بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
خوب الحمدلله در خدمت قرآن کریم هستیم، در خدمت آیات سوره بقره و آیات اواخر، آیاتی که در رابطه با بحث ربا بود.
در خدمت بحث روایی این آیات بودیم که چندین روایت را در محضر آن قرار گرفتیم و روایات بعدی که مانده بود را خواستیم نخوانیم، ولی دلمان نمیآید، نورانیت روایات هرچند که مضمون آن گفته شده است ولی ان شاء الله چند تا از آن را داشته باشیم و به وسایل هم اگر شد، بعضی از روایات وسائل الشیعه را هم بخوانیم ان شاء الله تا امروز را با روایت بگذرانیم.
در محضر روایات باب هستیم از جمله این روایت شریف که فی الکافی و الفقیه عن الصادق علیه السلام كُلُّ رِبًا أَكَلَهُ اَلنَّاسُ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْهُمْ إِذَا عُرِفَ مِنْهُمُ اَلتَّوْبَةُ، هر چیزی که رباخوار… ما قاعده کلی را چگونه القا کردیم؟ آنجایی که مومن و مسلمان باشد و حکم را بداند قطعاً هر ربایی که محقق بشود برای او حرام است و باید برگرداند.
خواندیم این را؟
یکی از حضار: اینکه فی الکافی و الفقیه عن الصادق علیه السلام عن قوله تعالی یمحق الله الربا و یربی الصدقات، کمی پایین تر.
استاد: آها بله، آنجا، خوب باشد.
پس اصل مسئله این است که قاعده این بود که هر جایی که مومن و مسلمانی باشد و ربا محقق بشود و حکم ربا را بداند، قطعاً حرمت ربا و برگرداندن حق ربا محفوظ است، این یک قاعده. آنجایی که کافری باشد که به این حکم و دین اصلاً اعتقاد نداشت، بعد از این مومن شد و مسلمان، سابقه او هرچه که بوده بخشیده میشود ولی اگر که بر گردن دیگران برای او ربا بود حق ندارد که بگیرد بعد از اسلام، فله ما سلف [1]، آن در حقیقت گذشتهاش آمرزیده میشود. دو فرد میماند، یکی آنجایی که قاصر است از فهم حکم ربا، جاهل بوده است و قاصر، جاهل قاصر به حکم ربا در روایت دارد که حرمت برای او نیست، اما اینکه آیا باید آن ربایی را که اضافی گرفته است برگرداند یا نه، قاعدتاً طبق قاعده باید برگرداند هرچند که بعضی از روایات لسان آنها این است که فله ما سلف اینجا هم صدق میکند، از این حکمِ مقصر هم بهتر شناخته میشود، جاهل مقصر، اگر جاهل مقصر شد هم حرمت هست، چون چه بوده است؟ امکان علم برای او بوده است و تحصیل نکرده است، هم باید برگرداند. پس اگر چهار فرد را برای مسئله در نظر بگیریم تقریباً اینجا این مسئله تام میشود، معلوم میشود، آنجایی که مسلمان است و بداند هم حرام است هم باید برگرداند، آنجایی که کافر است و بعداً مسلمان شده است آن فله ما سلف صدق میکند، آنجایی که جاهل قاصر باشد، جاهل قاصر حرمت ندارد قطعاً برای او تا اینکه امکان علم برای او پیش بیاید، اما اینکه برگرداند یا نه آن چیزی را که گرفته است شبهه است، شاید در حقیقت ظاهر اولیه روایات برمیاید بر اینکه نمیخواهد برگرداند، اما آنجایی که مال دیگران تابع علم نیست، چون که مال دیگران تابع علم نیست آنجا در حقیقت دلالت بر این دارد که باید برگرداند، این یک حکم فقهی است که باید به آن رجوع کرد، آنجایی هم که جاهل مقصر است جاهل مقصر هم حرمت دارد چون کوتاهی کرده است، هم باید برگرداند. میماند در حقیقت ربایی که بین مومنین و غیر مومنین است، یعنی بین اهل ایمان و غیر اهل ایمان ربا چگونه است؟ این در جامعه مومنین بود اما در آنجایی که بین اهل ایمان و غیر ایمان است آنجا هم مرجوح هست، یعنی راجح نیست، اما در آنجایی که در حقیقت معاملات متفرع بر این باشد را برای آن جواز قائل شدهاند که انسان میتواند از به اصطلاح… طبق معاملات دیگران، غیر مسلمان باشند، با غیر مسلمان ها این حکم در حقیقت بعدش… یک استثنائاتی هم قائل شدند که استثنائات کجاست؟ بین در حقیقت عمودین مثلاً، با عمودین، پدر و مادر مثلا یا حتی بین زوج و زوجه بعضی ها قائل شدهاند، بعضی ها مثلاً در زمان های سابق که عبید و اماء بودند بین به اصطلاح سید و عبید و اماء خودشان اینها به اصطلاح ربا را جز مستثنایات حرمت ربا دانستند. حکمت ربا در اینجا گفتهاند که میتواند در حقیقت چه باشد؟ حکمت ربا محقق نباشد لذا برداشته شده است حکم. حالا بحث علت آن نیست چون اینجا حکمت ربا ذکر شد.
خوب، حالا اینجا این طرح کلی بحث از جهت فقهی آن بود، حالا تطبیق مسئله را از جهت حکمت ربا و بعضی نکات.
میفرماید که فی الکافی، و الفقیه، عن الصادق (ع) : و قد سئل عن قوله تعالی: ﴿يَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَيُرۡبِي ٱلصَّدَقَٰتِ﴾[2] الآیة، و قیل: قد أری من یأکل الربا یربو ماله قال: فأی محق أمحق، میگوید که ما میبینیم بعضیها که اهل ربا هستند مال آنها زیاد میشود، حضرت میفرمایند که فأی محق أمحق؟ کدام در حقیقت نابود شدن از این شدیدتر است؟ من درهم الربا که یمحق الدین را و إن تاب منه، اگر که در حقیقت… یمحق الدین را و إن تاب منه، اگر هم توبه بکند ذهب ماله و افتقر،[3] اگر هم توبه بکند حتماً باید مال را برگرداند و محتاج میشود، پس دو نگاه است، یکی اینکه اگر توبه نکند دین را میبرد، از این محق چه محقی بالاتر؟ آن سمت هم اگر توبه در حقیقت کرد که باید برگرداند، این دلالت دارد روایت بر اینکه اگر میداند که حتماً در حقیقت حرمت و برگرداندن در سر جای خودش است.
خوب و الروایة کما تری تفسر المحق بالمحق التشریعی أعنی: عدم اعتبار الملکیة و التحریم و تقابله الصدقة فی شأنه، که همانجا دارد که یمحق الله الربا و یربی الصدقات که قبلاً هم داشتهایم. و هی لا تنافی ما مر من عموم المحق، قبلاً گفتیم محق عمومی است، تشریع و تکوین را شامل میشود، اینجا محق تشریعی آن است.
و فی المجمع، عن علی (ع) : أنه قال: لعن رسول الله ص فی الربا خمسة[4]، پنج نفر مرتبط با ربا ملعون واقع شدهاند، چه کسانی هستند؟ آکل ربا، آن شخصی که ربا میدهد از جهت ربا گیرنده، یعنی آن شخصی که رباخوار، اصل رباخوار. دومی چه کسی هست؟ آن شخصی که ربا میدهد، یعنی پول را گرفته است، حالا پول ربایی دارد پس میدهد. این دومی است، دو نفر هم شاهد هستند، پنجمی آن هم چه میشود؟ کاتب. پس یک کاتب، نویسنده، دو تا…یعنی آن شخصی که در آن دفتر هم کار میکند، پول ربایی داده میشود، آن هم چه هست؟ کار او حرام است. شاهدی که در حقیقت آنها میخواهند شاهد بگیرند تا بعداً بتوانند این را ثابت بکنند، آن دو شاهد، شاهدین، دو نفر هستند، این دو نفر و رباخوار و ربا گیرنده، هر پنج نفر این ها لعن رسول خدا شامل حال آنها شده است.
یکی از حضار: این رسم عرب بوده است؟ یعنی در بحث ربا قبل از اسلام اینجور رسمی بوده است که شاهد و نوشتن و…
استاد: این الان هم مثلا اگر شما اسنادی که دلالت بر یک به اصطلاح چیزی نکند، نتوانید اثبات بکنید شاهد کارش این است، یعنی الان من همین گونه، قوانین هر جایی شاهد را به عنوان چه میگیرند؟ الان تمام دادگاه های هر جایی شاهد را به عنوان چه… لذا برای اینکه پول را بتوانند حفظ بکنند شاهد میگرفتند، حتی شما ببینید در عقد و ازدواج و همه اینها چه هست؟ شاهد را میآورند تا قابل اثبات باشد، این عرفی است، یک بحث سیره عرفیه است که همیشه بوده است، منتها معلوم میشود که این سیره عرفیه دوام هم داشته است، چون الان یک سری اسناد میگیرند دیگر به شاهد کار ندارند، این سند را میتوانند چکار کنند؟ خودش را در حقیقت به اجرا بگذارند، این سند همان کار شاهد دارد الان از آن میآید. آن موقع کاتب مینوشتند اما این کاتب امکان جعل داشتند، میگفتن شاید این… اما دیگر حالا چک را نمیتوانند جعل بکنند چون که خود اصل برگه آن چه است؟ مثلا میگویند این اعتبار خاص است که خود شخص گرفته است، ولی این سنتی بوده است.
یکی از حضار: با این شرایطی که پیغمبر دارد لعن میکند، یعنی بعد از بالاخره تشریع اسلام است، اینجا باز هم در جامعه اسلامی این وضع ادامه دارد که همان طرفی که باز دارد ربا میدهد میداند ربا است ولی شاهد میگیرد، مینویسد و…
استاد: پول خودش را میخواهد پس بگیرد دیگر.
یکی از حضار: ولی این شاهد گرفتن و نوشتن و اینها شاید فقط…
استاد: نه، این شاهد گرفتن نمیآید که بگوید من دارم ربا میدهم به این شخص که، شاهد دارد میآید میگوید که من دارم به این پول قرض میدهم و من انقدر از این طلبکار هستم، یعنی این نمیآید بگوید بیا من میخواهم ربای حرام را انجام دهم تو هم بیا شهادت بده، بعد هم وعده تو به آتش باشد.
یکی از حضار: بعد از تشریع دین معلوم است دیگر این.
استاد: یعنی کسی که میخواهد الان پول بدهد میآید در حقیقت دو تا شاهد میگیرد، کتابت میگیرد، از شخص اقرار میگیرد، دو نفر هم میایستند که من از تو اینقدر طلبکار هستم آن هم میگوید آره تو از من طلبکار هستی، این در حقیقت شاهد بر این است که این طلب را مکتوب کنند و بنویسند و بعد شهادت بدهند که ما بودیم که این اینقدر… نمیآید به این بگوید که من این مقدار دادم و این مقدار میخواهم بگیرم که ربا بشود.
یکی از حضار: اگر نداند باز هم لعن شامل او میشود؟
استاد: خوب بله دیگر، یعنی اگر بداند که، اگر بداند که این برای این کار است و الان هر چند دارد شهادت به چه میدهد؟ فقط به طلب میدهد نه به ربا، شهادت به طلب دارد میدهد، اگر بداند این حرام است. اما اگر نمیداند، او نمیداند همان مثل جاهل است دیگر، دهنده هم اگر نمیداند حکم او برطرف شده است چه برسد به شاهد دیگر. بعد میفرماید که و فی تفسیر العیاشی، عن الباقر (ع) قال: قال الله تعالی: أنا خالق کل شیء وکلت بالأشیاء غیری، برای هر کاری در حقیقت وسائطی را قرار دادم إلا الصدقة فإنی أقبضها بیدِی یا بیدَی، من او را در حقیقت خودم میگیرم چون کلتا یدیه یعنی میگویند با دست راست میگیرد، فإنی أقبضها بیدی حتی أن الرجل و المرأة یتصدق دقت بکنید بشق التمرة، یک در حقیقت دانه خرما میدهند، فأربیها له کما یربی الرجل منکم فصیله و فلوه، من برای او رشد میدهم این را، نمو میدهم، مثل اینکه شماها آن شتری را که از مادر از شیر گرفتهاید، دیگر حالا خود شما… چون تا وقتی که به شیر مادر است آن شیر مادر است که دارد رشد میدهد، وقتی که از شیر میگیرند ابتدا باید مراقب آن باشند، مثل بچهای که از شیر میگیرند، باید خیلی مراقب آن باشند تا به غذا خوردن بیفتد، میگوید همانطور که شما شتر یک سالهای را که از شیر گرفته شده است یا اسبی را که تازه از شیر گرفته شده است، چگونه در حقیقت… چون فصیل میشود شتر میشود، آن فلو میشود اسب، یعنی این در حقیقت آن کره اسبی را که از شیر گرفته اند چطور مراقب هستید تا رشد…میگوید من مراقب این صدقه هستم، خدا میفرماید، مراقب این صدقه هستم تا رشد کند. این هم خلاصه زیبایی کلام یعنی ما در حقیقت صدقه که میدهیم میسپاریم آن را به خدا، رشد آن را که میدهد؟ خدا میدهد. خدا رشد میدهد چگونه رشد میدهد یک چیزی را؟ چگونه رشد میدهد؟ یعنی ما اگر بخواهیم رشد بدهیم حدود ما در رشد دادن موثر است، اما اگر خدا میخواهد یک چیزی را رشد بدهد نه مانع در مقابل آن رشد قرار میگیرد، نه حد در مقابل آن رشد قرار میگیرد، خیلی زیباست، منتها البته استعداد عمل برای آن پذیرش رشد موثر است، آن عملی که از این عامل شکل گرفته است، یعنی اگر از جانب عامل این صدقه درست انجام شده باشد مانعی در اخذ آن رحمت بدون منتهای حق ندارد، مگر اینکه عامل قصد او مثلاً یک ثواب خاصی باشد، حد زده باشد، خدا میگوید رشد میدهم آن را، او را هم برای آن شخص محقق میکنم، اما اگر انسان حد نزند به آن نتیجهای که برای… صدقه را میدهد میگوید که خدا فرموده است میدهم، یک موقع میگوید که خدا فرموده است که این را بده، ۱۰ برابر میدهم، خدا میگوید که این را میرسانم به ۱۰ برابر، یک موقع میگوید که خدا گفته است که بده، من هم میدهم، دیگر آنجا به ۱۰ برابر هم نیست، به کرم خدا است رشد آن. این ها را ببینید، سر ما چقدر کلاه میرود برای اینکه چیکار بکنیم؟ اگر نگوید ۱۰ برابر میدهد خیلی از ما باورمان نمیشود، اما وقتی میگوید ۱۰ برابر میدهم ما باورمان فقط به ۱۰ برابر است، دیگر قدرت خدا…میتواند بیشتر از این رشد بدهد، ما را میخواهند دانه بریزند تا جذب کنند، اما این دانه نباید ما را مشغول کند به همین جا که، این میشود مطلب دوم که قبلا خواندیم، ثواب و عقاب.
مطلب سوم آنجا بود که حرکت حبی میشود، چون او فرموده است من انجام میدهم، وقتی اینگونه شد آن وقت رشد دادن خدا چگونه میشود؟ رشد دادن خدا بی حد و اندازه میشود، یک صدقه را انسان در آنجا میدهد آنوقت نجات او با همین صدقه محقق میشود.
یکی از حضار: چرا همه موکل غیب دارند غیر از صدقه؟
استاد: دیگر باید از خود خدا پرسید، معلوم میشود که انقدر اهمیت دارد دیگر.
یکی از حضار: نامفهوم 14:12.
استاد: خوب دیگر معلوم میشود اینقدر در نظام اجتماعی و ایجاد محبت و الفت این چه دارد؟ و بریدن از پول هم انقدر سخت است، لذا میگوید نگاه نکنید به نماز و روزه افراد، کثرت صلاة، با اینکه اینقدر مهم هستند، میگوید…
یکی از حضار: مگر میزان نیست؟
استاد: چرا، اما میگوید آن را که باید انجام بدهند، واجب هم هست باید انجام بدهند، اما نگاه نکنید به کثرت صلاة و صیام آنها، نگاه کنید به چه چیزی؟ ادای امانت و وفای به عهد او، اینها چه هست؟ اینها سخت تر است، یعنی آدم میتواند شمر باشد از جهت ادای امانت و وفای بعد ولی نماز او هم خلاصه ترک نشده باشد. نماز باید این روحیه را ایجاد کند، اگر نماز این روحیه را ایجاد کرد مقبول است اما اگر این روحیه را در او ایجاد نکرد اعاده ندارد، قضا ندارد، اما مقبول هم نیست، لذا دارد که اگر کسی یک ساعت پیش خانواده و عیال خود نشسته باشد با محبت، مطابق یک سال عبادت است، مال این است که آن عبادات میخواهد این محبت را ایجاد کند، لذا ریشه دین و حقیقت دین هل الدین الا الحب و البغض[5]، بله تمام این ها جعل شده است که زمینه سازی کند برای این، معیار هم هست، میزان هم هست، همه اینها هم هست، اما میتواند انسان آنها را انجام دهد بدون اینکه این حقیقت محقق شود، میتواند، لذا این مقبول نیست، اعاده و قضا ندارد اما مقبول نیست، قبول نماز یک امر بالاتری از مسئله چه هست؟ از مسئله انجام مطابق احکام آن است، لذا قبول نماز در طریقت محسوب میشود، انجام نماز در شریعت محسوب میشود، یعنی ممکن است کسی مطابق شریعت نماز را انجام داده باشد، قضا ندارد، اما قبول نماز در طریقت محقق میشود، که روح نماز… روح شریعت است، طریقت روح شریعت است، حقیقت روح طریقت است که این سه مرحله، سه مرحله در حقیقت چه هستند؟ نامفهوم 16:06 وجودی انسان هستند که نظام اعمال، نظام اخلاق، نظام اعتقادات، درست است، که اینها… پس اینجا اگر خدا میفرماید صدقه، میگوید صدقه از آن اعمالی است که به سرعت به آن روح نزدیک میشود لذا میگوید خودم میگیرم، به خصوص حالا دیگر اگر صدقه مخفی باشد آنجا دیگر صدقة السر تدفع غضب الرب[6]، که خیلی آن دیگر عجیب است، صدقه سر، به طوری که در روایت دارد گاهی جوری داده میشود [که] دست راست میدهد دست چپ مطلع نمیشود، یعنی انقدر در حقیقت چه هست؟ مسئله سر آن قبلاً هم داشتیم روایات آن را.
یکی از حضار: نیت قرب هم لازم است برای این؟
استاد: مراتب است دیگر، صدقه اگر میخواهد این عبادی محسوب بشود بله دیگر، یعنی اگر که نیت قرب نبود، فقط چه بود؟
یکی از حضار: نامفهوم 16:54.
استاد: وجدان آنها، عرض کردم وجدان آنها، این میشود مسلک عامه، مسلک چه؟ پسند عامه، این میداد تا وجدان او راحت بشود که داده است و کسی را از مشکل… این خوشی که ایجاد میشود جزای همان است برای او، چون برای خدا… اگر خدا میخواهد به او جزا بدهد نمیپذیرد چون که اصلاً برای این نداده است، یک کسی هم میدهد برای ثواب و عقاب، یک کسی هم میدهد برای حرکت حبی، سه مسلک اخلاقی، یادتان هست؟ یکی میگوید میدهم چون خدا فرموده است، چون خدا فرموده است میدهم، این خیلی متفاوت است تا آنجایی که میگوید میدهم، خدا فرموده است که اگر این را بدهی این ثواب دارد. به فرمایش مرحوم علامه آن کسی که با حرکت حبی و مسلک حبی میدهد… اینها در جلد ۱ گذشت دیگر، میگوید آن شخصی که با مسلک حبی در حقیقت میدهد اگر بفرماید که… خدای سبحان بفرماید که هیچ جهنمی هم نیست، هیچ بهشتی هم نیست، این کار را انجام بده، انجام میدهد، اما آن شخص که مسلک دوم است میگوید که در حقیقت این کار را انجام بدهی، این اثر را دارد، حاظر است بگذرد، اگر این کار را بدهی از جهنم جلوگیری… حاضر است انجام بدهد، چون که دارد معاوضه میکند، این باز هم خودش را میخواهد، خدا را حد وسط داده است برای چه؟ برای رسیدن به خودش، اما آنجا خدا حد وسط برای رسیدن به خودش نیست بلکه خدا غایت است، خدا نتیجه است در حرکت حبی، لذا باید آدم بعضی از خیر های خودش را اینگونه انجام بدهد تا کم کم مزه او برایش ایجاد بشود، اینگونه نیست که یک دفعه هم… حرکت بر اساس مسلک دوم که مسلک انبیا بود ممدوح است، اغلب قرآن هم بر همین حرکت است چون اغلب انسانها با همین محقق میشود نجات آنها، اصحاب یمین از همین سنخ هستند، اما آن در حقیقت مسلک ثانی که مسلک نبی ختمی بود مربوط به سابقون است.
یکی از حضار: مسلک ثالث.
استاد: مسلک ثالث، مربوط که به اصطلاح سابقون است که آنجا در… لذا مسلک دوم مربوط به انبیا است که بحث خیلی مهمی است که گذشته است، این سه مسلک اخلاقی دائماً در زندگی ما وجود دارد و نتایج آن هم مطابق خودش است.
ففی…
یکی از حضار: نامفهوم 18:55.
استاد: نه دیگر، صدقه را توسعه داده اند، از مادی شروع میشود، به علم کشیده میشود، به در حقیقت رابطه های عاطفی… همه چیز در حقیقت حتی ذکر کردهاند این مثلاً صدقه است.
یکی از حضار: مهمترین صدقه لبخند است.
استاد: بله عرض کردم دیگر، در روابط هم صدقه است، از در حقیقت… حتی بعضاً صله رحم را از صدقات شمرده اند، خیلی مسائل مختلف دیگری را که در روابط صدقات خیلی بیان شده است.
قال الله تعالی: أنا خالق کل شیء وکلت بالأشیاء غیری إلا الصدقة فإنی أقبضها بیدی حتی أن الرجل و المرأة یتصدق بشق التمرة فأربیها له، من او را چیکار میکنم؟ اربیها درست است دیگر؟ درست است؟ یعنی با همین باب افعالی بخوانیم. فأربیها له کما یربی الرجل منکم فصیله و فلوه، کره شتر و کره اسب او را از شیر گرفته اند، خودش حالا دارد با تمام وجود رشد میدهد، حواس او هست به غذا خوردن، حتی أترکه یوم القیامة أعظم من أحد[7]، تا اینکه آن را رها میکم در روز قیامت، چه میشود؟ این صدقه یک درهم، یک جزئی، از کوه احد بالاتر میرود، این هم برای این میگویند که ما باور کنیم و الا وقتی که خدای سبحان چیزی را رشد میدهد، آن رشد دادن خدای سبحان مطابق خدای سبحان و عظمت الهی است در آنجا، این هم یک مرتبه از آن است که اعظم… اعظم من احد را حد نگذاشته اند، اعظم من احد یعنی که احد را در نظر بگیرید، اعظم از این است، چقدر اعظم از این است؟ به مقدار عظمت الهی، هر چقدر تو توانسته باشی عمل خودت را گره بزنی، خیلی بحث زیبایی است، ببینید اینها اینگونه مطرح کردن، مطرح کردن نگاه اعتقادی اخلاقی احکامی با هم است، مطرح کردن ما مطرح کردن نظام احکامی است فقط، لذا انگیزه سازی در این نگاه خیلی شدیدتر است تا آنجایی که فقط احکام ایجاد میشود، ما باید یاد بگیریم احکام را با آداب و آن نتایج مطرح بکنیم برای مردم، هرچند وظیفه مجتهد این است که، مرجع تقلید این است که یک رساله بنویسد و دست مبلغ قرار بگیرد تا وقتی که میخواهد برود بداند، سلطه به احکام [داشته باشد] بتواند… اما نباید آن مبلغ دیگر همین را بردارد و از رو بخواند، او باید با صدر و ذیل و نتایج آن بیان کند.
و فیه عن علی بن الحسین (ع) عن النبی ص قال: إن الله لیربی لأحدکم الصدقة کما یربی أحدکم ولده حتی یلقاه یوم القیامة و هو مثل أحد[8]، اینجا مثل احد است، آنجا اعظم من احد بود، اینجا منتها تشبیه آن أحدکم ولده است، چطور فرزندان خودتان را دوست دارید؟ آنجا فصیله و در حقیقت فلو و فصیل بود، اینجا چه هست؟ أحدکم ولده، یعنی همه این تشبیه ها درست است، مراتب هم هست، و همچنین در حقیقت فرمودند که… حالا اینجا چند تا روایت در رابطه با خالد بن ولید میآید که خالد بن ولید وقتی که مسلمان شد پدر او از دنیا رفت، پدر او ربا هایی را طلب داشت، پدر او رباخوار شدید بوده است، به خالد هم وصیت کرده است که همه اینها را بگیر، بعد خالد میآید پیش پیغمبر، پیغمبر میفرماید که دیگر حق نداری که بگیری، مسلمان شدی دیگر حق نداری، باید ببخشی، فقط همان راس المال را میتوانی بگیری که أنه لما أنزل الله: اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا الآیة، قام خالد بن الولید إلی رسول الله و قال یا رسول الله ربا أبی فی ثقیف و قد أوصانی، به قبیله ثقیف پدر من ربا میداد، و قد أوصانی عند موته، معلوم میشود که اینها به اصطلاح طائفه ها هم… مثل اینکه میگویند این معتادها، این مواد مخدریها محله بندی میکنند، هر کدام دست یک عدهای هست، اینها هم معلوم میشود رباخواری ها هم آنجا چیز داشته است، مثلا میگویند این به آن طائفه میداده است، آن به آن طائفه میداده است، هر کدام بر خودشان محل نفوذی داشتند که کسی در آن محل نفوذ آنها دخالت نکند، این هم میگوید فی ثقیف و قد أوصانی عند موته بأخذه فأنزل الله: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَذَرُواْ مَا بَقِيَ مِنَ ٱلرِّبَوٰٓاْ﴾[9].[10] بعضیها هم گفتند این در رابطه با چه هست؟ کانت للعباس و خالد بن الولید و کانا شریکین فی الجاهلیة، دوتایی با هم پولهایشان را روی هم گذاشته بودند و اینها چه بودند؟ اهل ربا بودند، یسلفان فی الربا إلی بنی عمرو بن عمیر: ناس من ثقیف فجاء الإسلام و لهما أموال عظیمة فی الربا، بانک بودند، بانک های رباخواری بودند هر دوی آنها، فأنزل الله هذه الآیة فقال، حضرت ابوطالب خیلی در حقیقت زندگی ایشان سخت بوده است، خدا رحمت کند آیت الله احمدی نیا را، همیشه میگفتند آقایی که فقیر بود، میگفتند ابوطالب آقا بود ولی فقیر، حضرت ابوطالب آقا بود اما فقیر بود، لذا پیغمبر اکرم وقتی که یک قدری فرزندان ابوطالب، ۴ تا ۵ تا فرزند، ۴ تا پسر داشت و اینها، آنجا دارد که اصطلاح عباس و به اصطلاح چیز گفتند که بیایید برویم بعضی از فرزندان ابوطالب را مثلاً به عهده بگیریم که پیغمبر امیر مومنان را به عهده گرفتند که به اصطلاح خیلی کودک به اصطلاح چه بودند، نمیدانم حالا، چون که فاصله فرزندان چیز، به اصطلاح فرزندان ابوطالب، فرزندان پسر او ۱۰ سال ۱۰ سال بود، یعنی امیرالمومنین…
یکی از حضار: ۵ ساله بودند.
استاد: ۵ ساله بودند، بعد جعفر به همین نسبت با ۱۰ سال فاصله، عقیل ۱۰ سال، تا میرسد در حقیقت به… به اصطلاح ۴ تا بودند دیگر، طالب و عقیل و جعفر و… که این دوتا را میگیرند، چون آن دوتای دیگر سن آنها بزرگ شده بوده است، جعفر را با امیرالمومنین را، دوتای آنها به عهده میگیرند تا سرپرستی آنها را انجام دهند، پیغمبر امیر مومنان را میگیرند، خدا ببینید چه تدابیری دارد، هرچند نقل شده است در بعضی از نقلها که ابوطالب سلام الله علیه آخرین وصی عیسی بوده است، در بعضی از نقلها هست که ابوطالب آخرین وصی عیسی… چون ۱۲ وصی دارد منتها پنهانی، آخرین وصی عیسی علیه السلام نقل است که ابوطالب علیه السلام [هستند] که ابوطالب تحویل داده همه آن حقایق را به پیغمبر اکرم، منتها اینها میگویند که دیگر سری بوده است و نقش ابوطالب… البته نقل داریم که ابوطالب نقش او این بوده است که نباید آشکار میشده است و اگر هم میبینید که این چنین شبهاتی مطرح میشود مال این است که ابوطالب سلام الله علیه را میخواستند در حقیقت در جریان امیر المومنین علیه السلام خیلی مورد خدشه… و الا ابوطالب، عبدالمطلب، اینها جزو حنفاء بودند، کسانی بودند که بر دین حنیف بودند.
خوب… دور شدیم.
یکی از حضار: وصی عیسی یا ابراهیم؟
استاد: عیسی علیه السلام، چون هر کدام از این انبیا ۱۲ وصی داشتند که ۱۲ وصی آنها پشت سر هم بودند.
یکی از حضار: پس مسیحی بوده است دیگر ابوطالب.
استاد: عرض کردم دیگر، آخرین وصی بوده، منتها آخرین وصیی که بشارت دهنده بوده است دیگر.
یکی از حضار: بعد مسیحی بوده است.
استاد: دقت بکنید، آخرین وصیی که بشارت دهنده بودند است دیگر، یعنی در زمان پیغمبر بشارت دهنده بوده است.
یکی از حضار: دین پیامبر…
استاد: اشکالی ندارد، میگوید این که گفتند دیگر میشود آخرین وصیی که بشارت دهنده است به پیغمبر منتها از…اینها میشناختند هم از کودکی، لذا خود جریان پیغمبر هم بعداً تحت سرپرستی چه کسی قرار میگیرد؟ خودش تحت سرپرستی ابوطالب بوده است، بعد هم پیغمبر امیر المومنین را تحت سرپرستی میگیرند، این ها خیلی وقایع ساده ای است به ظاهر، از جهت ظاهری به نظر میآید بحثها ساده است و فقر است و مشکلات است و بی سرپرستی… اما در نظام وجودی مسائل عظیمی است که خدای سبحان برای اولیا خودش، برای انبیا نقشه خاص دارد که اینها طبق آن نقشه داشته محقق… یعنی نقشه خوانی خدا را در اینجا ها اگر کسی پی بگیرد، نقشه خوانی خدا را بتواند در حقیقت کشف رمز بکند، این ها جزو رموز عالم وجودی است که پیغمبر تحت سرپرستی ابوطالب قرار بگیرد و بعد امیرالمومنین هم تحت سرپرستی پیغمبر قرار میگیرد که آن خطبه زیبای امیرالمومنین در رابطه با اینکه تحت سرپرستی پیغمبر بوده است، چگونه… که چگونه من را در حقیقت رشد داده و اینها.
خوب…
یکی از حضار: این نقشه خوانی سعه وجودی انسان را بالا میبرد؟
استاد: خیلی آثار دارد، یعنی معرفت انسان را در باور به خدا و دیدن نقشه های امروز، یعنی میدانید آن نقشه خوانی جزو نقشه های محکمات الهی است که ما میتوانیم ببینیم، نقشه های مربوط به خود ما جزو متشابهات است، کسی که آن محکمات را بتواند دست پیدا بکند، این متشابهات را میتواند با ارجاع به محکمات بیابد، یعنی آنها جزو محکمات وجود است که آدم یقین دارد دو راه که پیش میآید، آن راهی که انتخاب میشود، آن قطعی و یقینی و اصل است در آنجا، بعد در اینجا ها میتواند این ها را به آن ارجاع دهد که این ها در نظام تکوین است دیگر، نقشه خوانی در نظام تکوین است.
خوب، بعد میفرماید که ناس من ثقیف فجاء الإسلام و لهما أموال عظیمة فی الربا فأنزل الله هذه الآیة فقال النبی: ألا إن کل ربا من ربا الجاهلیة موضوع، همه برداشته شد، همه در حقیقت حذف شد، و أول ربا، این گونه باید انقلابی رفتار کرد ها در رابطه ربا، تا آیه نازل شد با همه در حقیقت… بعد هم آمد اولین کسی که ربای او را برداشت گفت ربای عمویم عباس اول حذف شد، اولین ربایی که حذف شد، چون آنجا را بست که دیگر کسی نتوانست در حقیقت اینجا…إن کل ربا من ربا الجاهلیة موضوع و أول ربا أضعه ربا العباس بن عبد المطلب و کل دم فی الجاهلیة موضوع، اگر در جاهلیت یک خونی ریخته شده بود به گردن یک قومی یا قبیله ای یا کسی بود او بعد از اسلام برداشته شد و أول دم أضعه دم ربیعة بن الحارث بن عبد المطلب که کان مرضعا فی بنی لیث فقتله هذیل[11] که آن هم در حقیقت این خونی که ریخته شده بود را.. تا کینه ها و نفرتها چه بشود؟ برداشته بشود، اینجا مانع اقتصادی بود، آنجا مانع اجتماعی بود، و همچنین در حقیقت روایات متعدد دیگری را ایشان نقل میکنند که از اینها عبور میکنیم، بله، تا روایات چه؟ و هذا یؤید، پایین صفحه، و هذا یؤید ما قدمناه فی البیان: أن الربا کان محرما فی الإسلام قبل نزول هذه الآیات، یعنی پس قبل از نزول این آیات چه شده بوده است؟ این روایت را نقل میکند بعد میگوید که اینها معلوم میشود که قبلاً بوده است و أن هذه إنما تؤکد التحریم و تقرره، فلا یعبأ ببعض ما روی، بعضی ها خواسته اند بگویند که آخرین آیات، آیات ربا بوده است لذا این جمله را، این نقل را از عمر کردند که عن عمر بن الخطاب: أنه خطب فقال: من آخر القرآن نزولا آیة الربا، و أنه قد مات رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و لم یبینه لنا، فدعوا ما یریبکم إلی ما لا یریبکم[12]، این هم خلاصه فتوای ایشان است، آخرین آیات بود، بعد هم روشن نشد چه چیزی گفته است پیغمبر، حالا که شک داریم و روشن نیست آنهایی را که یقین داریم انجام بدهیم، آنهایی را که شک داریم حالا رها بکنیم، این هم خلاصه از افاضات… علی… این هم خلاصه… که اینجا ببینید اصراری که بعضیها میآیند میگویند این آخرین آیات بوده است، به خاطر این است که کلام این آقا را درست بکنند، پس همه اصرارها برای اینکه بگویند این آخرین آیات است و دیگر به اصطلاح قبلاً نبوده است، اولین بار… اینها مال این است، اما آن اشخاصی که در حقیقت این مسئله را ندارند گفتند این از قبل بوده است، اهل تسنن هم خیلی از آنها گفتند که این از قبل بوده است و این آیه تاکید بر آنجاست و آخرین آیه هم همان آیه ای بود که بعد از اینها وارد شده است. علی أن من مذهب أئمة أهل البیت (ع): أن الله تعالی لم یقبض نبیه حتی شرع کل ما یحتاج إلیه الناس من أمر دینهم و بین ذلک للناس نبیه، همه آنچه را که لازم است… ما لا یریب و ما یریب باقی نمانده است، چیزی که مشکوک باشد باقی نمانده است. و فی الدر المنثور، بطرق عدیدة عن ابن عباس و همچنین نقل میکند تا أن آخر آیة نزلت من القرآن قوله تعالی: ﴿وَٱتَّقُواْ يَوۡمٗا تُرۡجَعُونَ فِيهِ﴾[13] [14] که قبلا این را داشته ایم. البته عرض کردم که از ابن عباس نقل شده است که هذا آخر آیة نزلت من القرآن و قال جبرئیل، جبرئیل فرمودند که ضعها فی رأس الثمانین و المأتین من البقرة، که این را در کجا قرار ده؟ ۲۸۰ قرار ده. بعد قال ثم نزلت علیه آیة الربا ثم نزلت بعدها وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ و هی آخر آیة نزلت من السماء فعاش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بعدها، بعضی ها دارند که احدی و عشرین یوما و قال بعضی های دیگر تسع لیال.[15] بعد از آیه وَ اتَّقُوا یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَی اللّهِ، ۹ شب یا ۲۱ شب در حقیقت چه بوده است؟ حضرت زنده بودند. این هم خلاصه روایات اینجا، بعد میفرماید که ذیل آیه است که إنما شدد فی تحریم الربا لئلا یمتنع الناس من اصطناع المعروف قرضا أو رفدا.[16] یعنی اینکه در حقیقت ممنوع کرده است اگر این منع نمیشد مردم در ابواب در حقیقت قرض و آن در حقیقت کمک بلاعوض، صدقات بلاعوض، کمک های بلاعوض، میگوید در اینجا قدمی برنمیداشتند، آنقدر آن برایشان طمع ایجاد میکرد، ربا، که این گونه رشد بکند، مردم از قرض دادن… و لذا جوامع چه میشدند؟ دیگر آن محبت و نظام ایجاد نمیشد.
همچنین در آیه ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖ﴾ قال: و اختلف فی حد الإعسار فروی عن أبی عبد الله (ع) أنه قال: هو إذا لم یقدر علی ما یفضل، آن مقداری که من قوته و قوت عیاله علی الاقتصاد.[17] این در حقیقت زیادتر از این را… در همین مقدار داشته باشد این ذو عسرة است، همین مقدار و کمتر، این ذو عسره است، بیشتر نداشته باشد، و بعضیها معنا کردهاند که اینگونه که قال الباقر (ع) : إلی میسرة معناه إذا بلغ خبره الإمام، میسره یعنی چه؟ یعنی وقتی که خبر این بدهی به امام حاکم برسد، آنجا چه میشود؟ فیقضی عنه من سهم الغارمین، آنجا امام باید چه کار کند؟ از سهم آنچه که در نظام زکات و اینها آمده است که غارمین جزو در حقیقت مصارف زکات هستند، اینجا است، کسانی که بدهکار هستند، بدهکارانی که از عهده بدهی خود بر نمیآیند جزو مصارف زکات حساب میشود، من سهم الغارمین إذا کان أنفقه فی المعروف.[18] البته اگر خرج او در راه چه باشد؟ صحیح شده باشد، نه اینکه در راه حالا اهل قمار بوده است، اهل شراب بوده است، اهل فساد بوده است، در راه آنها اگر باشد از بیت المال داده نمیشود ولی اینجور اگر باشد از بیت المال داده میشود که بله…
و فی الکافی، عن الصادق (ع) قال: صعد رسول الله المنبر ذات یوم فحمد الله و أثنی علیه و صلی علی أنبیائه ثم قال: أیها الناس لیبلغ الشاهد منکم الغائب، ألا و من أنظر معسرا، این هم روایت خیلی زیبایی است، ألا و من أنظر معسرا، اگر کسی مهلت داد به معسری، به کسی که برای او سخت است، له علی الله فی کل یوم صدقة بمثل ماله حتی یستوفیه، یک شخصی که وقت دادن بدهی او رسیده است و نمیتواند بدهد، اگر آن شخصی که در حقیقت طلبکار است به این مهلت بدهد، هر روز این پول برای این به عنوان صدقه به همین مقدار حساب میشود تا وقتی که او بتواند بدهد به این، تا وقتی که بتواند او بدهد… مثل این می ماند…خیلی عظیم است دیگر، آدم یک صدقه را یک بار میدهد اما این مثل اینکه هر روز دارد این پول را به عنوان صدقه به این شخص میدهد و هر روز برای او این حساب میشود، این از آنجایی که انسان از ابتدا صدقه بدهد افضل است، چرا؟ چون این صدقه دادن یک فرهنگی را ایجاد میکند، قرض دادنی که آن شخص میخواهد پس بدهد ولی الان نمیتواند، ولی این با رحمت و عطوفت میگذرد یک فرهنگ دیگری را ایجاد میکند، آثار آن هم به همین نسبت متفاوت است. ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسۡرَةٖ فَنَظِرَةٌ إِلَىٰ مَيۡسَرَةٖۚ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيۡرٞ لَّكُمۡ﴾، این ان تصدقو خیر لکم را حمل کرده بر همین مهلت دادن، درست است، که ان تصدقو خیر لکم، گفتیم ان تصدقو خیر لکم دو معنا دارد، یکی همین مهلت است، یکی این است که از اصل این پول بگذرد شخصی که طلبکار است، واجب نیست که بگذرد، واجب است که مهلت بدهد اگر که نمیتواند، واجب نیست بگذرد ولی واجب است مهلت بدهد، آنجایی که این نمیتواند واجب است که مهلت بدهد، اما اگر در حقیقت از اصل مال هم گذشت این هم ان تصدقو خیر لکم إِن كُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٢٨٠[19].[20] [21] ان کنتم تعلمون یعنی چه؟ یعنی اگر شما میدانستید که خدای سبحان در قبال صدقه با شما چه میکند و چه جزایی میدهد این برای شما راحتتر بود گذشتن از آن، بله، و الروایة تشتمل علی تفسیر قوله: إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ که قبلا گذشته است. اذان شد؟
یکی از حضار: بله.
استاد: دیگر ما میخواستیم از روی وسائل هم بخوانیم، ولی خود شما حالا دیگر رجوع کنید، وسایل جلد ۱۲، کتاب التجارة، ابواب ربا، یک بابی از آن باب تحریم ربا [است] که خیلی بحث شدید است و بعضی چیزها نیامده است، آنجا حتماً هست، علتها و حکمتهای تحریم ربا را مفصل در دو سه روایت آنجا ذکر کرده است، روایت زیادی است، نزدیک ۲۴ روایت در بحث تحریم ربا آمده است. باب دوم در ثبوت القتل و الکفر باستحلال الربا، یعنی اگر کسی ربا را حلال بداند بعد از اینکه این حکم آمده است، این ثبوت قتل و کفر برای او لازم است که لان امکننی الله منه لاضربن عنقه، که این را امام صادق علیه السلام میفرماید، که اگر من دستم باز بود و حاکمیت دست من بود، کسی که این کار را بکند را حتماً در حقیقت… همان محاربه با خدا و رسول هم همین است حکم آن، کسانی که محاربه با خدا و رسول میکنند از جهت دینی حکم آن چه است؟
یکی از حضار: ان یقتلوه.
استاد: ان یقتلوه او یصلبوه که در حقیقت قتل… پس اگر میفرماید که بحرب من الله و رسوله دارد میبرد تحت آن عنوان ان یقتلوه که اینها با هم سازگار است، بعد باب سوم، باب جواز اکل عوض الهدیه و ان زاد علیها، ربای حلال، که میگویند آن هدیه ای که… یعنی شرط نمیکنند اما توقع هم دارد که بیشتر به او داده بشود، توقع دارد اما شرط هم نمیکند، واجب هم نیست که او بدهد، اگر که داد این اشکالی ندارد، گرفته است، پول بیشتری بدهد اشکالی نداره، اما شرط نکردند، این هم یک بابی در اینجا که دو روایت آمده است، تحریم اخذ الربا و دفعه و کتابته و الشهادة علیه که همین روایات این دستهای که ملعون هستند، باب پنجم باب حکم من اکل الربا بجهالة او غیرها ثم تاب او ورث مالا فیه ربا، که در حقیقت اینها را هم به اصطلاح بجهالة، یکی از ابواب مهم است که جاهل قاصر، جاهل مقصر در اینجا متفاوت است حکم آنها، آمده است که این هم روایات زیادی است در اینجا، ۱۱ روایت است، باب ششم ان الربا لا یثبت الا فی المکیل او الموزون غالبا و ان الاعتبار فیهما بالعرف العام دون الخاص که مکیل و موزون است، باب هفتم لا یثبت الربا بین الولد و الوالد[22]، مستثنیات ربا، مستثنایات ربا را میآورد، و بعد هم باب هشتم و نهم که اینها دیگر.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
یکی از حضار: نامفهوم 37:57.
استاد: بله، به این نگفتند که تو توقع داشته باش، اما به شخصی که گرفته است گفتند که چه؟ سعی کن مثل همان ﴿وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٖ فَحَيُّواْ بِأَحۡسَنَ مِنۡهَآ﴾[23]، شما بیشتر بدهید، به همین در حقیقت… اما نگفتند به این کسی که دارد میدهد این توقع را داشته باشد، اگر آن شخصی که دارد میدهد این توقع را داشته باشد میشود چه؟ توقع ربا نمیشود اما همین را دارد، دیگر در آخرت به این چیزی نمیدهند، دادن به او، روایت داشت که همین را میدهند به او، اما آنجایی که نه، این توقع نداشت، به او سفارش کردند که تو گرفتی، وقتی که میخوای بدهی یک چیزی بیشتر بده.
یکی از حضار: این در باب هبه است یا استقراض است؟
استاد: در باب استقراض هم هست
یکی از حضار: هبه اش فرق میکند؟
استاد: نه در باب استغراض هم هست، که قرض میگیرید سعی بکنید که بیشتر پس بدهید، منتها به او نگفتهاند که توقع داشته باش که بیشتر بگیری.
یکی از حضار: حاج آقا طبق این روایت که از این عباس فرمودید چینش آیات میشود وحیانی، آنوقت چینش سوری که ما داریم چطور؟
استاد: چنیش، اختلاف آن زیاد است.
یکی از حضار: نظر شما چه است؟
استاد: به نتیجه ای هنوز نرسیدهایم، یعنی واقعاً به نتیجه… آن که فاتحة الکتاب است بعضی از آنها مثل این قطعی است، که فاتحة الکتاب است، اما چینش از راه مطولات و بعد قصار و اینها در حقیقت این چنینش یک چینش عرفی است، یک چینش استاندارد چه هست؟ یعنی نوع نزول آیات و اینها به نظر نمیآید که چینشهای عرفی حتی در هدایتگری های آیات اینگونه باشد.
یکی از حضار: زمان پیامبر چینش داشته است یا نه؟
استاد: نبوده است ظاهرا.
یکی از حضار: خوب پس چطور ختم قرآن انجام میدادند؟
استاد: سورهها بوده است.
یکی از حضار: مثلاً ختم قرآن اگر که میکردند، نمیدانم یا الان مثلا ان علینا جمعه وقرآنه، این ها نمیتواند..
استاد: همه آن نوشته شده است، سوره ها نوشته شده بوده است، یعنی این بوده که اینها بوده است، حالا اگر اینها کنار هم نبوده باشد ولی بوده باشد مثلاً میگویند سوره بقره این است، سوره چیز این است، همه سورهها را میخواندند، اینکه مانع ندارد که، اما به ترتیب چگونه میخواندند؟ اول کدام را میخواندند، دوم کدام را میخواندند؟ این چیز ندارد، دلیلی ندارد، اما اینکه جمع بوده است، همه اینها محفوظ بوده است آره، اما اینکه کنارهم هم بوده اند و به ترتیب چیده شده بودند، یک، دو، سه هم تا صد و مثلا چند تا… اینگونه معلوم نیست، چیزی که دلالت بکند بر آن ندارد، نمیدانم، شما به نتیجهای رسیدهاید؟
یکی از حضار: ما حالا ذیل آن یک سری روایات آوردهایم، حالا ان شاء الله بگذارید کامل بشود.
استاد: یعنی دارید به این نتیجه میرسید که ترتیبش هم اینجوری باشد؟
یکی از حضار: حاج آقای اجتهادی فر که نظرشان این است، میگویند ترتیب همین بوده است، میگویند ترتیب همین بوده است یک سری روایت هم ذیل آن آیه ان علینا جمعه و قرآنه آورده ایم.
استاد: ما در این حد که سورهها به دستور پیغمبر بوده است جای چیز آن و آیات، اینقدر را آدم یقین کرده است، یعنی مرحوم علامه هم قائل هستند، دیگران هم قائل هستند اما خود سورهها چگونه کنار هم قرار گرفتنش را… چون بعضی از روایات خلاف این را میفرماید، بعضی از روایات، دیدید که؟
یکی از حضار: بله.
استاد: بعضی از روایات خلاف را…میگوید این چینشی که بعداً می آید غیر از آن چینش است، چینش.
یکی از حضار: زمان پیغمبر هم همین بوده است ولی خب زمان…
استاد: منتها زمان پیغمبر این سورهها معلوم بوده است، سوره بقره، سوره فلان، سوره…اینها بوده است، اما سورهها را کنار هم قرار داده باشند، بخوانید این ها را نه به ترتیب اینگونه که اینگونه بوده است، از آن استفاده میشود که همه قرآن را بخوانند، جمع قرآن بوده است، یعنی میتوانستند بگویند این صفحات نوشته شده اینها جمع قرآن است، چون آنجا به حفظ هم بوده است بیشتر، میدانید که، ﴿إِنَّ عَلَيۡنَا جَمۡعَهُۥ وَقُرۡءَانَهُۥ١٧﴾ [24]، به حفظ هم بوده است بیشتر جمع آن در آن دوره.
یکی از حضار: به حفظ که بوده است بلاخره…
استاد: نه لزومی نداشته است، میگفتند مثلاً این سوره است یا به ترتیب نزول بوده است یا به ترتیب در حقیقت… اینها امکانپذیر است، به ترتیب نزول باشد، از یک جایی صریح بر این در نمیآید مگر حالا شما پیدا کرده باشید.
[3] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۲۷۹، در کافی یافت نشد.
[4]. مجمع البيان في تفسير القرآن – ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج2، ص208.
[5] . تفسير فرات ، ج۱، ص۴۲۸، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۶۳، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۲۶، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۱۱، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۹۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۱۳۰، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۳۲۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۷۰، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۱۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۲۸
[6] . أعلام الدین ، ج۱، ص۲۹۴، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۷۲، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۴۳، وسائل الشیعة ، ج۹، ص۳۹۶، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۷۹، ، وسائل الشیعة ، ج۹، ص۳۹۸، الزهد ، ج۱، ص۱۳، وسائل الشیعة ، ج۹، ص۳۹۶، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۲۸۸، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۷۷، الوافي ، ج۴، ص۲۶۳، المحاسن ، ج۱، ص۲۸۹، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۳۷، من لا یحضره الفقیه ، ج۱، ص۲۰۵
[7] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۵۳
[8] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۵۳
[11]. مجمع البيان في تفسير القرآن – ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج2، ص211.
[12]. الدر المنثور في التفسير بالماثور، السيوطي، جلال الدين، ج2، ص104.
[14]. الدر المنثور في التفسير بالماثور، السيوطي، جلال الدين، ج2، ص116.
[15]. مجمع البيان في تفسير القرآن – ط مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، الشيخ الطبرسي، ج2، ص214.
[21]. الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص424-427.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 576” دیدگاه میگذارید;