری بوده. کارشان، سرمایۀ اصلیشان را در کار رباخواری گذاشته بودند که سرمایۀ هنگفتی را برای این کار به کار انداخته بودند. یهود که میدانید اصلاً در طول تاریخ رباخواریاش نسبت به امتهای دیگر که در روایات هم داشت، آیه هم داشت اگر یادتان باشد، آیه هم داشتیم که اینها میگویند بین خودمان حرام است ربا، اما از دیگران گرفتن جائز است. این را گفت. داشتیم اینها را که آنجا یهود اینطور استدلال میکردند که ﴿لَيۡسَ عَلَيۡنَا فِي ٱلۡأُمِّيِّـۧنَ سَبِيلٞ﴾[10]. یعنی نسبت به بقیه ما راه داریم، راهمان هم باز است، اما خودمان با همدیگر، خودمان با همدیگر ربا نگیریم که حرمت ربا برای آنها هم بوده، ولی اینها در طول تاریخ اصلاً به این… الان هم که میبینید اغلب رباخواریها منشأش بانکها و رباخواری اصلش با اینها است. حالا ان شاء الله باید یک موقعی در بحث بنیاسرائیل یک جایی این بحث را مفصلتر کرد. بعد میفرماید که اینها عباس بودند و خالد. وقتی پیغمبر این آیه نازل شد، خود پیغمبر هم فرمود که من تمام آن ربایی را که عمویم عباس طلب دارد از مردم، تمامش را آن دینها را، بخشیدن که نمیشد، چون مال مردم بوده، همه را حذف کردم و حق ندارد دیگر بگیرد تا بقیه هم به تبع این مسئله یاد بگیرند که خالد بن ولید هم میگوید من هم اینکاره بودم که رباخوار بودند، پول داشتند، ثروت داشتند، پدرش هم خالد بن ولید همینطوری بوده. میگوید پدرم از اول اینها را داشت و من داشتم طلبهایم پدرم را از ربا میگرفتم که حالا در روایت آمده دیگر. اینها را اهلتسنن هم البته نقل کردند. من یأخذ الربا وله بقايا منه في ذمة الناس من الربا فأمر بتركها وهدد في ذلك. دیگر با زبان تشریع فقط نبود. چون یک موقع هست زبان زبان تشریع است فقط، یک موقع زبان زبان اعمال حاکمیت است. یعنی بحث این نیست که بگوید غیبت نکنید حرام است، اگر کسی غیبت کرد بگیرند زندانش کنند باشد، نه. اینجا بحث حرمت ربا بحث این بود که اگر کسی بعد از این رباخواری کرد، حکمش حرب با خدا و رسول است. حرب با خدا و رسول از روایات استفاده میشود که حکم جنگ با او داده شده و میتوانند بگیرند او را و اعدامش کنند. این هم حکم فقهیاش که وقتی از این به بعد فإن لم تفعلوا اگر انجام ندادند، فأذنوا. این فأذنوا و فان لم تفعلوا با این مبنا که اگر کسی انکار کرد، حکم ربا را که به عنوان یک ضرورت است انکار کرد و ادامه داد، حالا یک کسی بعد از این به عنوان یک معصیت انجام داد، این متفاوت است. اما چون این بحث را مسئلۀ مطرح آن روز شده بود و بیان مطرح بود، کسی انجام میداد که با عناد باشد. ببینید آیه را با زمینهاش را در وقتی که انجام شده، مسئله سازی شده، مشهور شده، همه فهمیدند، معلوم بوده چه کسانی داشتند انجام میدادند، زبانزد شده مسئله در بین مردم و خیلیها مبتلا بودند ربا گرفته بودند داشتند پس میدادند، لذا مثل این بوده که یکدفعه بانکها اعلام بکنند که قانونی بیاید که اعلام بشود هرکسی سود بانکی تا حالا، یک موقعی اینطوری شد. یادتان نمیآید. زمان بنیصدر بود که میخواست رئیس جمهور بشود. قبلش وزیر اقتصاد و دارایی بود بنیصدر. در دولت قبل وزیر دولت و دارایی بود بنیصدر. آمد برای اینکه در انتخابات رأی بیاورد، تقریباً یک ماه و خردهای قبل از انتخابات، اعلام کرد تمام سودهای بانکی کسانی که تا حالا وام گرفته بودند، اصل وام را اگر پرداخت کردند، سود بانکیاش را دیگر نمیخواهند بدهند. یکدفعه تمام قانون چیز را ریخت به همدیگر، بعد تا انتخابات انجام شد و رئیس جمهور شد، برگرداند مسئله را. یعنی یک مانور چند وقته، چند روزه، منتها دیگر اگر این مسئله امروزه مطرح بشود، مردم به عنوان یکی از مهمترین مسائل روزشان میشود یا نمیشود؟ اغلب مردم وام دارند از بانکها، بدهکار هستند به بانکها. این وقتی که آمد زمینه را اینطور ترسیم بکنید که آیه که آمد با این نگاه بیان کرد و همه زبانزد بود. آنوقت اگر کسی میخواست ربا بگیرد، دیگر یک رباخواری عادی نبود، بلکه در مقابل این حکم صریح ایستادن و رباخواری [بود] لذا آنجا دارد که حکم به حرب من الله و رسول بود که این حرب حکم فقهیاش هم اعدام بود. با این نگاه که البته عرض کردم. با این زمینه و این نگاه.
«یکی از حضار:»یک بار دیگر میخواهد بگوید قرآن یک حقیقتی است نامفهوم 26:46
«استاد:» نه چرا نامفهوم 26:49 باشد؟
«یکی از حضار:» نامفهوم 26:52
«استاد:» نه بستگی به زمان… گفتم با این قرائنی که در آن زمان بود، این فأذنوا بحرب من الله و رسوله یک قاعده است که فأذنوا بحرب من الله و رسوله. این جنگ با خدا هم فقط نیست. هرجا که حکم بشود جنگ با خدا و رسول است، یعنی حاکمیت هم در آن است. یک موقع هست جنگ با خدا است، این نظام الهی را زیر سؤال برده. یک موقع جنگ با خدا و رسول است، حیثیت رسول آمد یعنی حیثیت حاکمیت رسول؛ یعنی آنجایی که حیثیت حکومت رسول هم هست، زیر سؤال رفته. پس این فأذنوا بحرب من الله و رسوله دارد حاکمیت را متزلزل میکند. بحث فقط یک بحث گناه نیست. بعضی از گناهها متزلزل کردن نظام حاکمیتی است. اینجا حکمش متفاوت است تا آنجایی که فقط یک گناه است و با حاکمیت هم نیست. منتها اگر کسی این سیئه را و گناه را مرتکب شد و در یک گوشهای بدون اینکه بخواهد انکار بکند، نگفتند حکم دین الان اگر کسی این کار را بکند اعدام است الان. اما با آن نگاه که مسئلۀ مطرحی باشد الان، اینطور زبانزد باشد امروز و این بخواهد در مقابل حاکمیت این کار را بکند، این حتماً حکمش اعدام است و همان روایات شاملش میشود.
«یکی از حضار:» اینجا بحث انکار و بحث نامفهوم 28:07 لم تفعلوا است. همان فعل است.
«استاد:» این همه من حرف زدم که همین را درست بکنم که. این همه مقدمه چینی کردم که… ببینید یک موقع هست که آیه که دارد نازل میشود شما میبینید یک حکم مبتلا به عمومی است که خیلی عام البلوا است، شامل بوده، روایات آمده میگوید اینطور بوده مردم مبتلا بودند، اغلب ربا گرفته بودند، عدهای هم رباخوار بودند، یکدفعه برای وجود مبارک پیغمبر با نزول این آیه همه صلوات فرستادند. این همه کار شده، جوسازی شده، جریانسازی شده، خلاصه میگویید ما همه را میشوییم میگذاریم کنار، بعد نگاه به اینجا هم میکنیم. این هم که اینجا میگوید فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب، اینها اقدام به حرب با خدا و رسول کردند، اقدام به حرب خدا و رسول از مضمون خود رسول هم استفاده کردیم که حرب با خدا و رسول، رسول یعنی چه؟ یعنی اقدام عملیاتی علیه حاکمیت که این را استفاده کردند مفسرین و دیگر این است که فأذنوا بحرب من الله و رسوله صرفاً حکمش اعدام نیست. یعنی هرجا فأذنوا بحرب من الله و رسوله بود، حکم اعدام نیست به صرف این؛ مگر با آن قرائن همراه شود که تحت عنوان کلیات قرار میگیرد و الا صرف فأذنوا بحرب من الله و رسوله اعدام نیست که شما بگویید اگر اینطوری است پس هرکسی اقدام کرد حتی به عنوان معصیت نه به عنوان انکار، باید اعدام بشود. پس چرا اعدام نمیشود؟ نه. این حکم است. این را نپذیرفتند که فأذنوا بحرب من الله و رسوله؛ اما از اینکه این بالاترین گناه است و این تزلزل حاکمیت است، اینها البته از درونش درمیآید. اگر به اینجا کشید، حتماً حکمش اعدام است.
فان لم تفعلوا فأذنوا بحرب من الله و رسوله الاذن كالعلم وزنا ومعنى. اذن مثل علم است هم وزناً هم معنی. گفتند اذن أی سمع. یعنی بشنود. منتها علمی که از راه چه باشد؟ حالا این سمع هم اذن با معلومش، با خود اُذُن هم که گوش است، یک نسبتی دارد که اذن در اینجا مثل اینکه اذن گرفتن شنیدن آن اجازه است. علم دانستن از راه گوش است؛ لذا سمع را در این اشباع کردند و در لغت به عنوان سمع هم آوردند که الاذن کالعلم وزنا و معنی، مثل شنیدن است که حالا من لغتش را نوشته بودم. دیگر اینقدر شلوغ شده حاشیه، نمیدانم کجا نوشتم که در آن معنای سمع را اوردم. وقرء فأذنوا بالامر من الايذان که حالا در باب ببرند آن را. والباء في قوله بحرب که آمده فأذنوا بحرب من الله. این بحرب، اشد از آن جایی است که بگویند که فأذنوا حرباً من الله و رسوله. این بحرب هم تنوین تنکیر عظمت جنگ است، هم بحرب بائی که در اینجا آمده. هردو. و الباء فی قوله بحرب لتضمينه معنى اليقين که این یقیناً این جنگ را در مقابلش ایستاده و این جنگ با خدا را؛ یعنی شدت مسئله است که اینجا با باء که آمده یک زیادتی در معنی الیقین و ونحوه. والمعنى : أيقنوا. بدانند یقیناً. جای تخویف نیست. ایقنوا یقیناً بحرب أو أعلموا انفسكم. به نفس خودشان اعلام کنند. اعلموا انفسکم باليقين بحرب من الله ورسوله. هردو درست است که معنای اذن هم در آن به معنای علم را هم آورده باشد. وتنكير الحرب که بحرب لافادة التعظيم. شدت است. لذا در هرکدام از اینها دلالت در آن است. أو التنويع. حتی در روایات آمده که اشد هفتاد زنای با مادر. دیگر یعنی اشد اشد. درهمی از ربا اشد از اینها است. او التنویع که یا جنگی عظیم است، نوع جنگی است. این جنگ با خدا و رسول نوعی از جنگی است که جنگ عظیمی است. تنویع باشد از این باب که نوعی از جنگ را منظور باشد. ونسبة الحرب إلى الله ورسوله لكونه مرتبطا بالحكم الذي لله سبحانه فيه سهم بالجعل والتشريع ولرسوله فيه سهم بالتبليغ. که بعضیها هم استفاده کردند که علاوه بر تبلیغ نظام حاکمیت رسول را هم شامل میشود که در مقابل رسول، آن هم درست است. ولو كان لله وحده. اگر فقط برای خدا بود، لكان امرا تكوينيا. آنجایی که در مقابل خدا به تنهایی است، رسول را شامل نمیشود که نظام تبلیغی و حاکمیتی را شامل نمیشود، آنجا امور امور تکوینی است که مثل این میماند که کسی مثلاً خلق الهی را تغییر بدهد که آنجا در مقابل خدا ایستاده. نظام تکوین است. این تعبیر خیلی زیبایی است. از درونش قاعده درمیآید که هرجا خدا و رسول بودند، نظام تشریع است و تا تبلیغ را شامل میشود و تا حاکمیت را. آنجایی که خدا و رسول نیست، خدای تنها است، عمدتاً نظام تکوین است. لذا ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ﴾[11]. آنجا هم نظام نظام تشریع است. و لو کان لله وحده لکان امراً تکوینیا واما رسوله فلا يستقل في امر دون الله. اما هیچگاه رسول به تنها حکمی ندارد. پس یا خدای به تنهایی است یا خدا و رسول. رسول به تنهایی حکمی ندارد؛ چون حیثیتی ندارد به غیر از انتساب به خدا. قال تعالى ليس لك من الامر شيء.[12] خب اذان شد مثل اینکه.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
«یکی از حضار:» آن لیس لک من الامر شیء، یک معنای دیگری کردند. اینجا در سیاق اینطوری میآوریم مثلاً امور دست تو نیست. در بحث بخشیدن و نبخشیدن و اینها، خدا یا…
«استاد:» به فرمایش مرحوم علامه آیات اطلاقشان یک معنی دارد، در سیاق که میآید معنای خاص خودش را هم دارد. یعنی آنجا هم در سیاق است. در سیاق آن دسته آیات جای خودش را دارد، در عین حال میفرماید که ﴿قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِي خَوۡضِهِمۡ يَلۡعَبُونَ٩١﴾[13]. میگوید قل الله یک معنی دارد، قل الله ثم ذرهم یک معنی دارد، قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون هم یک معنی دارد. پس میشود آیات را به صورت اینطوری که با جایی که دلالت دست باشد، منافی با دلالتهای دیگر نباشد. آن یک مثبت جزئیترش است، این یک مثبت کلیترش است.
«یکی از حضار:» یعنی خود علامه این را در وزان اینی که و ما ینطق عن الهوی میبینند این آیه را.
«استاد:» بله.
«یکی از حضار:» دعایی هست میگویند تعقیب نماز صلاة ملائک صلوات ملائک و جبرئیل 36:44
«استاد:» حقیقتش الان نمیدانم. دیدم من هم، اما الان نمیدانم. معمولاً آن ادعیۀ بعد از نمازهای روزانه در فلاح السائل است که اعمال شبانهروز است. یعنی آنجا اگر مراجعه کنید، معمولاً آنجا است. فلاح السائل اعمال شبانهروز است. آن جمال الاسبوع اعمال هفتگی است، آن اقبال الاعمال اعمال سنه است. یعنی قاعدهاش آنجا است. منتها در کتاب مصباح متهجد شیخ طوسی هم معمولا اینها را میآورد. الان حضوراً نمیدانم کدام یکی از اینها است. ولی اگر خواستید مظانش دنبالش بگردید، در فلاح السائل بهترین جایش است یا مفتاح الفلاح شیخ بهائی. متفاح الفلاح شیخ بهائی هم در رابطه با فلاح السائل است، اما مفتاح الفلاح است.
[2] . [الرعد: 22] ، [القصص: 54]
[11] . [النساء: 59] ، [المائدة: 92] ، [النور: 54] ، [محمد: 33] ، [التغابن: 12]
[12]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص422.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 572” دیدگاه میگذارید;