سلام علیکم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین

«حضار:» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

«استاد:» دوباره صلوات بفرستید

«حضار:» اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

«استاد:» و اللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین الی یوم الدین

بحث ما در آیات انفاق بود که از آیات ۲۶۱ تا ۲۷۴ سوره بقره. این ۱۴ ، ۱۵ آیه که در این فراز پشت سر هم آمده. مرحوم علامه نکات زیادی را در اینجا درباره انفاق به خصوص قبل از تعطیلات بیان فرمودند که نکات ارزشمندی بود. بحث نگاه اقتصادی اسلام به انفاق و اصل نگاه اقتصادی اسلام. ان شا الله دوستان باز با یادآوری و رجوع به یادداشت‌هایشان می‌توانند آن را یادآور باشند.

بحثی که دیروز شروع و ادامه آن بحث بود، همان آیه شریه‌ای که الان تلاوت شد (دو آیه) که اولین آیه­اش آیه أیود بود که گذشت. و آیه دوم ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَنفِقُواْ مِن طَيِّبَٰتِ مَا كَسَبۡتُمۡ﴾.

اینکه اساس نگاه اقتصادی در اسلام این نیست که فقط یک خلل و فرجی در جامعه اسلامی پر شود. فقط این نیست بلکه شاید در نگاه اولی خود ساختن شخصیت کسی که انفاق می‌کند اولویت بالاتری دارد. هرچند در نگاه اجتماعی اسلام آن پر کردن خلل و فرج هم لازم و ضروری است و چون در نگاه دینی من توسعه پیدا می‌کند و افراد دیگر هم وجود توسعه یافته این شخص محسوب می‌شوند، این کمک به من توسعه یافته است. این نکته دقیقی است که قبلاً هم گذشت.

در عین حال از آن نگاه فردی حتی همین شخص خاص هم اسلام توجهات زیادی به آن داشته. لذا می‌بینید که در تمام دستورات گسترده شده و توسعه این من را و ساخته شدن این من را دائماً مقصود نظر داشته. این آیه شریفه می‌فرماید که: یا ایها الذین آمنو انفقوا من طیبات ما کسبتم. این هر دو وجهه را در نظر دارد اولاً آن وجهه شخصی و فردی شخص ساخته می‌شود من طیبات ما کسبتم چون اساس انفاق که جعل شد برای برچیدن صفت بخل بود. صفت بخل حد وجودی انسان است و انسان را کوچک می‌کند. حتی به حدی است که مثلاً بعضی از جوامع صفت بخل به عنوان فحشا دیده می‌شود. یعنی آنقدر قبیح است. حتی انسانی که بخیل است اگر به او بگویی بخیل خیلی بدش می‌آید. چون بخل و اینکه انسان خرج کردن و دادن برایش آسان نباشد کنایه از یک نوع حقارت و کوچکی است. همه جا همینطوری هست.

منتها جهان‌بینی مادی که انسان را فقط همین دنیا ببیند البته در آیه بعد بهتر بیان می‌کند که این وعده شیطان که ﴿يَعِدُكُمُ ٱلۡفَقۡرَ﴾. حالا ان شا الله آنجا می‌آید. اما اگر جهان‌بینی الهی شد. انسان حیات دنیا داشت. حیات آخرت داشت. این را یک واحد دید. به این باور داشت. مثل کشاورزی که ابتدای سال دانه را می‌کارد تا آخر سال برداشت بکند. آیا باور می‌کند کسی به او بگوید این دانه‌ای که تو داری می‌کاری از دست دادن است؟ می‌گوید نه این به دست آوردن است. من این دانه‌ای که دارم می‌کارم بعدش برداشت که می‌کنم همه ارزش آنجا چند برابر می‌شود.

در نگاه دینی هم چون حیات دنیا و حیات آخرت یک حیات واحد است. یک حیات دنباله‌دار است. یک زندگی واحد است. اگر می‌فرماید که انفاق کردن کاشتن دانه است و منفق و کسی که انفاق کرده مثل نباتی است که می‌روید این خیلی باور به این کار را ساده می‌کند.

اگر ما باور بکنیم مثل یک کشاورزی که داریم دانه می‌کاریم، اگر به این باور بشود که انفاق کردن مثل کاشتن دانه است که این کاشتن دانه ﴿مَّثَلُ ٱلَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمۡوَٰلَهُمۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنۢبَتَتۡ سَبۡعَ سَنَابِلَ﴾[1]. کاشتن دانه است و این کاشتن دانه … اگر این باور بشود هیچگاه کشاورز دانه‌ای را که دارد، ابتدای سال حذف نمی‌کند و نمی‌گوید بکارم ضرر کردم از دست دادم. هرچه شیطان بگوید این کاشتن از دست دادن است باورش نمی‌شود؛ چون می‌داند کاشتن ثمر دادن است. به ثمر رسیدن است.

خدای سبحان دارد از این مثل­هایی که در زندگی ما محقق است با ما آشنا است از همین‌ها استفاده می‌کند. لذا اینجا می‌فرماید که: یا أیها الذین آمنوا أنفقوا من طیبات ما کسبتم. دیروز هم عرض کردیم طیب تمایزش با طاهر این است که طاهر آن است که خباثتی در آن نیست. حلیتت در آن هست. اما ممکن است میل در طاهر نباشد. اما طیب آن است که علاوه بر اینکه طاهر است میل هم در آن هست. یعنی میل انسان به سمتش هست. طلب دارد آن را. می‌طلبد آن را. می‌پسندد آنرا. لذا در نگاهی که می‌گوید أنفقوا من طیبات می‌گوید آن را که می‌پسندد دوست دارد انفقوا من طیبات ما کسبتم. آن را که کسب کردی. گاهی به انسان چیزی می‌رسد آن را می‌دهد آن خوب است. مثلاً یک هدیه‌ای به او رسیده هدیه را می‌دهد. اما گاهی از کسبش می‌دهد. اینجا دارد این‌ها را تخصیص می‌زند تا آن صفت جود انسان در مقابل بخل تحقق پیدا بکند.

وقتی می‌فرماید انفقوا من طیبات ما کسبتم آن را که کسب کردید طیبش را بدهید. و الا آنکه زیادی است نه به معنای زیادی مطلوب زیادی که در خانه­اش مانده و کاری نمی‌تواند بکند. فرش است پاره شده حالا دیگر چه کارش بکند انفاقش می‌کند. عیبی ندارد اگر آن را انفاق کند اما آن را جز انفاقش حساب نکند. اگر می‌خواهد انفاق کند انفاقش من طیبات ما کسبتم باشد.

مثلاً می‌بیند سه تا فرش دارد دو تا فرش دارد چهار تا فرش دارد. یکی از این‌ها که الآن دارد استفاده می‌کند انفاق می‌کند. یا مطلوبش است.

طیب آن است. طیب به لحاظ آن است که مطلوب برای انسان است. انسان آن را دوست دارد. به آن تمایل دارد. اما آنکه از تمایل انسان خارج شده باشد، انفاق اینجا آن اثر را ندارد. نمی‌گوید آن را ندهید. اگر لباستان کوچک شد و به دردتان نمی‌خورد نمی‌گوید آن را ندهید. اما آن را جز انفاق [حساب نکنید]. باید رد کنی دیگر. اگر چند سال نگهش داری آخر باید دور بیندازی. این را می‌خواهید از جانتان جدا کنید راحت شوید. آن چیزی را که دادید احساس می‌کنید راحت شدید آن را جز انفاقتان حساب نکنید. آن را حساب کنید که وقتی می‌دهید بگویید مطلوبتان بود انفقوا من طیبات ما کسبتم که دیروز بیان شد.

این قسمت بحث مانده بود که و اعلموا ان الله غنی حمید. اگر کسی این انفاق را کرد از آن چیزی که کسب کرد کسب کرده بود یا تعبیر آیه این بود که و مما أخرجنا لکم من الأرض آن چیزی که از ارض ما برای شما خارج کردیم مثل معادن مثل کشاورزی و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون آن شیئی را که مطلوبتان نیست. خبیث است یعنی مورد طلب نیست. نه حرام است. خبیث یعنی آنکه مورد طلب نیست. انسان علاقه‌ای به آن ندارد. ملاکش چیست؟ و لستم بآخذیه الا أن تغمضوا فیه. که اگر به خودتان می‌دادند نمی‌گرفتید. مگر چیزهایی را که از آن چشم پوشی کنید. مثلاً خیلی محتاجید که می‌گیرید یا رودربایستی می‌کنید که می‌گیرید. یک کسی یک چیزی می‌دهد انسان در رودرباستی می‌گیرد. می‌گوید اگر نگیرم شاید بدش بیاید. اما مطلوبش نیست. همان چیزی که خود انسان این حالت را دارد می‌گوید دیگران را جای خودت حساب کن. ببین اگر به خودت این را می‌دادند به راحتی می‌گرفتی؟ مطلوبت بود؟ پس به دیگری هم بده. می‌گوید طیب این است.

خبیث آن است که اگر کسی می‌خواست به تو بدهد برایت سخت بود که بگیری. یک معیاری را بیان کرده که انسان به راحتی می‌تواند… نمی‌خواهد برود آن را کسب کند. دین یکی از کارهایش این است که معیارهایش همراه انسان است. می‌گوید روزه از وقتی که سپیده صبح می‌زند تا غروب. این همراه انسان است. می‌گوید کر سه وجب [و نیم]. اندازه‌اش همراه انسان است. اگر می‌فرمودند یک متر در یک متر در یک متر. انسان متر را در بیابان از کجا پیدا بکند؟ یک وسیله­ای که همراه انسان است … تمام دستورات دین آن وسیله­اش همراه است. این‌ها خودش یک زیبایی است. در نوع مطرح کردن.

اینجا هم می‌فرماید اگر می‌خواهید در نظام اخلاقی انفاق بکنید چه چیزی را انفاق بکنید؟ آن را که اگر به خودت می‌دادند [می‌گرفتی]. این را انسان خوب می‌تواند بفهمد. بدون چشم پوشی بدون سختی می‌گرفتی. برایت مطلوب بود. از این نزدیکتر. مثل آمپرهای ماشین که جلوی چشم است. این‌ها را در وجود خود انسان گذاشته از جلوی چشم نزدیک‌تر است. در وجود خود انسان است اگر چشمانت را بر هم بگذاری باز هم می‌توانی بفهمی. این‌ها در دین زیبا است. که اگر انسان این را بگوید آن قدر فطری است که حتی در فهمش احتیاج به کسب ندارد.

بعد می‌فرماید: إلا أن تغمضوا فیه و اعلموا أن الله غني حمید.[2] این غنی حمید را خیلی درباره‌اش در تفاسیر گفتگو شده.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 41 : 11

«استاد:» یعنی یک کسی است که خیلی محتاج است. اینکه تو به او می‌دهی با اینکه برای تو طیبات نیست مجبور است می‌گیرد.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 54 : 11

«استاد:» چون نیازش است. برای او اغماضی نیست که بخواهد به روی این فقط نیاورد. دارد خود این را می‌گوید. می‌گوید اگر خودت می‌خواستی بگیری نمی‌گرفتی مگر اغماض بکنی. مگر چشم پوشی بکنی. احتیاجت آنقدر شدید باشد که مجبور باشی. مثلاً یک قابلمه خراب دارد حال که درش بسته نمی‌شود و آب چکه می‌کند و به درد نمی‌خورد، صدقه بدهد. می‌دهد ولی آن بیچاره که هیچ چیزی ندارد این را می‌گیرد. ولی اگر می‌خواستند به خود این بدهند می‌گرفت؟ خیلی برایش سخت بود. أن تغمضوا. مگر اینکه فشار و سختی باعث بشود بگیرد. این انفاقی که سازنده این باشد نیست. ممکن است این هم خلل  و فرجی را در جامعه پر کرده باشد. این چیزی که طیب نیست کارش از او بیاید. اما برای این نفعی نداشته. چون این وقتی که داد از دستش راحت شد. اگر نگهش می‌داشت. آن اگر به فشاری مبتلا بشود. اگر به سختی مبتلا بشود. خدای ناکرده بر اثر این فشار مالی به گناهی مبتلا بشود علاوه بر اینکه خودش مؤاخذه می‌شود، کسانی هم که کوتاهی کردند از اینکه او را تأمین بکنند به آن مبتلا می‌شوند. به حساب آنها هم نوشته می‌شود.

«یکی از حضار:» برای فقرا ادب ندارد؟

«استاد:» چرا آن یک بحث جدا است.

«یکی از حضار:» ممکن است کسی که به او کمک هم بشود…

«استاد:» آن بحث دیگری است که فقیر هم نباید حریص باشد فقیر هم باید مناعت طبع داشته باشد. مناعت طبع اگر هرچه هم بدهی بالاترش را می‌خواهد. یک بنده خدایی بود کسی می‌رفت در خانه‌اش کار می‌کرد یک پول هنگفتی به او داد. گفتم تو داری او را خراب می‌کنی. اگر می‌خواهی پول بدهی طور دیگری بده. چون وقتی در خانه‌های دیگر کار می‌کند و می‌بیند این پول را به او نمی‌دهند بعد طلبکار می‌شود. احساس می‌کند که اینها حقش را ضایع کرده‌اند. بدبین می‌شود. تو حقش را به او بده بعد هم بگو این هدیه است. یا مثلاً بگو عیدی است. اما اگر به عنوان اجرتش اینقدر به او می‌دهی اینجا داری او را خراب می‌کنی.

همین طوری هم شده بود. این بنده خدا جای دیگر می‌رفت احساس می‌کرد حقش را دارند ضایع می‌کنند و می‌گفت: این مقدار [می‌گیرم]. چون فکر می‌کرد حقش اینقدر است از کار افتاد. کسی اینقدر ندارد بدهد که. آن خرابش کرده بود. یعنی هم روزی‌اش را خراب کرد. هم توقعش را بالا برد. این‌ها بحث‌های دیگری است که انسان باید به حکمت انفاق حواسش باشد. که راه‌های مختلفی برای دادن هست.

فرمود و اعلموا أن الله غنی. عرض کردیم اسراری که آخر هر آیه می‌آید، علت حکم است. لذا اینجا می‌فرماید و اعلموا ان الله غنی حمید. که اگر انفاق از مال طیب داده می‌شود. نگاه بکنیم که خدای سبحان که بی‌نیاز است. اگر خدا امر می‌کند معلوم می‌شود برای خودش که نیست. پس معلوم می‌شود که به نفع انفاق کننده است؛ چون خدا غنی است. از غنی چه چیزی استفاده می‌شود؟ که این انفاق در نگاه اول به نفع انفاق کننده است.

خداوند حمید است. حمید یا به معنای حامد و یا به معنای محمود. مثل شهید که یا به معنای شاهد است در ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ شَهِيدٌ١٧﴾[3]. که شهید یا به معنای شاهد و یا به معنای مشهود است. در اینجا حمید یا به معنای حامد یا به معنای محمود است. هر دو امکان‌پذیر است. و اعلموا ان الله غنی حمید. حمید به معنای حامد یعنی خدا سپاسگزار است. یعنی با اینکه غنی است و به شما امر کرده و مال هم مال خودش است: ﴿ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِيٓ ءَاتَىٰكُمۡ﴾[4] از آن مالی که مال خدا است. ﴿لِلَّهِ مُلۡكُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾[5]. گفته از همان بدهید. بعد گفته حمید هم هست. حامد هم هست. خدا در مقابل این دادن شما هم [سپاسگزاری می‌کند]. لذا اگر انسان احساس کند چیزی می‌خواهد بدهد که خدا حمدش بکند. چه چیزی می‌دهد؟ حمد خدا یعنی چه؟ حمد خدا که مثل حمد مردم نیست که بگوید دستت درد نکند. تمام شده باشد. او وقتی حمد می‌کند یعنی وجودی را توسعه می‌دهد. یعنی یک جزای عظیم از این حمد است. حمد خدا فعل است. حمد خدا حقیقت است. حمد خدا یک اعتبار نیست.

لذا اگر انسان می‌خواهد چیزی بدهد که حمید می‌خواهد آن را جبران بکند. قطعاً انسان وقتی می‌خواهد از یک بزرگی تشکر بکند چیزی می‌دهد که در خور او باشد. لذا طیبات است. یا حمید به معنای محمود است. یعنی اگر شما انفاق از طیبات می‌کنید خود انفاق از طیبات یک نوع حمد است که به محمود تعلق می‌گیرد. این امر خیلی زیبا است. همچنان که مشهود در آن آیه شریفه از شاهد عمیق‌تر است. که اگر انه علی کل شیء شهید به معنای مشهود بود، مشهود عظیم‌تر از شاهد بود… چون به هر دو معنا گرفته شده. مشهود عظیم‌تر بود که انه علی کل شیء مشهود. انه علی کل شیء شاهد. اینجا هم حمید به معنای حامد یک مرتبه است. حمید به معنای محمود مرتبه عظیم‌تر است. که اگر شما دارید انفاق می‌کنید و اعلموا ان الله غنی حمید یعنی محمود، یعنی فعل انفاق طیبات تو، خودش حمد فعلی حق است. یعنی داری با این کار حمد حق را می‌کنی. انسان وقتی می‌خواهد حمد حق را بکند که او محمود واقع بشود، قطعاً به بهترین وجه می‌خواهد حمد بکند. می‌خواهد او را به بهترین وجه بستاید. لذا انفقوا من طیبات ما کسبتم.

این طیبات ما کسبتم مثل کلام زیبایی است که از دهان انسان برای حمد حق صادر می‌شود. منتها این حمد فعلی است. حمد عملی است که با انفاق از طیبات حمد فعلی حضرت حق را می‌کند. که این انفاق طیبات یک حمد فعلی بشود. که خیلی زیبا می‌شود. پس خدای سبحان این در حقیقت طیبات مقصود در انفاق است. که حمد الهی می‌شود. خیلی زیبا است.

نمی‌دانم توانستم معنایش را با این نگاه [بیان کنم] که اگر انسان این را ببیند چقدر در آن حالت مکیف می‌شود و حال خوش پیدا می‌کند که دارد خدا را حمد می‌کند. چطور در دعاها می‌خواهد بهترین حمدها را برای خدا بکند؟ ببیند این حمد فعلی است که دارد با عملش حمد خدا را می‌کند چون یک عمل خیر است. یک عمل محمود است. این ثنای فعلی حضرت حق است. و اعلموا ان الله غنی حمید. این دو اسم الهی و نورانی چقدر زیبا این آیه را منورتر و نورانی‌تر کرده‌اند.

«یکی از حضار:» قرآن از طرفی می‌فرماید و اما السائل فلا تنهر. از طرفی نفقه زن و بچه واجب است. در استفتاء رهبر معظم در جمعش می‌فرماید به فقیر عفیف بدهد. اگر صلاح دانستید در دو سطر توضیح بدهید. در انفاق از زن و بچه بزند یا اول نیازهای آنها را تأمین کند. دارد می‌گوید بهترین چیزت را بده. حدود و ثغورش چیست؟ اگر فقیری بیرون آمد جلویمان می‌شود رد کرد؟ و اما السائل شاید ظاهرش این باشد شامل حال شود اما استفتا کار را راحت‌تر می‌کند می‌گوید فقیر عفیف.

«استاد:» تا آنجایی که حد واجب است حق زن و بچه است در انفاق. که واجب است. اصلاً اولویت نیست، واجب است. یعنی آنجا بحث وجوب است در آنجایی که ضرورت، مرتبه است که باید بدهی. آن مرتبه واجب‌اش چون یک مرتبه واجبه دارد. که آن مقداری که در عرف محسوب است. اگر بخواهی از حق آنها بزنی باید از آنها اجازه بگیری چون حق آنها است. لذا اگر می‌خواهی بدهی آنها را گرسنه نگه داری لازم است با اجازه آنها باشد. چون حقشان است. آن مقدار لازم و واجب. اما یک مقدار استحبابی دارد یعنی فضیلت است. می‌خواهی به این‌ها برسی. اگر امر دایر شد بین فضیلت این‌ها و حق ضروری دیگران یعنی (نامفهوم 40 : 21) یا ضروریات اولیه دیگران است ولی فضایل این‌ها است. فضایل این‌ها ولی ضروریات آنها. آنجا حتی گاهی شبهه وجوب گاهی پیدا می‌کند اگر ضروریات آنها است.

«یکی از حضار:» صله رحم هم شامل است؟

«استاد:» بله به ترتیب دیگر. وقتی سوال می‌کنند یسألونک ماذا ینفقون. چه چیزی انفاق کنیم؟ بعد در جواب می‌فرماید: قل ما أنفقتم من خیر فللوالدین و الأقربین. یعنی اول پدر و مادر. بعد خویشاوندان. بعد همینطور ادامه پیدا می‌کند: و الیتامی و المساکین و ابن السبیل.[6] این‌ها مراتب اولویت است. منتها مراتب اولویت‌ها حد وجوبی دارد و حد فضیلت. حد وجوبی این‌ها ترتیبش در یک ردیف است. یعنی اول پدر و مادر، بعد اقربین. این حد وجوبی است. اگر حد وجوبی این‌ها یکسان بود انجام شد. حد فضیلت بود. دوباره در حد فضیلت اولی پدر و مادر است.

اما بین فضیلت این و حد ضرورت آن تعارض ایجاد نمی‌شود. اینجا خودش یک سیری دارد پس آنجا که حد ضروری است اولویت است. اگر می‌بیند همه گرسنه‌اند همه حد ضروری است اولویت با والدین و اقربین است. اگر به حد فضیلت رسید همه حد ضروری داشتند. اما در حد فضیلت بود. می‌گوید در حد فضیلت باز هم همین ترتیب است. اول فضیلت برای پدر و مادر و بعد فضیلت برای آنها.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 52 : 23

«استاد:» آن که گفته‌اند یقین پیدا نمی‌شود یک. دوما به این عنوان که ممکن است حتی در جامعه این روش باعث بشود نگاه جامعه… لذا باید دنبال این باشیم فرهنگ جامعه این که سؤال به صورت علنی باشد جلوگیری بشود. راهی باید پیدا کرد. انسان باید دنبال بگیرد اسمش را بگیرد، رسمش را بگیرد. بگوید من تو را معرفی می‌کنم. دنبال می‌گیرم تو را معرفی می‌کنم به جایی که رفع نیاز بکنند تا حدی که مقدور است. این طوری پی بگیرند. چون خیلی از این‌ها وقتی به اینجا می‌رسد دیگر حاضر نیستند.

منتها انسان گاهی محذور پیدا می‌کند. می‌گوید من ماندم اینجا از شهرستان است. انسان نه وقتش را دارد که برود برایش بلیط بگیرد. یک نفر با کیف سامسونگ آمده قیافه او ارزشش از قیافه ما چند برابر ظاهریش است. بعد آن بنده خدا آمده از ما سؤال می‌کند. حقیقتاً من خجالت کشیدم پول به او بدهم. گفتم خب باشد با هم برویم سوار ماشین بشویم. من راهیتان بکنم. بعد نیامد. به این گونه انسان‌ها نمی‌شود هزار تومان، دو هزار تومان، پنج هزار تومان بدهد. این قیافه طوری است که به قول آقا اگر بدهی الا أن تغمضوا فیه است. مگر با اغماض بخواهد بگیرد وگرنه اینطوری که نمی‌شود. انسان احساس می‌کند گناه هم کرده. کمک کرده احساس می‌کند گناه هم کرده. خیلی وقت‌ها هم اینطوری است.

اما نمی‌شود راحت هم رد کرد. این طرفش را هم نمی‌داند که راحت ردّ کند. این هم سخت است ﴿وَأَمَّا ٱلسَّآئِلَ فَلَا تَنۡهَرۡ١٠﴾[7]. اگر یک موقع یکی از آنها راستگو باشد انسان باید چه کار کند؟ از آخوندها هم مظلوم‌تر کسی را گیر نمی‌آورند. به خصوص آخوندی که مقداری ریشش سفید شود. شما نمی‌دانید. می‌گویند این‌ها جرأت نمی‌کنند چیزی را رد کنند. فکر می‌کنند پولدار هم هستند. آنجا تقاضاها هم بیشتر می‌شود. پس آن حد ضروریش اینطور می‌شود.

حضرت آیت الله جوادی حفظه الله ذیل این آیات حتما دوستان رجوع بکنند نکات خوبی را فرموده. ذیل همین آیه ۲۶۷ نکات خوبی را فرمودند که ما واگذار می‌کنیم که خود دوستان رجوع کنند. یک نکته‌اش را فقط می‌گویم. نکته‌اش زیبا است که تعبیرش را ایشان در اشارات و لطایفش صفحه ۴۰۸ جلد ۱۲ این است که اسلام در همه مسائل می‌خواهد انسان را به سمت طیب ببرد. یعنی اینجا که فرمود انفقوا من طیبات ما کسبتم آیات مختلفی را آوردند می‌گویند ببینید. اسلام در امور مادی وقتی می‌خواهید غذا بخورید ﴿كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ ٱللَّهُ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا﴾[8] طیب باشد. از آن بخورید. یعنی اینکه طیب بودن، مطلوب بودن… ﴿فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمۡتُمۡ حَلَٰلٗا طَيِّبٗا﴾[9] یا ﴿وَءَاتُواْ ٱلۡيَتَٰمَىٰٓ أَمۡوَٰلَهُمۡۖ وَلَا تَتَبَدَّلُواْ ٱلۡخَبِيثَ بِٱلطَّيِّبِ﴾[10]. خوب‌های اموال یتامی را برندارید و جایش از بدها بگذارید. چون اموال این‌ها مخلوط است. وقتی می‌خواهید اموالشان را بدهید نکند طیب‌ها را بردارید و خبیث‌ها را به آنها بدهید.

در مسائل عبادی ﴿فَتَيَمَّمُواْ صَعِيدٗا طَيِّبٗا﴾[11]. می‌توانید از هر جایی که خاک است تیمم بکنید. اما سعی کنید خاکی باشد که علاوه بر اینکه نجس نیست، طیب هم باشد. مطلوب باشد. یعنی انسان شوق هم پیدا می‌کند. این در وضو هم همینطور است. یعنی انسان سعی بکند از بهترین آبی که امکان‌پذیر است…

خود اینکه انسان سعی بکند از بهترین‌ها در نظام عبادی­اش استفاده بکند این خلق و خوی را به سمت ملکه طیب سوق می‌دهد. یعنی انسانی که لاابالی است و در این مسائل بی‌باک است. در نظام خلقش هم کم کم به سمت لاابالی سوق پیدا می‌کند. اگر در ظواهر خودش را به سمت طیب سوق داد. کم کم این حال ملکه اخلاقی هم برایش می‌شود. که انسان به سمت مطلوب‌ها، آن معالی امور، آنکه در آن علو است، آنکه عالی است به آن سمت برود. یا مثلاً درباره نظام فکری می‌فرماید ﴿إِلَيۡهِ يَصۡعَدُ ٱلۡكَلِمُ ٱلطَّيِّبُ﴾[12] کلم طیب به سوی او صعود پیدا می‌کند. کلم طیب در نظام اعتقادی، در نظام تفکری.

بعد نکته خوبی را ایشان در ادامه اش می‌فرماید کسی که این گونه بود در خوردنش در عبادتش در نگاه تفکری اش در همه این‌ها اگر به سمت طیب رفت، وقتی دارد قبض روح می‌شود تعبیر قرآن این است ﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ طَيِّبِينَ﴾. این ذاتش طیب شده. حال که دارد قبض روح می‌شود طیب قبض روح می‌شود. از آن جا به بعد که دست این هم نیست، طیب ادامه پیدا می‌کند. ذات طیب اخذ می‌شود الذین تتوفاهم الملائکة طیبین یقولون سلام علیکم أدخلوا الجنة[13] یعنی نتیجه طیب بودن و طیب قبض روح شدن این است که با سلام ملائکه قبض روح می‌شود. که سلام آن ها یک امر وجودی است. سلام علیکم أدخلوا الجنة با آن حال داخل در جنت بشوید.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 30

«استاد:» ﴿فَلَنُحۡيِيَنَّهُۥ حَيَوٰةٗ طَيِّبَةٗ﴾[14]

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 09 : 30

«استاد:» حیات طیبه مال کسی است که اعمالش، اخلاقش و افکارش طیب بشود. می‌شود حیات طیبه. این در مرتبه حیات طیبه است. حیات طیبه قبض روحش هم می‌شود طیبین. وقتی که دارد قبض روح می‌شود، می‌شود طیبین. ذات می‌شود. پس حرکت از عمل شروع می‌شود طیب بودن. لذا در همه خلق و خوی ما، در همه اعمال ما می‌گویند به سمت طیب بروید. و این باعث می‌شود از عمل شروع می‌شود. به ملکه اخلاقی کشیده می‌شود تا به ذات کشیده بشود تا ذات انسان طیب بشود.

یا می‌فرماید ﴿وَٱلۡبَلَدُ ٱلطَّيِّبُ يَخۡرُجُ نَبَاتُهُۥ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦ﴾[15] این هم وجودی است که طیب شده. بلد طیب یعنی یک شهر وجودی طیب شد. یخرج نباته بإذن ربه. همه چیزش تابع امر الهی است که این ثمردهی‌اش مطابق اذن الهی است. چون همه وجودشان طیب شده­اند می‌شود به سمت تسلیم شدن الهی. که آنجا می‌فرماید سلام علیکم.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 08 : 31

«استاد:» آن ریح طیب یعنی ریح ملایم که کشتی را حرکت می‌دهد ملایم حرکت می‌دهد.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 25 : 31

«استاد:» ملائکه طیب نمی‌گوید ﴿ٱلَّذِينَ تَتَوَفَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ﴾. طیبین صفت هم است. این‌ها طیب هستند نه آن ملائکه طیب قبض روح می‌کنند. ملائکه که طیب هستند مجردات که … طیبین یعنی در حالتی که این‌ها طیب هستند. حال آیات و روایات دیگر درباره طیب را هم دوستان ببینند. خود این نگاه طیب در همه احوال برای انسان چقدر سوق دادن به معالی امور است. در نگاه الهی طبق انسان شناسی.

این هم بحثی بود که ایشان اینجا داشت. در مقابلش هم خبیث است. اگر انسان خبیث را هم ردیابی بکند آن هم در قرآن رگه خبیث، آیاتش را ببیند آن هم تأثیرگذار است. ایشان چند تا روایت هم در اینجا می‌آورد که دوستان این‌ها را می‌بینند.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 31 : 32

«استاد:» آن نهایتش است آخر بحث این است که انسان مظهر غنی حمید می‌شود. یعنی کسی که این روش را پیش گرفت در ابتدا از غنی حمید بهره‌مند می‌شود. در انتها مظهر اسم غنی حمید می‌شود. یعنی وقتی دارد انفاق می‌کند با مظهریت غنی حمید می‌دهد مثل خدای سبحان که می‌دهد. لذا او در حقیقت با این نگاه می‌دهد. تجلی آن اسم می‌شود.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 15 : 33

«استاد:» ترکیب ایجاد می‌کند. یعنی فردیتش یک بیان دارد ترکیبش هم یک پیام. ترکیبش فهمیدنش خیلی سخت است. لذا معمولاً کمتر ورود پیدا می‌کنند. اینها را ان شا الله باید برویم ببینیم. ترکیب دو اسمی که کنار هم می‌آیند غیر از اینکه فردش ملاک است، تک تک اسماء. ترکیبشان هم یک نتیجه دارد. مثل واحد قهار ترکیبش می‌شود احد. این را در روایات فرمودند که واحد قهار می‌شود ﴿لِّمَنِ ٱلۡمُلۡكُ ٱلۡيَوۡمَۖ لِلَّهِ ٱلۡوَٰحِدِ ٱلۡقَهَّارِ ١٦﴾[16]. می‌گویند واحد قهار یعنی احد. واحد یعنی مستجمع. احد یعنی مندک. یعنی تمام کسانی که اندکاک پیدا می‌کنند. ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ١﴾[17] که احدیت مرتبه اندکاک جمیع اسماء است اما واحدیت مرتبه استجماع جمیع اسماء است. لذا واحد قهار. واحدی که هست قهار همراهش باشد می‌شود احد. و امثال بعضی از این اسماء مختلف را گاهی بعضی‌ها را روایات ما بیان کرده‌اند اما تا جایی که بیان نشده کسی به این‌ها به راحتی دسترسی ندارد.

مگر کسی می‌تواند بفهمد. بله تک تک این‌ها مفهومش قابل فهم است. اما وقتی ترکیب می‌شوند این ترکیب مثل این می‌ماند که مثلاً تا به حال آب را ندیده باشیم بعد اکسیژن و هیدروژن را به ما نشان بدهند. دوتا اسم جزئی هستند. ما که نمی‌دانیم ترکیبش بعد از این چه می‌شود. ما حتی نمی‌دانیم درختان را اگر تا به حال با میوه‌هایشان ندیده باشیم اگر ۱۰ تا میوه جلوی ما بگذارند. ۱۰ تا درخت هم بگذارند بگویند این میوه را به این درخت ملحق کن. چون میوه هم نتیجه ترکیب است دیگر. مگر قدرت داریم که بفهمیم انار به این درخت ملحق می‌شود و گلابی به آن درخت ملحق می‌شود و هندوانه به این بوته ملحق می‌شود. مگر ما می‌توانیم بفهمیم؟

در نگاه اول این‌ها برای ما قابل فهم نیست. به تعبیر حضرت آیت الله حسن‌زاده این‌ها انفطار است. فطرت است. یعنی فاطر السماوات و الارض[18] که این فطر است. فطر یعنی شکافتن بی‌سابقه. منتها ما چون شکافتن بی‌سابقه را مکرر دیده‌ایم حالا می‌دانیم که این مال این درخت است. چون دیده‌ایم و الا اگر ندیده بودیم برگ درختان را بکنند به این میوه‌ها نشان بدهند کدام میوه با کدام برگ سازگار است، برای ما انجیر با آن برگ مثلاً انار با این برگ. برگ انار نازک برگ انجیر… ما نمی‌توانیم تشخیص بدهیم.

بله ممکن است نظام الهی اگر در تجزیه و ترکیب علمی برسند ممکن است تشابه این‌ها حتماً هم هست. اما در نگاه اولی انسان نمی‌تواند… نتیجه ترکیب‌ها در عالم بعد از وقوعش برای ما آشکار می‌شود. اسماء بعد از وقوعش… ما نتایجی را می‌فهمیم اما نمی‌توانیم بفهمیم این دوتا با هم الآن چه ترکیبی را ایجاد کردند. مگر اینکه برای ما بیان بشود. مگر اینکه چیزی را به انسان نشان بدهند. حالا ان شا الله نشانمان بدهند. و آن جایی که بیان شده. منتها راهش این است آنجایی که بیان شده اگر کسی رهگیری بکند… چون بعضی جاها بیان شده بعد می‌تواند از این‌ها آنجایی را که بیان نشده تا حدی به دست بیاورد. خودش این یک علم است که در اسما در ادعیه به کار رفته. در ادعیه اسمای ترکیبی خیلی به کار رفته. مثلاً در آنجا می‌فرماید نسبت می‌دهد به اسم فلانت که زمین را مسطح می‌کند. یا به اسم رفیعت که آسمان را برافراشته می‌کند. اگر این‌ها را کسی در ادعیه در بیاورد و بعد ترکیب‌هایش را در بیاورد….

یک موقع یکی دو سال وقت گذاشتم منتها نیمه کاره ماند. همان اول کار مانده. خیلی این‌ها را درآوردم. واقعا هم یک کار عظیمی بود خیلی زیبا بود. منتها یک وقت وسیعی و فرصت زیادی را می‌خواست که مفردات را اشتقاقات را… مثلاً بعضی جاها می‌فرماید به این اسمت که از آن اسمت مشتق شده. در ادعیه که این اسمت از آن اسمت مشتق شده. از این‌ها خیلی کار می‌آید. اشتقاق یعنی اینکه آن مادر نسبت به این است. امهات اسماء را. جزئیات اسماء را. الحاق اسماء را به همدیگر. این‌ها را اگر در بیاورند آن وقت علم اسماء می‌شود. خودش یک علم است

بعد در آیه بعد می‌فرماید: قوله تعالى: الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ‌.[19] ببینید خیلی زیبا بیان دو جهت وجودی است. نکته اولش این است وقتی خ دای سبحان می‌فرماید انفاق در مقابل انفاق یک حیات واسعه‌ای برای انسان دیده است که دنیا و آخرت است. شیطان می‌آید دنیا را حیات انسان جلوه می‌دهد لذا می‌گوید در دنیا اگر از مالت دادی یعدکم الفقر. کم شده است دیگر. اگر ۱۰۰ تومان داشتی و ۱۰ تومان آن را دادی به اندازه ۱۰ تومان کم شده است. محاسبه ماده از چون نگاه شیطان بر اساس محاسبه مادی است. ﴿خَلَقۡتَنِي مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِينٖ﴾[20]. این قیاس مادیت است. نگاه مادی است چون انسان را در حد چه چیز دیده است؟ با اینکه خدای سبحان می‌فرماید ﴿عَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ﴾ [21] اما این آدم را در حد طین دیده است. خودش را در حد نار دیده یعنی ماده. اینجا هم محاسبه‌اش محاسبه مادی است. در وجود انسان ﴿لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ﴾[22]. کار شیطان چیست؟ تزیین ما فی الارض است. که نشان بدهد حیات انسان فقط حیات دنیایی است.

من خودم را عرض می‌کنم محاسباتمان و نسبت سنجی‌هایمان بر اساس چیست؟ یعنی اگر انسان باورش بشود که حیات آخرت در کار است خیلی متفاوت می‌شود. اگر باور کند که یک عمر است. آغاز دارد انتها ندارد. اینجا کاشتن است. یوم النشور که نشرش باشد بعد از این باشد. خیلی متفاوت می‌شود مثل یک کشاورزی که با یقین ابتدای سال می‌کارد تا وسط سال برداشت کند. هیچ هم برای سخت نیست اگر این باور می‌شد غیر از این بودیم. اینطوری نیستیم. ببینید اینجا دو جهت در وجود انسان است یک فطرت فرار از نقص. یک فطرت شوق به کمال. هر دو را در آیه دارد متذکر می‌شود.

می‌فرماید: الشَّيْطانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ. کار شیطان این است که وعده فقر را می‌دهد یعدکم الفقر یعنی شیطان شما را می‌ترساند. یعدکم الفقر وعده است و نتیجه‌اش و مسببش خوف می‌شود. خوف انسان و امساک و بخل. لذا سبب را آورده تا شدت را برساند. نگفت الشیطان یخوفکم نسبت به مالتان که کم می‌شود. این مسببش است. می­گوید یعدکم الفقر وعده می‌دهد ابتدا سبب است. علامه هم می‌فرماید. اینجا فطرت فرار از نقص است

می‌گوید شیطان همیشه امر به فحشا می‌کند. امر به بدی می‌کند. این شیطان وعده می‌دهد در ندادن. می‌گوید ندهید. از طرفی می‌گوید و الله یعدکم مغفرة منه و فضلا. این فطرت شوق به کمال است دو طرف را دارد… در آیات قبل هم همه‌اش دو طرف داشت. یعنی از یک طرف می‌فرماید مال طیب بدهید و خبیث را ندهید. مال خبیث یعنی فطرت فرار از نقص. لذا می‌فرماید لستم بآخذیه الا أن تغمضوا خودتان هم حاضر نیستید بگیرید. این فطرت فرار از نقص است دیگر. اینجا هم دو فطرت را…

یعنی نظام تربیتی باید بر اساس بیان هر دو فطرت باشد. یعنی هم بدی را بشناسد و مرزش را پررنگ کند هم خوبی را بشناسد و مرزش را پررنگ کند. مرز خوبی وقتی پررنگ بشود یعنی انسان شوق بیشتر پیدا می‌کند. خوبی پررنگ‌تر بشود، دیده بشود انسان شوقش بیشتر می‌شود. بدی هر چقدر پررنگ‌تر بشود نفرت انسان بیشتر می‌شود. کار شیطان این است که بدی را کمرنگ کند خوبی را کمرنگ کند. اگر خوبی کمرنگ شد شوق کمتر است. اگر بدی کمرنگ شد نفرت کمتر است. خدا دارد اینجا پررنگ می‌کند الشیطان یعدکم الفقر یعنی این کاری است که در نهایتش ولایت شیطان است. و یأمرکم بالفحشاء. فحشا که در اینجا آورده هم می‌تواند به معنای عام باشد هم نقل شده که عرب آنقدر سخاوت ممدوح بود که اگر کسی بخیل بود، این را فحشا می‌دانستند. فحشا یعنی آن بد آشکار، مذموم عند الکل و آن فحشایی که الان در ذهن ما می‌آید از مصادیقش است. یعنی آن چیزی که همه بد می‌دانند و بد بودنش واضح است این فحشا می‌شود.

یأمرکم بالفحشاء یعنی بخل. خود این ترغیب است یعنی از آن چیزی که اینقدر در بد بودن آشکار است. و الله یعدکم مغفرة منه خدا به مغفرت خودش وعده می‌دهد. آن هم سبب را آورده به جای مسبب. که مغفرت نتیجه انفاق است. نمی‌گوید انفاق. اینجا می‌گوید خدا مغفرت را وعده می‌دهد. و الله واسع علیم. حال آیه را ببینید تا آن دو تا اسمش.

بعد می‌فرماید: قوله تعالى: الشيطان يعدكم الفقر و يأمركم بالفحشاء إقامة للحجة على ان اختيار خبيث المال للانفاق: اگر کسی برای انفاق خبیث مال را داد. ليس بخير للمنفقين بخلاف اختيار طيبه فإنه خير لهم ففي النهى مصلحة أمرهم كما ان في المنهى عنه (آنکه از آن نهی شده که مال خبیث است) مفسدة لهم (در آن مال خبیث برای این‌ها مفسده بوده)، و ليس إمساكهم عن انفاق طيب المال و بذله. چرا این را انجام نمی‌دهند؟ از اینجا بحث شیطان وارد می‌شود. إلا لما يرونه مؤثرا في قوام المال و الثروة: احساس می‌کند به طیب مال در ثروتش قوام ایجاد کرده. سهم دارد اگر بدهد از آن کاسته شده. بعد در ادامه می‌فرماید: فتنقبض نفوسهم عن الاقدام إلى بذله: نفس در هنگام دادن جمع می‌شود. دادن برایش سخت است. بخلاف خبيثه فإنه لا قيمة له يعنى بها: قیمتی که معتنا به باشد ندارد

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 45

«استاد:» یعنی همه برایشان اینکه می‌گوییم نه عرف. حال شما نگویید عرف تغییر پیدا کرده

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 10 : 45

«استاد:» عرض کردم آن عرفی که تغییر پیدا کرده است را نگویید. عرف تغییر پیدا کرده یعنی از عرف دست خورده نه. مثلاً یک جا بگویند همجنس بازی ممدوح هست و حتی حقوق بشری برایش بگذارند و اگر کشوری منعش بکند بگویند این فحشاء است. بگویند منعش فحشا است. چون دارد حقی را از انسان‌ها از آن میلشان منع می‌کند این دارد آن نظام اولی فطری را می‌گوید. در نظام و عرف تغییر پیدا کرده نه.

فلا بأس بإنفاقه و هذا من تسويل الشيطان (کار شیطان این است) يخوف أوليائه من الفقر، مع ان البذل و ذهاب المال و الانفاق في سبيل الله و ابتغاء مرضاته مثل البذل في المعاملات: حقیقتاً نزد خدا در نظام زندگی که انسان دنیا و آخرت را یکی ببیند بذل مال مثل معامله است. مگر کسی امساک از معامله دارد؟ نه معامله است دیگر. یک چیزی می‌دهد و یک چیزی می‌گیرد. اصلاً در نظام الهی دادن بدون عوض در کار نیست.

علامه یک بیان زیبایی دارد می‌فرماید انسان از جهت فطری خدا بر این مفطورش کرده که چیزی می‌دهد در مقابلش یا مساوی آن را بگیرد یا بالاتر. اگر بخواهد کمتر بگیرد از نظر فطری در نظر انسان قبیح است. منتها این دید با عمق نظام وجود انسان که باشد دنیا و آخرت یک حیات می‌شود. اما اگر فقط نظام دنیایی شد. خیلی از انسان‌ها بذل کردند. سخاوت به خرج دادن در دنیا گرفتار شدند. جبران نشده.

«یکی از حضار:» (نامفهوم) 47

«استاد:» معامله نیست چون عمر را نسیه می‌بیند. اما اگر عمر انسان. نظام روحی انسان در طول نظام. نه در طول ادامه. در مراتب یعنی همین الآن است. یعنی همین الآن آن کمال ایجاد می‌شود. اگر اینطور ببیند نقدتر از این چیزی نداریم. چرا؟ از وقتی که شروع می‌کند به عمل، شروع به جزا است. در نظام دنیایی باید کار را تمام کنی تا جزا محقق بشود. از اینجا راه می‌افتی می‌خواهی بروی تهران. رسیدی به تهران جزایش که رسیدن بود محقق می‌شود. اما اگر وسط راه ماندی به نتیجه نرسیدی. اما در نظام دین می‌گوید از وقتی شروع به عمل می‌کنی حتی اگر وسط راه مردی، جزای تو مطابق آن آخرش داده می‌شود نه مطابق اولش.

از این نقدتر چه چیزی می‌شود؟ داده می‌شود نه، یعنی داده شده. چون جزا عین عمل است. اگر این نگاه به دین باشد از دین نقدتر نیست. منتها تبیین درست و زیبا می‌خواهد. ما چون نظام مادی ملاک در ذهنمان است می‌گوییم آخرت بعد از دنیا است. و الا در روایت سوال می‌کند: الدنیا في الآخرة یا الآخرة في الدنیا؟ حضرت می‌فرمایند: الدنیا في الآخرة.[23] یعنی الآن دنیا در آخرت است یعنی ظرف وسیع‌تر آخرت است. ما به غیر از این باور نداریم.

بعد می‌فرماید: لا يخلو عن العوض و الربح كما مر: یعنی حتماً عوض و ربح دارد. مع ان الذي يغني و يقني: آنکه بی‌نیاز می‌کند و فقیر می‌کند. هو الله سبحانه: این یک مرتبه بالاتر است. در مرتبه قبلی می‌گفت بدهی عوض دارد. ثواب و عقاب است. جزا است. در مرتبه بالاتر می‌گوید همه کاره خدا است. آیه شریفه: ﴿أَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨﴾[24]. هم بی‌نیاز می‌کند و هم فقیر می‌کند. هو الله سبحانه دون المال: مال نیست که انسان را بی‌نیاز می‌کند. قال تعالى: و انه هو أغنى و أقنی.

و بالجملة لما كان إمساكهم عن بذل طيب المال خوفا من الفقر خطأ (چون اینطوری بوده) نبه عليه بقوله: الشيطان يعدكم الفقر، غير انه وضع السبب موضع المسبب، أعني انه وضع وعد الشيطان (که سبب است) موضع خوف انفسهم (که مسبب است) ليدل على انه خوف مضر لهم فإن الشيطان لا يأمر إلا بالباطل و الضلال إما ابتدائا و من غير واسطة: که این برای کسانی است که باکی ندارند. و إما بالآخرة و بواسطة ما يظهر منه انه حق: این خیلی سخت است. این گرفتاری است. انسان را به سمت باطل می‌برد منتها با وساطت حق. آقای بهجت می‌فرمودند زمانی که انگلیس‌ها در عراق حاکم شده بودند، برای اینکه مردم را به جان هم بیندازند، ۱۵ ریال برای هر روضه می‌داد در مناطقی که شیعه و سنی با هم قاطی هستند و نزدیک هم هستند روضه حضرت زهرا بخوانند. این ۱۵ ریال ده واسطه طول می‌کشید تا به دست آن روضه خوان برسد. هر کدام سهمش را برمی‌داشت. حالا یادم نیست می‌گفت در آخر دو ریال یا سه ریال به آن واعظ می‌رسید. بقیه‌اش سهم واسطه­ها بود که هیچ کسی شک نمی‌کرد که این از سفارت انگلیس است. و إما بالأخرة و بواسطة ما يظهر منه انه حق: انسان دیگر باور نمی‌کند اینقدر وساطت‌ها شده. مثل این پولشویی ها اگر پی آن را بگیری می‌گویی اینکه همه اش درست است انسان خوبی بوده.

و لما كان من الممكن ان يتوهم ان هذا الخوف و إن كان[25]: می‌گوید یک کسی ممکن است فکر کند بگوید شیطان گفته ولی سخن، سخن صحیح باشد. مگر نمی‌شود که شیطان سخن صحیح بگوید. آمد به عیسی علیه السلام گفت: بگو لا اله الا الله. لا اله الا الله که عیبی ندارد. عیسی علیه السلام گفت می‌گویم لا اله الا الله اما نه چون تو گفته‌ای. همین مقدار تبعیت از تو را هم به دلت می‌گذارم. اگر انسان در حرف حق هم از شیطان تبعیت کرد. این حرف خیلی دقیقی است. حتی اگر دشمنان ما حرف حقی می‌زنند، انسان حرف آن ها را نقل بکند همین مقدار هم خوب نیست.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

یکی از حضار: من یک استخاره ای گرفتم معنایش را نمی دانم.

استاد: استخاره باید مطابق آن کسی که…

یکی از حضار: حالا شما…

استاد: نه دیگر استخاره گرفته اید دیگر. استخاره باید مطابق آنی که استخاره کرده بیایید.

یکی از حضار: نامفهوم 52:05

یکی از حضار: روایت نامفهوم 52:25 عیسی و لا اله الا الله.

استاد: در توحید صدوق هم هست مثل این که. بله این روایت هست.

اگر من استخاره می کردم این آیه می آمد عرضم این بود که خیلی خوب است؛ اما خیلی معارضه دارد.

یکی از حضار: معارضه یعنی چه؟

استاد: مقابله دارد. معارضه دارد وسط راهش که نگذارند نامفهوم 52:50 به انجام برسد. اگر من استخاره می کردم این آیه می آمد این طور می گفتم که ﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ﴾[26]. توبه ی الهی یعنی ایجاد فیض.

یکی از حضار: یعنی این کار را انجام بدهم…

استاد: عرض کردم منتها این قدر چیزش زیاد است که باید آدم ببیند می تواند مقاومت کند در مقابلش یا نه. گاهی ممکن است کیسی است که موانعش زیاد است ترکش راحت تر باشد مگر این که تفکیکی53:15 در آن باشد. اما اصل فعل، و الله یرید ان یتوب علیکم. این یتوب علیکم یعنی خدا می خواهد شما را به سمت خودش جذب کند. توبه ی اولیه حق است. اما ﴿وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧﴾. نشان می دهد که مقابله خیلی جدی است. آن هم در مبدأ میل. یعنی نامفهوم 53:40 فقط نیست. یرید الذین یتبعون الشهوات ان تمیلوا میلا عظیما. تمیلوا منحرف شدن است. اما ان تمیلوا میلا عظیما مقابل قرار گرفتن است.

یکی از حضار: یعنی کاری که می خواهید بکنید از همان اولش…

استاد: خیلی مراقبه می خواهد اگر کسی بخواهد… یعنی این قدر شدت مراقبه می خواهد گاهی انسان اگر منصرف بشود راحت تر است. کار خوب است. اما مقابله و انحراف های…

یکی از حضار: خب دیگر این طور تقیه کنیم و سکوت کنیم و کار خودمان را چراغ خاموش برویم جلو…

استاد: یعنی یکی از جهات مراقبه اش این است که آدم نگذارد خیلی علنی بشود. مراقبت خیلی بشود.

یکی از حضار: تا کار انجام بشود.

استاد: یعنی این هم یکی از جهاتش می شود که نگذارد آن ها حساسیتشان زیاد بشود و الا اصل مسئله خوب است. اگر من استخاره می کردم. اما می دانید که استخاره بنابر آن کسی می آید که استخاره کرده.

یکی از حضار: حاج آقا ببخشید من این حامد و محمود را بد برداشت کردم. گفتید حامد یعنی این که خدا او را مورد حمد قرار می دهد؟

استاد: بله دیگر. یعنی…

یکی از حضار: یعنی گفتید محمود آن کارش حمد است؟

استاد: گفتیم که خدا حمید به معنای حامد است. یعنی این کاری که کرد خدا از او سپاسگذاری می کند و نتیجه می دهد. اما اگر گفتیم محمود است یعنی خود این عمل انفاق حمد و ستایش الهی است.

یکی از حضار: شما گفتید این دومی شدتش بیشتر است.

استاد: آره دیگر. این شدیدتر است.

یکی از حضار: جا نمی افتد برای من.

استاد: چرا دیگر. این مقامش این قدر عظیم تر است با عمل دارد حمد الهی می کند. مثل کسی است که در حال…

یکی از حضار: نامفهوم 55:30 حمد کند یک نفر را بهتر است یا مثلا بنده؟

استاد: آن جایی که خدا حمد می کند جزائا است. این جایی که این دارد می رود می گوید مسلک نبی ختمی این مسلک انبیا است. آن مسلکی که خدا ستایش می کند یک عملی انجام داده خدا هم جزا به او می دهد. او حمد الهی یعنی جزا دادن.

یکی از حضار: حالا ظاهرش این قدر کار خوب است که خدا دارد حمدش می کند.

استاد: نه نه این وقتی محمود می بیند یعنی افق نگاهش به آن جا رسیده دیگر. خدا را می بیند. لذا هر عملی… فقط خدا را دارد می بیند. حمد می بیند. این می شود محمود بودن. خیلی بحث زیبایی است.

[1] . [البقرة: 261]

[2] . [البقرة: 267]

[3] . [الحج: 17]

[4] . [النور: 33]

[5] . [آل عمران: 189] ، [المائدة: 17] ، [المائدة: 18] ، [المائدة: 120] ، [النور: 42] ، [الشورى: 49] ، [الجاثية: 27] ،[الفتح: 14]

[6] . [البقرة: 215]

[7] . [الضحى: 10]

[8] . [المائدة: 88] ، [النحل: 114]

[9] . [الأنفال: 69]

[10] . [النساء: 1]

[11] . [النساء: 43] ، [المائدة: 6]

[12] . [فاطر: 10]

[13] . [النحل: 32]

[14] . [النحل: 97]

[15] . [الأعراف: 58]

[16] . [غافر: 16]

[17] . [الإخلاص: 1]

[18] . [الأنعام: 14] ، [يوسف: 101] ، [إبراهيم: 10] ، [فاطر: 1] ، [الزمر: 46] ، [الشورى: 11]

[19] . [البقرة: 268]

[20] . [الأعراف: 12] ، [ص: 76]

[21] . [البقرة: 31]

[22] . [الحجر: 39]

[23] . إرشاد القلوب ، ج۲، ص۲۹۹، بحار الأنوار ، ج۳۰، ص۵۳

[24] . [النجم: 48]

[25].  الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج2، ص393 و 394.

[26] . [النساء: 27]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید