درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیه‌السلام)

موضوع جلسه: «انتخابات و نگاه به آن»

موضوعات مطرح شده:
3:08 نگاه مورد نیاز برای انتخابات
4:50 از انتخابات تا ظهور
8:02 نگاه تمدنی در هر عمل
11:10 نگاه عظیم = موانع ساده
12:40 هر لحظه تاخیر در ظهور، محرومیتی بزرگ است
18:35 هر حادثه ای، راهی برای رشد
21:00 گره به خدا مساوی پیروزی
27:05 دلیل امتحانات الهی
34:00 از نفاق نباید ترسید

متن کامل 

سلام علیکم و رحمت الله

علیکم السلام

 بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ الحمدلله ربِّ العالَمین وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرین.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم وَ لَعنُ الدّائمِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَومِ الدّین.

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ان­شاءالله خدای سبحان ارض وجود ما را به طاعت حضرت ولی عصر آراسته بگرداند و همچنین این اطاعت ما نسبت به حضرت دائمی باشد و از شرِّ شیطان دائماً محفوظ باشیم صلوات بلند مرحمت کنید.

 اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان­شاءالله خدای سبحان بهترین‌ها را در دل­های ما بیاندازد و کسانی­که قدم گذاشتند به میدان که کاری بکنند را بهترین خطورات را برایشان قرار بدهد توفیقات زیاد را برایشان قرار بدهد ما را هم قدردان این نظام الهی بیش از گذشته قرار بدهد و این نظام الهی را از شرِّ اشرار و دشمنان و منافقان نجات بدهد صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هرچقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.

اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم

 خب به مناسبت اینکه بالأخره بحث‌ها ایام ایامِ بحثِ انتخاباتی است و نزاع‌ها و مسابقات همه در رابطه با این مسأله است دو هفته بوده که بحثمان را با نگاه اخلاقِ انتخاباتی داشتیم گفتگو می‌کردیم این هفته‌ هم ان­شاءالله یک بحثی را که ما نگاهمان به انتخابات چگونه باشد و از چه منظری به مسأله نگاه بکنیم تا حلِّ مسائل هم برایمان آسان‌تر بشود و نگاه ایمانی­تری هم باشد چون در هر شور و هیجانی که انسان قرار می­گیرد آن احساس و شور بر انسان غلبه می‌کند لذا انسان تحت تأثیر آن شور و احساس گاهی از رعایت حدود غافل می­شود، از رعایت و دیدن اهداف غافل می­شود، مشغول به آن زمانِ به­اصطلاح چه می­شود؟ زود گذر می­شود و از نگاهِ کلان دور می­شود، هر کدام از این­ها آفتی است که انسان نگاهش به همان زمان فقط منحصر بماند تحلیلِ واقعۀ زمان را در نگاه قبل و بعد و افقِ تمدنی نگاه نکند، اگر اینجوری باشد نداند نسبتِ این با آن نگاه چه می­شود و حتی نداند این مسأله با نظام دنیا و آخرت که یک حقیقت ابدی است چه نسبتی پیدا می‌کند این نگاه ضعیف و ناقص است و لذا تحلیلی که با این نگاه شکل می‌گیرد هم به همین نسبت چه می­شود؟ ناقص و ضعیف می­شود، این بیانی که عالم به­سمت محوضت دارد حرکت می­کند این را باید دائم در گوش خودمان داشته باشیم که عالم به­سمت محض شدن دارد حرکت می‌کند این حرکتِ به­سمت محض شدن هم در نظام عالمِ وجود است که می­گوییم تکوین یعنی همۀ هستی دارد به­سمت محض شدن [حرکت می­کند] چون دارد به­سمت خدا می­رود، همۀ هستی دارد به­سمت خدا حرکت می‌کند یا نه؟ “إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ”[1] همه دارد به آن سمت می­رود لذا دارد به­سمت محض شدن می­رود، از جمله انسان هم با همین افعالِ اختیاریش دارد به­سمت محض شدن می­رود، این قاعده آن­وقت اقتضائاتی پیدا می­کند اگر انسان دارد با اختیاراتش به­سمت محض شدن می­رود پس آنجایی که دارد هر انتخابی می‌کند دارد هر فعلِ جدیدی را انجام می‌دهد باید نقش این فعل را در دایرۀ آن محض شدنِ نهایی ببیند خب از جملۀ مراتبِ محض شدن ظهور است، جریان ظهور به­عنوان نهایتِ عالمِ انسانی که   “لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي”[2]، اگر یک روز از عالم باقی بماند باید آن فرزندِ من به دنیا بیاید باید آن به­اصطلاح خروج بکند باید او عالم را از عدل و قسط پر بکند همچنان که از ظلم و جور چه شده؟ پر شده است، یعنی محوضت به­نحو عدل و قسط باید چه بشود در عالم؟ محقق بشود، خب این محوضت در عالم جزءِ آن نگاهِ تمدنی ماست که به­اصطلاح می‌فرمایند “وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ”[3] که این ائمه بودن و امام شدن و وارث بودن جزءِ وعده‌ها و سنت‌های خداست خب در این سنتِ محوضت هر فعلی از ما که سر می‌زند هر حکمی که اتیان می‌کنیم یک موقع هستش که به­نسبتِ همان زمانی که داریم انجام می­دهیم فقط نگاهمان همان وقت است و همانجور است و فردی است و خیلی گسسته است یک جور است یک موقع همین نگاه را به­صورت نگاه اجتماعی آن هم نه اجتماعیِ زمانِ واحد بلکه به­عنوان فرازمانی با نگاهِ تمدنی که به یک سمتی داریم حرکت می‌کنیم که آن سمت غایتی است که آن غایت هر کدام از این افعالِ من در آن غایت نقش دارد و از او نقش می‌گیرد و رنگ می‌گیرد و او را من هدف‌گیری کردم، خیلی متفاوت می­شود، حتی ممکن است من نباشم بعد از این نبینم که چه می‌شود اما فعلِ من در کسانی­که می‌بینند او را به او می‌رسند در مسیرِ او جلوتر می­روند فعلِ من در وجودِ آن­ها مؤثر است لذا بقا دارد ادامه دارد به مقدارِ آن غایتی که می‌بینم، اگر غایت را امروز دیدم و فردی دیدم و خودم را فقط دیدم وقتی از دنیا می­روم تمام شده اما اگر غایت اجتماعی شد و غایت تمدنی شد تا آن تمدن محقق شود هر فعلِ من که حتی یک رأیِ من است امروز، یک رأی من یک فعلِ اختیاریِ من هست یا نیست؟ این نقشش تا رسیدن به آن جریان تمدنی این اثرش محفوظ است، من این رأی را می­دهم در آن نگاه، من این رأی را می­دهم در یک زمانِ حاضر فقط، هر کدام از این­ها اثری دارد، هر کدام از این‌ها نقشی ایفا می‌کند، نگویید یک رأی دادن است، رأی دادن با هر غایتی اثرش به قدرِ غایت است، اینکه می‌فرماید اعمال به نیت است و بعد می‌فرماید «أَلَا وَ إِنَّ النِّيَّةَ هِيَ الْعَمَلُ»[4] یعنی حقیقتاً عالمِ وجود آن چیزی که من ایجاد می‌کنم با فعلم با آن نیتی که دارم این وجود شکل می‌گیرد، آن نیت روحِ این بدن است، درست است؟ اگر روحش را یک روح ضعیفی خلق کردم که یک زمانی باشد این 4 سال فقط اثر داشته باشد 1 سال اثر داشته باشد این روحش همین قدر است این موجودی که من ایجاد کردم 1 سال عمر دارد 4 سال عمر دارد، درست است؟ اما اگر نگاهم این بود هر فعلی که دارم انجام می­دهم با نگاهِ به آن غایت که چه تأثیری در آن غایت می‌گذارد این فعل را انجام دادم، من از دنیا رفتم ولی چون نگاهم این است که این با آن غایت خلق شده این بقا دارد فعلِ من لذا آثارش به من می‌رسد، خیلی تفاوت [دارد]! چقدر ما داریم خسران می‌کنیم در اینکه باور نداریم این مسأله را، نگاهمان یک نگاهِ به­اصطلاح به­عنوانِ آن حقیقتِ ابدی یا در دنیا تمدنی نیست یعنی نگاهِ تمدنیِ دنیا وقتی به آخرت می‌رسد می­شود نگاه ابدی، نازلۀ آن نگاهِ ابدی در دنیا می­شود نگاه تمدنی یعنی آن نگاه تمدنی نگاهی که ما قائلیم به اینکه حقیقتِ فرهنگِ اسلامی در تار و پود عالم محقق می‌شود پرچم توحید بر تمامِ درحقیقت عالمِ زمین برافراشته می‌شود این نگاه تمدنی با نگاهِ به­اصطلاح ابدیت می­شود آن درحقیقت خلودِ در بهشت، می­شود آن ابدیتی که خدای سبحان وعده داده که “خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا”[5] در بهشت، این خلود نازله­اش در دنیا اگر بخواهد تجلی بکند می­شود چه؟ می­شود آن نگاه تمدنی را داشتن، خب این حیف نیست من در افعالم به­اصطلاح راضی باشم قانع باشم به یک مرتبۀ کمی همان فعلی که می‌توانست اینقدر تأثیر داشته باشد؟! این را باید دائم با خودمان تلقین بکنیم.

نکتۀ دیگر این است که این آیات شریفه­ای که می‌فرماید که بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ “وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”[6]  این آیه درست است در رابطه با جنگ احد نازل شده و دارد واقعۀ جنگ احد که یک شکستی برای مسلمان­ها پیش آمده بود و دشمنان و منافقان داشتند از این سوءاستفاده می‌کردند روحیۀ مسلمان‌ها را در هم بشکنند اما خدا در همان حینی که اوجِ شکست به ظاهر بوده می‌فرماید “وَلَا تَهِنُوا” حق ندارید سست بشوید، نه سس نباشید فقط که نفی باشد یا سست نیستید که نفی [باشد]، نهی است “وَلَا تَهِنُوا” که این “لَا تَهِنُوا” که حق ندارید سستی [کنید] هیچ سستی­ای، نه فردی نه اجتماعی نه نگاهتان نه بگویید نمی‌شود، نگاه به ظهور یک نگاهِ امیدآفرین است نگاهِ نشاط افزاست یک نگاهِ شوق آور و عزم آور است که انسان هرچه غایتش عظیم‌تر باشد موانع برایش چه می­شود؟ کوچک­تر می­شود، قدرتش بر موانع بیشتر می‌شود، هرچه نگاه را از این ببیند، این یک موقع هستش که می‌خواهد مثلاً 100 تومان پول به دست بیاورد می‌بیند باید 3 شب بیدار بماند 100 هزار تومان به دست بیاورد می­گوید نمی­ارزد اما یک موقع می‌بیند 3 شب اگه بیدار بماند بلکه 100 شب اگر بیدار بماند 100 میلیارد تومان گیرش می­آید می­گوید 100 شب می­ارزد، 100 شب تا 100 میلیارد گیر بیاورم دیگر درست است؟ می­گوید 100 شب من خلاصه بیداری بکشم سختی بکشم حالا نه هیچ نخوابد یعنی شب تا صبح مجبور باشد برای یک کاری بیدار باشد تا برسد به آن می­گوید می­ارزد بالأخره یک عمری از این آن­وقت چه کار می‌کنم؟ بهره می‌برم، مگر آن­هایی که این همه کار می‌کنند ماهیانه چقدر می‌گیرند که 100 میلیارد تومان با 100 شب بیداری نیارزد؟ یک موقع من این عملی که دارم انجام می­دهم مانع بیاید جلویش بگویم من می‌خواستم به این مقصدِ ساده برسم این مانع آمد رهایش کن نمی‌ارزد اینقدر هزینه نمی‌ارزد آدم برای این کار [بدهد]، اما یک موقع می‌بیند رسیدنِ به یک حقیقتِ تمدنیِ عظیمی است که ظهور است، که ظهور است، آن همه نفع در آن مسأله است آن همه برکات است، خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت می‌فرمودند ما نمی‌دانیم یک ثانیه تأخیر بیفتد چقدر محرومیت است برای ما والّا اینجور آرام نبودیم، ایشون در رابطه با دعا به­خصوص می‌فرمودند که دعا حتماً مستجاب است اگر خدا وعده داده “ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ”[7]، درست است؟ اگر گفته شما بخوانید من اجابت می‌کنم و بعد هم دعا را بدانیم تأثیر دارد چون می­گوید اجابت است دیگر، هرجوری دعا کنید تأثیر دارد، خیلی با اخلاص باشد تأثیرش خیلی است، کم اخلاص داشته باشد تأثیرش کم است ولی تأثیر هست، اساسِ تأثیر درکار است، ایشان فرمود اگر بدانی مانعی در اجابتِ دعا غیر خودِ ما نیست یعنی هیچ کسی دیگری در مقام اجابت دعا مانع نمی‌تواند باشد چون مجیب خداست قابل من هستم من باید قابلیت ایجاد کنم قابلیت اگر ایجاد کردم هیچ موکول به این شرط و به آن شرط و به آن چیز و به این چیز نیست دعا، وَرِ اسباب دیگر است که موکول به چه هستش؟ به اسباب و شرایط و لوازم دیگر، که باید «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ»[8] است اما دعا سبب شکن است سبب سوراخ کن است یک سببیتِ غالب ایجاد می‌کند یک سببیتِ دیگری است که مستقیم، مثل این می­ماند که عصا چطور اژدها شد؟ سببیتِ غالب است دیگر خدا عصا را اژدها کرد سببیتِ غالب است به طریقِ اسباب عادی نبود، دعا ارتباط با سببِ غالب است، این نکته را دقت بکنید که دعا ارتباط با سبب غالب است از سنخِ اژدها شدن عصا از سنخِ ایستادن دریا برای عبور، این­ها از سنخِ دعاست، یک جریان عادیِ اسباب خدا ایجاد کرده و خلق کرده و قرار داده که آن هم خدا قرار داده یک جریانِ فوق العاده قرار داده آن هم خدا قرار داده که این «الدُّعَاءُ يَرُدُّ الْقَضَاءَ وَ قَدْ أُبْرِمَ إِبْرَاماً»[9] یعنی این یعنی آن قضایی که ولو مبرم شده باشد و محکم شده باشد و قطعی شده باشد دعا می­تواند او را هم بردارد، دعا می­تواند آن را هم بردارد، یعنی چه؟ یعنی سببیتِ غالبِ دیگری است که آن هم سببیت است آن سببیتِ فوق العاده است سببیتِ بی­واسطه است که وسائط چه می­شود؟ حذف می‌شود، خب این نگاه ایشان می‌فرمودند که اگر واقعاً ما این وعده‌هایی که در رابطه با دعا گفته شده راست است که هیچ کسی دیگر در آنجا مقصر نیست موکول نیست مشروط نیست مانع نیست غیر از خودِ انسان که حالِ دعا داشته باشد آن­وقت اگر به ما بعداً که به­اصطلاح مؤاخذه می­شویم بگویند که چرا دعا نکردید برای ظهور؟ چرا دعا نکردید؟ مگر دعا مستجاب نبود؟ چرا دعا نکردید؟ با این باور دعا نمی‌کنیم ما، «ادْعُوا اللَّهَ وَ أَنْتُمْ مُوقِنُونَ بِالْإِجَابَةِ»[10] یعنی چه؟ دعا بکنید درحالی­که یقین به اجابت دارید. خب حالا این بسته شده باشد پرانتز که نگاهِ ما به اینکه ما نگاهمان را هرچه افق را افقِ عظیم‌تری قرار بدهیم درمقابلِ این افق عظیم‌تر موانع چه می­شوند؟ کوچک­تر می­شوند، حقیرتر می­شوند، نگاه انسان وسیع‌تر می‌شود، دیدنِ لوازم لوازمِ بیشتری را می‌بیند در کار، منحصر به آن به­اصطلاح چیزی که نزدیک است فقط دیدنِ او نمی­شود، نگاه خیلی بصیرتر و نافذتر می‌شود، لذا هرچقدر به افقِ آخرالزمان نزدیک­تر می­شویم بصیرت باید خیلی شدت پیدا کند، لذا دارد در بعضی از وقایع آخرالزمان کسانی­که «يَشُقُّ الشَّعْرَ بِشَعْرَتَيْنِ»[11] یک مو را می‌توانستند به دو قسمت بکنند اینقدر بصیر بودند که یک به­اصطلاح مسألۀ ساده را می‌توانستند اطرافش را خوب ببینند می­گوید آن‌ها هم حتی به خطا می‌افتند آن‌ها هم حتی درحقیقت خطا می‌کنند و اشتباه می‌کنند برایشان مشتبه می‌شود مسأله از بس که مسائل چه می­شود؟ پیچیده می‌شود، آن­وقت یعنی یک جوریست که فوق طاقت تحلیل است؟ می­گوید نه، همانجا مؤمن با نورِ بصیرت و ایمانی­اش چه کار می‌کند؟ می­تواند، لذا در آیه می‌فرماید “وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا” دیگر حالا این­ها ذیل تفسیری که شده دوستان [رجوع بکنند] “وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ “ اینقدر این شعار زیباست “وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” با اینکه این آیه چند آیۀ قبلش با خطاب “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا”[12] شروع شده که “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا” این این این “وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” یعنی “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا …لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”، دوباره “إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ” است، می­گوید ای کسانی­که ایمان آوردید، با فاصله است البته آیه‌ این وسط “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا” ولی با فاصله است،“لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا” حق ندارید محزون باشید و سست باشید و شما یقین بدانید که “َأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” شما درحقیقت برتر هستید منتها “يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا” آن ایمانِ اولی کفایت می­کند برایتان؟ می­گوید نه، “إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ” که به مقتضای ایمان عمل کنید، اگر به مقتضای ایمان عمل کنید علوّ پیدا [می­کنید]، چرا؟ چون ایمان ارتباطِ، ببینید این­ها را ما حالا عرض می­کنم این­ها یعنی تمام حوادث و وقایع خدا دارد راه ایجاد می‌کند برای رشد باید یاد بگیریم فقط انتخاب شدنِ چه کسی و چه چیزی و این‌ها نخود و لوبیای وسطِ راه است با اینکه اینقدر مهم است اما نسبتِ به آن کمالی و هدفی که دارم این را بیان می‌کنم مقصودم این است که می‌خواهد محقق بشود آمدنِ آقای فلانی آقایِ فلانی این آقا یا آن آقا این­ها خیلی نسبت به آن مسأله نازل است یعنی این هم یک نتیجه است اما یک نتیجۀ خیلی نازل نسبت به آن نتیجه‌ای که خدا برای این کار قرار داده، آن­ها را هم ببینیم این هم ببینیم نه این را غافل بشویم بی­تفاوت بشویم نه، اما منحصر نکنیم نگاهمان را که این اگر آمد ما بردیم اگر این نیامد ما نبردیم و باختیم، این نیست، این یک مسألۀ، درست است قدرت ایمانی بروز و ظهورش مطلوب الهی است و امر الهی است در تحققش اما بروز و ظهور ایمان فقط به این نیستش که چه جایی حاکمیتِ درحقیقت حق حتماً محقق شده باشد یا درحقیقت باطن [19:50] باشد، یکی از مظاهرش این است، یکی از مظاهرش، همۀ انبیا دنبال این بودند؟ البته، همه می‌خواستند این بشود؟ البته، از اول جبهۀ حق این را می‌خواسته؟ البته، چقدر بر این درحقیقت محقق شد که حاکمیتِ حق بر کار باشد؟ خیلی نادر، خیلی نادر، درست است؟ اما جبهۀ حق شکست خورد چون نتوانست؟ نه، جبهۀ حق چه بوده؟ خدا می‌فرماید که من وعده دادم که “لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي”[13] من و رسلم حتماً غالب هستیم، درست است؟ اینکه غالب هستیم این غلبه یکی از مظاهرش این حاکمیت بیرونیِ ظاهری هم هست، یکی از مظاهرش این است که ایمان در جامعه بَلاغ پیدا کند برسد دیده بشود مردم درحقیقت به او ایمان پیدا بکنند رمیده نشوند، این یکی از مظاهرِ آن است که بَلاغ درحقیقت وظیفۀ انبیا بوده، این­ها را یک موقع نگیرید این حاکمیت نمی‌خواهیم، معلوم است دیگر دارم می­گویم که مقصودم [مشخص است]. خب می‌فرماید “َأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ”، این علوّ چه نسبتی پیدا می‌کند با ایمان؟ می­گوید ایمان مگر به خدا نیست؟ خدا علیِّ بالذات است، علیِّ بالذات یعنی چه؟ یعنی علوّ ذاتاً مربوط به کیست؟ مربوط به خداست، هرچقدر نسبت به خدا پیدا شود در حرکت قطعاً علوّ قطعی است به همان نسبت، هرچقدر حرکت به خدا گره بخورد “أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” قطعی است چون جلوۀ ایمان جلوۀ ارتباط با خداست و چون خدا علیِّ بالذات است و این می­شود شأنِ الهی ظهورِ الهی، مؤمن می‌شود ظهورِ الهی شأنِ الهی، علوّ مربوط به این علوِّ خداست، مگر می­شود علوِّ خدا نباشد؟! مگر می­شود جایی خدا باشد و علوّ نداشته باشد؟! ایمان یعنی ظهورِ خدا، ارتباط با خدا، شأنیت با خدا، اگر اینجوری است مؤمن به قدری که ایمان پیدا می‌کند علوِّ الهی متجلی شده آن هم علوِّ ذاتیِ خدا که برای مؤمن بالتبع می­شود، توانستم عرض را برسانم که “أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” چه می­شود؟ یعنی مؤمن اگر یک نفر باشد در جامعه‌ای که همه علیهِ او باشند، درست است؟ یک ذره “لَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُواوَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”، درست است؟ این فرد را در یک جامعۀ کفر شامل می­شود، جمع را در یک جمعِ ایمانی شامل می‌شود، حاکمیتِ مؤمنان را شامل می‌شود، اطلاق دارد “أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ”، شما قطعاً مطلقاً علوّ دارید نه به شرطی، فقط شرطش ایمان است آن هم شرطِ ایمان شرط رابطه با خداست، یعنی اگر این رابطه ایجاد بشود علوّ قطعی است، خب ما در حاکمیت چه می‌خواهیم؟ در حاکمیت ایجادِ حاکمیت چه می­خواهیم؟ حاکمیت را نمادِ چه چیزی می­گیریم؟ نمادِ علوّ مگر نمی‌گیریم؟ می­گوید اگر این را می‌خواهید این نمادِ علوّ حقیقتش در رابطۀ ایمانی “إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”، آیا در این انتخابات و این جریان رابطۀ ایمانی ما با خدا قوی­تر شد؟ آیا نگاه و باورمان به خدا بیشتر شد؟ اگر رابطه­مان با خدا بیشتر شد این مرتبۀ علوّ قطعاً محقق خواهد، اگر نشد غفلت شد دوری شد اصلاً یادمان رفت حواسمان پرت شد قبلاً اگر سرِ نماز گاهی یادمان بود حواسمان به خدا بود که داریم چه می­گوییم بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ­اش که می­گفتیم احساس می‌کردیم واردِ یک حریمی شدیم الآن تا می­گوییم بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الَّرحیمِ یک دفعه یادِ این آقای فلان این را گفتش آن یکی این را گفتش من اینجا چه بگویم که درحقیقت در دهان او بزنم او اینجا اگر این را گفت یعنی تا آخر نماز می‌بیند که ذهنش رفته دنبال چه؟ تکثراتی که این تکثرات چه بوده؟ دور شدنِ از خدا شده دیگر، ضعفِ ایمان شده دیگر این تکثرات، اگر این نگاه را آدم باور کرد که رابطه با خدای سبحان را باید در این ایام قوی کرد تا “أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” صدق بکند. بعد دنبالِ این، حالا این­ها مقدمه بود این همه مقدمه بود برای این قسمتش که دنبالۀ آیه می‌فرماید که ابتدایش را کاری نداریم ولی ادامه­اش را که “إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ”[14] اگر شما در جنگ احد یک شکستی خوردید 70 نفرتان به شهادت رسیدند از مسلمان‌ها بدانید فقط به احد نگاه نکنید بدر را هم ببینید که سالِ قبل بود، در سال قبلی که بدر بود شما 70  تا از آن­ها را کشتید و بعد 70 تا از آن­ها را هم اسیر کردید که آن‌ها هم مثل شما چه دادند؟ خسارت، حالا اینجوری نگاه بکنید وقتی اینجوری نگاه بکنید احساسِ شکست نمی‌کنید می­گویید یک جنگی از بدر تا احد یک جنگ است ما هم همه یک نفریم، تعبیر را دقت کنید، “إِنْ يَمْسَسْكُمْ” می­گوید آن “قَرْحٌ” نمی­گوید به افرادِ شما به شما اگر “قَرْحٌ”ی رسیده یک واحد دیده این­ها را علامه می فرماید، یعنی همۀ مسلمان­ها را یک واحد دیده، لذا این به­اصطلاح ضربه و این “قَرْحٌ” و این جراحت را به پیکر مؤمنان می‌بیند نه افراد، لذا این جراحت‌ها و شهادت‌ها را به پیکرِ جامعه می‌بیند، این­ها خیلی زیباست! این نیستش که بگوییم یک خانواده‌ای شهید داد مؤمنان شهید دادند، این نیستش که بگوییم یک خانواده مجروح داد مؤمنان مجروح دادند، دقت کردید؟ این نگاه باعث می‌شود که اگر پیروزی است و اگر شکست است اگر جراحت است اگر شهادت است این مربوط به همه است چون در راه ایمان بوده و ایمان یک حقیقتِ ارتباطیست.  خب حالا این هم می‌خواستم از آن عبور کنم تا اینجا که می‌فرماید که اگر به شما جراحتی رسید به آن­ها هم رسیده این را ببینید اینجوری نگاهتان [باشد] روند ببینید زمان را فقط نبینید گذشته را ببینید آینده را ببینید علوّ را ببینید بعد دنبالش می­فرماید که “وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا”، خیلی این فراز زیباست که خدا می‌فرماید این سختی‌ها و فشارها جرح­ها و جراحت­ها و شهادت­ها برای چه بود؟، اولاً مرحوم علامه می­فرماید وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ” اولی­اش را دارد می­گوید باید بگوید لِیعلم الله چرا واو عاطفه می­آوردوَلِيَعْلَمَ اللَّهُ”؟ می­فرماید چون عطفِ به یک غایاتِ دیگر و نتایج دیگری است می­گوید شما آن­ها را نمی‌دانید چیست، چند تا از آن­ها را می­شود گفت، اینقدر زیاد است یا اینقدر سرّی و عمیق است آن­ها را نمی­شود گفت عطفِ بر آن‌هاییست که ذکر نشده وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ” ولی آن­هایی که می­شود گفت این­هاست: یکی اینکه جامعۀ ایمانی در این امتحانات و ابتلائات چه می­شوند؟ مِیز پیدا می‌کنند از کفار“وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا”، اهل ایمان در حوادث از منافقان جدا می­شوند، حوادث کارش چه هستش؟ جدا کردن، مِیزِ بین “لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ”[15]، آن­وقت خیلی هم زیباست آنجا که می‌فرماید تفصیل این مسأله را در آیۀ دیگر بیان می­کند “لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ”، “لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ” یعنی چه؟ یعنی مؤمن را از کافر جدا می‌کنیم یا بد را از خوب جدا می‌کنیم؟ آیه چه می‌فرماید؟ می­گوید “لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ” بدها جدا می­شوند یعنی اصل این است که آن که باید بماند چیست؟ خوبی است طیب است، درست است؟ اینجا که می‌فرماید “َلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” تا مؤمن این را بفهمد با چه درحقیقت فرایندی مؤمن را می‌شناسد؟ که خبیث از طیب جدا شود، خبیث از طیب جدا بشود خیلی بیانِ زیبایی دارد! مریضی باید از سلامت جدا بشود، نجاست باید طهارت [جدا شود]، اصل بر طهارت است اصل بر سلامت است اصل بر بقاست، این­ها را ببینید این­ها یک اصولی است که اینجا می­گوید خُبث و خباثت زائل است، درست است؟ گناه زوال دارد عَرَضی است، لذا می­گوید اگر یک ذره ایمان در وجود کسی باشد این در نهایت نجات پیدا می­کند چون ایمان ماندنی است و کفر رفتنی است و فسق رفتنی است و گناه رفتنی است، این­ها یک بیان خیلی زیبایی دارد الآن این­ها “َلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” در مرحلۀ اول، نفاق از به­اصطلاح جامعۀ ایمانی رسوا می­شود در این ابتلائات، درست است؟ بعد می‌فرماید وقتی منافقین جدا شدند دومین مرحله‌ این می‌شود که “وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ” خدا از بین شما عده‌ای را به­عنوان معیار و میزان انتخاب می‌کند که شهیدانند. ما عرضمان این است که شاید در انتخاباتِ قبلی که بالأخره رسواییِ نفاق را به­دنبال داشت و اهل ایمان معلوم شدند “وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” دنبالش مرحلۀ کمالیِ “وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” چیست؟ حالا اهل ایمان پرچم می­خواهند، رایت می­خواهند، پرچمدار می‌خواهند که جلودار و میزان را نشان بدهد، میزان چه می‌شود؟ خدا می‌فرماید “يَتَّخِذَ” در این حالت “مِنْكُمْ شُهَدَاءَ”، شهدا را “يَتَّخِذَ مِنْكُمْ” از شما از بین مؤمنان یک مراتب عالیِ ایمان یک مرتبۀ رایت­دار و پرچمدار و علمدار برای اهل ایمان انتخاب می‌کند آن هم “يَتَّخِذَ مِنْكُمْ از بین شما خدا درحقیقت چه کار می‌کند؟ اتخاذ می­کند، خدا اتخاذ می­کند، نه شما می‌رسید خدا اتخاذ می­کند، این هم خیلی زیباست که شهدا را، دنبالش می‌فرماید که “وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ” که خدا ظالمین را دوست ندارد، این­ها آیاتِ سورۀ آل­عمران آیۀ 139 و 140 سورۀ آل­عمران است که داریم در محضرش هستیم، “وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ” یعنی در آنجایی که مؤمن دارد از منافق جدا می­شود و آنجایی که یک عده‌ای به­عنوان شهید انتخاب می­شوند یک عده‌ای اهل ظلم هستند آنجایی که مؤمنانی که ریزش پیدا کردند به سمت نفاق، این ظلم است، این­ها درحقیقت “لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ”، در وقتی­که شهدا به­عنوان “يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ” است کسانی­که در این مسیر حرکت نکنند و این را نبینند پرچمدار را نبینند علمدار را نبینند شهید را به­عنوان میزان نیابند این­ها ظام هستند، درست است؟ دنبالش بیان می‌کند اینجا، الآن مرحلۀ سوم مرحله‌ای است که مربوط به امروزِ ماست، دو مرحله طی شده بود: میزِ بین مؤمنان و منافقان، خطِّ سیرِ مؤمن از منافق روشن شده بود، در دنباله­اش یک عده‌ای را خدا به­عنوان شهید انتخاب کرد میزان و معیار که یکی از مصادیقش می­تواند چه باشد؟ در نظامِ خدمت معیارِ شهید خدمت شد حضرت آیت الله رئیسی به­عنوان معیار و میزان برای خدمت، درست است؟ دنبالِ این چه می­شود؟ “وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا”[16]، در مرحلۀ سوم خدا چه کار می‌کند؟ می­گوید حالا اهل ایمان اینجا باید محض بشوند تمحیص بشوند پاک بشوند، تمحیص مثل این است که ناخالصی‌های طلا را از طلا بگیرند، یک موقع هستش که طلا را از مثلاً خاک و از مثلاً سنگ‌های دیگر جدا می‌کنند این را می­گویند چه؟ آن اولی “لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” آن را می­گویند “لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ”، درست است؟ غیرمؤمن از مؤمن جدا شدن خبیث از طیب جدا شدن اما یک موقع هست طلا خودش چه دارد؟ عیارهای مختلفی دارد، یک موقع این عیارش ضعیف است یک موقع عیارش چه می­شود؟ عالی‌تر می‌شود، در خودِ طلا بودن مراتب دارد، درست است؟ می­گوید آنجایی که در طلا بودن مراتب دارد حالا در مرحلۀ سوم نوبتِ این است که عیار بالاتر برود، اینجا جای جدا شدنِ افرادی از افرادی نیست چنانچه اول بود که منافق از مؤمن جدا بشود، اینجا جایِ بحث اینکه یک عده‌ای به­عنوان علمدار انتخاب شدند جلودار این­ها که دیگر جنسشان عالیِ عالی بود که پرچمدارند این­ها خالصِ خالص هستند جلودارند حالا بعد از اینکه آن جلودارها انتخاب شدند منافقین هم کنار زده شدند یک عده‌ای اینجا می‌مانند که جمعِ به­اصطلاح مؤمنان هستند با نگاهِ به پرچم باید چه کار بکنند؟ حرکتِ مُحوصتی داشته باشند، حرکتِ مُحوصتی یعنی چه؟ عیارشان کامل بشود، برای اینکه عیار کامل بشود چه می­شود؟ ابتلائاتِ مناسبِ خودش ایجاد می­شود، ابتلائات اختلافاتِ بین مؤمنین است، ببینند تا چه مرحله‌ای آماده‌اند تا چقدر این­ها می‌توانند تحمل بکنند، آن کسانی­که در اینجا “َلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” حالا مؤمنان به مُحوصت می‌خواهند برسند، دورۀ ما دورۀ چه هستش الآن در این دورۀ سومی که الآن ما هستیم؟ دورانِ مُحوصتِ مؤمنین است، یعنی الآن از نفاق نباید ترسید مرز نفاق آشکارتر شده است برای مؤمنان برای عمومِ مؤمنان، آنچه که الآن ترس دارد تا ریزش در این صورت نگیرد این است که محوصت دارد محقق می‌شود تمحیص دارد محقق می‌شود که این تمحیص پاک شدنِ در همین مراتبِ ایمان است، یعنی کسی جدا نمی‌شود یک عده­ای اینجا بالا می­روند یک عده‌ای در مراتبِ پایین می­مانند، یک عده‌ای بالا می­روند، قبلی­ها این بود که یک عده‌ای جدا می­شوند منافق جدا می­شود اما اینجا یک عده‌ای بالا می­روند، یعنی حالا مؤمن دارد در دایرۀ عیارِ ایمانی­اش چه می­شود؟ بالاتر می­رود، اگر عیارِ ایمان بالاتر رفت آن­وقت برگشت می‌کند به آیۀ اول که “وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ”، می‌خواهد چه محقق بشود؟ علوِّ ذاتیِ بالاتری بشود که ایمان بالاتر است شکل بگیرد لذا این ابتلائات می‌خواهد، اگر بدانیم خدا با ما می­خواهد اینجا چه کار بکند اگر بدانیم در این دوره آن­وقت می‌فهمیم وظیفه‌مان چیست چه کار باید بکنیم، دورانِ تمحیص است ابتلائات مطابقِ دوران تمحیص است اگر کسی نتوانست مطابقِ یعنی نگاهش شد مثل زمانی که با “لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” است که دارد با نفاق برخورد می‌کند یعنی بین مؤمنین برخورد برخوردِ بین مؤمن و منافق شد اگر برخوردِ بینِ مؤمنین برخوردِ بینِ مؤمن و منافق شد این برگشت کرده به کدام دوره؟ دورۀ اول و از دورانِ محوصت چه شده؟ باز مانده، غیر از آن که اگر مؤمن را منافق دید ساقط شده اینجا، چون اینجا مؤمنان باید کمک بدهند به هم تا مُحوصت محقق بشود نه همدیگر را زمین بزنند، آنجایی که بنا بود زمین بزنند منافق بود که باید زمین بزنند البته این مسأله هست که آن دورانی که مؤمن دارد در دوران مُحوصت را طی می‌کند همزمان دورانِ قبلی و مراتبِ قبلی هم دارد طی می‌شود به همراه یا نه؟ چون مراتب درکار است، بعضی مؤمنین هنوز در دورانِ “لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا” هستند لذا این­ها مبتلای به برخوردِ با منافق هستند، در بعضی­ها “يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ” هستند علوّی دارد برای آن­ها به­اصطلاح یک عده‌ای برگزیده می­شوند عالی‌ترین‌ها پرچمدار می­شوند، آن­وقت این سومی این است که این­ها، اگر کسی خودش را در رتبۀ اول نگه داشت نتوانسته رتبۀ سوم را طی بکند. من احساسم این است که اگر ما رتبۀ سوم را مراقبت بکنیم که جامعۀ ایمانی هم‌افزایی کنند برای اینکه این مُحوصت عیارِ جامعۀ ایمانی بالاتر برود، عیار جامعۀ ایمانی بالاتر برود که اگر اینجوری شد نتیجه‌اش می­شود چه؟ نتیجه‌اش می­شود چه؟ چهارمی، چهارمی چیست؟ “وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ”، محقِ کفار اینجا محقق می­شود، این محقِ کافر هم کفرِ بیرونی است یعنی جامعۀ ایمانی اگر به مُحوصست رسید آن محص شدنی است که مسیرِ حرکت بود تا این محص شدن محقق بشود چنانچه در زمان ظهور می‌فرماید محوضتِ کامل از بین رفتنِ محضِ کفر است دیگر کفری باقی نمی‌ماند و حاکمیتی برای کفر نیست هرچقدر جامعۀ ایمانی در این حرکت به تمحیص برسند و آن هم­افزایی مؤمنان بیشتر بشود محقِ کفار شدیدتر و سریع­تر می­شود، یعنی خدا ما را مبتلا کرده نتیجۀ ابتلا این است که یک هم­افزایی بین مؤمنان و رشد در بین مؤمنان در تمحیص و عیارِ بالاترِ ایمانی از آن­طرف چه؟ از آن­طرف محقِ کافر، آن­وقت محقِ کافر یک کافرِ در بیرون است که می­گوید این حتماً محقِ کافر را دارد یک کفرِ در درون است که “وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ”[17] مراتبِ شرک و کفری است که در درونِ مؤمن هست، می­گوید چه درونِ فردِ مؤمن چه درونِ جامعۀ ایمانی هم از درون هم مَحق، مَحق یعنی از بین رفتنِ تدریجی، می­گوید این تدریجاً آن کفرِ افراد در درونشان و آن شرکِ افراد در درونشان و شرکِ جامعۀ ایمانی از به­اصطلاح جامعه این مَحق می‌شود غیر از آنکه کفار در بیرون هم مَحق می­شوند. ما اگر این نگاه را کردیم دنبالِ مگر این نیستیم که حاکمیتِ ما منجر بشود به اینکه آن پرچمِ توحید در جوامع دیگر هم برافراشته بشود؟ یعنی باید لشکرِ کفر عقب­نشینی کند، محق پیدا کند تا اسلام چه بشود؟ سلطه پیدا بکند، ما که فقط کشور خودمان را نمی‌بینیم که، درست است؟ اگر این نگاه را داریم پس باید دورانِ مُحوصت را لوازمش را مراقب باشیم، بدانیم در چه مرتبه­ای هستیم، این کاملاً برنامه ریزی می­خواهد، این به­عنوان فقط یک به­اصطلاح تبیینِ اِخباری نیست بلکه اِخبار است برای انشا یعنی باید مطابقِ این برنامه ریزی کرد عمل کرد پیش رفت تا به این مرتبه رسید که اگر مَحقِ کافرین را می‌خواهید می­گوید سنتِ مَحقِ کافرین و سنتِ “َأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” مسیرش این است، علوّ مسیرش این است. باید هم نامزدهای ما این نگاه تمدنی و این سیر را داشته باشند، بدانیم در کدام مرحلۀ سیر هستیم الآن که اگر دیدیم در این مرتبه‌ایم به مقتضای این مرتبه عمل بکنیم، این خیلی متفاوت می­شود! آن­وقت دعواهای مؤمنان با همدیگر چه باید بشود؟ خیلی ضرر می­زند، می­برد ما را در مرتبۀ چه؟ می­برد در مرتبۀ اول که جدال با اهل نفاق بود یعنی عقب­گرد کردیم، عقب­گرد کردیم، اما اگر می‌خواهیم عیار بالا برود بله طرح­های مختلف ارائه می­شود و این طرح‌ها هم‌افزار می‌شود بعد هم که یکی به منصب می‌رسد همه به­دنبال این هستند نمی­گویند که من نیامدم پس دیگر من رفتم خداحافظ، می­گویند این آمده ما چه جوری کمک کنیم که این می­شود آن “َلِيُمَحِّصَ”، مردم هم طرفداران و هواداران هم می­گویند حالا که این انتخاب شد ما همۀ رقابت­ها تمام شد الآن همه کمکِ این هستیم چه کنیم، اگر کسی به این توهین بکند توهینِ به خودشان می­بینند دیگر چون چه هستش؟ یک مسابقۀ در نظام ایمانی و دورانِ مُحوصت بوده این، خیلی متفاوت می­شود، رفتارِ ما نگاهِ ما برنامه‌هایِ ما همۀ این‌ها خیلی متفاوت می­شود.

ان­شاءالله خدای سبحان به ما توفیق بدهد نگاهِ قرآنی در وجودمان قوی بشود، باورمان این باشد که ما به­سوی خدا داریم حرکت می­کنیم و یک حقیقت و یک سعی ویک  تلاشِ عظیمِ برای رسیدنِ همۀ هستی به­سوی خداست ما هم در این ضمن، بدانیم جامعه‌مان یک غایتی دارد فقط در همین رفت و برگشت‌های عادی نیست، حتی حتی حتی بر فرض اینکه ان­شاءالله محقق نمی‌شود اگر یک کسی به ریاست رسید که اصلاً توقعِ ما نبود به­طوری­که باور کردنی برای ما نبود مهیای برای این اصلا نبودیم می­گوییم خدایا ما تلاشمان را کردیم تکلیفمان را انجام دادیم آمدیم وسط ایستادیم درستمه ایستادیم اما اگر تقدیرِ تو این است با همۀ تلاشی که ما کردیم نه کوتاهی‌های ما، اگر تقدیر این است حتماً این خیر است، ما در دورانی که خاتمی آمد آقای خاتمی آمد رئیس جمهور شد اگر آقای خاتمی انتخاب نمی‌شد رقیبش چه کسی بود انتخاب می‌شد؟ آقای ناطق نوری، فکر می­کنید اگر آقای ناطق نوری آمده بود وضع بهتر می‌شد یا آقای خاتمی آمد؟ آقای ناطق نوری می‌آمد آن­موقع چه بود؟ کاندیدا و نامزد اصولگراها بود دیگر، آن­موقع می­گفتند راست، درست است؟ اصولگراها بود درمقابلِ اصلاح طلب­ها، اما آقای ناطق نوری بعداً معلوم شد که بابا با آن­ها که راحت‌تر است در آن جبهه بهتر تعریف می­شود، مگر نبود؟ هان؟ بله؟ و اگر آن می­آمد ما باید حساب پس می‌دادیم هر کاری می­کرد، مؤمنان ضربه می‌خوردند هر غلطی که محقق می‌شد، هر خطایی که شکل می­گرفت مگر مؤمنان ضربه [نمی­خوردند]؟ ما خیلی تلخ شد برایمان آقای خاتمی شد اما درعین حال، این تازه یکی از آن­هاست، غیر از آنکه در آن دوره آمریکا قدرتمند بود آمد افغانستان را گرفت آمد عراق را گرفت بعد دید اینجا خاتمی آمده گفت خب اینکه خودشان دارند خودشان را از بین می‌برند ما برای چه حمله بکنیم؟ بگذار خلاصه تسلیممان شدند تمام شد دیگر، 8 سال، خودشان بعداً اقرار کردند، ما اشتباه کردیم 8 سال مهلت دادیم اگر آن­موقع زده بودیم و برده بودیم و جریان 11 سپتامبر همه چیز عادی بود و می‌شد و هر کاری درحقیقت مجاز بود و همچنان که افغانستان را گرفتیم عراق را گرفتیم آب از آب تکان نخورد، درست است ایران مثل آنجا لقمۀ ساده نبود اما درعین حال می‌زدند و می‌کوبیدند و بالأخره له و لورده می‌خواستند بکنند خودشان هم البته صدماتی [می­خوردند] اما طمعشان به بودنِ این چه شد؟ گفتند نه این را رهایش کن این خودش دارد می­آید این خودش تسلیم است ما برای چه بزنیم دیگر خودمان هم صدمه بخوریم؟! یک دفعه می‌بینیم همین دوران برای مؤمنان یک دوران بازسازی شد یک دورانِ درحقیقت چه شد؟ یک دوران ارتباطات شد که بعد توانستند دوران بعد را شکل بدهند، این لطفِ خفیِّ خدا بود. عرض می‌کنم ان­شاءالله خدای سبحان بهترین فرد را حاکم می‌کند بقیه هم کمکش می‌کنند اما آماده کنید خودتان را برای هر سناریو و هر به­اصطلاح، سناریو فارسی­اش چیست؟بله؟ هر فیلمنامه­ای هر به­اصطلاح حالتی هر حالتی آماده بکنید، لذا «ما مِن بَلِيّةٍ»[18] هیچ ابتلایی نیست مگر اینکه خدا احاطه کرده با نعمت دور تا دور این ابتلا و بلا را، از هیچی نترسید “َأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” را محقق داشته باشید بعد می­بینید خدا “َأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ” را گاهی در اینکه یک لایَزال یؤیِّدُ[19]، خدای سبحان می­گوید وقتی­که می­خواهد درحقیقت عبدِ مؤمنش را یاری بکند لایَزالَ «یُؤَیِّدُ هذا الدّینَ بِالرَّجُلِ الفاجِرِ» گاهی به رجل فاجر تأیید می‌کند، دست خدا که بسته نیستش که، لایَزال این قاعده و سنت خدای سبحان است که «یُؤَیِّدُ هذا الدّینَ»، حالا این­ها که فاجر نیستند اما سنت خدا این است که فاجر هم بیاید دست خدا، بگوییم دیگر تمام شد، نه، دست خدا بسته نیست که می‌فرماید خدا اگر بخواهد خودش را نصرت بکند «اِنْتَصَرَ بِأَوْلِيَائِهِ»[20] اما اگر بخواهد اولیائش را نصرت بکند «اِنْتَصَرَ لَهُمْ بِشِرَارِ خَلْقِهِ» با شِرارِ خلقش اولیائش را، این­ها را اگر آدم ببیند قدرتِ خدا را ببیند در عین اینکه می­کوشد تکلیفش را انجام بدهد هیچ چیزی او را درحقیقت ناامید نمی­کند، هر صحنه­ای که پیش می­آید می­گوید خدایا اینجا باید من چه کنم؟ اینجا شاید خلاصه “عَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ”[21].

ان­شاءالله خدای سبحان زندگی با خود را به ما بچشاند. حالِ ارتباط با خودش و خوشیِ این رابطه را به ما بچشاند. ان­شاءالله ایمان را که علوِّ ذاتی است را برای اجتماع مؤمنانمان محقق بگرداند. مراتبِ مُحوصت و تمحیص را در وجودمان بیش از گذشته ان­شاءالله محقق بگرداند. باور بکنیم که ما خلاصه هرچقدر به خدا ارتباطمان بیشتر بشود خدای سبحان به ما عظمت، نورانیت، قدرت که قدرت خودش است را اعطا می‌کند. ان­شاءالله خدای سبحان شرِّ شیطان را به خودش برگرداند. شیطان را ذلیل و ضعیف و پست و درحقیقت ناامید از این جامعه بگرداند.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

دیگر مثل اینکه امشب توسلی هم نیست ان­شاءالله خودشان دوستان اهل توسل هستند، با سه صلوات ان­شاءالله توسلمان همین سه صلوات باشد.

[1] شوری/ 53

[2] حدیث از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ مناقب آل ابی طالب- ابن شهر آشوب- محقق/ مصحح: محمدحسین آشتیانی و هاشم رسولی- علامه،قم- ج 2- ص 227

[3] قصص/ 5

[4] قسمتی از حدیث از امام صادق علیه السلام در الکافی- الشیخ الکلینی- محقق/ مصحح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی- دار الکتب الإسلامیة، تهران- ج 2- ص 16

[5] این عبارت که هم خلود در بهشت و هم خلود در جهنم است در آیات مختلفی از سوره­های مختلف قرآن کریم ذکر شده است ازجمله: نساء/ 122 و 169؛ مائده/ 119؛ توبه/ 22 و….

[6] آل­عمران/ 139

[7] غافر/ 60

[8] الکافی، همان- ج 1- ص 183

[9] همان- ج 2- ص 470

[10] حدیث از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است؛ مجموعة ورّام (تنبيه الخواطر و نزهة النواظر)- ورّام بن أبی فراس- مکتبة الفقیه،قم- ج 2- ص 237

[11] این حدیث از امام صادق علیه السلام در الکافی،همان- ج 1- ص 370

[12] آل­عمران/ 130

[13] مجادله/ 21

[14] آل­عمران/ 140

[15] انفال/ 37

[16] آل­عمران/ 141

[17] یوسف/ 106

[18] حدیث از امام حسن عسکری است: «ما مِن بَلِيّةٍ إلّا وللّه ِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها»؛ بحارالانوار- العلامة المجلسی- مؤسسة الوفاء- ج 78- ص 374

[19] حدیث را به این شکل پیدا کردم: «إنَّ اللهَ لَیُؤَیِّدُ هذا الدّینَ بِالرَّجُلِ الفاجِرِ» که حدیث از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم است در کنز العمال- المتقی الهندی- المحقق: بکری حیانی و صفوة السقا- مؤسسة الرسالة- ج 10- ص 184

[20] قصص الأنبیاء- السید نعمة الله الجزائری- ص 451

[21] بقره/ 216

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “انتخابات و نگاه به آن” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید