بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.

 خب در محضر آیات ۲۶۱ به بعد سوره بقره بودیم و بحث انفاق بود. الحمدالله هر جای قرآن، هربحثی که آدم وارد می شود، اگر یادتان باشد بحث طلاق بود. آدم فکر می کرد در بحث طلاق، خیلی بحث‌های مهمی نباشد. اگر یادتان باشد چه بحث‌های انسان شناسی و روابط اجتماعی دقیق و زیربنایی در آنجا هست. وارد مباحث اقتصادی می شود می‌بیند همه اش توحید و خلاصه مباحث اساسی است. یعنی نگاه یک نگاه دیگری است یعنی اصلا در قرآن کریم آدم از هر حیثی و هر رابطه ای که وارد می شود، میبیند همه اش عمیق است. فکر می کند این یکی فقط عمیق بعد می آید می بیند آن یکی هم همین طور عمیق است. یعنی همه اش از یک منشا و مبدا صادر شده. لذا واقعا علقه آدم به قرآن دائما بیش تر می شود. دائما آدم احساس می کند که چه کسی میتواند اینطوری حرف بزند (که) در هر حیثی که وارد بشود با این مقدار عظمت (وارد بشود). تازه اینی است که ما می فهمیم که این خلاصه فهم ما در مقابل عظمت حق نافهمی و لافهمی است. اما با همه همین مفهومی که لافهمی است، آدم میفهمد و چقدر شیفته می شود. حالا اگر قرآن خودش را نشان بدهد، حقیقتش را آشکار بکند، چه حالی به همه دست میدهد؟ آدم نمیداند که آنجا که وارد می شود چه در قیامت چه در ظهور که آنجا خودش را تجلی میدهد. ان شاء الله که باشیم و ببینیم.

بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث تا قول معروف خواندیم قوله تعالی ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبۡطِلُواْ﴾[1]

یکی از حضار: نامفهوم 2:09 صفحه 390

استاد: ۳۹۰. در صفحه ۳۹۰ الا ان کجا می شود؟

یکی از حضار: خلاصة معنی المثل.

استاد: بله اینجا بحث مثل را که با کمثل صفوان علیه تراب بود مطرح کرد. بعد اینجا فرمود که خلاصه معنای مثل این است که یک بحث بسیار مهم و در حقیقت دقیقی است. این بحث عنوانش را من عرض بکنم. هر چیزی در نظام عالم وجود در ارتباط با خدا معنا پیدا می‌کند. ما در بحث صبح هم داشتیم که اگر عالم وجود است با ارتباط با جاعلش و علتش معنا پیدا می‌کند وجود و الا هیچه نیست واقعا نیست. با این نگاه اگر ببینی که هر چیزی اگر میخواهد موجود باشد صحنه ایجاد است. هر چیزی در عالم وجود اگر میخواهد موجود باشد صحنه چیست؟ صحنه ایجاد. صحنه ایجاد یعنی چه؟ یعنی عین ارتباط و ربط به فاعلش و علتش است. اگر هر چیزی در صحنه وجود صحنه ایجاد است؟ درست است؟ پس بدون ارتباط هیچ چیزی نیست. بدون ارتباط، عدم است (و) باطل است. حالا ببینید با این نگاه که هر چیزی در عالم در صحنه وجود، صحنه ایجاد است. صحنه وجودش صحنه چیست؟ صحنه ایجاد است. اینجا ایجاد یعنی حیث ارتباطی را دیدن. درست است؟ اگر عالم وجود صحنه ایجاد است، به غیر از خدا در عالم وجود دیده نمی شود و واقعا نمی شود دید.

اینکه امیرالمومنین (ع) می فرماید ما رأیت شیئا الا و رأیت الله قبله[2] این یعنی اصلا نمی شود دید چیزی را بدون صحنه ایجاد. چون بعضا فقر (یا) ربط است. آن وقت حالا اگر انفاق ریا شد چه می شود؟ می شود قطع ارتباط با صحنه ایجاد. وقتی قطع ارتباط کرد با صحنه ایجاد یعنی چه؟ نیست! اگر می‌فرماید لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی یعنی چه؟ یعنی اگر ایجادش هم کردید ولی بعدا رابطه ایجادی را قطع کردید این باطل می شود، و می شود هبط. هبط یعنی رابطه را قطع کردن. این هم لاتبطلوا یعنی هبط یعنی در حقیقت صحنه رابطه را قطع کردن. یک قاعده است.  ببینید چقدر اگر این قاعده نگاه به آن… . لذا بقاء، بعد، حقیقت، شدت و قوت هر چیزی به مقدار رابطه اش است واقعا.

اگر این واقعا دیده شد، آن موقع عمل مرائی اصلا عمل محقق نشده! چیزی ایجاد نشده! چرا چیزی ایجاد نشده؟ چون در حقیقت رابطه نبوده. آیا چیزی ایجاد نشده با کسی که اصلا دست به این کار نزده یکسان است؟ نه. چرا یکسان نیست؟ چون این زمینه عمل برایش پیش آمده و ایجاد نکرده. این مرائی یعنی زمینه عمل پیش آمده و این چکار کرده؟ رو بر اعراض کرده در حقیقت. وقتی پیش آمده و اعراض کرده، این با کسی که اصلا برایش پیش نیامده در این صحنه قدم نگذاشته متفاوت است. خب معلوم است این شقی تر است پس شقاوتش هم بیش تر است. پس این نگاه کلان حاکم است که در نظام اقتصادی هر رابطه اقتصادی در رابطه اخلاقی هر رابطه اخلاقی در رابطه اجتماعی در رابطه سیاسی در رابطه فرهنگی. آن رابطه ای در حقیقت در عالم وجود هست که رابطه چه داشته باشد؟ رابطه ایجادی داشته باشد. اگر رابطه ایجادی داشت یعنی به خدا مرتبط بود، این هست. به مقدار رابطه اش هم چه می شود؟ وجودش قوی تر می شود. یعنی اصلا به اندازه شکل فیزیکی نیست. بلکه به اندازه چه هست؟

آن وقت این می شود اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ[3]. یعنی تحقق حقیقت عمل و وجودش به اندازه چیست؟ نیتش است. آن نیت ارتباط است دیگر. نظام ایجادی اش است. هر چقدر این نظام ایجادی تشکیکی موکد تر باشد، این عمل عظیم تر محقق شده است هرچند ممکن است یک سلام باشد. یک سلام از یک کسی با یک انگیزه و نیت قوی گاهی از خروارها پول از یک کسی که این مرتبه نیت را نداشته عظیم تر محقق می شود. چون صحنه عالم وجود صحنه عالم ایجاد است. آدم به عنوان یک کد در نظر بگیرد که صحنه عالم وجود صحنه عالم ایجاد است و هر چیزی به مقدار رابطه اش محقق می شود و موجود می شود در این صحنه و به غیر از این راهی ندارد. بله.

یکی از حضار: [نامفهوم 6:44]

استاد: عمل مرائی بعدا باطل نمی شود. از اول [باطل می شود].

یکی از حضار: [نامفهوم 6:50]

استاد: عملی [که] از اول مرائی باشد.

یکی از حضار: [نامفهوم 6:50]

استاد: مرائی که بعدا ایجاد بکند ریا بکند.

یکی از حضار: [نامفهوم 6:55]

استاد: بله من و اذی غیرمرائی است.

یکی از حضار: [نامفهوم 6:57] … من و اذی … آیا آن چیزی است که به فاعل ملحق می شود یا ..؟

استاد: حالا آن بحث بعدی اش است که آیا این عملی که از این باطل شد به دیگری هم ملحق می شود آن یک مطلب است. اما این مرتبه خودش خیلی عظیم است که از این چه می شود؟ محقق نشده! بله اگر کس دیگری در اینکه این به این عمل دست بزند تاثیر داشت، این عمل به او ملحق می شود. این عملیات این ریائا می‌خواست خودش را در دایره مومنین نشان بدهد و بودن در دایره مومنین، یک عظمت است، یک در حقیقت به اصطلاح ارزش. آنهایی که این ارزش را ایجاد کردند که بودن در دایره مومنین ارزش باشد، عمل مربوط به آنهاست. هرچند به این چه می شود؟ چون ممکن است یک جامعه ای، بودن در دایره مومنین را چه جلوه بدهند؟ با حضورشان ارزش جلوه بدهند. هر کسی میخواهد خودش را چه نشان بدهد؟ مومن نشان بدهد. درست است؟ این حضور پر رنگ آنها که باعث شده بود ارزش جلوه بکند بودن در دایره مومنین، این عمل مرائی عمل آنهاست. عمل این نیست. از این باطل شده و قطع رابطه است. بله. یکی از حضار: ببخشید اگر صحنه صحنه ایجاد است، خب تا واقع نشود ایجاد نمی شود. یعنی صددرصد انگار آن شخص باید نیت خالصانه و خدایی داشته باشد تا این عمل ایجاد بشود. خب بله.

یکی از حضار: [نامفهوم 8:18] … جز از انسان خالص…

استاد: نه. این وجوبی که در اینجاست که ایجاب است، ایجاب خودش مراتب شدت ایجاب ذاتی است. ایجاب غیری است دیگر. ایجاب غیری خودش چه دارد؟ مراتبی دارد. تشکیکی است. چون غیر ایجاب وجوب ذاتی است. وجوب ذاتی تشکیک در آن ندارد. اما وجوب غیری چه؟ تشکیک در آن راه دارد دیگر. بله همه در واجب شدن (الشیء ما لم یجب لم یوجد) در این همه مشترک اند. اما یک موقع هست که علت تامه و معده و شرایط همه در کارند تا این محقق بشود. درست است؟ مثل عالم مادی. یک موقع هست نظام عالم تجردی است. خود آن در حقیقت بودن فاعل کفایت می کند. درست تشکیکی است دیگر.

پس علیت به لحاظ قواعد و صورت و معدات و شرایط. لذا می توانیم بگوییم علت ها در علیتشان مراتب علیت دارند؟ می توانیم بگوییم. اگر مراتب علیت دارند، مراتب وجوب هم هست. چون مراتب علیت مراتب وجود است دیگر. مراتب علیت یعنی مراتب وجوب. درست است؟ هرچند همه شان در این مشترکند که (الشیء ما لم یجب لم یوجد[4] ). اما آیا این تشکیکی است؟ خب بله تشکیکی است. یک موقع در نظام عالم تجردی است، یک موقع در فاعل الهی است، یک موقع فاعل در حقیقت مجرداتند. یک موقع در حقیقت معداتند. هر کدام از این ها در مرتبه خودشان چه دارند؟ تاثیری دارند. یک موقع علت فاعلی یا علت صوری یا علت مادی است. درست است؟ هر کدام تاثیری دارند که نبودشان نبود آن شیء است. درست است؟ اما بودشان همی شود  بالضرورة بود آن شیء نیست. اما اگر جای این ها بودند و شیء بود، این هم وجوب پیدا شده اما وجوب اینجا با وجوب مرتبه ای که این ها را لازم نداشته و این مقدمات و موخرات و شرایط و اینها می خواسته آنجا [نامفهوم 10:7]

یکی از حضار: کسی که یک درجه ریا دارد با کسی که نود درجه ریا دارد…

استاد: متفاوت است. بله دیگر متفاوت است. قطعا متفاوت است. بله.

یکی از حضار: هردو عدمی است؟

استاد: هر دو در حقیقت شریک در فاعلیت ایجاد کردند اما گاهی شرک خفی است خیلی. دقت کنید خیلی خفی است. خودش هم متوجه نمی شود. درست است؟ اینجا قطعاً خلاصه هم برگشت عمل هم بطلان عمل خلاصه یک طور دیگری است تا آنجایی که با قصد و توجه و حواس جمع با همه اینها، خوب معلوم است متفاوت است. بله.

یکی از حضار: ببخشید ما در نظام احسن دو ساختار حق و باطل هرکدام برای خودشان وجود خارجی دارد دیگر؟

استاد: نه. باطل ندارد دیگر.

یکی از حضار: اگر ندارد پس چرا کسی که ریا می کند و هیچ ارتباطی هم ندارد چرا…؟

استاد: وهم این عمل است.

یکی از حضار: و در این مثال که می گوید…

استاد: لذا بطلان که می گوید، می گوید لاتبطلوا صدقاتکم. بطلان یعنی همان چیزی که عدم است. لاتبطلوا صدقاتکم. یک موقعی است ریا است [و] از اول باطل است. کمثل من ینفق رئائا. از اول باطل است و اصلا محقق نشده. یک موقع هست که ابتدائا محقق شده اما در ادامه چه می شود؟ باطل می شود. می شود هبط.

یکی از حضار: ولی خود خدا مثالی که زده است مثالی است که وجود دارد: فمثله کمثل صفوان.

استاد: این برای کسی است که در حقیقت مثل کسی است که لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی. اگر کسی به این مثل بگیرد که مثل کمثل صفوان است که علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا.[5] درست است؟ یعنی عمل ابتدائا ایجاد شد اما تثبیت نشد. مثل کسی است که من و اذی است. عمل ایجاد شده اما تثبیت نشد، باقی نمی ماند. در مرتبه بقا ایجاد نیست. در مرتبه وجودش و ابتدایش، ایجاد بود، محقق شد اما ریشه دار نبود. لذا مثل خاکی است که روی سنگ صاف و نرم است که این با یک باد چه می شود؟ غیر از آنجایی است که اساسش محقق نشده، سراب بوده و باطل بوده دیگر.

بحث اگر با این نگاه به آن نگاه بشود، می بینید که یک کد کلید کلانی است به مسئله که این همه مباحث اخلاقی و همه به اصطلاح رذائل و فضائل و همه را با هم چه در نظام اخلاقی چه در نظام اقتصادی چه در نظام فرهنگی همه با چه می شود؟ واقعا اگر باور بشود که آنی که در نظام ایجاد است، هست و آنی که در نظام ایجاد نیست، نیست! یعنی در نظام ایجاد -یعنی ارتباط- لذا همان تشکیکش هم با همین نظام معنا پیدا می کند. خوب حالا دیگر گازش را بگیریم ان شاء لله دیگر جلو برویم.

وخلاصة معنى المثل این است که أن حال المرائي في إنفاقه رئائا و في ترتب الثواب عليه كحال الحجر الاملس الذي عليه شيء من التراب. این را اگر گفتیم حال مرائی است. یعنی اصلا این چیزی که ایجاد کرده، مثل خاکی می ماند که روی سنگ است این اصلا از اول نچسبیده. یعنی همان وجودی که ایجاد در آن نیست. اگر گفتیم حال در حقیقت آن کسی است که لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی است، او ایجاد شده اما بقا ندارد. برای این اصلا از اول وصل نشده به این سنگ. مثل در حقیقت گیاهی نیست که روی سنگ روییده شده و بعد کنده شده باشد. نه. اصلا خاکش که روی سنگ قرار گرفته، این فکر می کرد که این قرار گرفته. قرار اصلا پیدا نکرده از اول.

 إذا أنزل عليه وابل المطر ، وابل المطر یعنی درحقیقت مطر(باران) تند و طولانی. فإن المطر وخاصة وابله هو السبب البارز. اساس این است که وقتی این عمل ایجاد شده باشد، باران ببارد باید این رشد بکند. باید این به اصطلاح بقایش بیش تر بشود، نموش بیش تر بشود. ولی عملی که ریشه ندارد وقتی باران می آید چه می شود؟ معلوم می شود این کنده بوده اصلا رابطه نداشته. شسته می شود می رود کنار. چقدر تعبیر در قرآن زیباست؟ می گوید این بارانی که می بارد، این بقا این را می خواهد. اساس این است که باران بیاید تا نمو کند این عمل. اما عملی که مرتبط نباشد، باران می شوردش می بردش نیست! درست است؟ ﴿يَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ يُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤﴾[6] . هو السبب البارز لحياة الارض واخضر ارها وتزينها بزينة النبات ، إلا أن التراب إذا وقع على الصفوان الصلد لا يستقر في مكانه عند نزول الوابل بل يغسله الوابل ويبقى الصلد الذي لا يجذب الماء. هیچی اثری ندارد. این باران باید این را رشد می داد [اما] این باران آن را شست! پس این چقدر تعبیر چقدر زیباست. ولا يتربى فيه بذر لنبات ، فالوابل وإن كان من أظهر اسباب الحياة والنمو وكذا التراب این هم از اسباب حیات است. اگر یک درختی میخواهد نمو کند، حتما خاک می خواهد. حتما آب می خواهد. این دو که از اسباب نمو هستند هر دو می شوند از اسباب چه؟ هلاکت و عدم! چون این خاکی که چسبیده نیست به این سنگ، باران که آمد، این را شست رفت و ربطی به این ندارد. بله. وكذا التراب لكن كون المحل صلدا این محل صلدا یعنی همان وجود چه؟ وجود آن مرائی. پس عمل آن انفاق بوده. مثل آن تراب. درست است؟ آن در حقیقت دادن به آن کسی که انفاق شده برایش، مثل آن بارانی است. یا بگید عمل مثل باران است آن به اصطلاح موضوعش مثل تراب است. این دو جا داشته که این چه بشود؟ این در حقیقت نمو بکنند این دو. دادن پول، گرفتن پول توسط آن کسی که گرفته. این دو دادن مثل باران است و خاک. درست است؟ اما باران که می آید، آن نبود رابطه است. چون وجود این چیست؟ سنگ است. رابطه ایجاد نتوانست با این رابطه برقرار بکند وجود. این وجود صلد است. چون وجود صلد است و در حقیقت این باران آمد، نشان داد که این عمل از این نیست و به این ربطی ندارد. در رابطه با این هیچ نفوذی پیدا نکرده.

یکی از حضار: پس تفاوتی بین کسی که من و اذی دارد با کسی که [نامفهوم 16:8] نیست؟

استاد: چرا دیگر. برای من و اذی مثل کسی است که… چون ریائا را تشریح کردیم. اما اگر گفتیم که من و اذی باشد، من و اذی مثل کسی است که ایجاد کرده. تا مدت ها شاید باران هم آمده چکار کرده؟ این رشد هم کرده. اما چه شده بعدا؟ بعدا آن را ریشه کن کرده. بعد صلد شد. وقتی که این صلد شد، این خلاصه… .

در خانه ما آقایی زحمت کشیدند [نامفهوم 16:35] درختی آنجا بود خشک شده بود. این همسایه ما هم درختش خشک شده بود. معلوم شد اصلا -آقا هم فرمودند- که این درخت وقتی می رسد به یک جایی که ریشه اش دیگر امکان ندارد برود چه می شود؟ دیگر بیش تر از این جا ندارد می رسد به موانع. با اینکه چند سال هم رشد کرده بوده اما یک دفعه می رسد به صلد. وقتی که برسد به صلد چه می شود؟ خشک می شود. تمام می شود. این صلد بودن یعنی آن کسی که لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی مثل کسی است که چند سال این را نگه داشت. این خاک این راه حفظ کرد. این ریشه به این طولانی. اما یک جا رسید به صلد. دیگر آنجا ادامه نداشت. آنجا همانجایی بود که این چه حالتی پیدا کرده؟ به اصطلاح حالت من و اذی پیدا کرده. وقتی به من و اذی رسید آن وقت چه می شود؟ آن وقت این خشک می شود و درخت از بین می رود، هبط می شود. این هبط عمل است.

بعد می فرماید: لكن كون المحل صلدا يبطل عمل هذين السببين من غير أن يكون النقص والقصور من جانبهما این از جانب باران و خاک نبود. این اشکال از جانب چه بود؟ از جانب صلد از جانب این محلی بود که باران و خاک که سبب نمو بودند در این قرار گرفتند. فهذا حال الصلد. وهذا حال المرائي فإنه لما لم يقصد من عمله وجه الله این همان نکته ای است که عرض کردم.  که صحنه هستی صحنه ایجاد است نه صحنه وجود. صحنه هستی صحنه ایجاد رابطه است. اگر چیزی می‌خواهد باشد، باید ایجاد باشد نه وجود. وجود بدون ایجاد معنی ندارد. لذا هر چیز وجودی که بلا ایجاد باشد، آن رابطه نباشد در آن، در نظام تکوین که معنی ندارد. در نظام تشریع هم که نیت می شود، اگر نباشد باطل است. این سراب است. دقت کردید؟ پس در نظام تکوین، اصلا وجود بدون ایجاد معنی ندارد. در نظام تشریع وجود بدون ایجاد یعنی بدون رابطه، بدون وجه الله، بدون قصد قربت، بدون… . اصلا آنجا باطل می شود. آن در صحنه تشریع نیست. اگر از ابتدا بوده، بعدا نباشد، از بین می رود. رابطه هر موقع در نظام ایجادیش قطع بشود، این در حقیقت از بین رفته است.

لذا می فرماید وهذا حال المرائي فإنه لما لم يقصد من عمله وجه الله لم يترتب على عمله ثواب وإن كان العمل كالانفاق في سبيل الله من الاسباب البارزة لترتب الثواب ، فإنه مسلوب الاستعداد این سنگ است. صلد است این وجود. لذا مسلوب الاستعداد است. لا يقبل قلبه الرحمة والكرامة. این رحمت می آید. نازل می شود. اما این چی است؟ نمی پذیرد. ایجادش محقق نمی شود.

وقد ظهر من الآية : أن قبول العمل يحتاج إلى نية الاخلاص این قبول عمل چه در جانب حدوث چه در جانب بقا در ابتدا و بعد در ادامه هم همینطور است. أن قبول العمل يحتاج إلى نية الاخلاص وقصد وجه الله که همان می شود چه؟ رابطه ایجاد. این اخلاص و قصد وجه الله یعنی رابطه ایجادی [و] ارتباط ایجاد شدن. وقد روى الفريقان عن النبي صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : أنه قال : إنما الاعمال بالنيات.

حالا با این نگاه روایات این باب و ابواب این طوری را وقتی نگاه بکنید با همین نگاه ایجاد و وجود در نظام تشریع. دقت می کنید؟ با تطبیقش با نظام تکوین. بعد می بینید که به اصطلاح یک حکم کلی حاکم بر همه این هاست. و همه این ها تحت این حکم کلی چه هستند؟ کاملا معنا پیدا می‌کنند و شرح می شوند و معنا پیدا می کنند.

بعد می فرماید: قوله تعالى : ﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ…﴾ از اینجا ایشان باز یک بحث بسیار زیبایی را مطرح می کند، این است که میفرماید که چرا دو قید آورد؟ یکی ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ یکی تَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِم می فرماید که ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ در ابتدا است. تَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِم در چه هست؟ در بقا. اگر این دو باشد هم ابتدائاً ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ باشد هم تَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِم در بقا باشد، به خاطر این دو قول. بعد ایشان می گوید اقوال دیگر را می آورد و اقوال دیگر را وقتی بیان می کند می گوید این ها هیچ کدام نمی چسبد. بیان [نامفهوم 20:46] .  مگر اینکه این را بگوییم که این مربوط به بقاء مسئله است به خصوص بعد از لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی که می گوید صدقه محقق شده اما در ادامه آن را باطل کردند به چه؟ به من و اذی. بعد می گوید چطوری آن را باطل نکنیم بالمن و الاذی؟ می گوید تَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِم دارد مقابل لاتبطلوا صدقاتکم بالمن و الاذی را بیان می کند. حالا دقت بکنید. دیگر اینجا کدش را گفته است دیگر.

﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ وَتَثۡبِيتٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ…﴾، ابتغاء المرضات هو طلب الرضاء. البته یک بحثی هم قبلا داشتیم که گفتیم هر دو این آیه شبیه هم هستند. ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ﴾[7] ﴿وَمَثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمُ ٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِ ٱللَّهِ﴾. چهار پنج آیه با هم فاصله دارند این ها دیگر. کمثل جنة بربوة. درست است؟ که این دو ببینید پایه تفاوت می کند. چون آنجا فی سبیل الله بود اینجا ابتغاء مرضات الله. چون ابتغاء مرضات الله بالاتر است، پایه هم چه هست؟ بالاتر است. آنجا پایه حبة بود که هفتصد دانه می شد. اینجا پایه جنت است. درست است؟ ضِعف می شود. درست است؟ که این وقتی پایه جنت بود، مثل این می ماند که پایه را یک موقع عدد 2 می گیری. توانش می شود مثلا هفتصد برابر. یک موقع پایه را چه بگیرید؟ پایه را مثلا یک میلیون بگیرید. یک جنت. حالا ضرب در خلاصه توان مثلا اگر بخواهد ۷۰۰ بشود، آن وقت ببینید چقدر چه می شود؟ این مسئله تفاوت می کند. یک دانه می شود 700 برابر یا یک چه بشود؟ یک جنت بشود مضاعف. خب.

یکی از حضار: تفاوت فی سبیل الله و مرضات الله چیست؟

استاد: دو مرتبه است دیگر. فی سبیل الله عام تر است. ابتغاء مرضات الله خاص تر است. ابتغاء مرضات الله یعنی رضای الهی. فی سبیل الله گویی می سازد با اینکه انسان به اصطلاح جزا هم می خواهد. در مقابل ثواب این کار را کرده. اما ابتغاء مرضات الله برای رضای حق این کار را کرده. ثواب هم نبود این کار را می کرد. یعنی او یک اجری در مقابلش می خواسته. این نه، اجرش فقط این بوده که خدا راضی می شود.

یکی از حضار: [نامفهوم 22:40] عبادة التجار …و… عبادة الاحرار؟

استاد: بله. یک نحوه اش در اینجا پیاده می شود.

بعد می فرماید که ابتغاء المرضات هو طلب الرضاء ، خیلی زیبا ایشان بیان می کند. ويعود إلى إرادة وجه الله ، فإن وجه الشئ وجه شیء چیست؟ هو ما يواجهك ويستقبلك به ، ووجهه تعالى ببینید این وجه همان نظام ایجاد است. ابتغاء مرضات الله یعنی چه؟ یعنی آن نظام ایجادی شدیدتر. اینکه وجه الهی را اراده می کند. ارادة الوجه است. درست است؟ ارادت الوجه یعنی رو به که کرده؟ رو به خدا کرده. عملش را دارد با نگاه به او که چه امر می کند، مطابق آن انجام بده. ارادت الوجه است. و آن می فرماید ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾[8]. الا وجه خدا. یعنی هر چیزی که به غیر از نظام ایجاد باشد چیست؟ این ها را می دانید دلیل است دیگر. ﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥ﴾ الهی چه می شود؟ یعنی هر چیزی به غیر از نظام ایجاد باشد باطل و هالک است. درست است؟ ما عندکم ینفد و ما عند الله باق[9]. این در حقیقت کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام.[10] که یبقی وجه همان نظام ایجاد است. کل من علیها فان یعنی چه؟ نظام وجودی که رابطه اش با ایجاد قطع بشود. هرجا نظام وجود رابطه اش با ایجاد قطع بشود، فان است. از بین رفته است. كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ. کل من علیها فان. این ها همه چه هست؟ همین را دارد می گوید. ؟ ما عندکم ینفد و ما عند الله باق. ما عند الله همان نظام است. ببینید اگر نظام ارتباط خوب جا بیافتد، یک کد عظمی است در همه جا، که نظام ایجاد هرچقدر قوی تر باشد، او بقا دارد، موجود می شود و الا موجود نیست. لذا عمل مرائی موجود نیست. عمل متکبر موجود نیست. عمل به اصطلاح صاحب عجب موجود نیست.

ویعود إلى إرادة وجه الله ، فإن وجه الشئ هو ما يواجهك ويستقبلك به ، ووجهه تعالى بالنسبه إلى عبده الذي امره بشيء واراده منه هو رضائه عن فعله وامتثاله. درحقیقت آن فعل. فإن الآمر يستقبل المأمور اولا بالامر آمر چکار می کند؟ رو می کند به مامور و امر می کند. فإن الآمر يستقبل المأمور اولا بالامر فإذا امتثل استقبله بالرضاء عنه. وقتی که این مامور این را انجام داد، حالا دوباره رو می کند به چه؟ به رضایش. یعنی در حقیقت آن که می گوید توبه عبد بعد از توبه رب است، اول خدا به او اعتنا می کند تا این حال توبه پیدا کند. بعد این توبه می کند بعد خدا توبه را میپذیرد. درست است؟ در حقیقت تاب فیتوب. یعنی اول خدا رجوع می کند به این ها. در اینجا هم خدای سبحان اول لطف می کند امر می کند. رو کرده به بنده که امر کرده. این خودش یک رو کردن است. بعد که این بنده اطاعت می کند امر را، خدا دوباره رو می کند با رضای و رضایتش. این رو کردن خدا با رضایتش نه اینکه نبود بعد ایجاد شد. یعنی بنده با اطاعتش خودش را در معرض رضا قرار می دهد. که مثل این می ماند که با این اطاعت خود ش را آورد در معرض اسم راضی قرار داد. نه اینکه حالا راضی محقق شد انفعالا از عمل این. بلکه چه شد؟ با اطاعت انسان رفت به اصطلاح تحت در حقیقت اسم راضی و رضای حق قرار گرفت. و این ها همه دیگر معلوم است دوستان. ما دیگر توضیح نمی دهیم. معلوم است که آنجا انفعالی در کار نیست.

فإن الآمر يستقبل المأمور اولا بالامر فإذا امتثل استقبله بالرضاء عنه ، فمرضات الله عن العبد المكلف بتكليف هو وجهه إليه ، فابتغاء مرضاة الله هو ارادة وجهه عز وجل. در همان نظام ایجاد است. که در نظام ایجاد اولی این بود که امر کرد. این یک نظام ایجاد. یعنی بنده در معرض عبودیت قرار گرفت. این یک نظام ایجاد. بعد عبد این رو اتیان کرد دوباره یک نظام ایجاد آن هم به ارادت رب که او خواسته. درست است؟ یعنی به عنوان امر این را اطاعت کرد. این هم می شود نظام ایجاد رضای الهی.

واما قوله : تثبیتا من انفسهم چیست پس در اینجا؟ این ابتغاء مرضات الله روشن شد. می گوید تثبیتا من انفسهم چند قول را نقل می کند بعد قول خودش را می فرماید. فقد قيل : إن المراد التصديق واليقين. می گوید بعضی گفتند این. بعضی گفتند وقيل : هو التثبت اي يتثبتون اين يضعون اموالهم. این را می دانند پولشان را کجا خرج کنند و تثبیتا من انفسهم یعنی می دانند پولشان را کجا خرج کنند. می گوید نه. بعد می گوید این ها نیست. وقيل : هو التثبت في الانفاق فإن كان لله امضى ، وان كان خالطه شيء من الرياء امسك می گوید نگاه می کند به در حقیقت وقتی که می خواهد انفاق کند. اگر دید واقعا خالص لوجه الله است می دهد. اگر دید خالصا لوجه الله نیست نمی دهد. می گوید بعضی این را گفتند. یک قول دیگر می گوید. وقيل : التثبيت توطين النفس على طاعة الله تعالی. نفس را مهیا و آماده کند برای اینکه اطاعت بکند. تثبیتا یعنی این. یعنی خودش را آماده کند برای اطاعت. و قیل هو تمکین النفس فی منازل ایمان به تعوی ها علی مالجه الله. وقيل : هو تمكين النفس في منازل الايمان بتعويدها على بذل المال لوجه الله. کم کم این را عادت بده تا در راه خدا… . یعنی این را می گویند تثبیتا. تثبیتا یعنی کم کم این را به اصطلاح این ملکه را ایجاد کردن، عادت را ایجاد کردن. هو تمكين النفس في منازل الايمان بتعويدها على بذل المال لوجه الله. وانت خبير این پنج قول بأن شيئا من الاقوال لا ينطبق على الآية إلا بتكلف. نمی گوید اصلا راه ندارد. یک تکلف می خواهد.

والذي ينبغي ان يقال ـ والله العالم ـ في المقام : این قول خودشان است. بله.

یکی از حضار: [نامفهوم 28:20] در قول تثبیت توطین النفس علی طاعة الله باشد یعنی همین که نفسش را ثابت بکند دیگر. یعنی نگذارد تغییر بکند. مقابل همان که من و اذی[نامفهوم 28:30]

استاد: خب بله دیگر. توطین النفس فی طاعة الله نه.

یکی از حضار: [نامفهوم 28:36] یعنی نفسش را ثابت کند. این وطن کانه توطین کند. وطن بگیرد[نامفهوم 28:40]

استاد: فقط در این نیست. یعنی دارد در حقیقت تمرین می کند. توطین النفس یعنی دارد با اعمال دارد تمرین می کند.

یکی از حضار: [نامفهوم 28:48]خودشان به ما می گویند شبیه است.

استاد: عرض کردم که این را هم نمی خواهد بگوید که این ها باطل است. می گوید این ها با یک تکلفی. می گوید مثل این می ماند که یک مثلا از یک گوشه راه افتاده باشیم. این می گوید مستقیم راه را بیاییم، این ها را هم در خودش دارد. یعنی این ها هرکدام یک وجهی از آن می شود. وقتی که این آمد آن ها هم چه می شوند در آن؟ آن ها هم همینطور. اما اگر این را گفتیم، یک وجه از جواب است. همه جواب نیست. با تکلف. این هم یک بخشی از جواب می شود.

بعد ایشان می فرماید: هو ان الله سبحانه لما اطلق القول اولا في مدح الانفاق في سبيل الله ، وان له عند الله عظيم الاجر اعترضه ان استثنى منه نوعين من الانفاق لا يرتضيهما الله سبحانه ، ولا يترتب عليهما الثواب ، وهما الانفاق ريائا الموجب که اولی (و) شدیدتر، ریا بود. لعدم صحة العمل من رأس والانفاق الذي يتبعه من أو اذى فإنه يبطل بهما وان انعقد اولا صحيحا اگرچه اول صحیح بود اما ابطالش کرد. اینطور باقی ها را یبطل باطلش کرد. وليس يعرض البطلان. این در حقیقت عروض است. وليس يعرض البطلان. لهذين النوعين  به این در حقیقت من و اذی لیس یعرض البطلان آن نقطه غلط است. لهذين النوعين الا من جهة عدم ابتغاء مرضاة الله فيه من رأس یک. أو لزوال النفس عن هذه النية اعني ابتغاء المرضات ثانيا بعد ما كانت عليها اولا.

پس می گوید این بطلان عارض نمی شود مگر به یکی از این دو صورت. یا از اول ابتغاء مرضات الله نباشد یا نه ابتدائا ابتغاء مرضات الله باشد [اما] در ادامه ابتغاء مرضات محقق نباشد از بین برورد. می گوید هر دو صورت را شامل می شود. لذا چون اینطوریست تثبیتا من انفسهم، برای صورت دوم است که در ادامه می خواهد این از بین برود، این می گوید که نه تثبیتش می کنم تا از بین نرود این ابتغاء مرضات الله.

أو لزوال النفس عن هذه النية اعني ابتغاء المرضات ثانيا بعد ما كانت عليها اولا  این ها سنت های الهی در اعمال است. این ها سنت ها و قواعد اعمال است. جزای اعمال و نظام تحقق اعمال و بودن اعمال. یعنی اگر ما زبان داشتیم، این ها کشفیات و علمیات در نظام عمل انسان است. چطور یک قاعده علمی در نظام فیزیکی کشف می شود، این همه به به و چه چه دارد؟ این ها قواعد کشف شده از نظام چه هست؟ که در اول اینطور باشد، در ادامه آنطور باشد، هرکدام از اینها هبط به چه معنا می شود؟ نمی دانم تکفیر به چه معنا [می شود؟] این ها سنت های عظیم اعمال است. یعنی این ها هر کدام مثل این می ماند که ما در نظام فیزیک و شیمی ارتباط دو شیء را با همدیگر با یک نحو عظیم جدید کشف کرده باشیم تا به حال نمی دانستیم. آن هم یک شیئی که نه یک بار و دوبار. از آن چیز هاییست که دائما برای انسان چه داشته؟ نفع و فایده داشته و تا به حال از این غافل بوده. چقدر باعث به به و چه چه و باعث در حقیقت نفع رساندن می شود؟ می گوید این ها اینطوری است. منتهی چون ما احساس نیاز به این نداریم، فضائلی را دانستیم و عمل کردیم، شد [شد] نشد هم نشد، آبی از آب تکان نمی خورد. بله. و غیر از اینکه این نظام اعمالی که در اینجا بیان می شود. نظام تکوین هم روابط اشیائش بر همین اساس است. یعنی در نظام تکوین هم اگر کسی با این افق وارد بشود، می بیند رابطه های اشیا از سنخ این رابطه ها قرار می گیرد. که گاهی آن رابطه طولی است، گاهی رابطه عرضی است. گاهی رابطه های طولی سبب هبط می شوند در نظام تکوین نفس.  که رابطه های عرضی سبب چه می شوند؟ در نظام تکوین سبب هبط تکوینی می شوند. گاهی سبب تکفیر می شوند. گاهی تکفیر یعنی همان پوشاندن دیگر. گاهی سبب در حقیقت [نامفهوم 32:30] اثر فقط چه می شود؟ اثر فقط از بین می رود در این ترکیب. این غالب می شود. مثل همین که در اصول می گوید گاهی تخصیص است، گاهی ورود است، گاهی… است، اینجا در نظام تکوین هم همین قواعد حاکم است. البته دیگر حالا اینها یک تحقیق های قوی تر و ارتباطات درون رشته ای(صحیح: بین رشته ای) رشته های مختلف می خواهد که در کنار هم جمع بشوند.

خب بعد می فرماید که فأراد في هذه الآية بيان حال الخاصة من أهل الانفاق الخالصة بعد استثناء المرائين بعد از اینکه مرائین را استثنا کرد بيان حال الخاصة من أهل الانفاق الخالصة بعد استثناء المرائين و اهل المن والاذى که این ها را استثنا کرد که حالا دارد انفاق خالصه را می گوید که این انفاق خالصه که این انفاق خالصه چه کسانی هستند؟ وهم الذين ينفقون أموالهم ابتغاء وجه الله ثم يقرون انفسهم على الثبات على هذه النية الطاهرة النامية من غير ان يتبعوها بما يبطل العمل ويفسده.  آن چیزی که باعث ابطال و افساد می شود را دنبالش نیاورند.

ومن هنا يظهر ان المراد بابتغاء مرضاة الله ان لا يقصد بالعمل رئاء ونحوه مما پس ابتغاء مرضات الله در مقابل چیست؟ ریا. و تثبیتا من انفسهم در مقابل چیست؟ من و اذی. پس این دو قید آمد در مقابل دو قیدی که قبلا در آیه آمده بود. هر دو قید مقابل آن دو قید است. پس ارتباط بین آیات هم چه می شود؟ واضح می شود و الا آن تفاسیری که دیگران کرده بودند، ارتباط بین آیات را ایجاد نمی کرد. بله.

ومن هنا يظهر ان المراد بابتغاء مرضاة الله ان لا يقصد بالعمل رئاء ونحوه مما يجعل النية غير خالصة لوجه الله ، وبقوله تثبيتا من انفسهم تثبيت الانسان نفسه على ما نواه من النية الخالصة ، وهو تثبيت ناش من النفس واقع على النفس. از نفس نشات گرفته. بر نفس واقع شده. فاعلش از یک مرتبه از نفس است. در حقیقت مفعولش هم مرتبه دیگری از نفس است. که این از این نشأت می گیرد بر او واقع می شود. دو مرتبه است دیگر. نفس مراتب دارد دیگر. از این مرتبه این نشأت می گیرد. مرتبه دیگر را در حقیقت چکار می کند؟ بر او واقع می کند.

فقوله تثبيتا تميز پس این می تواند تمیز باشد. یعنی از جهت به اصطلاح نحوی و وكلمة من نشوية وقوله انفسهم في معنى الفاعل آن انفسهم که آمده در اینجا، فاعل تثبیت است. و ما فی معنی المفعول که مفعول تثبیت چیست؟ آن نفسی است که در معنای مفعولی قرار می گیرد. و ما فی معنی المفعول مقدر. که آن انفسهم یعنی تقدیر والتقدير تثبيتا من انفسهم لانفسهم اینطوری می شود. أو مفعول مطلق لفعل من مادته. که اگر بخواهیم مفعول مطلق بگیریم، آن وقت می شود یثبتون انفسهم لانفسهم تثبیتا. بله.

یکی از حضار: [نامفهوم 35:13]

استاد: دارد می گوید. اینکه به اصطلاح می فرماید که و تثبیتا من انفسهم تثبیتا چه باشد؟ می گوید این فعل مقدری که دارد می گوید که ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم یعنی وجه تمییز باشد. که این من انفسهم چه رابطه ای ایجاد می کند؟ تثبیتا ایجاد می کند. یعنی این به اصطلاح فاعلیت در جهت تثبیت است. که می شود تثبیت تمیز.

یکی از حضار: [نامفهوم 35:40] تمییز باشد چیزی را نمی خواهد مقدر بگیریم؟

استاد: چون کلمه من را نشویه می گیرد. اینطوری من انفسهم می شود دیگر. یعنی از آنجا نشأت گرفته. منتهی چه نشات گرفته؟ تثبیتا. دیگر شاید آنجا تقدیری نخواهد. من انفسهم چه نشأت گرفته؟

یکی از حضار: [نامفهوم36:00] واو را چکار کنیم. واو قبلش می گویند عطف شده. معمولا اینجا تثبیتا را عطف می کنند به ابتغاء.

استاد: و مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم و تثبیتا یعنی و من انفسهم تثبیتا. یعنی ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و من انفسهم تثبیتا حالا البته یک ذره دقت بکنید این را. شاید الان من در ذهنم دیگر چیزی نمی آید. بله.

قوله تعالى : کمثل جنة بربوة اصابها وابل. إلى آخر الآية ، الاصل في مادة ربا الزيادة ربا یعنی ر ب ؤ. ربا نخوانید که آن معنا را پیدا کند. همین سه حرف ر ب ؤ والربوة بالحركات الثلاث في الراء یعنی رَبَّ رُبَّ رِبَّ. هر سه آمده الارض الجيدة التي ارضی که در یک منطقه بلند قرار دارد و آمادگی برای نمو دارد. تزيد وتعلو في نموها والاكل بضمتين ما يؤكل من الشئ والواحدة أكلة ، والطل اضعف المطر می گوید بعد می فرماید ﴿أَصَابَهَا وَابِلٞ فَـَٔاتَتۡ أُكُلَهَا ضِعۡفَيۡنِ فَإِن لَّمۡ يُصِبۡهَا وَابِلٞ فَطَلّٞ﴾. وابل به اصطلاح باران بسیار زیاد و فروان است. طل باران کم است. اینکه باران زیاد باشد یا باران کم باشد به چه بر می گردد؟ به آن نیت. به همان رابطه ایجادی. اگر رابطه ایجادی رابطه قوی باشد، اصابه وابل. باران به قدر کافی و لازم. اما اگر آن نیت ضعیف باشد، می شود چه؟ فطل یعنی باران کم. ولی آن هم سبب رشده، اما آن رشد تُنُک رشد می کند، آنجایی که وابل است چه رشد می کند؟ کامل [نامفهوم 38:18]. پس این وابل و طل، دو مرتبه ارتباطند که یکی می شود وابل و یکی می شود چه؟ طل. دو مرتبه ارتباطند.

والطل اضعف المطر القليل الاثر. والغرض من المثل ان الانفاق الذي أريد به وجه الله لا يتخلف عن اثرها الحسن البتّة. هیچ موقع از آن اثر حسنش جدا نمی شود انفاقی که فی وجه الله باشد. فإن العناية الالهية واقعة عليه متعلقة به لانحفاظ اتصاله بالله سبحانه چون چه دارد؟ رابطه برقرار است. لانحفاظ اتصاله بالله رابطه چیست؟ ایجاد. همین بحثی که از اول امروز داشتیم. این رابطه بحث امروز بحث خیلی مهمی است لانحفاظ اتصاله بالله چون هر چقدر هم ضعیف باشد وجه الله، همه یک مقدار ارتباط که باشد، این عمل محفوظ می ماند. اما اگر هر چقدر رابطه قوی تر باشد، این عمل باران را وابل می کند یا طل می کند. که طل باشد ضعیف است، رشد کم است. وابل باشد، باران چه هست؟ رشد کامل و کافی است.

وان كانت مراتب العناية مختلفة لاختلاف درجات النية في الخلوص ، واختلاف وزن الاعمال باختلافها ، كما ان الجنة التي في الربوة إذا أصابها المطر لم تلبث دون ان تؤتي أكلها ايتائا جيدا اگر باران بیاید، این ایتاء جید دارد. البتة وإن كان ايتائها مختلفا في الجودة باختلاف المطر النازل عليه من وابل وطل.[11] باران قدر جامع مطر. می گوید این باران بیایدريال این باقی می ماند. اما گاهی باران وابل است و گاهی باران چه هست؟ طل است. اگر وابل باشد جوده کامل است، اگر چه باشد؟ طل باشد، خب این ضعیف تر است. بله.

یکی از حضار: [نامفهوم 40:3] تاثیر گذار است در این طل بودن یا وابل بودن

استاد: آن رابطه مرضات وجه الله است. در حقیقت عمل که چطور وجه الله را در نظر گرفته. یکی از حضار: [نامفهوم 40:16] از حیث الهی…انفعال که راه ندارد.

استاد: نه دیگر. انفعال راه ندارد. آن ﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ﴾. آن مطلق نازل می شود. اما این چطوری می گیرد؟ عمل این باعث می شود که طل بگیرد یا چه بگیرد؟ وابل بگیرد.

یکی از حضار: می خواهیم بگوییم ظرف این کوچک تر است یا بزرگ تر است. [نامفهوم 40:33]

استاد: نه. ما نگاه مادی می کنیم. می گوییم ظرف این کوچک تر است یعنی وابل دارد می بارد. این ظرفش دهانه اش کوچک است از این باران قطراتی را می گیرد. درست است؟ این نگاه مادی اش است. درست. در نگاه مادی ﴿أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَسَالَتۡ أَوۡدِيَةُۢ بِقَدَرِهَا﴾[12] هر کسی به اندازه دهانه اش می گیرد. درست است؟ حالا ممکن است این زمین پهن باشد اما دهانه اش چه باشد؟ تنگ باشد. به اندازه دهانش [می گیرد] لذا زمین رشد نمی کند. خوب همه اش به هم [ربط دارد] اما در نظام معنوی، این در حقیقت دهانه وجود، آن چیزی است که رابطه ایجاد کرده. دقت کردید؟ دهانه وجود آن منطقه اخلاص است. دیگر دهانه وجود یک چیز مادی نیست.

یکی از حضار: این اثر بعد از دریافت [نامفهوم 41:16]

استاد: نه. اصلا در خود گرفتن. گرفتن دائر مدار چی هست؟ گرفتن در نظام معناف باز بودن دهان معنا چگونه است؟ به این صورت است که این چقدر اخلاص دارد. دهانش بازتر می شود. دهان اخذ رحمتش. پس هر چقدر دهان اخذ رحمت این بازتر باشد، یعنی اخلاص عمل بالاتر است. ارتباط بیش تر است. درست است؟ اینطوری است.

یکی از حضار: [نامفهوم 41:46]

استاد: خب بله دیگر. لذا رحمت الهی تازه ممکن است برای آن ریائی وابلش هم شدیدتر هم بیاید. اما این از وابل بهره‌مند نمی شود. این بهره مند نشده. پس بهره‌مندی از وابل به لحاظ چه هست؟ به لحاظ در حقیقت ریشه [است]. لذا رحمت الهی را… . یک بحث بسیار جالبی است که می فرماید کسی که اهل عناد می شود یا در حقیقت اهل فجور می شود، معده اش را چکار می کند، خراب می کند. درست است؟ معده ای که آسیب دید و مسموم بود هر غذای سالمی در این معده خراب چه می شود؟ تا معده مسموم است، هر غذای سالمی هم که بخورد این چه می شود؟ شدت مسمومیت ایجاد می کند. لذا باید آن را نخورد. یعنی وابل که برای آنها می آید چه می شود؟ وابلی که جای چه بوده؟ نمو کامل بوده. ولی در وجود مسموم اثرش چه هست؟

یکی از حضار: [نامفهوم 42:46]

استاد: طل و وابل رابطه است. یعنی این می خواست نشان بدهد این عمل خالصا لوجه الله است مرائی. یعنی بارش وابل. درست است؟ اما نتیجه اش چه می شود؟ برای آن می شود شستن خاک. درست است؟ وقتی می شود شستن خاک، همه می بینند که اول خودش می بیند بعد بقیه [که] هی چیز باقی نماند از عمل.

یکی از حضار: [نامفهوم 43:9]

استاد: نه. نیت و اثر متحدند. یعنی نیت و اثر، اثر فیزیکی بیرونی نیست. وقتی نیت و اثر متحد شدند، یعنی اثر در جان است، نیت هم در جان است.

یکی از حضار: [نامفهوم 43:28]

استاد: نه. حالا اینطوری نیست. علت هم دارد. که خود ماه رجب و رمضان و به اصطلاح ماه رمضان و ماه شعبان و بعضی از ایام هم -حالا منتهی همینقدرش را بگوییم بعدا چیزش باشد- به لحاظ ارتباط با انسان، رجب و شعبان و رمضان می شوند. این به لحاظ ارتباط با انسان رجب و شعبان و رمضان می شوند. حالا این باشد. همین مقدار باشد دیگر. بعدا این در بحث معرفت نفس آنجا باید این بحث بشود که همه چیز در صحنه هستی به لحاظ ارتباط با انسان معنا پیدا می کند و شدت و ضعف پیدا می کند. دقت میکنید؟ خدای سبحان، ارزش اشیا را و آن حقایق هستی را به لحاظ ارتباط با انسان در حقیقت ارزش گذاری کرده. یعنی ارزش گذاری به لحاظ ارتباط با انسان. حالا این باشد تا خلاصه آن وقت بله یک ذره به کفر نکشد زود در ایام ماه رجب و ماه رجب را با ما در نیاندازید. اینجا ماه رجب ماه ولایت دارد می شود بر ایمان.

یکی از حضار: [نامفهوم 44:53]

استاد: حالا شما می گویید ایمان بیش تر. بعد ممکن است همانجا لایزداد الا کفرا هم معنا بدهد. حالا همین قدر باشد تا بعدش.

بعد می فرماید فإن العناية الالهية واقعة عليه متعلقة …. واختلاف وزن الاعمال باختلافها ، كما ان الجنة التي في الربوة إذا أصابها المطر لم تلبث این ها را خواندیم دیگر ولوجود هذا الاختلاف ذيل الكلام بقوله : والله بما تعملون بصیر[13] أي لا يشتبه عليه امر الثواب ، ولا يختلط عليه ثواب الاعمال المختلفة فيعطي ثواب هذا لذاك وثواب ذاك لهذا. این والله بما تعملون بصیر. خدای سبحان همه این ها را در حقیقت ناظر است. یعنی بصیر است یعنی به آن نیت تا نتیجه. درست است؟ از نیت تا نتیجه را ناظر است، بصیر است. همه را در مرئا و منظر اوست

قوله تعالى : ﴿أَيَوَدُّ أَحَدُكُمۡ أَن تَكُونَ لَهُۥ جَنَّةٞ مِّن نَّخِيلٖ وَأَعۡنَابٖ﴾[14] الخ می گوید آیا در حقیقت، ایودِّ، آیا اینکه دوست دارید، دیگر باشد این سر آیه است این. این سر آیه است. باشد که نصف کاره می ماند. وگرنه این هم آیه قشنگی است. بحث ودّ است و این ها. ولی خب نصف کاره شاید بماند. وگرنه این هم یک بحث خوبی است که جنت داشته باشند و بعد بسوزد از بین برود. در حالی که این پیرمرد است و چه هست؟ بچه‌های کوچک هم دارد. بالاترین نیاز را اینجا نشان داده. در آن حالت آدم آن سرمایش از دست بدهد. در اوج نیاز از دست بدهد. می گوید این ها که کسی این کار را بکند مثل کسی است که در اوج نیاز سرمایه را از دست بدهد. خیلی بیان زیبایی است مثال در آیه قرآن که جنت داشته باشد یعنی عمل. درست است؟ اما چه موقع از دست بدهد این سرمایه را؟ وقتی که پیر شده، دیگر قدرت ندارد این ها را دوباره بازسازی بکند. از آن طرف بچه هم دارد اما بچه هایش هم بزرگ نیستند که این بچه های بزرگ چکار بکنند آنها در حقیقت (به باغ رسیدگی کنند). بچه های کوچک هم احتیاج به سرپرستی دارند. این هم پیر است. هیچ سرمایه ای ندارد، سرمایه اش این بوده. این سرمایه یک دفعه گرفتار طوفان بشود و بسوزد تمام شود. چه می شود آن وقت؟ چقدر حسرت زا هست؟ می گوید انسان در رابطه با عملش که باطل می کند، اینطوری است. بعد می بیند که مثل پیری که بچه های کوچک محتاجی دارد که قدرت ندارند این ها روی پای خودشان بایستند و نگاهشان به این بوده. این هم این سرمایه را آتش زده. چقدر خلاصه جانسوز است. ان شاء لله خدای سبحان رابطه ایجادی را در اعمال ما ایجاد بکند.

یکی از حضار: [نامفهوم 47:32]…مخلص کامل… انسان در شعبه ای از…

استاد: بله. آن رابطه ایجادی از همان جا نشات می گیرد دیگر. لذا چرا همه اعمال از جانب ولی باید نشات بگیرد به بقیه برسد، برای همان رابطه ایجاد است. برای رابطه چه هست؟ رابطه ایجاد است. این بحث ایجاد خیلی کار از آن می آید. چرا شب های قدر داریم؟ بخاطر رابطه ایجاد است. که از آنجا دین ایجاد منشا و سرچشمه بگیرد. دقت کردید؟

یکی از حضار: [نامفهوم 47:58] …اخلاص…راه ندارد…

استاد: نه راه ندارد. چون رابطه ایجاد منحصر است. اعتباری نیست کانال. یک موقعی هست می گوییم کانال را اعتبار کرده خدا برای این. اگر یک موقع در خورد به هم، نترسید. اگر رابطه [نامفهوم 48:12] می گوییم خدا مثلا اعتبارا گفته رابطه این است راه این است. اما یک موقع میگوییم چه است؟ الا و لابد راه این است. اصلا راه تکوینا غیر از این نیست. اگر راه تکوینا غیر از این نشد، صادر اول شد، خلق اول شد، دیگر اینطوری نیست که کسی از راه دیگری می تواند برسد یا نمی تواند برسد، راه ندارد.

یکی از حضار: [نامفهوم 48:30] اینکه خداوند به کسانی …می دهد که از این راه نیامدند، این از رحمت خداوند است؟ مثلا کسی معرفت نداشته باشد ولی یک کاری کرده که منشا خیری شده. حالا مثلا وصیت….

استاد: آن عملش معلق و پا در هوا می ماند تا مرتبط بشود زمینه در وجود این ایجاد بشود تا رابطه با ولی پیدا بکند. دقت می کنید؟ تا رابطه پیدا نشود آن ارزش پیدا نمی کند.

یکی از حضار: [نامفهوم 48:54] در عالم برزخ هم رشد پیدا می کند؟

استاد: تا رابطه ایجاد نشود، هیچ اثری ندارد.

یکی از حضار: [نامفهوم 48:59] …آن رابطه به لطف رحمت الهی…

استاد: یعنی این استعداد این را ایجاد می کند. چون این را دیده مثل کسی می ماند که فعل یک کسی را دوست دارد. آن عمل مثل فعل امام است دیگر. فعلش را دوست دارد این فعل می کشاند به اینکه امام را هم دوست داشته باشد. بله در وقت قبض روح، در حالت احتضار، می بیند اینها که این ها را می خواسته. لذا با ایمان از دنیا می رود. اما نه اگر همین حد بماند و بیش از این بالاتر نرود، ارزشی ندارد. یعنی آن هباء منثورا[15] می شود.

[1] . [البقرة: 264]

[2].  شرح أصول الكافي، المازندراني، الملا صالح، ج3، ص83، همان، ج3، ص108، همان، ج5، ص103، احاديث نبوي در متون كهن فارسي، زاد هوش، محمد رضا، ج1، ص412، مشرق الشمسين، الشيخ البهائي، ج1، ص402.

[3] . دعائم الإسلام ، ج۱، ص۴، الطرائف ، ج۲، ص۴۶۶، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۸۱، منیة المرید ، ج۱، ص۱۳۲، الوافي ، ج۴، ص۳۶۵، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۱۱، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۴۹، مستدرك الوسائل ، ج۱، ص۹۰، مستدرك الوسائل ، ج۴، ص۱۳۱،، مسائل عليّ بن، جعفر ، ج۱، ص۳۴۶، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۶۱۸، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۱۲، ، تقریب المعارف ، ج۱، ص۱۸۵، شهاب الأخبار ، ج۱، ص۷، تهذيب الأحكام ، ج۴، ص۱۸۶، فقه القرآن ، ج۱، ص۲۶، فقه القرآن ، ج۱، ص۱۰۱، فقه القرآن ، ج۱، ص۱۸۵، فقه القرآن ، ج۱، ص۲۷۰، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۲، ص۱۷۶، عدة الداعي ، ج۱، ص۲۷، عوالي اللئالي ، ج۲، ص۱۱، ، الفصول المختارة ، ج۱، ص۱۹۱، المسائل الصاغانیة ، ج۱، ص۱۱۸، المسائل الصاغانیة ، ج۱، ص۱۲۷، تهذيب الأحكام ، ج۴، ص۱۸۶، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۳۸۰، الوافي ، ج۴، ص۳۶۵، وسائل الشیعة ، ج۱۰، ص۱۳، بحار الأنوار ، ج۸۱، ص۳۷۱، ، مصباح الشريعة ، ج۱، ص۵۳، تهذيب الأحكام ، ج۱، ص۸۳، دعائم الإسلام ، ج۱، ص۱۵۶، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۴۸، وسائل الشیعة ، ج۶، ص۵، مستدرك الوسائل ، ج۴، ص۱۳۱، ، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۴۸، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۱۰، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۵۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۴۸۶، ، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۲، ص۱۶۲

[4].  نهاية الحكمة، العلامة الطباطبائي، ج1، ص74.

[5] . [البقرة: 264]

[6] . [الكهف: 104]

[7] . [البقرة: 261]

[8] . [القصص: 88]

[9] . [النحل: 96]

[10] . [الرحمن: 26-27]

[11].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص390-392.

[12] . [الرعد: 17]

[13] . [البقرة: 265]

[14] . [البقرة: 266]

[15] . [الفرقان: 23]

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 547” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید