سخنرانی و گزارش تصویری
سخنرانی استاد عابدینی
«مراسم عزاداری دهه اول ماه محرم الحرام 1443 ه.ق / 1400 ه.ش»
« اهمیت خانواده و ازدواج در نظام تکوین و تشریع »
صوت جلسات
تصاویر جلسات
متن جلسات
بسماللهالرّحمنالرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قيامِ يَوْمِ الدّين.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
انشاء لله از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید. (صلوات حضار) هرچقدر دوست داریم با تمام وجود وارد ماه محرم شویم، وارد مجالس امام حسین (علیه السلام) بشویم وجودمان پشت محرم جا نماند، وارد بشود، هر چقدر زیارت امام حسین( علیه السلام) در دنیا و شفاعت حضرت را در آخرت طلب داریم و دوست داریم صلوات دوم را بلندتربفرستید.(صلوات حضار) تمام عشق و علاقه مان را به حضرت زهرا (سلام الله علیها) تمام علاقه و عشق مان و محبت مان را به حضرت با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. (صلوات حضار)
شب اول ماه محرم است و با توجه به اینکه زمانها و مکان هر کدام خصوصیتی دارند و به تعبیر مرحوم آقامیرز جواد آقای ملکی تبریزی (استاد امام و از اساتید مبرز اخلاق) که فرمودند زمانها منازل سلوک هستند و هر زمانی یک منزل خاص است که انسان باید بهره اش را از آن زمان بگیرد تا این زمان در وجودش ثبت و باقی بماند، ثبت بشود و باقی بماند، لذا ماه محرم از جمله زمانهای بزرگ و منازل عظیم سلوک الی الله است که انسان در ماه محرم سوار بر کشتی نجات اهل بیت میشود و دو ماه همراه میشود که این همراهی با این کشتی و سوار بر این کشتی شدن (که ناخدای این کشتی امام حسین علیه السلام است) دو ماه ارتباط با امام حسین (ع) ملکه وجودی ما میشود. لذا باید با تمام وجود وارد شویم.
جریان حرکت با کاروان امام حسین علیه السلام… دقت بکنید این نکات به عنوان مراقبات ماه محرم عرض میکنم. امشب بحثمان را مقدمتا مراقبات ماه محرم عرض می کنم. انشالله از فردا، اگر زنده بودیم وارد اصل بحث این چند شب خواهیم شد.
ماه محرم یک حرکت کاروانی توسط امام حسین (علیه السلام) شکل گرفت که تمام بزرگ و کوچک، زن و مرد، امام و ماموم همه در این کاروان شرکت کردند. یاران و اهل بیت همه یک سفری را که نهایتش وصال معبود بود. نهایتش شهادت و لقای الهی بود، اوج توحید بود. حرکت از خانه خدا آغاز شد، اما نتیجه سفر با لقای خدا به ثمر رسید، با توحید به نتیجه رسید، باید حال انسان در محرم (این ها را شعار نبینید احساس کنید.) مثل پیوستن به این کاروان باشد. انسان وقتی وارد ماه محرم میشود احساس کند که به این کاروان پیوسته است.
کار کاروان و حرکت کاروانی خصوصیاتی دارد. یک خصوصیتش این است که کاروان دائم در سفر است. یک جایی نمی نشیند، این گونه نیست که بخواهد انسان بنشیند و بشنود بلکه می رود و می رسد، دقت بکنید که انسان باید حالش حال رفتن و رسیدن باشد نه نشستن و شنیدن. نشستن و شنیدن کار قاعدین هست. بله ممکن هست انسان در منزل و توقفگاهی، توقفی بکند. اما این توقف برای انرژی گرفتن و تجدید قواست تا حرکت بکند، یعنی باید اگر شما یک ساعت، دو ساعت، در این مجلس می نشینید احساس بکنید انرژی گرفتید و تمام روز در حرکت باکاروان هستید. فلیرحل معنا.[1] حرکت کند با ما. توقف بی معناست. حالمان اگر حال حرکت شد، این حال حال در حقیقت انسان را روز به روز، ایجاد تغییر میکند . پس این یک نکته که احساسمان در محرم این باشد که احساس بکنیم همراه با یک کاروانی شدیم که این کار کاروان، حرکت و سفر است، ولی این سفر فقط سفر مکانی نیست.
مثالی خدمتتان عرض می کنم : یک دانشگاهی (دانشگاه خوارزمی در کرج) یک سالی من صحبت می کردم ماه رمضان بود. یک ماه قرار بود آنجا صحبت کنیم. زمستان سردی هم بود. چندین سال پیش بود. شاید سالهای 77 یا 78 بود. ماه رمضان در زمستان بود. زمستان سردی بود. حصارک کرج هم سردتر از جاهای دیگر است. پای کوه است سرد است. گرم کنندههای دانشگاه هم خراب شد . روز یازدهم یا دوازدهم بود، ما آن جا در رابطه با یقظه و بیداری و حرکت صحبت میکردیم . بحثمان یقظه و بیداری و حرکت بود. منتهی این حرف که آدم می زند یک طور است. دیدن یک طور دیگر است. وقتی که این ها از کار افتاد بچه ها دو روز سه روز در سرما مریض شدند. سرما خوردند. دیدند که نمی شود. دانشگاه اعلام کرد دانشگاه ها یک ماه تعطیل است تا بتوانند این گرم کننده ها را درست کنند. حالا یک ماه تعطیل بود. چند اتوبوس بود بنا بود دانشجوها را از آن جا منتقل کند به کرج. فاصله است. همه ی نکته این جا بود. من داشتم می رفتم نماز. دیدم اتوبوس ها راه افتاده اند دارند یک عده دانشجوها را می برند. خب همه که نمی شود جمعیت زیاد است. چند هزار نفر آن جا دانشجو بود. حالا این اتوبوس ها داشتند می رفتند. دیدم که این بچه ها از باب این که هر کدام زودتر بتوانند برسند… این اتوبوسهای بنزهای قدیمی را نمی دانم دیده بودید یا نه؟ 302هایی که سپرهایشان خیلی صاف است و سپری ندارد اتوبوس. نمی دانم شما تصور دارید یا نه. بچه ها سوار این ماشین ها شده بودند. پر شده بود. رکاب هایش پر بود. من دیدم بعضی ها پایشان را گذاشته اند روی لبۀ این سپر. دستشان را داده اند دست کسی دیگر که دستش را بگیرد که اگر ماشین روی دستانداز می رفت پایش از آنجا رها می شد. اما چون می دانست اگر سوار این اتوبوسها نشود امروز باید بماند و فردا باید برود، این قدر برایش اهمیت داشت این حرکت، این طور با سختی و با نوک پا [ایستاده بود.]. یک جای کوچکی که پیدا کرده بود خودش را بند کرده بود تا برود. من ایستاده بودم و نگاه می کردم. نزدیک اذان ظهر بود که باید می رفتیم مسجد. باور بکنید در عمرم این طور حرکت ندیده بودم که آدم بفهمد باید برود. ایستاده بودم همین طور گریه کردن و اشک ریختن که خدایا اگر باور بکنیم باید برویم نمی خواهد یک جای فراخ راحت آرام همه چیز مهیا باشد تا انسان حرکت بکند. نه، یک جای پای کوچک که بند بشود انسان بتواند، آن هم با خطر با همۀ امکان خطرهایش [کافی است] تا خودش را آن جا بند کند و برود. چون می داند باید برود. اگر امروز نرود یک روز دیر می رسد. یک روز دیر رسیدن شوقی است حرکت. هر چقدر شوقش بیشتر بود خطرپذیریشان بیشتر است. تحمل خطر برایشان راحت تر می شد. بعضی ها هم نمی رفتند. می گفتند این طوری است. ما نمی رویم. این شوق نداشت. این دل تنگی نداشت. این سختی ماندن برایش سخت نبود. اما آنی که می دانست باید برود، منتظر یک جا که بیایند صندلی به او تعارف کنند نبود.
جریان کاروان امام حسین علیه السلام آن هایی که منتظر بودند تا یک جای پای خوبی پیدا بکنند یک جای مناسبی پیدا بکنند تا راه بیفتند آن ها باحضرت حرکت نکردند، جا ماندند. بعضی ها هم که آمده بودند تا شب عاشورا رفتند. دیدند این جا خطر دارد. اگر کسی می خواهد این شب ها به کاروان حضرت بپیوندد، احساس میکند که شهدا رفتند، یک جای پا پیدا کردند چسبیدند و رفتند خیلی ها رسیدند، ما جا ماندیم. الان تصویر که میکنیم می بینیم خیلی ها با ما بودند آن هارفتند رسیدند و ما هم همین جور داریم در سرگردانی خودمان دور میزنیم، چرا؟ چون دنبال یک جای پای خوب هستیم.
آمدن در مجلس امام حسین (علیهالسلام) یک توفیق عظیم است. اما سعی کنیم این حال حرکت در ما از امشب شروع شود. اثر این حرکت چیست؟ اثر این حرکت این است که انسان باید احساس بکند وقتی کنارحضرت می آید، مرزهای خوبی برایش پررنگ تر میشود مرزهای بدی هم برایش پررنگ تر میشود، یعنی وقتی انسان یک سال، یازده ماه، در عادتها، غفلتها، نعوذ بالله معصیت ها، فطرتش از آن حالت استقامت خارج شده و انحراف پیدا میکند دیگر عادی می شود گاهی بعضی از مسائلی که قبلاً برایش پررنگ بود، حساس بود، حالا می بیند حکم دین دین خدا زیر پا رفته بیتفاوت عبور می کند، چون مرز بدی و خوبی برایش کمرنگ شده است. ممکن هست خودش هم مرتکب نشود، اما اگر ببیند دیگران [مرتکب میشوند] دلش نمیسوزد، حالش منقلب نمی شود.
امام حسین (علیه السلام) برای چه قیام کرد؟ برای این که امر به معروف و نهی از منکر را اقامه بکند، دین پیغمبر را اقامه بکند. اگر می گویند در مجلس امام حسین علیه السلام وارد شدن یعنی این. اگر کسی وارد می شود در این جا، باید این گونه باشد که وقتی اشک میریزد اشک مثل آن سیم اتصالی می ماند که فطرت ما را مرتبط می کند به فطرت امام حسین (علیه السلام) که فطرت کل هستی است، میزان کل است، دقیقترین تنظیمات در وجود امام هست، وقتی مومن بر مجلس امام حسین وارد می شود، اشک از چشمش جاری می شود، این اشک چه کار میکند؟ او را مرتبط می کند با ترازو و میزان امام حسین و اگر ناخالصی در این میزان پیش آمده است، عادتها، غفلتها، میزانش را به هم زده است، ترازش را به هم زده است، با اشک تنظیم نیست.
آن وقت از کجا بفهمد تنظیم شده است؟ وقتی دارد از مجلس امام حسین علیه السلام خارج میشود حالا میبیند اصلاً نگاهش کم کم دارد متفاوت میشود. اقامه دین خدا، حکم خدا را که می بیند دارد اقامه میشود، تمام وجودش شاد می شود. اگر جایی زمین میخورد، تمام وجودش ناراحت میشود و غصه میخورد. این می شود اثر همراهی با کاروان امام حسین علیه السلام.
اما اگر این جا اشک ریختیم وقتی از مجلس امام حسین میخواهیم خارج شویم احساس بکنیم سبک شدیم فقط خوب شد خالی شدیم، این چیست؟ این بد نیست اما حرکتی ایجاد نمیکند. اثر اشک باید این گونه باشد که که وقتی دارید از مجلس حضرت خارج می شوید احساس بکنید دوشتان سنگین تر شده است. چرا؟ ظرفیت پیدا کردید بار سنگین تری را از تکالیف همراه بردارید. یار برای امام حسین شدید. نیامده اید این جا فقط کیف کنید بروید، آمده ایم اینجا… تعبیر این است انما زیارتنا، زیارت ما، تجدید عهد با ما است. تجدید بیعت با ما اسات. لذا وقتی انسان دستش را میگذارد روی سینه و سلام می دهد در روایت دارد که اگر رفتید بر مزار ما دست راستتان را بگذارید روی قبر ما. اگر نتوانستید بر قبر بگذارید، بر نزدیکترین جایی که به آن جاست دست راستتان را بگذارید به دیوار. از این طرف قلب مومن چیست؟ عرش الرحمن است. اگر ما از دور داریم زیارت میکنیم دستی بر سینه میگذاریم جایگاه امام هست. داریم در این شبها امام را دعوت می کنیم به قلبمان.
پارسال مفصل عرض کردیم آمدن به مجلس امام حسین (علیه السلام) طبق روایات ما زیارت حضرت است و در روایات می فرمایند زیارت از دور نداریم . زیارت از دور اگر گفته شده مال ابتدای امر است و الا زیارت از دور زیارت از چیست ؟ زیارت حضرت هست، وجود حضرت سعه دارد همه جا هست اگر باور کردیم که وقتی به مجلس حضرت وارد می شویم بر حضرت وارد شدیم چه جوری می نشینیم؟ می شود انسان بی وضو بر حضرت وارد شود؟ خیر. می شود انسان بی ادب بنشیند در محضر حضرت؟ خیر. می شود در محضر حضرت که انسان حواسش جمع نباشدو جای دیگری باشد؟ نه نمیشود .ازاین رو بعضی بزرگان میفرمودند که ورود به مجلس حضرت مثل زیر قبه حضرت است که دعا مستجاب است. خیمه حضرت مثل زیر قبه حضرت است.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت را ایشان میفرمودند: که محرومیتهای ما، چوب عدم باورهایمان است. چون باور نمیکنیم محروم میشویم. ما الان این ها را میشنویم به قدری که باور بکنیم بهره میبریم، به قدری که باور نکنیم باور اعتقاد پیدا نکنیم اثر نمیبینیم. هر چقدر انسان باورش در این مسائلی که روایات فرمودند قویتر شود بهره اش بیشتراست. از طرف حضرات هیچ بخلی در اعطا نیست آن چه که ما کم میگیریم مال ظرفیت کم ماست. از آن طرف اعطا نامتناهی است از این طرف گرفتن محدود است. چرا؟ چون با تمام وجود وارد مجلس حضرت نشدیم اگر باور بکنیم…
مثال را برایتان بزنم بد نیست. آیت الله بهجت میفرمودند: یک کسی بود چله میگرفت برای این که بتواند خدمت حضرت برسد در یکی از چلهها که کنار بیت الله الحرام گرفته بود همان جا ۴۰ روز کنار بیت الله بود روز چهلم دیگر خیلی اوراد و اعمالش را زیاد کرده بود تا خدمت حضرت برسد شخصی آمد سوالی از او کرد. این ها را حضرت آیت الله بهجت می فرمود. او هم برای این که حال و اورادش به هم نخورد جواب کوتاهی داد که آن شخص زود برود. آن شخص رفت. دوستش رسید گفت چه کردی؟ نتیجه گرفتی؟ حضرت را دیدی؟ گفت نه، هنوز محقق نشده. گفت حضرت الان پیشت بود، که بود؟ همان کسی که به صورت سوال کننده آمده بود.
لذا ما چه میدانیم حضور حضرات این جا چگونه است؟ آن شخصی که دم در ایستاده است آن شخصی که سر خیابان ایستاده آن کسی که در مجلس نشسته نمیدانیم. اما یقین داریم باور داریم صاحب مجلس هست و این جورهم نیست که اگر در این مجلس باشند در مجلس دیگر نباشد. وجودشان سعه دارد احاطه دارد اگر این را باور کردیم آن موقع تمام عزاداری هایمان سینه زدن هایمان خواندن هایمان حرف زدنهایمان… اگر من که دارم این جا صحبت میکنم ، باورم این باشد که امام حرف من را می شنود، جرأت میکنم هر چیزی را جلو حضرت بگویم؟ اگر مداح ما باور بکند که در مجلس حضرت حضور دارد می تواند هرجوری بخواند؟ می داند باید یک طوری در محضر حضرت بخواند که حضرت راضی باشد. مستمعی که نشسته اگر بداند در محضر حضرت نشسته است هرجوری می نشیند؟ نه احساس میکند که در مجلس امام حسین (علیه السلام) آمده است و امام حسین حضور دارد امام زمان حضور دارد مادرشان حضور دارد اگراین باورش شود.
پس مجالس حضرات… این ها شعار نیست. انس ما با حضرت در ماه محرم و صفر است که در این دو ماه با حرکت کاروانی همراهی دائم است. لذا به ما توصیه کردند (بعضی ها خوب نتیجه گرفتند) گفتند خانمها در خانه سعی بکنند در این ماه بهخصوص این دهه آشپزخانه خانه شان را مطبخ امام حسین بکنند. با این که برای خانواده و بچهشان و برای شوهرشان و همسرشان دارند غذا می پزند می گویند عیب ن دارد. یک پرچم بزند این جا بگوید که این جا من غذا را به نیت امام حسین (ع) میپزم برای همسر و فرزندانم. می گویند قبول می شود. یک زیارت عاشورا در خانه خوانده شود در روز و بگویند این جا حسینیه حضرت است. عیب ندارد. این انس است ، این دعوت کردن امام به خانه است و قطعاً بدانید که دعوت کردن با همراه شدن او همراه هست یقین بدانید از آن طرف بخلی نیست. هر چقدر ما از این طرف حواسمان جمع باشد آن طرف در حقیقت عنایت دارد. این هم یک نگاه است که من میخواستم عرض بکنم.
یک نگاه دیگر این که امشب حتماً احساس بکنیم با اذن ورود میخواهیم بر محرم داخل بشویم همچنان که با اذن ورود بر حرمهای حضرات وارد می شویم آن جا یک مکان است این زمان هم زمان متعلق به آن هاست اذن ورود در… اجازه بگیریم بگوییم خدایا اجازه میدهی ما وارد بر محرم شویم؟ یا رسول الله اجازه میدهیم ما وارد بر محرم شویم؟ یا فاطمه جان اجازه می دهید ما وارد بر محرم شویم؟ باید از حضرات اذن بگیریم از ملائکه خدا اجازه بگیریم .
بعد حضرت آیت الله بهجت(ره) می فرمودند روایت هم دارد اگر خواستید بفهمید به شما اذن دادند یا نه ببینید قطره اشکی از چشمتان در وقت اذن می آید؟ اگر دیدید یک قطره اشک آمد این علامت این است که اجازه دادند. لذا آقای بهجت میفرمودند وقتی می روید حرم حضرات، یک خرده صبر کنید تحمل بکنید دم در که می خواهید وارد بشوید، یک قطره اشکی بیاید و دل بشکند آن وقت وقتی انسان وارد میشود با تمام وجودش وارد می شود. الان زیارت عاشورا خواندند، سلام دادیم، اذن گرفتیم، اشک آمده وارد شدیم بر مجلس، انشالله این ورود ما همراهی با حضرت باشد. اگر در اعتقاداتمان این باورها را کردیم، اصلا نوع نگاهمان متفاوت می شود. ورودمان به مجالس جواب است. هل من ناصر ینصرنی حضرت است. یعنی ما می گوییم یا اباعبدالله نبودیم آن روز. اما امروز که هستیم لبیک ما آمدن به این مجالس است. بنابراین اگر در آن زمان بودیم، وقتی میخواستیم بر حضرت وارد شویم، کنار حضرت میخواستیم به شهادت برسیم، جلوی روی حضرت میخواستیم به شهادت برسیم، آیا حال خاصی داشتیم وآیا اینک حالمان برای ورود به این مجلس این گونه هست ؟
مثال دیگر: اگر به ما بگویند اتوبوس آمده، جلوی درب ایستاده است. دشمن حمله کرده است فدایی میخواهد برود جلو و در خط مقدم در مقابل دشمن از مکتب اهل بیت دفاع کنند از کشور اهل بیت دفاع کند. چند نفر از ما همین الان درون خودمان خودمان را محاسبه کنیم آمادهایم با تمام وجود بگوییم میدویم ما اول برویم؟ نه منتظر خداحافظی از کسی بمونیم نه بگوییم حالا برویم کارهایمان را آماده بکنیم؟
اگر کسی می آید مجلس امام حسین (علیه السلام) یعنی اینکه کارهایش را آماده کرده است سرباز است لذا اگر انسان حق الناسی به گردنش هست در صدد ادای آن بر می آید اگر معصیتی بوده، توبه می کند وارد می شود. خود من این قدر باور دارم از قم که میخواستم راه بیفتم غسل زیارت کردم. گفتم خدایا ما میخواهیم بر مجلس امام حسین (علیه السلام) وارد شویم می خواهیم به زیارت امام حسین (علیه السلام) برویم. مثل حرم حضرات که می خواهیم برویم با غسل زیارت می رویم. من باور و یقین دارم که مجالس حضرات زیارت حضرات هست لذا با غسل زیارت آمدم. اگر این نگاه در وجود انسان ملکه بشود، هر چقدر باور شود آن وقت می بینیم که نتایج و ثمرات مجالس امام حسین (علیه السلام) بیشتر می شود. این هم یک نکته می خواستم عرض بکنم.
یک نکته دیگر این است که تعبیر روایت این است که : مثل الامام مثل الکعبة.[2] مثل امام، مثل کعبه است که انسانی که وارد می شود برامام مثل کعبه است . انسان وقتی می خواهد برکعبه وارد شود احرام می بندد محرم می شود. محرم که شد اثرش چیست؟ خیلی از چیزهایی که در حالت عادی حلال است در آن حالت برای انسان حرام می شود. کسی که در ماه محرم وارد می شود محرم می شود. چون بر امام وارد شده. وقتی محرم شد خیلی از چیزهایی که در حالت عادی بازیگوشی هایی که دارد در محضر امام مراقبه دارد که آن کار را نکند. الان به شما بگویند در محضر مقام معظم رهبری باشید. ببینید چقدر حال انسان متفاوت می شود؟ چقدر فرق می کند؟ به آدم بگویند یک ملاقات خاص بین تو و ایشان گرفته اند. وقتی که می رود آن جا چقدر حالش چه است؟ حالا ببینید در محضر امام معصوم، قطب عالم وجود، رابطهی آسمان و زمین هستی آفرین، چقدرحال انسان متفاوت می شود .
خدا به آیت الله حسن زاده سلامتی عطا کند ایشان وقتی که در خیابان صفاییه قم که حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) آن جاست می خواستند برای درس بیایند و رد شوند به نزدیک درب حرم که میرسیدند که از آن جا صحن حضرت پیدا بود قبل از این که برسد محاسنشان را مرتب میکردند لباسشان را تنظیم می کرد نگاه در آینه ای که همراه داشت نگاه می کرد ببیند… بعد می آمد از آن جا رد می شد. آدم وقتی می خواهد وارد مجلس امام حسین (علیه السلام) شود باید احساس بکند که دارد بر محضر حضرت وارد میشود. چقدر این آداب برای انسان مختلف می شود و محرم میشود، وقتی محرم شد حالا بر (مثل الامامه مثل الکعبه)… آمده اینجا تا طواف کند. این سینه زدن ها این خواندن ها و چرخیدن ها این ها طواف است. این ها وارد کردند حضرت در دل است. واقعا این طوری است. این باور در وجودمان ان شاء الله شکل بگیرد.
اگر دوستان یادشان باشد ما پارسال راجع به اخوت و ولایت صحبت کردیم که راه رسیدن به ولایت الهی فقط از راه ولایت معصوم است و راه رسیدن به ولایت معصوم(ع) از راه ولایت بین مومنین است که باید انسان وزنه محبت بین مومنین و ارتباط با مومنین را [زیادترکند] که مفصل این را داشتیم. ده شب راجع به این صحبت کردیم. امسال بحث دیگری مکمل آن بحث. موضوعش را عرض می کنم ان شاء الله از فردا شب در خدمت دوستان هستیم. بحث امسال این است که ما در نظام عالم وجود، رحم داریم که می گوییم ارحام، وابستگان و فامیل. محور ارحام از رحم است. رحم یعنی آن مکانی که انسان از آن زاده میشود که یک مادر است که این رابطه را برقرار می کند. بعد در روایت می فرمایند (که حالا بعدا مفصلش را عرض می کنیم) یک رحم داریم که همین رحم ظاهری است که ارتباطات فامیلی و همخونی از آن نشأت می گیرد این یک رحم اولی است . یک رحم بالاتر داریم (روایت می فرماید) که رحم معنوی انسان است که آن رحم، اهل بیت هستند میفرماید: که ما رحم شما هستیم. همان طوری که در نظام بدنی شما، هم خونی باعث یک نزدیکی ویژهای میشود، صفات شما با همخونی به هم نزدیک میشود، ارث راجع به آن مطرح میشود، ارتباطات و روابط بین ارحام کاملاً متفاوت می شود، وقتی که شما این رحم را خوب انجام دادید، از رحم ظاهری به رحم معنوی و ولایی میرسید که ما هستیم، بعد حدیث قدسی می فرماید که «اشتققت اسمک من اسمی»[3]. اسم رحم که چه رحم معنوی چه رحم مادی خدا میفرماید: اسم تو را از خودم مشتق کردم که آن رحمت من است. رحم ازجهت لغت از رحمت گرفته شده است لذا میفرماید: سه رحم درطول هم داریم: رحم به معنای خانواده،رحیم به معنای خانواده ولایی یعنی اهل بیت (علیهم السلام)، رحم به معنای رابطه با خدا. بعد می فرماید: راه رسیدن به رحم ولایی از راه رحم خانواده است و راه رسیدن به رحمت الهی از راه خانواده که رحم جسمی است یا رحم ولایی و ازآن جا به رحم رحمانی.
این بحث را انشالله به عنوان این که آقا فرمودند… من این جمله آقا را بخوانم که چرا این بحث را انتخاب کردیم؟ آقا در فرمایشاتی که داشتند فرمودند… دو سه سال پشت سر هم تکیه کردند آقا فرمودند: به خصوص من تکیه میکنم در این برهه از زمان روی مسئله خانواده تکیه کنید. دشمن، نه دشمن ایران یا دشمن انقلاب، دشمن بشریت (یعنی این نقشه فقط برای ایران نیست، برای همه بشریت است) تصمیم گرفته است که نظام خانواده را در بین بشر از بین ببرد. خانواده سنت الهی است دشمن بشریت یعنی جریان سرمایهداری بین المللی و صهیونیسم تقریبا از حدود ۱۰۰ سال پیش تصمیم گرفتند که خانواده را در بین بشر از بین ببرند. بعد ایشان جملاتی می فرمایند. آخرش می فرمایند: شما (به مداحان خطاب میکنند) مبارزه با اینها را جزء برنامههای خودتان قرار بدهید. طهارت و پاکیزگی دامن جوان های کشور را، مورد همت خودتان قرار بدهید، بر آن همت بگمارید و این یکی از بهترین کارها و یکی از موثرترین شیوهها برای حفظ انقلاب و رشد انقلاب و برای حفظ نظام اسلامی است. با توجه به فرمایشات آقا انشالله این چند شب راجع به خانواده [صحبت می کنیم. اساس کربلا بر خانواده بود. لذا هم طفل شش ماهه در آن بود هم زینب کبری (س) بود هم خانم رباب هم سکینه بود هم رقیه بود.
عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین
تا قیامت در دل اهل ولا منزل و کاشانه کردی یا حسین
دلهای ما به یاد حضرت است، قلب ما با یاد حضرت میزند، حرارت امام حسین(ع) در تمام قلوب مومنین است.
گرد شمع بیزوال خویشتن (شمعی که دائم دارد نورافشانی می کند، حرارت می دهد)
گرد شمع بی زوال خویشتن عالمی پروانه کردی یاحسین
جان و مال و هستی خود را فدا در ره جانانه کردی یا حسین
جرعه نوشان می توحید را سرخوش از پیمانه کردی یا حسین
خویشتن را بهر صهبای شهود ساقی میخانه کردی یا حسین
عالمی را در عزای خویشتن تا ابد غمخانه کردی یاحسین
امشب در خانۀ مسلم برویم. مسلم را که قاصد امام حسین (علیه السلام) و پیک ویژه حضرت برای بیعت با کوفیان بود شبی که نماز خواند دیگر کسی پشت سرش نبود. با اینکه ۱۸ هزار نفر بیعت کرده بودند و نامه نوشته بودند. نماز که تمام شد دید کسی نیست. حواسمان باشد. آن ها کمتر از ما نبودند. ولی رها کردند و رفتند. سخت شد کار. چون از اول برای سربازی نیامده بودند.
آواره کوچهها شد اما بالاخره صبح کرد. خبر دادند جایش کجاست. حمله کردند بالاخره در چند ساعت جنگ و گریز مسلم را گرفتند. بردند دارالاماره. مسلم وقتی میخواست وارد دارالاماره شود خون تمام دهانش را گرفته بود. لبهایش در اثر ضربهها پاره شده بود. عطش بر وجودش مستولی شده بود. کسی جرعه آبی، کاسه آبی برای مسلم آورد. وقتی کاسه آب را گرفت بخورد خون دهانش در آب جاری شد. آب را رد کرد. کاسه دیگری آوردند. باز هم نشد. گفت اگر قسمت من آب بود می خوردم. با همان عطش او را بردند بالای دارالاماره. دیدند مسلم گریه میکند گفتند تو چرا گریه میکنی؟ گفت من دارم گریه میکنم که نامه نوشتم به حسینم که بیا اینجا آماده است نمیدانستم این جوری پیمان شکنی میکنند همچنان که با بابایش کردند و تنهایش گذاشتند. سر مسلم را از بدن جدا کردند از بالای دارالاماره پایین انداختند، تنش را در بازار چرخاندند.
خبر را به امام حسین (علیه السلام) در یکی از منزلهای سر راهی که حضرت میآمد رساندند که مسلم هم شهید شد. اینجا حضرت دارد که دختر مسلم را صدا زد. قبل از اینکه خبر بدهد روی پایش نشاند. او را احترام کرد. نوازش کرد. آماده کرد تا خبر را بدهد. اما نمی داند روز عاشورا جلوی چشم بچه…
[1] . عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۱۶، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۲۳۰، بحار الأنوار ، ج۴۴، ص۳۶۶، اللهوف ، ج۱، ص۳۰
[2] . الإنصاف ، ج۱، ص۱۷۹، کفایة الأثر ، ج۱، ص۱۹۷، تهذيب الأحكام ، ج۲، ص۲۶۲، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۸۵۵، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۳۵۷، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۳۳، ، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۳۵۲، عوالم العلوم ، ج۱۱، ص۷۸۳، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۱۹۷، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۶۴، ، عوالم العلوم ، ج۱۱، ص۸۷۵، الإنصاف ، ج۱، ص۴۱۰، الإنصاف ، ج۱، ص۵۳۳، الکافي ، ج۶، ص۴۵۲، کفایة الأثر ، ج۱، ص۲۴۶، الوافي ، ج۲۰، ص۷۳۰، وسائل الشیعة ، ج۵، ص۳۶، ، اثبات الهداة ، ج۲، ص۱۸۱، اثبات الهداة ، ج۳، ص۱۱۷
[3] . اثبات الهداة ، ج۳، ص۶۵، المحتضر ، ج۱، ص۲۵۸، بحار الأنوار ، ج۱۸، ص۳۱۲، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۳۵۴، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۶۲، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۳۹۷، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۸۷، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۱۰۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۴، ص۱۹۳، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۳۸، ، مائة منقبة ، ج۱، ص۴۹، الیقین ، ج۱، ص۲۳۹، الیقین ، ج۱، ص۵۶۷، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۹۲، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۵۸۷، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۴۰۱، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۸، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۳۳۸، بحار الأنوار ، ج۳۸، ص۱۲۱، ، روضة الواعظین ، ج۱، ص۵۵، المحتضر ، ج۱، ص۲۵۰، بحار الأنوار ، ج۱۸، ص۳۳۸، ، معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۰۲، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۵، ، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۱۹۶، المناقب ، ج۱، ص۱۷۹، بحار الأنوار ، ج۱۸، ص۳۸۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۵، ص۲۴۶
بسماللهالرّحمنالرّحیم الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطاهرین و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ إلَي يَوْمِ الدّين.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلا.ً
ان شاء الله از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید. (صلوات حضار) هر چقدر شوق به زیارت امام حسین (علیه السلام) در دنیا که توفیقش برای ما ایجاد شود و امید به شفاعت امام حسین (علیه السلام) در آخرت داریم، هر چقدر زیارت و شفاعت حضرت را دوست داریم، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. (صلوات حضار) دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را با صلوات بلند بر محمد و آل محمد خرسند کنیم. (صلوات حضار) ان شاء الله یک روزی وارد می شویم می بینیم این صلوات ها را، که با ذوق و شوق، با محبت فرستادیم، آن چنان وجود نورانی است، در مهلکه های قیامت دست ما را می گیرد، یکی پس از دیگری ما را عبور می دهند، می گویند این کسی بود که در فلان مجلس، بر ما این گونه صلوات فرستاد. یک صلواتی بفرستیم که تمام مشکلات مسلمان ها و به خصوص مومنان به راحتی حل بشود و دشمنانشان انشاالله نیست و نابود بشوند، صلوات بلند مرحمت کنید. (صلوات حضار)
دیروز در مورد ورود به ماه محرم مباحثی را خدمت دوستان عرض کردیم. با این نکات که مجالس حضرات، ورود و زیارت بر حضرات است. باور بکنیم که زیارت حضرات است، بر محضر حضرات وارد میشویم و مجالس حضرات، مجالس عهد و پیمان است. این ها را یادمان باشد. لذا با تمام وجود وارد بشویم و چیزی از ما باقی نماند و همین جور هم که وقتی انسان وارد میشود، مراتب در ورود داریم. تعبیر اذن ورود، این است که، خدایا به من اذن بده «افضل ما اذنت لاحد من اولیائک»[1]. لذا بهترین اذن برای ما باشد. بهترین اذن با بهترین آمادگی است. انشاالله خدای سبحان به همه ما توفیق بدهد بهترین اذن را به ما بدهند، بهترین اذن، بهترین بهرهمندی است، بهترین همراهی است، بهترین زیارت امام حسین است. در حقیقت هر لحظهای که در این جلسه بر انسان می گذرد همراهی با حضرت است. انشاالله بهترین ورود را امشب و شب های آینده داشته باشید. این فقط از باب یادآوری نکته باشد برای اینکه دوستان مجالس حضرات را قدر بدانیم.
بحثی که در محضرش بودیم و بنا بود این شبها خدمتش باشیم قرار بود که بحث خانواده و هیئت باشد که ارتباط خانواده با هیئت چیست؟ مجالس امام حسین (علیه السلام) چه ربطی با خانواده پیدا میکنند؟ و خانواده چه نقشی در رابطه با هیئت میتواند داشته باشد؟ و از این جلسات چه بهره مندی می توانیم پیدا بکنیم که خانواده را به خانواده ولایی تبدیل بکنیم؟ وهر خانواده ای با این نگاه تبدیل به خانواده ولایی بشود. انشاالله در این چند شب بحثمان راجع به این مسئله است.
بحث خانواده یک ریشه عمیقی دارد. اگر بخواهیم از سادهترین و دورترین نقطه شروع بکنیم تا برسیم به پیچیدهترینش، این است : همه موجودات، دقت بکنید، از کجا دارم شروع میکنم، همه موجودات به غیر از خدای سبحان، مخلوق شدند و زوجین خلق شدند:﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ﴾[2]. هر چیزی را که خلق کردیم، زوج خلق کردیم. یعنی اگر شما اتم را نگاه بکنید که ریزترین، در به اصطلاح آن چیزی که قابل، به اصطلاح حالا از آن ریزتر هم رفتند) اتم را تصور بکنید که همه موجودات از این در حقیقت، جزء ریز تشکیل شدند خودش یک پوسته دارد به آن الکترون می گویند. یک هسته دارد به آن پروتون و نوترون می گویند. آن پروتون و نوترون بارش مثبت هست. آن پوسته که دورش هست بارش منفی هست. یعنی منفی و مثبت می شوند زوجین. که همدیگر را جذب میکنند. لذا آن پوسته با این هسته با هم، مکمل وجود هم هستند که این اگر نبود عالم قوام نداشت. این ازآن ذره ترینش.
بعد بیایید به هر مولکولی که تشکیل می شود، یک خرده بالاتر، که همه مواد عالم از این تشکیل شده است، آن جا هم همین جاری است. بیایید در نباتات، گیاهان. آیا در گیاهان زوجیت در آن ها هست یا نیست؟ آیا در حقیقت زن و مرد دارند یا ندارند؟ آیا در حقیقت زوجیت در… خیلی از گیاهها اصلاً زوجیت در آن ها آشکارهست. مثل نخل. اصلاً باید در نخل حتماً باروری ایجاد بشود. یعنی از نخل نر بر نخل ماده باید گرده افشانی بکنند بقیه گیاهها هم گرده افشانی دارند. منتهی پرندهها، باد، نمیدانم این ها این کار را انجام می دهند. در بعضی از گیاهان، خودشان، هر دو نرینه و مادینه در خود گیاه موجود هست. یعنی در یک گیاه، در یک درخت موجود هست. از این قسمت به آن قسمت باید چه شود؟ این زوجیت محقق شود. این مطالبی را که می گویم بحث ساده ای نیست.
حالا ببینید، دقت بکنید، میخواهم بگویم، عظمت خانواده و زوجیت یک سنت عظیم هستی است نه فقط در عالم انسانی. در حیوان که بیاییم، دیگر این مسئله خیلی آشکارهست، که مثل انسان، در حقیقت آن ها هم زوجیت دارند، زن و مرد دارند، مذکر و مونث دارند، نر و ماده دارند. حالا هر اسمی که میخواهید بگذارید، دارند. یعنی در حیوانات، این شدیدتر هست واضحترهست، نزدیک ترهست، پیچیدهتر هست، دقیقتر هست. به انسان هم که میرسد دیگر از همه این ها، پیچیده تر و دقیق تر در عالم انسانی است.
خب این یک نگاه به هستی است که همه هستی به غیر از خدای سبحان که ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[3] ﴿وَلَمۡ يَكُن لَّهُۥ كُفُوًا أَحَدُۢ٤﴾[4] کفوی برای او نیست بقیه هستی من کل شیء خلقنا زوجین. همه چیز زوج خلق شده است. خب اگر انسان این را نگاه کرد میفهمد زوجیت، یک سنت قطعی عالمگیر در همه هستی است. پس اختصاصی به انسان ندارد. این یک نکته.
نکته دوم هر موجودی از آن مولکول و یا به اصطلاح مادهای که در عالم مثل سنگ هر چیزی آب سنگ هوا هر موجودی تا برسد به گیاه حیوان انسان هر موجودی در عالم بقائش را دوست دارد، میخواهد باقی بماند. ببینید وقتی که شما میخواهید دستتان را در آب فرو بکنید این شکافت آب مقاومت دارد یا ندارد؟ شما باید انرژی وارد کنید اگر یک چیز سبکی باشد در آب فرو نمی رود. باید حتماً انرژی وارد بکند تا آب شکافته بشود. بقاء خودش را دوست دارد، نمیخواهد شکافته بشود، جدا بشود. سنگ شدیدتر این را نشان می دهد که سنگ شکسته شدنش سخت تر هست بقاء خودش را دوست دارد. هر چیزی حالا برسید به نباتات. نباتات بقاء خودشان را دوست دارند حیوانات بقاء خودشان را دوست دارند انسان هم بقاء خودش را دوست دارد لذا در مقابل مریضی در مقابل… مقاومت میکند تا سالم بماند. حیوانات هم همین جوری. اما چه کنند که این موجودات همه یک زمانی اجل دارند مرگ دارند پوسیدگی دارند چون پوسیدگی دارند از این طرف حب ذات دارند میخواهند بمانند جمع بین این ها چگونه میشود؟ از این طرف خدا در وجود این ها محبت بقاء را قرار داده است از این طرف زمان دارند یک زمانی از بین می روند چکار بکنند جمع بین این دو تا بشود؟ بقائشان را در نسلشان میبینند حالا اگر سنگ است در این که مثلاً یک ماده معدنی اطراف خودش را میخواهد شکل خودش بکند می بینید دائم توسعه پیدا می کند معدن توسعه پیدا میکند هر چقدر زور این بیشتر باشد اطراف خودش را چکار میکند؟ با آن فشارها با آن شرایط اطراف شبیهتر به خودش میشود اگر نبات است این نبات دوست دارد که گردههایش دانههایش… تلویزیون نشان میداد خیلی زیبا بود درخت گردو را نشان داد این سمورها یا کلاغها هر دو این کار را میکنند گردو هایشان یک فصل فقط گردو دارد مثلا در پاییز، اوایل پاییزه که گردو می آید این سمور یا کلاغ این گردوها را جمع می کردند حالا در بیابان های مختلف را نگاه نکنید باغات هست بالاخره نه جاهای مختلفی درخت. ..می بردند یک جاهای دفن میکردند برای اینکه این ها بماند بعداً در فصول سال دیگر که گردو نیست ازآن استفاده کنند دفن کردند یک جای این ها بعد نشان میداد بعضی از این جاها را یادشان می رفت پیدا کنند بعداً آن جاهایی را که یادشان میرفت چه می شد؟ خود آن کم کم در خاک جوانه می زد رشد میکرد در فصلش درخت گردو میشد یک درخت گردو چند تا گردو می دهد؟ گاهی بعضی نقل میکردند یک کسی بود از نهاوند می گفت ما درختی داریم ۳۰ تا ۴۰ هزار تا گردو در… ۳۰ تا ۴۰ هزار تا گردو میدهد میگفت این عادی هست آن جا خیلی غیر عادی محسوب نمی شود می دانید این درخت این گردوها را به چه شوقی می دهد؟ به چه شوقی این گردوها را می دهد؟ به این شوق که بعضی از این ها، یکی از این ها، دو تا از این ها، سه تا از این ها چه بشنوند؟ تبدیل بشوند. یک درخت گردو به شوق این که چند دانه از این گردوی این تبدیل بشود به درخت دیگری این همه فداکاری میکند تولید میکند این شوق تکوینی و وجودی است که خدا قرار داده است و این تدبیر الهی است که این همه. .. همین جوری که در نظام حیوانی و انسانی هم همین جوری است آن در حقیقت تولید اسپرمی که از انسان یا حیوان می شود میلیون هاست تا یکی از آن ها در حقیقت چه بشود؟ تبدیل به یک فرزند بشود یعنی آن قدر در نظام الهی شوق به این بقا و نسل قوی هست چه در نظام نباتات چه در نظام حیوانات چه در نظام انسانها و عالمگیر است که «و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون»
لعلکم تذکرون یعنی این وسیله هدایت هست اصلا. همین زوجیت درهستی وسیله هدایت است. لعلکم تذکرون یعنی مسیر را باید طی کرد غیر از این که هست این هستش هست «خلقنا زوجین» هستش هست اما باید این مسیر را هم طی کرد اختیاراً.
حالا در مسئله مثلا بیان فلسفی اش می گویند این تکوینش هست « خلقنا زوجین» و آن «لعلکم تذکرون» تشریعش هست. یعنی مطابق این حرکت بکنید شما هم مطابق این حرکت کنید اگر کسی مطابق این حرکت نکرد زوجیت را به این در حقیقت مسیر وارد نشد این وارد نشدن در مقابل نظام خلق همه هستی قرار گرفته است نه فقط در اختیار خودش بوده که من این کار را نکردم.
دقت بکنید دارم تبیین مسئله رابیان میکنم نظام بحث خانواده را در نظام الهی تبیینش میکنیم جایگاه این کجاست؟ آیا یک جایگاه این است که من دلم می خواهد دلم نخواهد؟ بله اینکه که را انتخاب بکنم؟ چه جوری انتخاب بکنم؟ چه زمانی انتخاب بکنم؟ شرایط این ها… عیبی ندارد. اختیارهست. اما اصلش این جور چیزی نیست که بگوید من نمیخواهم می گوید اگر تو گفتی من نمیخواهم این نمیخواهم یعنی چه کار کردی؟ این در مقابل هستی چون «و من کل شیء خلقنا زوجین» همه چیز را ما این جور خلق کردیم اگر کسی ازدواج نکرد یا در مسیر ازدواج خودش را قرار نداد حالا ممکن هست قرار بدهد جور نشود آن یک بحث دیگری هست دنبال باشد نشود اگر در مسیر قرار نداد این موجود ناقص هست این موجود ناقص هست به آن کمال نهایی نرسیده است.
حالا بعد یک موقع دوستان اشکال نکنند بگویند که مگر دو تا از انبیاء نیستند که ازدواج نکردند بلکه سه تا یکی در حقیقت حضرت عیسی (علیه السلام) است که سیدا و حصورا ازدواج نکرده است یکی حضرت یحیی (علیه السلام) هست و یکی خضر نبی(علیه السلام) است که اگر از انبیاء باشد خضر ازدواج نکرده است این سه تا مشهورهست حالا دیگری اگر باشد این سه تا مشهورهستند که توضیح و تبیین آن را انشاالله بعداً خدمتتان در جلسات آینده که حواسم هست که…
«و من کل شی خلقنا زوجین» خدای سبحان مسیر کمال را نظام وجود را، نه فقط انسان را، بلکه حیوان را، بلکه گیاه را بلکه حتی حتی مواد عالم را، همه چیز را، بر اساس چه چیزی قرار داده است؟ زوجیت.
پس اگر که کسی نظام زوجیت را خدشه دار بکند عملاً یا در حقیقت چی؟ یا در حقیقت عملاً این کاررا نکند یا نه بیاید فلسفه بافی هم برایش بکند حرف هم بزند توجیه هم بخواهد بکند در هر صورتی این چه می شود؟
تعبیری که در مورد مثلاً قوم لوط وارد شد که زوجیت را منحرف کردند یک بحثی را مرحوم علامه طباطبایی (رحمت الله علیه) کردند خیلی بحث زیبایی است می گویند بعضی سنتها یک سنت در حقیقت مربوط به نظام تشریع هست فقط یعنی در عالم اختیارانسان، امر و نهی انسان است فقط در دین هست ووارد شده است بعضی سنتها دین در کنار هستی است دین همان را تایید کرده است همان را تاکید کرده است یعنی هردو یک حقیقت را دارند می گویند دین تاکید همان را کرده بعضی سنتها فقط در عالم انسانی ا ست بعضی سنتها در همه هستی است.
سپس ایشان میفرماید آن جایی که سنتی در همه هستی است اگر کسی در مقابل آن قد علم کرد عقاب الهی در مقابل او شدیدترین عقاب هست چون این فراگیری دارد چون این سنت فراگیری زیاده دارد نشان می دهد که نیاز هستی به این اشد است زیادتر است شدیدتر است مقابله با این عقاب شدیدتری را دارد لذا گاهی مسئله این است که سنت را منحرف میکنند گاهی سنت را مقابله میکنند مثلاً اگر فحشایی ایجاد می شود فحشا سنت را چه کار کرده است؟ منحرف کرده است امااگر قوم لوط یک سنتی را به پامیکننددرمقابل ازدواج که آن حالاامروز اسمش را می گذارند نظام همجنس بازی این انحراف نیست این مقابله است.
لذا مقام معظم رهبری هم فرمودند( خیلی بحث دقیقی هست حالا میخواهم از این نتیجه بگیریم خیلی بحث دقیقی هست) مقام معظم رهبری هم فرمودند که غرب آن نهایت حرفش و بیانش و تبیینش در همجنس گرایی خودش را نشان می دهد که همه فلسفه وجودی اش با تمام فرهنگش با این که برای ما خیلی عجیب هست که بگوییم همه آن خودش را در این نشان می دهد؟ می گوید بله همه آن خودش را این نشان می دهد. لذا اصرار شان در مذاکرات هستهای که با ما داشتند این بود که ما مجازات همجنس گراها رادر کشور کنترل بکنیم مجازات نکنیم حتی میگفتند قانون نمیخواهد بکنید ولی مجازات نکنید برایشان مهم بود. درحقیقت برایشان مهم بود که این را بین این همه مسئله این را کنار چه چیزی قرار بدهند؟ کنار بحث هستهای قرار بدهند.
حالا ببینید میخواهم آهسته آهسته جلوتر بیایم ببینید این که دیروز کلام مقام معظم رهبری را خواندم که ایشان فرموده بودند که امروز استکبار جهانی صد سال است که دنبال این است که ریشه خانواده را بزند فقط هم در شیعه نه فقط هم در اسلام نه بشریت را ایشان فرمودند.
ببینید روش هایشان چگونه است؟ روشهایشان را ببینید وقتی وارد گیاهان می شویم میبینیم اینها شروع به تولید دانههایی کردند که عقیم هست یعنی چگونه است؟ یعنی شما وقتی این دانه را میکارید آن سال به شما محصول می دهد اما محصولی که از این به دست می آید قابل کاشتن دوباره نیست محصول نمی دهد این عقیم هست یعنی این دانه برای بار دوم که کاشته شد محصولش دوباره نمیتواند تبدیل به دانه بشود کاری کردند که این دانه یک بار محصول بدهد دفعه دوم دانههایش کار تولید نسل را نتواند انجام دهد به نباتات دیگری مثل… مثلاً شما حساب کنید بعضی از پرتقالها یا بعضی از چیزهای محصولات دیگر ببینید دانه ندارد طوری تغییر می دهند که چه شود؟
دانه نداشته باشد که دانه سبب چه چیزی می شود؟ سبب بقاء می شود. آن وقت ما فکر میکنیم عالم وجود بی شعورهست. هر کاری تصرفی در آن خواستیم بکنیم عیبی ندارد آن دانهای را که عقیم کردی تا این را برای خوردن در حقیقت دام یا انسان دادیم این دانه بقاء آن نبات در این دیده نشده است شوق بقاء در او نیست لذا آن دانه عکس العمل منفی در وجود و نتیجه ایجاد میکند.
الان حیواناتی را که شبیهسازی میکنند حیوانات شبیه سازی عمدتا از همین سنخ هست که عقیم شبیهسازی میکنند به طوری که این حیوان رشد می کند اما قاب آن چیزهایی که آن ها درست میکنند. اما قابلیت چه چیزی را ندارد؟ قابلیت زایش که نسل از این ایجاد بشود ندارد شیر زیاد می دهد حالا گوشتش در حقیقت زیاد می شوداما قابلیت زایش برای این چی باشد؟ تولید نسل نشود حالا اگر که زایش نشود چون این ها عمدتاً روی این مسئله دارند کاری می کنند که تولیدش دست کس دیگر نیفتد… این در نظام حیوانی آن در نظام گیاهی ببینید دارند تصرف را در هستی در مقابل سنت هستی که خانواده است و زوجیت «و من کل شی خلقنا زوجین لعلکم تذکرون» با این سنت در تمام هستی دارند با آن مقابله میکنند نه فقط عالم انسانی.
آن وقت در عالم انسانی هم از جمله کارهایی که میکنند خودتان خبر دارید چه کارهایی دارد می شود که ازدواج و زوجیت زیر سوال برود حالا چه به همجنس گرایی کشیده بشود چه به فرمایش رهبری که این ها عنوانش راگذاشتند ازدواج های سفید وایشان عنوانش راگذاشتند ازدواج سیاه. یعنی یک همزیستی که این همزیستی بر اساس نظام خانواده نباشد نسل درآن ایجاد نشود فقط رابطه باشد نسل ایجاد نشود این مقابله با هستی است این مقابله با هستی اثر مقابل میگذارد اثر در حقیقت در مقابل… در قبال این حرف ببینید چقدر زیباست که بگذارید من این روایت را بخوانم. چقدر این روایت زیباست میفرماید که: معانی الاخبار صدوق نقل میکند که:
عن عمر بن جمیل قال: کنت عند ابی عبدالله علیه السلام مع نفر من اصحابه (با عدهای از یاران حضرت خدمت حضرت بودیم) و سمعته و هو یقول (می شنیدیم که حضرت می فرمایند): إِنَّ رَحِمَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم: (رحم ائمه که از رحم پیغمبر است می فرمایند که لَيَتَعَلَّقُ بِالْعَرْشِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ. یعنی این متعلق به عرش می شود. یعنی این پیوسته و مرتبط با عرش می شود. حالا این را انشاالله شب های بعد توضیحش رامی دهم. میخواهم خلاصه حواسم هم باشد که وقت هم نگذرد. روز قیامت این به عرش متعلق می شود. چرا به عرش؟ حالا بیانش را عرض خواهیم کرد که نحوه تعلقش چگونه است؟ پس رحم آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم ) متعلق به عرش می شود. درباره رحم را دقت بکنید. رحم ائمه… که دیشب عرض کردم ما سه رحم داریم : رحم ارحامی که خانواده است می شناسیم ارتباطات خانوادگی بر اساس رحم. رحم معنوی و ولایی که رحم همین ائمه است که حالا در همین روایت هم می فرماید. رحم رحمانی ارتباط با خدا که همین روایت هم می فرماید. بعد می فرماید: لیتعلق بالعرش یوم القیامه و تتعلق بها… او به عرش متعلق است و رحم مومنین به رحم ائمه متعلق است. و تتعلق بها ارحام المومنین. یقول یارب. اولین منادی در روز قیامت رحم است و اولین کلامی که میگوید این است: یقول یا رب صل من وصلنا. خدایا تو با هر کسی که با من مرتبط بود مواصلت داشت رحم را حقش رعایت کرد… حالا این رحم، هم رحم خانوادگی است هم رحم ائمه است. می گوید کسی که این کار را کرد صل من وصلنا. کسی که با ما مواصله کرد تو هم با او مواصله داشته باش تو هم در حقیقت او را رعایت کن. واقطع من قطعنا (هرکسی با ما قطع کرده او را قطع کن). قال فیقول الله تبارک و تعالی: خدا در جواب ندای این رحم میفرماید (خیلی زیباست): انا الرحمن و انت الرحم (من رحمانم تو هم رحمی) شققت اسمک من اسمی (اسم تو را از مشتقات اسم خودم قرار دادم.). مشتق معنای لفظی فقط نیست. یعنی رحم را از رحمان مشتق کردم. یعنی حقیقت رحم از کجا کشیده شده؟ از رحمت حق. نازله چیست؟ رحمت حق است. که شققت اسمک من اسمی فمن وصلک (کسی که با تو مواصله داشته باشد به رحمت من متصل شده است) فمن وصلک وصلت و من قطعک قطعت (کسی که از تو ببرد من از او میبرم) اگر رحمت حق از کسی ببرد چه می شود؟ اگر رحمت حق از کسی ببرد مبتلا به چه می شود؟ مبتلا به عذاب الهی می شود. این گونه نیست سومی داشته باشد. یعنی یا اسمای جلالی قهار است و منتقم است و جبار است و… یا اسمای جمالی رحمت است و خلاصه رافت است و کرامت است و لطف است… کسی که مواصله داشته باشد به رحمان متصل شده است، با اسم رحمان مواجه می شود کسی که مقاطعه داشته باشد قطع کرده باشد این مواصله را نداشته باشد از رحمت دور است وقتی از رحمت دور شد متصل به. …چون انسان فقط و فقط در رجوعش به سوی خداست منتها گاهی به اسم رحمانی حق رجوع میکند گاهی به اسم قهر خدا رجوع میکند جهنم مظاهر اسم قهر خداست بهشت مظهر اسم رحمت خداست یعنی انسان نمی تواند به خدا رجوع نداشته باشد اگر به رحمت رجوع نکرد حتما به قهر رجوع میکند.
انا الرحمن و انت رحیم، شققت اسمک من اسمی، فمن وصلک وصلت و من قطعک قطعت و لذلک… دنبال این روایت امام صادق علیه السلام می فرماید: و لذلک قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)… چقدر این کلام پیغمبر اکرم(ص) که امام صادق(ع) آن را نقل می کند زیباست: الرحم شِجنة یا شَجنة. هر دو وارد شده است عیبی ندارد حتی شُجنة هم وارد شده. به آن می گویند: مثلثة الفاء یعنی هر سه در فاء آن وارد شده است. شجنة من الله تعالی عزوجل. شجن یک شبکهای است که متصل است، یک قرابت و نزدیکی متصل است. وقتی که می گویند مثلا عروق در هم پیوسته است یا مثلا دست این جوری در یکدیگر چه می شود؟ این دست ها که فرو می رود می گویند مشبک هست در هم فرو رفته است اشتباک دارد مشبک است. می گوید: الرحم شجنه من الله تعالی عزوجل[5] این رحم آمیخته است از رحمت حق، نزدیک ترین راه است به رحمت حق، مشتبک است از رحمت حق، پر است از رحمت حق.
من دارم اهمیت بحث خانواده و ازدواج را امشب به صورت کلان ترسیم میکنم تا بحث را بعداً… در ابتدا آن نظام تکوینی و وجودی را ترسیم کردیم، همه هستی. بعد آمدیم در رحم انسانی که این رحم انسانی سه مرتبه کلان دارد یک رحمی است که ارتباط خانواده ها بر اساس این است آن وقت زیبایی آن هم در این است که اساس رحم عضوی است در خانم ها. این رحم به عنوان چیزی است در اعضای وجودی خانم که این رحم است که نسبتها خیلی زیباست از این جا نشئت می گیرد. خیلی این بحث ها در نظام وجودی عظیم هست که خدا این گونه قرار داده است که حالا در شبهای بعد بیشتر این بحث را مفصل تر بیان خواهیم کرد که چقدر این لطافت دارد این کار که زن مظهر اسمای جمالی حق می شود و مرد مظهر اسمای جلالی حق می شود و این دو تا در حقیقت جمال و جلال با هم کمال پیدا میکنند.
اینجا می فرماید که پیغمبر فرمود: این جور که شجنة من الله عزوجل که این نگاه بر اساس رحم انسان را نشان می دهد تا به رحم متصل نشده است این انسان ناقص است بله دوران رحم در کودکی اتصالش به پدر و مادر است. دوران رحم در نوجوانی اتصالش به خانواده است برادر و خواهر و پدر و مادر و ارحام دوران جوانی اتصالش علاوه بر اتصالات قبلی اتصال به چه چیزی هست؟ اتصال به همسرگزینی است که این رحم ادامه پیدا بکند این نسل بقاء پیدا بکند اگر کسی این نگاه را که انشاالله می آوریم روایات را که می فرماید نگاهتان بر این باشد که بقاء نسل را دارید به امر الهی ادامه می دهید که این می شود یکی از آن بالاترین عبادت هایی که حالا روایات دارد که نظیری ندارد. نظیری ندارد.
اما بنا بوده است که در این شبها به مناسبت ایجاد وحدتی که بین حرکتهای جهادی در سراسر جهان اسلام شکل گرفته است هرشبی را مزین کنیم به نامی از نام شهدای جهادگران کشورهای مختلف. امشب را انشاالله به یاد شهید «صالح علی صماد» از یمن که از فرماندهان یمن بوده و به شهادت رسیده است انشاءلله با نام این شهید هم به یادش هستیم و امیدواریم که این شهدا که در وقت سختی در جاهای مختلف تاپای جان قد علم کردند شفیع همه ما باشند و نظرشان امروز بر همه جهان اسلام و نابودی مشرکان و کافرانی که در مقابل اسلام قد علم کردند انشاءلله قرار بگیرد و موید و ناصر ما باشند انشاءلله.
عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بیهمتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین
تا قیامت در دل اهل ولا منزل و کاشانه کردی یا حسین
گرد شمع بی زوال خویشتن عالمی پروانه کردی یا حسین
این آمدن دوستان، نشستن در مجالس امام حسین، مثل پروانگانی است که به عشق آتش، خودش را به آتش میزند گاهی پروبال اوهم می سوزد اما شوق وجودیش دوباره او را به آتش میزند. این حرارت وجودی امام حسین (علیه السلام) انشاء لله به ما بگیرد ما را بیدار بکند.
جان و مال و هستی خود رافدا در ره جانانه کردی یا حسین
امشب شب دوم محرم است در خانه یاران می روند من قبل از این که در خانه حر بروم یک نکته را عرض میکنم:
این نکته شاید کمتر گفته می شود ببینید از زمانی که مسلم شهید شد در نهم ذی الحجه تا ورود امام حسین (علیه السلام ) به کربلا حدودا بیست روز، بیست ویکی دو روز فاصله است. ابن زیاد دراین مدت خیلی از سران شیعه را در کوفه دستگیر و با شکنجه کشت.
از جمله یکی از اینها که دلم می خواهد امشب یادش بشود و به گردن ما خیلی حق دارد میثم تمار است. میثم تمار در این بیست و چند روزه به شهادت رسیده است.
از عمره برمی گشت (حج واجب نه عمره) برمی گشت تا برگشت او را گرفتند و بعدهم به یک وضع سختی، دیگه وضعش را شنیدید که با قتل صبر… سه روز بردار بود و وقتی به او گفتند چگونه دوست داری کشته شوی؟ خیلی زیبا گفت مولایم امیرالمومنین (علیه السلام ) فرمودند (شاگرد خاص امیرالمومنین بود) فرمودند که دست و پای تو را قطع میکنند زبانت را هم قطع می کنند. گفتند برای اینکه کذب مولایت را ثابت بکنیم دست و پای تو را قطع می کنیم اما زبانت را قطع نمی کنیم با دست و پای بریده او را بالای دار بردند تا تدریجا بمیرد بعد شروع کرد تا بالای دار رفت گفت مردم بیایید آخرین احادیثی که از مولایم علی(ع) شنیدم برایتان بگویم در آن حالت که دست و پایش بریده بوده خون میریخته است و زیر آفتاب بوده است (تصور بکنید) شروع کرد احادیث مولا را خواندن. او را پایین آوردند زبانش راهم بریدند گفتند مولایت راست گفت باید زبانت هم بریده می شد.
اما امام حسین (علیه السلام) وقتی می خواست صبح امروز حرکت بکند گفت آب خیلی بردارید همه ظرف هایشان را پر آب کردند تا وارد شدند نزدیکی های ظهر بود رسیدند به جایی که لشکر حر رسید جلوی این ها را گرفت لشگرحر که رسید در این گرمای سوزان خودشان و مرکب هایشان همه تشنه بودند.
حضرت دارد که به یاران دستور داد بدهید به این ها آب هارا برداشتند به این ها دادند یکی از یاران حر می گوید من دیر رسیدم وقتی رسیدم دیدم یک آقایی آمد شروع کرد هم به من آب داد هم به مرکبم و هم به مرکبم آب پاشید که خنک بشود.
بعد که پرسیدم فهمیدم این خود آقا اباعبدالله (علیهالسلام) است که وقتی دید بقیه یاران مشغول هستند و آن ها دیر رسیدند و حواسشان به این نیست خود حضرت آمده بود به این دیر رسیده ها و مرکب هایشان آب دادند آب به بدن هایشان هم می پاشیدند خنک بشود.
امام حسین این جوری وارد کربلا شد. درکربلا برای دشمنانش آب آورد که راهش را بسته بودند اما نمیدانم که ظهر عاشورا، عصر عاشورا، در آن صحرای سوزان، چه بر سر حسین و یارانش از عطش آمد. صلی الله علیک یا اباعبدالله
[1] . المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۷۲، مصباح الزائر ، ج۱، ص۱۱۸، المزار (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۳۳، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۲۸۳، زاد المعاد ، ج۱، ص۴۵۴، ، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۷۶
[5] . معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۰۲، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۵
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کلّ ساعه ولیّا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
ان اشالله از یاران و یاوران و بلکه از سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری عنایت کنید.
باور کنیم که در و دیوار عالم وجود، این سالن ، زمینش و دیوارش و سقفش و تمام آن چه که در اینجاست شهادت بر این صلوات های ما خواهند داد که با چه عشقی و شوری و محبتی این صلوات را فرستادیم. هر چقدر می خواهید این صلوات در وقت شهادتی که نزد خدای سبحان می دهند شورانگیزتر باشد صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. می فرمایند که؛ ارفعوا اصواتکم بالصلوات فانّها تزیل النفاق.[1] صدای تان را به صلوات بلند کنید تا نفاق از وجودتان برچیده شود. صلوات نفاق افکن بفرستید.
بحثی که در محضر دوستان بودیم به لحاظ فرمایشی که مقام معظم رهبری در ضرورت بحث خانواده، که اساس نظام اسلامی و به تعبیر ایشان بشریت بر این مسئله استوار است و دشمن بشریت –تعبیرات ایشان است – نه دشمن اسلام و شیعه فقط، به دنبال متزلزل کردن آن است تا اساس بشریت را منقرض کند، بحث خانواده است. خانواده یک حقیقتی است و یک سلولی است و یک بنیانی است که اساس هر اجتماعی بر او استوار است که اگر این بنیان متزلزل باشد آن اجتماع متزلزل است. ربطی هم ندارد که این اجتماع مؤمن اند یا کافر اند. در تعبیر روایات این است که اگر کفار به آن روابط خانوادگی بهاء دادند خدای سبحان تفضلاتش را بر آنها نازل خواهد کرد و اگر مؤمنین به این بهاء ندادند و ترک کردند خدای سبحان برکاتش را از آنها خواهد گرفت. چون یک اصل فراگیری در هستی می باشد که مختصّ به انسان هم نیست، در حیوان و نباتات و در حقیقت همه هستی [جاری است].
ببینید اصلا شب و روز آسمان و زمین، که مثنوی خیلی قشنگ می گوید؛ آسمان مرد و زمین زن در خرد/ هر چه آن انداخت این می پرورد. یعنی زمین می شود یک رحِم و آسمان می شود در حقیقت مردی که این رحم را بارور می کند و گیاهان می رویند. یعنی فقط شما نگاه را در نظام انسانی و حیوانی و حتی گیاه نیاورید، شب و روز هم همین سنخ است و آسمان و زمین هم همین سنخ است و همه هستی از همین سنخ است. لذا اصل زوجیت که ﴿مِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ﴾[2]، همه چیز را زوج خلق کردیم؛ نشان می دهد نظام زوجیت – و به تعبیری خانواده- در همه هستی سرایت دارد. اگر در همه هستی سرایت دارد، ایمان و دین به دنبال تأکید آن است نه ایجاد آن، چون این هست و ربطی به ایمان صرف فقط ندارد، ربطی به انسان صرف هم ندارد. پس دین نیامده که خانواده را بخواهد ایجاد کند بلکه دین آمده که خانواده را مستحکم کند، یعنی آنی که هست را فقط مستحکم کند. راه استحکامش را نشان دهد. و مخالفت با جریان خانواده مخالفت با تمام هستی است.
گاهی کسی مخالفت می کند با روزه گرفتن، می گوییم روزه مربوط به عالم انسانی و دین است، این مخالفت حرام است و گناه کبیره است. اما عقاب این به اندازه خودش است. و یک کسی مخالفت می کند با سریان و جریان ازدواج یا فرزندآوری یا تحکیم خانواده، با این مخالفت می کند و مقابل این می ایستد، کسی که مقابل این می ایستد، فرق می کند با کسی که مقابل روزه گرفتن می ایستد. درست است که هر دو نظام الهی است اما نظام الهی از دستورات خدا مراتب دارد و بعضی مراتبش اگر کسی مقابلش ایستاد قطعا هلاکت است اما بعضی مرابت گناه است. ممکن است گوش آدم را هم جایی بپیچانند که چرا این کار را کردی و بعد هم در آخرت عقابش کنند اگر ترک کند، [عقاب] سرجایش محفوظ است و برکتش را در دنیا از دست بدهد. بله عقاب دارد، اما آن کس که ﴿وَيُهۡلِكَ ٱلۡحَرۡثَ وَٱلنَّسۡلَ﴾[3]؛ حرث زراعت است لذا در قرآن میگویند که ﴿نِسَآؤُكُمۡ حَرۡثٞ لَّكُمۡ﴾[4]، زنان نقش زمین را بازی می کنند. همانطور که زمین رحم است برای دانه های گیاهان تا در او قرار بگیرد و تا به رشد برسد، تعبیر قرآن است – تعبیر قرآن زیباترین تعبیر است- که نساؤکم حرث لکم، زنان زمین اند که رحم هستند که این زمین و رحم؛ فأتوا حرثکم أنّی شئتم، هر گونه ای و هر وقتی که می خواهید می توانید این زمین را و رحم را و خانواده را [در این مسیر قرار دهید که] نطفه بسته بشود. یعنی یک تعبیر بسیار زیبا، چنانچه در زمین آمادگی و اقتضاء هست خدای سبحان این رابطه را در نظام انسانی هم، نظیر این زمین قرار داده [است]. یعنی آفرینش بر یک سبک است. از زمین مادی گرفته تا حقیقت نظام انسانی. ببینید اینها خیلی زیباست.
لذا تعبیر بزرگان این است که هر چه در نظام انسان هست در عالم و هستی نمونه و نظیر مفصلش هست. لذا انسان به تعبیر امیرالمومنین – تعبیر این است که – ؛ أتزعم انک جرم صغیر؛ تو فکر می کنی همین جثه ی کوچک هستی و فیک انطوی عالم الاکبر[5] همه هستی در تو خلاصه شده است. یعنی عالم می شود شرح الانسان. دیده اید که گاهی کتابی می نویستند و سپس آن را شرح می کنند و قرآن را تفسیر می کنند. تفسیر المیزان مثلا 20 جلد است و تفسیر دیگر ممکن است 100 جلد باشد. تفسیر قرآن. قرآن متن می شود و دیگری می شود شرح و تفسیر. در نظام عالم وجود انسان متن است و عالم شرح آن. اگر کسی به عالم با این نگاه نظر کند؛ آن گاه می تواند آن چه در وجودش هست را در بیرون مفصلش را ببیند تا ببیند در درون [خودش] چگونه است. خیلی زیبا می شود. همین نظام خانواده از جمله آن مسائل است که تشبیهاتی که قرآن می کند بیان می کند که حتی زمین و آسمان شرح وجود انسانند. خیلی اینها زیباست.
خب روایتی دیروز عرض کردم، بیان کردیم و در محضرش بودیم، این روایت شریف بیان کرد که رحِم یک حقیقت مراتب داری است و درجات دارد. چون انسان مراتب دارد. ما یک جسمی داریم (بدنی داریم)، یک مرتبه نفسی داریم و یک مرتبه روحی داریم، اینها هر چه بالاتر می رود عظیم تر می شود و گسترده تر می شود. انسان وقتی که از دنیا می رود نفس و روحش جدا شده اند ولی بدنش مانده و وقتی نفس و روح نیستند، بدن رو به فساد می رود. ولی بدن جدا شده و مفارقت [کرده است]. انسان یک بدن دارد و یک نفس دارد که نفس همین حرکات ما که بدن انجام می دهد به واسطه حضور نفس است. یک روح دارد که عظیم تر از نفس است- فعلا نمی خواهیم این[مطلب] را زیاد باز کنیم- هر کدام از این ها رحم دارند. یعنی رحم در مرتبه نفس، رحم یعنی آن رابطه مشابهت که با محبت شکل می گیرد. عرض کردیم رحم از چه نشأت گرفته [است]؟ از رحمن، از رحمت. در خانواده محور محبت، رحم است که بر اساس مادری که در خانواده قرار می گیرد همه افراد- همسر و فرزند- با این تعریف می شوند.
اگر بخواهیم مثال بزنیم – این مثال هم بد نیست که در ذهنتان بماند-؛ وقتی می خواهند یک ساختمان را بسازند آجر دارد و آهن دارد و [چیزهای دیگر] دارد؛ اما چه چیزی اینها را به هم مرتبط و یکپاچه می کند؟ آن ملاتی که – با سیمان و ماسه درست می شود یا قدیم با خاک و آب گل درست می کردند- اینها را به هم می چسباند و متصل می کند. در حقیقت این خانه ملاتش باعث پیوستگی خانه می شود. در نظام خانواده ملات خانواده که باعث می شود افراد خانواده به هم پیوسته شوند محبت است و مظهر محبت کیست؟ مادر. لذا رحم مربوط به مادر است؛ هم به جهت جسمی رحم مربوط به مادر است که انسان، فرزند، در درون مادر و در رحم مادر رشد می کند و مادر همه چیزش را در راه رسیدن و به دنیا آمدن این فرزند هزینه می کند.
یک روایت زیبایی است که جالب است- حال وسط بحث [آن را مطرح کنم]- کسی نزد امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد که آقا من مادری دارم و خیلی پیر و فرسوده و فرتوت شده و فلج هم هست. 15 سال است که خدمتش را می کنم و او را بر دوش می گیرم و حتی بر روی دوش خودم او را از مدینه به حج برده ام. آیا حقوق این مادر را [ادا کرده ام] یا نه؟ حقوقی که بر گردن من داشته را ادا کرده ام یا نه. 15 سال یک مادر فلج را به دوش بگیرد و او را ببرد و بیاورد و تمام کارهایش را خودش متکفلش شود. حضرت فرمود؛ نه. گفت آقا 15 سال است. گفت نه. تعبیر حضرت را ببینید که چقدر زیباست. گفت تو محبت به مادرت می کنی و می دانی که روزی از دنیا می رود و تمام می شود. بالأخره از دنیا میرود [چون] پیر است. اما آن که به تو محبت می کرد، نوع محبتش، لحظه در وجودش – [در وقت] محبت- این تصور نمی آمد که تو تمام می شوی و راحت می شود. او محبت می کرد تا بمانی اما تو محبت می کنی با تمام وجودت هم خدمت می کنی اما در پس پرده این محبت – در ناخودآگاهت- این هست، هر چند ابراز هم نمی کند و نمی خواهی بگویی و دلت نمی خواهد که خطور در دلت پیدا کند، اما هست و می دانی که یک جا بالأخره تمام میشود. خیلی تعبیر[زیباست]. نوع محبت مادر، نوع محبت الهی است. خدای سبحان به مخلوقاتش، محبتش برای ماندن است نه برای رفتن. لذا هر چیزی که در عالم وجود ایجاد می شود تمام شدن ندارد. اگر انسان می میرد بدنش جدا می شود و خودش هست. هیچ چیز که در عالم ایجاد شد[از بین نمی رود].
موسی کلیم است، خدای سبحان خطاب می کند یا موسی انا بُدّک اللازم[6]؛ از من تو ناچاری، اصلا نمی توانی جدا شوی. هر چه راهت را کج کنی و هر چه بخواهی با من قهر کنی راه ندارد. هر طرف که بروی به سمت من می آیی. ﴿فَأَيۡنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجۡهُ ٱللَّهِ﴾[7]، خداست، ﴿أَيۡنَ ٱلۡمَفَرُّ١٠﴾[8]، کجا فرار کنیم؟ کسی آمده بود نزد امام سجاد علیه السلام و عرض کرد آقا من مبتلا به گناه هستم و نمی توانم ترک کنم. چه کنم؟ حضرت فرمود اشکال ندارد. برو جایی گناه کن که روی زمین خدا نباشد. آنجا برای خدا نباشد. جایی گناه کن که خدا نبیند. چند شرط گذاشت. این شخص متوجه شد که[نمی شود]. با یک چیزی گناه که برای خدا نباشد. این شخص چکار باید بکند. هیچ جا که از چشم خدا دور نیست، در شب صندوق خانه ی درهای بسته هم آنجا خدا حاضر و غائبش یکی است. و هیچ جا هم نیست که متعلق به خدا نباشد و در معرض دید خدا نباشد. [متوجه شد] که اگر خدا می بیند و در محضر خداست، با ابزاری است که خدا داده [است]. گفت اگر اینها هم یک وقتی نشد گناه بکن و به خدا بگو من در جهنم تو نمی آیم. اگر می توانی به خدا بگو من در جهنمت نمی آیم. [متوجه شد] که نمی شود و اینها دست او نیست و راه ندارد. تعبیر حدیث قدسی که به موسی کلیم فرمود، یا موسی انا بدّک اللازم، از من ناچاری. نمی توانی جدا شوی. شما فکر می کنید که می تواند انسان از پدرش جدا شود و از مادرش جدا شود. و بگوید من این پدر و مادر را نمی خواهم یا می می خواهم کس دیگر پیدا کنم یا اصلا نمی خواهم. می گوید اگر تو قهر کردی رابطه قطع نمی شود. پدر و مادر مثل خدا – دقت کنید؛ این مثال که می گویم [در حد] مثال است.- همان گونه ای که خدای سبحان انسان نمی تواند از بِبُرد حتی اگر ظالمترین است و حتی اگر بدترین است و معصیت کارترین است، نمی تواند از خدا جدا شود در نظام وجود، راه ندارد، انسان نمی تواند از پدر و مادرش بگوید من نمی خواهم. اصلا خون او در رگ توست و اصلا تمام نظام ژنتیک او در وجود توست. اگر توانستی سلول هایت را به گونه ای عوض کن که آثار وجود او نباشد می توانی رابطه را قطع کنی. ببینید خدا چه کرده با ما. نزدیک ترین رابطه – که رابطه خانوادگی است- شبیه رابطه با خودش قرار داده [است]. البته با حفظ همان تنزیه خدا، تسبیح خدا، با حفظ آن. ﴿لَيۡسَ كَمِثۡلِهِۦ شَيۡءٞ﴾[9]، با حفظ اینکه شبیه او کسی نیست و چیزی نیست اما ملاک واحد است.
داشتم این را عرض می کردم که ملات خانواده محبت است و این ملات مظهر تامّش مادر است لذا موسی کلیم دارد که حدود 3400 بار با خدا کلام و گفت و گو داشت. آخرین کلامی که خدا با موسی کلیم داشت، به خدای سبحان عرض کرد که خدایا اوصنی، به من یک سفارشی بفرمایید. آنجا دارد که سفارش شد به اینکه اوصیک بأمّک. هفت بار در روایتی و در روایتی سه بار. سوال کرد؛ ربّ اوصنی. به من یک سفارشی[بفرما]. اوصیک بأمک. اوصیک بأمّک.[10] مادر ریشه است و رحم است و پدر نطفه را در رحم قرار می دهد اما این نطفه نه ماه مهمان مادر است. اصل الاقتضاء و استعداد را پدر ایجاد می کند با نطفه، اما این نطفه در دامنه وجود مادر به فعلیت می رسد که کدام فعلیت [جریان یابد]. ببینید خانواده و هر جایی که دست بگذارید و هر مرد و زنی و هر کودکی و بزرگی را [که در نظر بگیرید] حتما از ریشه پدر و مادر خلق شده است. حال نگویید ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِندَ ٱللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ﴾[11]، که آدم را از تراب خلق کرد و عیسی را هم از مادر فقط خلق کرد. آنجا هم در حقیقت چه بود؟ فتمثل لها بشرا سویّا. جبرئیل به صورت یک انسانی بر مریم نازل شد که آیه قرآن [می فرماید] ﴿فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرٗا سَوِيّٗا١٧﴾[12]. به صورت یک بشر ظاهر شد و آنجا در حقیقت مریم باردار شد از جبرئیل به امر الهی تا عیسی متولد شد که یک خلق ویژه است که در قرآن آمده [است]. اساس نظام خانواده با این نگاه یک نظام عظیمی است که محور این خانواده بر مادر است که مظهر جمال حقّ و مهر و عطوفت و محبت حقّ است.
ببینید بعضی ها آمده اند و مرد را اصل بگیرند و زن را قیاس کنند و بگویند باید حقوق مساوی مانند مرد داشته باشد. این ظلم به حقّ زن شده و بعضی در مقابل این آمده اند و زن را اصل گرفته اند و خواسته در حقیقت بگویند اساس[زن است]. نه زن و مرد در نظام انسانی، در نظام وجودی دو حقیقتی هستند مکمل هم – دقت بکنید- که همچنان که خدا اسماء جمالی – اسماء جمالی یعنی اسماء مهر اسماء محبت، مثل رئوف و رحیم و رحمن و لطیف، این اسماء جمالی- و اسماء جلالی دارد –مثل قهار و مثل منتقم و مثل جبار؛ اینها اسماء جلالی حق است که یک سیطره و ابهت در آن است- می گوید همچنان که خدا اسماء جمالی و جلالی دارد، انسان به عنوان انسان مظهر است و به شیطان خطاب می کند که چرا سجده نکردی به آن چیزی که خلقت بیدیَّ، با دو دستم او را خلق کردم – خدا می فرماید- با دو دستم یعنی دو دست چه ؟ دو دست جمال و جلال. انسان تنها موجودی است که مظهر تمام اسماء الهی است. لذا وقتی آدم را خلق کرد ﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ كُلَّهَا﴾[13]، همه اسماء را به آدم تعلیم داد، یعنی آدم مظهر تمام اسماء الهی شد. این اسماء جمالی و جلالی در وجود انسان ظهورش به این است که اسماء جمالی در زن بروز می کند و اسماء جلالی در مرد بارز می شود. و وقتی این دو در کنار هم قرار می گیرند مظهر تمام اسماء الهی می شوند. یعنی یک حقیقت مکمل. به واسطه همین مظهریت مأموریت های زن و مرد مناسبت این مظهریت تعریف می شود مأموریت های هر کدام. لذا زن مظهر مهر و عطوفت و پیوستگی می شود و اگر در حقیقت زن نباشد – تعبیر قرآن این است که- خلق کردیم شما را ﴿لِّتَسۡكُنُوٓاْ إِلَيۡهَا﴾[14] تا سکونت ایجاد شود. مرد وقتی می رود خانه، اگر این خانواده قوامش صحیح باشد و درست مأموریت ها درست تعریف شده باشد، از تمام تشویش ها و اضطراب ها وقتی به خانه می رسد سکونت و آرامش ایجاد می شود و از طرف دیگری مرد مظهر سطوت و جلال و اعتماد و قدرت[است]، تا چه بشود؟ تا زن با اتکای مرد در خانه- یا در کاری که به عهده اش هست- بهترین آرامش را پیدا کند. لذا می گوید؛ ﴿ٱلرِّجَالُ قَوَّٰمُونَ عَلَى ٱلنِّسَآءِ﴾[15]، البته این قوامون به این معنا نیست که هر کاری می خواهد بر سر زن پیاده کند، نه؛ یعنی در مأموریتش مرد باید چه باشد؟ مظهر قوام خانواده باشد، با آن نظام هیبت که زن به او اعتماد پیدا کند.
اگر مردی خصوصیت زنانه پیدا کرد، و زنی خصوصیت مردانه پیدا کرد، این نقص است یا کمال؟ این نقص است. با اینکه – دقت کنید که این نکات دقیق است- با اینکه زن که مظهر جمال است تمام اسماء جلال هست ولی نهفته و پنهان. که اگر جایی لازم شد همین زن، مردانه قیام کند. چنانچه داشته ایم؛ وقتی که در جنگ احد لشگر احد شکست خورد و به ظاهر مسلمان ها در آن تنگه ای که عبور کردند و خالد بن ولید و یارانش شکست دادند و آن تنگه احد را [تصرف کردند] و هم از پشت حمله کردند، مسلمان ها فرار کردند. سه نفر ماندند؛ امیرمومنان مانده و ابودجانه انصاری مانده – طبق برخی نقل های تاریخی – و ام ایمن مانده [است]. یک خانم که آنجا شمشیر به دستش گرفته و دفاع کرده[است]. یعنی اگر [موقعیتش ایجاد شود] و لازم شد این اسماء مختفی ظاهر می شود و آشکار می شود. چنانچه در مرد هم نظام مهر و محبت هست و خالی از مهر و محبت نیست. اما کمال مهر و محبت را زن در حقیقت نشان می دهد و اگر لازم شد در جایی که – جایی که خانواده گسسته شد – آنجا مرد می تواند با این اسماء خانواده را حفظ کند در وقت ضرورت. اما در حالت عادی باید مأموریت زن و مرد تعریف شده باشد. دقت بکنید که این ها در خانواده ها [رعایت شود].
خانمی نزد من آمده بود از دانشجوها – در وقتی که دانشگاه زیاد بود- آمد و گفت؛ حاج آقا کسی خواستگاری من نمی آید. با اینکه خانم خیلی متشخص و خانواده دار [بود]. من دیدم این حرف زدنش مردانه شده است. یعنی نوع صوتش و صدایش مردانه است. به او گفتم شما چه می کنید؟ گفت چکار [می کند] و توضیح داد. الان نمی خواهم آن جزئیات را [بیان کنم]. گفتم نوع کاری که تو می کنی خصوصیت تو را مردانه کرده [است]. مرد برای زندگی اش احتیاج به زن دارد نه مرد؛ و اگر خصوصیاتت مردانه شد، مرد با تمام ظواهری که ممکن است از شما مطلوب باشد اما خصوصیات مردانه که در تو فعلیت یافته او را از تو [فراری می دهد] و نمی تواند با تو أنس پیدا کند. یا اگر جلو و [چند بار] صحبت می کند دیگر نمی آید. همین طرف هم مرد اگر خصوصیات زنانه پیدا کند و ضعیف النفس باشد و قابل اتکاء نباشد، زن نمی تواند به راحتی بپذیرد.
پس خانواده اساسی است که بر دو محور اسماء الهی و ظهور اسماء الهی – جلال و جمال- استوار است که مرد مظهر اسماء جلالی – کار کردن و اعتماد به نفس و ایستادن و استقامت وپشتکار – و از آن طرف زن مظهر رأفت که تعبیری که امیرالمومنین علیه السلام دارد که المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة[16]، در همین جا تعریف می شود. که زن گل است و خوشبو است و قهرمان صحنه های جنگ بیرونی نیست. نمی خواهد بگوید اگر جنگی پیش آمد و زنی در آنجا بود تسلیم می شود. می گوید نه؛ اما مأموریت زن این است که در تحکیم نظام خانواده نقش ریحانه و مهر و عطوفت را بازی کند. خیلی از مردها ناخواسته و نابلد سوق می دهند زن را به سمتی که آن مأموریت برایش نیست و خیلی از زن ها ناخواسته سوق می دهند مرد را به سمت آن مأموریتی که برایش نیست. لذا دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. وقتی دوتا شدند مرد، یک خانواده از دو پادشاه رنج می برد. نمی توانند دو پادشاه در اقلیمی بگنجند چون هر دو می خواهند پادشاهی کنند و نمی شود. دقت کردید.
خب تا اینجا بحث بر این قرار گرفت که یک حقیقت مکملی است بین زن و مرد که این حقیقت مکمل خانواده را تشکیل می دهد. اما درون خانه اساس بر محوریت زن است که مهر و عطوفت و ملات و استحکام را به دنبال می آورد و اساس در بیرون بر اساس اتکاء به مرد که آن استقامت و پشتکار و آن حالت مظهر اسماء جلالی[به اوست]. منافاتی ندارد که زن کمک کند به مرد در کار بیرون و منافاتی ندارد که مرد در کار خانه کمک می کند به خانه، اما اساس باید اصل در مأموریت مرد تعریف شده باشد و اصل در مأموریت زن هم تعریف شده باشد. دقت می کنید. دو تا با هم نمی خواهند یک کار را مساوی هم انجام دهند. خب اگر این نگاه را دیدیدم این می شود خانواده در نظام رحم طینی و بدنی و جسمی. یک مقدار بالاتر می آید؛ انسان نفس دارد؛ در مرتبه نفس انسان یک رحم دیگر در کار است. پیغمبر اکرم می فرماید که أنا و علی ابوا هذه الأمه[17] من و علی پدران این امت هستیم. این پدری چه پدری است که این همه بچه دارد؟ پدر جسمی نیست. أنا و علی ابوا هذه الامه ما پدران این امت هستیم. در نظام روحی و نفسی، پیغمبر اکرم و امیرالمومنین پدر می شوند. حال ببینید به امام زمان ما چه می گوییم؟ یکی از القاب امام زمان چیست؟ اباصالح. آیا امام زمان فرزندی به نام صالح دارد که به او اباصالح می گوییم؟ نه؛ اما هر صالحی به هر مرتبه از صلاح که دارد پدرش کیست؟ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. این أب و پدر بودن؛ در رسومات نظام های مذهبی سابق هم بوده، مثلا اگر ببینید در نظام های حتی صوفیانه به کسی که قطب بوده می گفتند بابا. مثلا می گفتند بابارکن الدین شیرازی، بابا افضل کاشی، بابا. بابا یعنی آن کسی که رشد معنوی در نظام وجودی با او محقق می شود و تربیت با او محقق می شود. دقت کردید که آن هم بابا می شود. پس یک پدر، پدر ظاهری است در نظام جسمی و مادر . ما در حقیقت فاطمه سلام الله علیها، لقبی که حضرت دارد ام ابیها [است]. فاطمه سلام الله علیها ام المومنین است چون پیغمبر أب همه مومنین است و ایشان هم مادر همه مومنین می شود. پس فاطمه سلام الله علیها در نظام وجودی مادر همه ماست. امیرمومنان پدر همه ماست. اگر انسان باور کرد. در روایت می فرماید –روایت دارد- امیرالمومنین و اهل بیت پدران شما هستند و محبت شان نسبت به شما به تفاوت وجودی شان با پدران شماست. پدر شما با امیرالمومنین از جهت تفاوت وجود چقدر متفاوت است مرتبه شان، محبت آنها هم به همین نسبت –نسبت به شما – مضاعف است.
اگر ما باور کنیم که ائمه، حضرات معصومین و امام حسین علیه السلام مثلا در این جلسات، محبتش به ما از پدر مهربان هزاران – هزاران می گویم به خاطر کمبود لفظ- هزاران برابر بیشتر از پدر مهربان است به ما. اگر هزاران برابر محبتش بیشتر باشد چگونه با ما [برخورد] می کنند الان؟ دستشان هم باز است. می بینند و ارتباط دارند، چگونه ما را تحویل می گیرند؟ اگر باور کردیم در ارتباطاتمان، حالمان متفاوت می شود. سختی و راحتی، سختی و راحتی می شود که آنها برای رشد ما ایجاد می کنند. عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ / وین عجب من عاشق این هر دو ضد، که آنجا این قهرش هم می شود مظهر لطفش. پدر که بچه را رها می کند تا راه بیفتد، مادر که بچه را رها میکند تا راه بیفتد، زمین هم می خورد و گریه هم می کند، این لطف است یا قهر است؟ لطف است دیگر . ولی زمین خوردن دارد و درد دارد و گریه دارد. چون اگر راه نیفتد این در حقیقت[نقص است]. لذا خیلی از اوقات سختی ها برای راه افتادن ماست ، سخت ها در نظام معنوی، ﴿أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢﴾[18].
پس خلاصه بکنیم که نظام خانواده نظام همه هستی است و انسان سریع ترین راهش در قرب الی الله از طریق رحِم است و مظهر رحم پدر و مادر در خانواده و فرزند و همسر در خانواده است. حالا این را بیشتر عرض خواهیم کرد.
عشق را افسانه کردی یا حسین/ عقل را دیوانه کردی یا حسین/در ره معبود بی همتای خویش/ همتی مردانه کردی یا حسین. بعضی از شهدای کربلاء مادرهایشان هم حضور داشتند و این جوان مقابل مادرش تکه تکه شده تا به شهادت رسیده است. و این خیلی سنگین است که مادری که مظهر مهر و عطوفت و محبت –همان گونه که عرض کردیم- بقاء بچه را تا تمامش می خواهد و این تصوری برای فناء او ندارد در مقابل این مادر بچه به شدیدترین وجه شهید شود.
یکی از اینها نوجوانی است که یک افتخاری در کربلاء –ویژه خودش – ایجاد کرد که این نوجوان وقتی که آمد و از حضرت اذن میدان خواست فقط در مقاتل ذکر شده که کسی آمد که قتل ابوه فی المعرکه، قبلش پدرش شهید شده بود، آمد خدمت امام حسین علیه السلام و اجازه میدان خواست. حضرت فرمودند تو نرو پدرت شهید شده و مادرت هم در لشکر هست و شاید برایش سخت باشد. گفت آقا جان مادرم مرا فرستاده که قبل از شما، من به شهادت برسم. وقتی این جوان و نوجوان وارد میدان شد تعبیر این است که با این بیت خودش را معرفی کرد که؛ امیری حسین و نعم الامیر/ سرور فؤاد البشیر النذیر[19]؛ من اسمی ندارم، من هیچ حیثیتی ندارم، فقط حیثیت من این است که منتسب به حسینم و امیرم امام حسین است. این جوان را جاودانه کرد. اما دو جوان دیگر هم بودند در لشکر که مادرشان حضور داشت. فرزندان زینب. عون و محمد. وقتی که اهل بیت به میدان می رفتند این دو جوان هم وارد میدان شدند و اذن خواستند از حضرت، اما عجیب این است که تا وقتی که اینها به شهادت رسیدند، با اینکه علی اکبر اولین شهید اهل بیت بود، وقتی علی اکبر به شهادت رسید، زینب سلام الله علیها نقل شده که قبل از امام حسین بالاسر جنازه علی اکبر رسید اما وقتی این دو جوان به شهادت رسیدند و حضرت اینها را برمی گرداند به خیمه ها این مادر حتی از خیمه ها خارج نشد. زینبی که در انتهای محبت بود، زینبی که مظهر محبت بود، حتی از خیمه خارج نشد، که به امام عرض کند این بچه های من ارزشی نداشتند تا در مقابل شما و پیش روی شما به شهادت برسند. امام چشمش به چشم زینب نیفتد. صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[1] . الکافي ، ج۲، ص۴۹۳، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۵۹، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۳۱۲، المحتضر ، ج۱، ص۷۶، الوافي ، ج۹، ص۱۵۱۸، وسائل الشیعة ، ج۷، ص۱۹۲، وسائل الشیعة ، ج۷، ص۲۰۰، بحار الأنوار ، ج۹۱، ص۵۹،، بحار الأنوار ، ج۵۷، ص۶، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲۶۰، بحار الأنوار ، ج۴۶، ص۱۰۳، بحار الأنوار ، ج۹۵، ص۱۸۶، عوالم العلوم ، ج۱۸، ص۱۵۲، ، المناقب ، ج۴، ص۱۵۸، تفسير الصافي ، ج۳، ص۴۰۳، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۵۴۷، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۵۸۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۱۹۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۲۶۷
[5] . الوافي ، ج۲، ص۳۱۹، تفسير الصافي ، ج۱، ص۹۲، دیوان امام علی علیه السلام ، ج۱، ص۱۷۵
[6] . اين روايت در جوامع روائى يافت نشد، در كتب عرفا آمده است. ر.ک: الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج1، ص159.
[10] . وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۴۹۲، کلیات حدیث قدسی ، ج۱، ص۱۱۸، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۵۱۱، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۶۸، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۶۲، بحار الأنوار ، ج۱۳، ص۳۳۰، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۶۶، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۸۱، ، الأمالی (للمرتضی) ، ج۲، ص۲۸۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۴، ص۳۹۴، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۶۵۰
[16] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۵۵۶، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۱۸، الوافي ، ج۲۲، ص۸۰۰،، نزهة الناظر ، ج۱، ص۵۸، خصائص الأئمة علیهم السلام ، ج۱، ص۱۱۶، من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۸۴، تحف العقول ، ج۱، ص۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۱۹۶، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۲۱۷، ، کنز الفوائد ، ج۱، ص۳۷۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۵۳، الکافي ، ج۵، ص۵۱۰، الوافي ، ج۲۲، ص۸۰۰، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۱۶۸، ، أعلام الدین ، ج۱، ص۲۸۶، كشف المحجة ، ج۱، ص۲۱۸، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۵۲
[17] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۳۳۰، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسير الصافي ، ج۱، ص۱۵۰، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۴۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۶۵،، كمال الدين ، ج۱، ص۲۶۱، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۸، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۳۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۳۴۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲۵۵، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۴۴، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۸۹، ، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱، ، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۲۷، عيون الأخبار ، ج۲، ص۸۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۱، ، الإنصاف ، ج۱، ص۲۰۰، معاني الأخبار ، ج۱، ص۵۲، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۹۵، ، مائة منقبة ، ج۱، ص۴۶، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۲۲، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۱، ص۲۲۹، سعد السعود ، ج۱، ص۲۷۵، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۴۲، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۳۵، الوافي ، ج۱۰، ص۳۶۳، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسير الصافي ، ج۵، ص۵۲، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، ، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۷۷، مجموعة نفیسة ، ج۱، ص۱۷۴
[19] . بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۳، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۶۷، المناقب ، ج۴، ص۹۹، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۲۹۷
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
ان شاء الله از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید.
یک ارض بیرونی داریم که این زمین است و عالم است یک ارض وجودی داریم که وجود من است. اگر در این دعای شریف عرض می کنیم حتی تسکنه ارضک طوعا، یک وقت تقاضای این می کنیم که امام زمان ظهور بکنند و همه ی عالم را به توحید آراسته بکنند؛ همه جا بشود اطاعت حق، یک موقع می گوییم قبل از اینکه آن بخواهد محقق بشود بلکه مطلوب هم است، تقاضای اولیه ی من این است که عرض وجود من به طاعت حق آراسته شود و به ولایت امام آراسته شود که حتی تسکنه ارضک طوعا، خدایا در ارض وجود من امام را حاکم کن به طوری که تمام دغدغه ی من، تمام اعمال من، برای این باشد که اطاعت امام در این وجود بیشتر صورت بگیرد حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا و این اطاعت دائم باشد. نه اینکه حالا ماه محرم می شود دلم با امام حسین علیه السلام که بیشتر آشنا شد، سکونت ولی الهی در وجودم شدیدتر بشود، خوب است، خیلی عالی است اما به عنوان نقطه ی آغاز [خوب است] و ادامه اش را بخواهیم که ملکه بشود حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا[1]، این حالت در من دوام پیدا بکند؛ این را می گویند فرج شخصی، یعنی ظهور حضرت در وجود من محقق شد. وجود من به اطاعت حق و اطاعت ولی الهی آراسته شد و این اطاعت در وجود من دوام پیدا کرد؛ این می شود فرج شخصی.
فرج شخصی در بین مومنین مقدمه است برای فرج عمومی یعنی اگر این فرج در بین عده ای محقق شد، این آماده می کند جمع را برای اون فرج عمومی. ان شاءالله خدای سبحان، وجود ما را مَسکن اماممان قرار بدهد اطاعت اماممان در وجودمان پر بشود و این اطاعت دوام پیدا بکند، هر چقدر دوست داریم این حالت را، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
در خانه ی امُ الائمه که برویم، سرور ایشان سرور همه ی امامان است؛ اُمّ است، مادر است. هر چقدر دوست داریم دل حضرت زهرا را خرسند کنیم تا سرور ایشان و خرسندی و رضای ایشان، رضای الهی را برای ما به دنبال بیاورد، صلوات سوم را بلندتر و با معرفت و محبت بیشتر بفرستید. کاش به ما نشان می دادند که نور این صلوات ها چه کاری در عالم و غوغایی به پا می کند، کاش؛ که اگر این بود حال ما در ارتباط با صلوات طور دیگری بود. ان شاءالله خدای سبحان صلوات های ما را مقبول درگاه خودش قرار بدهد و شفیع ما باشند و سیم ارتباطی و اتصال ما با حضرات باشد ان شاءالله.
بحثی که در محضرش بوده ایم، عنوان بحث خانواده ولایی بود به این عنوان که نظام زوجیت و خانواده در همه ی هستی هست؛ کاری هم به انسان تنها ندارد کاری هم به ایمان ندارد. همه ی هستی پر است از رابطه زوجیت که ﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ﴾[2]، همه ی هستی را ما زوج خلق کردیم، خدای سبحان می فرماید. این یک نکته بود که گذشت.
نکته ی دیگر این بود که رحم که خانواده و ارتباط از او نشأت می گیرد که می شود ارحام. درست است آن همخوانی و آن نظام ارتباطی که محبت هم در همین دایره شکل می گیرد، مراتب دارد. یک مرتبه ی این رحم چه هست؟ همین خانواده ی عادی است که می شناسیم و می بینیم که این هم کاری به ایمان ندارد. یک خانواده ی کافر هم که باشند، پدر دارند، مادر دارند، فرزند دارند، خواهر، برادر، عمه، خاله، ارحام اند ارتباط نسبی دارند با یکدیگر و سببی، این نسبت است. این یک مرتبه ی رحم است مرتبه ی دیگر رحم این است که در روایات می فرماید –حال ان شاءالله روایتش را باز می خوانیم– که رحم فقط این نیست و انسان مراتب دارد، یک جسم و بدن دارد و یک رحم به لحاظ بدن دارد، همین رحمی که می شناسید. انسان نظام نفس و روح دارد و یک رحم نسبت به نظام نفس و روح دارد. لذا در روایت می فرماید که –پیغمبر می فرماید–انا و علی ابوا هذه الامه[3]، ما هم پدر هستیم، درست است؟ ما هم پدر هستیم. پدر یعنی –لذا در روایت هم دارد که تو سه پدر داری: یکی همین پدری است که سبب به دنیا آمدنت است، یکی پدری است که معلم توست ابٌ یعلمک آن پدری که معلم تو هم هست، او هم پدر است انسان را در نظام معرفتی و علمی رشد داد است. آن هم یک نحو رحم است. أب رحم ایجاد می کند و أبٌ یزوجک[4]، پدر زن انسان هم جزء پدر حساب می شود. این هم یک نحو نسبت پدری [است] چون انسان با همسرش یک واحد را تشکیل می دهند، دو تکه ی مکمل هم هستند، لذا پدر زن هم چه هست؟ به همین نسبت، نسبت به این مجموعه، همین طوری که پدر شوهر برای زن پدر است، پدر زن هم برای مرد چه هست؟ آن هم پدر است. ببینید این هم یک رحم است که حتی در ازدواج [هم دیده می شود]. پس یک رحم می شود رحم خانوادگی، یک رحم گسترده تر می شود رحم ازدواج که انسان [وقتی ازدواج] می کند، پدر زن یک رحم می شود و بالاتر پدری که معلم انسان است یک رحم می شود و بالاتر پدری که پیغمبر است و امیر مومنان است.
سپس می رسد تا بالاتر که خدا می فرماید که أنا الرحمان و أنت الرحم، تو رحمی، منم هم رحمان [هستم] شققت اسمک من اسمی، تو مشتق از من شدی پس می فرماید فالرحم شجنة من الرحمن[5]، رحم که در بین شما هست مراتبش، شجنه و نشأت گرفته و شعبه ای از رحمت الهی است. پس انسان با خدا هم رحم پیدا می کند منتها با اسم رحمان الهی، درست است؟ این ها را دقت بکنید. عرض کردم دیروز، این نکته خیلی مهم است، انسان همین طوری که نمی تواند از خدا ببرد، امکان ندارد؛ هیچ کافر مطلقی، فرعون و نمرود هم امکان ندارد از خدا ببرند؛ چرا نمی توانند از خدا بِبُرند؟ چرا نمی توانند؟ چون خالقی که علی الدوام خلق او را دارد انجام می دهد (محقق می کند) خداست. بریدن از او نبودن اوست. روزی او را چه کسی می دهد؟ خدا می دهد، امکان بریدن نیست. هرچه پشت بکند، امکان بریدن نیست؛ چون خالق دیگری نیست، رابطه ی دیگری نیست.
تعبیر موسی کلیم این بود که –حدیث قدسی– یا موسی أنا بدک اللازم[6]، از من ناچار هستی. در نظام خانواده هم انسان اختیار ندارد پدر و مادرش را عوض کند، راه ندارد. نسبت بین پدر و مادر در روابط نسبت [غیر قابل تبدیلی است]. بله انسان می تواند بعضی روابطش را تغییر دهد، دوستانش را تغییر دهد، بگوید من این دوست را نمی پسندم، خداحافظ شما، دیگر با شما کاری ندارم ، عیب ندارد چون رابطه ی واجب نیست؛ هر چند آن هم برای خودش حدودی دارد و باید رعایت بشود اما واجب نیست. بعضی از روابط واجب است. یعنی واجبه، نه واجب شرعی، واجب است یعنی لزوم عقلی، یعنی راهی ندارد. تو نمی توانی پدرت را خودت انتخاب کنی، تو نمی توانی مادرت را خودت انتخاب کنی، تو دست خودت نیست برادر و خواهرت را انتخاب بکنی، این ها در نظام وجودی برای تو فرض اند، لازم اند، امکان جدا شدن از این ها را ندارید حتی اگر از دنیا بروند یا بروی از دنیا، تفاوتی ندارد. این رابطه برقرار است، این جزء شئون شماست، مرتبط با شماست همان طوری که خدا امکان ندارد انسان از او قطع بکند، از رحم جسمانی که پدر و مادر و نزدیکان و این ها باشند که روابط اجباری انسان است، حق آن جا هم قطع شدنی نیست. این هم یک نکته ی دقیقی است که نسبت بین این دو [قطع شدنی نیست].
نکته ی دیگر این است که نزدیک ترین راهی که خدا برای شناختن خود قرار داد است که انسان بفهمد خدا چیست؟ چگونه است؟ چه رابطه ای دارد؟ نزدیک ترین راه را در رابطه ی رحم قرار داده [است] که محبتی که در رحم ایجاد می شود، لذا در روایات و آیات مختلفی اشاره به این شده که شما چطور فرزندانتان را دوست دارید، پدرتان را دوست دارید، خدا رو این گونه دوست داشته باشید، ﴿أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ﴾[7] باشید نسبت به خدا. یعنی راه را از این جا شروع بکنید هر چقدر انسان در نظام رحم جسمانی اش قوی تر بشود، آمادگی برای محبت الهی و شناخت ولایت ولی الهی و ولایت خدا را بهتر پیدا می کند.
این هم یک تتمه ای را برایتان بگویم، بترسید –این ترسش جا دارد– اگر کسی در روابط خانوادگی و رحم جسمانی موفق نبود، کوتاهی هم از خودش بود –موفق نبود– در خانواده همسر خوبی نبود، در خانواده فرزند خوبی نبود، در خانواده پدر خوبی نبود، در خانواده مادر خوبی نبود، هر کدام از این ها فرقی نمی کند در یک رحم –ارتباطی که–ایجاد می شود، اگر کسی در خانواده و رحم نقشش را درست ایفا نکند، به هیچ وجه در رحم ولایی و ارتباط با ولی خدا امکان ندارد موفق بشود؛ راه بسته است. چرا؟ چرا راه بسته است؟ علتش این است که اگر بخواهیم تشبیه بکنیم، تشبیهش مبدئش روایی است. رحم جسمی انسان که خانواده است مثل یک وزنه [است] مثال بزنیم وزنه ی صد کیلویی است که اگر کسی نتوانست وزنه ی صد کیلویی را بزند –رحم ولایت یک وزنه ی مثلاً پانصد کیلویی است– می تواند وزنه ی پانصد کیلویی را بزند؟ امکان ندارد اصلا، قدرتش بر این نیست. اما اگر کسی این وزنه ی صد کیلویی را زد، برایش ممکن است راه باز بشود برای زدن وزنه پانصد کیلویی –ممکن است راه باز بشود– درست است؟
پس راه تحقق رحم ولایی و ارتباط با اهل بیت علیه السلام، نزدیک ترین راهش و راهی که در روایت می فرمایند که شبیه به آن است -اقتضا ایجاد می کند- زدن به اصطلاح وزنه ی محبت نسبت به رحم جسمانی است. یعنی اگر دلتان می خواهد محبتتان نسبت به امام حسین علیه السلام، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، که امشب شب جمعه، شب رحمت، شب توقعی که صبحش امام ظهور بکنند و غیبت برطرف بشود و لذا حال تذکرمان باید بیشتر باشد، اگر دوست داریم که رابطمان با امام زمان قوی تر بشود چه کار باید بکنیم؟ اگر رابطه مان با خانواده، اگر فرزندیم با پدر و مادر و خواهر و برادر و اطرافیان، اگر پدر هستیم با همسر و فرزند و باقی افراد، اگر مادریم همینطور. هر کدام نقشی که داریم، اگر خوب است رابطمان خوب تر کنیم، مگر خوب تر کردن حد و اندازه دارد، مگر انسان به یک حدی می رسد که بگوییم از اینجا به بعد دیگر محبت به پدر و مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان بس است دیگر، نه.
اگر به امر الهی شما هر چقدر – به امر الهی– محبت کنید به اطرافیانتان به امر الهی، چون امر الهی اثرش این است که به انسان اگر یک امر دیگری عارض شد که آن امر الهی بود، می بیند که آنجا هم حال او همین است که می خواهد اطاعت امر کند. اگر به امر الهی انسان اطاعت امر کرد، اینجا در حقیقت محبتش را بیشتر کرد، کسی که دنبال امام زمان است می خواهد بچشد رابطه با حضرت را، از همین امشب رابطه اش را با رحمش و ارحامش نزدیک و نزدیکتر [کند] هر چه که نزدیکتر است، بیشتر [تاثیر دارد] و هر چه دورتر هم می شود خوب است، تاثیر دارد؛ حتی در روایت دارد که خیلی جالب است یک کسی آمده بود نزد حضرت، عرض کرد [که] خلاصه من مثلاً به فلان مشکل مبتلا هستم یا مثلاً سختی روزی برایم هست، حضرت فرمود اگر مادر داری، به مادرت [رسیدگی کن] ، گفت ندارم؛ گفت به خاله ات [رسیدگی کن] –ببین خاله چون خواهر می شود برای مادر دیگر، درست است؟ درست است؟ خواهر می شود دیگر، نزدیک است– یک کسی آمد گفت من پدر و مادرم از دنیا رفته اند، من مثلاً می خواهم جبران کنم، گفت اگر پدر و مادر نداری به فرزندت [رسیدگی کن].
یعنی اثر وجودی پدر و مادر در فرزندت هم [هست] –این ها خیلی زیباست ها– یعنی آن اثر وجودی [در فرزند هم هست]. این ها اگر روابطش را بعداً بشود باز کرد، معلوم می شود خدا چقدر راه را برای رسیدن به خودش در دسترس ما قرار داده [است]. ما دنبال این هستیم که سلوک به سوی خدا و رسیدن به خدا را از یک جایی که تا به حال نشنیده ایم و ندیده ایم و در دسترسمان نیست [پیدا کنیم]. بگویند برو بالای کوه قاف آن جا مثلاً یک چیزی مثلاً یک گیاهی را پیدا کن و بخور تا سالک الی الله بشوی. می گوید نه، کوه قاف، پدر و مادر و همسر و فرزندانت هستند. کوه قاف و پیدا کردن آن گیاهی که اکسیر اعظم است و سرعت وصول ایجاد می کند، اطرافیان نزدیکت هستند –این جا به همین نزدیکی– که همین الآن می توانی حرکتت را آغاز کنی –از همین الان می توانی– در دلت تغییر بده نگاهت را نسبت به آن ها –این که دیگر کاری ندارد، تکان هم نمی خواهد بخورد آدم– (اطرافیانت) تغییر بده. اگر محبتی بودی، محبتی تر شو؛ اگر بد بوده، محبتی شو.
اگر این نگاه در وجود ما ایجاد بشود، این رحم انسان را به رحم بالاتر می رساند. تا می گوییم رحم ولایی وقتی رابطه ی انسان با ولی الهی به صورت رحم شد یعنی تمام شالوده ی این رابطه بر اساس محبت است. رحم از رحمت و رحمان و محبت است. اگر می خواهیم مانع رابطه ی ما با امام برداشته شود گاهی سینه زنی زیاد کرده ایم، گاهی اشک زیاد ریخته ایم سوز زیاد داشته ایم اما احساس می کنیم اثری از آن ها در وجودمان دیده نمی شود چون مانع در سر راه است و آن مانع این ها را به بند می کشد، نمی گذارد آثارش ظهور پیدا بکند، تا آن مانع برداشته نشود، اثر این ها آشکار نمی شود، این ها از بین نرفته، هست اما ظاهر نمی شود اثرش. اثرش برای این است که من در روابطم با اطرافیانم سببی و نسبی ،روابط را رعایت نکرده ام. اگر این رعایت شود آن وقت متفاوت می شود.
اجازه دهید من یک روایت برایتان بخوانم. در این روایت شریف می فرماید که عن محمد بن فضل قال سمعت العبد الصالح یقول –عبد الصالح معمولا به امام کاظم علیه السلام اطلاق می شود که آن زمان گاهی نمی شده که اسم ببرند، با این عنوان عبد صالح بیان می کردند– ﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾[8]، در قرآن آمده این آیه که مومنین از صفاتشان این است که اهل صله ی رحم هستند، با آن کسانی که باید صله بکنند، با ارحام یصلون ما امر الله به ان یوصل، آن هایی که خدا امر کرده به وصلشان و صله ی با آن ها، ارتباط با آن ها. سوال می کند آن شخص، می گوید اینکه خدا آنقدر اهمیت داده که باید آن که امر کرده خدا آیا هی رحم آل محمد صلی علیه و آله و سلم، این در حقیقت رحم آل محمد است که معلقة بالعرش، که او به عرش الهی در حقیقت متعلق است و به آن جا متصل است این رحم که می فرماید این آیه این رحم را شامل می شود. یقول اللهم صل من وصلنی و اقطع من قطعنی[9]، زبان این رحم این است –زبان این رحم– خدایا هر کس با من مواصله و وصلت و ارتباط داشت، تو هم با او ارتباط داشته باش. هر کس با من ارتباط نداشت، تو هم قطع کن. قطع خدا یعنی قطع تمام اسماء الهی، اگر تمام اسماء الهی از انسان قطع بکند چه می شود؟ انسان هیچ حافظی در برابر عذاب الهی نخواهد داشت، هیچ حافظی، هیچ حافظی. هیچ اسم الهی به کمک انسان نمی آید، هیچ شفیعی برای انسان نیست، هیچ ناصری لا ناصر و لا حمیم، نه دوستی و نه نصرت کننده ای برای انسان نخواهد بود. می گوید زبان این رحم این است.
در روایت بعدی – که من اول می خواستم این را بخوانم- این است که از امام صادق علیه السلام سوال شد که –عمر بن مریم سوال کرده – عن قول الله الذین یصلون ما امر الله ان یوصل، که در روایت قبلی هم بود، آیا این رحم عادی را هم شامل می شود؟ سوال کرده از حضرت که آیا رحم های عادی هم [شامل می شود] و امر الهی بر این هم هست؟ حضرت میفرمایند: من ذلک صلة الرحم، همین رحم عادی هم هست اما و غایة تاویلها، اما اوج آن کجاست؟ از اینجا شروع می شود، به کجا می رسد؟ و غایة تاویلها صلتک ایانا[10]، یعنی تو از اینجایی که رحم عادی است، شروع می کنی، غایت و نهایت و اوجش آنجایی است که به ما می رسی؛ پس ما هم رحم تو هستیم –حضرت می فرماید– ما هم رحم تو هستیم. اما از کجا باید به این رحم برسی؟ آغاز کن از رحم جسمانی که اطرافیانت هستند تا… . می شود پس کسی اظهار ولایتی بودن بکند ولی به خانه که می رسد اخم هایش در هم باشد، به خانه که می رسد شاد نکند دیگران را، کاری نداشته باشد به دیگران می شود؟ راه ندارد.
یعنی نترسیم بگوییم، آن کسی که این گونه است، آن رفتارش ادا است، ادا درآورده است، خیلی جرئت می خواهد این طور صحبت کردن. کسی که در مجلس امام حسین علیه السلام اینطور حالش منقلب باشد، اما به خانه که می رسد اهل ارتباط صحیح و ادای حقوق صحیح و محبت نباشد بلکه گاهی اخم هایش هم در هم باشد، اگر اصلاح نکند خودش را اداست، ادا و اطوار است. بدترین چیزی که در محضر امام انسان می تواند داشته باشه چیست؟ ادا در آوردن است.
یک کسی آمد خدمت امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آقا جان من شما را دوست دارم، حضرت سرش را انداخت پایین مدتی، سرش را بلند و گفت: صدقت، راست می گویی برای او هورا کشیدن حالا به قول امروز ما، کف زدند، حالا کف نزدند ما می گوییم کف زدند، هورا کشیدن گفتند خوش به حالت. یک کسی نشسته بود از خوارج کنار یکی از یاران در همان مسجد کار مهمی نیست که شما آن قدر خوشحال شدید که چه چیزی ایجاد شد، خوش به حال این [شخص]، الآن من می روم و من هم می گویم دوستت دارم و او هم می گوید بله درست می گویی. فکر کردند امام معصوم هم مثل باقی افراد است که تعارف داشته باشد که آدم بتواند در آن حیله بکند و بعد بگوید من تو را دوست دارم نه راه ندارد.
آمد نزد حضرت –این گفت نرو– کنار حضرت نشست، گفت: یا علی أنا احبک، خیلی دوستت دارم. حضرت سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد، گفت: کذبت[11]، دروغ می گویی، اسم کسانی که ما را دوست دارند، جان کسانی که ما را دوست دارند، ما می شناسیم تو جزء آنها نیستی –اسمت [جزء آن ها نیست]– شروع کرد گریه کردن، گریه، گریه، یاعلی دستت را بده بیعت کنم، من دارم اظهار می کنم با تمام وجود دوستت دارم؛ حضرت گفت: دروغ می گویی، نه فقط دوستم نداری بلکه در جنگی مقابل من هم می ایستی. دیگر این [شخص] خیلی تندتر شد، مدام اصرار کرد، رسوا شد، خودش می خواست دیگر آبرویش را ببرد. دوباره اصرار کرد، حضرت فرمود: نه فقط مقابل من می ایستی بلکه مقابل من، کشته هم می شوی، پرچم دار هم هستی در آن لشکر مقابل حواسمان باشد.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهاءالدینی را ایشان نماز می خواندند، خب خیلی حالش، حال خاصی بود، نمازشان که تمام شد یک نفر آمد از جلسه برود بیرون، همان طور که ایشان نشسته بود – یک پایش را روی پای دیگرش انداخته بود– بعضی فکر می کنند نماز خودشان معراجی است –همین یک کلمه– خب حسینیه هم کوچک بود، شنید آن شخص –خروجی در هم مقابل همین جایی بود که امام می ایستاد نزدیک این جا بود– طرف برگشت، برگشت و نشست، بعد صحبت کرد، گفت: آقا من می خواستم اقتدا کنم به شما دیدم شما یک مقدار حواست به اینطرف و آنطرف هم هست لذا فرادا خواندم –آقای بهاءالدینی این را هم فهمیده بود- که بعضی فکر می کنند نماز خودشان معراجی است، یعنی حتی نیت او را هم فهمیده بود که وقتی داشت می رفت بیرون. این را دارم عرض می کنم که مقابل امام نمی شود حیله کرد، بعد بگوییم این ها عبادت [است] نه راه ندارد. حواسمان باشد اگر می خواهیم صادق باشیم راه صداقت را به ما نشان داده اند، می گوید اگر تو می خواهی ادا نباشد، اطوار نباشد، حق باشد، درست باشد، حیله نباشد، باید روابطت در خانه، کاملا مطابق آن امر باشد؛ اگر آنجا درست انجام دادی، آمدی اینجا هم درست انجام می دهی، اینجا قبول می شود. بله ممکن است کسی در خانه مانعی داشته باشد، نتوانسته باشد، بلد نباشد، می آید در مجلس امام حسین علیه السلام اشک می ریزد، لابه و زاری می کند، یادش می دهند که برو و در خانه این گونه باش. اگر آمد در مجلس امام حسین، دید حالا که دارد به خانه بر می گردد، رفتارش دارد تغییر می کند، این هم خوب است، این هم درست است، این هم در حقیقت جوابش است و معلوم می شود در مقابل حضرت، صادق بوده [است]. معلوم است حضرت امدادش می کند و دارد راه را نشانش می دهد، امام است دیگر، اما اگر آمد اینجا خیلی حالش منقلب، رفت در خانه دید نه کاری با آن ها ندارد، این غلط [است]، این معلوم می شود که چه است؟ باید حواسش را جمع کند که از دست ندهد.
این یک روایتی بود که خدمتتان عرض کردم. یک روایت دیگر هم هست این را هم [عرض کنم]. در روایت دیگری می فرماید که عمر بن یزید قلت لابی عبدالله علیه السلام الذین –حال نگویید که این ها چرا اسمشان عمر بوده است. عمر در عرب ها یک اسم رایجی بوده است در آن زمان، حتی بعضی از فرزندان امیرالمومنین علیه السلام اسمشان عمر بن علی [بوده است] داشتیم در بعضی اسم ها ذکر شده [است]- می فرماید که سوال کردم از امام صادق علیه السلام راجع به همین آیه،الذین یصلون ما امر الله، همین آیه ی صله ی رحم، حضرت فرمودند: این آیه نازل شده در رحم ما وارتباط با ما؛ و قد یکون فی قرابتک، همین آیه راجع به قرابت و فامیلتان هم هست، یعنی هر دوی آن ها است –این دو باهم- بعد ثم قال فلا تکونن ممن یقول لشیء أو فی شیء واحد[12]، حواست باشد فکر نکنی اگر راجع به این بود، دیگر راجع به آن نمی تواند باشد؛ اگر راجع به آن بود، راجع به این نمی تواند باشد، این ها همه می شود و دریک راستا است و یک واحدند و در مراتب یک حقیقت اند. دقت بکنید مراتب یک حقیقت است. می تواند هم رحم خانوادگی تو را شما بشود و هم رحم ما را شامل بشود.
من نمی دانم دیگر با چه وضوحی بحث خانواده را در هیئت بگوییم که چقدر به هم پیوسته است. اگر می خواهیم خانواده مان ولایی باشد، سعی بکنیم دو کار امکان پذیر انجام بدهیم. یک اینکه هیئت با خانواده برویم، حال ممکن است نشستن ها مردانه و زنانه متفاوت باشد اما سعی کنیم با خانواده هیئت برویم، زودتر قبلمان می کنند چون اساس حرکت امام حسین علیه السلام خانوادگی بوده [است]. آنچه که ممتاز می کند جریان امام حسین علیه السلام را از همه ی درگیری های دیگر این است که از طفل شش ماهه و سه ساله و چند ساله و خلاصه هم باهم –زن و مرد همه باهم- در کاروان بودند. کاروان یک کاروان خانوادگی بوده –خیلی عجیب است این- لذا شرکت در مجالسش هم خانوادگی بروید. سعی بکنید تا آنقدری که مقدور است یک.
دو، سعی بکنید گاهی در خانه روضه ی خانگی بگیرید؛ یعنی امام حسین علیه السلام دعوت کنیم به خانوادمان. آمدن حضرات به خانواده، خانواده را استحکام می دهد و محبت ها را شدت می بخشد. کسی که در خانه روضه می گیرد و بچه هایش خدمت می کنند در خانه برای امام حسین، یقین بدانید که حضرت، جزایش را استحکام خانواده قرار می دهید. لذا بگیرید در خانه، گاه گاهی، سالی یکی دوبار هم شده هیئت خانگی بگیرید. حال لزومی هم ندارد جلسه مفصل باشد، ده تا پانزده تا هم باشند عیب ندارد. همین ده پانزده نفر را بچه ها پذیرایی کنند در خانواده و همه دخیل باشند در سیاه کردن و در پذیرایی کردن و خلاصه همه دخیل باشند، حتی یک کفش جفت کردن، این ها تاثیر دارد. این هم یک نکته که عملیاتی کنیم هیئت و رابطه اش را با خانواده که خانواده را بکشانیم در هیئت و هیئت را بکشیم در خانواده، ارتباط بیشتر ایجاد کنیم که هرچه این ارتباط بیشتر باشد، اثرگذاری [بیشتر است].
من امشب می خواستم راجع به ازدواج بیشتر صحبت بکنم منتها امشب دیگر فرصت نشد که بحث ازدواج را در نظام وجود آثارش را عرض بکنم و کسانی که کوتاهی می کنند یا دیر ازدواج می کنند، اثرش را بگویم ان شاءالله، شب آینده [عرض می کنم]. نگوییم محرم است و ماه عزاست، بحث ازدواج و اینها [مطرح نشود] نه حضرات دنبال اجرای احکام خدا هستند و مقام معظم رهبری هم فرمودند امروز اساس تمام احکام الهی پیچیده شده به اینکه دشمن دنبال این است که نظام خانواده را زمین بزند، لذا باید مقابل این نقشه ی دشمن جهادی ایستاد و لذا محرم بهترین وقتش است . خود آقا فرمودند در هیئات اینها را بگویید. لذا ما اطاعت امر آقا را داریم می کنیم.
خب این شب ها بنا شد یادی از شهدای جنبش های اسلامی در کشورهای دیگر داشته باشیم. دیشب وقت گذشت و دیر به من یادآوری کردند که احمد مهنا از شهدای عراق که نقش عظیمی در نزدیکی بین انقلاب عراق و آن نهضت عراق با نگاه مقام معظم رهبری و نزدیک کردن داشت و دشمن خوب شناخت و در آن شلوغی که در فتنه عراق ایجاد شد دو سه سال پیش، قبل از شهادت سردار سلیمانی –همان سال یکی از جاهایی که دشمن نقشه کشیدند با آن نقش جوکرهایی که در عراق قیام کردند- ریختند در خانه ی ایشان و ایشان را آنجا شهید کردند چون می دانستند چه نقشی دارد. روحش شاد باشد و امشب هم یاد یکی دیگر از شهدای جهان اسلام می کنیم -که آقا هم اشاره به این داشتند- مالکوم ایکس که در ایجاد اعتماد به نفس برای مسلمان ها و باور به اینکه مسلمان ها یک جمعیت قوی هستند، نقش مهمی در دوران خودش داشته است. ان شاءالله روحشان شاد باشد و ان شاءالله خدای سبحان از گناهانشان گذشت بکند و ان شاءاالله خدای سبحان مقاماتشان را بزرگ و بزرگتر قرار بدهد و آینده ی ما را –عاقبت ما را- شهادت در راه خودش قرار بدهد ان شاءالله.
امشب باز با این شعر آغاز کنی:
باز از میخانه دل بویی شنید/ گوشش از مستان هیاهویی شنید.
می رویم در خانه ی بعضی از یاران ابا عبدالله علیه السلام. یک چیزی دیده بودند اینها که جملاتشان در شب عاشورا و شب تاسوعا [غوغا کرده است].
شب عاشورا امام حسین علیه السلام فرمانده لشکری بود به لشکرش مرخصی داد و گفت هر کس که می خواهد برود، برود. شب های نزدیک حمله آماده باش می شود و همه ی مرخصی ها لغو می شود. آماده باش صد در صد می شود و همه باید حاضر باشند هر لحظه ممکن است حمله شروع شود. لحظه ی حمله که مشخص نیست. اما امام حسین علیه السلام، شب حمله که مشخص بود دشمن گفته فردا مرخصی داد. آن وقت خیلی زیباست که، ببینید جملات کسانی که بعد از فرمایش امام صحبت کردند، اولین کسی که صحبت کرد که شکست این سکوت را، حضرت ابوالفضل العباس بود، شکست این سکوت را. خب باشد ان شاءالله برای شب تاسوعا در محضر ابوالفضل العباس علیه السلام باشیم اما بعد که جوّ شکسته شد یکی یکی به مراتب ایمانشان از پیرمردهای لشکر حرف هایی می زدند مقابل امام. عرض کردم مقابل امام نمی شود ادا در آورد، دروغ رسوا است. یک حرف هایی زدند معلوم می شود ایمانشان خیلی عظیم است.
ببینید مثلا یکی از این ها، زهیر است. زهیر این جمله را به حضرت عرض می کند والله لوددت انی قتلت، دوست داشتم که من کشته بشود –عصر تاسوعاست، شب عاشورا که امام مرخصی داده- لوددت انی قتلت، کشته شوم ثم نشرت، دوباره زنده بشوم ثم قتلت، سپس کشته بشوم، حتی اقتل هکذ الف مرّه، هزار بار این گونه کشته شوم، خیلی حرف سنگینی است. مقابل امام می گوید ها. می گوید نه فقط یک بار مقابلت کشته شوم، نه، هزار بار با این سختی من کشته بشوم و انّ الله ، این کشته شدن من هزار بار، یدفع بذلک القتل عن نفسک، یک لحظه کشته شدن تو را به تأخیر بیندازد. نه فقط از نفس امام، این چقدر معرفت پیدا کرده، زهیری که در راه امام شکارش کرده، این اصلا نمی خواست در مجلس امام بیاید، راهش را جدا کرده بود، منزل نشستن و ایستادنش را جدا کرده بود تا با امام مواجه نشود، تعبیر بعضی تاریخ این است که زهیر اصلا عثمانی بوده اما مرد منصفی بوده، تا امام فرستاد دنبالش – بعد از اینکه خانمش آمده- حال ببینید در این چند روز تا کجا رسیده [است].
یاد سحره فرعون افتادم که وقتی اینها می خواستند به نفع فرعون سحر بکنند و موسی را شکست بدهند اما وقتی آن معجزه موسی آمد ﴿أُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ ١٢٠﴾[13]، به سجده افتادند همه شان و وقتی فرعون گفت می کشم شما را به اشد وجه، دست و پایتان را [به صورت مخالف] قطع می کنم تا با شدت بمیرید گفتند تو فقط بر بدن ما مسلطی. یک ساعته از کجا به کجا رفتند. تو نمی توانی به ما ضرر بزنی. آقا آمدیم در مجلس امامی که این گونه تحول ایجاد می کند. چرا حال ما منقلب نمی شود. چرا ما معرفت مان این گونه نمی شود.
یک کسی را از بیرون جذب کرده و آورده این مقدار سرعت عوض شدن پیدا کرده و دنباله اش می فرماید نه فقط قتل را از نفس تو دور کنم و عن انفس هولاء الفتیان من اهل بیتک، به به؛ چه معرفتی. می گوید هزار بار شهید بشوم تا یک لحظه جوانان تو به شهادت برسند. آنها حفظ بشوند، نه فقط خودت که امامی، تمام وابستگانت برای من اهمیت دارند. عشقش به امام حسین چگونه بوده که می گوید تمام جوانان تو، من این گونه کشته شوم تا آنها دیرتر به شهادت برسند.
خدا می شود این مجلس نظر امام حسین علیه السلام یک جوری شامل حال ما بشود. این معرفت و باور در وجود ما هم ایجاد شود. بشویم یار امام حسین این گونه که هزار بار آماده باشیم شهادت را تا یک لحظه امام بماند، یک لحظه بماند. این یک کلام است. وقتی که به شهادت می رسد امام بالای سرش حاضر می شود و دشمنان او را لعن می کند. دلم نمی آید جمله مسلم بن عوسجه را نگویم. با اینکه وقت گذشته بگذارید این را هم بگویم. چون امشب ممکن است توسل به یاران، انشاء الله ما هم در این سلک خودمان را بتوانیم بهتر پیدا بکنیم.
مسلم بن عوسجه بعد صحبت می کند. می گوید أنحن نخلی عنک، ما برویم؟ کجا برویم؟ ما رهایت کنیم؟ أنحن نخلی عنک. کجا برویم؟ و لما نعتذر الی الله فی اداء حقک. به خدا چه جوابی بدهیم[اگر ] تو را رها کنیم. به خدا چه بگوییم؟ لا والله ، قسم به خدا ما این کار را نخواهیم کرد. أما والله قسم به خدا لوعلمت انی اقتل اگر می دانستم که من کشته می شوم ثم احیی سپس زنده می شود ثم احرق سپس سوزانده می شوم در آتش ثم احیی دوباره زنده می شوم ثم ازری تکه تکه می شوم خاکستر بشوم، یفعل ذلک بی سبعین مرة، هفتاد بار این برای من تکرار شود، این حالت، کشته شدن و سوخته شدن و تکه تکه شدن، به اشدّ وجه شهادت [حاصل ] شود ما فارقتک، ما جدا نمی شویم از تو. حتی القی امامی دونک، تا قبل از تو به شهادت برسیم. فکیف لا افعل ذلک فانما هی قتلة واحدة، چگونه شهید نشویم در راه تو که یک کشتن بیشتر نیست. یک کشته شدن فقط، ثم هی الکرامة التی لا انقضاء لها ابدا[14]، دیگر یک ابدیت کرامت الهی است با کشته شدن در راه تو. می گوید وقتی که مسلم می جنگید نتوانستند او را بکشند دشمن دستور سنگ بارانش را دادند، سنگ بارانش کردند، مسلم به زمین افتاد، در حالی که آخرین رمق هایش بود امام با حبیب بر بالینش حاضر شدند آنجا دارد که حبیب وقتی گفت مسلم من هم به زودی به تو ملحق می شوم اما اگر وصیتی داری به من بکن. آنجا مسلم اشاره کرد، حواست باشد که قبل از امام شهید بشوی.
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[1] . بحار الأنوار ، ج۸۶، ص۳۳۳، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۳۰۵، البلد الأمین ، ج۱، ص۳۵۶، مصباح المتهجد ، ج۲، ص۶۳۰، المزار الکبير ، ج۱، ص۶۱۱، فلاح السائل ، ج۱، ص۴۶، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۵۸۶، الوافي ، ج۱۱، ص۴۰۵، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۴۸۳، ، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۶۰، البلد الأمین ، ج۱، ص۱۴۵، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۱۴۶، بحار الأنوار ، ج۸۳، ص۳۵۴، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۸۵، بحار الأنوار ، ج۹۴، ص۳۴۹، الکافي ، ج۴، ص۱۶۲، تهذيب الأحكام ، ج۳، ص۱۰۲، زاد المعاد ، ج۱، ص۱۳۷، ، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۰۳
[3] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۳۳۰، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسير الصافي ، ج۱، ص۱۵۰، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۴۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۶۵،، كمال الدين ، ج۱، ص۲۶۱، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۸، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۳۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۳۴۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲۵۵، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۴۴، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۸۹، ، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱، ، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۲۷، عيون الأخبار ، ج۲، ص۸۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۱، ، الإنصاف ، ج۱، ص۲۰۰، معاني الأخبار ، ج۱، ص۵۲، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۹۵، ، مائة منقبة ، ج۱، ص۴۶، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۲۲، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۱، ص۲۲۹، سعد السعود ، ج۱، ص۲۷۵، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۴۲، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۳۵، الوافي ، ج۱۰، ص۳۶۳، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسير الصافي ، ج۵، ص۵۲، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، ، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۷۷، مجموعة نفیسة ، ج۱، ص۱۷۴
[4]. در کتب حدیثی یافت نشد. سایر کتب: اللمعة البيضاء، التبريزي الأنصاري، ج1، ص129.شرح كلمات أمير المؤمنين، عبد الوهاب، ج1، ص15.
[5] . معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۰۲، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۵،
[6] . اين روايت در جوامع روائى يافت نشد، در كتب عرفا آمده است. الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج1، ص159.
[9] . تفسير القمی ، ج۱، ص۳۶۳، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۳۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۸۹، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۷، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵،، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، الاصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ، ج۱، ص۲۲۴، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، الکافي ، ج۲، ص۱۵۱، الوافي ، ج۵، ص۵۰۴، تفسير الصافي ، ج۳، ص۶۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۵، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۱۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵، ، الأصول الستة عشر (ط – دار الشبستری) ، ج۱، ص۶۶، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۵۳۴، الکافي ، ج۲، ص۱۵۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۵، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۴، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۹، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۷، ، بحار الأنوار ، ج۴۷، ص۲۱۱، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۴۳۴، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۱۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۳۱۹
[10] . تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۶
[11] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۰، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۰، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۳۰،، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۷، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۱۸، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۱، بحار الأنوار ، ج۴۱، ص۲۹۴، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۲، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۸، بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۲۵۷
[12] . الکافي ، ج۲، ص۱۵۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۵، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۶، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۳۰، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۴
[13] . [الأعراف: 120] ، [الشعراء: 46]
[14] . وقعة الطف ، ج۱، ص۱۹۸، إعلام الوری ، ج۱، ص۴۵۵، روضة الواعظین ، ج۱، ص۱۷۱، الإرشاد ، ج۲، ص۹۱، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۴۲، اللهوف ، ج۱، ص۸۵
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
ان شاء الله از یاران یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید.
یک ارض بیرونی داریم که این زمین است و عالم است یک ارض وجودی داریم که وجود من است. اگر در این دعای شریف عرض می کنیم حتی تسکنه ارضک طوعا، یک وقت تقاضای این می کنیم که امام زمان ظهور بکنند و همه ی عالم را به توحید آراسته بکنند؛ همه جا بشود اطاعت حق، یک موقع می گوییم قبل از اینکه آن بخواهد محقق بشود بلکه مطلوب هم است، تقاضای اولیه ی من این است که عرض وجود من به طاعت حق آراسته شود و به ولایت امام آراسته شود که حتی تسکنه ارضک طوعا، خدایا در ارض وجود من امام را حاکم کن به طوری که تمام دغدغه ی من، تمام اعمال من، برای این باشد که اطاعت امام در این وجود بیشتر صورت بگیرد حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا و این اطاعت دائم باشد. نه اینکه حالا ماه محرم می شود دلم با امام حسین علیه السلام که بیشتر آشنا شد، سکونت ولی الهی در وجودم شدیدتر بشود، خوب است، خیلی عالی است اما به عنوان نقطه ی آغاز [خوب است] و ادامه اش را بخواهیم که ملکه بشود حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا[1]، این حالت در من دوام پیدا بکند؛ این را می گویند فرج شخصی، یعنی ظهور حضرت در وجود من محقق شد. وجود من به اطاعت حق و اطاعت ولی الهی آراسته شد و این اطاعت در وجود من دوام پیدا کرد؛ این می شود فرج شخصی.
فرج شخصی در بین مومنین مقدمه است برای فرج عمومی یعنی اگر این فرج در بین عده ای محقق شد، این آماده می کند جمع را برای اون فرج عمومی. ان شاءالله خدای سبحان، وجود ما را مَسکن اماممان قرار بدهد اطاعت اماممان در وجودمان پر بشود و این اطاعت دوام پیدا بکند، هر چقدر دوست داریم این حالت را، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
در خانه ی امُ الائمه که برویم، سرور ایشان سرور همه ی امامان است؛ اُمّ است، مادر است. هر چقدر دوست داریم دل حضرت زهرا را خرسند کنیم تا سرور ایشان و خرسندی و رضای ایشان، رضای الهی را برای ما به دنبال بیاورد، صلوات سوم را بلندتر و با معرفت و محبت بیشتر بفرستید. کاش به ما نشان می دادند که نور این صلوات ها چه کاری در عالم و غوغایی به پا می کند، کاش؛ که اگر این بود حال ما در ارتباط با صلوات طور دیگری بود. ان شاءالله خدای سبحان صلوات های ما را مقبول درگاه خودش قرار بدهد و شفیع ما باشند و سیم ارتباطی و اتصال ما با حضرات باشد ان شاءالله.
بحثی که در محضرش بوده ایم، عنوان بحث خانواده ولایی بود به این عنوان که نظام زوجیت و خانواده در همه ی هستی هست؛ کاری هم به انسان تنها ندارد کاری هم به ایمان ندارد. همه ی هستی پر است از رابطه زوجیت که ﴿وَمِن كُلِّ شَيۡءٍ خَلَقۡنَا زَوۡجَيۡنِ﴾[2]، همه ی هستی را ما زوج خلق کردیم، خدای سبحان می فرماید. این یک نکته بود که گذشت.
نکته ی دیگر این بود که رحم که خانواده و ارتباط از او نشأت می گیرد که می شود ارحام. درست است آن همخوانی و آن نظام ارتباطی که محبت هم در همین دایره شکل می گیرد، مراتب دارد. یک مرتبه ی این رحم چه هست؟ همین خانواده ی عادی است که می شناسیم و می بینیم که این هم کاری به ایمان ندارد. یک خانواده ی کافر هم که باشند، پدر دارند، مادر دارند، فرزند دارند، خواهر، برادر، عمه، خاله، ارحام اند ارتباط نسبی دارند با یکدیگر و سببی، این نسبت است. این یک مرتبه ی رحم است مرتبه ی دیگر رحم این است که در روایات می فرماید –حال ان شاءالله روایتش را باز می خوانیم– که رحم فقط این نیست و انسان مراتب دارد، یک جسم و بدن دارد و یک رحم به لحاظ بدن دارد، همین رحمی که می شناسید. انسان نظام نفس و روح دارد و یک رحم نسبت به نظام نفس و روح دارد. لذا در روایت می فرماید که –پیغمبر می فرماید–انا و علی ابوا هذه الامه[3]، ما هم پدر هستیم، درست است؟ ما هم پدر هستیم. پدر یعنی –لذا در روایت هم دارد که تو سه پدر داری: یکی همین پدری است که سبب به دنیا آمدنت است، یکی پدری است که معلم توست ابٌ یعلمک آن پدری که معلم تو هم هست، او هم پدر است انسان را در نظام معرفتی و علمی رشد داد است. آن هم یک نحو رحم است. أب رحم ایجاد می کند و أبٌ یزوجک[4]، پدر زن انسان هم جزء پدر حساب می شود. این هم یک نحو نسبت پدری [است] چون انسان با همسرش یک واحد را تشکیل می دهند، دو تکه ی مکمل هم هستند، لذا پدر زن هم چه هست؟ به همین نسبت، نسبت به این مجموعه، همین طوری که پدر شوهر برای زن پدر است، پدر زن هم برای مرد چه هست؟ آن هم پدر است. ببینید این هم یک رحم است که حتی در ازدواج [هم دیده می شود]. پس یک رحم می شود رحم خانوادگی، یک رحم گسترده تر می شود رحم ازدواج که انسان [وقتی ازدواج] می کند، پدر زن یک رحم می شود و بالاتر پدری که معلم انسان است یک رحم می شود و بالاتر پدری که پیغمبر است و امیر مومنان است.
سپس می رسد تا بالاتر که خدا می فرماید که أنا الرحمان و أنت الرحم، تو رحمی، منم هم رحمان [هستم] شققت اسمک من اسمی، تو مشتق از من شدی پس می فرماید فالرحم شجنة من الرحمن[5]، رحم که در بین شما هست مراتبش، شجنه و نشأت گرفته و شعبه ای از رحمت الهی است. پس انسان با خدا هم رحم پیدا می کند منتها با اسم رحمان الهی، درست است؟ این ها را دقت بکنید. عرض کردم دیروز، این نکته خیلی مهم است، انسان همین طوری که نمی تواند از خدا ببرد، امکان ندارد؛ هیچ کافر مطلقی، فرعون و نمرود هم امکان ندارد از خدا ببرند؛ چرا نمی توانند از خدا بِبُرند؟ چرا نمی توانند؟ چون خالقی که علی الدوام خلق او را دارد انجام می دهد (محقق می کند) خداست. بریدن از او نبودن اوست. روزی او را چه کسی می دهد؟ خدا می دهد، امکان بریدن نیست. هرچه پشت بکند، امکان بریدن نیست؛ چون خالق دیگری نیست، رابطه ی دیگری نیست.
تعبیر موسی کلیم این بود که –حدیث قدسی– یا موسی أنا بدک اللازم[6]، از من ناچار هستی. در نظام خانواده هم انسان اختیار ندارد پدر و مادرش را عوض کند، راه ندارد. نسبت بین پدر و مادر در روابط نسبت [غیر قابل تبدیلی است]. بله انسان می تواند بعضی روابطش را تغییر دهد، دوستانش را تغییر دهد، بگوید من این دوست را نمی پسندم، خداحافظ شما، دیگر با شما کاری ندارم ، عیب ندارد چون رابطه ی واجب نیست؛ هر چند آن هم برای خودش حدودی دارد و باید رعایت بشود اما واجب نیست. بعضی از روابط واجب است. یعنی واجبه، نه واجب شرعی، واجب است یعنی لزوم عقلی، یعنی راهی ندارد. تو نمی توانی پدرت را خودت انتخاب کنی، تو نمی توانی مادرت را خودت انتخاب کنی، تو دست خودت نیست برادر و خواهرت را انتخاب بکنی، این ها در نظام وجودی برای تو فرض اند، لازم اند، امکان جدا شدن از این ها را ندارید حتی اگر از دنیا بروند یا بروی از دنیا، تفاوتی ندارد. این رابطه برقرار است، این جزء شئون شماست، مرتبط با شماست همان طوری که خدا امکان ندارد انسان از او قطع بکند، از رحم جسمانی که پدر و مادر و نزدیکان و این ها باشند که روابط اجباری انسان است، حق آن جا هم قطع شدنی نیست. این هم یک نکته ی دقیقی است که نسبت بین این دو [قطع شدنی نیست].
نکته ی دیگر این است که نزدیک ترین راهی که خدا برای شناختن خود قرار داد است که انسان بفهمد خدا چیست؟ چگونه است؟ چه رابطه ای دارد؟ نزدیک ترین راه را در رابطه ی رحم قرار داده [است] که محبتی که در رحم ایجاد می شود، لذا در روایات و آیات مختلفی اشاره به این شده که شما چطور فرزندانتان را دوست دارید، پدرتان را دوست دارید، خدا رو این گونه دوست داشته باشید، ﴿أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِ﴾[7] باشید نسبت به خدا. یعنی راه را از این جا شروع بکنید هر چقدر انسان در نظام رحم جسمانی اش قوی تر بشود، آمادگی برای محبت الهی و شناخت ولایت ولی الهی و ولایت خدا را بهتر پیدا می کند.
این هم یک تتمه ای را برایتان بگویم، بترسید –این ترسش جا دارد– اگر کسی در روابط خانوادگی و رحم جسمانی موفق نبود، کوتاهی هم از خودش بود –موفق نبود– در خانواده همسر خوبی نبود، در خانواده فرزند خوبی نبود، در خانواده پدر خوبی نبود، در خانواده مادر خوبی نبود، هر کدام از این ها فرقی نمی کند در یک رحم –ارتباطی که–ایجاد می شود، اگر کسی در خانواده و رحم نقشش را درست ایفا نکند، به هیچ وجه در رحم ولایی و ارتباط با ولی خدا امکان ندارد موفق بشود؛ راه بسته است. چرا؟ چرا راه بسته است؟ علتش این است که اگر بخواهیم تشبیه بکنیم، تشبیهش مبدئش روایی است. رحم جسمی انسان که خانواده است مثل یک وزنه [است] مثال بزنیم وزنه ی صد کیلویی است که اگر کسی نتوانست وزنه ی صد کیلویی را بزند –رحم ولایت یک وزنه ی مثلاً پانصد کیلویی است– می تواند وزنه ی پانصد کیلویی را بزند؟ امکان ندارد اصلا، قدرتش بر این نیست. اما اگر کسی این وزنه ی صد کیلویی را زد، برایش ممکن است راه باز بشود برای زدن وزنه پانصد کیلویی –ممکن است راه باز بشود– درست است؟
پس راه تحقق رحم ولایی و ارتباط با اهل بیت علیه السلام، نزدیک ترین راهش و راهی که در روایت می فرمایند که شبیه به آن است -اقتضا ایجاد می کند- زدن به اصطلاح وزنه ی محبت نسبت به رحم جسمانی است. یعنی اگر دلتان می خواهد محبتتان نسبت به امام حسین علیه السلام، امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، که امشب شب جمعه، شب رحمت، شب توقعی که صبحش امام ظهور بکنند و غیبت برطرف بشود و لذا حال تذکرمان باید بیشتر باشد، اگر دوست داریم که رابطمان با امام زمان قوی تر بشود چه کار باید بکنیم؟ اگر رابطه مان با خانواده، اگر فرزندیم با پدر و مادر و خواهر و برادر و اطرافیان، اگر پدر هستیم با همسر و فرزند و باقی افراد، اگر مادریم همینطور. هر کدام نقشی که داریم، اگر خوب است رابطمان خوب تر کنیم، مگر خوب تر کردن حد و اندازه دارد، مگر انسان به یک حدی می رسد که بگوییم از اینجا به بعد دیگر محبت به پدر و مادر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان بس است دیگر، نه.
اگر به امر الهی شما هر چقدر – به امر الهی– محبت کنید به اطرافیانتان به امر الهی، چون امر الهی اثرش این است که به انسان اگر یک امر دیگری عارض شد که آن امر الهی بود، می بیند که آنجا هم حال او همین است که می خواهد اطاعت امر کند. اگر به امر الهی انسان اطاعت امر کرد، اینجا در حقیقت محبتش را بیشتر کرد، کسی که دنبال امام زمان است می خواهد بچشد رابطه با حضرت را، از همین امشب رابطه اش را با رحمش و ارحامش نزدیک و نزدیکتر [کند] هر چه که نزدیکتر است، بیشتر [تاثیر دارد] و هر چه دورتر هم می شود خوب است، تاثیر دارد؛ حتی در روایت دارد که خیلی جالب است یک کسی آمده بود نزد حضرت، عرض کرد [که] خلاصه من مثلاً به فلان مشکل مبتلا هستم یا مثلاً سختی روزی برایم هست، حضرت فرمود اگر مادر داری، به مادرت [رسیدگی کن] ، گفت ندارم؛ گفت به خاله ات [رسیدگی کن] –ببین خاله چون خواهر می شود برای مادر دیگر، درست است؟ درست است؟ خواهر می شود دیگر، نزدیک است– یک کسی آمد گفت من پدر و مادرم از دنیا رفته اند، من مثلاً می خواهم جبران کنم، گفت اگر پدر و مادر نداری به فرزندت [رسیدگی کن].
یعنی اثر وجودی پدر و مادر در فرزندت هم [هست] –این ها خیلی زیباست ها– یعنی آن اثر وجودی [در فرزند هم هست]. این ها اگر روابطش را بعداً بشود باز کرد، معلوم می شود خدا چقدر راه را برای رسیدن به خودش در دسترس ما قرار داده [است]. ما دنبال این هستیم که سلوک به سوی خدا و رسیدن به خدا را از یک جایی که تا به حال نشنیده ایم و ندیده ایم و در دسترسمان نیست [پیدا کنیم]. بگویند برو بالای کوه قاف آن جا مثلاً یک چیزی مثلاً یک گیاهی را پیدا کن و بخور تا سالک الی الله بشوی. می گوید نه، کوه قاف، پدر و مادر و همسر و فرزندانت هستند. کوه قاف و پیدا کردن آن گیاهی که اکسیر اعظم است و سرعت وصول ایجاد می کند، اطرافیان نزدیکت هستند –این جا به همین نزدیکی– که همین الآن می توانی حرکتت را آغاز کنی –از همین الان می توانی– در دلت تغییر بده نگاهت را نسبت به آن ها –این که دیگر کاری ندارد، تکان هم نمی خواهد بخورد آدم– (اطرافیانت) تغییر بده. اگر محبتی بودی، محبتی تر شو؛ اگر بد بوده، محبتی شو.
اگر این نگاه در وجود ما ایجاد بشود، این رحم انسان را به رحم بالاتر می رساند. تا می گوییم رحم ولایی وقتی رابطه ی انسان با ولی الهی به صورت رحم شد یعنی تمام شالوده ی این رابطه بر اساس محبت است. رحم از رحمت و رحمان و محبت است. اگر می خواهیم مانع رابطه ی ما با امام برداشته شود گاهی سینه زنی زیاد کرده ایم، گاهی اشک زیاد ریخته ایم سوز زیاد داشته ایم اما احساس می کنیم اثری از آن ها در وجودمان دیده نمی شود چون مانع در سر راه است و آن مانع این ها را به بند می کشد، نمی گذارد آثارش ظهور پیدا بکند، تا آن مانع برداشته نشود، اثر این ها آشکار نمی شود، این ها از بین نرفته، هست اما ظاهر نمی شود اثرش. اثرش برای این است که من در روابطم با اطرافیانم سببی و نسبی ،روابط را رعایت نکرده ام. اگر این رعایت شود آن وقت متفاوت می شود.
اجازه دهید من یک روایت برایتان بخوانم. در این روایت شریف می فرماید که عن محمد بن فضل قال سمعت العبد الصالح یقول –عبد الصالح معمولا به امام کاظم علیه السلام اطلاق می شود که آن زمان گاهی نمی شده که اسم ببرند، با این عنوان عبد صالح بیان می کردند– ﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾[8]، در قرآن آمده این آیه که مومنین از صفاتشان این است که اهل صله ی رحم هستند، با آن کسانی که باید صله بکنند، با ارحام یصلون ما امر الله به ان یوصل، آن هایی که خدا امر کرده به وصلشان و صله ی با آن ها، ارتباط با آن ها. سوال می کند آن شخص، می گوید اینکه خدا آنقدر اهمیت داده که باید آن که امر کرده خدا آیا هی رحم آل محمد صلی علیه و آله و سلم، این در حقیقت رحم آل محمد است که معلقة بالعرش، که او به عرش الهی در حقیقت متعلق است و به آن جا متصل است این رحم که می فرماید این آیه این رحم را شامل می شود. یقول اللهم صل من وصلنی و اقطع من قطعنی[9]، زبان این رحم این است –زبان این رحم– خدایا هر کس با من مواصله و وصلت و ارتباط داشت، تو هم با او ارتباط داشته باش. هر کس با من ارتباط نداشت، تو هم قطع کن. قطع خدا یعنی قطع تمام اسماء الهی، اگر تمام اسماء الهی از انسان قطع بکند چه می شود؟ انسان هیچ حافظی در برابر عذاب الهی نخواهد داشت، هیچ حافظی، هیچ حافظی. هیچ اسم الهی به کمک انسان نمی آید، هیچ شفیعی برای انسان نیست، هیچ ناصری لا ناصر و لا حمیم، نه دوستی و نه نصرت کننده ای برای انسان نخواهد بود. می گوید زبان این رحم این است.
در روایت بعدی – که من اول می خواستم این را بخوانم- این است که از امام صادق علیه السلام سوال شد که –عمر بن مریم سوال کرده – عن قول الله الذین یصلون ما امر الله ان یوصل، که در روایت قبلی هم بود، آیا این رحم عادی را هم شامل می شود؟ سوال کرده از حضرت که آیا رحم های عادی هم [شامل می شود] و امر الهی بر این هم هست؟ حضرت میفرمایند: من ذلک صلة الرحم، همین رحم عادی هم هست اما و غایة تاویلها، اما اوج آن کجاست؟ از اینجا شروع می شود، به کجا می رسد؟ و غایة تاویلها صلتک ایانا[10]، یعنی تو از اینجایی که رحم عادی است، شروع می کنی، غایت و نهایت و اوجش آنجایی است که به ما می رسی؛ پس ما هم رحم تو هستیم –حضرت می فرماید– ما هم رحم تو هستیم. اما از کجا باید به این رحم برسی؟ آغاز کن از رحم جسمانی که اطرافیانت هستند تا… . می شود پس کسی اظهار ولایتی بودن بکند ولی به خانه که می رسد اخم هایش در هم باشد، به خانه که می رسد شاد نکند دیگران را، کاری نداشته باشد به دیگران می شود؟ راه ندارد.
یعنی نترسیم بگوییم، آن کسی که این گونه است، آن رفتارش ادا است، ادا درآورده است، خیلی جرئت می خواهد این طور صحبت کردن. کسی که در مجلس امام حسین علیه السلام اینطور حالش منقلب باشد، اما به خانه که می رسد اهل ارتباط صحیح و ادای حقوق صحیح و محبت نباشد بلکه گاهی اخم هایش هم در هم باشد، اگر اصلاح نکند خودش را اداست، ادا و اطوار است. بدترین چیزی که در محضر امام انسان می تواند داشته باشه چیست؟ ادا در آوردن است.
یک کسی آمد خدمت امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آقا جان من شما را دوست دارم، حضرت سرش را انداخت پایین مدتی، سرش را بلند و گفت: صدقت، راست می گویی برای او هورا کشیدن حالا به قول امروز ما، کف زدند، حالا کف نزدند ما می گوییم کف زدند، هورا کشیدن گفتند خوش به حالت. یک کسی نشسته بود از خوارج کنار یکی از یاران در همان مسجد کار مهمی نیست که شما آن قدر خوشحال شدید که چه چیزی ایجاد شد، خوش به حال این [شخص]، الآن من می روم و من هم می گویم دوستت دارم و او هم می گوید بله درست می گویی. فکر کردند امام معصوم هم مثل باقی افراد است که تعارف داشته باشد که آدم بتواند در آن حیله بکند و بعد بگوید من تو را دوست دارم نه راه ندارد.
آمد نزد حضرت –این گفت نرو– کنار حضرت نشست، گفت: یا علی أنا احبک، خیلی دوستت دارم. حضرت سرش را پایین انداخت و بعد سرش را بلند کرد، گفت: کذبت[11]، دروغ می گویی، اسم کسانی که ما را دوست دارند، جان کسانی که ما را دوست دارند، ما می شناسیم تو جزء آنها نیستی –اسمت [جزء آن ها نیست]– شروع کرد گریه کردن، گریه، گریه، یاعلی دستت را بده بیعت کنم، من دارم اظهار می کنم با تمام وجود دوستت دارم؛ حضرت گفت: دروغ می گویی، نه فقط دوستم نداری بلکه در جنگی مقابل من هم می ایستی. دیگر این [شخص] خیلی تندتر شد، مدام اصرار کرد، رسوا شد، خودش می خواست دیگر آبرویش را ببرد. دوباره اصرار کرد، حضرت فرمود: نه فقط مقابل من می ایستی بلکه مقابل من، کشته هم می شوی، پرچم دار هم هستی در آن لشکر مقابل حواسمان باشد.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهاءالدینی را ایشان نماز می خواندند، خب خیلی حالش، حال خاصی بود، نمازشان که تمام شد یک نفر آمد از جلسه برود بیرون، همان طور که ایشان نشسته بود – یک پایش را روی پای دیگرش انداخته بود– بعضی فکر می کنند نماز خودشان معراجی است –همین یک کلمه– خب حسینیه هم کوچک بود، شنید آن شخص –خروجی در هم مقابل همین جایی بود که امام می ایستاد نزدیک این جا بود– طرف برگشت، برگشت و نشست، بعد صحبت کرد، گفت: آقا من می خواستم اقتدا کنم به شما دیدم شما یک مقدار حواست به اینطرف و آنطرف هم هست لذا فرادا خواندم –آقای بهاءالدینی این را هم فهمیده بود- که بعضی فکر می کنند نماز خودشان معراجی است، یعنی حتی نیت او را هم فهمیده بود که وقتی داشت می رفت بیرون. این را دارم عرض می کنم که مقابل امام نمی شود حیله کرد، بعد بگوییم این ها عبادت [است] نه راه ندارد. حواسمان باشد اگر می خواهیم صادق باشیم راه صداقت را به ما نشان داده اند، می گوید اگر تو می خواهی ادا نباشد، اطوار نباشد، حق باشد، درست باشد، حیله نباشد، باید روابطت در خانه، کاملا مطابق آن امر باشد؛ اگر آنجا درست انجام دادی، آمدی اینجا هم درست انجام می دهی، اینجا قبول می شود. بله ممکن است کسی در خانه مانعی داشته باشد، نتوانسته باشد، بلد نباشد، می آید در مجلس امام حسین علیه السلام اشک می ریزد، لابه و زاری می کند، یادش می دهند که برو و در خانه این گونه باش. اگر آمد در مجلس امام حسین، دید حالا که دارد به خانه بر می گردد، رفتارش دارد تغییر می کند، این هم خوب است، این هم درست است، این هم در حقیقت جوابش است و معلوم می شود در مقابل حضرت، صادق بوده [است]. معلوم است حضرت امدادش می کند و دارد راه را نشانش می دهد، امام است دیگر، اما اگر آمد اینجا خیلی حالش منقلب، رفت در خانه دید نه کاری با آن ها ندارد، این غلط [است]، این معلوم می شود که چه است؟ باید حواسش را جمع کند که از دست ندهد.
این یک روایتی بود که خدمتتان عرض کردم. یک روایت دیگر هم هست این را هم [عرض کنم]. در روایت دیگری می فرماید که عمر بن یزید قلت لابی عبدالله علیه السلام الذین –حال نگویید که این ها چرا اسمشان عمر بوده است. عمر در عرب ها یک اسم رایجی بوده است در آن زمان، حتی بعضی از فرزندان امیرالمومنین علیه السلام اسمشان عمر بن علی [بوده است] داشتیم در بعضی اسم ها ذکر شده [است]- می فرماید که سوال کردم از امام صادق علیه السلام راجع به همین آیه،الذین یصلون ما امر الله، همین آیه ی صله ی رحم، حضرت فرمودند: این آیه نازل شده در رحم ما وارتباط با ما؛ و قد یکون فی قرابتک، همین آیه راجع به قرابت و فامیلتان هم هست، یعنی هر دوی آن ها است –این دو باهم- بعد ثم قال فلا تکونن ممن یقول لشیء أو فی شیء واحد[12]، حواست باشد فکر نکنی اگر راجع به این بود، دیگر راجع به آن نمی تواند باشد؛ اگر راجع به آن بود، راجع به این نمی تواند باشد، این ها همه می شود و دریک راستا است و یک واحدند و در مراتب یک حقیقت اند. دقت بکنید مراتب یک حقیقت است. می تواند هم رحم خانوادگی تو را شما بشود و هم رحم ما را شامل بشود.
من نمی دانم دیگر با چه وضوحی بحث خانواده را در هیئت بگوییم که چقدر به هم پیوسته است. اگر می خواهیم خانواده مان ولایی باشد، سعی بکنیم دو کار امکان پذیر انجام بدهیم. یک اینکه هیئت با خانواده برویم، حال ممکن است نشستن ها مردانه و زنانه متفاوت باشد اما سعی کنیم با خانواده هیئت برویم، زودتر قبلمان می کنند چون اساس حرکت امام حسین علیه السلام خانوادگی بوده [است]. آنچه که ممتاز می کند جریان امام حسین علیه السلام را از همه ی درگیری های دیگر این است که از طفل شش ماهه و سه ساله و چند ساله و خلاصه هم باهم –زن و مرد همه باهم- در کاروان بودند. کاروان یک کاروان خانوادگی بوده –خیلی عجیب است این- لذا شرکت در مجالسش هم خانوادگی بروید. سعی بکنید تا آنقدری که مقدور است یک.
دو، سعی بکنید گاهی در خانه روضه ی خانگی بگیرید؛ یعنی امام حسین علیه السلام دعوت کنیم به خانوادمان. آمدن حضرات به خانواده، خانواده را استحکام می دهد و محبت ها را شدت می بخشد. کسی که در خانه روضه می گیرد و بچه هایش خدمت می کنند در خانه برای امام حسین، یقین بدانید که حضرت، جزایش را استحکام خانواده قرار می دهید. لذا بگیرید در خانه، گاه گاهی، سالی یکی دوبار هم شده هیئت خانگی بگیرید. حال لزومی هم ندارد جلسه مفصل باشد، ده تا پانزده تا هم باشند عیب ندارد. همین ده پانزده نفر را بچه ها پذیرایی کنند در خانواده و همه دخیل باشند در سیاه کردن و در پذیرایی کردن و خلاصه همه دخیل باشند، حتی یک کفش جفت کردن، این ها تاثیر دارد. این هم یک نکته که عملیاتی کنیم هیئت و رابطه اش را با خانواده که خانواده را بکشانیم در هیئت و هیئت را بکشیم در خانواده، ارتباط بیشتر ایجاد کنیم که هرچه این ارتباط بیشتر باشد، اثرگذاری [بیشتر است].
من امشب می خواستم راجع به ازدواج بیشتر صحبت بکنم منتها امشب دیگر فرصت نشد که بحث ازدواج را در نظام وجود آثارش را عرض بکنم و کسانی که کوتاهی می کنند یا دیر ازدواج می کنند، اثرش را بگویم ان شاءالله، شب آینده [عرض می کنم]. نگوییم محرم است و ماه عزاست، بحث ازدواج و اینها [مطرح نشود] نه حضرات دنبال اجرای احکام خدا هستند و مقام معظم رهبری هم فرمودند امروز اساس تمام احکام الهی پیچیده شده به اینکه دشمن دنبال این است که نظام خانواده را زمین بزند، لذا باید مقابل این نقشه ی دشمن جهادی ایستاد و لذا محرم بهترین وقتش است . خود آقا فرمودند در هیئات اینها را بگویید. لذا ما اطاعت امر آقا را داریم می کنیم.
خب این شب ها بنا شد یادی از شهدای جنبش های اسلامی در کشورهای دیگر داشته باشیم. دیشب وقت گذشت و دیر به من یادآوری کردند که احمد مهنا از شهدای عراق که نقش عظیمی در نزدیکی بین انقلاب عراق و آن نهضت عراق با نگاه مقام معظم رهبری و نزدیک کردن داشت و دشمن خوب شناخت و در آن شلوغی که در فتنه عراق ایجاد شد دو سه سال پیش، قبل از شهادت سردار سلیمانی –همان سال یکی از جاهایی که دشمن نقشه کشیدند با آن نقش جوکرهایی که در عراق قیام کردند- ریختند در خانه ی ایشان و ایشان را آنجا شهید کردند چون می دانستند چه نقشی دارد. روحش شاد باشد و امشب هم یاد یکی دیگر از شهدای جهان اسلام می کنیم -که آقا هم اشاره به این داشتند- مالکوم ایکس که در ایجاد اعتماد به نفس برای مسلمان ها و باور به اینکه مسلمان ها یک جمعیت قوی هستند، نقش مهمی در دوران خودش داشته است. ان شاءالله روحشان شاد باشد و ان شاءالله خدای سبحان از گناهانشان گذشت بکند و ان شاءاالله خدای سبحان مقاماتشان را بزرگ و بزرگتر قرار بدهد و آینده ی ما را –عاقبت ما را- شهادت در راه خودش قرار بدهد ان شاءالله.
امشب باز با این شعر آغاز کنی:
باز از میخانه دل بویی شنید/ گوشش از مستان هیاهویی شنید.
می رویم در خانه ی بعضی از یاران ابا عبدالله علیه السلام. یک چیزی دیده بودند اینها که جملاتشان در شب عاشورا و شب تاسوعا [غوغا کرده است].
شب عاشورا امام حسین علیه السلام فرمانده لشکری بود به لشکرش مرخصی داد و گفت هر کس که می خواهد برود، برود. شب های نزدیک حمله آماده باش می شود و همه ی مرخصی ها لغو می شود. آماده باش صد در صد می شود و همه باید حاضر باشند هر لحظه ممکن است حمله شروع شود. لحظه ی حمله که مشخص نیست. اما امام حسین علیه السلام، شب حمله که مشخص بود دشمن گفته فردا مرخصی داد. آن وقت خیلی زیباست که، ببینید جملات کسانی که بعد از فرمایش امام صحبت کردند، اولین کسی که صحبت کرد که شکست این سکوت را، حضرت ابوالفضل العباس بود، شکست این سکوت را. خب باشد ان شاءالله برای شب تاسوعا در محضر ابوالفضل العباس علیه السلام باشیم اما بعد که جوّ شکسته شد یکی یکی به مراتب ایمانشان از پیرمردهای لشکر حرف هایی می زدند مقابل امام. عرض کردم مقابل امام نمی شود ادا در آورد، دروغ رسوا است. یک حرف هایی زدند معلوم می شود ایمانشان خیلی عظیم است.
ببینید مثلا یکی از این ها، زهیر است. زهیر این جمله را به حضرت عرض می کند والله لوددت انی قتلت، دوست داشتم که من کشته بشود –عصر تاسوعاست، شب عاشورا که امام مرخصی داده- لوددت انی قتلت، کشته شوم ثم نشرت، دوباره زنده بشوم ثم قتلت، سپس کشته بشوم، حتی اقتل هکذ الف مرّه، هزار بار این گونه کشته شوم، خیلی حرف سنگینی است. مقابل امام می گوید ها. می گوید نه فقط یک بار مقابلت کشته شوم، نه، هزار بار با این سختی من کشته بشوم و انّ الله ، این کشته شدن من هزار بار، یدفع بذلک القتل عن نفسک، یک لحظه کشته شدن تو را به تأخیر بیندازد. نه فقط از نفس امام، این چقدر معرفت پیدا کرده، زهیری که در راه امام شکارش کرده، این اصلا نمی خواست در مجلس امام بیاید، راهش را جدا کرده بود، منزل نشستن و ایستادنش را جدا کرده بود تا با امام مواجه نشود، تعبیر بعضی تاریخ این است که زهیر اصلا عثمانی بوده اما مرد منصفی بوده، تا امام فرستاد دنبالش – بعد از اینکه خانمش آمده- حال ببینید در این چند روز تا کجا رسیده [است].
یاد سحره فرعون افتادم که وقتی اینها می خواستند به نفع فرعون سحر بکنند و موسی را شکست بدهند اما وقتی آن معجزه موسی آمد ﴿أُلۡقِيَ ٱلسَّحَرَةُ سَٰجِدِينَ ١٢٠﴾[13]، به سجده افتادند همه شان و وقتی فرعون گفت می کشم شما را به اشد وجه، دست و پایتان را [به صورت مخالف] قطع می کنم تا با شدت بمیرید گفتند تو فقط بر بدن ما مسلطی. یک ساعته از کجا به کجا رفتند. تو نمی توانی به ما ضرر بزنی. آقا آمدیم در مجلس امامی که این گونه تحول ایجاد می کند. چرا حال ما منقلب نمی شود. چرا ما معرفت مان این گونه نمی شود.
یک کسی را از بیرون جذب کرده و آورده این مقدار سرعت عوض شدن پیدا کرده و دنباله اش می فرماید نه فقط قتل را از نفس تو دور کنم و عن انفس هولاء الفتیان من اهل بیتک، به به؛ چه معرفتی. می گوید هزار بار شهید بشوم تا یک لحظه جوانان تو به شهادت برسند. آنها حفظ بشوند، نه فقط خودت که امامی، تمام وابستگانت برای من اهمیت دارند. عشقش به امام حسین چگونه بوده که می گوید تمام جوانان تو، من این گونه کشته شوم تا آنها دیرتر به شهادت برسند.
خدا می شود این مجلس نظر امام حسین علیه السلام یک جوری شامل حال ما بشود. این معرفت و باور در وجود ما هم ایجاد شود. بشویم یار امام حسین این گونه که هزار بار آماده باشیم شهادت را تا یک لحظه امام بماند، یک لحظه بماند. این یک کلام است. وقتی که به شهادت می رسد امام بالای سرش حاضر می شود و دشمنان او را لعن می کند. دلم نمی آید جمله مسلم بن عوسجه را نگویم. با اینکه وقت گذشته بگذارید این را هم بگویم. چون امشب ممکن است توسل به یاران، انشاء الله ما هم در این سلک خودمان را بتوانیم بهتر پیدا بکنیم.
مسلم بن عوسجه بعد صحبت می کند. می گوید أنحن نخلی عنک، ما برویم؟ کجا برویم؟ ما رهایت کنیم؟ أنحن نخلی عنک. کجا برویم؟ و لما نعتذر الی الله فی اداء حقک. به خدا چه جوابی بدهیم[اگر ] تو را رها کنیم. به خدا چه بگوییم؟ لا والله ، قسم به خدا ما این کار را نخواهیم کرد. أما والله قسم به خدا لوعلمت انی اقتل اگر می دانستم که من کشته می شوم ثم احیی سپس زنده می شود ثم احرق سپس سوزانده می شوم در آتش ثم احیی دوباره زنده می شوم ثم ازری تکه تکه می شوم خاکستر بشوم، یفعل ذلک بی سبعین مرة، هفتاد بار این برای من تکرار شود، این حالت، کشته شدن و سوخته شدن و تکه تکه شدن، به اشدّ وجه شهادت [حاصل ] شود ما فارقتک، ما جدا نمی شویم از تو. حتی القی امامی دونک، تا قبل از تو به شهادت برسیم. فکیف لا افعل ذلک فانما هی قتلة واحدة، چگونه شهید نشویم در راه تو که یک کشتن بیشتر نیست. یک کشته شدن فقط، ثم هی الکرامة التی لا انقضاء لها ابدا[14]، دیگر یک ابدیت کرامت الهی است با کشته شدن در راه تو. می گوید وقتی که مسلم می جنگید نتوانستند او را بکشند دشمن دستور سنگ بارانش را دادند، سنگ بارانش کردند، مسلم به زمین افتاد، در حالی که آخرین رمق هایش بود امام با حبیب بر بالینش حاضر شدند آنجا دارد که حبیب وقتی گفت مسلم من هم به زودی به تو ملحق می شوم اما اگر وصیتی داری به من بکن. آنجا مسلم اشاره کرد، حواست باشد که قبل از امام شهید بشوی.
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[1] . بحار الأنوار ، ج۸۶، ص۳۳۳، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۳۰۵، البلد الأمین ، ج۱، ص۳۵۶، مصباح المتهجد ، ج۲، ص۶۳۰، المزار الکبير ، ج۱، ص۶۱۱، فلاح السائل ، ج۱، ص۴۶، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۵۸۶، الوافي ، ج۱۱، ص۴۰۵، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۴۸۳، ، مختصر البصائر ، ج۱، ص۴۶۰، البلد الأمین ، ج۱، ص۱۴۵، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۱۴۶، بحار الأنوار ، ج۸۳، ص۳۵۴، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۸۵، بحار الأنوار ، ج۹۴، ص۳۴۹، الکافي ، ج۴، ص۱۶۲، تهذيب الأحكام ، ج۳، ص۱۰۲، زاد المعاد ، ج۱، ص۱۳۷، ، البلد الأمین ، ج۱، ص۲۰۳
[3] . تفسير العسکری علیه السلام ، ج۱، ص۳۳۰، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسير الصافي ، ج۱، ص۱۵۰، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۰۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۴۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۲، ص۶۵،، كمال الدين ، ج۱، ص۲۶۱، اثبات الهداة ، ج۲، ص۷۸، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۳۶۴، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۳۴۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲۵۵، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۴۴، عوالم العلوم ، ج۱۵، ص۲۸۹، ، المناقب ، ج۳، ص۱۰۵، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۱۱، ، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۲۷، عيون الأخبار ، ج۲، ص۸۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۳۲۱، ، الإنصاف ، ج۱، ص۲۰۰، معاني الأخبار ، ج۱، ص۵۲، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، بحار الأنوار ، ج۱۶، ص۹۵، ، مائة منقبة ، ج۱، ص۴۶، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۲۲، متشابه القرآن و مختلفه ، ج۱، ص۲۲۹، سعد السعود ، ج۱، ص۲۷۵، الصراط المستقيم ، ج۱، ص۲۴۲، تأويل الآيات ، ج۱، ص۱۳۵، الوافي ، ج۱۰، ص۳۶۳، تفسير الصافي ، ج۴، ص۱۶۵، تفسير الصافي ، ج۵، ص۵۲، تفسیر البرهان ، ج۴، ص۳۷۲، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۲۳۷، ، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۷۷، مجموعة نفیسة ، ج۱، ص۱۷۴
[4]. در کتب حدیثی یافت نشد. سایر کتب: اللمعة البيضاء، التبريزي الأنصاري، ج1، ص129.شرح كلمات أمير المؤمنين، عبد الوهاب، ج1، ص15.
[5] . معاني الأخبار ، ج۱، ص۳۰۲، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۵،
[6] . اين روايت در جوامع روائى يافت نشد، در كتب عرفا آمده است. الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة، الملا صدرا، ج1، ص159.
[9] . تفسير القمی ، ج۱، ص۳۶۳، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۳۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۸۹، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۷، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵،، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، الاصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ، ج۱، ص۲۲۴، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، الکافي ، ج۲، ص۱۵۱، الوافي ، ج۵، ص۵۰۴، تفسير الصافي ، ج۳، ص۶۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۵، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۱۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵، ، الأصول الستة عشر (ط – دار الشبستری) ، ج۱، ص۶۶، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۵۳۴، الکافي ، ج۲، ص۱۵۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۵، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۴، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۹، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۷، ، بحار الأنوار ، ج۴۷، ص۲۱۱، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۴۳۴، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۱۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۳۱۹
[10] . تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۶
[11] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۰، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۰، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۳۰،، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۸۷، بحار الأنوار ، ج۲۶، ص۱۱۸، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۳۹۱، بحار الأنوار ، ج۴۱، ص۲۹۴، الإختصاص ، ج۱، ص۳۱۲، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۲، ص۱۹۸، بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۲۵۷
[12] . الکافي ، ج۲، ص۱۵۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۵، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۶، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۳۰، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۴، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۴
[13] . [الأعراف: 120] ، [الشعراء: 46]
[14] . وقعة الطف ، ج۱، ص۱۹۸، إعلام الوری ، ج۱، ص۴۵۵، روضة الواعظین ، ج۱، ص۱۷۱، الإرشاد ، ج۲، ص۹۱، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۴۲، اللهوف ، ج۱، ص۸۵
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله طاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه از سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری عنایت فرمایید.
شام جمعه است و غروب دلتنگی ها نسبت به اینکه این جمعه هم گذشت و چشم ما از دیدن جمال پرفروغ امام زمانمان باز محروم بود هرچند در هر لحظه و در هر صبح و شام انتظار و فرج امکانپذیر است اما مظان فرج و ظن بیشتر برای فرج در جمعه وارد شده [است]. لذا خوب است که انسان حال که شام جمعه شده حسرت عدم تحقق فرج در وجودش باعث یک حال -در حقیقت – و یک سوز جدایی باشد که این وصال محقق نشد. فرمودند این سوز خیلی از آن کار می آید. غیر از این است که انسان بی تفاوت عبور کند.
به بزرگی گفتند: که تو از سابقین که این همه کمالات داشتند چه داری؟ گفت: من سوز نداریِ آن کمالات را دارم. سوز نداریِ که می دانم هست و ندارم و سوز آن را دارم. این سوز نداری و این طلب خودش یک عمل صالح است، غیر از آنجایی است که انسان ندارد و سوز نداری را هم نداشته باشد؛ این عمل آن جا نیست. لذا به ما فرمودند انسانی که با طلب از دنیا برود یعنی طلب اعمالی و کارهایی و چیزهایی را که میخواسته اما نشده [است] -مقدماتش فراهم نشده، از اعمال صالح می خواسته- دلش می خواست بتواند خدمت به همه بکند اما خب توانش الان برایش نیست، امکانش برایش نیست اما واقعا دلش می خواهد. افق نگاهش را در طلب، بزرگ قرار دهد -بلند قرار دهد- محدود به جلوی پا قرار ندهد.
در اقدام انسان از جلوی پایش شروع می کند که نزدیک است اما در طلب، افق بلند. به ما گفته اند که اگر کسی با این افق بلند از دنیا رفت، این افق بلند برای او عمل محسوب میشود و پس از این اجابت خواهد شد. لذا دنیا و عالم نیت های انسان و طلب های انسان خودش یک عالم وجودی برای انسان است که اگر انسان این عالم نیات و تقاضاها در وجودش نباشد، خیلی کوچک شده است -خیلی حقیر شده- که به آنچه بوده فقط قانع شده [است]. پس طلب در وجودمان حتی نسبت به همین ظهور -بودن طلب- اثر وجودی است که هر جمعه ای طلب زنده شود. اشتیاق و حسرت جدی شود که انسان بسوزد که چرا این جمعه هم نشد و اگر نقص از من است به دنبال جبران باشد هر چقدر دوست داریم که این طلب در وجودمان جدی تر باشد و منجر به دیدن امام زمانمان -انشاءالله- با همین در حقیقت دورانی که هستیم بشود، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
ما معتقد هستیم و جلسه ی اول هم عرض کرده ایم [که] مجالس حضرات، زیارت حضرات است و قطعاً حضرات حاضر هستند. به یقین در روایات داریم حاضر هستند و حضور دارند و قطعا مادر همه ی حضرات فاطمه سلام الله علیها مهماندار اصلی همه ی این مجالس است. دل حضرت زهرا سلام الله علیها را با صلوات بلند بر محمد و آل محمد خرسند کنید.
بحثی که در خدمت دوستان بودیم، بحث هیئت و خانواده یا خانواده ولایی بود که بحث در رحم های سه گانه بود که رحم جسمانی، رحم ولایی و رحم رحمانی و پیوند بین این ها که این خانواده نازله ی خانواده ی ولایی است؛ یعنی حقیقت ولایت اهل بیت علیهم السلام اگر بخواهد در عالم متجلی شود و به یک صورتی، صورت پیدا بکند، بهترین صورتی که می تواند او را نشان بدهد، خانواده است و رحم رحمانی که اتصال به رحمت حق است حقیقتش آن رحمت حق است و نازله ی آن ولایت حضرات معصومین است.
پس رحمت حق نازله اش ولایت حضرات می شود و ولایت حضرات نازله اش خانواده می شود. اگر این باور که در روایات آن را مکرر فرموده اند، در وجود انسان شکل بگیرد آن موقع اگر به دنبال این است که رابطه اش را با امام قوی تر بکند، راه قوی تر کردن رابطه با امام چگونه است؟ قوت در خانواده [است]. هر خانواده ای که ارتباط بین افرادش قوی تر باشد، محبت شکل بگیرد، پیوستگی محقق شود، ببینید در خانواده کثرت به وحدت تبدیل می شود یعنی افراد مختلف، پدر، مادر، فرزند، خواهر، برادر کثرت ها هستند؛ هر کدام یک فردند اما این خانواده یک پیوند وحدتی با محبت در آن ایجاد می شود که این محبت این ها را یکی می کند به طوری که تعرض به هر فرد خانواده و هر مشکلی برای هر فرد خانواده، برای باقی افراد هم هست یعنی اگر فرزند بیمار می شود پدر و مادر تمام وجودشان با این بیماری فرزند بیمار می شود گویا تا این بهبود پیدا کند زیرا یکپارچه شده، وحدت پیدا کرده و فرزند بر پدر و مادرش اگر می بیند که مشکلی وارد شده [است] احساس آن مشکل را می کند و این از آن وحدت نشأت می گیرد.
تمام عالم، خلقش برای این است که در برگشت به سوی خدا از راه کثرت به وحدت این حرکت صورت بگیرد یعنی کثرت ها تبدیل شود به چه؟ به وحدت. با چه کثرت به وحدت تبدیل می شود؟ فقط با محبت. هیچ راه دیگری در اینکه کثرت به وحدت [تبدیل شود، نیست]. ببینید در یک اداره زمانی که جمع اند در کنار یکدیگر، هر کسی کار خودش را می کند. محبتی نیست بین اعضا، همه یک حقوقی می گیرند و کاری می کنند. اگر یکی هم مریض است فرضا این هم یک اظهار ناراحتی بکند و تمام اما این تب کند به خاطر تب او، نه چون روابط بر اساس یک وحدت شکل نگرفته است. اما یک خانواده اساسش در وحدت است. لذا می بینید که اصلاً ازدواج بین زن و شوهر بر اساس یک محبت از اول شکل می گیرد. تا زمانی که این محبت نیاید ازدواجِ تکلیفی، ازدواجی نیست که موفق بشود معمولاً و غالباً، بلکه یک ازدواجی که محبت شکل می گیرد در ابتدا و گفتگو که با هم می کنند سپس کم کم میل ها شدت پیدا می کند این میل و محبت آماده شدن برای آن در حقیقت وحدت است که از این کثرت نشئت بگیرد که این کثرت به وحدت [است].
پس ببینید اساس نظام وجود در حرکتش به سوی کمال این است که کثرت ها تبدیل به چه بشوند؟ به وحدت. اما کثرت راهش برای تبدیل به وحدت فقط از راه محبت است، راه دیگری ندارد. البته محبت پیوند ایجاد می کند و بغض در کنار محبت چه ایجاد می کند؟ بیگانگان را از این وحدت دفع می کند. هر کسی که متعرض این وحدت بخواهد بشود -از بین ببرد- آن بغض مقابله ی با بیگانه ای است که می خواهد این را از بین ببرد، نه هر کسی، بیگانه ای که مخل به این است، می خواهد این را از بین ببرد -این ها بعداً به کار می آید که دارم عرض می کنم. از اینجا شروع می کنیم-
لذا می بینید که دشمن یک خانواده، دشمن همه ی آنها است. اگر دشمن یک خانواده است، دشمن همه ی آن ها است. پس محبت و بغض وحدت را تاکید می کند. محبت پیوند درونی را واحد می کند، بغض، کثرات بیگانه را دفع می کند که به این آسیب نزند. حال اگر حرکت به سمت وحدت در خانواده این چنین شکل می گیرد، همین وحدت که تمرین کردند و با محبت به وحدت رسیدند، کسی که (جانی که) این وحدت را چشید با محبت، آماده می شود برای اینکه وحدت بالاتری را بچشد. آن وحدت بالاتر چه میشود؟ آن وحدت بالاتر ارتباط وحدت پیدا کردن -کثرتها به وحدت تبدیل شدن- یک جامعه است با امامش. یعنی کسی که توانست در مرتبه ی اول و وزنه ی اول- زیرا هر کسی منِ خودش، من است – یک منِ خودش- یک در حقیقت دختر خانمی که سن ازدواج دارد برای خودش من است و یک پسر هم برای خودش یک من [است]. هر کدام میخواهند خودشان باشند از ابتدا. لذا همین پسری که تا دیروز اگر می گفتی این پول را بده برایش سخت بود، الان به راحتی وقتی ازدواج می کند خرج همسرش می کند لذت هم می برد، شوقم هم دارد، ذوق هم دارد به خصوص اوایلش هم بیشتر دارد که دیگر آن ابتدای کار است ذوقش بیشتر است.
می بینید، اصلا خودش می بیند همانطوری که برای خودش خرج می کرد و سوال نمی کرد چرا برای خودم خرج کرده ام، برای همسرش هم که خرج می کند سوال ندارد که چرا برای این خرج کرده ام زیرا خودش می بیند. ببینید این حرکت از کثرت به وحدت که خدا قرار داده که در تکوین عالم وجود هست همه دارند، دیندار و غیر دیندار به این -در حقیقت- پایبندند، یک مقدمه ای است برای حرکت بالاتر. خدا کار را ساده کرده [است] از این جا تا انسان ابتدا بچشد، این را وقتی چشید آن موقع می توانند به او بگویند همین مدل عظیم تر از آن در رابطه با ولی پیش بیاید که ارتباط با ولی بر اساس عشق و محبت است.
لذا شما عاشقانه، یکی از اقوامتان از دنیا رفته باشد -یکی از نزدیکانتان – مدتی برای او عزاداری می کنید و تمام می شود و فراموش می شود. اما می بینید هزار و مثلاً سیصد و خرده ای سال گذشته [است] چه میلاد ائمه علیه السلام چه وفیات یا مثل دهه ی محرم می بینید که با تمام وجود آن حال عشق به حضرت و بغض نسبت به دشمنان حضرت و کسانی که ستم کرده اند در وجودتان چه کار می کند؟ تنوره میکشد، هیجان دارد، جاری است هنوز، خاموش نمی شود. این، از این حقیقت نشأت می گیرد که رابطه بر اساس محبت است و چون رابطه بر اساس محبت است این وحدت ایجاد می شود.
ببینید برای امام حسین علیه السلام خرج کردن برای افراد از همه ی جهات دیگر ساده تر است. شما بیا و بگو یک خانواده ای مستضعف هستند، ما می خواهیم [کمک] جمع کنیم یک عده ای دست به جیب می شوند. اما وقتی می گوییم برای امام حسین می خواهیم خرج کنیم آن شخصی هم که ندارد سعی می کند از همان کمش بدهد زیرا احساس می کند این جا یک جای دیگری [است]، یک چیز دیگری [است]، یک تعلق دیگری در این جاست، تا می گویی زود پا سست می شود و دست در جیب می شود زیرا احساس می کند که این جا خودش است؛ غیر از خودش نیست همانطوری که برای خودش و خانوادهاش خرج می کرد زمانی که به رابطه ی ولایی می رسد، هر چقدر که این رابطه ولایی را بیشتر چشیده باشد میبیند جزء خرج های ضروری خودش تلقی می کند و خرج خودش تلقی می شود برای او. الان نمی گویم که پول در بیاورید و بدهید برای این بحث نیست – منتها عیبی هم ندارد که بدهید -بالاخره عیبی هم که ندارد، کمک جمع بکنند انسان خودش توسعه پیدا می کند.
خب با نگاه به رحم دوم که رحم ولایی [است] اساس رحم ولایی که بعد از رحم جسمانی هم بود بر محبت و وحدت است یعنی -دقت بکنید این ها خیلی زیبا می شود- ما وقتی در جلسه ی امام حسین علیه السلام شرکت می کنیم، اساس این شرکت می خواهد چه چیزی را ایجاد کند؟ می خواهد یک محبتی [ایجاد کند] که من را با امامم متحد کند. من را از کثرت های منیت ام، از کثرت های این که من این هستم، من آن هستم، من را تبدیل کند به زائر امام، من را تبدیل کند به خادم امام، که زائر و خادم امام حیثیتی غیر از امام ندارند. لذا در قیامت خیلی زیباست؛ زمانی که می خواهند افراد را صدا بزنند نمی گویند مثلاً حسن بیاید، اکبر بیاید، اصغر بیاید، صدا می زنند -در قرآن- ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡ﴾[1]، می گویند امام و در حقیقت تابعینش بیایند، امیرالمومنین و تابعینش بیایند، اباعبدالله و تابعینش بیایند، امام زمان و تابعینش بیایند، یوم ندعوا کل اُناس بامامهم.
زمانی که این چنین می گویند این در حقیقت از چه چیزی پرده بر می دارد؟ آن [چیزی] که آن جا آشکار است، آن وحدت بودن امام است و باقی افراد در ذیل این وحدت، سایه ی این وحدت، آنجا تحت این وحدت دیده می شوند؛ نه جدا جدا. این کمال است یا نقص؟ این کمال است که آنجا انسان در سایه ی امام دیده شود، عمل او عمل امام دیده شود، حال او حال امام دیده شود، حساب او حساب امام دیده شود؛ این کمال است یا نقص؟ اگر به ما بگویند که تو اینجا با آمدنت در مجالس اهل بیت، با اطاعتت از اوامر این ها در حقیقت داری چه می کنی خودت را؟ خودت را تابع و به اصطلاح کثرتت را در وجود آنها حل می کنی، آنها در وجودت حاکم می شوند این هم می شود یک رحم.
یعنی وقتی که در ـ ببینید اینها نکات زیبایی است- شب اول قبر سوال می کنند که من ربک؟ من نبیک؟ من امامک؟[2] یک وقت انسان آنجا غریبه است، ارتباط نداشته، زمانی که نگاه می کند با آن رحم ارتباط نداشته آن شدت حالی که در آنجا ایجاد می شود می بیند آشنا نیستند، نمی شناسد، اما کسی که اینجا آشنا بوده است وقتی به او می گویند من امامک؟ امامش را رحم خودش می داند، مرتبط و قریب و نزدیک به خودش می بیند، خودش را شأن امام می بیند. مگر می شود شأن، ذی شأن و صاحب خودش را فراموش بکند، راه ندارد مثل اینکه من خودم را فراموش نمی کنم حتی در خواب انسان خودش را فراموش نمی کند، زمانی که صدایش می زنند، بیدار می شود چون خودش را یادش است. صدایش که می زنند خواب است اما وقتی صدایش می زنند، می فهمد که این را دارند صدا می زنند. یعنی خودش را یادش است حتی در خواب. انسان در قیامت خودش را از یادش نمیرود، لذا وقتی سوال می کنند من امامک، کسی که امامش و رحمش اینجا متحد شده بود با این حقیقت و ارتباط برقرار کرده بود، خودش شده [است]، منتها خود عالی، خود عالی اش. وقتی که آنجا سوال می کنند من امامک، من نبیک، مثل این که از او می پرسند تو که هستی، جواب دارد، خودش یادش نمی رود. مثل کسی که در خواب خودش -با همه ی سختی ها- را یادش است و بالاتر وقتی که از من امامک و من نبیک، رسید به من ربک می فهمد که اصل وجود این، رحمت الهی است.
﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَيۡهِ رَٰجِعُونَ ١٥٦﴾[3]، ما از آنجا نشأت گرفته ایم -از خدا نشأت گرفته ایم- و به سوی خدا بر می گردیم درست است؟ که می یابد اول و آخرش خداست، نه این خدا باشد، نشئت گرفته از آنجاست و برگشت کننده به آنجاست. وقتی این را می یابد، اینجا متحد شد و ارتباط برقرار کرد و یافت، آنجا برای او رحمش میشود، قریب می شود برای او، آشنا می شود برای او، نزدیک است برای او. لذا این مراتب رحم این گونه است.
این نکته را [در نظر بگیرید که ] ما می خواهیم به جایی برسیم که وقتی می خواهیم یاد امام کنیم مثل الان که از پدر و مادر و خواهر و برادرمان، یاد امام برایمان عزیزتر است اینطور از ابتدای کودکی، عزاداری و خوشحالی ما نسبت به تولد و وفیات حضرات غیر از عزاداری و – به اصطلاح- خوشحالی برای نزدیکان دیگرمان بوده است، این خیلی عظیم است، فکر نکنید کوچک است این کار خیلی بزرگی [است] که در وجود ما خود به خود شکل گرفته است و این یک ساختار ایجاد کرده در وجود ما، که ما نسبت به اباعبدالله علیه السلام آنقدر عظمت قائلیم که الان اگر حتی می خواهیم بر پدر و مادرمان گریه کنیم یاد امام حسین علیه السلام می افتیم فلیبک الباکون[4]، این خیلی زیباست یعنی وحدت رحم ما آنقدر بزرگ شده و رابطه با ولایت ما آنقدر عظیم شده [است] که رابطه را ما از خودمان می بینیم و این ارتباط برقرار شده [است].
خب این تا اینجا که نکته مراتب رحم و وحدت بر اساس محبت که هرچه می خواهیم آماده بشویم برای اینکه وزنه ی محبت رحم ولایی و اهل بیت را بزنیم، باید در ارتباط داخل خانه زن و شوهر، پدر و مادر با فرزند، فرزند با پدر و مادر، تمام روابط، همه بر اساس محبت بالاتر [است] اما این محبت بالاتر به گونه ای است که به دنبال اطاعت امر هستیم. یعنی می گوییم خدایا تو فرموده ای که اگر می خواهید به من نزدیک شوید، محبتتان به یکدیگر را بیشتر کنید. ما به امر تو محبتمان را از امشب اگر خوب است، خوبتر می کنیم و اگر بد [است] تبدیل به خوب می کنیم.
می گوید هر قدر این وجود محبتی تر شد، این وجود ظرف محبتش بیشتر شد، قدرت زدن وزنه ی محبت ولایی و الهی در وجودش بیشتر می شود. راه چقدر ساده است و زیبا. اگر دین را انسان درست جلوه دهد فطرت های همه ی بشر او را می پذیرد یا نه. اگر بگوید [معنای] دین، هل الدین الا الحب و البغض[5]، نه اینکه فقط دوست داشته باشد و کافی است و عمل نمی خواهد، نه، میگوید وقتی دوست داشتی برای این دوست داشتن و برای اینکه آن را عظیم کنی -بزرگ کنی- چنانکه دو نفر یکدیگر را دوست دارند سعی می کنند به یکدیگر شبیه شوند، شباهت می آورد، اطاعت می آورد، تبعیت می آورد، اصلا محبت در دایره ی شباهت ایجاد می شود. اگر می خواهید محبت ها بیشتر باشد باید دایره ی شباهت ها را بیشتر کنیم تا محبت ها بیشتر شود با اطاعت از امام در رابطه با رحم ولایی، محبت ها بیشتر می شود و در رابطه ی با خانوده، با محبت به یکدیگر، گذشت از یکدیگر، تواضع نسبت به یکدیگر، خضوع در برابر یکدیگر، تغافل نسبت به سختی ها، تجاهل نسبت به بعضی از کلمات که آدم بگوید اصلاً گویی این را نشنیده ام یا تعبیر صحیح بکند اگر یک چیزی شنید از یک شخص نزدیکش باید بگوید شاید مقصودش این نبوده است، اینطور بوده [است]، این محبت را ضعیف نمی کند، اگر اینطور شد (انسانی که نگاهش نگاه حسن نظر شد) انسانی محبتی تر می شود، آن وقت خدا، أنا عند حسن ظن عبدی بی[6].
من یک مثالی بزنم برایتان یک مقدار خستگی تان از بین برود. من یک جایی می رفتم یک موقعی -سال ۶۳ ۶۴- بالاخره احتیاج به مسئله ی مالی داشتم، خیلی سخت بود زندگی، دو ساعت می رفتم در این انتشارات ها مقابله می کردم، آن وقت ها تایپ مثل حالا نبود حروف چینی بود برای کتاب که می خواستند چاپ کنند، حروف چینی می کردند، بعد حروف چینی را یک نسخه می زدند و با اصل آن مقایسه می کردند غلط نداشته باشد -غلط گیری کنند-. یک وقتی یک کسی آمد -خدا رحمتش کند- حاج آقای فاکر بود از جامعه ی مدرسین گفت این رساله ی تحریر الوسیله ی امام را ما چاپ کرده ایم غلط ندارد، هر کس بتواند از آن غلط بگیرد جایزه دارد. من بلافاصله که کتاب را باز کردم دیدم دو غلط این صفحه و دو غلط آن صفحه است، بلافاصله که باز کردم دیدم. غلطها برایم در اثر دقت در اینکه در هر صفحه همیشه به دنبال پیدا کردن غلط و اصلاح آن بودم -به دنبال غلط گیری بودم دائما- دیدم چشمم اصلا غلط بین شده [است] غلط ها برایم نور پیدا کرده، یعنی به جای اینکه صحیح نور پیدا کند، غلط نور پیدا کرده بود. یعنی تا صفحه را باز می کردم بدون اینکه بخوانم چشم من عادت کرده بود، می دانست کجاها امکان غلط هست و چه لغات و کلماتی کنار یکدیگر که قرار بگیرند امکان غلط پیش می آید، ملکه شده بود.
وقتی دیدم این گونه است خیلی ترسیدم کسی که در کارش یک حالت غلط بینی تشدید می شود قطعاً وقتی که در ارتباط با دیگران هم -رابطه بر قرار می کند- آن سوءظن ها و غلط ها در چشمش بیشتر جلوه می کند و می ماند به جای اینکه حسن ها را ببیند، به هم سرایت دارد. اگر انسان روابطش بر اساس حسن ظن قرار گرفت، نه ساده لوح باشد، اما حسن ظن [داشته باشد] باعث می شود محبت ها جدی تر شود و اصلاح روابط خیلی ساده تر می شود. خوب تا اینجا یک نقطه بگذاریم و بیایم سر خط که این بحث را تا اینجا داشته ایم.
عزیزان من همانطور که عرض کردم بحث تشکیل خانواده و ایجاد رحم یعنی در حقیقت یک جوان دختر و یک جوان پسر یک خانواده می خواهند تشکیل دهند، این خانواده یعنی رحم، ایجاد یک رحم، ایجاد یک در حقیقت خانه ی جدید و خانواده ی جدید. اگر این خانواده ی جدیدی که می خواهد شکل بگیرد در نظام وجود، کثرت ها می خواهد به وحدت تبدیل شود هر چقدر دیرتر شکل بگیرد، سخت تر شکل بگیرد، سست تر شکل بگیرد، اقدام برای شکلگیری اش، نه از جانب جوان صورت بگیرد و نه از جانب دیگرانی که خانواده دارند صورت بگیرد رها باشد، کثرت در آن جامعه تشدید می شود، کثرت که تشدید شد، گسست اجتماعی شدید می شود، یعنی یک اجتماع گسسته است، یک اجتماع بی ربط به یکدیگر است، یک اجتماعی است که فروپاشی آن بسیار ساده است، لذا به تعبیر مقام معظم رهبری فرمودهاند که دشمن بشریت به دنبال گسست خانواده است. اگر خانواده که یک جمع پیوسته واحد است، شکل نگیرد سلطه ی بر افراد گسسته خیلی ساده است. نچشیدن رابطه، محبت اجتماعی شکل نمی گیرد اگر خانواده درست شکل نگیرد، اجتماعی -جامعه ای- شکل نمی گیرد و اگر جامعه شکل نگرفت، افراد تک اند، تنها هستند هرچند در خانه زندگی می کنند اما تنها هستند تنها بودن افراد سلطه ی بر افراد را راحت می کند به راحتی می شود بر آن سوار شد چون عیب دارد، نقص دارد، در وجودش بسیاری عقده ها دارد، آرامش ندارد، مضطرب است.
حال اگر در نظام وجودی کسی که قدرت یا سن ازدواجش رسیده است کوتاهی کند در ازدواج، اثرش آن است که خودش در راستای نظام خانواده قدم برنداشته، کثرت در وجود او حاکم می شود، بیشتر و بیشتر چون سن تقاضای خانواده وقتی که می آید، آن در نظام طبیعی و شکل تکوینی اش باید شکل بگیرد خانواده تا اجتماع سالم بماند و الا هم به خودش آسیب می رساند و هم در نظام اجتماعی آسیب می زند. در قرآن ما داریم فانکحوا ما طاب لکم من النساء[7]. امر به خود جوان شده [است] که ازدواج کنید فانکحوا ما طاب لکم من النساء، مرد باید به دنبال [ازدواج برود].
حال این قصه را هم بگویم حضرت آدم وقتی خلق شد در بعضی نقل ها هست در خواب و در بعضی می گویند وقتی از خواب بیدار شد، دید یک خانم زیبایی هم مثلاً مقابلش است سپس گفت: خدایا این کیست؟ این چیست؟ آنجا خطاب شد به او که این حوا است و خلق شده برای اینکه مثلاً یک خانواده تشکیل بدهید گفت: پس چرا جلو نمی آید؟ گفت تو باید بروی، تو باید بروی خواستگاری. یعنی از همان اول بنابراین شد که مرد برود خواستگاری. تو باید بروی بعد آنجا گفت: خدایا چگونه خواستگاری اش کنم مهریه ای دارد شرایطی دارد باید این ها را قبول کنیم. میخواهم بگویم از اول هم این قصه برای خواستگاری که مفصل اش را باید یک وقت دیگری عرض بکنم که در تعبیر فانکحوا ما طاب لکم ما النساء، به جوان پسر خطاب می کند که برو نکاح کن، ازدواج کن، به دنبالش باش، امر به خود جوان است. در بعضی آیات دیگر و ﴿وَأَنكِحُواْ ٱلۡأَيَٰمَىٰ مِنكُمۡ وَٱلصَّٰلِحِينَ مِنۡ عِبَادِكُمۡ﴾[8]، خطاب می کند به بزرگترها که شما به دنبال ازدواج دادن فرزندان باشید. ببینید هم امر به خود جوان است و هم امر به بزرگترهاست که آنها هم مقدمات ازدواج را – امر شده از جانب خدا – باید ایجاد بکنند.
دو طرف تکلیف دارند که این امر را تسهیل کنند. اگر یک جوانی و خانواده جوانی در امر ازدواج ایجاد مشکل و سستی کردند و سن ازدواج کم کم بالا رفت؛ هر خانواده ای، پدر ومادر و نزدیکان و خود جوان که سستی کرده یا دختری که وقتی خواستگاری اش می روند به بهانه های مختلف رد می کند و خانواده دختر که به بهانه های مختلف رد می کنند(نمی گویم هر کس آمد قبول کنند نه؛ یعنی شرایط مناسب است ولی سخت گیری می کنند) هر کدام از اینها غیر از آنچه که از مفاسد بر خود این جوان ها بار شود به حساب خودشان و خانواده هاشان نوشته می شود – که کوتاهی کرده اند- از وجود اینها اجتماع آسیب دیده – چون اجتماع روندش این گونه بوده که باید این سنّ که می رسیده ازدواج صورت بگیرد و الا از روند طبیعی اجتماع خارج می شود- و اجتماع مریض می شود و آسیب می بیند و مریضی اجتماع سرایت می کند و وقتی سرایت کرد این سرایت هر چقدر جلوتر رود این جلوتر رفتن؛ همه به حساب [آنها] نوشته می شود.
یعنی این گونه نیست که انسان اگر ازدواج نکرد، فکر کند امر شخصی و فردی است و من ازدواج نکردم و به خودم مربوط است؛ نه، این گونه نیست. ازدواج نکردن آسیب زدن به یک نظام اجتماعی است. به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی نظام اجتماعی یک روح دارد و حقیقت دارد و حیات دارد و ضربه به این حیات – هر کسی در آن تکالیفی که به عهده اش هست و درست و به موقع انجام ندهد –و آسیب به این حیات زده و مریضش کرده است. مریضی این هر چقدر که توسعه پیدا بکند و ادامه پیدا بکند به حساب او هم نوشته می شود.
بر عکس؛ اگر کسی آمد و تسهیل در امر ازدواج کرد – چه خانواده و چه فرد- و اقدام کرد؛ از اقدام او که ازدواج صورت گرفت وقتی که این محبت بین این دو فرد محقق شد؛ این محبت ما بازاء دارد و جامعه را از درونش به سمت وحدت سوق می دهد (به اندازه خود آنها) و سپس – جوان ها گوش کنند چرا که به نفعشان است – به دنبال این محبتی که بین دو نفر ایجاد شد دیگران وقتی می بینند که اینها ازدواج کرده اند و یک خانواده خوب تشکیل شده، با محبت تشکیل شده، شوق به ازدواج در دیگران که ایجاد شود و این سلسه ازدواج همینگونه ادامه پیدا کند و جلو برود، تمام اینها عمل این فرد – که مبدأ برای این کار بود و تأثیر گذار بود- حساب می شود. لذا چه در جانب مقابله – انجام ندادن – و چه در جانب انجام دادن عمل فقط به یک نفر و دو نفر منحصر نمی شود. پدر ومادری که تسهیل کرده اند در امر ازدواج و کمک کرده اند در امر ازدواج و ساده گرفتند ازدواج جوان را و این پیوند محبتی از کثرت تبدیل به وحدت شد، و ایجاد شد جامعه را به سمت پیوستگی می برد و حفظ می کند.
هر چقدر این جامعه ازدواج در آن رو به افزونگی باشد در اینجا پیوستگی جامعه قوی تر و شدید تر می شود و هر مقدار این پیوستگی بیشتر شد این پیوستگی وحدت ایجاد می کند و آن وقت این جامعه غیر از این فرد – که خود فرد حالت ارتباط با رحم ولائی برایش پیش می آید در اثر ازدواج واین محبت را ظرفش را چشیده و بهتر می تواند بچشد – جامعه هم ظرف ارتباط با ولیّ را بهتر پیدا می کند. یعنی روح ولایت در جامعه بهتر دمیده می شود، اگر یک وقتی می بینیم ما انسان هایی که اظهار ایمان می کنیم ولی روح جامعه روح ایمانی نیست برای این است که تکلیف ایمانی مان را درست انجام ندادیم، رابطه های محبتی که باید ایجاد بکنیم در ایجاد این پیوند خانواده و مستحکم تر آن محقق نشده [است]. آن وقت می توانیم جواب امام را بدهیم که چرا ظهور به تأخیر افتاد.
اگر جامعه به سمت وحدت نرود، ظهور که نهایت جریان وحدت و محبت است و می خواهد محقق شود به تاخیر می افتد. فکر نکنیم فقط تعجیل ظهور به دعاست. آن هم سر جایش است اما اساس تعجیل در فرج به «تبدیل کثرت به وحدت» است. محبت ها و تضاعف محبت هاست. زیاد شدن محبت هاست که جامعه را آماده می کند برای ظرف [تحقق] محبت ولی الهی. اگر جامعه محبتی شد با پیوند سلول های خانواده – چون خانواده مثل سلول هایی می مانند که یک اجتماع و بدن را تشکیل می دهند- اگر سلول ها محبتی وسالم بودند آن بدن سالم است و اگر بدن سالم بود روح آن بدن قدرت تصرف در بدن را پیدا می کند و روح بدن امام است. تکلیف ما به عنوان یک وظیفه در تعجیل فرج – امروز – از مهم ترین تکالیف ما ایجاد روح محبت بیشتر در جامعه است بین مومنین و از مصادیق بارز و عظیم ایجاد محبت توسعه خانواده است. توسعه خانواده چه به ایجاد خانواده ابتداء مثل ازدواج، چه به تحکیم خانواده هایی که شکل گرفته بوده و پیوندشان محکم تر بشود. این دو کار امروز جزء مقدمات و بستر سازی حقیقت ظهور است
سخت هم نیست و در دسترس است. نمی شود من اینجا بنشینم و سوز و گداز داشته باشم که چرا فرج محقق نمی شود اما رفتارم مقابل وتاخیر اندازنده به فرج باشد. جوان سی سالش شده وبیست وپنج سالش شده و بیست و هفت سالش شده و سی سالش شده اصلا نه حال ازدواج دارد و نه خلاصه قصد ازدواج می کند . می گوید شرایط نیست. به ما فرمودند از خشیت املاق و فقر نترسید برای اینکه ازدواج را به تاخیر بیندازید. یکی از علت هایش این است که کسی که ازدواج کرد قدرت کاری اش مضاعف می شود و تنبلی اش کم می شود. طبیعی هم هست. حالا می بینید کاری به عهده اش هست و تکلیفی به دوشش هست. حالا راجع به این مسئله بدانیم – خانواده ها – که این مسئله ، مسئله حیاتی امروز ماست. گسست جامعه برای همه محسوس است. طلاق ها در حال زیاد شدن است و ازدواج ها در حال کم شدن است و خانواده ها – در حقیقت – آن پیوستگی در آنها در حال کم شدن است. این گوشی های موبایل باعث شده که حتی خانواده کنار هم که هستند با هم ارتباطی ندارند و حالت گسستگی در درون خانه [پیدا می شود که] هر کس در گوشه ای مشغول گوشی خودش است. نمی گویم گوشی نداشته باشید اما وقت فراغت دور هم بودن را به عنوان ظرف محبت و وحدت حتما برای خود قرار بدهید و الا این گسست همه را از بین خواهد برد. ان شاء الله حال راجع به این بیشتر صحبت خواهیم کرد.
عشق را افسانه کردی یا حسین/ عقل را دیوانه کردی یا حسین/ در ره معبود بی همتای خویش/ همتی جانانه کردی یا حسین / تا قیامت در دل اهل ولاء / منزل و کاشانه کردی یا حسین/ گرد شمع بی زوال خویشتن/ عالمی پروانه کردی یا حسین.
امشب گدای در خانه امام حسن علیه السلام هستیم. دست به دامن ده ساله امام حسن علیه السلام هستیم. سراغ عبدالله بن حسن می رویم. در مقاتل دارد که وقتی امام علیه السلام از مرکب به زمین افتاد بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله از مرکب به زمین افتاد حضرت ابتداء به زمین افتادند و بعد نیم خیز نشستند.
سنگ و نیزه وتیرها به سمت حضرت آمد دست مبارک را زیر گلوشان گرفته بودند و این خون ها را به محاسن شان می مالیدند که خدایا می خواهیم با ین محاسن خضاب کرده با شما ملاقات کنم . یک ولوله ای در خیمه می افتد؛ عبدالله بن حسن می خواهد حرکت کند و بیاید نزد امام حسین علیه السلام. زینب سلام الله علیها دست عبدالله را گرفته چون امام سپرده بودش به زینب. دارد که با اصرار زیاد توانست دستش را از دست زینب خارج بکند، به سمت مقتل دوید، وقتی رسید دید که ملعونی در حالی که حضرت قدرت دفاع از خودش ندارد شمشیر را بلند کرده، دست مبارکش را کامل مقابل حضرت قرار داد که شمشیر بر دست نوجوان ده ساله به گونه ای فرود آمد که دارد این دست به یک پوست بند شده بود. صدا زد یا اماه. مادر را صدا زد . دارد اینجا امام علیه السلام عبدالله بن حسن را به سینه چسباند چون می دانست دیگر آنها امانش نمی دهند. در تاریخ دارد – ببینید نقل تاریخ را تا چه مقدار دلخراش است- فرماه حرملة بن کاهل؛ حرمله تیر را در کمان کرد بسهم فذبحه و هو فی حجر عمه الحسین[9]، تیر را جوری زد که در حالی که در کنار امام ایستاده بود در آغوش امام به حسین دوخت. عبدالله در آغوش امام جان داد. من نمی دانم در آن آخرین لحظاتی که اسب ها را زین کردند و بر بدن مبارک تاختند عبدالله روی سینه حضرت چگونه … .
صلی الله علیک یا اباعبدالله .
[2] . الإختصاص ، ج۱، ص۳۴۵، بحار الأنوار ، ج۸، ص۲۰۷، الزهد ، ج۱، ص۸۷، الکافي ، ج۳، ص۲۳۸، الوافي ، ج۲۵، ص۶۱۷، بحار الأنوار ، ج۶، ص۲۶۳، ، المناقب ، ج۳، ص۲۲۴، بحار الأنوار ، ج۶، ص۲۳۷، سلوة الحزين ، ج۱، ص۲۶۷، بحار الأنوار ، ج۳۶، ص۲
[4] . المناقب ، ج۴، ص۸۶، وسائل الشیعة ، ج۱۴، ص۵۰۴، إقبال الأعمال ، ج۲، ص۵۴۴، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۳۱، المزار الکبير ، ج۱، ص۵۷۳، مصباح الزائر ، ج۱، ص۴۴۶، بحار الأنوار ، ج۹۹، ص۱۰۴، ، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۱۲۸، روضة الواعظین ، ج۱، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۴۴، ص۲۸۳، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۵۳۸، ، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۴۴۳، إقبال الأعمال ، ج۱، ص۲۹۵، زاد المعاد ، ج۱، ص۳۰۳
[5] . تفسير فرات ، ج۱، ص۴۲۸، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۶۳، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۲۶، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۱۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۶۱۱، بحار الأنوار ، ج۲۷، ص۹۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۱۳۰، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۳۲۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۷۰، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۲۱۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۲۸،
[6] . إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۰۹، مصباح الشريعة ، ج۱، ص۱۷۳، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۳۹۰، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۳۸۵، مستدرك الوسائل ، ج۱۱، ص۲۵۱، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۱۰، الکافي ، ج۲، ص۷۲، الوافي ، ج۴، ص۲۹۸، وسائل الشیعة ، ج۱۵، ص۲۲۹، الفصول المهمة ، ج۲، ص۲۱۷، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۳۶۶، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۹۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۳۴۲
[7] . تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۲۱۸، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۲۴۵، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۳۸۶، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۴۲۵،، الکافي ، ج۵، ص۳۶۲، تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۴۲۰، الوافي ، ج۲۲، ص۷۹۱، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۷، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۴۷، ص۲۲۵، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۹، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۵۵۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۵۱۷، ، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۲۱، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۸، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۳۲۳، ، تفسير القمی ، ج۱، ص۱۵۵، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۷، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۵۰، ، الفصول المهمة ، ج۳، ص۳۹۸، تفسير الصافي ، ج۱، ص۴۴، الکافي ، ج۴، ص۵۴۷، الوافي ، ج۱۲، ص۴۲۳، وسائل الشیعة ، ج۱۴، ص۲۳۰، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۲۰۲، ، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۲۴۰، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۲۷۷، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۷۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۶۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۸۵، ، الاحتجاج ، ج۱، ص۲۴۰، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۸۲۱، بحار الأنوار ، ج۹۰، ص۹۸، ، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۸، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۵۵۶
[9] . اللهوف ، ج۱، ص۱۰۲، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۵۱، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۹۵شش
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة والسلام علی محمد وآله الطاهرین.
این صلوات پیرمردی هم نبود، اسم پیغمبر که میآید دل ما باید مشتاق این اسم با تمام محبت صلوات بفرستیم.
و اللعن دائم الی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.
هرچقدر دوست داریم درک ظهور امام زمان را بکنیم و در کنار حضرت جامعه توحیدی الهی را برقرار بکنیم و همه کمالات را برای عالم انسانیت به ارمغان بیاوریم صلوات بلند مرحمت کنید.
حرکت با امام حسین علیه السلام در این شبها یک حرکت کاروانی است. هر شب در این سفر با افرادی از کاروان امام حسین علیه السلام همراه میشویم و یک منزل از منازل این سفر را جلو میاییم. ان شاء الله این حقیقت سفری که سفر ولایی در عمق وجود عالم است در وجودمان تثبیت بشود، هرچقدر زیارت امام حسین علیه السلام را در دنیا مشتاقیم بالخصوص در ایام اربعین و هرچقدر محتاج به شفاعت امام حسین علیه السلام هستیم صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
میدانیم که دل حضرت زهرا سلام الله علیها از صلوات بر محمد و آل محمد خرسند میشود، هرچقدر دوست داریم دل حضرت را خوشحال بکنیم صلوات بلندتر مرحمت کنید.
من اول یک نکتهای را تذکر میدهم قبل از ورود به بحث چون گاهی در بین مومنین به خصوص در این شبها ممکن است این مسئله پیش بیاید که آیا حسینیهها، مساجد، خیمهها، تکایا، دسته ها و آن مراسم و جاهایی که مرتبط به امام حسین علیه السلام هست آیا شفا خانه نیست؟ اگر شفا خانه است پس پرهیز و رعایت شرایط ماسک زدن یا فاصلهگذاری باید عبث باشد. این شبهه پیش میآید، من درون یک نکته و دوجمله مختصر این را عرض بکنم. ببینید عزیزان قواعد عالم مخلوق خدا است، ما در عالم خالقی غیر خدا نداریم، آن چه که از قواعد علم، ببینید ما یک قواعد علمی داریم، یک تئوریها و نظریهها داریم، من الان قواعد علم را میگویم نه فقط نظریهها، آنچه که از قواعد علم از هستی کشف میشود برای انسان، معلوم میشود برای انسان این قواعد را خدای سبحان خلق کرده از ابتدای عالم هم بوده بشر امروز به آن رسیده است، اینکه مولکول مثلاً از هسته تشکیل میشود، در حقیقت این اتم تشکیل میشود، اتم هسته دارد، اتم پوسته دارد بعد دوباره خودش… این ها تمام بوده از ابتدا، این خلق خدا است و امروز بشر به آن میرسد، این نکته اول، هر قاعدهای از قواعد علمی که بشر کشف میکند خلق خدا است و خلق خدا و سنت خدا هیچ گاه با سنت دیگرش تعارض ندارد چون از یک خدای واحد نشئت گرفته است. از طرف دیگری همان خدایی که نظام علمی را خالقش بوده چون عالم را خلق کرده عالمانه و با علم، به تعبیر امام رحمهالله علیه میفرمودند عالم، عالم وجود عقل منشرح است، علم گسترده است یعنی سرتاسر هستی علم است، این نکته را در نظر بگیریم، با این نکته دوم که آیا مجالس حضرات شفا خانه هست یا نیست؟ هست، آیا این جا توسل برای سلامتی، نجات، دفع مرض جا دارد یا ندارد؟ دارد، این دو تا منافاتی هم با هم دیگر ندارند، یعنی اینکه عالم و قواعد علمی مخلوق خدا است از جمله عالم چه هست؟ از جمله قواعد عالم بیماری جزء قواعد عالم است، ﴿خَلَقَ ٱلۡمَوۡتَ وَٱلۡحَيَوٰةَ﴾[1]، خدا موت و حیات را خودش خلق کرده است، درست است که اعمال بشر در تسریع و گسترده شدن بیماری تاثیر دارد اما اصل اینکه اگر کسی رعایت نکند سلامتی را بیمار میشود، اگر فلان کار را بکند بیمار میشود این قاعده هستی است، قاعده هستی است، جزء نظام هستی است و الا سلامت معنا نمیداد، سلامت این است که مریضی کنارش هست که رعایت نکنی مریضی پیش میآید، پس قاعده هستی، اصل هستی سلامت است، بیماری هم عارضه در این نظام هستی هست آن هم به خلق الهی است، با قواعد و سنن الهی است، لذا میبینید انبیا هم مریض میشدند، حضرات معصومین علیهم السلام هم مریض میشدند، مریضی بوده است، داریم در روایات که حضرات به بعضی از مریضیها مبتلا میشدند منتها مریضی که واگیردار باشد در مورد حضرات معصوم یا مشمئز کننده باشد که ارتباط مردم را با آنها قطع بکند در روایت داریم انبیا و معصومین که مردم به ایشان باید رجوع کنند به این مریضیها مبتلا نمیشوند چون عذر مردم در رجوع به اینها موجه میشد و محرومیت مردم در حقیقت چه میشد؟ معذور بودند، این مریض را حضرات نمیگیرند اما نگفتند دیگران اگر گرفتند این اشکال دارد، نه دیگران میگرفتند، قواعد هستی در نظام علمی که از جمله مریضی است جزء قواعد هست، این که مجامع و مجالس حضرات هم شفا خانه است این هم جزء نظام هستی است، هر دو، چنانچه بلا جزء نظام هستی است، دعا برای رفع بلا هم جزء نظام هستی است، با هم تعارضی ندارند
لذا آمدن در مجالس امام حسین علیه السلام، رعایت کردن دستورات سلامتی آیا قواعد هستی را رعایت کردن هست یا نیست؟ قواعد هستی را رعایت کردن است، قواعد الهی را رعایت کردن است، مخلوق خدا را رعایت کردن است، مثل این میماند اگر کسی بیاید بگوید من میخواهم بیایم این جا چون امام حسین علیه السلام سلام نفس هستی است من دماغم را میگیرم و نفس نکشم، نمیشود، نفس کشیدن لازم است، خدا فرموده ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها[2]، سببیتها باید باشد، بودن سببیتها منافاتی با شفا خانه و دعا ندارد، شفا خانه درست است، انسان اگر مبتلا شد متضرعانه میخواهد که برداشته بشود و دعا میکند و متوسل میشود و به ما گفتهاند اثرش قطعی است اگر آمدید، اثر قطعی است، برای برداشتن این بیماری متوسل میشویم، برای سلامت افرادی که مبتلا شدند متوسل میشویم، درعین حال رعایت میکنیم چون هر دو قانون خدا است، تعارضی هم با هم نیست که اگر بگوییم شفا خانه بود پس ولش کن رعایت را یا اگر قواعد را رعایت میکنیم پس شفا خانه نیست، نه، هم شفا خانه است، سلامتی از این جا با دعا و تضرع از خدای سبحان طلب میشود، درست هم هست، هم قواعد هستی که سلامتی و قواعد علمی است خلق خدا است، کسی به آن پشت کند به خلق خدا پشت کرده است، در نظام هستی این طور نیست که اگر میخواهی به شفا خانه امام حسین علیه السلام بروی با پشت به خدا بکنی، نه، هر دو جهت رو کردن به خدا است و یک جهت است، چه رعایت آن دستورات سلامتی، چه تضرع و ناله و دعا در خیمه امام حسین علیه السلام، هر دو دستور خدا است و راه به سوی خدا است، لذا اینها با هم تعارضی ندارند.
البته بعضی ها آمدند افراط در خلاصه چه کردند؟ در اینکه بخواهند دستورات را از یک حدی به خاطر مقاصدی، حالا یا عالمانه یا جاهلانه شدتی دادند که آن شدت علمی نیست، یا جاهلانه، یک چیزهایی را گفتند باید رعایت کنید بعد فهمیدند نه نبوده، یادتان هست که خودشان بعضی مثلا چیزها را میگویند چون این بیماری جدید است خیلی از چیز ها را نمیدانیم، مثلا میگفتند از طریق مثلاً لمس کردن و نمیدانم سطوح و اینها دیگر الان آنطوری منتقل نمیشود، انتقال ندارد، بله باید دستش را شست اما انتقال دیگر به بدن نمیشود، اگر به دست گرفت درون پوستم نمیرود از این جا دیگر. لذا قبلاً میگفتند این هم هست، دیدند نه الان این نیست. یا چیزهای دیگری که ممکن بود که گفته باشند جاهلانه که نمیدانستند، چون هنوز تجربه نداشتند یا نه، از روی قصد و غرضی میخواستند که یک موانع ایجاد کنند برای ارتباطات، برای آن جمعهای مومنان، بعضی بخواهند این کار را بکنند، خب این هم ممکن است. اما از طرف دیگری نباید در قبال این جهل مومنین دست به عمل متقابل بزنند بگویند ما رعایت نمیکنیم، حالا اصلا، درست است؟ چون یک مواردی از این خطا بوده قبلا و لابد بقیه آن هم خطا است، رعایت نمیکنیم و فقط شفا خانه را قبول داریم. کسی که بگوید من فقط شفا خانه را قبول دارم برگشتش میدانید به چه هست؟ برگشتش این است که من خدا را قبول ندارم، چرا؟ چون قواعد علمی هم خلق خدا است، خلق بشر نیست، قواعد علمی هم چه هست؟ خلق خدا است، خدا قرار داده، مگر میشود انسان پشت بکند به خدا رو بکند به امام حسین؟ راه ندارد.
یک مثالی را بزنم برای شما پیغمبر اکرم صلیالله علیه عبور میکردند دیدن بچهها دارند بازی میکنند، به یکی از بچهها گفت که من را بیشتر دوست دارد یا پدرت را؟ گفت آقا شما را، گفت من را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ گفت شما را، گفت من را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت آقا شما را، گفت من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ فکر میکنید بچه چه بگوید خوب هست؟ چه بچه با ادبی بوده، چقدر زیبا جواب داد، نگفت نه خدا را، شما را دوست ندارم، نه این را نگفت، گفت شمارا ره به خاطر این دوست دارم که رسول خدایی، چقدر قشنگ جواب داده، شمارا هم به خاطر این دوست دارم که رسول خدایی. ما امام حسین علیه السلام را برای این دوست داریم که ثارالله است، عبدالله است، امام منتسب از جانب خدا است، ولی الله است، تمام عظمت امام حسین علیه السلام به ولی الله بودنش است، به عبدالله بودنش است، لذا پیغمبر اکرم دارد دوست دارم در اسمایی که من را صدا میزنید بهترین اسمی که دوست دارم یا عبده است که به من بگویید عبدالله، من را به عنوان عبد او صدا بزنید بیشتر از همه دوست دارم، افتخاری بالاتر از این بر من نیست که بگویم عبد خدا هستم. خب اگر این طوری شد پس دستگاه امام حسین علیه السلام فانی در دستگاه خدا است، ما میآییم این جا که به دستگاه خدا برسیم از طریق دستگاه امام حسین علیه السلام، درست است، پس نیایم با جهل یک موقع دستگاه امام حسین علیه السلام را در مقابل دستگاه خدا قرار بدهیم، این جا امام حسین را عظیم نکردیم، این جا امام حسین بزرگ نشده وقتی در مقابل دستگاه خدا قرار بگیرد، درست است، امام حسین علیه السلام عظمتش آن جا است که ثارالله است، عبدالله است، ولی الله است. خب این یک تذکری بود که حالا خیلی میشد مفصلتر از این بحث را کرد اما به عنوان یک تذکری که پیشآمده، گاهی اختلاف بین… یک صلوات بفرستید.
بحث ما در این بودش که هیئت با خانواده چه نسبت نزدیکی دارد. عرض کردیم خانواده از اسباب رحم و ایجاد وحدت است که کثرتها در خانواده چه میشوند؟ به وحدت میرسند و این وحدت در هیئت به وحدت رسیدن حول امام است، در خانواده حول در حقیقت خانه و خانواده است که زن و شوهر و فرزندان به یک وحدتی میرسند، در نظام هیئت این وحدت مرتبه بالاتر هست، میآید در رحم ولایی، درست است، رحم جسمی در خانه در این جا اوج میگیرد میشود رحم ولایی و حول امام همه به وحدت میرسند، لذا خادم و زائر همه حول… تعریفشان تعریف به امام است، اینها خادم امام اند، اینها زائر امام اند، حیثیت دیگری از خودشان در این جا ندارند. عرض کردیم در قیامت هم اینها خطاب میشوند ﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۭ بِإِمَٰمِهِمۡ﴾[3]، همه به امام شناخته میشوند چون رحم ولایی شکلگرفته و رحم ولایی انسان را حول محور امام قرار میدهد، درست است، این وحدت حول محور امام است. آن وقت عرض کردیم خدای سبحان بعد از رحم ولایی رحم رحمانی قرار داده، رحم رحمانی یعنی حول خدا در حقیقت جمع شدن، وحدت از طریق خانواده به وحدت از طریق امام میرسد و از طریق امام و ولی به وحدت در قبال چه میرسد؟ قرب به خدا میرسد که میشود آن جا رحم رحمانی. اینها را عرض کردم که یادمان نرود که این وحدت انسان دارد سلوک میکند به سوی خدا منتها از مسیر نزدیک وحدت در خانواده به وحدت در امر ولایت و از آن جا به وحدت قرب الهی، درست است، این مسیر حرکت است.
ببینید در آیه شریفه میفرماید که… آیه شریفه خیلی با تهدید میفرماید دقت بکنید که این تهدید را… ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّكُمُ ٱلَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾، اتقوا یعنی بترسید ترس با علم، ترس با توجه، اتقوا، بترسید، حواستان را جمع کنید یعنی، میگوید حواست را جمع کن این اتقوا یعنی حواست را جمع کن، از چه؟ که بدانید که اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده، شما را از یک نفس واحد خلق کرده، همه شما را، همه بشر از نفس واحده خلق شدند و خلق از همان نفس واحده زوجها که آن نفس واحده حقیقت آدم خلق از آن نفس واحد است که نوع انسانی است و حوا هم از همان نفس واحده که نوع انسانی است خلقشده ﴿وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا كَثِيرٗا وَنِسَآءٗ﴾، یعنی کثرت از این وحدت نشئت گرفته، درست است، بعد دنبالش ببینید و اتقوا داشت آنجا، و اتقوا الله الذی تسائلون به، بترسید از این خدایی که سؤال خواهد شد از خدا نسبت به شما ﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾، این رحم سؤال خواهد شد از او، اگر کسی رعایتش را نکرد، این رجال و نسایی که باید به وحدت برسند از طریق رحم اگر کسی رعایتش نکرد خدا میگوید که من سؤال میکنم، و اتقوا الله الذی تسائلون به، سؤال میکنم در مورد خدا که چه کردید و در مورد چه؟ ارحام، آن هم سؤال با چه؟ سؤال با تحذیر و ترساندن، دنبالش ببینید ﴿إِنَّ ٱللَّهَ كَانَ عَلَيۡكُمۡ رَقِيبٗا١﴾[4]، مراقبت میکند که ببیند در رابطه با رحم چه میکنید. قرآن است ها، سوره نساء اولین آیه سوره نساء، که خدا مراقب است ببیند در رابطه با رحم چه میکنید؟ اولا رحم را گره زد به خودش، و اتقوا الله الذی تسائلون به، از خودش سؤال خواهد کرد از شما از خودش سؤال میکند که چه کردید در رابطه با رعایت خدا؟ چه کردید؟ بلافاصله بعد از سؤال از این که نسبت به خدا چگونه رعایت کردید سؤال از چه میکند؟ از ارحام، آن وقت قبل این آیه دیدید که ابتدایش، ابتدای آیه میگوید که چه؟ شما را از نفس واحده خلق کرد، رجال و نساء کثیره که این رحم را در که اتصال این رجال و نسا کثیره میخواهد به وحدت برساند، یعنی یک سیر زیبای الهی و سلوک ربانی را در نظام رحم در این جا تصویر کرده، از این زیبا… آنوقت اینجا علامه طباطبایی ذیل این آیه در جلد چهارم المیزان این قدر مباحث عالی دارد و سنگین که برای کسانی که اهل تدبر و فهم هستند آن جا رجوع بکنند، خیلی مباحث زیبایی دارد.
خب این نگاه وحدت به جریان ارحام و این آیه شریفه با این تهدید که این طور نیست که دل بخواهی باشد، دلم خواست ازدواج کنم، دلم خواست ازدواج نکنم، میگوید مسیر از این جا میگذرد، خدا مراقب است، ان الله کان علیکم رقیبا، مراقب است ببیند چه کار میکنید نسبت به این مسئله، اگر کوتاهی کردید نسبت به این مسئله آن وقت با آن مراقبه حق، یعنی مراقبه حق میتواند تشویقی باشد اگر درست عمل کردید، میتواند تحذیری و عذابی باشد اگر مراقبت و اگر شما مطابق قاعده عمل نکردید، بعد میبینید که هی سن میآید بالاتر این هم نمیداند که آن چیزی که خدا امر کرده بود که ﴿مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾[5]، آن صله او را امر کرده بود، اگر گفتند رحم اولین گوینده و ندا کنند در قیامت است که اللهم صل من وصلنی، کسی که با من وصلت کرد و من را حقم را رعایت کرد صل من وصلنی و اقطع من قطعنی[6]، این صل من وصلنی و اقطع من قطعنی یعنی اگر کسی این حق رحم را و این طریقی را که خدا در نظام وجود قرار داده کوتاهی کرد نسبت به آن خدایا و اقطع من قطعنی، تمام کمالات و رحمتت را از او دور کن، اگر این آدم باورش بشود یک لحظه در اقدام به ازدواج کوتاهی میکند؟ اگر این آدم باورش بشود پدر مادر دختر و پسر در اقدام برای ازدواج پسران و دختران جوان با هر سختی که هست، مگر الان پدر خرج پسر را نمیدهد؟ پدر خرج دختر را مگر الان نمیدهد؟ اگر سه سال دیگر در خانهاش بماند مگر خرجش را نباید بدهند؟ نباید بدهند؟ اگر پسر کار پیداکرده که کار دارد، اگر کار ندارد خرجش را که میدهد الان؟ میگویند ازدواج نمیشود مگر خرج الان… مگر الان نمیخورد؟ مگر الان لباس نمیپوشد؟ مگر الان خرج هزینه ندارد؟ بابا سه سال زودتر، چهار سال زودتر ازدواج صورت بگیرد همان پدر و مادری که به سختی خرجش را الان دارند میدهند، پدر دختر و مادر دختر سعی بکنند هزینه دختر را کمک کنند به این خانواده و راحت بگیرند و پدر و مادر پسر هم هزینه را کمک بکنند. خب این رحم محقق شده، اگر این رحم محقق شد خدای سبحان وعده داده، گفته حتی… ببینید با این نگاه،
حالا من روایتی را هم بعد برای شما میخوانم، میگوید اگر کسی این حق را رعایت کرد حتی اگر کافر باشند ما گشایش برای ایشان میکنیم، حتی اگر کافر باشند، وقتی وعده به این شده جامعهای که رعایت حق رحم را بکنند حتی اگر کافر باشند گفته ما عمر اونها را زیاد میکنیم، رزق آنها را وفور میدهیم، بعد ما میگوییم چرا سختی پیش میآید درون مسائل؟ آیا ما رعایت حدود الهی در نظام تکوین و تشریع را کردیم که بعد توقع داریم چرا گاهی سختی پیش میآید؟ چرا گاهی مشکلات پیش میآید؟ میشود ما هر کاری دلمان بخواهد بکنیم بعد بگوییم خدا هم گشایش دائم باشد؟ این هم بدانید در جایی که اهل ایمان هستند اگر رعایت نکنند مشکلات برای اهل ایمان زودتر محقق میشود، غیر از بلاد کفر است، این قطعی است در وعدههای الهی، چرا؟ چون اینها اتمام حجت شده برای ایشان، اینها ایمان به خدا دارند، اینها گفتهاند ما میخواهیم گوش بکنیم و نکردند، حتی در جامعه ایمانی افراد مومن در بین جامعه ایمانی که شاخص تر هستند اگر رعایت نکنند عقاب برای آنها سریعتر از بقیه ایجاد میشود باز هم، گاهی مشکلات زندگی ما میگوییم گیرش از کجا است؟ میبینیم یک مشکلاتی است گیرش مال رعایت نکردن حدود الهی به خصوص در این نسبت ارحام است، به خصوص در نسبت ارحام است، اگر این راه را که باب محبت الهی است، باب تمرین محبت است نظام رحم، هر رحمی که جدید شکل میگیرد، خانواده که تشکیل میشود یک محبت جدید الهی محقق شده و این محبت جدید الهی رحمت حق را نازل میکند و محبت حق را نازل میکند. باور میکنیم اینها را اینها حرف است؟ راست است یا دروغ است؟
یعنی این که واقعاً دو جوان وقتی به هم میرسند در نظام خانواده، آن محبتی که شکل میگیرد، یک عشقی که این جا محقق میشود، ایثاری که شکل میگیرد قبل از این این خانم و این دختر خانم حوصله کسی را نداشت، الان با ایثار… من گاهی بعد به آقایان عرض میکنم، حالا این مخاطب ما آقایان و خانم ها هر دو هستند اما میخواهم بگوییم واقعاً خانمها در ایثار بی نظیر هستند نسبت به آقایان، اصلاً این… حالا یک مثالش را بزنیم گاهی مثال من میزنم، در خانهها دیدید مادرها را وقتی غذا میکشند گل غذا برای که میکشند؟ برای همسرشان، برای فرزندشان، آن قسمت به اصطلاح غیر خوشگل غذا اگر باشد، حالا اگر برنج است آن قسمت هایی که دیگر بهم چسبیده است، برای که میکشند؟ برای خودشان، حالا اگر یک باری آقا دارد غذا را میکشد همین کار را بکند هی نگاه میکند ببیند که تشکر از او میکنند که بگویند که ما حواسمان بود که شما این قسمت را… اصلا او برایش نهادینه شده، خانم، برای آن نهادینه شده، اما ما آقایان هم یک نوع ایثار دیگری دارند اما درعین حال این ایثار خیلی محبت است، فکر نکنید یک کار ساده است، نمیدانید در نظام ملکوت عالم یک فعل بامحبت حتی به صورت عادت اگر شده وقتی ایجاد میشود، تکرار میشود چقدر عالم را به جنب و جوش میاندازد و رحمت الهی را نازل میکند، اینها را ساده نگیرید، در ملکوت عالم غوغا به پا میشود، ﴿إِنَّمَا نُطۡعِمُكُمۡ لِوَجۡهِ ٱللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمۡ جَزَآءٗ وَلَا شُكُورًا٩﴾[7]، همه ملائکه ساجد میکند برای این کار، همه به سجده میافتند که انسان در عین اینکه نیاز دارد، در عین اینکه گرسنه است، در عین اینکه خودش محتاج است درست است، درعین حال سخاوت میکند، ایثار میکند، میبخشد، بینظیر است، این از خود گذشتن تجلی… این در ازدواج شکل میگیرد، این آقا که پول توجیبی برای خودش خیلی مهم بود حالا وقتی خرج خانم میکند کیف هم میکند، این هم ایثار است دیگر، اینها محبت است که این کارها را میآورد دنبالش، خرج کردن ساده میشود، اینها خیلی زیبا است، حالا اگر نظام محبتی که نظام تکوین و تشریع خدا قرار داده محقق نشد انسان از طریق غیر متعارفش این محبت را اظهار کرد و ایجاد شد چون منقطع است، بقا ندارد و به انحراف کشیده میشود، در قبالش حقوقی ایجاد نمیشود، تکلیفی محقق نمیشود، بقا پیدا نمیکند این باعث میشود این محبت اختلال در نظام وجود ایجاد میکند چون هیچ تضمینی برای بقای این نیست، هر گاه میتواند این چه کار بکند؟ ببرد و برود و تضمینی برای این نیست و در قبالش هم نسلی و بقای نوعی که مرتبه عالیتر محبت است شکل نمیگیرد که نسل و نوع بقای عالیتر نوع است، یعنی وقتی که پدر و مادر با به اصطلاح این همسر، دو دختر و پسر ازدواج میکنند یک محبت عالی شکل میگیرد که این محبت از محبت قبل، ابتدا کودکی که محبت کودک به پدر و مادر بود و بعد دوران نوجوانی که محبت به دوستان بود این محبت زوجین و دختر و پسر در ازدواج به هم اوج گرفته و بسیار عالیتر از آن شکلگرفته اگر درست شکل بگیرد، آن ها را نفی نمیکند، آن ها سر جایشان هست اما این البته عالیتر هم محقق شده.
بعد دوباره وقتی فرزند ایجاد میشود پدر و مادر با هم، هر دو در حقیقت نسبت به محبتی که پیش میآید یک محبت عالیتر را میچشند، محبت… ببینید این محبت خیلی این ها زیبا است، محبتی که فرزند به پدر و مادر دارد محبت نسبت در حقیقت به چه هستش؟ به بزرگتر از خودش است، نسبت به آن کانال و فیض وجود او است که پدر و مادر هستند، محبتی که به نوجوانان و دوستان پیدا میکند محبت هم عرض است که به دوستان، محبتی که به همسر پیدا میکند محبت مکمل است، دو وجودی که نسبت به هم مکمل هم میشوند، غیر از دوست است ها، این جا مکمل است یعنی احتیاج دو طرفه است و احتیاج دو طرفه شدت محبت را ایجاد میکند و محبتی که به فرزند ایجاد میشود… خیلی زیبا است این ها، محبت خالقیت است به مخلوق، در روایت دارد بچههای شما شما را رازق خودشان میدانند، با آن ها بد برخورد نکنید، بسیاری از اسمای الهی در محبت زوجیت و در محبت فرزند در وجود انسان متجلی میشود، یعنی وقتی که انسان ازدواج میکند فرزند پیدا میکند رازقیت، آن محبت در حقیقت خالقیت، بارئیت، مصوریت و آن محبت باز… حالا اینها اسما الهی را آوردند که هرکدام از این اسما در وجود انسان مظهر آن اسم میشود انسان که قبل از این نبوده، تجلیاش در وجود این نبوده، آن وقت محبت پدر و مادر نسبت به فرزند از سنخ محبت خالق به مخلوق است، خیلی زیبا است، قبل از این نسبت به پدر و مادر، فرزند نسبت به پدر و مادر محبت مخلوق به خالق بود اما نسبت پدر و مادر به فرزند خالق به مخلوق است، از آن سنخ است، از آن باب است، در روایت آمدهها است، از آن باب است، لذا این نگاه محبت را دارد اوج میدهد، اگر خانواده تشکیل شد و نظام خانوادگی استحکام پیدا کرد و جلو رفت و فرزندان شکل گرفت این محبتی که بین اعضا دارد ایجاد میشود ظرفیتسازی میکند تا محبت بالاتر خدا را بر این جامعه نازل بکند.
صل من وصلنی در روایات رحم یعنی این، یعنی خدایا اینها محبت را در وجودشان اشباع کردند، ایجاد کردند، محقق کردند، تو هم صل من وصلنی، با تمام اسمائت با اینها مواصله کن، با همه اسمائت بر اینها تجلی کن، و اقطع من قطعنی، اما اگر افرادی یا جامعهای آمدند در رابطه با نظام رحم کوتاهی کردند که ان الله کان علیکم رقیبا، خدا دائما در رابطه با این رحم مراقب است که واتقوا الله الذی تسائلون به و الارحام ان الله علیکم رقیبا، اگر کسی این کوتاهی را کرد آن موقع خدای سبحان در مورد این کوتاهی میگوید واقطع این رحم، واقطع من قطعنی، خدایا همه اسمائت را از آنها دریغ کن، قطع کامل از آنها بکن، لذا میبینید فشارها، سختیها، مشکلات ایجاد میشود پس اگر به دنبال رفع مشکلات اجتماعی هستیم باید دست به کار تصحیح و تکمیل و تعمیق نظام رحم و خانواده و فرزندآوری باشیم. این پیام در حقیقت روایات است.
لذا میفرماید اگر جامعهای مومن هم نبودند حتی کافر بودند اگر رعایت رحم را کردند ما عمر آنها را زیاد میکنیم، برکات زندگی گسترش زندگی آنها را زیاد میکنیم، برای آنها مشکلات را کم میکنیم، یعنی حتی دائر مدار ایمان هم نیست. قطعاً در نظام ایمانی در جایی که کافر هستند محبت محدود به نظام در دنیا است حتی بین فرزندان و پدر و مادر و همه اما در نظام الهی این محبت چقدر اوج میگیرد؟ چون این را امر خدا میبیند، به همین نسبت رحمت الهی، به نسبت توسعه الهی بالاتر میرود. اگر ما این نگاه را که باب محبت الهی با جریان رحم و تصحیح او شکل بگیرد آن وقت بعد تمام روایات با این نگاه رنگ و بوی دیگری پیدا میکنند، خیلی زیبا میشود برای انسان، حالا ببینید مثلا اگر میفرماید که در روایت میفرماید رکعتین یصلیهما رجل متزوج افضل من رجل یقوم لیله و یصوم نهاره اعزب[8]، یک جوان عزبی که تمام شبانه روز را به نماز و عبادت بگذراند این مثل یک جوان متزوجی که ازدواج کرده یک دو رکعت نماز این بخواند، این دو رکعت این از تمام بیست و چهار ساعت آن افضل است، این بحث به عنوان یک بحث تعبدی نیست که بپذیریم بلکه یک بحث بیان علی است، میگوید آن چیزی که میخواهد از نماز ایجاد بشود، از عبادت الهی ایجاد بشود آن تحقق محبت است، این جوانی که ازدواج کرده با این ازدواج و رابطه محبتی که ایجاد شده این محبت الهی را جذب کرده حالا وقتی این دو رکعت نماز میخواند عمق این دو رکعت نماز با آن محبت اثرش از بیست و چهار ساعت عبادت بالاتر است، حالا ببینید چقدر سرتان کلاه رفته اگر که دیر ازدواج کردید، چند سال عقب هستید، چه طوری میشود جبرانش کرد، باید ازدواج بکنید و فرزند بیاورید تا این خانواده سرعت سیرش… نگویید حالا میخواهیم جبران بکنیم چند تا زن یک دفعه بگیریم، نه، همان یکی را بگیرید تا محبت ایجاد شود وگرنه تبدیل به چه میشود؟ دعوا و جدل میشود.
یا میفرمایند که احراز نصف دین با ازدواج، اینها تعبدی نیست، نصف بدهید با ازدواج یعنی آن حقیقتی که میخواهد با حرکت دین ایجاد بشود در نظام ازدواج این حرکت خیلی سرعت گرفته و جلو رفته و پیشآمده است، پیشآمده که آن حقیقت محبت است، وحدتی است که از ازدواج ایجاد میشود که اول کلام عرض کردم. میگوید یک خانمی آمد پیش پیغمبر اکرم گفت شوهر من خیلی اظهار احساس مقدسی میکند و طرف من نمیآید، پیامبر فرمود اگر او میدانست که درآمدن نزد تو چقدر ثواب است از تو دوری نمیکرد، زمانی که متوجه تو میشود دو ملک او را احاطه میکنند و ثواب… این نکته را بگوییم برای شما و توضیح بدهم چون خیلی مهم است و تمامش بکنم، و ثواب جنگیدن با شمشیر در راه خدا را دارد یعنی اگر کسی آمد در حقیقت نزد همسرش مثل ثواب جنگیدن با شمشیر است حالا این را توضیح میدهیم چرا، و زمانی که با تو ارتباط برقرار کند گناهان او میریزد و هنگامی که غسل کند از گناهان به درآید. کسی که در نظام ازدواج که یک رابطه محبتی شیرین است مطیع امر خدا شد و به امر الهی قصد ازدواج کرد و دنبال ازدواج رفت و ازدواج محقق شد این کسی که در شیرینی تمرین اطاعت حق را کرده قطعاً وقتی به آن میگویند حالا جنگ هم هست بیا چون این مطیع بودن را در شیرینی چشید، دید چقدر زیبا است، دید چقدر در حقیقت عالی است، وقتی هم به آن میگویند بیا جنگ میداند این از آن سنخ است، لذا اگر میفرمایند این به اصطلاح مثل کسی میماند ثواب جنگیدن با شمشیر چون کسی که به امر خدا ازدواج میکند اطاعت امر را تمرین کرده حالا وقتی که جنگیدن هم پیش میآید اطاعت امر اقتضا میکند که یاد گرفته، آمادهشده برای جنگیدن. این هم یک نکته است که این اهل اطاعت میشود. عزیزان من در جامعه دینی دین را به مردم لذتش را با گسترش محبت در نظام خانواده، ازدواجهای مناسب و درست و به موقع، فرزندآوری که مظاهر اسماء مختلف الهی است و جلوه عظیم رحمت و محبت است در جامعه بچشانیم به مردم دین را و لذت دین را، دین فقط ترساندن از جهنم نیست، دین فقط گفتن اینکه این کار را نکن، آن کار را نکن، این کار را نکن فقط نیست، دین لذت آفرین است دین محبت بخش است دین میگوید اکثر راه من در ارتباط محبتی جلو میرود، اگر ازدواج کردی نصف دینت تکمیل شده، نصف دین بقیه این همه دستورات است، نصف… این حرف دقیق است، میگوید اگر ازدواج کرد دو رکعت نماز این مطابق بیست و چهار ساعت عبادت است، دینی که این را میگوید میخواهد محبت را اشباع بکند در جامعه، میگوید این محبت است که به محبت ولی الهی از رحم خانوادگی به رحم بالایی و از رحم ولایی به رحم رحمانی میرساند، محبت است که انسان را عاشق خدا میکند، محبت است که انسان را عاشق ولی میکند، این محبت از کجا باید به دست بیاید؟ از خانواده و ارتباط بین رحم.
عشق را افسانه کردی یا حسین، عقل را دیوانه کردی یا حسین، در ره معبود بیهمتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین، امشب هم چه رسم خوبی است در خانه کریم اهل بیت علیه السلام و خاندان او میرویم، چقدر زیبا است این جریان کربلا که یک خانواده در حرکت است، یک کاروان خانوادگی است. عمو در این خانواده است، پدر در این خانواده است، مادر در این خانواده است، خواهر در این خانواده است، دایی در این خانواده است. تمام نسبتهای خانوادگی در این خانواده در این کاروان موجود است، هر چه را بخواهید موجود است، هرکدام از این ها هم یک ماموریت دارند که اگر ماموریتشان خوب شناخته بشود آنچه که در رابطه با ظهور باید محقق بشود شناختن ماموریتهای کاروان امام حسین علیه السلام و استفاده درست برای جذب از اونها است.
دیشب در خانه عبدالله بن حسن رفتیم، شب عاشورا است امام حسین علیه السلام برق ها را خاموش کرده به یارانش میگوید آزادید، بیعتم را برداشتم، هرکدام میخواهید بروید بروید گ، دور شوید زودتر از این جا، فردا هرکسی بماند دیگر شهادت است. آنهایی که باید بروند رفتند. بعد از اینکه جلسه از اغیار خالی شد و یک جمع مخلص باوفا باقی ماندند امام علیه السلام حالا زبان راز گشوده میشود، زبان سر گشوده میشود، رازهای فردا را برای اصحاب آن جا بیان کردند که چگونه میشود، نشان دادند به افراد که فردا چگونه میشود مقتل دارد که یکی یکی وقتی که گفتگو کرد قاسم بن الحسن انتهای جلسه شاید روی دو پا نشسته، یک نوجوان دوازده سیزده ساله، انتهای جلسه نشسته، وقتی که گفتگوی حضرت با یاران تمام شد دید گفتگوی از قاسم و شهادت قاسم نشد، آن جا سؤال کرد عمو جان آیا من هم جزء شهدا هستم؟ امام حسین علیه السلام دارد یک مکثی کرد فرمود تو هم جزء شهدا هستی اما بعد ان تبلو بلاء عظیما[9]، سر قاسم در بیان بعد ان تبلو بلاء عظیما در آن شب مستور ماند، پنهان ماند اما در ذهنها بود که این بلاء عظیم چه هست که قاسم دچارش میشود فردا. می گوید قاسم آمد اذن میدان بگیرد از حضرت، وقتی که آمد حضرت استنکاف داشت، خیلی طول کشید، دارد که دست و پای حضرت را میبوسید تا اجازه بدهد مدتی که گذشت حضرت نگفت عیبی ندارد برو، آغوشش را باز کرد اجازه عملی داد، قاسم را در آغوش گرفت، میگوید مدتی هر دو گریستند، امام گریست، قاسم گریست، به طوری که از حال رفتند، قاسم سنش به گونهای نبود که کلاه خود بر سرش امکانپذیر باشد، زره بر برتنش قرار بگیرد، میگوید سوار بر اسب شد، حرکت کرد، راوی میگوید که من دیدم حتی بند یکی از کفشهای پایش هم پاره است و بسته نیست اما یک جوانی کفلقة القمر[10] مثل ماه زیبا وارد میدان شد. قاسم آمد به میدان، امام مثل باز شکاری، اینها عبارات مقتل است، دست به افسار مرکب گرفته، آماده، ایستاده، میگویند قطرات اشک هنوز از صورت قاسم در حرکتش ریزان بود که در بغل امام اشک ریخته بود و حرکت کرده بود. حرکت کرد به سمت میدان وقتی که میجنگید یکی از این نانجیبها گفتش که من داغ این را بر دل مادرش میگذارم، میگوید آن کناریش به آن گفت چه کار داری؟ آن ها که دارند میجنگند، تو به… گفت نه، میگوید وقتی قاسم رد شد از جلو این پشتش به این شد، از پشت به قاسم حمله کرد قاسم به زمین افتاد، وقتی قاسم سلام الله علیه به زمین افتاد دویست نفر از لشگر دور قاسم به زمین افتاده را احاطه کردند، یک نفر هم پیاده شد که سر قاسم را از بدن جدا بکند، این جا بود که وا عماه قاسم بلند شد، عمو سوار مرکب شد، وقتی که حرکت کرد با تندی و تیزی به سمت جبهه، به سمت میدان آن جا دارد این دویست نفر هول شدند، حتی آن کسی که پیاده شده بود خیلی تعبیر عجیبی است، میگویند همان کسی هم که پیاده شده بود زیر صم پای اسب های خودشان له شد. وقتی که غبار خوابید میگویند سر قاسم بر دامن امام علیه السلام بود، پاها را جمع میکرد، باز میکرد، دویست سواره… بعد ان تبلوا بلاء عظیما، شهادت قاسم درحالی که هنوز زنده بود، هنوز زنده زیر صم اسب کسانی که ترسیده بودند، میگوید امام قاسم را بغل کرد وقتی که میآورد پاها و دستهای قاسم آویز بود. صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[2] . بصائر الدرجات ، ج۱، ص۶، الکافي ، ج۱، ص۱۸۳، الوافي ، ج۲، ص۸۶، الفصول المهمة ، ج۱، ص۴۸۶، الفصول المهمة ، ج۱، ص۶۴۶، اثبات الهداة ، ج۱، ص۸۱، بحار الأنوار ، ج۲، ص۹۰،، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۶، بصائر الدرجات ، ج۱، ص۵۰۵، مختصر البصائر ، ج۱، ص۱۸۳، بحار الأنوار ، ج۲، ص۹۰، بحار الأنوار ، ج۲، ص۱۶۸، ، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۲۸۶
[5] . [البقرة: 27] ، [الرعد: 21] ، [الرعد: 25]
[6] . الاصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ، ج۱، ص۲۲۴، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، الکافي ، ج۲، ص۱۵۱، الوافي ، ج۵، ص۵۰۴، تفسير الصافي ، ج۳، ص۶۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۵، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۱۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵،، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۳۱۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۵، الزهد ، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار ، ج۷، ص۱۲۱، تفسير القمی ، ج۱، ص۳۶۳، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۲۰۸، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۳۸، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۶، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۸۹، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۷، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۶، ص۴۳۵، ، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۸، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۴۹۵، بحار الأنوار ، ج۲۳، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۰۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۳۸، الکافي ، ج۲، ص۱۵۱، الوافي ، ج۵، ص۵۰۴، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۵۳۵، ، تفسیر العیاشی ، ج۱، ص۲۱۷، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۵، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۲۶۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۹۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۸، ، الکافي ، ج۲، ص۱۵۶، الوافي ، ج۵، ص۵۰۵، تفسیر البرهان ، ج۲، ص۱۴، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۲۹، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۴۳۷
[8] . تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۴۰۵، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۹۷، قرب الإسناد ، ج۱، ص۲۰، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۱۷
[9] . مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۴، ص۲۱۴، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۴، ص۲۲۷، الهداية الكبرى ، ج۱، ص۲۰۴
[10] . تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۳۰۴، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۳، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۷۳، الخرائج و الجرائح ، ج۱، ص۴۸۱، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۸، ص۱۵۹، ، كمال الدين ، ج۲، ص۴۷۶، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۲۲۹، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۴۷
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
ان شاء الله از یاران و یاوران و بلکه از سرداران حضرت باشیم، صلواتی سرداری مرحمت کنید.
قبل از اینکه ظهور حضرت محقق شود حتما ارض وجود عده ای از یارانش باید به طاعت امام پر شده باشد. خدایا ما را از آن کسانی قرار بده که ارض وجود ما به طاعت ولیمان پر شده باشد و ولی ما در وجود ما ساکن شده باشد و در ارض وجود ما سلطنت او و حکومت او طولانی باشد. هر چه قدر دوست داریم یار امام باشیم و آماده ی برای ظهور باشیم، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
هر چه قدر به زیارت امام حسین علیه السلام در دنیا مشتاقیم و به شفاعت حضرت در آخرت محتاجیم و هر چه قدر دوست داریم دل حضرت زهرا سلام الله علیها را خرسند کنیم، صلوات بلند بر محمد و آل محمد بفرستید.
قطعا همه ی دوستان نکات جلسه ی اول یادشان است که عرض کردیم جلسات حضرات، زیارت حضرات است. زیارت حضرات قطعا وقتی انسان احساس زیارت بکند و حاضر ببیند، حالش متفاوت است تا اینکه غائب ببیند و غیر حاضر. این تذکر را باید دائما با خودمان داشته باشیم [که] وجود مبارک حضرات گسترده در همه ی هستی است به خصوص متوجه مجالسی که برای آن ها تشکیل می شود به ویژه توجه دارند و حضور دارند. لذا لزوم ندارد حتی انسان اگر می خواهد سلام بدهد، فریاد بزند تا صدا برسد در نجوا هم، صدا می رسد، در درون دل هم صدا می رسد؛ هر چند به ما در مثل صلوات گفته اند بلند بفرستید تا شعار اظهار بشود و سلام هم به صورت اجتماعی و جمعی اش بلند فرستادنش و سلام کردنش، خودش یک ارزش ویژه هست که یک شعار است اما در عین حال امام همه جا حاضر است و بعضی بزرگان فرموده اند: خیمه ها و مجالس حضرات، مانند زیر قبه ی امام حسین علیه السلام است که دعا در این جاها مستجاب است.
لذا کم نخواهیم، اولا خودشان را بخواهیم، معرفتشان را بخواهیم، ولایتشان را بخواهیم، حقیقتشان را بخواهیم، انس با آن ها را بخواهیم، بقای این حالمان را بعد از محرم ازشان بخواهیم که همین حال باقی بماند و فراموشمان نشود و هر چیزی دیگری که می خواهید، بخواهید. بودن در مجالس حضرات محل اجابت دعاست و حتی مثل مرحوم آشیخ جعفر آقای شوشتری می فرمودند که: مثل زیر قبه ی امام حسین علیه السللام است که محل اجابت دعاست و دور نیست، درست است؛ اگر این باور را انسان کرد، آن وقت با اشتیاق فراوان تری می آید که هم به حضور و محضر امام برسد و هم حاجاتش را عرضه بکند که در راس همه ی حاجات ما معرفت امام و ظهور حضرت است که ان شاءالله محقق بشود.
خب این یک نکته که فقط می خواستم یادآوری بکنم که توجه به مجلس داشته باشید و خیلی درگیر اینکه سخنران چه کسی است یا مداح چه کسی است، نباشید. آن هم سر جای خودش اثر خودش را دارد. اما اصل این است که ما در مجالس در محضر امامیم. وقتی در محضر امام هستیم، ادب حضور در محضر امام را باید رعایت بکنیم؛ نشستن مان، حرف زدنمان، عزاداریمان، رفتنمان، آمدنمان، همه ی این ها را با این ادب نگاه بکنیم، اگر این ادب شد، هر چه قدر ادب حضور امام را بیشتر رعایت بکنیم، بهره مندی مان بیشتر است حتی اگر سخنران حرف خوبی هم –درستی هم- نداشت بزند اما اگر انسان ادب حضور را رعایت کرد، این ادب حضور بهره مندی انسان را از خود امام محقق می کند. این را دقت بکنید بحث بسیار عالی است که می آیید اینجا، بخاطر خودم امام [بیایید]. می آیید اینجا، در محضر امام خودتان را ببنید. می آیید اینجا احساس ارتباط با امام را پیدا بکنید و از اینجا خارج می شوید، احساس بکنید که از نزد امام بیرون می روید و این حال وجود باعث شود که انسان اصلا نگاهش به عالم دنیا متفاوت شود و ببیند که چقدر مهربانند، چه قدر با ما خوب برخورد کردند و تمام وجود ما را پر کنند ان شاءالله از برکات وجود خودشان.
خب بحثی که داشتیم ممکن است در نظر بعضی از دوستان بیاید که آخر بحث خانواده با بحث هیئت و آن هم محرم چه ارتباطی دارد، که بارها عرض کرده ایم، هم دستور رهبری است و هم این حقیقت ارتباطش خیلی قوی است. امشب در ادامه ی بحث های قبلی این را عرض می کنیم که در رابطه با کسی که می خواهد اقدام به ازدواج بکند، تشکیل خانواده یا تحکیم خانواده. تحکیم خانواده برای آن هایی که دارند و تشکیل خانواده برای آن جوانی که هنوز ازدواج نکرده [است]. روایاتی که در این باب هست و مسائلی در این باب مطرح شده آنقدر زیباست که اول با این آیه ی شریفه شروع می کنم که بسم الله الرحمن الرحیم. ﴿وَمِنۡ ءَايَٰتِهِۦٓ أَنۡ خَلَقَ لَكُم مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾، از آیات ویژه الهی است و از آن نشانه های خاص خدای سبحان است که انسان را به خدا هدایت می کند –آیه یعنی آن چیزی که انسان را هدایت می کند به سوی خدا- خود اینکه انسان را به سمت خدا می برد، و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا، از نوع خودتان، زوج برای خودتان خدا خلق کرده [است].
لتسکنوا الیها، این چه قدر زیباست در قرآن. خدا می فرماید –می گوید- این ازدواج در زندگی بشریت، آرامش زا و سکونت آور است. انسان را به حالت آرامش و نشاط و طمأنینه می رساند. دیگر خدای سبحان است و وعده ی خداست که لتسکنوا الیها، که این شما نسبت به این زوجی که اختیار می کنید، آن وجود متلاطم یک جوان و وجود هیجانی یک جوان با ازدواج به طمانینه و آرامش می رسد. لتسکنوا الیها، سپس خدا می فرماید، و جعل بینکم مودة و رحمة، بین شما خدا وقتی ازدواج صورت می گیرد مودت [قرار می دهد]، مودت با محبت یک تفاوت دارد. محبت ممکن است من الآن نسبت به شما –اینجا نشسته ام- محبت دارم اما آشکار نیست، ابراز نکردم؛ هر گاه محبت به اظهار و ظهور بکشد، اسمش را می گذارند، مودت. پس اگر یک موقع می بینید در آیات قرآن دارد قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی، یعنی اینکه نسبت به ذوالقربی پیغمبر باید محبت اظهار بشود و اظهارش همان قبول ولایتی بود که در غدیر محقق شد و هم آن جریانی بود که در صدر اسلام نسبت به فاطمه سلام علیه مغفول ماند و اظهار محبت نشد و جریان ولایت آن ها اظهار نشد. اگر اظهار شده بود، جریان حاکمیت الهی غیر از این بود که الآن شده بود و انحراف در آن ایجاد نشده بود. مودت محقق نشد.
﴿مَن يَقۡتَرِفۡ حَسَنَةٗ نَّزِدۡ لَهُۥ فِيهَا حُسۡنًا﴾[1]، اینجا خدا می فرماید که و جعل بینکم مودة، بین زن و شوهر، مودت یعنی یک محبتی که دیده می شود. چون آنجا نمی شود که مخفی باشد. لذا هم به مرد دستور داده شده، اظهار علاقه به همسرش بکند و اظهار بکند و ابراز بکند –هم با زبانش و هم با رفتارش- هم به زن دستور داده شده که اظهار محبت داشته نسبت به همسرش –هم با زبانش و هم با رفتارش- که نشان بدهند به همدیگر مودت را، یعنی محبتی که دیده می شود اظهار می شود.
جعل، خدا قرار داد. این جعل بینکم، ما خیلی از –خودم را عرض می کنم- خدا خیلی غافل هستیم. خدا در لحظه لحظه ی زندگی ما حضور دارد. در نفس نفس وجود ما حضور دارد. در سلول سلول وجود ما، حضور دارد اما از شدت ظهورش و حضورش ما غافل هستیم. ببینید شما اینجا، مثالش هوا تا وقتی که لطیف است و نه گرم است و نه سرد است و نه به اصطلاح آلوده است، خب هوا را کسی احساس نمی کند. از شدتی که به آن [هوا] هم نیاز داریم ها. یک لحظه این هوا نباشد، انسان احساس می کند که چه قدر سخت است اما احساس هوا را هم نمی کنیم؛ از بس که این به ما نزدیک است و لطیف است و ما –در حقیقت- با یک حسی که بخواهیم آن را بفهمیم، الآن احساس نمی کنیم.
خدای سبحان آنقدر به ما در لحظه لحظه، در فعل فعل، در سلول سلول، در نفس نفس زدن ما به ما نزدیک است که از او غافل هستیم. اینجا می فرماید که، و جعل بینکم، خدا قرار داد بین شما مودت را، یعنی وقتی که من یک فعل محبت آمیزی در خانه به همسرم، به فرزندم، پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم ابراز می کنم، این ماموریتی الهی ست که در وجود من جاری شده تا به آن ها برسد، جعل بینکم، خدا قرار داده [است]. اگر من ببینم وقتی که اظهار محبت می کنم به اقوامم، به خانواده ام ، به اطرافم، احساس بکنم که این محبت، القای خداست و ملکی از ملائکه الهی است در وجود من که این ابراز را انجام می دهد، خب آدم از این ابراز چه قدر لذت می برد که ملک الهی شد، مامور الهی شد برای یک کاری. مجرای وجود –به اصلاح- اراده ی الهی شد؛ چه قدر زیبا می شود. چه قدر این برای انسان لذیذ می شود که انسان، خدا به او پیک ویژه بفرستد و بگوید فلانی برو این کار را بکن. بگوید من خدایم و برای تو پیک ویژه می گذارم که برو و این کار را بکن. این جعل لکم مودة و رحمة، یعنی این، یعنی هرگاه دارید اظهار محبت می کنید، زبانی و فعلی ببینید که این خداست بر زبان شما دارد جاری می کند و ای خداست که بر فعل شما جاری می کند. آن وقت انسان چقدر لذت می برد و این محبت اظهارش چقدر عظیم می شود. و در ماوراء آن چه عقبه ی عظیمی قرار می گیرد. از کجا نشات گرفته تا اینجا رسیده [است]. از عظمت الهی نشات گرفته، از اسم حبیب الهی و محبوب الهی نشات گرفته تا به این ظهور و این درجه رسیده [است].
می دانید این محبت چقدر گران قیمت می شود و تکرارش برای انسان چقدر لذیذ می شود که انسان بداند هر لحظه که می خواهد این را تکرار کند، هر بار که این را تکرار می کند به یک ماموریتی جدیدی از جانب خدا برای او بوده و او در حقیقت در این ماموریت، آن چه را از انجام می دهد که جانب خداست، جعل بینکم مودة و رحمة انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون[2]، اگر می فهمیدید، توجه می کردید، می دیدید که همین اظهار محبت و مودت راه به سوی خدا [است] و رسیدن [به آن].
ما خیلی دوست داریم خوب بشویم. واقعا و به خصوص در جلسات امام حسین علیه السلام دوست داریم خوب بشویم، نمی خواهیم؟ دوست داریم خیلی خوب بشویم و نقایصمان کم بشود؛ می گوید راهش اظهار محبت و مودت [است]، بشوی مجرای فعل خدا در خانواده ات، پدرت است، مادرت است، همسرت است، فرزندت است، خواهرت است، برادرت است. می گوید تو از این راه بشوی ملک الهی با این اظهار محبت. در خانه ببین چه کسی مشکل دارد، دنبال رفع آن باش. ببین چه کسی کاری دارد، تو دنبال حل آن باش. قبل از اینکه به تو بگویند برو این کار را بکن، خودت بگو آماده ام من اگر کاری دارید بروم و انجام دهم. اگر انسان خودش آماده شود قبل از اینکه به او بگویند -می گویند با بعد از اینکه گفتند- متفاوت است اثرش. اگر انسان قبل از اینکه به او گفته شود این را از تو می خواهیم برو و انجام بده، برود انجام دهد خیلی خوب است. اما اگر قبل از این، او توانست خودش حالی پیدا بکند که برود بگوید اگر کاری دارید من آماده ام، من وقت دارم و آن ها وقتی می گویند با یک خجالت نگویند دیگر چون خودش پیش [قدم شده است]، این اصلا اثر عمل را غیر قابل توصیف می کند.
این آیه ی شریفه، یک آیه بود که محضرش بودیم. بعد از اینکه این آیه را در محضرش بودیم، بحث چند روایت دیگر که من می خواهم در خدمت و محضر این روایات باشم، یک مقدار فقط امشب ان شاءالله همین چند روایت را داشته باشیم وان شاءالله بهره مند باشیم از این روایات. یک صلوات دیگر بفرستید. من وقتی می آیم اینجا، برایتان خیلی نقشه می کشم که خیلی حرف بزنم اما می آیم اینجا احساس می کنم که این همه حرف را در این وقت محدود که نمی شود زد. لذا از خیلی هایش می گذرم تا بعضی [را] فقط برای دوستان بگویم –عرض بکنم-.
یکی از روایات این است که –دقت بکنید- خیلی صریح است دیگر، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم [فرمود] الا خیرکم، بهترین شما، پیغمبر می فرماید بهترین ها، تعارف ندارد در آن، بهترین یعنی کسی که می خواهد خوب باشد، بهترین باشد، من راهش را نشان می دهم –پیغمبر می فرماید- راهش هم سخت نیست الا خیرکم، خیرکم لنسائه ، هر کسی می خواهد بهترین باشد، بهترین آن است که برای همسرش بهترین باشد و انا خیرکم لنسائی، من خودم هم برای همسرم بهترین هستم. انا خیرکم لنسائی، من خودم بهترین هستم، یعنی خودم اول رعایت می کنم. ما نمی خواهیم تابع پیغمبر باشیم؟ این برای آن هایی که زن دارند. برای آن هایی که زن ندارند می فرماید که، امام صادق علیه السلام، من حسن برّه بأهله، اگر کسی به خانواده اش -هر کدام از اعضای خانواده اش- نیکی انجام دهد، زاد الله فی عمره[3]، عمرش زیاد می شود. منتهی وقتی خدا عمرش را زیاد می کند نه فقط طولش زیاد شود و بگویند ده سال شد بیست سال. بیست سال چه ارزشی دارد اگر در مصرف گناه صرف شود. وقتی طول عمر زیاد می شود این طول عمر چه هست؟ با برکت است، یعنی یک عمری است ویژه، زیاد شدنی ست خاص، نه یک زیاد شدن معمولی چون زیاد شدن خاص است آثار ویژه دارد.
لذا می فرماید من حسن برّه باهله زاد الله فی عمره، دیگر این عمر اعطایی خداست. حال ببینید اگر خدا یک چیزی را اعطا می کند، چگونه اعطا می کند؟ به بهترین وجه آن، به بهترین وجه آن [است]. من بعضی از روایات را می خوانم. می فرماید که -چقدر ببینید هر روایتی را که انسان نگاه می کند همه اش زیباست – تزوجوا، این هم برای جوان هایی که ازدواج نکرده اند، تزوجوا فان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم کثیرا ما یقول، خیلی می گفت این را، کثیرا ما یقول، مرتب تکرار می کرد. وقتی اهمیت یک کار زیاد باشد، تکرارش هم [زیاد است]، کثیرا ما یقول من کان یحب ان یتبع سنتی، اگر کسی می خواهد به دنبال من بیاید و می خواهد به من برسد و نزدیک شود -هر که می خواهد- من کان یحب ان یتبع سنتی فلیتزوج، ازدواج کند. این را پدر و مادرها بیشتر گوش بکنند. اگر عاقبت به خیری فرزندتان را می خواهید به این نیست که مدام او را نگه دارید و بگویید در خانه بمان تا اینطور درست شود، تا آنطور درست شود، تا این بشود، تا آن بشود، نه. پیغمبر می فرماید: فلیتزوج، زودتر اقدام برای ازدواجش بکنید، فان من سنتی التزویج، سنت من ازدواج است. در بین این همه سنت که پیغمبر آورده، می فرماید، ان من سنتی التزویج. بعد هم که ازدواج کردید، برای آن ها که ازدواج کرده اند. و أطلبوا الولد، فرزند بخواهید. این هم برای آن هایی که نگویند بلافاصله و اطلبوا الولد فانی اکاثر بکم الامم غدا[4]، من مباهات می کنم به کثرت ولد امتم. دلتان نمی خواهد پیغمبر خوشحال شود. هر یک فرزندی به نیت اینکه پیغمبر خوشحال شود بیاورید، آن وقت ببینید فرزندی هم که به این صورت آورده می شود، در اساس دوران حملش و بسته شدن نطفه اش و به دنیا آمدنش و رشدش و تمام این ها، نیت انسان این است که بشود مباهات پیغمبر، بشود سبب مباهات پیغمبر خیلی متفاوت می شود این بچه. اگر این بچه بنابر اختیار خودش هم منحرف شد بعدا، ولی شما تمام مقدمات تبعیت از پیغمبر داشتن را محقق کرده بودید، می گوید عیبی ندارد به تو ضرری در آنجا نمی رسد. اگر خوب بود هم تمام نفعش برای تو هم هست اما اگر منحرف شد تو ثوابت را می بری –اگر کوتاهی نکرده باشی- این هم یک نکته.
یک نکته ی دیگر، روایت زیبایی است که در این روایت زیبا، این روایت زیبا را ببینید خیلی معارف در آن وجود دارد و ما یک اشاره می کنیم. قال پیغمبر اکرم فرمودند: یفتح ابواب السماء بالرحمه، آسمان باب رحمتش باز می شود به رحمت در چهارجا، در چهار جا رحمت آسمان [باز می شود]. یک آسمان ظاهری داریم و رحمتش می شود باران، یک آسمان باطنی داریم که یدبر الامر من السماء الی الارض، که نظام باطن عالم به ظاهر است و رحمتش می شود همه ی آن چیزی که نیاز انسان است. باران هم می شود یکی از آن ها، رزق هم می شود یکی از آن ها، هدایت هم می شود یکی از آن ها، خوبی ها هم می شود یکی [از آن ها] و همه ی این ها درون آن [آسمان باطنی] می شود. می گوید آسمان یفتح ابواب السماء بالرحمه، در چهارموضع [است] ببین چهار موضع با هم چه ارتباطی دارند. یک؛ عند نزول المطر، وقتی باران می بارد آسمان باز شده رحمتش و لذا وقت اجابت دعاست. می گویند وقتی باران می بارد حتما حواستان باشد که دعا کنید آنجا، وقت اجابت [است] چون رحمت الهی نازل می شود وقتی رحمت دارد می آید، آن وقت باب دعا مفتوح است و اثر گذارتر است.
و عند نظر الولد فی وجه الوالدین، وقتی یک پسری، بچه ای، در خانه فرزندی نگاه به پدر و مادرش می کند –یک نگاه محبت آمیز- دارد نگاه می کند، از بچه ی کوچک گرفته تا بزرگتر. حال بگو من بیست سال سن من است، بیست و پنج [سال سن من است]اشکالی ندارد رفتی خانه یک نگاه محبت آمیزی که به پدر و مادر بکنی، اینجا از آنجاهایی است که باب آسمان در رحمت گشوده می شود؛ آن وقت وقتی که باب گشوده می شود، هر کدام که آغاز کننده ی این باز کردن این باب بوده مثل اینکه بچه آمده تا نگاه بکند، وقتی وارد خانه می شود با روی خوش و با روی باز آن چنان وارد خانه می شود که دل پدر و مادر حال می آید. وقتی مواجه می شود با آن ها، اگر هم ناراحتی دارد آن ها پشت سر می گذارد و مقابل پدر و مادر تلفن می زند-حضور پیدا می کند- با تمام روی باز و دل خوش، می گوید خدای سبحان اینجا چه می شود؟ باب آسمان در رحمت باز می شود و جای اجابت دعاست، دعا کنیم آنجا –خیلی زیباست-.
سوم، عند باب الفتح الکعبه، وقتی همه دور کعبه می روند و باب کعبه باز می شود و آن همه سفر معنوی عظیم محقق می شود یا فتح خود باب کعبه –در کعبه- که یک ویژگی می گوید آنجا هم یفتح باب ابواب السماء.
چهار، عند النکاح[5]، وقتی که می خواهند صیغه ی ازدواج را جاری کنند. وقتی که می خواهند دختر و پسر را به هم محرم بکنند، جای نازل شدن رحمت [است]. ببین خدا چه قدر دوست دارد که وقتی دو نفر با هم ارتباط پیدا می کنند، محرم بشوند و محبت پیدا بکنند، باب رحمت حق می جوشد و نازل می شود.
اگر یک موقع می بینیم کشور دچار بن بست می شود و رحمت حق نسبت به کشورمان ریزشش کمتر می شود، یکی برای این است که ما آنچه را که به ما دستور صریح دادند و معلوم و واضح است را رعایت نمی کنیم و سن ازدواج بی خود و بی جهت [افزایش پیدا کرده است]. من نمی گویم هیچ علتی ندارد، نمی گویم اشتغال اثر ندارد، نمی گویم مسکن اثر ندارد، نمی گویم گرانی اثر ندارد، این ها همه سرجایشان هستند و درست هم هست اما بالاخره این دختر و پسر دارند نفس می کشند یا نمی کشند، بالاخره این دختر و پسر روابط نامشروع در جامعه پیاده می شود یا نمی شود، اظهار محبت های این ها به همدیگر هست یا نیست، خب این باب رحمت را می بندد وقتی که غیر شرعی است. پدر و مادر باید اقدام بکنند برای اینکه این رابطه، رابطه ی چه بشود؟ محقق بشود، ساده بشود؛ کمک بکنند همان مقداری که می توانند. جوان هم باید توقعش را بیاورد پایین تر، یعنی جوان هم برای اینکه ازدواج ساده تر بشود نگوید من ازدواج در آن …. . هر موقع توانستی آن را هم اضافه کن در زندگی، اگر نشد از ساده شروع بکند. حال فرصت نیست وگرنه بعضی از ازدواج های ساده را به شما می گفتم در همین دوران، ببینید چقدر می شود ازدواج ساده هم امکان پذیر است. پس این چهار باب رحمت، همه اش شدنی بود برای ما. حال عند فتح باب الکعبة، شاید یک مقدار برای ما… اما سه مورد دیگر یکی عند نزول المطر، که از حالا بارندگی هم ان شاءالله بیشتر می شود، انسان دعا بکند. وقت نکاح و ازدواج جوان ها و یکی هم نگاه فرزند – نگاه مهربانانه- به پدر و مادر.
یک نکته ی دیگر این است که باز می فرماید که –این برای خانواده دارها، من با هم می گویم_ هر چه قدر بنده ایمانش به خدا بیشتر بشود کلما ازداد العبد ایمانا ازداد حبا للنساء[6]، اشتیاقش به همسرش و محبتش به همسرش بیشتر می شود. حال همسر یک جهت است، دختر، مادر، خواهر ویژگی محبت است به خصوص خانم هایی که در خانه هستند و محرم انسان هستند. حال خانم یک طور است، مادر، خواهر و نزدیکان دیگری که جزء محارم هستند –بعضی روایاتی داریم که این را تصریح می کند- محارمش.
إن اکمل المومنین ایمانا احسنهم خلقا و خیارَکم خیارُکم للنساء[7]، بهترین شما کسانی هستند که با زن هایشان بهترین رابطه را دارند. این ها راه است. سخت است آدم در خانه برود محبت کند به مادرش، به همسرش، به فرزندش سخت است؟ یا خودش هم لذت می برد، خودش هم آسوده می شود و آرامش پیدا می کند. بلد نیستیم یا اگر مهربانیم اظهار نداریم. گاهی مهربانیم اظهار نداریم –بلد نیستیم- . در روایت دیگری می فرماید یک کسی آمد –اینجا اقدام است برای ازدواج-
جاء الرجل –امام صادق علیه السلام- الی ابی، امام صادق می فرماید یک مردی آمد نزد پدرم امام باقر علیه السلام . امام باقر به او فرمود ، هل لک زوجه، زن داری؟ ما با ماشین با بچه ها می نشینیم اول می پرسیم ازدواج کردی؟ بالاخره این سیره، سیره ی حضرات هم بوده. می گوید تا رسید کنارش پرسید. هل لک زوجه، زن گرفتی؟ قال لا، قال آن شخص گفت لا احب ان لی الدنیا و ما فیها، حضرت فرمود اینجا قال –امام باقر علیه السلام- لا احب ان لی الدنیا و ما فیها، دوست ندارم دنیا و هر چه که در دنیا است را به من بدهند، این ها امام باقر می گوید، راست است، ارزش آن را دارد بیان می کند. دنیا و ما فیها چه است؟ همه ی پول ها، همه ی مقام ها، ثروت ها، عیش ها، همه ی این ها هست درست است؟ می گوید همه ی این ها دوست ندارم همه ی این ها را به من بدهند و انی ابیت لیلة لیس لی زوجة، دوست ندارم همه ی این ها به من بدهند اما یک شب را بگذرانم در حالی که زن نداشته باشم. چه قدر ضرر کردند دوستانی که هنوز ازدواج نکرده اند، یعنی به اندازه ی همه ی دنیا که بهشان بدهند ضرر کردند. این را امام باقر [می فرماید]. اگر راست است این ها، باور است، راست است، پس باید باور کنیم و اقدام کنیم و انی ابیت لیلة لیس لی زوجة ثم قال، حضرت دوباره فرمودند دو رکعت نمازی که مرد ازدواج کرده می خواند بهتر از یک شبانه روز روزه و نمازی که یک فرد عذب – مجرد- انجام می دهد. این هم نتیجه ی اخروی .
و دنباله اش می گوید حالا حاج آقا اگر این قسمتش را می خوانی، این قسمتش را هم بخوان. می گوید آنجا دارد که ثم اعطا ابی، پدرم به این فرد که آمده بود نزدش، سبعة دینار، هفت دینار به او داد – هفت دینار یعنی هفت سکه ی طلا به او داد. حال سکه های طلا آن قدر گران نبوده- هفت سکه طلا به او داد و قال تزوج، با این برو ازدواج کن. یعنی فقط حرف نزد به او، مایه ای هم فراهم کرد که خب برو، بالاخره ساده ولی برو آماده باش، تزوج به هذه. آنقدر آن شخص خوشحال می شود می گوید حدثنی به ذلک، سالش را هم ذکر می کند، سنة ثمانه و تسعین و مئه، صدو نود هشت هجری، آن موقع بود، یعنی آنقدر برایش شیرین بوده، ثم قال ابی، باز هم اینجا دارد که امام صادق می فرماید پدرم به من گفت که قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اتخذوا الاهل، ازدواج کنید، فانه ارزق لکم[8]، روزی آور است. اگر از فقر می ترسید، ازدواج کنید. روایت دارد از فقر می ترسید ازدواج کنید. اینجا هم می فرماید حضرت که ازدواج کنید.
قوایی که انسان بعد از ازدواج پیدا می کند در کار کردن، بیش از قوایی است که انسان تا ازدواج نکرده دارد. دیگر می فهمد حالا باید… خدا هم برکت می دهد. می گوید امام صادق علیه السلام، چهار نفر هستند که خدا روز قیامت یک نگاه ویژه به آن ها دارد –رابطه ی ویژه- من دیگر سه مورد آن ها را نمی خوانم. چهارم کسی که ، زوَّج عذبا[9]، مجردها را چه بکند؟ پس این خطاب به چه کسی است؟ خطاب به آن هایی که زن دارند، می گوید حال که شما زن گرفتید بروید به دنبال کار آن هایی که زن ندارند، آن ها را هم راه بیندازید؛ خدا ویژه در قیامت نگاه می کند و اگر خدا ویژه نگاه بکند معلوم می شود که چه برکاتی نازل می شود. این هم یک روایت شریف بود که من بعضی هایش را نمی خوانم، می ترسم که به جوان ها بر بخورد، واقعا بعضی هایش را نمی خوانم ولی بدانید خیلی خط و نشان کشیده اند برای آن هایی که ازدواج نمی کنند –نه دیگر نمی خوانم، خجالت می کشم-من تزوج فقط اعطی نصف العبادة[10]، اگر کسی ازدواج بکند نصف همه ی عبادات برای او محقق شده [است].
عبادت برای چه؟ قرب الی الله –کمال-. می گوید اگر کسی ازدواج کرد… . حال می بینی آنقدر دنبال این و آن و این کار و آن کار و این روزه و آن ذکر و این… همه ی این ها است اما وقتی می گوید ازدواج، می گوید نه، حالش را ندارد نه اصلا برو و حرفش را نزن.
من تزوج فقط اعطی نصف العباده، همه ی عبادت هایت را روی هم بگذار، نصفش در ازدواج اثرش محقق می شود در وجود انسان از جهت کمالی. این هم یک نکته [بود].
باز یک روایت دیگری می فرماید: یک شخصی آمد نزد حضرت –نزد پیغمبر اکرم- نامش عکاف بود، حضرت بلافاصله که او را دید هل لک زوجه؟ زن گرفتی؟ ازدواج کردی؟ قال: لا یا رسول الله، قال أ لک جاریة؟ آیا مثلا در خانه کسی داری که اگر زوجیت هم نیست بتوانی رابطه… قال: لا یا رسول الله قال افانت موسر، سخت است برایت یا راحت است، دستت بسته است یا باز است، چون بعضی ها دستشان هم باز است و اقدام نمی کنند. افانت موسر، دستت باز است؟ قال: نعم، دستم بسته نیست، مشکل مالی ندارم قال: تزوج و الا و انت من المذنبین[11]، اگر با این حالتی که بتوانی اقدام نکنی، مانع هم نداری اقدام نکنی انت من المذنبین،. این لحظه به لحظه ای که می گذرد و اقدام نکرده ای از گناه کارها محسوب می شوی. چون جامعه را به خطر انداخته [است] فقط خودش نیست. طرف دیگری هم منتظر این است که این نمی داند چه کسی است، تقدیرش ولی برای آن قرار گرفته که آن دختر خانم هم، این باید برود به سراغش درست است؟ این همه را به خطر [می اندازد] جامعه را هم در خطر ازدواج [انداخته است] لذا از گنه کارها محسوب می شود. بعد می فرماید که اگر –پیغمبر می فرماید- کسی در راه تزویج دیگران اقدام بکند، برای آن ها قدمی بردارد، حرفی بزند مثل حرف هایی که ما می زنیم و شما را تشویق می کنیم، اگر کسی عمل فی تزویج حلال حتی یجمع الله بینهما، خدای سبحان نتایج اخروی زیادی برای واسطه ها قرار می دهد غیر از اینکه برای خود آن دختر و پسر قرار می دهد کان له بکل خطوة خطاها و کلمة تکلم بها عبادة سنة[12]، این قابل توجه کسانی که ازدواج کرده اند یا بزرگترها و پدر مادرها، قدم بردارید، می گوید هر کلمه ای که بگویند، هر قدمی که بردارند به اندازه ی یک سال عبادت اثر دارد برایشان. خدا رحم کند به ما باورمان نمی شود این ها را، باورمان نمی شود، چون باورمان نمی شود به راحتی هم ار دست می دهیم. اگر می گفتند که اگر کسی این کار را کرد همین الآن یک میلیون به او می دهیم، باورمان می شود.
اگر این کار را پیگیری کنی یک میلیون همین الآن به تو می دهیم. هر یک ازدواجی که انجام بدهی، تسهیل کنی، بروی دنبالش، فراهمش بکنی، یک میلیون بیا از من بگیر؛ ببیند چند نفر الآن دنبالش می رفتند تا فراهم شود ولی اگر هدا می فرماید یک سال عبادت و قرب برای این محقق [می شود] اثر این روایات اگر ما باورمان قوی باشد این است که باید ده ها کانون بین بزرگترها، پدر مادرها، بزرگتر ها تشکیل شود، شکل بگیرد انجمن ها و کانون ها تا این ها یک شهر را به سرعت از این جهت نمونه کنند که بگویند ما همه حاضریم قدم برداریم، تسهیل بکنیم. یکی می گوید من مثلا جهازش را اینطور ارزان تر فراهم می کنم، دیگری می گوید من مثلا مسکنش را ارزان تر جور می کنم، دیگری می گوید من ارتباط را راحت تر فراهم می کنم تا برقرار شود و امثال این ها ولی آب از آب تکان نمی خورد. تمام این ها می شنویم بعد هم سینه زنی خود را انجام می دهیم و کاری به اقامه ی دین نداریم، کاری به اقامه ی دین نداریم. نه جوان جرئتش بیشتر می شود یک اقدامی بکند، نه پدر مادرها تسهیل می کنند راحت تر بشود، نه کسی باعث و بانی می شود بیاید این وسط چه کار بکند؟ این ها را بهم متصل بکند و کار را راه بیندازد.
خب دیگر حالا از این روایاتی اینچنینی اینجا، همه اش بر این اساس است، هر چه را نگاه می کنی می گوید، ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله عز و جل و اعز من التزویج[13]، بناست، یک استحکام، یک ساختمان سازی است، یک خلق است. می گوید هیچ بنایی از این پیش خدا محبوت تر و عزیزتر و محکم تر نیست. آدم اگر به این قصد که بنایی دارد می سازد، اگر این کار را بکند چقدر… افضل الشفاعات، بهترین شفاعت ان یشفع بین اثنین فی نکاح[14]، بین دو نفر ازدواج ایجاد کنند – وصلت ایجاد کنند- امام سجاد علیه السلام می گوید هرسال، هر چند وقت که می گذشت، هر ماهی می آمد اطراف خودش کسانی که بودند می گفت هر کدام مشکلی دارید، هر کدام ازدواج می خواهید بکنید، من آماده ام برای اینکه اقدامتان را دنبال بکنم –خود حضرت می فرمودند- دیگر حالا می گویم این ها همه روایاتی ست که…
چند مورد از آقایان خواندیم یکی هم برای خانم ها بخوانیم و تمامش بکنیم. یک خانمی آمد نزد امام باقر علیه السلام و قال اصلحک الله انی امرأه متبتله ، من یک کسی هستم که اصلا نمی خواهم ازدواج بکنم –این خانم، خانم جوانی هم بوده- حضرت فرمود و قال لها و و ما التبتل، این تبتلی که فکر می کنی چیز خوبی است، چه هست به نظر تو که فکر می کنی خوب است که می گویی من ازدواج نمی خواهم بکنم، قالت لا ارید تزویج ابدا، من می خواهم باکره بمانم تا آخر عمرم، هیچ ازدواجی نمی خواهم بکنم قال و لِمَ، برای چه؟ چه کسی به تو گفته [است]؟ برای چه می خواهی این کار را بکنی؟ قالت التمس فی ذلک الفضل، به نظرم کار خوبی است، می گوید فکر می کنم کار خوبی است، یک فضیلتی است که اصلا آن هایی که ازدواج می کنند، آن ها بدبخت هستند، آن ها راه ندارند، نیازشان… نه. حضرت در ادامه می فرماید فقال انصرفی، برو، برو از نزد من برو فلو کان ذلک فضلا، اگر تو ازدواج نکردن فضل و خوبی بود، لکانت فاطمة علیها السلام احق به منک، آیا مادر ما فاطمه به این فضیلت سزاوارتر بود یا نبود؟ که این فضل را داشته باشد که ازدواج نکرده باشد و این فضیلت را پیدا کند انه لیس احد یسبقها الی الفضل[15]، کسی از فاطمه سبقت در فضیلت نگرفت در حالی که فاطمه سلام الله علیها ازدواج کرد. گاهی در ذهن ما مردم –نمونه اش هم هست حالا دیگر من نمی خوانم، مردانه اش هم هست- شکل گرفته که ازدواج کردن یا ارتباط دختر و پسراهایی که در خانه ازدواج کنند، شکل بگیرد، برای کسانی است که بی چاره اند، بدبخت اند، ضعف است، بیچارگی است، نه؛ کمال است، خدا قرار داده است، خواسته است، سنت پیغمبر است. اگر کسی نداشته باشد یک ضعف است. سنت الهی در وحدت است، در عبادت است، در رشد است، در قرب الی الله است، پیغمبران بر این بودند، انبیاء بر این بودند، ائمه بر این بودند. اگر نگاهمان، فکر می کنیم یک سنت حیوانی… بعضی از این ها را من دیده ام که می گویم، فکر می کنند یک سنت حیوانی است در حالی یک سنت الهی است.
عقل را دیوانه کردی یا حسین/ عشق را افسانه کردی یا حسین.
این شب ها به نیابت بعضی از شهدای نهضت های مقاومت در کشور های اسلامی است. امشب را هم به نیابت از شهید علی رضا صالحی معروف به ابوحامد از افغانستان که از فرماندهان تیپ فاطمیون بودند که این ها در سوریه در دفاع از حرم شهید شدند. ان شاءالله خدای سبحان –مهمان اهل بیت هستند- مضاعف بکند مقامشان را و ما را هم توفیق شهادت در راه خودش و اهل بیت را روزیمان بکند.
عشق را افسانه کردی یا حسین/ عقل را دیوانه کردی یا حسین/ در ره معبود بی همتای خویش/ همتی مردانه کردی یا حسین.
امشب شب منتسب به کوچکترین شهید کربلاست از جهت طول عمر و زندگی ظاهری اش اما باب الحوائج الی الله است. امشب درگرفتن حاجات از دست به ظاهر کوچک باب الحوائج علی اصغر کوتاه نیاییم. امام حسین علیه السلام وقتی که همه شهید شدند و دیگر کسی در خیمه ها از مردان نبود، مقابل لشکر دشمن ایستاده، عرض می کند که هل من ذاب یذب من حرم رسول الله[16]، هل من ناصر ینصرنی[17]، هل من ذاب یذب من حرم رسول الله، از آن اشقیا که جوابی نمی آید اما همین که امام این ندا را داد، خانم ها در خیمه ها صدایشان به گریه بلند شد. امام سجاد علیه السلام از روی تخت با یک عصا سخت خودش را از خیمه بیرون کشید که بیاید به عنوان اجابت این نداء.
که خواهر امام به [داد او رسید که] عمه جان تو برگرد، تو نمی توانی. حتی نمی توانست شمشیر به دست بگیرد. جهاد از تو برداشته شده است. ولی یک کودکی هم در خیمه، صدای ناله و گریه اش بلند می شود. امام آن وقتی که صدای کودک را می شنود برمی گردد به سمت خیمه ها و به خواهرش زینب می فرماید زینب جان ناولینی ولدی الصغیر حتی اودعه[18]، این را هم بده با او خداحافظی بکنم کودکم را، بده با او خداحافظی بکنم. از این جا در تاریخ دو جور نقل شده در مقاتل؛ یکی این است که همان جلوی خیمه امام این کودک را گرفت در حالی که روی مرکب بود، این کودک را بالا برد تا گلوی کودک را ببوسد، صورت کودک را ببوسد، نقل دیگر این است که آورد جلوی جمعیت، زینب سلام الله علیها عرض کرد که برادر نمی بینی که کیف یتلظی عطشا این لب ها چگونه به هم می خورد از تشنگی ، باز و بسته می شود و او عطش دارد. به اینها بگو این که لشکر نیست، او را بگیرند و سیراب کنند. حضرت شاید به این جهت باشد که اتمام حجت بالاتری باشد. در هر صورت وقتی که این کودک در آغوش امام بود، عمر بن سعد اشاره می کند به حرمله ، حرمله چرا ایستادی؟ حرمله می گوید کدامش را؟ پدر یا پسر؟ می گوید هر کدام جانسوزتر است. سپیدی گلو را نمی بینی. آن نانجیب هم تیر را در کمان کرد و رها کرد. این تیر بر گلوی مبارک این کودک شش ماهه نشست. تصور بکنید یک کودک شش ماهه گلویش چقدر است که یک تیر با این سرعت بیاید و بر گلوی نازنین او؛ فذبح من الاذن الی الاذن[19]، این گلو پاره شد. امام یک لحظه دید این بچه در دستش جان داد. خون این بچه را به دست گرفته و به آسمان پرتاب می کرد که این به زمین بر نمی گشت. خدایا این را کمتر از ناقه صالح قرار نده که آن قومی که ناقه را پِی کردند و کشتند چگونه عذاب کردی. عرض بکند به خدا، خدایا هوّن علیّ، او را سبک می کند این شدت مصیبت، لانّه بعین الله[20]. جلوی چشم تو، جلوی چشم تو اینها این کارها را می کنند.
دارد بر می گردد حضرت به سمت خیمه ها، اما با چه رویی برگردد. کودکی را که برای سیراب کردن یا خداحافظی گرفته، رباب در خیمه منتظر برگشت کودک است.خانم ها منتظر این کودک اند. صدای کودک قطع شده می گویند لابد سیراب شده که صدا ندارد.حضرت به پشت خیمه ها آمدند که کودک را آنجا دفن کند. اما بعضی نقل ها می گوید زینب رسید و کودک را از بغل برادر گرفت و در خیمه برد و دست به دست این کودک می گشت.
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[3] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۴۴۳، الوافي ، ج۲۲، ص۷۸۹، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۱۷۱، الکافي ، ج۸، ص۲۱۹، الخصال ، ج۱، ص۸۷، عیون الحکم ، ج۱، ص۲۱۴، أعلام الدین ، ج۱، ص۱۵۱، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۵۵، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۳۸۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۵، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۳۵۵، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۰، ص۵۴۸، ، الکافي ، ج۲، ص۱۰۵، تحف العقول ، ج۱، ص۲۹۵، نزهة الناظر ، ج۱، ص۱۱۶، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۲۴۵، سلوة الحزين ، ج۱، ص۱۲۷، كشف الغمة ، ج۲، ص۲۰۸، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۳۴، وسائل الشیعة ، ج۱، ص۵۶، بحار الأنوار ، ج۶۷، ص۲۰۵، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۱۷۵، ، أعلام الدین ، ج۱، ص۳۰۴، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۲۷۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۸۳۸،
[4] . بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۱۸، الخصال ، ج۲، ص۶۱۰، تحف العقول ، ج۱، ص۱۰۰، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۸۹
[5] . جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۵۲
[6] . دعائم الإسلام ، ج۲، ص۱۹۲، الأشعثیات ، ج۱، ص۸۹، النوادر (للراوندی) ، ج۱، ص۱۲، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۵۷، ، الکافي ، ج۵، ص۳۲۱، الوافي ، ج۲۱، ص۲۷، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۲۲ ،الکافي ، ج۵، ص۳۲۰، من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۳۸۴، الوافي ، ج۲۱، ص۲۷، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۲۱، ، من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۳۸۴، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۹۷، الوافي ، ج۲۱، ص۲۸، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۲۳،
[7] . الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۳۹۲، وسائل الشیعة ، ج۱۲، ص۱۵۶، بحار الأنوار ، ج۶۸، ص۳۸۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۶
[8] . قرب الإسناد ، ج۱، ص۲۰، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۱۷، الکافي ، ج۵، ص۳۲۹، تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۲۳۹، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۷۴، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۲۸۲، الوافي ، ج۲۱، ص۳۵، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۱۹، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۵۹۷، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۲۹۰، ، تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۴۰۵، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۹۷
[9] . الخصال ، ج۱، ص۲۲۴، وسائل الشیعة ، ج۱۷، ص۳۸۷، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۴۶، بحار الأنوار ، ج۷، ص۲۹۹، بحار الأنوار ، ج۷۲، ص۱۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۹۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۱۸، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۱۹۳، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۵۹۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۲۹۴،، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۴۹، معدن الجواهر ، ج۱، ص۳۹، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۰۹، الکافي ، ج۵، ص۳۳۱، تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۴۰۴، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۰۳، الوافي ، ج۲۱، ص۴۱، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۴۵، الفصول المهمة ، ج۲، ص۳۲۳، بحار الأنوار ، ج۷، ص۲۹۸، ، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۰۳
[10] . روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۷۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۰
[11] . جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۰۱، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۵۵
[12] . ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۲۸۰، أعلام الدین ، ج۱، ص۴۱۰، بحار الأنوار ، ج۷۳، ص۳۵۹،، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۰۲، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۱
[13] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۳۸۳، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۹۶، الوافي ، ج۲۱، ص۳۴، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۱۴، الفصول المهمة ، ج۲، ص۳۲۱، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۲، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۵۲، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۵۳،
[14] . الأشعثیات ، ج۱، ص۲۴۰، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۲۲، الکافي ، ج۵، ص۳۳۱، تهذيب الأحكام ، ج۷، ص۴۰۵، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۱۹۶، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۰۳، الوافي ، ج۲۱، ص۴۱، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۴۵، الفصول المهمة ، ج۲، ص۳۲۳، ، مستدرك الوسائل ، ج۱۴، ص۱۷۳
[15] . عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۱۱، الکافي ، ج۵، ص۵۰۹، الوافي ، ج۲۲، ص۷۰۴، وسائل الشیعة ، ج۲۰، ص۱۶۵، ، الأمالي (للطوسی) ، ج۱، ص۳۷۰، بحار الأنوار ، ج۱۰۰، ص۲۱۹
[16] . تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۲۷۹، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۳۱۴، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۰، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۸۴، اللهوف ، ج۱، ص۱۰۲، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۴۶، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۵۶، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۲
[17] . بحار الأنوار ، ج۴۲، ص۲۵۹؛ به گفته جواد محدثی در فرهنگ عاشورا این جمله، نقل به معنا است و به شکل مذکور در کتابهای تاریخی نیامده است. ر.ک فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص 471
[19] . الفضائل ، ج۱، ص۲، الروضة في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ، ج۱، ص۱۴۸، اثبات الهداة ، ج۳، ص۴۴۷، بحار الأنوار ، ج۴۰، ص۲۷۴، نوادر المعجرات ، ج۱، ص۱۱۰، عیون المعجزات ، ج۱، ص۲۴، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۱، ص۲۴۷
[20] . عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۸۴، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۴۶، اللهوف ، ج۱، ص۱۰۲
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ، صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی آبائهِ، فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً و قائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
إن شاء الله خدای سبحان ما را از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت قرار بدهد صلواتی سرداری مرحمت کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
إن شاء الله انقلاب های اسلامی، مقاومت اسلامی در کشورهای مختلف منطقه و کشورهای اسلامی به زودی به پیروزی برسد و زمینه ی ظهور حضرت زودتر فراهم شود هر چقدر علاقه داری مسلمان ها از شر مستکبران زودتر راحت شوند، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هر چقدر محتاج شفاعت امام حسین علیه السلام هستیم و هر چقدر مشتاق زیارت حضرت در دنیا هستیم و هر چقدر دوست داریم قلب حضرت زهرا سلام الله علیها خرسند شود صلوات سوم را بلندتر مرحمت کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
تشکر می کنیم از حرکة الوفاء الاسلامی در بحرین و جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سندی عزیز که از علی العرب شهید بحرین در این جلسه ی ما گفتند و نهضت امام حسین علیه السلام را که در تمام کشورهای منطقه رو به گسترش است و جوانان انقلابی و ولایی را الحمد لله تربیت کرده و بیش از این إن شاء الله خواهد شد و همه ی اینها از انقلاب اسلامی ایران نشئت گرفته و همه ی اینها از مقاومت شما نشئت گرفته. إن شاء الله ما هم دل هایمان برای آنها می تپد. امیدواریم که این حرکت ها و مقاومت های اسلامی در کشورهای مختلف زودتر دست به دست هم داده و به عنوان یک حرکت واحد در مقابل جریان استکبار در سراسر عالم إن شاء الله بتواند پوزه ی استکبار و صهیونیسم و وهابیت را به خاک بکشاند و با عنایت الهی همه ی این دولت های مستکبر معاند سرنگون بشوند. هر چقدر دوست داریم وهابیت عربستان، استکبار آمریکا، صهیونیسم اسرائیل زودتر نابود شود صلوات بلند مرحمت کنید.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
این ایامی که ما چند روزی که در خدمت دوستان بودیم عرض کردیم به جهت فرمایش آقا که فرمودند بین هیئت و خانواده یک رابطه ایجاد کنید. مشکل امروز ما که صهیونیسم و استکبار به آن به شدت دامن می زنند که دشمن بشریت اند، از بین بردن خانواده است. بالخصوص این مسئله را در مورد جاهایی که شیعیان و مقاومت و حرکت های جهادی هست بیشتر هم مورد نظر دارند فرمودند هیئت ها را با جریان خانواده و استحکام خانواده آشنا بکنید و نقشه ی دشمنان را برملا بکنید لذا این چند روز راجع به خانواده صحبت کردیم.
نکته ای که امروز إن شاء الله اول بحث عرض می کنم این است که فرمایش آقا این است که جهاد، حرکت جهادی در جایی است که یک اختلالی در جبهه ی مقاومت باشد که دشمن دارد از آن اختلال استفاده می کند. آن موقع کسی که به دنبال حل آن مشکل بربیاید در مقابل دشمن. دقت به قیدها بکنید. در مقابل دشمن قد عَلَم کند برای حل آن مشکل، اسم این جهاد است و این حرکت جهادی است.
این جهاد می تواند در نظام مقاومت نظامی باشد که حرکت های جهادی آنجا ظهورش خیلی آشکار است. می تواند در نظام علمی باشد مثالی که خود آقا زدند مثل کاری که شهید شهریاری کرد وقتی که آن غنی سازی 20 درصد را که دشمن ما را در منگنه قرار داده بود و نظام بهداشت ما را در تنگنا قرار داده بود و نه به ما می دادند و نه اجازه می دادند که ما بخواهیم این کار را بکنیم و از جایی وارد بکنیم، شهید شهریاری از داخل این کار را [کرد]. ایشان می فرمود این مصداق جهاد است. در مقابل دشمن و پر کردن یک خلئی که دشمن داشت سوء استفاده می کرد. لذا کسی دیگری اگر در آنجا بود حرکت علمی می کرد اما نگاهش مقابله ی با دشمن نبود، حرکت در مقابل دشمن نبود، این جهاد تلقی نمی شد. دقت بکنید می خواهم بگویم حرکت انسان چقدر می تواند با نیت متفاوت بشود و لذا کار شهید شهریاری جهاد بود.
امروز یک یکی از کارهایی که جهاد است، تشکیل خانواده و استحکام خانواده است. یعنی نقشه ی دشمن در مورد کشور ما و بعضی از کشورهای این جوری این است که جریان خانواده را متزلزل کند. با متزلزل کردن جریان خانواده کشور گسست پیدا می کند. حالا اگر شما رفاه هم بعد از این ایجاد بکنید با گسست خانواده که هسته ی محبت و رابطه ی خانواده و استحکام جامعه می شود، اگر گسسته شده باشد دیگر آن رفاه هم فایده ای ندارد چون این یک کشور متشتت است، پراکنده است. لذا ایشان می فرمایند در رأس همه ی کارهایی که باید انجام بشود غیر از آن که مسائل اقتصای و اینها باید حتماً محقق بشود بحث استحکام خانواده، تشکیل خانواده، تحکیم خانواده است.
اگر این بحث را در ایام محرم انجام می دهیم علتش این است که یک جهاد است. علتش این است که اگر جوان امروز ما و خانواده ی او اقدام به تشکیل خانواده و قدم برای تشکیل خانواده گذاشتن و برداشتن و اقدام به این کار کردن، یک کار جهادی است. اگر خانواده ای که تشکیل شده اقدام برای تحکیم خانواده کردن، محبت بیشتر و فرزند آوری این جهاد است امروز.
دشمن آن چنان با نفوذش در کشور ما توانسته بود مشاوره بدهد به مسئولین ما، اینها را خود مسئولین گفتند آقا هم فرمودند، به طوری که جمعیت کشور رو به کاهش دارد می رود از جهت رشد و از جهت رشد سالخوردگی دارد در کشور محقق می شود. جبران این یک حرکت جهادی است. این نقشه ی دشمن بود، جبران این یک حرکت جهادی می خواهد. حرکت جهادی معمولاً از یک هسته های قوی آغاز می شود، از یک فداکاری های مهم آغاز می شود. لذا جوانان هیئتی پیش قدم در تشکیل خانواده و تحکیم خانواده باید باشند. یعنی اگر جوان هیئتی ما، خانواده ی هیئتی ما آغاز به این کار نکند و این فرهنگ را رایج نکند، از دیگران این توقع نیست.
اینجاست که به دنبال دفاع از دین، اقامه ی دین و حرکت جهادی هستند. لذا حماسه ی امروز ما غیر از جریانات حرکت اقتصادی که إن شاء الله با آمدن دولت گشایش ها از جانب خدای سبحان به واسطه ی ایمان مردم، اجتماع مردم، دعای مردم، تدبیر دولت إن شاء الله محقق خواهد شد، در کنارش نقشه های بزرگ و دراز مدت را هم نباید فراموش بکنیم که از جمله ی این نقشه ها بحث تحکیم و تشکیل خانواده است. لذا بدانید امروز هر کسی چه پدر و مادرها، چه جوانان به دنبال تشکیل خانواده برای جوان ها بر می آیند، تسهیل بکنند برای این، این جهاد و حرکت جهادی است.
تعبیری که در رابطه با فرزند آوری در روایت آمده این قدر زیباست که این روایت را من دلم نمی آید نخوانم برایتان. دقت بکنید در این روایت شریف می فرماید خانمی که حامله هست، تا روزی که فرزند را از شیر می گیرد یعنی دوران حمل و پس از آن، دورانی که تا شیر می دهد فرزند را می گوید در این دوران ثواب کسی را دارد که در سر حد کافران مرابطه می نماید. یعنی مرزداری. مرزهای کشور اسلامی که کسی آنجا به عنوان حفاظت از مرزهای کشور اسلامی آنجا دارد، جایی که احتمال خطر هست دارد آنجا نگهبانی می دهد، می گوید کسی که دوران حمل است و بعد دوران شیردادن است مانند مرزداری است که …. نه مرزداری که از جغرافیا فقط حفاظت می کند، از مرز کشور اسلامی که این مرز ممکن است جغرافیا باشد ممکن است مرزهای اعتقادی، اخلاقی و اینها باشد. لذا می گوید یک خانمی که این مراحل را دارد می گذراند، مانند یک مرزدار کشور اسلامی است و لذا اگر در این بین از دنیا برود، در دوران حمل یا در دوران شیردهی از دنیا برود، تعبیر این است که ثواب شهید را دارد. یعنی کارش کار کسی است که به شهادت رسیده.
این ارزش اگر در نگاه ما ایجاد بشود، چقدر متفاوت می شود، چقدر حرکت ما در اینکه بدانیم جهاد امروز …. سخت است، جهاد یک کار سخت است، جهاد کار ساده ای نیست. انسان اگر تنها زندگی بکند از خیلی جهات راحت تر است، دغدغه ندارد، تکلیف ندارد، هر چند کم کم به یأس و افسردگی و تنهایی هم کشیده می شود و آن لذت هایی را که در تشکیل خانواده و فرزند آوری است را نمی چشد اما در عین حال احساس می کند راحت است. وقتی همسر اختیار می کند تعهد، تکلیف، کوشش، جهاد، مجاهدت دنبالش است ولی در عین حال لذت ها هم به همین نسبت بالاتر می رود. اگر فرزند آورده می شود به همین نسبت سختی دارد، اما سختی دنبالش لذت ها هم دارد.
یکی از نکات زیبا این است که هر محبتی که در عالم اتفاق می افتد، این محبت خدا خواهی است، محبت به خداست. دقت بکنید حرف را. حتی فرمودند که اگر یک مثلاً گوسفندی فرزندش مادرش را دوست دارد، به دنبال مادر راه می افتد، یک حیوانی به دنبال مادرش راه می افتد، می گوید این خدا خواهی این کودک است، این حیوان است که دارد دنبال مادر می رود منتها شعورش در خدا خواهی در این حد است. خیلی زیباست. هر محبتی که شما دارید ابراز می کنید به پدرتان، مادرتان، فرزندتان، همسرتان، دوستتان، حتی اگر یک کسی این گوشی اش را دوست دارد، اگر یک کسی خانه اش را دوست دارد، اگر یک کسی ماشینش را دوست دارد، اگر یک کسی … هر چه که دوست دارد، اصل این محبت تعبیر کردند که دنبال خداست و محبت به خداست منتها اگر این محبت محصور شد، در این محدود شد، در این حدی که در این متوقف شد، خدای این در حقیقت همین شده است و این خدا عجزش پس از این آشکار خواهد شد. اما اگر این صید کرد این را، شکارش کرد، دلش را جذب کرد اما از خودش عبور داد یعنی انسان فرزندش را، همسرش را، دوستانش را علاقه پیدا کرد می گوید این محبت خدایی است اما از اینجا چه کار کرد؟ در عین اینکه محبت هست، این محبت را از این منتقل شد، نه از دست داد. این هست اما از این منتقل شد که خدایا این محبت را تو قرار دادی یک، ثانیاً این محبت چشیدن نحوه ای از محبت توست. چشیدن نحوه ای، مرتبه ای از محبت توست. اگر انسان حالش این جوری شد، آن موقع وقتی محبت در وجودش ایجاد می شود، محبت ذکر خداست. لذا می بینید در قرآن کریم تمام انبیای عظام ما به غیر از یک یا دو نفر از انبیا، جریان خانواده و فرزند جزء دغدغه های اصلی شان بوده. حالا من یک فهرستی را بعداً برایتان عرض خواهم کرد. از آدم سلام الله علیه گرفته که اولی که آدم و حوا خلق شدند از ابتدا دغدغه ی فرزند و بعد هم فرزندانشان که به دنیا آمدند و عجیب هم هست که نسل آدم و ذریه ی همه ی آدم را از ابتدای آدم تا الی یوم القیامة به آدم نشان دادند که حالا این چگونه، چه جوری اش را إن شاء الله یک وقتی باید [بیان کنم] که تعبیر قرآن این است که آیه ی ذر که آنجا می فرماید ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّكَ مِنۢ بَنِيٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّيَّتَهُمۡ﴾[1] خدای سبحان از همه ی بنی آدم، از پشت اینها یعنی از آن … پشت که می گویند یعنی نطفه ای که از اینها خارج می شود و بعد در ذراری نسل او را قرار می دهد، این ذریه الی یوم القیامه یعنی فرزند، فرزند فرزند، فرزند فرزند فرزند، تا آن جا را شهود کردند همه ی آنها و از آنها آنجا پیمان گرفتند.
در یک روایت شریفی دارد که خیلی زیباست، در جلد 11 بحار است که آدم تمام فرزندانش را الی یوم القیامة دید. وقتی که دید، دید بعضی از اینها عمرشان کم است، بعضی ها عمرشان زیاد است. بعضی ها تمام عمر سالم اند، بعضی ها قسمتی از عمر مریض اند. بعضی ها پولدارند، بعضی ها فقیرند. بالأخره سختی ها، راحتی ها دید در بعضی راحتی هاست در بعضی ها سختی ها، با راحتی هاست. به خدا عرض کرد خدایا …. آدم است دیگر، پدر همه ی ماست. علاقه مان به آدم سلام الله علیه را به عنوان یک پدر داشته باشیم. اینها شفیع می شوند. یعنی بدانیم آدم پدر همه ی ماست و حضرت حوا مادر همه ی ماست. یعنی همه ی ما در یک پدر و مادر با هم مشترکیم. آنجا آدم از روی محبت گفت خدایا، این فرزندان من را که نشانم دادی، عمرشان را، کارشان را، حالشان را، من یک سؤالی دارم. خدای سبحان فرمود که آدم سؤال کن اما تو دو جهت داری. حالا عرض می کنم. آدم سؤال کرد خدایا نمی شد اینهایی که فقیرند اینها هم پولدار باشند؟ آنهایی که زندگی شان سخت است، مریض اند، آنها هم سالم باشند؟ آنهایی که عمرشان کمتر است، آنها هم بیشتر باشد؟ آنها هم که … مدام یکی یکی سؤال کرد. نمی شد؟ خدا فرمود: آدم، این از جهت جسمی تو بود سؤال. یک جهت روحی داری، یک جهت جسمی. این از جهت جسمی تو بود اما آن کسی را که عمرش طولانی است به آن کسی که عمرش کوتاه است، ما مبتلا کردیم و آن کسی که عمرش کوتاه است به عمر بلند. آن کسی که فقیر است به ثروتمند و آن کسی که ثروتمند است به [فقیر]. تمام اینها سبب کمال هر دو می شود. یعنی آن کسی که فقیر است اگر عمر دنیا فقط همین 60 سال و 80 سال و 100 سال دنیا بود، این ظلم بود. اما اگر عمر آغاز دارد ولی انتها ندارد، ابدیت است دیگر، در یک برهه از آن ممکن است یک کسی فقیر باشد در عمر دنیا، یک کسی ثروتمند باشد. اگر همین فقط بود، هیچ عدلی در کار نبود اما عمر آغاز دارد پایان ندارد. گفت آدم اینها به هم [امتحان می شوند] حق این فقیر باید به واسطه ی آن ثروتمند ادا شود. اگر نشود او ساقط است. این بحثش یک بحث عمیقی دارد. من حالا همین قدر [بیان می کنم] که آدم سلام الله علیه همه ی فرزندانش را دید و همه ی فرزندان او را به او نشان دادند. این معنی این حقیقت و روایاتی که هست این است که ما هر فرزندی که از ما به دنیا می آید، نتیجه و ثمره و استعداد آثار تمام آباء و اجداد سابقش در این هست. از جهت پزشکی هم این ثابت است که از جهت پزشکی و جسمی می گویند، از نظام ژنتیک می گویند تمام آثار وجودی آباء و اجداد این روایت می فرماید 70 نسل، 100 نسل بلکه از ابتدا تا امروز، محفوظ است و هر پدر و مادری که آمده در راستای وجودش فرزندی و بعد فرزند فرزندی، آثار همان ها در این موجود است اما به نحو اقتضا نه فعلیت. یعنی این فرزندی که بعداً می آید، یک سرمایه ی عظیمی از اقتضائات خوب و بد چون ممکن است آبائش خوب بوده باشند یا بد بوده باشند، از تمام آنها در وجود این هست، بستگی دارد شرایط آن دوران حمل این، دوران شیر خوردن این، دوران تربیت این و بعد هم اختیار خودش هم در کار است، چه جوری شکل بگیرد تا اینکه این کدام یک از این اقتضائات را به فعلیت برساند و چه اقتضای جدیدی ایجاد کند برای نسل بعدش. لذا هر فعلی که ما انجام می دهیم، چه در دورانی که هنوز کودکیم، نوجوانیم، جوانیم، ازدواج نکردیم یا ازدواج کردیم، هر فعلی که داریم انجام می دهیم دارد یک ذخیره ای در وجود ما شکل می گیرد در نظام ژنتیکی ما شکل می گیرد که این به فرزند ما به همین نسبت به همراه تمام خصوصیات قبلی منتقل می شود؛ منتها آنی که نزدیک تر است، مثل پدر، مثل جد، آنی که نزدیک تر است اثرش در ظهور بیشتر است یعنی ممکن است زودتر ظاهر بشود.
نمی دانم می توانم مسئله را قشنگ برایتان بیان بکنم که بدانیم هر کاری که ما داریم انجام می دهیم در خفی ترین، پنهان ترین لایه های زندگی مان هر کدام از اینها تمامش به عنوان یک ذخیره و سرمایه دارد محقق می شود تا وقتی که فرزند ما که متولد می شود سرمایه های گذشته به ضمیمه ی کارهایی که من کردم به فرزند من منتقل می شود و این انتقال او را صاحب یک سرمایه می کند. لذا شما هر فعلی صالحی که امروز انجام بدهید غیر از اینکه در وجود خودتان اثر دارد برای خود شما یک سرمایه است، در فرزند شما این اثر باقی می ماند و دوباره ظهوری بعد ظهوری بعد ظهوری در فرزند فرزند و فرزند فرزند فرزند هم پیدا می کند. لذا عمل من آیا موکول است و جزایش به اندازه ی عمر من است فقط؟ یا نه، این عمل که آغاز شد چه من فرزندی الآن داشته باشم چه بعداً بخواهد بیاید همه ی اینها ذخیره شده و عمل من محسوب می شود تا آینده.
اگر عمل این قدر گسترده باشد و از بین نرود حتی اگر من از دنیا رفتم، آن وقت ببینید با این نسبت پدر و مادری که دنبال فرزند آوری هستند، نگاهشان هم این است که سرمایه ی وجودی شان را در راه فرزندی صرف بکنند که این فرزند اهل ولایت باشد. دنبال این باشند. تا آنجا هم که مقدور است زمینه را برایش محقق بکنند. می فرماید اگر این جوری شد این فرزند که به دنیا می آید هر عمل صالحی از او سر بزند برای پدر و مادر و اجدادش هم نوشته می شود.
یک نکته ی دیگری که اینجا خوب است که این را هم بیان بکنم حالا باید یک خرده حواسمان باشد که وقت هم نگذرد، بچه که به دنیا می آید در روایت دارد این بچه از ملکوت عالم آمده. دقت بکنید. اطرافتان اگر کودک نوزادی می بینید از ملکوت عالم آمده. در روایت دارد یک موقع بچه، کودک گریه می کند او را نزنید. در چهار ماه اول کودک گریه و خنده اش لا اله الا الله است. هنوز از ملکوت آمده آلوده نشده. گریه و خنده ی کودک توحید است. شهادت بر توحید است. چهار ماه دوم شهادت بر رسالت پیغمبر است. چهار ماه سوم استغفار برای پدر و مادر است.
یک روایت زیبایی هم هست اینجا بگذارید من این روایت را هم برایتان بخوانم. می خواهم یک قدری إن شاء الله شوقمان به فرزند آوری جوری بشود که بفهمیم که خدای سبحان چه ذخیره ای را برای ما قرار داده.
ببینید مفضل بن عمر می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم سبب آن چیست که کودک بی هیچ دلیلی گاهی می خندد و بی هیچ درد و رنجی گریه می کند گاهی؟ این چه سببی دارد؟ مفضل می گوید امام صادق علیه السلام فرمودند: ای مفضل تمام اطفال تا وقتی هنوز کم است، امام خود را می بینند و با او مناجات می کنند. پس گریه شان به دلیل غائب شدن امام از ایشان است و خنده شان زمانی است که امام به آنان رو می کند. وقتی زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته می شود. یعنی کثرات. حالا یاد گرفته دیگر در کثرات آمده. به تدریج اشتغالات زیاد می شود برای او دیگر آن باب که مال بساطتش بود، مال ارتباطش با آن طرف بود، کم کم آن باب بسته می شود. لذا کودک در بین یک خانواده بوی ملکوت عالم را همراه خودش می آورد. وقتی که این بوی ملکوت هست رحمت ملکوتی هم بر آن خانه نازل می شود. اگر با این نگاه ببینیم بعد می فرماید که و دیگر امام را نمی بیند و وقایع پیشین را کم کم فراموش می کند. دیگر یادش هم نمی آید. بعضی هستند نقل می کنند که ما پس از کنار گذاشتن یک سری غفلت ها حالا یادمان می آید که آن دوران چگونه بوده و چه دیدیم. این هم هست که این برای بعضی که … حالا اینها ….
اصل مسئله را دقت بکنید که جریان فرزند آوری، تأثیر فرزند، من روایات زیادی را نوشتم. من فقط دو سه تا روایت را می خوانم تا بعد إن شاء الله دوستان امشب می خواهند در رابطه با جمع آوری کمک برای هیئت هم اقدام بکنند. اگر می خواهند شروع هم بکنند. نگاه بکنیم که قوام این هیئت به امام حسین علیه السلام است. آمدن شما اظهار ارادت است. پول دادن هم یک نحوه اظهار ارادت است. هر قدر می توانید، هر قدر می دانید ارادت دارید که برایتان مشکل ایجاد نمی کند، سخت است ولی … هیئت هم با انتقالش با یک جای جدید خود شما می دانید که هزینه خیلی مضاعف می شود از یک سویی و از طرف دیگری هم خود اینکه جای جدید است، اوضاع هم که می دانید تورم چقدر زیاد شده هزینه های هیئت را خیلی بالا برده. هر چقدر دوست دارید، ارادت دارید، می خواهید باقی بماند پولتان، چون آن پولی که ما خرج خودمان می کنیم تمام می شود. آن پولی که صرف امام می کنیم [می ماند]. این روایت را هم بخوانم برایتان تا شوقتان بیشتر بشود.
در روایت می فرماید که هر کسی که …
از ما هم شروع بکنید. اینجا بیایید تا …
در روایت دارد که خیلی زیباست … دقت بکنید این روایت همین خودش خیلی می تواند إن شاء الله کمک کننده باشد. وقتی کسی خرجی در راه تثبیت ولایت می کند، جریان امام حسین علیه السلام تثبیت ولایت است. ماندنش ماندن ولایت است. می فرماید پولی که خرج تثبیت ولایت می شود یکی از آن، حالا آنجا دارد یک درهم، حالا شما بگویید یک تومان، فرقی نمی کند، یک تومانش مطابق هزار هزار تومان است یعنی یک میلیون تومان. چرا؟ چون وقتی امام در جامعه ای تثبیت شد تمام ارزش ها تثبیت می شود. می فرماید اگر شما یک تومان خرج کردید در راه تثبیت ولایت و مرتبط با ولایت و تثبیت ولایت، این از ابواب خیر دیگری که خرج می کنید، کارهای خیر دیگری که آن هم خوب است، انجام می دهید، این هزار هزار برابر ارزشش بیشتر است. حالا خودتان می دانید. یک تومان اگر به شما بگویند یک تومان یک میلیون تومان. امشب برای شما یک تومان یک میلیون تومان، حالا ببینید چقدر می خواهید سرمایه گذاری در این بانک بکنید که بماند برایتان. یک صلوات بفرستید.
روایت هم دارد یکی از جاهایی که شیطان خودش متکفل امر می شود می گوید دیگر از اعوان و انصارم استفاده نمی کنم وقتی است که انسان دست را کرده در جیب، می خواهد دربیاورد پول را خرج بکند برای صدقه یا این کارها، دستش را در جیب نگه می دارد. مدام می خواهد پول را از دستش در بیاورد، مدام می خواهد این زیر و رو کند تا آن کوچک تر مثلاً بیاید یا کمتر بیاید. إن شاء الله دست شیطان از جیب هایتان و از شما کوتاه باشد یک صلوات دیگر بفرستید.
چون وقت گذشته و امشب نشد آن جور که دلمان می خواهد بحث را منقح بکنیم من دو سه تا روایت فقط می خوانم تا …. این روایات می فرماید …. این را ببینیم تا یک خرده إن شاء الله زمینه آماده بشود.
در روایت شریف می فرماید پیغمبر اکرم فرمودند «قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم ان لکل شجرة ثمرة» هر درختی میوه دارد «و ثمرة القلب الولد»[2] میوه ی دل فرزند است. إن شاء الله خدا به همه تان فرزند بدهد. إن شاء الله خدای سبحان به آنهایی که مشکلات نازایی دارند خدای سبحان إن شاء الله به حق علی اکبر حسین علیه السلام امشب مشکلات آنها را هم درمان بکند. إن شاء الله خدای سبحان فرزند داری را فرزند صالح را به همه ی ما بچشاند.
ببینید خیلی عجیب است. نطفه که از انسان خارج می شود این از تمام وجود انسان نشئت می گیرد. خلاصه ی وجود انسان است. لذا غسل بر همه ی بدن واجب می شود. چرا؟ چون نطفه خلاصه ی وجود انسان است. تمام خصوصیات انسان حتی خال روی صورت و دست نقل شده، تمام اینها خصوصیتش در نطفه موجود است. این نطفه خلاصه ی وجود انسان است. وقتی که این قرار می گیرد در دوران حملی که مادر دارد، دوران حمل این استعدادی که در این نطفه وجود داشت را با غذاها، با شنیده ها، با گفته ها، با دیده های مادر اینها را می تواند این نقشه ی آماده را … این که من دارم می گویم دارم ساده اش می کنم شاید بگویم به شما چند جلسه نشستم با دکتر ژنوم شناسی و ژنتیک یکی یکی اینها را برایم علمی اش را برایم گفته، فیلم هایش را نشان داده چقدر دقیق است که مادر یک ژنومی را که از پدر منتقل شده در این نطفه، مادر مثل روشن و خاموش کردن با حرکاتش، خوردنش، فکرش، توجهش، حالاتش می تواند تأثیر بگذارد که کدام یک از اینها روشن بشود کدام یک از اینها خاموش بشود. خیلی عجیب است. یعنی پدر یک تأثیری دارد ولی تأثیر مادر طولانی مدت تر [است] لذا ثمره ی قلب پدر و مادر است. قلب پدر و مادر خلاصه می شود. میوه ی دل است. این میوه ی دل را آن چنان دارند با سختی هایی که پیش آمده تلخ می خواهند بکنند که انسان در کمال و فهم کمال و محبت خدا که عرض کردم هر محبتی اظهار محبت به خداست، شدت محبت به خداست، می خواهند این را تلخ بکنند. می خواهند این میوه را میوه ی تلخ بکنند. نگذارید با سختی این میوه میوه ی تلخ بشود. این یک روایت شریف.
در روایت دیگری می فرماید که «من سعادة الرجل» از سعادت مرد این است که «ان یکون له ولد» که «یعرف فیه شبهه خلقه و خلقه و شمائله»[3] از سعادت مرد این است فرزندی از او به دنیا بیاید که این فرزند از جهت خلقت، از جهت صفات، از جهت خلق شبیه پدر باشد. حالا نگویید وای پدر ممکن است خوش خلق نباشد، می گوید خودت را خوش خلق کن تا این سعادت هم محقق بشود. لذا شبیه بودنِ فرزند به پدر اصلاً کاری هم ندارد پدر زیباست یا زشت است. می گوید اینکه فرزندی شبیه پدر باشد این هم یک رحمت حق است بر فرزند هم یک سعادت است بر پدر که فرزندش شبیه خودش باشد. این هم یک روایت زیباست.
تعبیر روایت دیگر این است «اولادنا اکبادنا»[4] فرزندان ما پاره ی جگر ما هستند. جگر حساس ترین منطقه ی وجودی انسان است «اولادنا اکبادنا» اینها پاره های جگر ما هستند. لذا ببینید خیلی این روایات لطافت فرزند را …
بعد می فرماید که «احبوا الصبیان و ارحموهم»[5] با بچه ها مهربان باشید. فقط هم با بچه های خودتان نه. انسان دارد در خیابان می رود خیلی ها عادت دارند، این عادت خیلی خوبی است، بزرگترها یک چندتا شکلات در جیبشان دارند. یک بچه می بینند یک شکلات به او می دهند. یک چیزی به دستش می دهند.
من این خاطره را الآن برایتان بگویم حالا که پیش آمد بگویم تمام بکنم. ما رفته بودیم عمره. من یک عمره رفتم یک حج رفتم الحمد لله. إن شاء الله خدا روزی همه بکند. یک عمره رفته بودیم. در بقیع که بودیم ما لباس تنمان بود و ملبس بودیم و اینها این آخوند وهابیِ آنها خیلی به ما حساس بود. به من گفتند لباست را دربیاور اینجا. گفتم دلم نمی آید. دلم می خواهد نماد شیعه آشکار باشد. او هم لج کرده بود با ما. ما یک هفته مدینه بودیم هر روزی که ما می رفتیم بقیع این می آمد اذیت می کرد. یک روز آمد به من گفت تو زیارت عاشورا می خوانی؟ گفتم بله. گفت «اللهم العن اول ظالم»[6] هم می گویی؟ گفتم بله. گفت مقصودت کیست؟ گفتم تو می گویی «اللهم ارحم اول ظالم»؟ هر کسی ظلم کرده خدا رحمتش کند؟ هر کسی که ظلم بکند را ما می گوییم خدا لعنتش بکند. اولین کسی که پایه ی ظلم را بنا کرده خدا لعنتش بکند. گفتم تو می گویی خدا رحمت کند هر کسی ظلم کرده؟ اگر تو ظالمی خدا تو را لعنت کند. اگر من ظالمم خدا من را لعنت بکند. من دارم این را می گویم. بعد آنجا یقه ی من را گرفت گفت نه تو مقصودت معلوم است کیست. آن شرطه ها را صدا زد که بیایید بگیرید او را ببرید. بعد مردم ریختند من را به زور نجاتم دادند. شلوغ کردند گفتند تو فرار کن. روز آخری که می خواستم بروم روز هفتم بود. رفتم ایستاده بودم. دیدم که این …. حالا دقت کنید می خواهم نکته را بگویم. دیدم که این بچه های شیعیانی هم که با کاروان شیعیان آنجا بودند را یک شکلات از جیبش درآورد داد به یکی از اینها. من دیدم این یک شکلات که داد به این با اینکه می دانست اینها بچه شیعه اند، با اینکه بغضش خیلی بود به شیعیان، اصلاً آنجا گذاشته بودند که بغض را نشان بدهد. دیدم نه، هنوز همه چیز در او نمرده است. همین یک مظهر رحمت و عطوفت بود. رفتم جلو. این دفعه من رفتم جلو. او همیشه می آمد سراغ من، من این دفعه رفتم جلو. سلام کردم. سلام شیخنا. گفتم روز آخر است. من این چند روز شما را اذیت کردم. آمدم از تو حلالیت بگیرم. حالا او من را اذیت می کرد. گفتم من آمدم حلالیت بگیرم از تو می خواهم بروم فردا إن شاء الله عازم بیت الله الحرام هستم. اگر خواسته ای، حاجتی داری آنجا از خدای سبحان می خواهی دعایی برایت داشته باشم بگو. یک لحظه این یک دفعه خیلی برایش سخت شد که مثلاً دید این همه اذیت به من کرده من آمدم حالا می گویم شما ببخشید. سرش را انداخت پایین و دوباره بلند کرد گفت که شیخنا، می روی آنجا دعا کن خدا من را آدم کند. اصلاً این حرف از آنها خیلی بعید است. اما یک شکلات دادن نشان می داد که هنوز رحمت در وجودش نمرده کاملاً. من هم نخواستم نامفهوم 37:50 گفتم که إن شاء الله آنجا برایت دعا می کنم خدا من را آدم کند، شما را إن شاء الله بهتر بکند. نگفتم آدمت باز هم بکند که آن هم حساس تر بشود. اما ببینید این رحمتی که از انسان می جوشد گاهی نجات دهنده است.
خدا رحمت کند شهید مطهری می گفت یک خانواده ای رفتند مشهد برای تفریح اصلاً به زیارت هم کار نداشتند. رفته بودند تفریح. وقتی داشتند می رفتند این خانم گنبد امام رضا را که دیده بود همین مقدار که گنبد را دیده بود، اصلاً برای دیدن گنبد هم نرفته بودند، خروجی داشتند می رفتند دیده بود همین یک سلامی داده بود که رفته بود، بعد می گفتند که مشکلات زندگی اینها که بعد پیش آمده بود به خاطر آن سلامی که به امام رضا داده بودند، برایشان حل کردند، معضلاتشان را، گفتند تو یک سلام به ما دادی. اظهار محبت کردی.
حالا با همین صحبت
عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین
کربلا مظهر بروز محبت خانوادگی بود. این چند شب شما می بینید که امام حسین علیه السلام چه جوری یکی یکی ارحام و یاران و فرزندانش به سخت ترین وجه به شهادت می رسند. خیلی سخت است که در بغل پدر فرزند 6 ماهه … گفتنش خیلی سخت است که پدر ببیند جوانش جلویش دارد می رود تا شهید بشود. خیلی سخت است که پدر ببیند که خانواده و اهلش چند لحظه ی دیگر لگدکوب اسبان بی وجدان می شوند. نمی دانیم حسین علیه السلام چه کشیده؟ امام عشقش به فرزندانش غیر قابل قیاس با ماست چون فرزند را تجلی خدا می بیند. اصلاً با ما قابل قیاس نیست. علی اکبر اولین شخص از اهل بیت علیهم السلام بود که آمد برای میدان اجازه بگیرد از امام حسین علیه السلام. امام حسین علیه السلام هم به سرعت اجازه دادند.
اجازه بدهید من این قسمت را از مقتل برایتان بخوانم. می خواهم مقتل خوانی بکنم برایتان. سید بن طاووس نقل می کند «فاستأذن أباه فی القتال» اجازه گرفت «فأذن له» امام هم به سرعت اجازه داد. «ثم نظر الیه» امام نگاه کرد به علی اکبر «نظر آیس منه» نظر کسی که دیگر مأیوس است از برگشتن او. «و أرخی عینه و بکی» اشک از چشمان امام جاری شد. «ثم قال اللهم اشهد فقد برز الیهم» خدایا تو شاهد باش فرزندی را فرستادم، جوانی را فرستادم «أشبه الناس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً برسولک». اینکه اشبه الناس است یاد پیغمبری که رحمة للعالمین بود را برای همه زنده می کرد. «و کنّا اذا اشتقنا الی نبیک نظرنا الیه» دلمان تنگ پیغمبر که می شد … ببینید فاطمه سلام الله علیها در عشق پیغمبر چقدر نالید؟ امام حسین علیه السلام عاشق پیغمبر بودند. آن وقت پیغمبر را در وجود علی اکبر می دیدند. آن وقت آن کسی که مظهر پیغمبر بود و برای اینها تداعی پیغمبر را می کرد حالا دارد می رود در بین دشمن ها، آن نگاهی که می داند تا چند لحظه ی دیگر او برگشت ندارد. حضرت رفتند رجزی خواندند. آنجا دارد رجز حضرت را هم اینجا نقل می کنند منتها بعد از مدتی که شاید تنها کسی که از اهل بیت علیهم السلام توانست یک جنگ کامل مفصلی انجام بدهد حضرت علی اکبر بود چون حضرت عباس که رفت دنبال آب. قاسم بن الحسن که یک نوجوانی بود. ببینید بقیه ی اهل بیت هم اینها شجاعی که مظهر امیرمؤمنان باشد، امیر مؤمنان را جلوه گر بکند، علی اکبر بود اما علی اکبر هم قطعاً دوستان می دانند چند روزی که آب نبود شاید جزء آن سه چهار نفری بود که هیچ آب نخوردند. هر چه آب بود را برای بچه ها و زن ها ذخیره کردند آنها بخورند. اما حسین علیه السلام و حضرت عباس و حضرت علی اکبر و زینب سلام الله علیها اینها کسانی بودند که می دانستند چه خبر است، اینها آب را نمی خوردند. حالا حساب کنید این جوانی که می خواهد برود بجنگد آن هم در گرمای آنجا، چند روز است آب هم نخوردند اینها، با این عطش دارد می رود. می گوید مقداری که جنگید برگشت پیش پدر که «یا أبت، العطش قد قتلنی و ثقل الحدید قد اجهدنی» پدر عطش من را کشت. من از جنگ خسته نشدم اما عطش من را کشت. شاید می خواست بگوید اگر پدر من نمی توانم جنگ قابلی بکنم مال این است که عطش مرا از پا درآورده است و گرنه من نمی گذاشتم دست اینها به شما برسد اما ببینید با دل پدر چه می کند این کلام. پسر جوانی که شبیه پیغمبر است، امام حسین عاشق اوست، حالا وارد شده به پدر می گوید من تشنه ام. این با دل پدر چه می کند؟ «فهل الی شربة ماء من سبیل» آیا راهی برای قدری آب هست تا من بچشم بتوانم جنگ بکنم؟ آنجا دارد «فبکی الحسین» امام به گریه افتاد «و قال واغوثاه یا بنیَّ» پناه بر خدا. «فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً»[7] زود باشد که پیغمبر را تو ملاقات می کنی و از دست او سیراب می شوی. یک کلامی را اینجا امام صادق علیه السلام دارد در وصف این حالت امام حسین علیه السلام. می فرماید «بأبی أنت و أمی من مقدم بین یدی أبیک» تو جوانی بودی که جلوی چشم پدر رفتی به میدان. پدر وقتی تو را فرستاد کشته شدن تو در برابر امام خودش یک آزمایشی برای امام بود «و یبکی علیک محرقاً علیک قلبه» قلبش آتش گرفت. قلب امام حسین با شهادت اکبر آتش گرفت «یرفع دمک بکفه الی عنان السماء» خون تو را به آسمان می پاشید. «لا ترجع منه قطرة و لا تسکن علیکم من ابیک زفرة»[8] یک ذره از دل امام را آرام نمی کرد این قطره های خون تو که به آسمان می رفت. اما دارد وقتی که علی اکبر برگشت به میدان طولی نکشید که دیگر توان ماندن روی اسب نداشت. می گوید خودش را به گردن اسب انداخت. اسب جنگی عادتش این است وقتی که آن صاحبش خودش را روی گردن اسب می اندازد برمی گردد به مکانی که از آنجا آمده اما می گویند حالا چه شد آیا خون روی چشم اسب را گرفته بود، او را به سمت لشکرگاه دشمن برد. هر کسی که از علی اکبر و از امام یک کینه ای به دل داشت حالا دیگر یک عقده گشایی بی دفاع کردند. علی اکبر وارد دل دشمن شد بدون دفاع. «فقطعوه ارباً ارباً» تکه تکه اش کردند.
صلی الله علیک یا ابا عبد الله.
[2]. الجامع الصغير، السيوطي، جلال الدين، ج1، ص369. نهج الفصاحة، پاینده، ابوالقاسم، ج1، ص333. ميزان الحكمة، المحمدي الري شهري، الشيخ محمد، ج4، ص3668.
[3] . الکافي ، ج۶، ص۴، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۲۲، الوافي ، ج۲۳، ص۱۲۹۰، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۳۵۶، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۵،، الکافي ، ج۱، ص۳۰۶، الوافي ، ج۲، ص۳۴۷، اثبات الهداة ، ج۴، ص۱۲۸، بهجة النظر ، ج۱، ص۷۵
[4] . المناقب ، ج۳، ص۳۸۵، بحار الأنوار ، ج۴۳، ص۲۸۴، تفسير نور الثقلين ، ج۲، ص۱۴۵،، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۰۵، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۷۰، ، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۲۱۵
[5] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۴۸۳، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۱۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۲،، الوافي ، ج۲۳، ص۱۳۸۶، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۴۸۳، عدة الداعي ، ج۱، ص۸۸، الکافي ، ج۶، ص۴۹
[6] . البلد الأمین ، ج۱، ص۲۶۹، المصباح (للکفعمی) ، ج۱، ص۴۸۲، المزار الکبير ، ج۱، ص۴۸۰، المزار (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۱۷۸، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۲۹۳، ، مصباح المتهجد ، ج۲، ص۷۷۲، زاد المعاد ، ج۱، ص۲۳۳، المزار الکبير ، ج۱، ص۲۶۳، المزار (للشهید الأوّل) ، ج۱، ص۶۴، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۳۵۹، زاد المعاد ، ج۱، ص۴۶۶، ، كامل الزيارات ، ج۱، ص۱۷۴، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۲۹۰، مصباح الزائر ، ج۱، ص۲۶۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۰، ص۴۱۲
[7] . اللهوف ، ج۱، ص۱۰۲، تسلیة المُجالس ، ج۲، ص۳۱۰، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۳، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۸۴، مثیر الأحزان ، ج۱، ص۶۸
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین [اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل و فرجهم] و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذه الساعة و فی کل ساعة، ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا، و دلیلا و عینا، حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.
هر چقدر واقعا مشتاق هستید به اینکه از یاران، یاوران، و بلکه سرداران حضرت باشیم و احساس میکنیم که این یک حقیقت عظیمی است که سعادت ما در این است، هر چقدر دوست داریم صلوات بلند ختم کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
انشاء الله خدای سبحان توفیق زیارت امام حسین علیه السلام را بالخصوص در اربعین، روزی همهی ما بکند و شفاعت حضرت را دائما در دنیا و آخرت روزی همهی ما بگرداند، هر چقدر به این زیارت و شفاعت نیاز داریم صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من هر شب عمدا اسم حضرت زهرا سلام الله علیها را میبرم و به دنبال اظهار محبتمان و نشان دادن مودتمان به حضرت هستیم. یقین دارم که در این جلسات حضور دارند و اظهار محبت و مودت مؤمنان و شیعیان را میبینند و دل حضرت، با این اظهار مودت و محبتها خرسند میشود، هر چقدر دوست داریم دل حضرت زهرا خرسند شود، هرچقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
سیری که در این چند جلسهای که در دههی محرم در محضر دوستان بودیم بر اساس فرمایش مقام معظم رهبری که بین هیئت و خانواده گره بخورد و رابطه ایجاد بشود و از طرفی بحث خانواده را به عنوان یک بحران مطرح کردند که از طرف دشمنان دارد پیگیری میشود و لذا هیئات ماموریت خودشان ببینند که در صدد تشکیل و تحکیم خانواده [برآیند]؛ تشکیل برای جوانان و تحکیم برای خانوادههایی که هست. این را مد نظر قرار بدهند. این چند جلسه را در رابطه با بحث تشکیل و تحکیم خانواده قرار دادیم که از جملهی مباحثی که مطرح شد این بود که اساس خانواده یک حقیقت فراگیر عالمی است که منحصر به انسان نیست. سنت الهی است که همهی هستی را فراگرفته که «و من کل شیء خلقنا زوجین»؛ همه چیز را زوج خلق کردیم. بعد از آن رحمت واسعهی الهی را در تحقق خانواده و محبت بیان کردیم که استحکام خانواده و ملات اصلی و آن حقیقتی که همه چیز خانواده را میتواند به هم مرتبط کند، محبت درون خانواده بود که این محبت هم محور اساسیاش برمیگشت به کسی که نقش مادری و همسری را در خانواده دارد. و این را هم بیان کردیم که از رحم خانوادگی و رابطه و محبت خانوادگی به رَحِم ولایی که رابطهای با حضرات معصومین و آن ارتباط بود و از آنجا به رحم رحمانی… . که این بحث هم مفصل گذشت.
نکتهی دیگری که عرض کردیم این است که بحث محبت در وجود انسان و همهی هستی رابطه با خداست. هر کسی، هر جایی، هر قسمی – دقت بکنید اطلاقش را که دارم میگویم با توجه میگویم. – هر کسی، هر جایی، هر قسمی؛ مؤمن و غیر مؤمن، انسان و غیر انسان، هر قسمی که اظهار محبت [میکند] و محبت را آشکار کرده و نشان میدهد این اظهار محبت، اظهار محبت به خداست. اصلا محبت به غیر امکان پذیر نیست. منتها تفاوتش به این است که وقتی انسان اظهار محبت به کسی میکند و فکر میکند مقصودش این است این نگاه، گاهی محدود کرده این، اظهار محبت به خدا را بدون اینکه خودش بفهمد. فقط در این دید است. در یک خانه، در یک ماشین به یک سنگ، به یک دیوار، به یک حیوان، به یک انسان دیگری محدود کرده [است]. لذا با این عنوان تعبیر قرآن این است که ﴿أَمۡوَٰلُكُمۡ وَأَوۡلَٰدُكُمۡ فِتۡنَةٞ﴾[1]؛ آزمایش است. یعنی اگر شما اموال و اولاد را که جای شدید محبت است به عنوان محبت دیدید و متوقف نشدید؛ یعنی اینها بود [و] آغاز محبت از اینجا شکل گرفت اما پایان محبت اینجا نباشد، این محبت الهی محقق شده؛ لذا قرة اعین از ازواج و ذریات برای انسان در قرآن ذکر میشود که اینها قرة اعین اند. ببینید مثلا در قرآن میفرماید که ذکریا اینگونه گفت: ﴿هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةٗ طَيِّبَةً﴾؛ خدایا به من فرزندان پاک بده. ﴿إِنَّكَ سَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ٣٨﴾[2]؛ طلب نبی. یا میفرماید: ﴿فَهَبۡ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّٗا٥ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنۡ ءَالِ يَعۡقُوبَ﴾؛ یک فرزندی بده که میراثدار باشد. میراث چه را داشته باشد؟ میراث آل یعقوب و آل ابراهیم را داشته باشد یعنی توحید را؛ میراث توحید را. «و اجعله رب رضیا»[3]؛ خدایا این را مرضیّ خودت قرار بده، راضی باش از او. «و اجعله رب رضیا». این ها آیات قرآن اند. یا این آیه که از زکریا [نقل میکند] و خیلی زیباست که نقل شده هر کسی فرزنددار نمیشود، به این آیه توسل بکند و بنویسد و همراه داشته باشد. این آیهی شریفه را که: ﴿وَزَكَرِيَّآ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا وَأَنتَ خَيۡرُ ٱلۡوَٰرِثِينَ ٨٩﴾[4]؛ خدایا من را تنها نگذار. فرزند به من بده [تا] تنها نمانم. این یک نکته که الی ماشاءالله حالا… . این آیهی شریفه هم هست که: ﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ﴾[5]؛ خدایا زن و فرزندان ما، چشم روشنی برای ما در دنیا و آخرت باشند. پس میشود زن و فرزند چه باشند؟ سبب سلوک الی الله باشند، سبب قرب الی الله باشند، سبب رسیدن به خدا باشند. انبیا این را خواستند پس شدنی است. اینگونه نیست که زن و فرزند مانع حرکت انسان باشند. بله اگر انسان در برابر امر خدا زن و فرزند را مقدم کرد. به طوری مقدم کرد که این مانع شد که امر خدا را اطاعت بکند خوب آنجا البته چه میشود؟ زن و فرزند فتنة میشوند. «انما اموالکم و اولادکم فتنة» آزمایش و گاهی سبب سقوط [میشوند]. اما اینگونه نیست که زن و فرزند مقصر باشند. حالا این نسبت به زن به شوهرش هم هست، نسبت به شوهر به زن هم هست. این هر دو یک قسم است. خوب این هم یک آیهی شریفه که در اینجا فرمودند و الی ماشاءالله از جریانات انبیا [آیه زیاد است] که حالا فرصت نمیشود. جریانات انبیا در مثل ابراهیم در تقاضای ذریه الی ماشاءالله.
یک نکتهی دیگری که من به نظرم… . پس هر محبتی اظهارش چه بود؟ هر اظهار محبتی، اظهار محبت به خداست چه انسان بداند، چه نداند. چون اصلا محبت فقط به محبوبی که کاملتر است صورت میگیرد و هر کسی چیزی را دوست دارد احساس میکند که نیازی از او دارد برطرف میشود با این چیزی که دوست دارد. محبوبش است. این محبوبش نیازی از او را برطرف میکند؛ چون این احساس را دارد هر عشقی [و] علاقهای، اظهار علاقه به خداست حتی اگر آن طرف نمیداند. اما اگر نمیداند میتواند ساقطش بکند؟ [بله،] میتواند ساقطش بکند.
یک نکتهی دیگر این است که… . این نکته ها را که دارم میگویم اینها نکتههای دقیقی است که اگر انسان در زندگی [به آنها] توجه بکند، نگاه ما را به زندگی تغییر میدهد. یک نکتهی دیگر این است که تمام آنچه که از ما تا حضرت آدم؛ آباء ما ادامه دارد، وجود آنها خلاصهاش در وجود ما هست. خلاصهی وجود آنها از آدم تا الآن، آباء ما، آباء و امهات ما در وجود ما هست. وقتی این خلاصه هست از این به بعد ما یک چیزهایی هم اضافه میکنیم به آن که در حقیقت چیست؟ بگذارید برایتان روایت برای این بخوانم که چطور میشود؟ این روایت دارد که روایت خیلی زیباست که تمام این ها در وجود ما هست. دقت میکنید؟ میفرماید که: «عن الصادق علیه السلام: ان الله تبارک و تعالی اذا اراد أن یخلق خلقا»؛ وقتی یک انسانی میخواهد متولد بشود «جمع کلّ صورة بینه و بین آدم»؛ تمام صورتهایی که از این تا آدم سلام الله علیه وجود دارد چه کار میکند؟ همه را «جمع کلّ صورة بینه و بین آدم ثم خلقه علی صورة إحداهنّ»؛ یکی از آن صورتهایی که از اول تا حالا بوده بر اساس همهی صورتهایی که هست لذا یکی از آنها میشود. اینکه میگوید یکی از آنها میشود باید استعدادش در وجود آدم باشد یا نباشد؟ اگر خدا میخواهد یک چیزی را به کسی بدهد باید استعدادش، طلبش در وجودش باشد. میگوید: همهی آنها استعدادش در وجود انسان هست لذا یک صورتی که پیدا میکند نه که به شکل پدرش نیست، شکل هیچ کدام از فامیلش نیست. پس این چطور اینگونه شد؟ میگوید، روایت میفرماید: این آباء و این تا سابق و سابق و سابق، این ممکن است شکل آنها درآمده باشد «فلا یقولنّ احدٌ» وقتی که یک ولدی به آنها داده «ولده هذا لا یشبهنی و لا یشبه شیئا من آبائی»[6] این را نگوید.
این یک نکتهی زیبایی دیگری را اینجا پیغمبر اکرم میفرماید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید.(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.) یک کسی آمد پیش پیغمبر، سؤال کرد که «سأل رجل عن نبی صلی الله علیه و آله و سلم فقال ما لنا نجد بأولادنا ما لایجدون بنا؟»؛ یک چیزهایی در فرزندان ما هست در ماها نبوده، ندیدیم. چگونه میشود که فرزندان ما یک چیزهایی دارند که ما نداریم. خیلی زیباست. اینها سنت های الهی است. حضرت میفرمایند: «قال لأنهم منکم»؛ آن ها از شما نشأت گرفته اند اما «و لستم منهم»[7]؛ شما که از آنها نشأت نگرفتید. مبدأ وجود آنها شما هستید اما اضافه دارند. اگر شما هم از آنها نشأت گرفته بودید اضافه نبود. درست است؟ اما ببینید میگوید فرزندان شما آنچه که شما دارید را دارند؛ اما یک چیزهایی فرزندان شما دارند [که] شما ندارید. چگونه میشود؟ میگوید چون از شما نشأت گرفته اند اما شما که از آنها نشأت نگرفتید. اینجا آدم به یک کلامی هم منتقل میشود در پرانتز. پیغمبر اکرم میفرماید: «حسین منی و أنا من حسین»[8]؛ هر چیزی که من دارم امام حسین هم دارد، هر چیزی که امام حسین دارد من هم دارم. چون آنجا دو طرفی است؛ چرا؟ چون نمیشود کمالی باشد که پیغمبر نداشته باشد. هر کمالی که هست، پیغمبر اکرم دارد. امام حسین علیه السلام هم «حسین منی» از من است؛ یعنی همهی آن کمالاتی که من دارم را امام حسین علیه السلام هم دارد «و أنا من حسین»؛ و هر کمالی که از امام حسین علیه السلام بروز کرد، من هم دارم. درست است؟ این رابطه در آنجا فعلیتش هم دو طرفه است. نه فقط قوهاش، فعلیتش هم دو طرفه است که حالا توجیهات و بحثهای زیادی هم دارد آنها هم درست است اما این هم هست؛ لذا اینجا این قاعده را میفرماید. خوب این هم یک نکته.
یک نکتهی دیگر این است که در بحث فرزندآوری خیلی نکات زیبایی است میفرمایند: غذایی که مادر میخورد قبل از اینکه نطفه بسته بشود، غذایی که پدر میخورد، نیت هایی که پدر دارد، نیتی که مادر دارد، [در] دوران حمل و شیرخوارگی غذایی که مادر میخورد و نیتهایی که مادر دارد تمام اینها در فرزند تأثیرگزار است؛ یعنی اینکه فرزند چه شکل بگیرد، چگونه شکل بگیرد [همهی اینها در آن تأثیرگزار است]. جبر نیست اما نزدیک به فعلیت میشود و لذا میبینید بچه هنوز کودک است یک خصوصیتهایی در او بروز میکند؛ لذا اگر پدر و مادر، پدر به لحاظ مراقبهی قبل از بسته شدن نطفه و مادر و پدر به لحاظ دوران حمل؛ پدر روزی حلال بیاورد، مراعات مادر را خیلی بکند که مادر در خانه چه باشد؟ عصبانی نشود، خسته نشود، اذیت نشود، هر چقدر مراعات بکند و مادر هر چقدر در نوع غذایش، نیتهایش در دوران حمل درست بهرهبرداری بکند بدانید اینها در تولد فرزند و رشد فرزند و آیندهی فرزند تأثیر دارد. آن موقع فرزند فقط یک نسل نیست. چقدر است؟ الی یوم القیامة این فرزند در فرزندانش، در [فرزندان] فرزندانش تأثیر دارد. پس اگر یک مادر میخواهد رعایت بکند، پدر و مادر رعایت میکنند این رعایت فقط برای یک فرزندی که شصت سال، هفتاد سال، هشتاد سال، صد سال عمر میکند نیست؛ بلکه یک اثری را در وجود ایجاد میکند در عالم وجود [که] تا روز قیامت از طریق این فرزند ادامه دارد. در فرزندِ فرزند، در [فرزندِ] فرزندِ فرزند. همینگونه ادامه دارد. خوب اگر این عمل ما میخواهد حساب شود ما رعایت نکنیم در حلال و حرام، رعایت نکنیم در چه؟ مراعات نیتها، مرد مراعات نکند دوران حملی را که خانم دارد. رعایت حالش را نکند این خانم عصبانی بشود، ناراحت بشود، حرفهایی نامناسب بشنود، سختیهایی که لازم نیست بکشد درست است؟ همهی اینها در فرزند اثر میگذارد. آیا اینها اختیاری است یا اختیاری نیست؟ عمل حساب میشود یا نمیشود؟ اگر این فرزند بعدا هر مشکلی به واسطهی اینها برایش پیش بیاید همهی اینها عقابش برای پدر هم حساب میشود چنانچه اگر راحت باشد، خوب باشد هر کمالی که ایجاد میشود برای پدر هم حساب میشود. این هم یک نکته که اگر توجه بکنیم، مراقبه [کنیم]… .
یک نکتهای را دیشب من عرض کردم تکمیل آن نکتهی دیشب را امشب عرض بکنم. دیشب عرض کردم که از وقتی که مادر حامله میشود، دوران حمل و دوران شیرخوارگی فرزند. در تمام این دوران روایت دارد که ثواب مرزداری کسانی که میروند در مرزهای مرز اسلام و کفر. آنجا هستند، سختی آن کار را تحمل میکنند تمام آن اجرِ آن سختی برای مادر هست و حتی اگر از دوران حمل تا دوران شیردادن بچه تا وقتی شیر میدهند یعنی حدود چقدر میشود؟ حدود دو سال شیر دادن است. درست است؟ آن وقت نُه ماه هم دوران حمل است میشود دو سال و نُه ماه. اگر مادر در حین این دو سال و نه ماه از دنیا برود ثواب شهید را دارد؛ چون مرزدار است. آن وقت ولی این مرز چیست؟ خیلی زیباست. یعنی کودکان ما، نوزادان ما در دوران حمل جنین در رحم مادر اینها همه چه هستند؟ مرز دین، اولاد است نه فقط مرز بیرونی جغرافیایی. چرا؟ چون حقیقت دین قائم به اینهاست و این ها میخواهند بعدا اسلام را نشر بدهند. چقدر زیباست. میفرماید وقتی ظهور میخواهد محقق بشود اینکه فرمودند زمین گنجینههای خودش را در زمان ظهور آشکار میکند؛ هر آنچه که گنج در زمین است، در زمان ظهور حضرت آشکار میشود در روایت میفرماید فکر نکنید اینها فضه و ذهب، طلا و نقره و اینها هستند. بلکه دقت بکنید. بلکه فرزندانی هستند که از اصلاب و ارحام مردان و زنان به دنیا میآیند. گنجهای امام زمان، فرزندان اند. گنج های امام زمان که خدا وعده داده چیست؟ گنجش فرزندان است. اگر ما اینها را باور بکنیم فرزندآوری میشود چه؟ زمینهسازی ظهور. چرا؟ چون داریم گنجهای امام زمان را که اولاد است آشکار میکنیم. اگر [وقتی که] حضرت ظهور بکند جمعیت مسلمانها رو به کاهش باشد، جوانی که میخواهد مرزداری بکند، بجنگد؛ کم باشد… . پیرمرد ها که کاری از آنها [بر]نمیآید. وقتی کاهش جمعیت باشد خود به خود ظهور [به] تأخیر میافتد. پس همهی ما جوانها – ما که میگویم ما جوانها، ما هم داخل میشویم. همهی ما پدر و مادرها به نحوی… . – جوانها تأثیر داریم در چه؟ در تسریع در ظهور یا در تأخیر ظهور. یک کسی میگفت من رفتم پیش آقا؛ مقام معظم رهبری. خلاصه خدا یک بچهای به من داده بود منتها فاصلهاش با بچهی قبلیمان خیلی بود دیگر یک مقداری برای ما – آن میگفت – ناخواسته بود. فاصلهی شان خیلی زیاد بود، سن هم یک مقدار بالا آمده بود. رفتیم به آقا گفتیم آقا این بچه بچهی ولایی است دیگر. بالآخره به امر شما آمده که شما گفتید ما هم آوردیم. گفت خواستیم بالأخره… . گفت آقا گفت: چندمی است؟ چند تا بچه داری؟ گفتم این سومی. گفت سه تا؟ یک طوری گفت سه تا. که گفت کلی من خجالت کشیدم که سه تا یعنی خیلی کم است. سه تا خیلی کم است. اگر انسان اینگونه نگاه بکند که آن ولیش، دستور میدهد. اگر ما میگوییم مطیع هستیم خوب چرا در هر جا دلمان میخواهد مطیع هستیم؟ اگر اینجا هم مطیع باشیم، دنبال این باشیم خدا فرموده ما روزیاش را هم میرسانیم. سخت است. کسی نمیگوید راحت است. سختی دارد اما تحمل کردن این سختی، عبادت عظیم است.
حالا من بعضی روایات دیگر را هم برایتان میخوانم. ببینید این بحث فرزندآوری خیلی روایاتش زیباست. من چندتایش را میتوانم برایتان بخوانم. یک نکتهاش این است که این که گفتم الی یوم القیامة انسان اثرش در فرزند باقی میماند روایت دارد. این روایت از امام صادق علیه السلام: «إن الله لیحفظ ولد المؤمن الی ألف سنة»[9]؛ تا هزار سال اثر این را باقی میگذارد. بعد میگوید این را از کجا میگویی؟ استناد به قرآن میکند میگوید: آن دو غلامی که خضر سلام الله علیه رفت دیوار گنجشان را ساخت که این بعدا… میگوید آن دو تا غلام فاصلهی بین آنها [و] بین آباءشان که آباء صالح بودند که این گنج را برای آنها گذاشته بودند هفتصد سال بود. هفتصد سال پیش یک گنجی را برای اینها زیر یک دیوار گذاشته بودند. میگوید اینها را حفظ کردند چون اثر پدر در وجود فرزند باقی است. یعنی شما گنجی را که امروز از جهت وجودی، عمل صالح، نیات صالحه برای فرزندانتان باقی بگذارید این گنج [در] فرزندِ فرزند شما [بروز میکند] اگر فرزند شما برای بروز این قابل نبود، [و] او در حقیقت تن نداد. فرزندِ فرزند، فرزندِ فرزندِ فرزند. همینطور ادامه پیدا میکند. بالاخره اثر شما ظاهر میشود. هرکار صالحی را امروز بنیانگزاری بکنید یقین بدانید در نسل شما ظاهر خواهد شد. اگر نسل اول نشد، نسل دوم و سوم و بعدی. وعدهی الهی است میگوید اصلا خدای سبحان «لَیحفظ ولد المؤمن الی ألف سنة»؛ تا هزار سال این [را] حفظ میکند. این هزار سال هم برای این است که ألف و هزار در آن دوره جزء چه بوده؟ عدد نهایی بوده. مثلا اگر میخواستند بگویند یک میلیون، میگفتند ألف ألف؛ دو تا هزار. دقت میکنید؟ ألف به عنوان کثیر و سال زیاد بوده، نه اینکه هزار فقط خصوصیت داشته باشد. خوب این هم یک نکته که آنجایی هم که میگوید آن شخص را خضر کشت؛ یک جوانی را، نوجوانی را کشت. در قرآن دارد بعد موسی اعتراض کرد که چرا این را کشتی؟ این که گناهی نداشت. میگوید این اگر میماند در نهایت پدر و مادرش را کافر میکرد. حالا آن به عنوان علم غیب الهی… . بعد خضر به موسی بعدا گفت: موسی! این فرزندی که کشته شد خدا در قبالش یک دختری را به اینها میدهد به همین پدر و مادر [که] هفتاد نبی از نسل او به دنیا میآید، از نسل او. چقدر با برکت میشود؟ یعنی گاهی یک چیزی میشود، آدم یک چیزی را از دست میدهد… . آدم باید مراقب باشد اما اگر از دست داد شاکر بود میگوید خدایا شاکرم من. میگوید اگر شاکر بود خدای سبحان برایش به احسن وجه جبران میکند. این هم یک نکته.
من این ها را که میگویم دلم برای یک عدهی دیگری شور میزند. آنها کسانی هستند که – کم هم نیستند – اصلا فرزنددار نشدند؛ یا مانع دارند، یا هنوز حل نشده. بدانید آنهایی هم که فرزنددار نشدند که انشاء الله دنبال درمان و حلّ مسأله هم باید باشند اما اگر این حقایق را که میشنوند بگویند خدایا ما دوست داریم فرزندانی داشتیم و اینگونه خدمت میکردیم و تا این نتایج ایجاد بشود. خدا میفرماید برای آنها هم این را قرار میدهیم اینگونه که واقعا اگر میخواستند. لذا ببینید قبلا هم شاید عرض کرده باشم مادر مریم سلام الله علیها داشت از یک جایی عبور میکرد، دید که یک پرندهی دارد به بچههایش، جوجههایش چه میدهد؟ غذا میدهد، میگذارد دهنشان. مادر مریم بچهدار نمیشد؛ عقیم بود. میگوید وقتی دید که این مادر دارد به بچهها غذا میدهد آنچنان دلش کنده شد و حال محبت و عطوفت مادریش که بوده ولی بچه نداشته، آنچنان تحریک شد و در وجودش سوز ایجاد کرد [که] همین باعث شد که آن مریضی بچهدار نشدنش [را] همین حل کرد؛ لذا بعد از این بچهدار شد. گفت خدایا کاش که منم بچه داشتم اینگونه با مهربانی… . مهربانی مادر به بچه در نظام عالم وجود خیلی عظیم است. بینظیر ترین مهربانیهاست در نظام عالم وجود؛ لذا خیلی کار از آن میآید. لذا بچه دار شد. بعد حضرت زکریا [بعد از آنکه] مریم به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود میرفت عبادت مریم را میدید. بعد میدید خدا برای مریم روزیهای چه میآورد؟ میوههای غیر فصل میآورد. «کلّما» این آیهی قرآن است ﴿كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيۡهَا زَكَرِيَّا… وَجَدَ عِندَهَا…﴾[10] در حقیقت چه؟ «وجد عندها» چه؟ در حقیقت میوهی میدید که غیر فصل بود. بعد از مریم پرسید که این ها را از کجا میآوری؟ کجا میآید. گفت اینها را خدا میفرستد. بعد تا این را دید زکریا هم… . ببینید اینها انتقالاتی است که این انتقالات خیلی آثار [دارد]؛ یعنی بسیاری از مریضی های جسمی با قوت روحی حل میشود. قرآن میفرماید. میگوید وقتی که زکریا هم مریم را دید، دید [برای] مریم میوهی غیر فصل میآید گفت خدایا پس میشود. اگر الان من پیر شدم و همسرم هم عقیم است. – همسر زکریا هم خواهر مادر مریم بود یعنی خالهی مریم بود. آن هم عقیم بود. – گفت پس تو میتوانی. غیر فصل میوه مگر نمیآید من هم پیرم الان. غیر فصل است دیگر. وقت بچه دار شدنم نیست اما تو میتوانی. میگوید این را گفت، خدا هم گفت برای تو هم [اجابت میکنم]. منتها سوز میخواهد ها. سوز میخواهد، نه اینکه همینطوری بگوید آدم. نه، وقتی میدهد… . میگوید وقتی زکریا مریم را دید، دید خیلی دلش فرزندی میخواهد که اینگونه حالش اینگونه باشد. «یرثنی و یرث من آل…»، ﴿رَبِّ لَا تَذَرۡنِي فَرۡدٗا﴾[11] که همان آیه اش را خواندم «لا تذرنی فردا»؛ من را فرد قرار نده، حالا میخواهم. میگوید آن هم حل شد و اجابت شد. اینها درمان بیرونی نکردند. نمیگوییم نکنند؛ اما تلقین روحی و آن حال جذبهی روحی هم در درمان خیلی آثار دارد. از جهت علوم تجربی هم این را پذیرفته اند. خوب این نکتهی که خدمتتان عرض کردم این هم یک نکته بود.
میخواهم فقط این مسائل را نکته نکته عرض بکنم. جوانها گوش بدهند، پدر و مادرها گوش بدهند. ببینید میفرماید که تأثیر در آیندهی بچه بعضی جاها خیلی شدید است: یکی موقع بسته شدن نطفه است، یکی تا چهار ماهگی؛ یعنی از وقت بسته شدن نطفه تا چهار ماهگی. در روایت میفرماید اگر میخواهید کاری برای بچهی تان از جهت سعادت آیندهاش بکنید، دقتهایی بکنید، مراقبه بکنید، از خدا بخواهید تا چهار ماهگی خیلی تأثیر دارد چرا؟ میفرماید در چهار ماهگی دو ملک میآیند تقدیرات او را وقتی در او روح دمیده میشود بسیاری از تقدیرات را مینویسند. [بعد از آن] تغییر سختتر میشود. نمیگوید نمیشود. میگوید تغییر از این به بعد چه میشود؟ سختتر میشود مثل اینکه تقدیرات انسان را در شبهای قدر که مینویسند آیا میشود تغییرش داد؟ میگوید میشود تغییرش داد اما خیلی سخت است. قبل از شب قدر انسان در شب قدر اگر زحمت بکشد سادهتر این تقدیر محقق میشود درست است؟ میگوید از وقتی نطفهی بچه بسته شد تا چهار ماهگی هر چه دلتان میخواهد مراقبه، کار، دعا، دقت داشته باشید تا این موقع خیلی اثر دارد. البته روایت میفرماید یکی پیش حضرت آمد. گفت آقا بچهام از چهار ماهگی گذشته، دیگر کاری نمیتوانم برایش بکنم؟ گفت چرا، تا لحظهی تولد هم یک موطن دیگر است ولی سختتر از قبل است. بعد از تولد دوباره سختتر از قبل است دقت میکنید. هر کدام از این ها یک مرحلهای دارد. ماها اگر اینها را، روایات را، حضرات معصومین را حقایقی ببینیم که باطن عالم را دارند نگاه میکنند، علیت های باطن عالم را دارند برای ما به ظاهر بیان میکنند؛ یعنی آنها که این طرف را میبینند آن طرف را برای ما دارند چه کار میکنند؟ بیان. اگر اینگونه دیدیم آن موقع مثل کسی میماند که… . مادیاش مثل کسی میماند که خبر دارد محاسبات بورس و نمیدانم دلار و اینها چقدر است همه را قشنگ میداند الان چیست. خبر دارد، علم یقینی. بعد به شما میگوید. چون ما میدانیم که این خبر دارد، وقتی بدانی خبر دارد به تو بگوید کاملا سرمایهگزاریت را مطابق آن قرار میدهی یا نمیدهی؟ اما ما چرا نسبت به آنچه که حضرات معصومین می گویند اینگونه سرمایهگزاریمان را قرار نمیدهیم چرا؟ چون اسما میگوییم ما ولایی هستیم، اسما میگوییم ما حضرات را دوست داریم اما قبول نداریم. اگر قبول داشتیم حرفهایشان باورمان میشد. تا میگفتند میگفتیم پس این خبر خیلی برای ما اهمیت دارد پس دنبال این باشیم که چه کار بکنیم؟ محققش بکنیم. خوب این هم یک نکته.
حالا وسط بحثمان است ولی دوستان گفتند که در رابطه با یک کاری که در اینجا انجام میشود که بحث واحد محرومیت زدایی اینجاست یک فرمی را این دوستان آماده کرده اند، یک غرفهی را هم بیرون قرار داده اند اگر دوستانی که… . اینها پارسال به خصوص شدیدتر هم شروع کردند، اشتغال زایی هم داشتند. خیلی هم موفق بوده توانستند نزدیک چهل خانواده را اشتغال زایی بکنند که درآمد داشته باشد و اینها بتوانند روی پای خودشان بایستند. خوب اینها خیلی مهم است چهل خانواده مستقیم، غیر مستقیم. خیلی آثار دارد. فرمی را گذاشتند کسانی که میتوانند در کار جهادی وقت بگذارند. وقتها هم مختلف است یعنی هر کدام به نوعی میتوانند تاثیرگزار باشند در حوزهی سلامت، در حوزهی تحصیل و آموزش. گاهی دانشجو است درس دادن خوب بلد است، میتواند در حوزهی تعلیم و تربیت باشد. در حوزهی خانمها هستند یا آقایان، در حوزهی مددکاری خانوادهها میتوانند کار بکنند. یا نه تخصصی دارند در حوزهی عمران و مسکن میتوانند کاری داشته باشند، حوزهی رسانه میتوانند… نیرو زیاد احتیاج دارند برای اینکه بسترسازی بکنند برای نتایج. قدری از عمرمان را مثل مالمان وقف کنیم. بگوییم خدایا ما همهی زندگیمان را که داریم برای خودمان میکنیم یک قدرش را هم وقف میکنیم. بعد روایت فرموده اگر کسی عمرش را؛ قدرش را یا همهاش را برای ما وقف کرد ما برایش مخرج و گشایش قرار میدهیم. فکر نکنید کسی برای ما کار کرد ما بیجواب میگذاریم. حضرات نمیگذارند کسی طلبکارشان بماند. این را یقین بدانید. اینقدر کریم اند هر کاری که بکنیم به سرعت جوابمان را میدهند لذا جوانها، کسانی که ذوق و شوق دارند خدمترسانی و محروم[یت زدایی کنند] بروند در این کارها. بعد میبینند خودشان چقدر ساخته میشوند. منّت نگذارید رفتید. منّت بکشید که رفتید. بگویید خدایا چگونه تو را شاکر باشیم که یک همچنین راهی را برای ما باز کردی و گرنه آدم وقتش به بطالت میگذرد. حالا فکر کنید دو ساعت هم در روز نشستید سر گوشی. هی پرسه زدید از این طرف به آن طرف. بعد هم بلند میشوید خسته. درست است؟ اما اگر انسان رفت گشایش ایجاد کرد برای… . میگوید اگر کسی یک غمی را از خانوادهای برداشت خدا هفتاد گشایش در دنیا، هفتاد گشایش در آخرت، هفتاد درجه کمال برایش در… . اینها راست است، واقع است. پس حتما از اوقاتتان قدرش را، بگویید آقا ما هفتهی یک روز، هفتهی نصف روز میتوانیم یک کاری بکنیم، وقف میکنیم خودمان را با تخصصی که داریم. انشاء الله حتما رجوع بکنید به عنوان ثبت نام گروههای جهادی به قدری که میتوانید. نه، تکلیف مالایطاق هم نمیخواهند بکنند اینها. به قدری که میتوانید. این وسط بحث، بالاخره خوب شد که یادمان هم نرود.
نکاتی که… . من میخواهم فقط چند تا روایت را برایتان بخوانم. ببینید در روایات ما آمده میفرماید که: «اطلبوا الولد و التمسوا» اصلا از خدا التماس کنید خدا به شما فرزند بدهد دو تا، سه تا، چهار تا، پنج تا. عیبی ندارد بخواهید. هر ولدی که میآید یک تجلی جدید است، یک ظهور از عالم غیب به عالم ظاهر جدید است و برای پدر و مادر یک باب جدیدی در ارتباط با عالم غیب و گشایش ایجاد میشود. میفرماید: «و التمسوا فإنه قرة العین و ریحانة القلب»[12]؛ اصلا خود انسان را لطیف میکند. در روایت میفرماید که: «البنات» اینها را من عمدا دارم خلاصه میخوانم. «البنات حسنات». این را هم پسرها گوش نکنند دیگر. «و البنون نعمة»؛ پسران نعمت اند، دختران حسنه هستند. خوب چه میشود آن وقت؟ دنبالش میفرماید. «فالحسنات یثاب علیها»[13]؛ خدا بر حسنات ثواب میدهد. اگر کسی عمل صالح و حسنه انجام بدهد ثواب دارد یا ندارد؟ میگوید دختران حسنه هستند و چون حسنه هستند خدا بر دخترداری ثواب میدهد. پسران نعمت اند وقتی نعمت اند خدا از نعمت سؤال میکند که چه کارش کردی؟ یعنی پسر داشتن خوبی دارد اما درد سر هم دارد. دختر داشتن خوبی دارد اما ثواب هم دارد. این هم مال آن است که دختر داشتن را به خصوص بدانید این حرف هایی را که امام صادق و پیغمبر فرمودند اینها را چه وقت زدند؟ شما الان نگاه بکنید. عربستان را ببینید، بعضی کشورهای عربی را ببینید. هزار و چهارصد سال است دقت بکنید! هزار و چهارصد سال است پیغمبر اینها را با دستورات دین شسته. شسته آنها را. نجس و پاکی، نمیدانم لطافت، این همه حرفها زده الان اینقدر خشن اند. ببینید بعضی از این داعشیها چه میکنند؟ خشن اند هنوز. درست است؟ ببینید هزار و چهارصد سال قبل چه بودند که شسته شدند. هزار و چهارصد سال است آنها را شستند. پیغمبر با دستوراتش شسته اینها را، لطیف کرده، الان اینقدر خشن اند. ببینید در آن اوضاع، پیغمبر دارد اینها را به اینها میفرماید. ببینید چقدر سخت بوده فهماندن اینها به آنها که اینها دختر را روایت دارد من الان همراهم هم هست ولی دیگر نمیخوانم. میگوید آمده پیش پیغمبر. میگوید دخترم بزرگ شد بردمش در قبر قرارش دادم و او را کشتم. میگوید کشتم. چون اینها میگفتند دختر عار است چرا؟ چون بزرگ که میشود باید برود شوهر کند. میرود در طایفهای که شوهر کرده. کاری به پدر ندارد. همهاش برای پدر درد سر است. آن وقت پیغمبر در آن شرایط، ببینید روایاتی که فرمودند چقدر زیباست. میفرماید که پس دخترها حسنه هستند و حسنه ثواب برایش داده میشود. پس چقدر دختر داشتن را… . لذا پیغمبر باز میفرماید: «نعم الولد البنات»؛ پیغمبر میفرماید دختر داری خیلی عالی است. «نعم الولد البنات المخدّرات من کانت عنده واحدة»؛ اگر کسی یک دختر دارد «جعلها الله ستراً من النار»؛ این خدا او را از آتش حفظ میکند چون بزرگ کردن دختر لطافت ایجاد میکند، محبت ایجاد میکند. لطافت و محبت، انسان را از آن قساوت در میآورد؛ لذا این را محبت بهشتی میکند. «و من کانت عنده اثنتان»؛ پس اگر یک دانه دختر داشت، از آتش نجات پیدا میکند. اگر دو تا دختر داشت چه میشود؟ وارد بهشتش میکند. بله؟ «و من یکن له ثلاث أو…»؛ اگر کسی سه تا بیشتر داشت «وُضع عنه الجهاد و الصدقة»[14]؛ اصلا صدقه و جهاد از او برداشته میشود. این قدر این کار اهمیت دارد. پیغمبر میگوید دخترداری اینقدر اهمیت دارد جهاد که اینقدر مهم است را از پدر آن خانواده برمیداریم تا بتواند دخترها را خوب تربیت بکند، وقت بگذارد. صدقه هم از او برداشته میشود. صدقه و زکات دیگر…. باز صرف همانها بکند.
یک روایت دیگری دارد خیلی زیباست آن هم میفرماید که: اگر پدری رفت و مثلا خریدی کرد و خانه آمد. میگوید اگر خانه آمدید، از آن وقتی که پدر آمد خانه، حواستان باشد اول چیزی که خریده را به چه کسی بدهد؟ میگوید اول به دختر خانه بدهد. چقدر این… . اینها را حضرات میفرمایند. میگوید اگر رفت چیزی خرید آمد، اول به دختر خانه بدهد، بعد به پسر بدهد. – اینها پسران اینجا آخر تظاهرات نکنند ها. – اینها این اهمیت است که حالا من روایتش را نوشتم اینجا. حالا میترسم طول بکشد ولی همین گونه است که اگر… . لذا میگوید اگر دختر در خانه خوشحال شد، بابی که برای پدر باز میشود از جهت باب الهی غیر قابل قیاس است تا وقتی که پسر خوشحال میشود. این هم خلاصه من خودم دارم میگویم من حسرتش را دارم؛ چون من سه تا پسر دارم، دختر ندارم. وقتی اینها را میخواندم خیلی حسرت خوردم. البته نوه دارم دختر است. اما دختر [ندارم]. خوب نوه دختر هم خیلی لطافتآور است اما دختر نداشتم لذا واقعا حسرتش را خوردم که خدایا کاش که… . شاکریم بر اینکه سه فرزند پسر به ما دادی، منتها آن دوران سه فرزند اینقدر دوران ما اینقدر نهی کردند، اینقدر تبلیغات تلویزیون و همهی اینها کرده بودند سه تا فرزند ما کفر بود؛ یعنی دو تا بیشتر، سومی چه بود؟ آن موقع کفر بود ما کافر شده بودیم دیگر. سه تا. اما الان تبلیغ است اصلا که چهار تا، پنج تا؛ چون نسل دارد رو به چه میرود؟ کاهش میرود به خصوص نسل جوانها. خوب این هم یک نکته که الان تمام میکنم که خیلی… . ولی اینها روایاتی است خیلی زیبا که هر کدامش را نگاه میکنیم… .
امیر مؤمنان علیه السلام میفرماید که من وقتی که اولاد از خدا میخواستم نگفتم خدایا بچه خوشکل به من بده، بچهی بلند قد [و] رشید به من بده. نگفتم. نمیگوید نمیخواهم، میگوید خواستنم را اینگونه نگفتم. گفتم خدایا من آنی که میخواهم این است «سألت ربی أولادا مطیعین لله»؛ بچه مطیع خدا میخواهم. حالا میخواهد قدش بلند باشد، میخواهد کوتاه باشد. میخواهد دختر باشد، میخواهد پسر باشد. میخواهد خوشکل باشد، میخواهد غیر خوشکل باشد. نمیگوید خوشکل اگر آمد میگوید چرا خوشکل است. نه، آدم ناراحت نمیشود. اما میگوید آنی که آدم میخواهد سماجت بکند بگوید خدایا… . چون خلاصه این مهم است که اگر مطیع بود آینده برای پدر و مادر هم، برای خود آنها هم این همه چیز…. لذا بعضی ممکن است خوشکلیشان زیاد نباشد اما در عین حال چه هستند؟ زیبایی معنوی دارند. در عین حال جمع بین زیبایی ظاهری و زیبایی معنوی چیست؟ دیگر لطف کامل خداست. لذا مریم سلام الله علیها بین خانمها… . در روز قیامت یک خانم زیبا را میآورند میگوید چرا تو گمراه شدی؟ میگوید خوب تو مرا خوشکل خلق کردی، من هم از دستم کار در رفت. مریم سلام الله علیها را احضار میکنند. میگوید تو خوشکلتری یا مریم؟ میگوید خوب معلوم است. قیافهی آن غیر قابل قیاس با ماست از [نظر] زیبایی. میگوید ببین او زیبا بود ولی در عین حال خودنگهدار بود. پسری را میآورند میگویند تو چرا؟ میگوید من را خوشکل خلق کردی من از دستم [در رفت]. میگوید یوسف را بیاورید. یوسف را میآورند. اینها در آنجا احتجاج خداست. پس امیر مؤمنان میفرماید من اولاد مطیع خدا «وجلین منه حتی اذا نظرت»؛ هر موقع به این بچه نگاه میکنم «و هو مطیع لله قرّت عینی»[15]؛ خوشحال بشوم، بگویم بهبه، چه بچهای و چه… . بله. خوب این هم یک روایت دیگری که… .
میگوید خدا رحمت کند «من أعان علی ولده علی برّه»؛ بچهاش را بر نیکی کمک بکند. میگوید چگونه بر نیکی کمک کند؟ بچه را، پدر و مادر؟ میگوید اگر یک موقعی یک بدی کرد او را ببخشد، زود به رخش نیاورد، زود رسوایش نکند. «أن یعفوا عن سیئته و یدعوا له فی ما بینه…»[16]؛ هر وقت حال دارد برای بچهاش دعا بکند. هر موقع یعنی دغدغه اش باشد. ولی زود هم دنبال خرابکاری در سر بچه نزند که تو این طوری هستی، تو آن طوری هستی. تو چرا؟ دیگری. نه، «یعفوا عن سیئته»؛ حتی اگر بدی داشته این هم قابل… .
بعد در یک روایت زیبایی که اینجا آن هم هست میفرماید همانگونه که پدر و مادر میتوانند بچه را عاق کنند اگر بچه بد بود، بچه هم میتواند پدر و مادر را عاق کند اگر پدر و مادر اذیتش بکند. همان اثر را دارد که عاق والدین برای بچه ایجاد میکند اگر پدر و مادری هم بچه را به گونهای اذیت بکنند که حق با بچه باشد، بچه اگر رسید به آنجایی که عاق کرد پدر و مادر را. هر دو در حقیقت محرومیت برایشان ایجاد میشود. پدر و مادر هم دیگر محروم میشوند. این هم پس حواس پدر و مادرها باشد که عاق بچه نشوند. چون این طرف را کمتر شنیدید. عاق پدر و مادر را شنیدیم ولی عاق فرزند را نشنیدیم؛ لذا روایت میفرماید از آن طرف اگر خدمت به پدر و مادر وارد شده که هر چقدر خدمت به پدر و مادر بکنید خیلی در حقیقت برای روزی انسان، برای عمر انسان، برای کمال انسان اثر دارد. میفرماید آمدند پیش پیغمبر عرض کردند آقا اینگونه است. گفت پدر و مادر داری؟ گفت نه. گفت هر چه میتوانی خدمت به بچهات بکن. خدمت به بچه ات، خدمت به پدر و مادر است. این هم قابل توجه جوانها. جوانها اینها چه میشوند امشب؟ نروند اینها را به پدرو مادر [بگویند]. آن وقت بعد… نه اینها به عنوان پدر و مادرها داریم میگوییم که اینگونه انجام بدهند که حواسشان به بچه ها باشد. یک کسی آمد… . در روایت دارد که هر بوسهی که پدر و مادر به فرزندشان به خصوص در وقتی که کوچک است میزنند یک کمالی برایشان ایجاد میشود. کسی که فکر هم نکنید… . لذا دارد زیاد ببوسید فرزندانتان را. این دلتان را رحیم میکند. دلتان را باز میکند که حالا انسان برادر کوچکی دارد، خواهر کوچکی دارد، پدر و مادر فرزند…. این بوسیدن دل انسان را… . حیف که فرصت نیست که این بحث ها را، این روایات را برایتان بخوانم. همهاش زیباست. خلاصه دیگر از آن میگذریم. ان شاءالله خدای سبحان… .
بله امشب هم که شبی است که متوسل به ابالفضل العباس علیه السلام میشویم. در نهضت جهانی ارتباط با مقاومتها، امشب را دوستان بنام شهید عماد مغنیه قرار دادند که دیگر در وصفش شنیدید که جزو کسانی بود که حق عظیمی به مقاومت اسلامی دارد و آن چه که توانست حزب الله را اینقدر بزرگ بکند یکی از رؤوس اساسیاش شهید مغنیه بود با آن تدبیرش، تقوایش، آن شجاعتش که دیگر دوستان همه میدانند. انشاءالله از این شهید امشب طلب شفاعت میکنیم که ما گره میزنیم یاد شهدای امروزمان را در نهضت جهانی مقاومت با شهدای کربلا.
عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین
در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین
تا قیامت در دل اهل ولا منزل و کاشانه کردی یا حسین
امشب فقط تصور جریان عباس بن علی ابالفضل العباس، فرزند امیر مؤمنان، ماه قمر بنیهاشم، وفاداریاش، ایمانش، دوران زندگیاش، مشیاش در این چند روز کنار امام حسین علیه السلام سراسر درس است و عظمت برای ماست. اینقدر خورشید کربلا که امام حسین علیه السلام هست فروزنده است که ماه عالم وجود که قمر بنی هاشم است در پرتو این نور باز هم دیده میشود. ببینید این ماه چقدر تلؤلؤ دارد اما خودش هیچ جایی برای بروز و ظهور خودش قرار نداد که فقط خورشید دیده شود. اگر ابالفضل العباس در جریان کربلا تنها بود و امام حسین علیه السلام نبود اصلا برای ما ابالفضل یک چیز دیدنی عظیم دیگری بود؛ اما چون نور عظیم خورشید ولایت حسینی در کربلا بوده جریان ابوالفضل علیه السلام با همهی این عظمت نور، نورانیتش دیده میشود. او نمیخواست اما دیده میشود چون اینقدر عظیم است. زینب سلام الله علیها همینگونه بود، علی اکبر همینگونه بود. هر کدام از اینها کفایت میکرد عالمی را نورانی بکند در سراسر عالم. در سراسر دوران، عالمی را نورانی بکند هر کدام از اینها کفایت میکرد. خدای سبحان اجتماع بین اینها قرار داد و خورشید این جمع را امام حسین علیه السلام قرار داده. فقط تصور بکنید انسان شجاع، غیرتی، محبتی، در اوج محبت نسبت به اهل بیت و یاران و مؤمنان، از صبح تا حالا چه چیزهایی که دیده، تصور بکنید. دیدهبان، امام حسین علیه السلام است. دیده یاران؛ حبیب و مسلم و بریر و زهیر و وهب و بقیه، دیده اینها چگونه شهید شدند. بعد دیده که علی اکبر چگونه به میدان رفت. تصور بکنید یک آدم شجاع، غیرتی، محبتی، مخلص، با تمام توان قدرتمند، باید واایستد نگاه بکند. حق ندارد جلو برود. باید واایستد نگاه بکند. علی اکبر را ببیند که چطور ارباً اربا شد. قاسم را ببیند چطور زیر سم اسب ها از نفس افتاد. علی اصغر را ببیند که چطور نوزاد شش ماهه را «فقطع من الاذن الی الاذن»[17] در بغل پدر. ببیند اینها را. تصور بکنید اینجا چه حالی، چه سختی و فشاری بر وجود عباسِ شجاع ایجاد شده. حالا همه رفتند آمده خدمت امام علیه السلام عرض میکند آقا به من هم اذن میدهی؟ «لقد سئمت من الدنیا»؛ از دنیا خسته شدم. خیلی دیدم، چیزهایی دیدم که در یک روز دیدن هر کدامش انسان را از پا میانداخت. دلم میخواهد انتقامم را بگیرم. حضرت میفرماید تو پرچمدار لشکر منی عباس جان! اگر تو بروی «تفرّق عسکری»؛ لشکر من از هم پاشیده میشود. من نمیدانم از این لشکر چه باقی مانده بود که هفتاد و دو نفرش شهید شدند یک عباس مانده امام میفرماید اگر تو بروی لشکر از هم پاشیده میشود چه توانی امام در عباس میدید. بعضی نقل میکنند که شعری گفته بودند در مصرع اولش طوری گفته بودند که کأنّه امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به عباس تکیه داده بوده. بعد پیش خودش گفته بوده شاید این حرف خوبی نباشد مصرع دوم را نگفته بوده. بعد آنجا دارد که به خوابش آمدند گفتند مصرع دومش را هم تأیید کردند که امام حسین به عباس تکیه داشته. حالا این عباس آمده اجازه بگیرد امام میفرماید عباس جان! بچه ها تشنه اند. تو سقای لشکر من هستی. خیلی سخت است که آدم بخواهد آب بیاورد، آزاد نباشد در کشتن این کسانی که اینگونه اهل بیت را آزرده کرده بودند. عباس حرکت میکند به سمت فرات. بعضی نقل میکنند امام حسین و حضرت دوتایی با هم حرکت کردند به سمت فرات تا آب بیاورند. بعضی میگویند نه امام حسین ایستاد تا از حرم دفاع بکند. عباس رفت که آب بیاورد. نقل میکنند اگر دو تا رفتند بین شان جدایی انداختند، اینها را دو تا، دو تکه کردند که با هم نباشند. عباس خودش را به آب که رساند مشک را از آب پر کرده، از نزدیکترین راه حرکت کرده دارد به سمت خیمه ها میآید با رجز خوانیاش دل اهل خیمه آرام میشود که آب دارد برای بچه ها میآید اما طولی نمیکشد که میبینند رجز عباس عوض شد که:
والله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی ابداً عن دینی[18]
میفرمایند که دست راست عباس قطع شده. طولی نمیکشد که دوباره رجز عوض میشود که دست چپش هم قطع میشود اما هنوز امید دارد خودش را به خیمه ها برساند تا اینکه تیر بر مشک حضرت میخورد و آن نانجیب وقتی که میبیند عباس قدرت و توان دفاع از خودش را ندارد با عمود آهنین بر سر عباس میزند که آنچنان از اسب… .
صلی الله علیک یا اباعبدالله! صلی الله علیک… .
[6] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۴۸۴، علل الشرایع ، ج۱، ص۱۰۳، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۲۱، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۳۰۹، عوالي اللئالي ، ج۳، ص۴۱۹، الوافي ، ج۲۳، ص۱۲۹۰، تفسير الصافي ، ج۱، ص۳۱۶، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۵۰۴، بحار الأنوار ، ج۵۷، ص۳۴۰، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۳، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۱۰۳، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۳۱۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۳، ص۳۰
[7] . من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۴۹۴، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۲۱، الوافي ، ج۲۳، ص۱۴۳۳، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۳
[8] . كشف الغمة ، ج۲، ص۶۱، شرح الأخبار ، ج۳، ص۱۱۲، كامل الزيارات ، ج۱، ص۵۲، الإرشاد ، ج۲، ص۱۲۷، إعلام الوری ، ج۱، ص۴۲۵، العمدة ، ج۱، ص۴۰۶، كشف الغمة ، ج۲، ص۶، كشف الغمة ، ج۲، ص۱۰، کشف اليقين ، ج۱، ص۳۰۵، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۴، ص۱۵۴، بحار الأنوار ، ج۳۷، ص۷۴، ، كامل الزيارات ، ج۱، ص۵۲، بحار الأنوار ، ج۴۳، ص۲۷۱، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۳۳، ، بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۳۱۴، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۵۹۸
[9] . تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۳۶، تفسیر العیاشی ، ج۲، ص۳۳۹، تفسير الصافي ، ج۳، ص۲۵۷، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۵۶، بحار الأنوار ، ج۱۳، ص۳۱۰، قصص الأنبیاء (للجزایری) ، ج۱، ص۳۰۰، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۲۸۹، تفسير كنز الدقائق ، ج۸، ص۱۳۳،، تفسیر البرهان ، ج۳، ص۶۵۸، بحار الأنوار ، ج۶۸، ص۲۳۶
[12] . مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۲۴، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۸۴
[13] . كشف الغمة ، ج۲، ص۲۰۵، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۲۰۶، الکافي ، ج۶، ص۶، من لا یحضره الفقیه ، ج۳، ص۴۸۱، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۲۰۱، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۱۹، عدة الداعي ، ج۱، ص۸۹، الوافي ، ج۲۳، ص۱۲۹۸، الوافي ، ج۲۳، ص۱۲۹۸، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۳۶۵، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۳۶۷، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۳۶۷، ، الکافي ، ج۶، ص۷، الوافي ، ج۲۳، ص۱۲۹۸، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۳۶۷، ، تفسير نور الثقلين ، ج۳، ص۶۱، تفسير كنز الدقائق ، ج۷، ص۲۲۳، تحف العقول ، ج۱، ص۳۸۲، بحار الأنوار ، ج۷۵، ص۲۶۹
[14] . روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۶۹، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۲۱۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۱۶
[15] . بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۸، المناقب ، ج۳، ص۳۸۰، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۱۳۲، بحار الأنوار ، ج۴۳، ص۲۷۹، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۴۴، ، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۴۴۷، تفسير الصافي ، ج۴، ص۲۷
[16] . الکافي ، ج۶، ص۵۰، تهذيب الأحكام ، ج۸، ص۱۱۳، السرائر ، ج۳، ص۵۹۵، الوافي ، ج۲۳، ص۱۳۸۵، وسائل الشیعة ، ج۲۱، ص۴۸۱،، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۸۶، مستدرك الوسائل ، ج۱۵، ص۱۶۹، بحار الأنوار ، ج۱۰۱، ص۹۸، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۸۶، الأمالی (للصدوق) ، ج۱، ص۲۸۸، روضة الواعظین ، ج۲، ص۳۶۷، غرر الحکم ، ج۱، ص۳۷۴، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۶۲، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۶۷، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۳۷۸، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۶۵
[17] . الفضائل ، ج۱، ص۲، الروضة في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ، ج۱، ص۱۴۸، اثبات الهداة ، ج۳، ص۴۴۷، بحار الأنوار ، ج۴۰، ص۲۷۴، نوادر المعجرات ، ج۱، ص۱۱۰، عیون المعجزات ، ج۱، ص۲۴، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۱، ص۲۴۷
[18] . بحار الأنوار ، ج۴۵، ص۱۳، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۸۴، المناقب ، ج۴، ص۹۹، عوالم العلوم ، ج۱۷، ص۲۷۳
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الحُجَّةِ بْنِ الحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلَى آبائِهِ فِي هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَ قائِداً وَناصِراً وَدَلِيلاً وَعَيْناً حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيها طَوِيلاً.
هر چه قدر دوست داریم که ظهور حضرت را ادراک کنیم و جزء یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم، امشب که شب عاشوراست لشکر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از اردوگاه امام حسین علیه السلام، لشکر گیری می کند. هر چه قدر دوست داریم امشب امام حسین علیه السلام نامه ی ما را به عنوان سرباز امام زمان امضا کند و این حقیقت را ادراک بکنیم، صلوات اول را بلند مرحمت کنید.
مجالس حضرت، زیارت حضرت است. انشاءالله همه زائر هستیم در این شب ها اما عشق و زیارت کربلا هم با دل ما به گونه دیگری رابطه دارد و عشق دیگری –طلب دیگری– هم برای او هست هر چقدر مشتاق زیارت حضرت هستیم و هر قدر محتاج شفاعت حضرت هستیم صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید.
صلوات بر محمد و آل محمد دل حضرت زهرا سلام الله علیها را خرسند می کند. تمام عشق و علاقه یمان را به حضرت با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی / چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی / به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم / همه جا به هر زبانی، بود از تو گفتگویی / غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم / تو ببر سر از تن من، ببر از میانه، گویی / به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم / شده ام ز ناله، نالی، شده ام ز مویه، مویی / همه خوش دل این که مطرب بزند به تار، چنگی / من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی / چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی / چه شود که کام جوید ز لب تو، کامجویی.
خطابمان به امام زمان است که امشب منتظرش هستیم که مجالس امام حسین علیه السلام فرج را نزدیک می کند. این ناله ها ظهور را نزدیک می کند این عشق ها، محبت ها و اجتماعات آماده می کند دل ها را برای فرج.
شود اینکه از ترحم، دمی ای صحاب رحمت / من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی / بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت / سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی / همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا / تو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی
این اشک های ما نهری است که می جوشد از چشمه ی چشم ما که امام زمان را نازل می کند بر وجود ما که بنشیند در کنار این نهر روان اشک های ما.
تو قدم به چشم من نِه، بنشین کنار جویی / نه به باغ ره دهندم، که گلی به کام جویم – هیچ جذبه ای، گشایشی برای من نشده [است]– نه به باغ ره دهندم، که کلی به کام جویم / نه دماغ اینکه از گل شنوم به کام، بویی. خدایا می شود لابه های ما، تضرع های ما در این شب ها، در مصیبتی که بر اولیای تو وارد شده، ما را به تو نزدیک کند، ما را مشابه کند با یاران امام زمان؟
بحثی که امشب انشاءالله در خدمتش هستیم، بحث این است که زندگی منتظر، کسی که منتظر است زندگی اش باید چگونه باشد. باورش باید چگونه باشد. دورانی که ما [در آن] زندگی می کنیم، دوران غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است چگونه در این دوران ما باورمان به مرتبه ای برسد که بتوانیم با اماممان ارتباط ما قوی تر باشد. یک مثلی را ابتدا عرض می کنم؛ ببینید وجود انسان مثل یک درخت تلخی، وقتی که در عادت ها، گناه ها، غفلت ها رشد کرده مثل یک درخت تلخ [است] که وقتی می آید در مجالس امام حسین علیه السلام یا محبت اهل بیت یک پیوند شیرینی به این درخت تلخ زده می شود. یک شاخه ی میوه دار، به این درخت بدون میوه زده می شود. این شاخه ی میوه کم کم رو به بزرگ شدن می رود. در کنار بزرگ شدن این شاخه و تنومند شدن این، باید شاخه های بی میوه ی این درخت را کم کم چه کار کرد، قطع کرد تا این حال غالب این درخت شود. تمام وجود این درخت مثمر شود و ثمردار باشد و آن شاخه های بدون میوه چه شوند؟ جدا شوند.
انسان وقتی که می آید در مجالس اهل بیت، محبت اهل بیت، پیوند شاخه ی میوه دار است که انسان حالا این شاخه در وجودش که رابطه با ولایت است، که این کمال دارد، سرانجام دارد، به خودش پیوند زده [است]. منتها اگر این پیوند را انسان رها کرد، شاخه های تنومند دیگر نمی گذارند این رشد کند. آن ها در حقیقت این را چه کار می کنند، به طوری می شود که کم کم مجدد خشک می شود اما اگر مراقب بود به گونه ای که شاخه های دیگری که داشت این درخت کم کم با هرس کردن، آن ها را یکی یکی کم کرد. هر چقدر آن ها کم شوند این چه می شود؟ بزرگتر می شود و این غالب می شود. حال وجودی انسان، با آمدن در مجالس اهل بیت نظیر این درخت است که پیوند خورد با ولایت، وقتی درخت پیوند می خورد با ولایت، ثمره ی درخت ولایت، همه ی خوبی هاست و ثمره ی شیطان همه ی بدی هاست. این درخت وجود ما، در اثر غفلت ها، عادت ها – نعوذ بالله- معصیت ها، رها بودن ها، گاهی شاخه های درخت شیطانی، جهالت، معصیت، بدی، بد اخلاقی، در آن رشد کرده [است]. این شاخه ی پیوند ولایت که می آید که مثمر ثمر کمالی است، ابتدا خیلی کوچک و تازه شکل گرفته است اگر حواسمان به این نباشد، آن شاخه های بزرگ نمی گذارند این رشد کند.
وقتی محرّم مجالس اهل بیت علیهم السلام تمام می شود، این شاخه شروع به رشد میخواهد بکند، خب مراقبت میخواهد مراقبتش یکی توجه به خود این [است]، یکی کم کردن آن شاخه های دیگر است. لذا اگر بعد از اینکه ما در این جلسات پیوند زدیم وجودمان را با ولایت، که الحمدلله این پیوند بسیار پیوند موفقی بوده که محقق شده چندین شب طول میکشد تا این چه شود؟ کاملاً ریشه پیدا کند، پیوند محقق شود؛ حال باید بعد از این مراقبه کنیم و رها نکنیم، اگر رها کردیم مجدد این از بین می رود. این تمثیل را داشته باشید، حال می خواهیم از این تمثیل استفاده های بیشتری کنیم.
ببینید ما در دوران غیبت قرار داریم. دوران غیبت در نگاه اول به عنوان یک دوران عقاب در ذهن ما شکل گرفته [است] چون مردم لایق نبودند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از اجتماع مردم غایب شده [است] تا وقتی که آمادگی ایجاد شود، برگردد. این از نگاه اول به دوران غیبت. اما در روایات که رجوع می کنیم، می بینیم برای ترسیم صحنه ی غیبت دو بیان مجزای از هم در رابطه با غیبت مطرح [است]. یک بیان این است که دوران غیبت، عالی ترین دوران بشریت است. این یک بیان روایاتی که هست و روایات زیاد هم داریم که الغیبة غیب من عند الله، سر من سر الله، امر من امر الله[1] و توضیحات مفصل.
افضل اهل ایمان در دوران غیبت هستند. بالاترین ایمان در دوران غیبت محقق می شود. این روایات، روایات بیان حقیقت غیبت است. دسته ی دیگری –که حال این ها را عرض خواهم کرد– از روایات می فرماید که غیبت به دلیل ظلم و جور ظالمان است که شکل گرفته و مردم تن داده اند. این بیان در رابطه با غیبت در مورد طول کشیدن غیبت [است] نه حقیقت غیبت. حقیقت دوران غیبت جزء دوران عالی بشریت است به طوری که حتی اگر –حتی اگر– دوران (زمان) امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حاکمیت عادله بود، حکومت عدل بود هم، غیبت برای بشریت لازم بود جزء مسائل حتمی بوده [است] که در روایت می فرماید: لابد للامام من غیبة، حتماً باید غیبت محقق می شد، حتماً. چرا؟ چون در دوران غیبت – دقت کنید مجبور هستم خلاصه بگویم، بحثم دقیق است و در عین حال کاربردی میخواهیم باشد – دقت کنید این قسمت دقیق اولی اش را به کاربردی اش متصل کنیم که دوستان بدانند [که] اگر جلسه امشب تمام شد، باید چه کنند در این دوران؟ وظیفه شان چیست؟ تکلیفشان چیست؟
ببینید در این نگاهی که برای غیبت هست می فرماید که دوران غیبت، دورانی است که کسی ایمانش را حفظ می کند، مانند پنجاه نفر از کسانی که در جنگ بدر به شهادت رسیدند. این قدر سخت است حفظ ایمان. چرا؟ ابتلائات و آن مشکلات و حوادث بسیار سنگین تر است، دقت بکنیم می فرماید مانند هزار شهید بدر و احد است، در بعضی از روایات، حفظ ایمان در دوران غیبت. می فرماید دورانی ست که، آن جا پیغمبر اکرم آه می کشد و بین اصحابش نشست است برای شوق دیدار کسانی که در دوران غیبت هستند. اصحاب پیغمبر می گویند: آقا مگر ما یاران شما نیستیم چطور می گویید آه آه شوقا الی لقاء اخوانی[2]، برادرانم را چه قدر مشتاق هستم ببینم؛ مگر ما برادران شما نیستیم؟ حضرت می فرماید شما اصحاب من هستید. برادران من کسانی هستند که در دوره ای می آیند که در آن دوره ما را نمی بینند، امامشان را نمی بینند، پیغمبرشان را ندیده اند اما آن قدر باور،شان قویست، ایمانشان بالاست، بدون اینکه ما را ببینند به یک چیزهایی که در کتاب ها نوشته و می خوانند و می شنوند، به همان ها ایمان پیدا می کنند و ما را باور می کنند آمنوا بسواد علی بیاض[3]، به یک سیاهی هایی که نوشته شده [است] در کتاب ها می خوانند، ایمان پیدا می کنند. این ایمان غیر از –آن جا می فرماید– آن است که شما دیده اید ما را، مهر و محبت پیغمبر را، حالات پیغمبر را، آن صفای [پیغمبر را] ، وقتی دیدند چه شده است؟ علاقه مند شدند، شوق پیدا کردند، چون دیدند اما این ها با شنیدن ایمان می آورند؛ دیدن خیلی قوی تر است. کسی که با دیدن ایمان می آورد، خب این ایمان راحت تر است تا وقتی کسی نبیند. می فرماید شما دیدید و ایمان آوردید آنها ندیده ایمان آوردند. چون ندیده ایمان آوردند، ایمانشان بالاتر است.
سپس چرا غیبت؟ چرا ندیدن؟ برای این است –آن ها را فهرست وار می گویم تا به آن نتیجه [برسم]– که دوران غیبت می خواهند حقیقت امام را به ما معرفی بکنند. ما در دوران حضور حضرات معصومین، هر کسی با حضرات کار داشت حرکت می کرد از شهرش، دیارش به سمت مدینه. اگر حضرت در مدینه بودند که بعضی از حضرات در مدینه بودند یا به سمت عراق اگر حضرات [در عراق بودند] – آن هایی که در عراق بودند- برای دیدن حضرات. می رفتند و می دیدند، کارشان انجام می شد و برمی گشتند. اما در دوران غیبت به ما می گویند، هرجا که هستی، هرجا که هستی، رابطه با امام مثل بهره مندی از خورشید پشت ابر است. خورشید پشت ابر با وجود اینکه قرص خورشید دیده نمی شود اما آیا نور خورشید به عنوان بهره مندی از آن، همه جا را فرا گرفته است یا نگرفته؟ همه جا هست روشن است هوا، درست است مثل وقتی که ابر نیست روشنی به آن روشنایی نیست اما روشنی هوا با وجود خورشید و حتی ابر روشنی هوا روشن است.
می گوید در دوران غیبت امام را همه جا ببینید اگر می خواهید بروید خدمت امام زمان نمی خواهد از شهرتان راه بیفتید بروید مدینه یا در حقیقت کوفه یا نمی خواهد آنجا بروید برای دیدن امام –زیارت ها سر جایشان آن زیارت های حضرات معصومینی که از دنیا رفتند و مزارشان [هست]– دیدن امام حی حاضر، می گوید هر جا که بودی، امام حاضر است. می گوید در دوران غیبت می خواهد آن وجود سعی امام، وصی امام که همه جا را پر کرده [است]، او دیده شود و رابطه برقرار شود.
لذا در روایات دارد که متعدد خدمت حضرات رسیدند و سوال می کردند از حضرات که چه زمانی پس فرج می شود؟ چه زمانی آن منتظر ما ظهور می کند؟ حضرات می فرمودند: امام را بشناسید، اگر امام را شناختید، دیر یا زود بودن این مسئله به شما ضرری نمی رساند خیلی حرف بلندی است. ببینید روایات این بحث در این مسئله، خیلی زیاد است. من اگر بخواهم فقط دو سه مورد آن را برای دوستان عرض کنم که می فرماید از امام صادق علیه السلام، مفضل می گوید که من شنیده ام از امام صادق علیه السلام یقول من مات منتظر لهذا الامر، اگر کسی از دنیا رفت در حالی که منتظر بود نسبت به ظهور حضرت کمن کان مع الحجة، من اسم و قیام کننده را نمی آورم که ادب را رعایت کنیم در بلند شدن، مثل حجت ما می ماند، مثل این می ماند که با اوست در خیمه اش. منتظر، بودن در خیمه است با امام زمان، منتظر. منتظر یعنی کسی که در هر لحظه حالش چیست؟ حال در حقیقت ارتباط با امام است و دنبال امام است. می گوید كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ، لَا، نه فقط در خیمه بلکه بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالسَّيْفِ[4]، مثل این است که در مقابل پیغمبر، با شمشیر از پیغمبر دفاع کرده [است] و جنگیده [است] در کنار پیغمبر. از این دست روایت الا ماشاءالله است و نشان می دهد، منتظر حالش، حال جنگ است. دقت کنید شاید هفت هشت مورد روایت من فقط اینجا نوشته ام. کسی که منتظر است حالش حال چیست؟ رزمنده است و جنگجو.
حال ما الان حال جنگجو است، حال ما؟ اگر میفرماید کسی که منتظر باشد کانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ پیغمبر است یا در روایت بعد می فرماید کمن کان فی فسطاط حضرت بلکه کان کالمقارع بین یدیه بسیفه، مانند کسی است که مقابل حضرت با شمشیر می جنگد لا بل کالشهید معه[5]، حتی مانند کسی است که شهید شده است در کنار حضرت. آیا حال ما، این حال است؟ احساس می کنید حالتان حال یک کسی است که در جبهه در حال جنگ است آن هم در اوج جنگ نه دوران رکود جنگ، دوران [اوج] جنگ. اگر این حال را احساس کردید، معلوم می شود منتظرید. آن وقت این جنگ با چیست؟ چه وقت انسان احساس کند حالت جنگی دارد؟ از درون انسان اولاً این جنگ با صفات بد است. با صفات بد مقابله کردن نمی شود که فقط حال آدم بگوییم بد است و دوست نداریم شان، [به این شکل که صفات بد] نمی روند. شیطان تمام توانش را، جنودش را، لشکرش را بسیج کرده است که ما را گول بزند. خواب ندارد. آن وقت می شود ما در حال غفلت، بی حالی با تمام کارهای دیگری که داریم و سرمان گرم است، سپس بگوییم منتظریم، می گوید که نه نمی شود.
آمدید در مجالس امام حسین علیه السلام، بگوییم یا اباعبدالله ما در اثر غفلت، میزان وجودمان که ترازوی وجود ماست، که تشخیص خوب و بد را می دهد، ضعیف شده [است]. عادت ها باعث شده که ضعیف شده و چون ضعیف شده آمده ایم خدمت شما، با اشک، با در حقیقت شرکت در مجالس شما میزان وجودمان را تنظیم کنیم. چگونه تنظیم کنیم؟ می گوییم شما میزان مطلق اید، ملاک کامل خوبی و بدی فعل شماست حق و باطل کاملاً در رابطه با شما آشکار شده [است]، حق آن است که شما انجام دادید و باطل هم آن است که مقابل شماست. آمده ایم در مجالس امام حسین، میزان شویم، دوباره تنظیم بشویم با وصل شدن به امام حسین فطرت ما که انحراف پیدا کرده بود، حال مجدد مرزهایش نسبت به خوبی و بدی پررنگ شود. وقتی مرزهایش پررنگ شد، آن موقع می تواند در مقابل بدی بایستد، آن موقع می تواند خوبی را، شوق بیشتر به آن پیدا کند.
لذا منتظر کسی است که تمام بدی را با تمام نفرت مقابل آن بایستد و تمام خوبی را با تمام اشتیاق همراه او شود و به طرف آن برود اگر خواستید ببینید درجه ی انتظارتان چه قدر است، ببینید به خوبی و بدی چه قدر اشتیاق دارید. ببینید این کاملا معیار دارد دیگر، در روایت می فرماید: ما اصل کل خیر هستیم و فروع ما است هر نیکی نحن اصل کل خیر و من فروعنا کل بر، بعد می فرماید و من البر، از نیکی، توحید هست، نماز هست، روزه هست، کظم غیظ است، انسان می گوید اگر یک موقع میبینید در حال عصبانی شدن هستید در یک جایی نسبت به مومنی، همسرتان، خانه تان، دوستتان، مومن دیگری، می گوید کظم غیظ، ملاقات ما است، کظم غیظ یعنی خشم فرو نشاندن ملاقات ما است. روایت می فرماید کظم غیظ ملاقات ما است. مقابلش اگر انسان غضب کرد، عصبانی شد، دنباله اش چیست در ادامه اش می فرماید و اعدائنا اصل کل شر، و تمام بدی ها مربوط به اعداء ما است. سپس می فرماید از جمله خشم مربوط به اعداء ما است. سپس آخر این روایت می فرماید: کذب من زعم انه معنا، دروغ می گوید آن کسی که ادعا می کند با ماست اما و هو متمسک یا نظیر این بفروع اعدائنا[6]، به شاخه های درخت دشمنان ما خودش را متصل کرده باشد اما بگوید من از شما هستم. می گوید نمی شود، این دروغ است. اگر ما به خوبی رسیدیم، احساس کردیم این خوبی، همانطور که این روایت می فرماید امام است، ارتباط با امام است، ملاقات با امام است.
دوران غیبت یعنی دورانی که انسان امام را در هر خوبی ببیند، باور کند و ببیند. اگر یک مشکلی را از مومنی می بیند بلافاصله باید به دنبال حل آن برود –ببینید اینجا ملاقات با امام است– اگر یک کار خیری از او بر می آید، بلافاصله قدم بردارد و بگوید این ملاقات با امام است و اگر یک کار بدی می بیند، از آن با تمام وجود متنفر باشد و بگوید این ملاقات دشمنان امام است میخواهیم ببینیم در لشکر امام حسین هستیم یا نیستیم، فکر می کنید آن هایی که در لشکر امام حسین نبودند در لشکر کفر بودند، چطور به لشکر کفر رفتند؟ ابتدا یک ذره به شاخه های دشمنان متصل شدند مثل بدی هایی که در وجود بوده است؛ سپس آرام آرام این ها ریشه دار شد.
همانطور که عرض کردم پیوند ولایت وقتی به این درخت می خورد باید ریشهدار شود تا همه ی درخت را فرا بگیرد از آن طرف هم، گاهی پیوند شیطانی به این درخت می خورد و سپس مدام ریشه دار می شود و همه ی درخت را می گیرد، همه درخت را می گیرد، او هم بیکار ننشسته است، دارد پیوند می زند با هر عمل بدی که از ما سر می زند. حال با این نگاه که دوران غیبت، دوران تجلی امام است در همه ی خوبی ها و دیدن امام است در همه خوبی ها، ملاقات با امام است در همه ی خوبی ها و دشمنی با دشمنان امام است در همه ی بدی ها و اگر کسی باور کرد هر بدی که سر راهش قرار گرفته –این ها روایات است که من خلاصه اش را خدمتتان عرض می کنم، تماش روایت است که خدمتتان عرض می کنم– هر بدی از کوچک تا درشت، ملاقات دشمنان امام است، دست دادن با دشمن امام است.
می شود ما بیاییم در مجالس امام حسین علیه السلام اما دستمان در دست دشمنانشان باشد سینه بزنیم و با همین دستی که سینه زده ایم، به سر زده ایم، این دستمان را در دست دشمنان امام بگذاریم، می شود؟خجالت آدم نمی کشد اینگونه؟ اگر این باور را پیدا کنیم، تنفر ما نسبت به گناه چقدر می شود، نسبت به بدی چقدر می شود؟ هروقت دیدیم دارد پیش می آید احساس کنیم که چیست؟ دست دشمن امام حسین است که به سوی ما دراز شده و می خواهد دست ما را بگیرد. چقدر خودمان را حاضر هستیم دور کنیم که، دست قاتلین امام حسین اصلاً در دست ما قرار نگیرد، دشمنان او در دستمان قرار نگیرد و اگر خوبی پیش می آید ببینیم که دست امام است که به سوی ما دراز شده [است]. این که من می گویم در روایات می فرماید وقتی شما صدقه می دهید، خدا از شما می گیرد صدقه را. می فرماید بعد از اینکه صدقه دادید دستتان را چه کار کنید؟ دستتان را ببوسید به صورتتان بکشید چون مسّ کرده چرا؟ خدا دست ماده جسمانی ندارد اما این دست در نظام وجودی چه شد وقتی صدقه داد؟ مبارک شد، بیعت کرد، پیوند خورد با یدالله با دست خدا. امام این گونه است، می فرماید اگر کار خوب پیش آمد، لذا می گوید المنتظر لامرنا، کسی که منتظر امر ماست کالمتشحط فی دمه[7]، مثل کسی است که مبارز و مجاهد است، آن رزمنده ای است که در خون خودش غلط می زند. واقعا در مقابل شیطان و جنود شیطان ایستادن جنگیدن است، ﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّةَ﴾، درست است؟ که این ﴿فَيَقۡتُلُونَ وَيُقۡتَلُونَ﴾[8]، این ها می کشند و کشته می شوند در این جنگ این اشتراء و خریدن جانی که برای مومنین خدا خریدار است، جنگ در آن است، مقاتله در آن است. جنگیدن در مرحله ی اول و نظام درون ماست با تمام ریشه های شیطانی و جنود ابلیس [است]. لشکر دارد شیطان با تمام قوا و لشکرش به ما حمله می کند اما خدا به ما توان داده [است] با پیوند به ولایت بتوانیم در مقابل تمام جنود ابلیس بایستیم. این پیوند ولایت قدرتی به انسان می دهد که امام می شود مدافع ما، آن وقت هر چقدر امام بیشتر شناخته شود، شوق انسان به امام بیشتر می شود. اصلا تنفر انسان به جایی می رسد نسبت به بدی –دقت کنید- هر چقدر امام بیشتر شناخته بشود، تنفر انسان به جایی می رسد نسبت به بدی معصوم می شود، از بدی عصمت پیدا می کند، عصمت عملی. یعنی مومن به جایی برسد به عصمت عملی می رسد. امام عصمت عملی و عصمت علمی دارد، یعنی تشخیصش هم همیشه صحیح است و عملش هم همیشه معصومانه است. اما مومنین به جایی می رسند که در تشخیص ممکن است اشتباه کنند اما آنچه را که فهمیدند درست است حتماً انجام می دهند و از بدی حتماً دور هستند.
خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت [را]، ایشان فرمودند که گاهی بعضی در همین جا به عصمت رسیدند که ما می شناسیم آن ها را، به عصمت رسیده اند. اگر انسان باور کرد انتظار یک جنگ است، حالت جنگی می گیرد، حالت جنگی مراقبه می خواهد. من یک بار خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض کردم آقا جان؛ خیلی بی باک شده ایم یک تشری به ما بزنید یک مقدار حواسمان جمع شود. ایشان فرمودند: که اگر انسان در یک جایی قرار بگیرد که از همه طرف دشمن این را محاصره کرده باشد، در میدان جنگ دوستانی که در آن دوره بودند به خصوص جنگ کردستان، کسانی که در جریان کردستان بودند، آن اوایل انقلاب، می دانستند محاصره شدن یعنی چه، تو ارتفاعات مختلف دشمن کمین گذاشته از آنجا دارد ما را می بیند با دوربین های مختلف و تفنگ های قوی، قناسه های قوی تو را می بینند تو آنها را نمی بینی ولی می بینی در جایی افتاده ای که از همه طرف تیر به سمتت دارد می آید. ایشان فرمود اگر انسان در یک جایی قرار بگیرد که از همه طرف محاصره شده باشد و تیر به سمتش می زنند هر قدمی که می خواهد بردارد چگونه بر می دارد؟ چه مقدار باید محاسبه و مراقبه و توجه داشته باشد که هر قدمش به گونه ای بردارد که از این تیرها در امان باشد. سپس می فرمودند مگر قرآن نفرموده، که شیطان وعده؛ ﴿لَأٓتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَيۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡ﴾[9]، من سراغ اینها می روم و رهایشان نمی کنم. از مقابلشان سراغشان می روم و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ. در روایت دارد که و من فوقهم و عن تحت ارجلهم، از بالای سر و از زیر پا.
اگر واقعا میدان جنگ است و آمده ایم اینجا به عنوان لبیک به امام حسین علیه السلام که ما لشکر شماییم یا لیتنا کنا معک، یا لیتنا کنا معک یعنی ما آماده جنگیم و آماده کارزاریم. می گوید اولین کارزار و قتال باید در این صحنه صورت بگیرد تا لشکر امام حسین بشوید. اگر لشکر امام حسین این گونه شکل گرفت یار امام زمان و جزء جنود امام زمان می شویم و به خصوص در روایات دارد که اگر اجتماعی بر این مسئله شکل گرفت و افرادی مجتمعا خواستند که – به اصطلاح – یار و منتظر باشند فرج زودتر و نزدیک تر محقق می شود تا وقتی که تک تک می خواهند کار بکنند.
وقتی این اجتماعات و جمع صورت گرفته؛ اینجا آمدند و این مسئله را مطرح کردند، البته این بیشتر[موثر است]. حال از باب اینکه فرمودند من این را هم عرض بکنم؛ – تا دوستان می خواهند مشغول شوند- هیئت یکی از آن مجالسی است که احیاء امر اهل بیت است و قطعا هر چقدر که انسان در رابطه با احیاء امر اهل بیت قدم بردارد یک نهضتی است که از زمان آدم سلام الله علیه به عنوان نبی اول شروع شده احیاء امر الهی، الی یوم القیامه – دوستان برای جمع کردن اقدام بکنند- ادامه دارد. این ادامه داشتن یک نهضت متصلی است. این نهضت متصل، ما به عنوان یک کسی که می خواهیم در این دوره ای که هستیم این اتصال را قطع نکنیم. ما هم در اتصال حلقه اتصال باشیم. مانند زنجیره ای که این حلقه های مختلف دارد ما هم حلقه ای از این زنجیره باشیم.
هر چقدر که می توانید و می خواهید خودتان را متصل کنید به این حلقه. بُریدن از مال اول است و قبل از جان است و یک مجاهده است و یک مرتبه از [جهاد است]. لذا دارد که شیطان –وقتی انسان دستش را می برد در جیبش- دست به کار می شودو می گوید نه، اختلال ایجاد می کند. هر چقدر که می توانید ان شاءالله و از کم هم مضایقه نکنیدو نگویید کم است؛ نه در این درگاه کمش زیاد است. زیاد هم دادید خوب است ها نامفهوم36:06 اما اگر کسی امرش دائر است بین اینکه ندهد یا اینکه زیاد بدهد، می گوید نه، بده و کم هم داری کم بده. بده و کم هم بده. این کم دادن؛ خود همین کم هم تاثیر خودش را در وجود انسان می گذارد و لذا مخارج هم زیاد است و اینها عده ای اند که قیام کرده اند و این کار را کرده اند؛ آن وقت هر چقدر آثار هدایت این جلسات در وجود افراد بگذارد همه کسانی که کمک کرده اند شریک در آن هستند. مشاع اند یعنی این گونه نیست که من [این مقدار کم کمک کرده ام] می گوید شریک در این هستید.
لذا از دست ندهید این شراکت را و حواستان باشد که فرصت ها می گذرد و بعد انسان پشیمان می شود اگر ببیند حقیقت این کمک کردن را که در تثیبت ولایت چه مقدار تاثیر داشته بعدا پشیمان می شود ولی راه بسته است. ان شاء الله خدا به همه تان برکت بدهد و به همه تان بی نیازی از غیر بدهد و به همه تان قدرت تمکن کمک های زیاد بدهد صلواتی بفرستید.اللهم صلّ علی محمد و آل محمد.
خب پس با این نگاه منتظر یعنی کسی امام را در تمام صحنه و لحظه به لحظه زندگی اش می بیند و چون در لحظه به لحظه زندگی ما یا عمل صالح جلوی روی ماست یا عمل ناصالح. نگویید عمل صالح زیاد [پیش روی ما نیست] عمل صالح یعنی اینکه شما صبح که از خواب بیدار می شوید، پدر و مادر و همسر و فرزند را که می بینید یک سلام با محبت[بدهید] این یک عمل صالح است. یک نگاه با محبت یک عمل صالح است. در خیابان آمده اید با محبت با مردم برخورد کنید. من به دوستان می گفتم این ماشین ها که دارند می روند بعد از [مراسم] و راه بند می شود و شلوغ می شود، گفتم ببین –یک بنده خدایی که ما خدمتش بودیم- چه قدر تو ادب داری، می بینی یکی می خواهد بیاید و جلوتر برود چون نگاهت این است که اینها همه شیعیان اهل بیت هستند دیگر تو راه می دهی به او و می گویی من به خاطر امام حسین می گویم بگذار جلوتر برود. می توانید همین گذاشتن و رفتن ساده است نه اینکه بایستیم و راه را ببندیم ها؛ اما حالا یکی می خواهد بیاید و عجله دارد و زودتر می خواهد برود؛ می گوید عیبی ندارد بیا تو هم برو.
کسی می گفت ماشینی آمد از من سبقت گرفت، دیدم بد جوری از من سبقت گرفت و خوشم نیامد گفتم الان می روم و می پیچم مقابلش یا از او سبقت می گیرم، دیدم پشت شیشه ماشین نوشته یا فاطمه الزهرا، گفتم فاطمه جان به عشق تو اصلا نمی روم تو جلو باش. ساده هست ولی همین در زندگی اظهار محبت به اهل بیت می شود.
غذا می خواهد در خانه بپزد می گوید خدایا من به عشق امام حسین این چند روز هر چه غذا می پزم به عشق زینب سلام الله علیها غذا می پزم، حمام می روم می گوید من امشب که می خواهم بروم مجلس امام حسین علیه السلام حالا که می خواهم بروم حمام غسل زیارت می کنم و با غسل زیارت می روم مجلس امام حسین علیه السلام که زائر با غسل باشم. آنقدر عمل صالح ریخته دم دست ما – از کوچک تا بزرگ – که کسی نمی تواند بگوید یک لحظه من خالی است حتی کسی که نفس المهموم لهمنا عبادة؛ کسی قصد کرد بیاید در مجلس امام حسین یا در این ایام حالش حال گرفته بود؛ گرفته بود به خاطر جریان امام حسین، می گوید نفس کشیدنش عبادت است. نفس المهموم لهمنا عباده، کسی که غصه می خورد در این ایام به خاطر مصیبت هایی که بر ما وارده شده، نفسش هم عبادت است. دیگر نفس نفس هم می شود عبادت باشد.
حال اگر کسی نفس نفسش شیطانی بشود [این هم] می شود. نفس نفسش هم [شیطانی است]. پس خلاصه بکنم و تمام بکنم ما در این دوران غیبت می خواهیم امام را لحظه لحظه ملاقات کنیم و اگر کسی این حال برایش پیش آمد که امام را در همه چیز – در خیرات – دید برایش غیبت برداشته شده و فرج محقق شده است و این را می گویند فرج شخصی.
پس این گونه نیست که ما محروم باشیم از فرج و بگوییم الان نشده است و محروم شده ایم؛ نه برای هر کسی راه شخصی او باز است. و راهش هم این است که امام را در همه خوبی ها ملاقات بکند و وقتی مومنین را می بیند بگوید این مومنین همه ظهور امام اند چون بالاخره اعمال صالح انجام داده اند، ایمان دارند، همه ی این ها ظهور امام اند. من احترام به امام – هرچه می خواهم بکنم- به مومنینی که می بینم احترام می کنم. لذا می فرمایند شما که به خدا [نمی توانیندخدمتی بکنید. روایت هم هست، امام رحمة الله علیه فرموده بودند، امام فرمودند ما که به خدا نمی توانیم خدمتی بکنیم اما الخلق عیال الله[10]، مردم عیال خدا هستند هر چقدر دوست دارید به خدا خدمت کنید به عیال خدا خدمت کنید و هر چقدر دوست داریم به امام نزدیک بشویم به مومنین محبت کنیم. سخت است، راه دور است؟ شما به عنوان یک امر کاربردی از اینجا – از همین جلسه – احساس کنید که امام را در هر خوبی می توانید ملاقات کنید و ببینید و واقعا هم این است و هر مومنی را که می بینید هر چقدر شوق دارید به امام خدمت کنید به آن مومن خدمت کنید. لذا می بینید سختی ها راحت می شود و مشکلات راحت می شود و شرح صدر انسان زیاد می شود و تحمل انسان بالا می رود و یک نگاه دیگری برای انسان ایجاد می شود.
خب، عشق را افسانه کردی یا حسین/ عقل را دیوانه کردی یا حسین/ در ره معبود بی همتای خویش/ همتی مردانه کردی یا حسین/ تا قیامت در دل اهل ولاء/ منزل و کاشانه کردی یا حسین/ گرد شمع بی زوال خویشتن/ عالمی پروانه کردی یا حسین/ جان و مال و هستی خود را فدا/ در ره جانانه کردی یا حسین/ جرعه نوشان مِی توحید را/ سر خوش از پیمانه کردی یا حسین/ خویشتن را بهر صهبای شهود/ ساقی میخانه کردی یا حسین/ عالمی را در عزای خویشتن/ تا ابد غمخانه کردی یا حسین.
امشب شب عاشوراست. همه غم ها و غصه ها و مصیبت ها و فشارها؛ همه در وجود امام حسین علیه السلام رژه می رود و همه آنها در منظر و محضرش است اما بالاتر از همه اینها حال اوست با خدا.حال اوست با خدا.
دیوانه خداست. مست خداست. امام حسین علیه السلام آمدند درب خیمه ها بعد از آن جریانی که وداع با علی اصغر بود و شهادت علی اصغر سلام الله علیه از خانم ها خداحافظی کردند وقتی می خواست حرکت بکند و سفارش ها را به آنها کردند قدری که جلو آمد دید از درون خیمه صدایی می آید و به دنبالش مهلا مهلا یابن الزهرا[11]. مقداری بایست و آرام تر برو. بر می گردد می بیند که زینب سلام الله علیهاست. می گوید آن سفارش مادرم را می خواهم انجام دهم قبل از رفتن به میدان. امام می ایستد و آن سفارش هم محقق می شود اما بعد که دوباره می خواهد حرکت بکند می بیند مرکب حرکت نمی کند نگاه می کند می بیند سکینه مقابل مرکب ایستاده، پیاده می شود، سکینه را در بغل می گیرد. عرض می کند به پدر که تسلیم شدی تو هم. می گوید سکینه جان چه کنم اینها رها نمی کنند. می گوید پس ما را برگردان به حرم جدمان. می گوید اینها اجازه نمی دهند. سکینه وقتی شروع به گریه می کند امام می فرماید سکینه جان با گریه هایت دل من را نسوزان. بعد از این وقت گریه برای شما زیاد خواهد بود.
به هر صورتی که هست از خیمه خداحافظی می کند و با اهل خیمه وداع می کند. به میدان می رود. حساب کنید یک نفر است با این همه – چندین هزار لشکر- خوشی ها و خوشحالی های آنها که دیگر عباس در اینجا نیست. هلهله و شادی هایی که عباس دیگر نیست. دارد که امام در یک صحنه جنگ به هر طرف می رفت لشگر عقب می نشست. این رفت و برگشت ها آنقدر تکرار شد. با هر فاصله ای می آمد درب خیمه و می گفت لا حول و لا قوه الا بالله. اهل خیمه خوشحال از اینکه صدای امام را شنیدند و زنده است. در وسط میدان امام خسته شد یک لحظه ای ایستاد روی مرکب که خستگی رفع کند، یک نفسی بکشد اما نانجیب با سنگ بر پیشانی حضرت زد. لباس مبارک را به سمت بالا بردند تا خون پیشانی را پاک بکنند آن نانجیب، حرمله تیر سه شعبه را در کمان کرد. تیر را به سینه حضرت، تیر زهرآگین را به سینه حضرت زد به صورتی که حضرت تیر را از پشت درآوردند و دستشان را در جای تیر که خون از آنجا فوران داشت گذاشته و خون را به سمت بالا پرتاب می کردند.
اما تیرباران از هر سو شروع شد و دیگر حسین طاقت ایستادن بر اسب و نشستن بر اسب را نداشت. ناگهان دیدند حسین از اسب به زمین افتاد. اسب بی صاحب به درب خیمه ها آمد صدای شیهه ی اسب که آمد خانم ها از خیمه ها بیرون ریختند و زین واژگون و یال خونین اسب را که دیدند، صدای ناله و صدای شیون زن ها به آسمان رفت به دنبال اسب به سمت میدان آمدند، اما وقتی که رسیدند چیزی را دیدند که و الشمر جالس علی صدره[12].
صلی الله علیک یا اباعبدالله.
[1] . علل الشرایع ، ج۱، ص۲۴۵، كمال الدين ، ج۲، ص۴۸۱، الاحتجاج ، ج۲، ص۳۷۶، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۸۱، الوافي ، ج۲، ص۴۲۴، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۴، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۹۱، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۶۰۲،، كمال الدين ، ج۱، ص۲۸۷، إعلام الوری ، ج۲، ص۲۲۷، الیقین ، ج۱، ص۴۹۴، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۲۱، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۲۲۶، اثبات الهداة ، ج۵، ص۷۶، اثبات الهداة ، ج۵، ص۲۷۲، بحار الأنوار ، ج۳۸، ص۱۲۶، بحار الأنوار ، ج۵۱، ص۷۳، تفسير نور الثقلين ، ج۱، ص۳۹۵، ، كمال الدين ، ج۲، ص۳۸۴، إعلام الوری ، ج۲، ص۲۴۸، كشف الغمة ، ج۲، ص۵۲۶، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۱۴۳، الوافي ، ج۲، ص۳۹۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۹۵، بهجة النظر ، ج۱، ص۱۴۲، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۷، ص۶۰۶، مدینة معاجز الأئمة علیهم السلام ، ج۸، ص۶۸، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۲۳
[2] . مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۶۴
[3] . من لا یحضره الفقیه ، ج۴، ص۳۵۲، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۴۳۳، الوافي ، ج۲۶، ص۱۶۸، بحار الأنوار ، ج۷۴، ص۴۶،، جامع الأخبار ، ج۱، ص۱۸۰، كمال الدين ، ج۱، ص۲۸۸، وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۹۲، اثبات الهداة ، ج۵، ص۶۶، اثبات الهداة ، ج۱، ص۲۷۸، مستدرك الوسائل ، ج۱۷، ص۳۰۰، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۵
[4] . المحاسن ، ج۱، ص۱۷۴، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۶، المحاسن ، ج۱، ص۱۷۳، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۵، الإمامة و التبصرة ، ج۱، ص۱۲۲، كمال الدين ، ج۲، ص۳۳۸، منتخب الأنوار ، ج۱، ص۷۹، اثبات الهداة ، ج۵، ص۸۶، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۴۶، ، المحاسن ، ج۱، ص۱۷۳، الغيبة (للنعمانی) ، ج۱، ص۲۰۰، كمال الدين ، ج۲، ص۶۴۴، أعلام الدین ، ج۱، ص۴۴۹، الوافي ، ج۲، ص۴۴۱، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۶، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۳۹، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۵۸، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۵، ، الکافي ، ج۵، ص۲۲، الوافي ، ج۱۵، ص۷۸، وسائل الشیعة ، ج۱۵، ص۴۷،
[5] . المحاسن ، ج۱، ص۱۷۳، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۶، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۴۰، كمال الدين ، ج۲، ص۶۴۴، الوافي ، ج۲، ص۴۴۱، الصراط المستقيم ، ج۲، ص۲۶۲، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۶، الکافي ، ج۸، ص۸۰، الوافي ، ج۵، ص۸۳۳
[6] . وسائل الشیعة ، ج۲۷، ص۷۰، الکافي ، ج۸، ص۲۴۲، شرح الأخبار ، ج۳، ص۹، تأويل الآيات ، ج۱، ص۲۲، الوافي ، ج۵، ص۱۰۶۷، تفسیر البرهان ، ج۱، ص۵۳، بحار الأنوار ، ج۲۴، ص۳۰۳
[7] . تفسير فرات ، ج۱، ص۳۶۶، بحار الأنوار ، ج۶۵، ص۶۱، الخصال ، ج۲، ص۶۱۰، تحف العقول ، ج۱، ص۱۰۰، بحار الأنوار ، ج۱۰، ص۸۹، ، نوادر الأخبار ، ج۱، ص۲۵۰، بحار الأنوار ، ج۵۲، ص۱۲۳، كمال الدين ، ج۲، ص۶۴۵، الوافي ، ج۲، ص۴۴۱
[10] . الکافي ، ج۲، ص۱۶۴، الوافي ، ج۵، ص۵۳۶، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۳۴۱، الفصول المهمة ، ج۳، ص۳۸۲، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۳۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۳۸۸،، الأصول الستة عشر (ط – دار الشبستری) ، ج۱، ص۱۰۲، الأصول الستة عشر (ط – دار الحدیث) ، ج۱، ص۳۰۷، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۳۸۸، ، المجازات النبویة ، ج۱، ص۲۲۸، بحار الأنوار ، ج۷۲، ص۶۶، فقه الرضا علیه السلام ، ج۱، ص۳۶۹، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۰۷، المجازات النبویة ، ج۱، ص۲۲۸، دعائم الإسلام ، ج۲، ص۳۲۰، الأشعثیات ، ج۱، ص۱۹۳، النوادر (للراوندی) ، ج۱، ص۱۱، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۱۶، مستدرك الوسائل ، ج۷، ص۵۶۸، ، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۴۱۰، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۱۰۱، عوالي اللئالي ، ج۱، ص۳۷۲، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۳۹۱، ، بحار الأنوار ، ج۹۳، ص۱۱۸
[11] . جمله «مَهلاً مهلاً ، يَابنَ الزهراء!». گفتنى است كه اين جمله، حتّى در منابع ضعيف هم يافت نشد. شهادت نامه امام حسين عليه السّلام، محمد ی ر ی شهر ی ، محمد، ج1، ص57.
[12] . مصباح الزائر ، ج۱، ص۲۲۱، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۲۳۱، المزار الکبير ، ج۱، ص۴۹۶، بحار الأنوار ، ج۹۸، ص۳۱۷
در این مورد یک بازخورد بنویسید