سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین والعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

خوب الحمدلله در محضر قرآن کریم هستیم و بهره‌مند هستیم از آیات نورانی و در محضریم و استفاده می‌کنیم و همین حشر ان شاء الله با قرآن کریم هم، حتی با همین ظواهر مفهومی هم، ان شاء الله خدای سبحان برای ما نورانیت قرار دهد و ما را به باطن آن و حقیقت آن ان شاء الله متحلی بکند.

در بحث دیروزی که نیمه کاره ماند، ذیل آیه ﴿فَإِن لَّمۡ تَفۡعَلُواْ فَأۡذَنُواْ بِحَرۡبٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ﴾[1] بودیم که فرمودند که هر جا خدا و رسول ذکر می‌شود و حکمی به لحاظ خدا و رسول می‌آید، آنجا حکم تشریعی است، هر جا فقط اختصاصاً در رابطه با خدا باشد احتمال تکوینی بودن فقط این حکم هست و هیچ کجا هم به عنوان رسول تنها ذکر نمی‌شود، چون رسول ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ﴾[2]، به پیغمبر به عنوان تنهایی چیزی واگذار نشده است، که ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤﴾[3]، هر چیزی که پیغمبر می‌فرماید حتماً عن الله است و لذا دو صورت بیشتر فرض ندارد، یک جا آن‌جایی که خدای سبحان فقط این حکم را نقل می‌کند، یک جا آن‌جایی که این حکم به خدا و رسول مستند می‌شود که هر دو هم وضع آن معلوم شد، آنجایی که به خدا و رسول است حتماً تشریعی است، آن‌جایی که به خدا تنها مستند است احتمال تکوینی بودن می‌رود، لذا ممکن است تشریعی باشد اما معمولا تکوینی است و اگر می‌خواست تشریعی باشد معمولا شراکت در ابلاغ بود دیگر، نه در شراکت در اصل حکم، شراکت در تبلیغ و ابلاغ حکم به این لحاظ دیده می‌شود. این هم یک قاعده هست که ایشان در اینجا بیان فرمودند و بعد از این قاعده فرمودند که والحرب من الله، که بحرب من الله که عرض کردیم عظمت هست تنوین او و باء در او یقینی بودن را می‌رساند، این بحرب من الله و رسول می‌فرماید از این حکم بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ استفاده می‌شود که مقاتله با این شخص جایز است، حالا مقاتله اگر حاکمیت است گرفتن و دست گیر کردن و خلاصه حتی اعدام او، به شرطی که منکر اصل حکم باشد، جاهل به اصل حکم نباشد، یا از جهت به اصطلاح اگر انجام می‌دهد عنادی با حکم ندارد، از باب… مثل ما که گاهی می‌دانیم یه کاری حرام است ولی انجام می‌دهیم، این غیر از آن کسی است که می‌گوید انجام می‌دهم هرچند که حرام باشد، هرچند که حرام باشد، یعنی عناد با حکم، آنجایی که عناد با حکم باشد می‌فرمایند این بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ حکم این است، که جایی که عناد باشد.

و الحرب من الله و رسوله فی حکم من الأحکام مع من لا یسلمه، با آن کسی که در حقیقت چه هست؟ حرب از جانب خدا و رسول در حکم با آن کسی که تسلیم حکم نمی‌شود، مع من لا یسلمه، تسلیم حکم نمی‌شود یا حکم را قبول نمی‌کند هو تحمیل الحکم علی من رده من المسلمین بالقتال، در حقیقت می‌شود آن کسی که رد کرده است این حکم را، رد کرده است، دقت می‌کنید، این رد یعنی همان حالت انکار، علی من رده من المسلمین بالقتال، می‌شود در حقیقت با او برخورد کرد، کما یدل علیه قوله تعالی: ﴿فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِ﴾[4]، پس آن شخصی که از روی جهالت یا از روی عجز این کار را می‌کند ولیکن مقر است که این حکم خدا است، او در حقیقت حکمش با این متفاوت است، در همه احکام این گونه است، در همه احکام چه هست؟ از جهت شدت حکم متفاوت است، حتی اگر حکم ظاهری حکم واحد است، درست است، دزدی که دزدی کرده است، دست او هم با همه این شرایط اگر که ثابت بشود قطع می‌شود، دزدی هم که با انکار در حقیقت دزدی کرده است دست قطع می‌شود، اما در حقیقت حکم آن کسی که با انکار این کار را کرده است حتی ممکن است در بعضی از رده ها به اعدام هم کشیده بشود، در زمان ظهور این گونه است، که در زمان ظهور همه احکامی که محقق می‌شود چون حتماً از روی انکار است به اعدام منجر می‌شود، اما در غیر زمان ظهور چون معمولاً تشخیص مرز بین انکار و جهالت سخت است، حکم را بر همان نظام ظاهر در حقیقت مراحل آن را قرار دادند، که سه مرتبه اگر این انجام شد، دفعه چهارم اعدام می‌شود، که دیگر این استحسانی نشود، چون نیت خوانی است دیگر، سخت است دیگر، که نیت او انکار بوده است یا نیت او انکار نبوده است، این سخت می‌شود.

یکی از حضار: اگر بگوییم مربوط به کسی است که عناد دارد حکم اقلی می‌شود، چند درصد تا به حال پیش آمده است که کسی بگوید من عنادا ربا می‌دهم و می‌گویم حلال است، عموماً اینگونه نیست.

استاد: خوب حرمت که سر جای خودش است، ببینید حرمت سر جایش است، اینکه جرم است سر جایش است، اما کشتن، دقت میکنید، بحث در اینکه کشتن کجاست، یک موقع شما می‌گویید که اقلی می‌شود در کشتن، خوب عیب ندارد اقلی بشود در کشتن، در آن اجرای حد اعلای حکم اقلی بشود، خوب خدا در جهنم هم می‌خواهد اقلی ببرد، نمی‌خواهد خلاصه اکثری ببرد در جهنم مگر کسی که نجات پیدا بکند.

یکی از حضار: یعنی اینجا حکم آمده باشد برای اقل، برای یک درصد خیلی کمی.

استاد: عرض کردم، حکم حرمت است، آمده است، مراتب هم دارد، تشکیکی [است]، از جمله در حقیقت همین است که باید حتما برخورد بشود، باید مال مردم از او گرفته بشود، باید مجازات بشود، تعزیر هم دارد، حدود هم دارد، برخورد هم… همه این‌ها را هم دارد، درست است، اما در عین حال کشتن او کجاست؟ کشتن او در آن موردی است که با آن کار باشد، منتها ممکن است یک کسی اشکال بکند، بگوید اگر با انکار شد دیگر از باب ربا نیست، از باب انکار ضروری دین است، ممکن است کسی فقط این اشکال را بکند، آنجا بگویند که این دیگر به حکم ربا نیست، هر ضروری دین را هر کسی که انکار بکند حکم چه می‌شود؟ ارتداد می‌شود، مسلمان اگر باشد و ارتداد حکم آن در حقیقت قتل است دیگر، اگر ارتداد شد دیگر این از باب ربا نیست، پس شدتی در حکم ربا نیست، یک کسی فقط این اشکال را البته ممکن است بکند.

یکی از حضار: لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ که استفاده کردند علامه برای اینکه…

استاد: برگشت به جلسه قبل کردی ها، دیر… نبودی، برگشت به جلسه قبل کردی، عیب ندارد ولی خب، چون بالاخره جزو بالاخره از ستون ‌های جلسه هستید عیب ندارد، بفرمایید.

یکی از حضار: نامفهوم 06:55 پیامبر خود ایشان مقام اذن است، یعنی هر کسی که مأذون است برای شفاعت کردن، این مقام اذنی که پیامبر باشد، یعنی خود حقیقت اذن الهی به برکت نوری پیغمبر است، عرضم این است که این چجوری با آن جمع می‌شود که خود حقیقت اذن…

استاد: اذن استقلالی نیست دیگر، شما که مفوضه نیستید که.

یکی از حضار: استقلالی نه، مثلاً این عنوانی که  می‌گوییم لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، خود حقیقت امر و اذن پیغمبر است، درست است که استقلالی نمی‌شود، اما در آیه می‌گوید لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، هیچ چیزی دست تو نیست، ما در…

استاد: قطعا شما می‌دانید این را که پیغمبر یک مرتبه حقیقت به اصطلاح محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم دارد، یک مرتبه نبوت پیغمبر است، نبوت پیغمبر ﴿لَيۡسَ لَكَ مِنَ ٱلۡأَمۡرِ شَيۡءٌ﴾[5] است، آن مرتبه حقیقت در حقیقت چه هست؟ آن یل الربی آن است، آن جنبه یلی الربی آن است، دیگر جنبه یلی الربی آن است، چون جنبه یلی الربی است اصلاً در حقیقت آنجا مرتبه مرتبه تو و غیر نیست، مرتبه یلی الربی آن است، حالا این بحث همین مقدار، مرتبه یلی الربی آن است، او به اصطلاح مورد این حکم نیست، اینکه لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، این در قبال الهی است، در قبال خدا است، آن موطن شامل این نمی‌شود، چون اصلاً قبال ندارد، ولی موطن نبوت ظاهریه در حقیقت مردم می‌توانند این را مستقل از او ببینند، لذا این دو تا را در کنار هم می‌آورند که اطیعوا الله و اطیعوا الرسول[6]، در اینجا رسالت… اما آنجا ولایت است، ولایت‌…، ولی یکی است و این ظهور است، صرف ظهور است، در آنجا این اصلاً دؤیت مطرح نمی‌شود که بخواهند بگویند لَيْسَ لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ یا لَكَ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ، آنجا حیثیت حیثیت فقط ظهور الهی است، خوب همین مقدار کافی باشد.  بعد می‌فرماید که «فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ» علی أن لله تعالی صنعا آخر، می‌گوید یک در حقیقت برخورد این برخورد چه است؟ تشریعی است، که برخورد تشریعی چه بود؟ همین که بگویند بحرب من الله و رسوله، حکم اعدام برای آن کسی که با آن کار است، برای شخصی هم که با آن کار نیست مراتب تشدید حکم باید باشد، درست است، این یک حکم است، می‌گوید یک صنع دیگری هم خدا در اینجا دارد، که آن صنع چه هست؟ فطرت های بشری است که در مقابل این تعدی به پا می‌خیزد و آن شخص را در حقیقت چه کار می‌کند؟ آن شخص را از بین می‌برد، لذا اینکه آن شخص به سزای عمل… این هم جزو احکام الهی است، منتها از سنخ احکامی است که به عنوان نظام تشریع نیامده است، ولی جزو چه هست؟ جزو صنع الهی است که خدا این فطرت را قرار داده است تا وقتی که ظلم به این فطرت زیاد شد، قیام می‌کند در مقابل آن ظلم و آن را از بین می‌برد، و علی أن لله تعالی صنعا آخر فی الدفاع عن حکمه، یعنی حکم خودش را که حکم تشریعی است، دو وجه برای دفاع دارد، یک جزای تشریعیه، که می‌گوید این کار را شما انجام بدهید، این قانون است، در مقابل آن کار این کار… یک جزای دیگری دارد که آن جزا جزای چه هست؟ جزای در حقیقت در نفوس مردم است که نمی‌پذیرند و قیام می‌کنند و او را از بین می‌برند، عن حکمه و هو محاربته إیاهم من طریق الفطرة و هو تهییج الفطرة العامة علی خلافهم، خدا یک کاری کرده است فطرت عمومی بر علیه رباخوار و ظالم چه بشود؟ قیام کند، این حال خودش یک صنع الهی است، این هم قشنگ است دیگر، که این هم خودش صنع الهی است، اگر می‌بینیم حتی در این کشور فرانسه این همه ادامه پیدا کرده است این یک صنع الهی است، که علیه سرمایه داری و نظام در حقیقت… این قیام کردن این گونه خودش یک صنع الهی است، یک حکم الهی است، دقت می‌کنید، یعنی این همان چیزی است که خدا اینگونه قرار داده است، اگر این را به عنوان حکم و صنع الهی دیدیم آن موقع در اقامه عدل حتماً این صنع می‌تواند خیلی به کار گرفته بشود، یعنی تهییج این از جهتی که شوراندن این کار… چون دشمن این کار را می‌کند با در حقیقت ظلم خیالی که می‌تراشد، یعنی ببینید در جاهایی که دشمن می‌خواهد این کار را بکند آن هم از همین طریق استفاده می‌کند، بدل را می‌زند، یعنی به عنوان اینکه حق شما ضایع شده است، چیکار می‌کند؟ برانگیخته می‌کند عده ‌ای را تا آن چیزی را که بهره ‌ای از حق دارد را هم از بین ببرد، بله هیچگاه عدالت مطلقه محقق نمی‌شود، مثل اینکه می‌گوییم ﴿وَمَا يُؤۡمِنُ أَكۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِكُونَ١٠٦﴾[7]، هر مرتبه ایمانی با مرتبه ای از شرک همراه است، هر مرتبه ای از عدل هم حتماً با مرتبه ای از ظلم همراه است، انسان نمی‌تواند یک دفعه تا وجود عامل و کارگزار مطلق عدالت نشده باشد، مطلق عدالت را محقق بکند، درست است، چه برسد به اینکه یک جمع کثیری در کار باشند، این‌ها می‌خواهند عدالت را اجرا بکنند و اقامه بکنند، قطعاً نتیجه تابع اخس مقدمتین است و همیشه همراه این اجرای عدالت ظلم هم هست، اما یک موقع هدف‌ گیری مال این است که این مرتبه اجرای عدالت را از بین ببرند، با علم کردن آن مرتبه ظلم، یک موقع نه، با استفاده از عدالت می‌خواهند این مرتبه ظلم را از بین ببرند، در نظام الهی بر این است که با این به اصطلاح عدالت و استفاده از این، ظلم را از بین ببرند، اما دشمن در جهت چه استفاده می‌کند؟ با بزرگ کردن آن ظلم‌ ها که همیشه بوده است در کنار عدل، منتها عدل آمده است تا او را کمرنگ کند، این می‌آید او را پررنگ می‌کند و چه کار می‌کند؟ باعث می‌شود که همان هم از بین برود، همین کاری که الان دارند در عراق و در حقیقت چه انجام می‌دهند؟ درست است این مطالبه…ظلمی صورت گرفته است و هست، کسی هم نمی‌تواند بگوید که نیست، اما الان این قیامی که دارد می‌شود، می‌خواهند چکار کنند؟ اقامه عدالت گسترده‌ تر بکنند یا نه، با این قیامی که دشمن دارد پیگیری آن را می‌کند، البته از دست او ان شاء الله خارج می‌شود، دارد این کار را می‌کند، می‌خواهد همان مقدار عدالتی هم که اجرا می‌شود را از بین ببرد، همان مقداری که دارد اجرا می‌شود در مسیر است، با اینکه ضعیف هم هست، همان را می‌خواهند از بین ببرند، می‌خواهند آن را از بین ببرند و الا هیچ موقع آمریکا و عربستان برای اجرای عدالت زحمت نمی‌کشند و خرج نمی‌کنند، آن کسی که پشتیبان است، اسرائیل و امریکا و عربستان و این وابستگان… این‌ها نشان می‌دهد که این‌ها دارند چه چیزی را پشتیبانی می‌کنند؟ پشتیبانی از بین رفتن آن مرتبه اصلا… ما نمی‌گوییم این‌ها تمام کوشش خود را هم کرده‌اند در اجرای حق، نه، ما هم نکرده‌ایم، اما در عین حال کمک این‌ها برای از بین بردن همان مقدار هم هست، نه اقامه بیشتر حق، خوب این‌ها را باید آدم حواسش باشد، در تحلیل اگر که مبنا داشته باشد طرد نمی‌کند قیام را، اما در عین حال می‌گوید که این قیام باید چه بشود؟ جهت دهی او صحیح‌ تر بشود، کنترل بشود تا… می‌شود همین را که آنها علم کردند در جهت در حقیقت بهتر شدن حاکمیت… قطعاً می‌شود، چون حاکمیت رویه خوش به اصطلاح… چه می‌گویند؟ خوش خیالی و غفلت، واقعاً در عراق مثلاً چه بود؟ رها کرده بودند، بیشتر گروهی بودند، یک اجرای حق حداقلی را داشتند انجام می‌دادند، حالا روابطی دارند، اما در عین حال این باعث شد یک تکانی بخورند، احساس بکنند این همه منابع مالی که دارند اقلاً می‌توانند آبادی… و الا مردم ممکن است که اساس و ریشه آنها را چه کار کنند؟ این خودش می‌تواند در نظام الهی با این دشمن کرد ولی سبب چه بشود؟ سبب اقامه حق بالاتر بشود، می‌شود، ان شاء الله هم بشود، و در کشور خودمان هم همین گونه است، این یعنی این هم خلاصه بارها که شده است مردم یک خورده اعتراض کرده‌اند، همین اعتراض‌ ها سبب شده است که یک خورده سرعت اقامه حق را چه کار بکنند؟ بیشتر بکنند، منتها نمی‌شود سفارش کرد که آیا…چون تزلزل درونی ما زیاد است، دشمن هم در حقیقت دامن می‌زند، نمی‌شود سفارش کرد پس بیاییم بریزیم در خیابان تا این سرعت پیدا بکند، چون که از دست خارج می‌شود و الا اگر که دشمن بیرونی قوی نبود، دقت می‌کنید، و تزلزل درونی هم این… واقعا یکی از اسباب رشد همین بود که مردم صدای اعتراضشان چه باشد؟ به موقع بلند باشد در اجرای حق، باعث می‌شد حتماً مسئولین برای بقای خودشان هم که شده است چه کار کنند؟ حتماً یک رسیدگی زودتری [کنند]، یعنی آن کاری که می‌خواهند مثلاً در یک سال انجام بدهند، می‌بینی یک ماهه انجام می‌دهند، می‌بینی یک هفته ‌ای انجام می‌دهند، میشده است پس، ولی این‌ها توان… یعنی آدم وقتی که تحت فشار قرار می‌گیرد قوای او به فعلیت می‌رسد، ولی خب این در این کشور ما الان همه جهات، هم دشمن بیرونی، هم تزلزل درونی، این‌ ها باعث می‌شود که سفارش اینگونه نمی‌شود قطعاً کرد، یک موقع بعداً نگویید که بریزید بیرون تا سرعت… همه را با هم گفتیم که بحث سوء استفاده نشود.

بعد می‌فرماید که بله و هو تهییج الفطرة العامة علی خلافهم، و هی التی، این باعث می‌شود تقطع أنفاسهم، که این نفوس از بین بروند، دیار خراب بشوند، آثار نابود بشود و همچنین خدای سبحان فرموده است ﴿وَإِذَآ أَرَدۡنَآ أَن نُّهۡلِكَ قَرۡيَةً أَمَرۡنَا مُتۡرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيۡهَا ٱلۡقَوۡلُ فَدَمَّرۡنَٰهَا تَدۡمِيرٗا١٦﴾[8]، که این سنت تکوینی الهی است، سنت چه هست؟ سنت تکوینی الهی است، که هر جا اگر می‌خواهد یک قومی را از بین ببرد خدا، آن مترفین را چه می‌کند؟ مترفین یله و رها جلو می‌روند، همه چیز را در حقیقت دیگر زیر پا می‌گذارند، به هیچ چیزی پایبند نمی‌شوند، می‌گویند زور دست ما است، قدرت دست ما است، پول دست ما است، همه چیز دست ما است، پس یکه تازی می‌کنیم، وقتی به یکه تازی پرداختند دارند اجل خودشان را نزدیک [میکنند]، دارند ریشه خودشان را قطع می‌کنند طبق آیه قرآن، فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً، این‌ها را له می‌کنیم، یعنی با این کارشان چه کارشان می‌کنیم؟ این‌ها را در حقیقت حالا به قولی دمرو می‌کنیم، دَمَّرْناها تَدْمِیراً، این‌ها را له می‌کنیم بله. قوله تعالی…

یکی از حضار: امرنا مترفیها، ما الان در جامعه…

استاد: امر تکوینی است.

یکی از حضار: در جامعه ما هم که مترفین هرچه رها…

استاد: به همین نسبت است، یعنی ففسقوا فیها، یعنی فسق آشکار، مانور تجمل، هرچه در حقیقت مترفین به مانور تجمل بیشتر بپردازند و فاصله طبقاتی… این امت به سمت در حقیقت نابودی زودتر دارد پیش می‌رود، هرچه رها باشند، هرچه برخورد به آنها نشود، هرچه در حقیقت چه بشود؟ احساس بکنند که یکه تازی می‌توانند بکنند، هیچ مانعی را، رادعی را جلوی خودشان نبینند، این همان است که أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا، فسق یعنی آشکار شدن، یعنی در حقیقت ظلم آشکار، یعنی فسق دانه‌ ای است که وقتی می‌گویند جوانه می‌زند، بیرون [می‌آید]، می‌گویند فسق، آشکار شد، یعنی این در حقیقت… یا مثل فجور که در حقیقت… این فسقوا فیها آشکار شدن ظلم است و پنهان نبودن ظلم است، نترسیدن ظالم است، نترسیدن مترفین، یک موقع است اتراف می‌کنند اما ترس هم دارند، مانور تجمل نمی‌دهند، دقت می‌کنید، یعنی افتخار و مباهات و در حقیقت بیایند بیرون تا دل مردم… قارون وقتی که آمد با آن سیطره و دبدبه و کبکبه آمد بیرون که آن… مانور تجمل داد، خسف شد، این دَمَّرْناها تَدْمِیرا همین است، امتی هم اگر این کار را بکنند، مثل جریان مثلاً قوم هود همین است، یعنی این‌ها در حقیقت در طول تاریخ بارها و بارها تکرار شده است، هر موقع دیدید که جایی ثروتمندان یکه تازی می‌کنند بدون مانع.

یکی از حضار: یعنی مردم دیگر باید مانع بشوند تا عذاب نیاید؟

استاد: بله دیگر، هر چقدر مردم مانع بشوند این در حقیقت چه؟ خوب این تاخیر در این است که اینجا… اما تاخیر نباید تاخیر بدی باشد، وظیفه مردم است که قیام کنند، خودشان جلویشان را… اما اگر نکردند، قیام نکردند، تن دادند، خدای سبحان این قوم را به سمت هلاکت می‌برد، منتها قوم را به سمت هلاکت می‌برد، آن شخصی که مانور تجمل داده است و آن شخصی که پذیرفته است و آن شخصی هم که پذیرفته است، پذیرفته هم خلاصه مثل مانور… آن شخصی هم که زیر بار رفت و… بله، یک موقع مستضعفین است، او جدا است، اما شخصی هم که پذیرفته است او هم داخل در قوم است.

فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً، شما ببینید، اینجا می‌گوید إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً، یک قریه را می‌خواهد نابود بکند، أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها، یعنی این مترفین این کار را می‌کنند اما قریه نابود می‌شود، نه اینکه مترفین فقط نابود بشوند، نه، آن اشخاصی هم که می‌پذیرند به همین نسبت نابود می‌شوند.

قوله تعالی: ﴿وَإِن تُبۡتُمۡ فَلَكُمۡ رُءُوسُ أَمۡوَٰلِكُمۡ لَا تَظۡلِمُونَ وَلَا تُظۡلَمُونَ٢٧٩﴾ [9]، این هم دیگر خیلی آیه روشن است، قبلا هم داشتیم، اگر توبه کردند، منتها إِنْ تُبْتُمْ، آیا خطاب به اهل ایمان است، یا ایها الذین آمنو که در دو، سه آیه قبل بود، که إِنْ تُبْتُمْ، یعنی ای اهل ایمان اگر توبه کردید از این ربا گرفتن تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ، قطعاً این صحیح است، به نسبت به اهل ایمان صحیح است که إِنْ تُبْتُمْ، در حقیقت چه هست؟ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ، این حکم قطعی است، اصل المال اینها، سرمایه اصلی این‌ها مال خودشان است، درست است، اما نسبت به چه؟ لا تَظْلِمُونَ نسبت به این اصل سرمایه و لا تُظْلَمُونَ، نه ظلم باید بکنند نسبت به اصل سرمایه یعنی اضافه بگیرند، نه ظلم می‌شوند که اصل سرمایه را به آنها ندهند، پس در حقیقت اصل سرمایه برای این‌ها چه هست؟ محفوظ است، اما نسبت به زائد چه؟ اینجا ساکت است که نسبت به زائد، آن سود، تا به حال گرفتند مومنین، آیا مال خودشان شده است؟ آنهایی که تا به حال گرفتند، آنهایی که در آینده است که حکم قبلاً در آیه بود، که قطعاً نباید بگیرند، دو طرف حکم روشن است، اصل سرمای مال خودشان است، سودی که بعد از این هست قطعاً نمی‌توانند بگیرند، اما سودی که تا به حال گرفتند چه؟ مومنین‌ ها، آن شخصی که کافر بوده است، توبه کرده است، برگشته است، آن سود هم مال خود او است تا به حال، اما مؤمنی که تا به حال به اصطلاح مومن بوده است، حکم را حالا درست نمی‌دانسته است، جاهل بوده است یا می‌دانسته، اعتنا نکرده است ولی الان می‌خواد توبه کند، حکم چگونه است، این محل در حقیقت چه هست؟ فتوا هست، باید دقت کنیم، ولی آنجاهایش روشن است، آنجا دیگر حکم در حقیقت جای به اصطلاح فکر هم نیست، همه آن روشن و صریح است‌، مسئله هست.

خوب و إِنْ تُبْتُمْ فلکم چرا اینجا این آیه را گفت؟ به لحاظ آیه بعد است، حالا ما این را می‌خوانیم، اینکه در حقیقت می‌گوید إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ، به لحاظ این است که اگر آن شخصی که ندارد، بدهکاری که الان در عسرت است، بدهکاری که در سختی است، سود را که نباید بگیری، این قطعی است، چون دیگر حرام شده است، اصل سرمایه تو چه؟ اگر ذو عسره بود چه می‌شود؟

یکی از حضار: فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ.

استاد: دو مرتبه است، اگر عسرت در ضروریات باشد، اصلاً حرام است که بگیری، واجب است که مهلت است بدهی، اگر عسرت در ضروریات نباشد، در چه باشد؟ در یک ضروریات مثلاً غیر اولی باشد، اگر آنجا باشد، آنجا حسن این است که مهلت بدهی، حالا آن را بیان می‌کنند، حسن این است که چه باشد؟ نسبت به اصل سرمایه هم مهلت… منتها آن [قسمتی] که می‌گوید اصل سرمایه او است واجب است که مهلت بدهد، خوب یعنی چه کار کند این؟ مال او چه می‌شود؟ می‌گوید از جهت دولت اسلامی، دولت اسلامی موظف است ضروریات زندگی بدهکاران را تامین کند، لذا این مهلت می‌دهد تا وقتی که این به گوش دولت برسد، بتواند برای دولت اثبات بکند که من این طلب را دارم، جایی که دولت اسلامی است، به دولت بگوید من این طلب را دارم و این هم نمی‌تواند بدهد، این هم صرف کار صحیح… یک موقع پول را گرفته است رفته است صرف چه کار کرده است؟ قمار بازی کرده است و حالا ندارد یا صرف… نه، آنجا دولت غریم نیست، بدهکار نیست که بدهد، اما اگر صرف زندگی خودش کرده بوده و از بین رفته بوده است، دولت اسلامی موظف است که این بدهی این بدهکار را به آن طلبکار، این مقدار رئوس مال را برگرداند، این ببینید کاملاً نظام نظام عادلانه است، حق او هم ضایع نمی‌شود دیگر، نمی‌گویند حالا دادی، بیخود دادی، می‌خواستی ندهی، نه، می‌گوید دادی عیب ندارد، خوب کاری کردی، هرچند که می‌خواستی ربا بگیری، ربایش را نمی‌توانی بگیری، اصل سرمایه را هم اینگونه می‌توانی پس بگیری، حالا دیگر می‌گوید کجاست دولت اسلامی که پس بدهد؟ بعضی از آنها را دادند دیگر، مثل همین بانک‌ ها که ورشکسته شدند، بعضی از این شرکت ‌ها و بانک‌ ها را دولت، به اصطلاح یک پولی مقام معظم رهبری اجازه دادند، تصویب کردند، از آن پول پرداخت کردند، آنها خوردند و بردند و مردند، ولی این‌ها چه کار کردند؟ نمردند ها، اینجا مردند، ولیکن اینجا مجبور شدند غرامت آن را دولت تا حدودی از آن را پرداخت کرد، تا بتواند برخی از اموال آنها را که کشش این مقدار را هم نداشت را جبرانی بردارد.

خوب، وَ إِنْ تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ، کلمة وَ إِنْ تُبْتُمْ، تؤید ما مر أن الخطاب فی الآیة لبعض المؤمنین، پس خطاب به مومنین است، تبتم یعنی شما، یعنی مومنین، ممن کان یأخذ الربا و له بقایا علی مدینیه و معاملیه، از آن طرف طلبکار ها هنوز چه دارند؟ هنوز یک بقایایی باقی مانده است که نگرفته‌اند، مدینیه و معاملیه، آنهایی که با آنها معامله کردند، و قوله: فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ أی أصول أموالکم الخالصة من الربا که آن اصل سرمایه است، لا تظلمون بأخذ الربا، نمی‌توانی ظلم بکنی با گرفتن ربا، و لاتظلمون بالتعدی إلی رءوس أموالکم، نمی‌توانی هم در حقیقت ظلم به او بکنی که از راس المال او کمتر به او بدهی، نه، نه به او ظلم می‌شود، نه ظلم باید بکند، نه بیشتر از سرمایه بگیرد خودش، نه کمتر از سرمایه به او بدهند، این هر دو طرف نهی شده است، بله، و فی الآیة دلالة علی إمضاء أصل الملک، معلوم می‌شود خدایا سبحان در این آیه ملکیت رباخوار را بر اصل سرمایه امضا کرده است، ملکیت او از بین نرفته است، یعنی رباخور هم ملکیت او چه نمی‌شود؟ ضایع نمی‌شود، أولا و علی کون أخذ الربا ظلما کما تقدم، چون لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ، چه در حقیقت بخواهد این بگیرد اضافه، می‌شود تَظْلِمُونَ، می‌شود در حقیقت ظلم کردن، پس هرچه بخواهد بگیرد از مقدار ربا می‌شود ظلم. علی کون أخذ الربا ظلما کما تقدم ثانیا: و علی إمضاء أصناف المعاملات حیث عبر بقوله رُؤُسُ أَمْوالِکُمْ و المال إنما یکون رأسا إذا صرف فی وجوه المعاملات و أصناف، مال آنجایی است که در معاملات اطلاق می‌شود، و الا پولی که کنار گذاشته باشند این مال حساب نمی‌شود، یعنی پولی که کنار باشد را مال نمی‌گویند، آن پولی که در معاملات صرف شده است، کشیده شده است، در روابط است، در جریان است، آن را می‌گویند اموال و مال، می‌گوید این إذا صرف فی وجوه المعاملات و أصناف الکسب، این می‌شود راس المال، رأس المال، مال نه، رأس المال، رأس المال کجاست؟ اصل، یعنی آن اصل نسبت به سودی که می‌شود فرع، سود آن می‌شود فرع، اصل آن می‌شود راس المال. قوله تعالی: ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ﴾، اما اگر آن بدهکار چه باشد؟ سخت باشد برای او، برگشت را نتواند، ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ ﴾، به او مهلت داده می‌شود تا گشایش بشود، اما یک شخصی هست که اصلاً گشایش برای او امکان‌ پذیر نیست، یا خیلی دور ممکن است گشایش بشود، می‌گوید این در حقیقت میسره او میسره رساندن به دولت اسلامی و اثبات در آنجاست تا بتواند پس بگیرد، بر گردن دولت می‌شود، اما اگر نه، این خودش حالا می‌تواند، ۶ ماه به او مهلت بدهی می‌تواند پس بدهد، خریده است، مال را گرفته است، یک چیزی خریده است، باید بفروشد تا… می‌گوید عیب ندارد، تا میسره، تا برگرداندن پول به او مهرت بدهید.

یکی از حضار: این دولت اسلامیه را از بیرون می‌فرمایید؟

استاد: بله روایت دارد، منتها این میسره تفسیر کردند که میسره چه است؟ کجا حد او است؟ یعنی بی حد و مرز است، میسره کجا می‌شود آخر؟ میسره یعنی تا آخر عمر او هم… نوه او، نتیجه او، کجا میسره ایجاد بشود؟ گفتند میسره یکی آنجایی است که خود او، در نزدیک می‌تواند گشایش ایجاد بکند، یکی آنجایی است که اگر نمی‌تواند و امکان نیست دولت اسلامی میسره این می‌شود، باید آنجا دولت این کار را جبران بکند، اگر این پولی که گرفته بوده است در راه صحیح خرج کرده است، اما اگر پولی که گرفته در راه صحیح خرج نکرده بوده است، دقت میکنید، خوب دولت موظف به بازگشت او نیست، این هم یک بحثی است خودش که باید دقت بشود در، اهل اقتصاد بیشتر پی آن را می‌گیرند.

لفظة کان تامة أی إذا وجد ذو عسرة، یافت بشود ذو عسرة، بدهکار ذو عسره باشد، و النظرة المهلة، و المیسرة الیسار، و التمکن مقابل العسرة أی إذا وجد غریم من غرمائکم لا یتمکن من أداء دینه الحال فانظروه و أمهلوه حتی یکون متمکنا ذا یسار فیؤدی دینه، که دین خودش را بتواند ادا کند، منتها دنباله آیه، وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[10]، این مال این است که اگر مهلت… دو بیان از این آیه هم می‌شود، اگر مهلت داد به آن کسی که ذو عسرة است، در روایت هم دارد، از خود آیه هم استفاده می‌شود، که دنبال این آیات ذو عسره آمده است وَ أَنْ تَصَدَّقُوا، میگوید که دو گونه استفاده از این کردند، هر دو گونه هم درست است، یکی این که مهلت که می‌دهی، در روایات دارد، هر روزی که تو مهلت را… مثلا گفتی ۶ ماه را به او مهلت می‌دهم، هر روزی از آن کار، صدقه همان مقدار پولی که به او مهلت دادی حساب می‌شود برای تو، یعنی هر روزی که مهلت دادی، اگر مثلاً یک سال مهلت دادی، ۳۶۵ روز چه میشود؟  ۳۶۵ بار صدقه حساب می‌شود برای تو، وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، اگر باور داشتید می‌فهمید که این مهلت دادن مهلتی نیست که از روی اضطرار و ناچاری و کاری نمی‌توانید بکنید… نه، میگوید این برای شما اگر که با اختیار خودتان مهلت دادید، گفتید که عیبی ندارد، یک سال دیگر، ۶ ماه دیگر، یک ماه دیگر، یک هفته دیگر، هر چقدر که مهلت بدهند به همان مقدار این چه حساب می‌شود؟ صدقه حساب می‌شود، این یک برداشت.

برداشت دوم، اگر کسی اصل المال و سرمایه را نمی‌توانست پس بدهد، اگر شما بخشیدید به او این اصل سرمایه را هم، أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، این برداشت دیگر حالا برای دیگر آن اهل بالاخره خیلی بذل و بخشش است که می‌تواند این کار را بکنند، که وقتی این شخص ذو عسرة است دیگر اصلاً منصرف بشوند، بگویند ما بخشیدیم و نمی‌خواهیم، این توصیه الهی است که به عنوان صدقه این را حساب کنید، جزو صدقات خودتان حساب کنید، حالا یک موقع یک مالی است که یک کسی ثروتمند است، این هم یک گوشه‌ ای است، می‌گوید عیب ندارد، من که می‌خواهم صدقه بدهم، همین پولی را که به این دادم و این نمی‌تواند برگرداند را صادق حساب می‌کنم. و الآیة و إن کانت مطلقة غیر مقیدة لکنها منطبقة علی مورد الربا، فإنهم کانوا إذا حل، این می‌گوید با ربا هم سازگار است، بیان آنرا میکند، و قوله تعالی: وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ، أی و إن تضعوا الدین، دین را چه کار بکنید؟ ببخشید، رها کنید، عن المعسر، از آن شخصی که سخت شده است برای او، نمی‌تواند راس المال را هم پس بدهد، فتتصدقوا به علیه فهو خیر لکم إن کنتم تعلمون فإنکم حینئذ قد بدلتم ما تقصدونه من الزیادة من طریق الربا، آن زیاده ای را که از طریق ربا هست پی نگرفتید، ربا داده بودید دیگر، گفتید ربا زیادی آن را که نمی‌توانید بگیرید،  می‌گوید آن زیادی را که نتوانستید بگیرید با این صدقه آن زیادی حساب می‌شود، برای شما زیادی می‌شود، آن زیادی تقصدونه من الزیادة من طریق الربا الممحوق من الزیادة من طریق الصدقة الرابیة حقا،  این برای شما از جانب خدای سبحان جبران شده می‌شود. قوله تعالی: وَ اتَّقُوا یَوْماً[11] …اذان شد؟

حضار: بله.

استاد: خوب این جمله را هم که خودتان بخوانید که آیه… هرچند آیه حیف است، آخرین آیه قرآن کریم است که بر پیغمبر اکرم نازل شده است، همین گونه…اول اذان است آخر آن؟

حضار: وسط آن است.

استاد: خوب اگر وسطش هست و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

یکی از حضار: حاج آقا این آیه فَنَظِرَةٌ إِلی مَیْسَرَةٍ فقط راجع به قرض ربوی است یا…

استاد: نه، راجب هر قرضی است، کلی است، منتها اینجا آمده است در حقیقت ویژه، استعمال عام است در مورد خاص.

یکی از حضار: این اگر جریان اجتماعی ‌اش را…چون بانک‌ ها الان یک چیزی که می‌گیرند، یک توجیهی که می‌گیرند، می‌گوید ما به هر کسی که وام می‌دهیم بالاخره احتمال است دیگر ورشکستگی، اینگونه ۹۰ درصد اینها می‌گویند که ما نداریم، واقعا هم میبینیم به مشکل خورده اند، چون معمولاً اگر مشکل نداشتند که می‌دادند.

استاد: مهلت دادن واجب است، ببینید کسی که به کسی قرض می‌دهد یک موقع یک حساب می‌کند که این می‌تواند بدهد، بانک از این محاسبات آنها، اولین محاسبه آنها این است که بتواند بدهد، لذا از او معمولاً گرو می‌گیرند، نمی‌دانم ضامن می‌گیرند.

یکی از حضار: باید کارمند باشد، حقوق ثابت داشته باشد.

استاد: آن ها که… این مال بدبخت بیچاره‌ هایی است که به یکدیگر وام می‌دهند، و الا آنها سرشان کلاه نمی‌رود، آنها ضامن دارند، چه دارند، همه را جبران می‌کنند.

یکی از حضار: بعد اگر این به میسره رسید، بعد از آن هم دوباره مهلت ظاهرا واجب است، یعنی اگر از این فضا در نیامد، از این اموالی که ضروری او است خارج نشد، باز هی باید به میسره او…

استاد: عرض کردم ضروریات را معنا کردند، ضروریات در شأن، اگر در آن مرتبه هنوز گیر است، به مدیون گفتند که حتماً واجب است که بدهی، یعنی او باید دنبال این باشد، بکوشد، تحصیل کند، نمی‌تواند بگوید حالا من خودم را در معسور نگه می‌دارم، حق ندارد، حرام است، یعنی اگر می‌تواند قدمی بردارد، کوششی بکند تا به میسور برسد، باید کوشش کند تا به میسور برسد، یعنی دو طرف مسئله است، از آن طرف به او واجب کردند که به سمت میسور حرکت کند با تمام توانش.

یکی از حضار: به این هم حرام است که اجبار کند.

استاد: به این هم حرام است که اگر در مرتبه به اصطلاح معسور او است و اعسار او است، حرام است که اجبار کند که الان بدهد، دو طرف را با هم دیدند دیگر، نگفتند اینگونه یک طرف باشد، پس مال او از دست برود، تمام شود برود.

یکی از حضار: برای غربی‌ ها خیلی جذاب است اگر…

استاد: بله، بحث خیلی… ما اگر بتوانیم احکام خودمان را درست مطرح بکنیم می‌بینید که… الان بانک ‌های خودمان هم انجام نمی‌دهند، برای که بگوییم جذاب است؟ برای خودمان هم…

یکی از حضار: حاج آقا ببخشید…

[1] . [البقرة: 279]

[2] . [آل عمران: 128]

[3] . [النجم: 3]

[4] . [الحجرات: 9]

[5] . [آل عمران: 128]

[6] . [النساء: 59] ، [المائدة: 92] ، [النور: 54] ، [محمد: 33] ، [التغابن: 12]

[7] . [يوسف: 106]

[8] . [الإسراء: 16]

[9] . [البقرة: 279]

[10] . [البقرة: 280]

[11].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص423 و 424.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 573” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید