سلام علیکم و رحمة الله
بسم الله الرحمن الرحیم
این موضوعی که در راستای بحث تشکیلات، جای بحث مهمی در این مسئله است و باید بعد از این بیشتر به آن بپردازیم ولی امروز اشاره میکنیم تا از این اشاره، به نکات آن بحثی که میخواهیم، برسیم و با اشاره از این بحث امروز، عبور میکنیم. ولی ان شاء الله جای بحثش را که مستنداً با آیات و روایات، مفصل بحث بکنیم را محفوظ میگذاریم. آن بحث، این است که در تشکیلاتی که از منظر الهی شکل میگیرد، اصل با کار یا با نیرو است؟ یعنی ما در نگاه تشکیلاتی و عنوان تشکیلات، اساس آنرا باید بر روی نیرو محوری یا کار محوری بگذاریم؟ این، یک تعارض جدی در تشکیلات است. عمدتاً چون تشکلات، حول کار و بخاطر تحقق و انجام یک کاری، تشکلی شکل میگیرد، عمده تشکلات ما کار محور هستند و نیرو در ضمن کار، ممکن است که رشد کند و ممکن است که از سرمایه و جیب خود نیز استفاده بکند و رشدی، عاید او نشود؛ همان چیزی که وجود دارد را مصرف بکند. اما وقتی که به آیات و روایات رجوع میکنیم، میبینیم که نگاه دینی، بر اساس مبانی که در تشکیلات و در نگاه دینی آیات و روایات است، اساس رابطه و تشکیلات الهی بر اساس نیرو محوری است؛ حتی کار را فقط بعنوان یک دست مایه جهت رشد نیرو قرار دادند. برای کار، ارزش قائل شدند اما در رتبه اینکه این کار، میخواهد نیرو بسازد؛ نه اینکه این کار میخواهد محقق بشود. نه اینکه نخواهند کار محقق بشود؛ کار باید محقق بشود اما اگر جایی تعارض بین این شد که نیروی ما ساخته بشود یا کارمان ۱۰۰ درصد محقق بشود، ساخته شدن نیرو و تحقق فعل در مرتبه پائین تر، به اینکه نیرو در جا بزند ولی کار، ۱۰۰ درصد محقق بشود، اولویت دارد.
این، خودش را کاملاً در وقت تعارض، به خوبی نشان میدهد که نیرو محوری با کار محوری چه تفاوتی میکنند. حالا مستندات این بحث از آیات و روایات چیست، یک بحث مفصلی میباشد که ان شاء الله این را باید بعنوان یک مبنا و یک بحث دقیق، بعداً مطرح بکنیم و حدود و ثغور این بحث را هم در آنجا روشن نماییم؛ چون بالاخره حدود و ثغوری برای خودش دارد و بالاخره باید در آن وقت تعارضها و در مکانها و وضعیتهای مختلف و بحران یک نتیجه، خودش را نشان بدهد و با توجه به آیات قرآن، ان شاء الله تفصیل این بحث را یک وقتی بیان میکنیم. اما قرآن در همه کارها، مثلاً اگر انفاق را میفرماید، {مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ}[1]، بحث درباره آن کسی که انفاق میکند و نه انفاق است. انفاق، کار و آنکه انفاق میکند، نیرو است. قرآن در تشویق و ترویج، نمیخواهد بگوید که کار شما، چه ثمره ای میدهد؛ بلکه میگويد {مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ}[2]. مثل کسی که انفاق میکند، مانند یک حبه و دانه ای است که {سَبْعَ سَنَابِلَ} و از هر سنبله ای هم صد دانه باشد. این، بسیار تفاوت میکند! پس این آیه نمیخواهد بگوید که آن انفاق، مثل یک دانه است؛ میخواهد بگوید که انفاق کننده، مثل دانه ای است که رشد میکند. این نیرو محوری و نه کار محوری است. در چند آیه بعد از این هم باز میفرماید {وَ مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَتَثْبِیتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ کَمَثَلِ جَنَّةٍ}[3]. آن آیه {کَمَثَلِ حَبَّةٍ} و این آیه {کَمَثَلِ جَنَّةٍ} است. باز هم مَثَل کسی که انفاق میکند، مثل جنت است. این هم بسیار زیبا است که {حَبَّةٍ} و {جَنَّةٍ} مثل هم نوشته میشوند. یکبار بحثش را اینجا داشتیم؟
یا مثلاً {لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ}[4]؛ انبیاء نمیخواهند که قسط را بپا کنند. انبیاء میخواهند که مردم را به سمت قیام به قسط سوق بدهند. یعنی نیرو، قائم به قسط بشود و نه اینکه قیام به قسط محقق بشود. دقت میکنید که چقدر متفاوت است؟ هدف، قیام به قسطی است که مردم، آن فرهنگ را محقق کنند و نه اینکه خود انبیاء بدنبال این باشند که قیام به قسط محقق بشود. این، بسیار متفاوت میشود! فرهنگ قیام به قسط را در مردم تزریق بکنند که این، مهم است و نیرو محوری میباشد. یعنی نیرو میخواهد ساخته بشود و الا ممکن است که انبیاء بتوانند با یک قدرتی، قسط را محقق بکنند اما مردم هم قیام به قسط کشیده نشده باشند و بگویند که این، مهم نیست و آنرا نمیخواهیم. لذا در زمان ظهور هم که بحث تحقق قسط و توحید است، مردم به این مرتبه میرسند و نه اینکه امام زمان(عج) میآید و این را محقق میکند و مردم هم بهره مند و متنعم میشوند. نه! مردم را رشد میدهد که مردم، طلب این را پیدا میکنند. اگر برنامه ریزی ما بر این اساس باشد که باید مردم به این فرهنگ برسند، بگونه ای است و اگر بخواهیم که قیام به قسط را محقق کنیم، بگونه ای دیگری است. کاملاً در نوع خطاب و برنامه ریزی ما، این دو با هم متفاوت هستند. در تشکل هم همین گونه است. یک موقع یک تشکلی را شکل میدهیم که کاری را انجام بدهیم. اگر بخواهیم که نگاه الهی بکنیم، نگاه بر این است که آن کار، بهانه است برای اینکه این مردم و افرادی که در این تشکل قرار گرفتند، ساخته بشوند و قدرت انجام آن کار را پیدا بکنند و این فرهنگ در آنها باشد. لذا تفاوت در این است که اگر نگاه به مردم و قائمین به قسط چه در تشکل و چه در نگاه عمومی برگشت، دوام و بقاء پیدا میشود؛ با رفتن آنکه این را ایجاد کرده بود، این از بین نمیرود چون مردم ساخته شده اند. آن کار، فقط یه کار نیست؛ بلکه تربیت نیرو میباشد.
اگر ما این نگاه را دیدیم، پس اساس تشکلات، باید حول تربیت نیرو برای آن کار شکل بگیرد و این، نگاه و دید را بسیار تغییر میدهد. این بحث، آیات و روایات زیادی دارد که دو سه تا را فقط از باب شاهد، خدمت دوستان عرض کردم که اگر بعدها به این مسئله مفصل بشود پرداخت که حتی جا دارد که چند جلسه راجع به این مسئله و نحوه آن و آیات و روایات مرتبط، از این منظر بحث و کار بشود تا واقعاً جا بیافتد. چون الان عمدتاً در تشکلات مان، اگر بخواهیم ارزیابی بکنیم، چه ما و چه مثلاً شمایی که ارزیابی کارها را میخواهید انجام بدهید، تمام نوع ارزیابی تان از تحقق کار است که اگر این کار شکل گرفت و این شده اینطور بوده و این جمعیت آمده است و اینگونه شکل گرفت. شما، کار را میبینید و از جهت نیرو، اصلاً اینطور نیست که چقدر در آن کادری که این کار را کردند، ایجاد رشد شد و چقدر توانایی اینها، بالاتر رفت. اصلاً ارزشیابی و ارزیابی اینها را نداریم. یعنی در این نگاه، اگر میخواهيد که کمکی هم به کار بکنید، نگاه به کار و نه نگاه به تربیت نیرو میکنید تا کمک را انجام دهید. لذا با این نگاه، اینگونه نیست که اگر یک تشکلی قدرت پیدا کرد تا یک تجمع بزرگی را شکل بدهد، حتماً از یک تشکلی که این قدرت را پیدا نکرد اما نیروهای خوبی را برای چنین کاری در ضمن کارهای کوچک تر ساخت، برتر باشد. چون گاهی انسان، کار را به نیرو واگذار میکند که این نیرو، در ضمن کار ساخته بشود؛ هر چند ممکن است که وقتی کار به نیرو واگذارد شود، ۱۰۰ درصد محقق نگردد. زیرا یک موقع است که آن کسانی که از سابق، آگاه بودند، کار را انجام میدهند و یک موقع است که شما، کار را به دست یک نیرویی که آن توانمندی را ندارد ولی میخواهد توانمند بشود، میدهید. آنوقت اگر ما در ارزیابی، فقط آن نتیجه و کار را دیدیم، این نگاه الهی نیست چون نگاه الهی میگوید که این نیرو، باید ساخته بشود و رشد کرده باشد. اگر در آنجا توانستیم که درصد رشد نیرو را به کاری که محقق شده است، ضمیمه بکنیم، میتوانیم ارزیابی بکنیم که این مجموعه، در چه حدی موفق و چقدر ناموفق بوده است. این، یک کار بسیار عظیمی است که باید نگاه ما را به جریان شکل گیری تشکلها تغییر بدهد.
حالا من بعضی از نکات دیگر را نوشته بودم ولی الان، چندان در صدد این نبودم که این را بگویم. حالا یکی از بحثهایی که میخواستم از این صحبت به آن منتقل بشوم، این است که هر چقدر ارتباطاتی که بین مؤمنین در تجمعها و تشکلات شکل میگیرد، بر اساس محبت بین مؤمنین و بغض به دشمنان شکل بگیرد، این ارتباط، قوی تر و تأثیرگذارتر میشود؛ بطوری که رابطه مومنین با همدیگر، فقط این نیست که یک رابطه میباشد. نه! ظرفیتهای عظیمی از هر فرد وجود دارد که در ارتباط جمعی، این ظرفیتها به فعلیت میرسد که اگر فرد، حرکت فردی انجام داد و به تنهایی کاری را محقق کرد، اصلاً آن ظرفیتها به فعلیت نمیرسد. اگر به ما گفتند که یک عمر محدود و ان شاء الله مثلاً برای شما، ۵۰۰ سال منتهی با عزت و سلامتی باشد، این عمر ۵۰۰ ساله، چطور در مقابل ابدیت، میخواهد یک ابدیتی را بسازد؟ این، امکان پذیر نیست مگر اینکه یکی از جانب طولی، این ابدیت که نظام روحی انسان است و یکی از جانب عرضی، وجود انسان گسترده بشود. یعنی انسان در ارتباطاتش و در روابط خود با افراد دیگر، عمل آنها، عمل این فرد محسوب شود و لذا عمل او، منقطع نیست و به بقای افراد، این عمل باقی میماند که این، اثر گذاشت و آنها هم محقق کردند و آن فرد روی دیگری اثر گذاشت و همین گونه ادامه پیدا کرد. به طوری که اگر عالم ادامه پیدا میکرد و حتی نه تا روز قیامت، این عمل، کشش این گسترش و ادامه را داشت. لذا برای این فرد، ابدیت را محقق میکند و وجود عرضی اش گسترده میشود و دیگران هم عمل او را انجام میدهند. حالا باز این را هم بعنوان مقدمه دارم استفاده میکنم.
ما در عهدهای جمعی که داشتیم، یکی از عهدهای جمعی که قبلاً عرض کردیم، بحث طهارت بود که قرار بود دوستان در عهد جمعی و آن روح مشترکی که بین همه ایجاد ارتباط میکرد، بر روی طهارت مواظبت داشته باشند تا اگر یادتان باشد که در اوایل روی آن صحبت کردیم، آن طهارت تشکل با عهد جمعی طهارت، شکل بگیرد و آن روح جمعی را ایجاد بکند. امروز در دنباله این بحثها و در نظام تشکلها، بحث عهد جمعی در رابطه با اقامه نماز را میخواهیم مطرح بکنیم که در تشکلات ما، مدل اقامه نماز، یک مدل هم عهد جمعی برای تشکل و هم مدل تشکل و خود آن است. یعنی اقامه نماز، هم مدل آن، مدل خود تشکل است و هم یکی از عهدهای جمعی مربوط به تشکل میباشد که این را توضیح خواهیم که به چه معنایی است. وقتی که انسان در قرآن کریم، به بحثهای اقامه صلاة نگاه میکند، یکی از مباحثی که مواجه با آن میشود، این است که در زمانی که مسلمانان در مکه و تحت فشار شدید بودند و در آنجا، شکنجهها صورت میگرفت، نزد پیامبر اکرم(ص) آمدند و عرض کردند که ما داریم شکنجه و کشته میشویم؛ اجازه بدهید که ما به همین مقداری که هستیم، جهاد و قیام کنیم. تعبیر آیه ای که در آنجا نازل شد، این است {کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}[5]. الان، وقت این است که این روح جمعی و ارتباط جمعی محقق بشود؛ وقت جهاد نیست. {کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ}، دست نگه دارید. اما یک صبر فعال بکنید؛ صبر فعالی که کاری میشود که جهاد از آن بر میآید. دشمن اگر شما الان با محدودیتی که دارید، قیام کنید، شما را سرکوب میکند و از بین میبرد؛ اما اگر این کاری که من دارم میگویم را بکنید، از آن اثر جهاد بر میآید منتهی {کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}. نظیر این آیه دارد که {وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ}[6]. الان شما با آنها کاری نداشته باشید و عفو و گذشت نمایید تا وقتش برسد. {إِنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ}[7]. اما اگر میخواهید مقابل فشاری که آنها وارد میکنند، بتوانید مقاومت بکنید، اقامه صلاة نمایید.
ما تا کنون به اقامه صلاة بعنوان یک تاکتیک قوی نگاه نکردیم؛ بعنوان یک کار تشکیلاتی مهم که چه آثاری بر آن میتواند مترتب بشود، نگاه نکردیم. و الا تشکلات ما، بحث و سوژه گیری خود را با نگاه اقامه صلاة، شکل میدادند که بحث اقامه صلاة، نتایج بسیاری دارد. باز دنباله این است که یک موقع در آنجایی است که مؤمنان در مکه، در اقلیت و تحت فشار شدید آنها بودند و این آیه {کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ} نازل شد. بعضی خواستند بگویند که این آیه، مدنی است اما علامه طباطبایی(ره) هم تا جاییکه به یاد دارم، این بحث را کرده است که این آیه، مکی میباشد که دوستان ذیل آیه رجوع میکنند و میتوانند این را بیشتر ببينند. این، یک مورد است و مورد بعدی، این است که در وقت جنگی که مسلمانان و پیامبر اکرم(ص) در حال جنگ هستند، میگوید که چطور مقاومت خود را در این شدت جنگ، بیشتر کنید. {وَ إِذَا کُنتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ}[8]؛ وقتی در اوج جنگ هستید و آن شوت جنگ وجود دارد به نحوی که نمیتوانید به آرامی نمازتان را بخوانید، نوع مدل اقامه صلاة را اینگونه قرار دهید که عده ای با پیامبر(ص) بخوانند {فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَکَ}[9] و بعد عوض شوند و عده دیگری بیایند که این، نماز خوف است ولی در عین حال در این اوج جنگ، نمیگوید که نماز فرادی و تک تکی بخوانید بلکه میگويد که نماز را به جماعت و
حتی دو دسته ای با این شکل بخوانند که عده ای، مراقب و محافظ باشند و عده ای نماز بخوانند تا شکل قدرت جمعی این تشکل، بالا برود.
این، عظیم ترین نگاهی است که در اینجا میبینید؛ بویژه آنجا که میگوید وقتی فشار بر روی شما است و تنها هستید، {کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}؛ در اینجا که اوج جنگ است، میگويد که اقامه صلاة را که جمعی است، داشته باشید اما با این صورت نماز خوف و با این حالت جمعی برگزار کنید. باز هم آیات مختلف دیگری وجود دارد که از این به مرتبه سوم عبور بکنیم. در وقتی که حاکمیت، تشکیل میشود، باز اولین دستوری که بعد از تحقق حاکمیت برای مؤمنین آمده است، {وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَ مَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ* وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}[10] میباشد که تا شما، قدرت و تمکن پیدا کردید، اقامه صلاة کنید. نظیر این، آیه دیگری است {الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ}[11]. یعنی {أَقَامُوا الصَّلَاةَ}، بلافاصله اولین دستور پس از تمکن پیدا کردن است. این، ارزش و اهمیت این اقامه صلاة را با آن سه مورد بعدی که میآید {وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ}[12]، نشان میدهد که اولی را اقامه صلاة قرار میدهند. آن هم اقامه صلاة و نه نماز خواندن است. صلاة، یک فرهنگ و یک حقیقتی است که اقامه او، اثرگذار میباشد. تا اینجا این سه تا نگاه بود.
[پرسش]: این، نشانه نیست. خودش یک کار است.
[پاسخ استاد]: بله! عرض کردم یک عهد جمعی برای این است که اولاً ما با این، رشد پیدا کنیم و ثانیاً خودش یک تشکیلات است. لذا وقتی که موسی کلیم(ع)، بعد از اینکه وارد مصر شد و فرعون، فشارش را به بنی اسرائیل بیشتر کرد، موسی کلیم(ع)، یک تدارکی دید که در آنجا به مردم بنی اسرائیل که پراکنده بودند، گفت {وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً}[13]. خانه های خود را به گونه ای بسازید که اینها کنار و رو به روی همدیگر باشند و مقابل قرار بگیرند. یعنی این اقامه صلاة، یک حقیقت کنار هم آمدن و جمع شدن و مرتبط شدن نیروها است که همان ارتباطی میشود که ایجاد محبت میکند اثرگذار در کار است. یعنی وقتی که یک جمع، کنار هم قرار میگیرند، یکسری از تواناییهای شان به فعلیت میرسد که هیچگاه هر میزان هم یک نفر، قوی باشد، این مقدار از فعلیت رسیدن در نظام وجود را نمیتواند محقق بکند و این آمدن کنار همه اینها و با هم بودن است که این را محقق میکند. آنوقت مظهر تام این، در نماز محقق میشود که کنار هم میآیند و یک کار را هم میکنند. یعنی با یک امام، تمرین یه کار کردن و کنار هم بودن میکنند. باید هم ارتباط برقرار باشد. خود این ارتباط، یک کار تشکیلاتی بسیار دقیق است که حتماً باید اتصال برقرار شود. حتی تعبیری که در بعضی از روایات آمده، این است که در اتصالی که در نماز وجود دارد، آن ثوابی که برای کسی که در صف اول قرار میگیرد، اینگونه میباشد «اِنَّ الصَّلاةَ في الصَّفِّ الأَوَّلِ كَالجهادِ في سَبيلِ الله عزّوجَل»[14]. این سخن، بیان بسیار دقیقی را میطلبد. همچنین درباره کسی که به دیگری، اذیتی نرساند و خود را به زور وارد صف اول نکند، میفرماید «مَن حافَظَ عَلَی الصَّفِ الاوَّلِ وَ التَّكبیرةِ الاولی لا یُؤذی مُسلِماً اَعطاهُ اللهُ مِن الاجرِ ما یُعطی المُؤذِّنونَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرة»[15]. یا میفرماید «ثَلَاثٌ لَوْ یَعْلَمُ أُمَّتِی مَا لَهُمْ فِیهَا لَضَرَبُوا عَلَیْهَا بِالسِّهَامِ الْأَذَانُ وَ الْغُدُوُّ إِلَى یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ الصَّفُّ الْأَوَّلُ»[16]. اگر میدانستند که چه نتیجه ای در سه مورد وجود دارد، حاضر بودند تا با نیزه و تیراندازی از همدیگر سبقت بگیرند. این هم یک بیان دقیقی است. اگر بخواهیم راجع به این مسئله، تحلیلی بکنیم، جزء ارکان نماز و نماز جماعت این است که اتصال از جلویی و صف اول گرفته میشود.
کسی که در صفهای بعدی است، به واسطه صف اول، به امام متصل است؛ لذا هر ثوابی که برای نمازهای ردیف بعدی باشد، چون اتصال را از آنجا گرفته و در نظام تشکیلاتی رابطه را با آنجا برقرار کرده است، حتماً این اجر برای آن شخصی نیز که در صف اول است، قرار داده میشود و برای این فرد هم وجود دارد. آنوقت اینکه هر چه فرد به امام نزدیک تر باشد که میگویند در سمت راست امام باشد و ارتباط از آنجا شکل بگیرد، چقدر با این نگاه ارزشمند میشود! در تشکیلات، رابطه بقیه از طریق این فرد است و او، سرشاخه حساب میشود. عمل بقیه، متصلاً با این فرد، به مقبولیت میرسد. لذا باید کسانی که در صف اول قرار میگیرند، مراقبه شان بیشتر باشد چون محل اتصال و رابط بین مؤمنین با بقیه و امام هستند و نماز آنها را دارند بالا میبرند. نمیگوییم که ریش سفیدها در آنجا بیایند بنشیند! نه! ممکن است که یک جوانی پاک تر و با صفا تر باشد اما کسی که دغدغه مند است و زودتر میآید و در نماز شرکت میکند و به آن صف اول میرسد، این فرد، اساس است. اميرالمؤمنين(ع) خطبه که میخواندند، موالی، نقاط جلوتر را میگرفتند و زود میآمدند و امثال اشعث بن قیس، دیر میآمدند و میخواستند بیایند صف اول هم بنشیند. مدام روی جمعیت پا میگذاشتند تا در جلو بنشینند. اميرالمؤمنين(ع)، اینها را مؤاخذه کرد که این چه کاری است که انجام میدهید. آنها میگفتند که این موالی آمدند جلو را پر کردند و نمیگذارند که اشراف جلو بیایند. حضرت فرمود که اینها، علاقه دارند و از صبح آمدند و برای خطبه نماز جمعه در ظهر نشستند و جا گرفته اند. این، علاقه اینها است و مایه اتصال بقیه میباشد. چون آن موقع هم شدت صدا، کم بوده است و به کسانی میرسیده است که میخواستند گوش بدهند و فقط نمیخواستند نماز را بخوانند بلکه خطبه را هم گوش کنند؛ اینها فقط میخواستند که نماز را بخوانند. حالا هم از این چیزها وجود دارد منتهی به دیگران، اشعث بن قیس نگویید و این، خوب نیست! حالا این، خطبه امیرالمؤمنین(ع) بوده است که در آنجا بودن، غنیمت بوده است و اینها میآمدند و جا میگرفتند. یادتان هست که در مسجد آیت الله بهجت(ره)، نیم ساعت یا سه ربع به اذان مانده بود، دیگر پر میشد. بعضی شبها هم که شب جمعه بود، بسیار زودتر پر میشد.
این را داشتم عرض میکردم که در این سه حالتی که اینجا عرض شد، همان آیه، این است که {وَ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی وَ أَخِیهِ أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا}[17]. حالا اینها چون پراکنده بودند، اصلاً نقشه فرعون این بود که پراکندگی این اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل را بیشتر کند و اینها را به جان یکدیگر انداخته بود و بین ایشان و بین هر سبطی هم اختلاف انداخته بود. موسی کلیم(ع) برای اینکه بتواند این مبارزه را شکل بدهد، اول به او وحی شد که بیایید خانه داشته باشید {أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا}. این منزل و خانه داشتن و پراکنده نبودن که هیچ علقه ای در آن نباشد، اولین دستور است. {أَن تَبَوَّآ لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا}. در مصر که بنی اسرائیل در آنجا مهاجر بودند، بیایید بیوت را قرار بدهید. {وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً}؛ بیتهای تان هم متمرکز باشد و شهرک سازی یا شهرسازی متمرکز داشته باشید. {وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}[18]؛ محور ارتباط تان را هم اقامه صلاة قرار بدهید. اینها، بسیار مهم است. در جایی که انسان، ضعیف و در جایی که در حال نبرد و در جایی که قوی و مسلط شده است، در هر سه حالت میگوید آنچه که میتواند بقا، پیروزی، استقرار و کمال شما را تضمین کند، اقامه صلاة است. خب این را دیگر با چه زبانی به ما بگویند که اهمیت این، چقدر است؟ به موسی(ع) میگويد که این بیچارگی و در به دری قوم بنی اسرائیل که نمیتوانند موفق بشوند، بخاطر این پراکندگی است.
از این پراکندگی اولاً با ساختن خانه کنار همدیگر که ساختن ابدان در کنار یکدیگر است و ثانیاً تجمع ابدان و ارواح در کنار یکدیگر که اقامه صلاة، هم تجمع ابدان و هم نظام ارواح است، میتوان عبور کرد. این مسئله فقط در خانه و بدن، منحصر نمیشود. این هم یک نکته است که بدنبالش میفرماید {وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ}[19]. بشارت را در حالتی دارد میدهد که فرعون بعد از اینکه موسی و هارون(علیهما السلام) آمدند، مردم مصر میگویند که ما قبل از اینکه تو بیایی، بدبخت و بیچاره بودیم و اذیت میشدیم {أُوذِینَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِیَنَا}[20]؛ بعد از این هم که تو آمدی، دوباره داریم اذیت میشویم و بلکه اذیت هم بیشتر شد. یعنی از آن به بعد بود که دوباره فشار {یُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِسَاءَهُمْ}[21] بعد از اینکه موسی(ع)، آن معجزه را انجام داد، شدت پیدا کرد. خدا در این حالت میگوید که این کار را بکنید و {وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ}. اکنون ما در نظام و کشورمان، مطابق آیه ای که الان خدمتتان خواندم که {الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ} در این رتبه هستیم و حالا در جاها و کشورهای دیگری، ممکن است که در رتبه یک یا دو باشند، اما رتبه ما، الان رتبه سه است. باید روی این اقامه صلاة، فکر بکنیم که فرهنگ صلاة، چه کار میخواهد بکند و نماز چیست که چنین توانایی دارد؟ اینجا میفرماید {وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ}. به مؤمنین، با این نگاه بشارت بدهید. یعنی نجات شما دائر مدار این ساختن خانه ها مقابل همدیگر و در حقیقت، اقامه صلاة است. هیچ ذکر و کار دیگری را هم برای اینجا ذکر نکرده است. حالا اگر در آنجا برای قوام یک جامعه، چهار مورد بود، اینجا در مرحله مبارزه، اقامه صلاة و {وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ} را میگوید.
واقعاً برای من، این نگاه از این چند منظر در بحث اقامه صلاة و اهمیت این، مهم بود. حالا اگر در قرآن بخواهید حساب کنید، چقدر در جاهای مختلفی بیان شده است! بسیار زیاد است! اما این سه مقطع که هر کسی نگاه بکند، یا در مقطع اول در کشوری که هست یا در مقطع دوم در کشوری که هست یا در مقطع سوم هست، میباشد. خارج از این سه تا که دیگر نیست. پس برای هر کدام از این سه مقطع، همین را توصیه کرده است. پس اگر نگاه تشکیلاتی بخواهد شکل بگیرد، باید بر محوری باشد اگر بدنبال پیروزی و استقرار و بقا یا ایجاد پیروزی خود یا غلبه در آن شدت هستند. حالا این شدت، حتماً مقابله با دشمن بیرونی فقط نیست. در درون هم همین و در نظام شیطانی هم همین مسئله وجود دارد. در درون انسان، نزاع با شیطان هم همین مسئله را دارد. لذا روایتی هم دارد که اگر ممکن شد، روایت آنرا هم میخوانیم. بعد میفرماید که اصلاً یکی از وجوه تقابل و ممیز مؤمن و منافق، اقامه صلاة است. آیه شریفه میفرماید {الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}[22]. بعد به دنباله این میفرماید {وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ}[23]. این {یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ}، در مقابل {یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ} است که این {نَسُوا اللهَ} همان اقامه صلاة است که در اینجا برای مؤمنین آورده است. یعنی اقامه آن ذکر الهی مؤمنین، اقامه صلاة است. که اقامه صلاة، ذکر است. چون عین همان را متقابلاً آورده است. برای منافقین {یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ} و برای مؤمنین هم {یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ} را آورده است. اما بلافاصه در مقابل {یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ}، اینجا {یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ} را میفرماید. طبق این دو تعبیر، سیره مؤمن و منافق بر اساس شناخت شان، در اقامه صلاة است. این، نماز خواندن نیست؛ اقامه صلاة و {یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ} است. دائماً هم بصورت جمع آمده است. یعنی کار، کار جمعی است. این هم یک بحثی است که خودش، بسیار جا دارد. اینها، اولیاء بعض چه در نفاق {بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ یَأْمُرُونَ} چه در مؤمنون {بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ} هستند. چطور این ولایت، در سه چهار کار محقق میشود که یکی از آنها، اقامه صلاة است. یعنی ولایت و ارتباط، در رابطه ای محقق میشود که این اقامه صلاة، یکی از ارکان اصلی آن است.
مثلاً ابراهیم خلیل(ع) میفرماید {رَّبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ}[24]. اصلاً این ابتلای عظیمی است که خدای سبحان برای ابراهیم خلیل(ع) ایجاد کرد که همسر و فرزندش را در آن بیابان بگذارد و برود. ابراهیم خلیل(ع) بعد از حدود صد سالگی فرزند دار شده است. خدای سبحان، بلافاصله بعد از دو یا سه سال، امر میکند که این فرزندی که بعد از صد سال به تو دادم را به همراه مادرش که آنقدر به او علاقه داشتی را در بیابانی بگذارد. نمیفرماید وادی است که زراعت ندارد. {غَیْرِ ذِی زَرْعٍ} یعنی اصلاً قابلیت زراعت ندارد. این، سنگ است و زمین، سنگی میباشد و جای زراعنت ندارد و امکان پذیر نیست. در آنجا {بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ} چه بود؟ هیچ نبود. هیچ اثری از بیت الحرام در آنجا نبوده است و فقط مکانی بود که این مکان، مکان بیت الله ست. این را میداند اما هیچ اثری از آن نبود که وقتی ابراهیم(ع)، همسر و فرزندش را با جبرئیل به سمت آنجا که امر شده بود، داشت میبرد، هر جا که میدید درخت یا آبی و چیزی هست، میگفت که آیا اینها قرار است اینجا فرود بیایند. جبرئیل هم میگفت چنین نیست و بیایید. به جایی رسیدند که تنها یک درخت وجود داشت و مطابق برخی نقلها، خشکیده بود و هیچ سایه بانی نبود. جبرئیل هم گفت که در اینجا باید فرود بیایید. حالا ابراهیم(ع) اینها را گذاشته است و دارد برمیگردد و این دعا را میگوید. همه این ابتلاء و امتحان به این سنگینی که در اینجا برای ابراهیم خلیل(ع) دارد محقق میشود، غایت اش این است {رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ}. پس معلوم میشود که اقامه صلاة را دارد معنا میکند. اقامه صلاة فقط نماز خواندن نیست. مگر اینها در خانه و نزد ابراهیم(ع) نمیتوانستند نماز بخوانند؟
در آنجایی که قبله است و قرار است که قبله محقق بشود و بدنبالش نیز میفرماید {فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ}[25] که به خدا عرض میکند که تو، دلها را به سوی اینها (به سمت قبله نمیگوید) متوجه ساز. اینها در مکان قبله آمده اند و دلهای مردم را به سمت اینها، میل بده. با این حساب، اساس کعبه چیست؟ بسیار زیبا است! نمیگوید که “فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَی بَیتِ الله” که دور اینها هم شلوغ شود. نه! {فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ}؛ حقیقت اینها، حقیقت قبله میشود. {لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ}[26]؛ این هم جای بحث دارد. اقامه صلاة، آن بپا کردن حقیقت قبله و آن وحدتی است که بین همه مؤمنین و در هر جایی که هستند، ایجاد میشود؛ همان طوری که به موسی(ع) گفت {وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً} و بدنبالش این بود که اقامه صلاة بکنید {وَ اجْعَلُوا بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ}. اقامه صلاة، قدرت میدهد؛ اقامه صلاة، فرهنگی است که به اینها توان و امید میدهد و اینها را توانا میکند. اینجا میفرماید که میخواهند اقامه صلاة جهانی بکنند؛ لذا اینها را آورده و در اینجا گذاشته است تا {رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ}. انسان، هر چه بنشیند راجع به این ابتلاء عظیم، فکر بکند و حرف بزند که بدنبال این ابتلاء بود که بعداً آن جریان ذبح فرزند پیش آمد و بعد ابراهیم خلیل(ع) از مرتبه خلّت به مرتبه امامت رسید.
یعنی این ابتلاء بود که ابراهیم(ع) را به مرتبه امام رساند و بدنبال همین جریان بود که قواعد بیت بدست ابراهیم و اسماعیل(علیهما السلام) بنا شد که اقامه صلاة، با این محقق شد؛ زیرا اقامه صلاة، مرتبط با قبله است و این قبله، نقش اساسی در اقامه صلاة دارد. آن هم قبله ای که طبق آیه {طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ}[27]، باید بدست کسانی باشد که طاهر مظهر باشد که دلها بسوی آنها مایل شده باشد. من، این مطالب را که با حرص میگویم، بخاطر این است که واقعاً احساس میکنم که برنامه عملیاتی برای ما بیان کردند ولی ما اینها را تعارفات میبینیم؛ ما باور نداریم که قرآن، واقعاً برنامه امروز ما را با تمام راهکارهای آن، برای ما دارد بیان میکند. احساس میکنیم که یک دستورالعملی برای پیامبر اکرم(ص) و مردم یک دوره ای بوده است و الان ما، تاریخ آنرا داریم میخوانیم و به آن، بعنوان یک تاریخ نگاه میکنیم. درحالیکه اگر قرآن کریم، «يَجْرِي كَمَا تَجْرِي الشَّمْسُ»[28] است و مثل خورشید، هر روز طلوع دارد چنانکه تعبیر روایت میباشد و «غَضٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ»[29] است و دائماً به روز میباشد و اینها را باور کردیم، آن موقع در آنجایی که مشکلات داریم، میگوییم ببینیم که قرآن، چه راه حلی برای ما داده است. اگر با این باور رفتیم که راه حل در آن است، آنوقت یکی یکی، اینها را برنامه و راه حل میبینیم؛ آنوقت با همین نگاه، احساس میکنیم چگونه امروز باید اینها را پیاده بکنیم. این هم تفنن مسئله است که کسی از یک قبیله نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و به حضرت عرض کرد که در بیابان هستم و احشام دارم و نمیتوانم برای نماز جماعت، بیایم و بروم ولی با همسر و فرزندان مان، خودمان نماز جماعت بپا میکنیم. شرکت میکنیم؛ آیا این، قبول است و چه کار باید کنم. میگويد که موقع نماز، اذان و اقامه میگویم و با آنان نماز میخوانم؛ آیا نماز ما، نماز جماعت است؟ پیامبر(ص) تأیید کردند. آن مرد گفت که غلامان خدمتکار ما، به مرتع میروند و گاهی نیستند؛ بالاخره ما هم مثلاً با دو یا سه یا چهار نفر نماز میخوانیم و آیا این قبول است. حضرت(ص) تأیید کردند. باز گفت بعضی اوقات، فرزندان هم نیستند و من با همسرم، نماز جماعت میخوانم؛ آیا باز هم نماز ما، جماعت است؟ پیامبر(ص) تأیید کردند و فرمودند با همسرت هم نماز بخوانی، جماعت است. مرد گفت گاهی همسرم بدنبال کارهای خود میرود و من، به تنهایی نماز میخوانم و اذان و اقامه میگویم؛ آیا نماز من، جماعت است؟ رسول خدا(ص) فرمودند «نَعَم المُؤمِنُ وَحدَهُ جَماعَةٌ»[30].
این نگاه کسی است اینقدر مراقب است؛ نه اینکه همه راه ها را بسته باشد! اما کسی که در بیابان است و کسی را هم ندارد اما بدنبال این است که خدم و حشم و زن و فرزندش را جمع کند و اگر یک موقعی این پیش میآید به طوری که اینها نیستند و یکی یکی تمام شدند، چون چنین نگاهی دارد، مؤمن با این نگاه، مؤمن جماعت است «وَحدَهُ جَماعَةٌ». بسیار زیبا است! البته درباره این، توجیهات بسیاری کردند و گاهی میگویند بخاطر اذان و اقامه او بوده است؛ عیبی هم ندارد چون اذان و اقامه، صف ملائکه را بدنبال خودش میآورد. گاهی میگویند بخاطر وجود این فرد بوده است که اینقدر توجه داشته است که حتماً به جماعت بخواند و به جماعت اهمیت میداده است که این ایمان باعث میشود که جماعت را بدنبال بیاورد. بعضی مثل علامه مجلسی(ره) هم میگویند اینگونه نیست و وجوه چهارگانه ای را ذکر میکنند و میگویند سومی عبارت از این است که مؤمنی که با حضور قلب و اینگونه نگاه به نماز میایستد، تمام اعضای بدنش به قلبش اقتدا میکنند و جوارح او، تابع قلبش میشوند و این نماز، نماز جماعت میشود و به روایت پیامبر(ص) استناد میکند [لِقولِه(ص) لَو خَشَعَ قَلبَه لَخَشَعَت جَوارِحَهُ فَيَتَحَقَّق في بَدَنِه جَماعَة][31]. تا این حد برای اقل جماعت که در اینجا است، چنین میباشد و هر چه این، اکثری میشود، چقدر عظمت پیدا میکند که این هم یک نکته ای در رابطه با نماز جماعت است. عهدی که دوستان در رابطه با نماز جماعت میبندند که مقید باشند که نماز را در هر جایی که هستند و هر تشکل و جمعی که شکل میگیرد، در جماعت شرکت بکنند. یعنی مهم نیست که حتماً جماعت واحدی از خود اینها شکل بگیرد؛ چون این عهد، وجه بهتر آن، این است که اگر امکان پذیر است، چنین شکل بگیرد. اما اگر اینطور امکان پذیر نیست، با همدیگر عهد میکنند چون رو به قبله هستند و قبله، امام است و این نیز رو به امام بودن است و در آنجا {أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ} که همان حقیقت امام است، اگر شکل بگیرد، هر جا که هستند و به جماعت باشند، جماعات به هم مرتبط میشوند.
یعنی اتصال زمانی و رو به قبله بودن، اتصال وجودی را به دنبال میآورد. اتصال جامعه آن است که مکاناً و زماناً و قلباً باشد. اما اگر زمان و مکانش، امکان پذیر نیست، بزرگانی حتی مثل حضرت آیت الله خوشوقت(ره) فرمودند که بعضی از ختمها را در زمان واحد و در مکانهای مختلفی که باشید، میتوانید بگیرید و بگویید در زمان واحد، این ختم را میگیریم. اینجا اتصال ایجاد شده است و جماعت، با این زمان واحد که توجه به امر واحد داشته، محقق شده است. لذا قصد بکنیم که این عهد جمعی را در وجودمان بعنوان یک امری که میخواهیم به آن، ملازم و ملتزم باشیم و با این نگاههایی که عرض کردیم که بقاء و اوج و استقرار یک تشکل، با آن نظام نماز جماعت است، محقق بکنیم. البته خود توضیح نماز جماعت که چه چیزی است، بسیار جای تحلیل دارد که چطور من، توسعه پیدا میکند و چطور من، شامل میشود. در آن بحث توسعه من که داشتیم، یکی از مصادیق آن که بالاترین توسعه من است، در نماز محقق میشود؛ چه برای امام که تابع این است که اضعف مأمومین را رعایت بکند و چه برای مأمومین که تابع یک امام و در کنار یکدیگر هستند و همه با هم، یک نظم تشکیلاتی عظیم را شکل میدهند. اگر ما، این نظم جماعت را از کفار میدیدیم که اینگونه زیبا بود، باور کنید چقدر دل مان آب میشد که این نماز جماعت را دارند!
آنوقت بعضی اوقات، بعضی کج سلقیگیها وجود دارد؛ مثلاً در صفوف نماز، کسی در وسط مسجد ایستاده است و جلو میزند تا بین نماز جماعت، نماز دیگری را اقتداء کند و اصلاً نماز را میشکند. این سبقت را در جایی که برای کسی، ضرورت پیش میآید، گذاشته اند اما به نحوی شده است که بعضی، نماز قضاء میخواهند اضافه بکنند و نمیدانند که اینگونه خواندن چنین نمازی و شکستن این صف، آنقدر قبیح است که اگر این کار را نکرده بود، ثواب این، به مراتب عظیم تر از آن بود که بخواهد نماز جماعت را بشکند. اینها، غلط است! به ما میگویند اگر وارد مسجد شدید، تا دیدید که نماز جماعت، برقرار است و تا در صف بیایید، به رکوع نمیرسید، از دم در اقتدا کنید و به رکوع بروید و بعد، تدریجاً خودتان را برسانید. یعنی آن حفظ حال جماعت، اینقدر مهم است که اگر کسی حتی بعد از نماز جماعت رسید و صفوف هنوز برقرار بود و خواست تکبیرة الاحرام را بگوید، اذان و اقامه نمیخواهد چون هنوز، حال نماز، باقی است. آنوقت ثواب نماز جماعت هم داده میشود و نیاز به گفتن اذان و اقامه نیست و اذان و اقامه، به اذان و اقامه ای که قبلاً امام گفته و نماز هم تمام شده است، ساقط میشود. حکمتها و بیانهای بسیاری در اینها است! در جماعت و اول وقت و در مسجد خواندن، مراتب مراقبه است که هر کدام از اینها، یک مرتبه ای از مراقبه است که هرچند اینجا، روایاتش را نوشته ایم ولی الان دیگر، فرصتش نیست و از اینها عبور میکنم و باید خود دوستان مراجعه بکنند.
«فَإنَّ صُفوفِ اُمَّتي فِي الأرضِ كَصُفوفِ الملائِكَةِ فِي السِّماء وَ الرَّكعَةُ فِي الجِماعَةِ أربَعَ وَ عِشرونَ رَكعَةً كُلُّ رَكعَةٍ أحَبُّ إلى اللهِ مِن عِبادَةِ أربَعينَ سَنَة»[32]. تحلیل اینها، بسیار زیبا است! اجتماع مؤمنین در نماز، مثل صفوف ملائکه در سماء و یک رکعت در جماعت، بیست و چهار رکعت عادی است. تازه این در جایی است که تعداد مؤمنینی که هستند، محدود باشد! اثر هر رکعت آن، از چهل سال عبادت انفرادی، بیشتر است. «فَأَمَّا يَوْمُ اَلْجُمُعَةِ فَيَجْمَعُ اَللهُ فِيهِ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ لِلْحِسَابِ»[33]. وقتی در نماز جمعه جمع میشوند، حکم همان جمع اولین و آخرین برای حساب را دارد. حکمت و تبیین اینها، بسیار عالی است! ما بسیار ساده میگذاریم و اینها را فقط یک فضیلت ثوابی و نه یک دستورالعمل تاکتیکی انجام عملیات میبینیم. اگر اینها را با این نگاه ببینیم، مسئله، بسیار متفاوت میشود. اقامه نماز، حقیقتاً اقامه روح ولایت است و نگاه تشکیلات دینی ولایت است که بهترین تشکیلات دینی و ولایی، در نماز جماعت و احکامش، محقق شده است. اگر احکام نماز جماعت را از این منظر تحلیل بکنیم، بهترین احکام تشکیلاتی را در آن دارند بیان میکنند که یک تشکیلات، چطور قوام پیدا بکند و توحیدی بشود. احکام نماز، فقط احکام یک عبادت خاص نیست؛ بلکه احکام یک تشکیلات عظیمی است که خدای سبحان، بنیان گذاشته است. با این نگاه ها متاسفانه کمتر به رو به قبله بودن و احکام قبل و بعد و حین نماز، نگاه میشود. تعبیر روایت پیامبر اکرم(ص) است «إنّ أئمّتَكُمْ وَفْدُكُمْ إلَى اللهِ فانْظُروا مَنْ تُوفِدونَ في دِينِكُمْ وَ صَلاتِكُمْ»[34]. امامان شما، نمایندگان شما نزد خدا هستند. یعنی وقتی جایی به امامت جماعت اقتدا میکنید، او شما را به خدا دارد میرساند. میگويد نگاه کنید که پشت سر چه کسی رفتید که شما را به خدا برساند.
پیامبر(ص) فرموده است «مَن صَلّي خَلفَ اِمامٍ عالِمٍ فَکَاَنَّما صَلّي خَلفي»[35]. مثل اینکه میگوییم «لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظیمِ(ع) عِنْدَکُمْ لَکُنْتَ کَمَنْ زارَ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ(ع)»[36]، اینجا میفرماید اگر کسی پشت امامی یا عالمی نماز خواند، «وَ خَلْفَ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَلرَّحْمَنِ»[37] است. چون ابراهیم خلیل(ع)، مبدأ بنیان گذاری قبله است؛ یعنی هر که دائماً رو به این قبله نماز میخواند، حکم اقتدای به ابراهیم(ع) را دارد. چند روایت را هم بخوانم که چرا حکم «إِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا»[38]، کاملاً رکن تشکیلات با این نگاه است. تشکیلات، رکنی دارد که البته بحثش باقی میماند. یک نکته ای در روایت دیگری است که پیامبر(ص) درباره ملک الموت فرمودند «إِنَّمَا یَتَصَفَّحُهُمْ فِی مَوَاقِیتِ الصَّلَاةِ فَإِنْ کَانَ مِمَّنْ یُوَاظِبُ عَلَیْهَا عِنْدَ مَوَاقِیتِهَا لَقَّنَهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(ص) وَ نَحَّى عَنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ إِبْلِیسَ»[39]. اوقات نماز، اوقاتی است که ملک الموت با انسان رابطه برقرار میکند و او را میبیند؛ چون میدانید که یکی از کارهای عزرائیل، کندن انسان از موطن سابق است و موت هم همین میباشد. یعنی حقیقت عزرائیلی، کندن از موطن سابق است. اوقات نماز، اوقات کنده شدن از موطن سابق و آماده شدن برای بالا رفتن و کندن از تعلقات است. اینجا میفرماید که ملک الموت در این پنج وقت شما را میبیند. اگر ببیند که بر اینها در آن اوقات مواظب هستید، تلقین شهادت بر توحید و رسالت را میکنند و انسان، اوج مییابد و ابلیس را هم از او دور میسازد. وقت هم تمام شده است و الان روایت را میخوانم و تمام میکنیم.
«لاَ يَزَالُ اَلشَّيْطَانُ هَائِباً لاِبْنِ آدَمَ ذَعِراً مِنْهُ مَا صَلَّى اَلصَّلاَةَ اَلْخَمْسَ لِوَقْتِهِنَّ»[40]؛ شیطان، دائماً از ابن آدم در هراس و فراری است تا وقتی که حالش، اینگونه باشد که نمازش را به وقت بخواند. اثری که این کار میگذارد، اثری است که قدرت تصرف شیطان را میکاهد. چنانچه در آنجا میگفت «نَحَّى عَنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ إِبْلِیسَ»، اینجا میگوید که شیطان از هیبت او، در هراس است. دنباله روایت میفرماید «فَإِذَا ضَيَّعَهُنَّ اِجْتَرَأَ عَلَيْهِ فَأَدْخَلَهُ فِي اَلْعَظَائِمِ»[41]. اگر این پنج وقت را به وقت و به درستی انجام نداد و نخواند و آنرا ضایع کرد و بی مبالاتی داشت، تازه شیطان میبیند که میتواند بر این فرد، سلطه پیدا کند. بعد او را وادار به کارهای عظیم شیطنت مینماید. یعنی از اینجا شروع میشود و شیطان جرئت پیدا میکند و بعد او را وادار به کارهای عظیمی مینماید. پس مراقبت بر اول وقت بودن، جماعت بودن و جماعت در مسجد بودن، سه مرتبه است؛ یعنی اگر انسان یک موقع نمیتواند، حداقل آن که اول وقت خواندن است را رعایت بکند. اول وقت خواندن، مراقبه است و بعد، مراقبه بر اول وقت و به جماعت که اگر در مسجد هم نمیشود، در هر جایی که امکان پذیر است، میباشد. اولی ترین آن، مراقبه به اول وقت و به جماعت و در مسجد است که برای همه اینها، روایت آوردیم که در حقیقت خود مساجد، شئون بیت الله میباشند و لذا همه قبله دارند و به سمت او هستند. لذا هم بیت الله و هم مساجد، مالک ندارند و مالک اینها، خدا است. اصلاً نباید مسجدی مالک داشته باشد و آن زمین، حر باشد و کسی هم صاحب بیت الله نمیشود. از اینها، بسیار کار میآید! ما وقت یک حکم عبادی میبینیم که باید مسجد، وقف باشد. اما اینکه وقف باشد، به چه معنا است؟ یعنی صاحب داشتن، تعین برای آن میآورد. هر صاحبی، تعین برای آن زمین و مکان است. نباید متعین به این تعین باشد. باید این ملک، آزاد باشد؛ آن هم نه برای مدتی بلکه دیگر باید آزاد و بی مالک باشد تا بتواند مسجد بشود.
اینها بسیار جالب است! آنوقت میدانید چه تأثیری در نماز دارد که انسان در جایی که تعین ندارد؟ تکویناً جایی که تعین ندارد، در وجود او اثر میگذارد تا او را از تعینات خود، خارج بکند. اینها یک نگاه بسیار عظیم است. بعضی مباحث دیگر وجود دارد که وقت گذشته است که آنها را بیان بکنیم. تشکیلات جهانی را میتوانیم از مساجد و قبله و نماز، سوژه بگیریم که خدای سبحان، جهانی ترین تشکیلات در ارتباط و بهترین و هماهنگ ترین ارتباط را در مساجد و قبله قرار داده است که هر کسی در هر کجای عالم قرار دارد، باید به یک سمت در هستی و کره زمین، دایره وار نماز بخوانند. این، بالاترین کار تشکیلاتی است که تحلیل آن بسیار دقت میخواهد. ان شاء الله خدای سبحان به ما توان بدهد که با هم به این عهد جمعی، وفادار باشیم.
وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللّهِ وَ بَرَكاتُهُ
[1] بقره/261
[2] همان
[3] بقره/265
[4] حدید/25
[5] نساء/77
[6] بقره/109
[7] همان
[8] نساء/102
[9] نساء/102
[10] نور/55
[11] حج/41
[12] همان
[13] یونس/87
[14] وسائل الشیعة؛ ج 5؛ ص 387
[15] من لا یحضره الفقیه؛ ج 4؛
[16] بحارالأنوار؛ ج 86؛ ص 197
[17] یونس/87
[18] همان
[19] همان
[20] اعراف/129
[21] قصص/5
[22] توبه/67
[23] توبه/71
[24] ابراهیم(ع)/37
[25] همان
[26] همان
[27] بقره/125
[28] بصائر الدرجات؛ ج 1؛ ص 196
[29] بحارالأنوار؛ ج 92؛ ص 15
[30] تهذیب الأحکام؛ ج 3؛ ص 265
[31] مرآة العقول؛ ج 15؛ ص 251
[32] بحارالأنوار؛ ج 9؛ ص 301
[33] همان
[34] بحارالأنوار؛ ج 46؛ ص 30
[35] مستدرک الوسائل؛ ج 6؛ ص 473
[36] مستدرک الوسائل؛ ج 3؛ ص 616
[37] همان
[38] الکافی؛ ج 3؛ ص 268
[39] وسائل الشیعة؛ ج 3؛ ص 79
[40] روضة الواعظین؛ ج 2؛ ص 318
[41] همان
اولین کسی باشید که برای “حرکت کاروانی، جلسه 15” دیدگاه میگذارید;