بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
الحمدلله رب العالمین و الصلاه و سلام علی محمد و آله الطاهرین (اللهم صل علی محمد و آل محمد) و لعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
الحمدلله که خدای سبحان توفیق دوباره به ما داد تا در محضر آیات اهل بیت باشیم و تکرار می کنیم که روایات اهل بیت در محضرش قرار گرفتن زیارت اهل بیت است و لذا اگر انسان می خواهد به محضر روایات وارد شود باور به اینکه به زیارت اهل بیت می رود چون کمال وجودی که اهل بیت اظهار می کنند کلماتشان است و اگر انسان به دیدار جسم حضرات هم می رود برای این است که از محضر کلمات حضرات بهره مند باشد که آن عصاره وجودی حضرات است و نظام روحی برکات وجودی حضرات است و لذا امروز که ما این مقدار خدا بهمان توفیق داده است که در محضر روایات اهل بیت باشیم باور به اینکه به زیارت اهل بیت وارد شدیم و حضرات را در روایاتشان زائر هستیم و همراه می شویم و ملاقات می کنیم این باور هرچقدر جدی تر بشود مراقبه ی در بهره مندی هم بیشتر می شود انسان بهره مند تر هم می شود حال وجودی انسان در بهره مندی شدیدتر می شود تا وقتی که انسان روایات را منفصل از صاحبش می بیند و جدا می بیند و این ها را غائب می بیند متصل دیدن و الان در محضر بودن این باور و باورمندی که آن ها با روایات حاضرند، متصل اند و الان ما داریم در محضر آن ها تعلیم پیدا می کنیم و که انهو داریم از لبان حضرات می شنویم و می خوانیم با این نگاه انسان را به یک مراقبه دیگری وادار می کند ما باور داریم که غائب این ها مثل حاضر این ها ست و با توجه به اینکه یسمعونک کلامی یرون مقامی یردون سلامی این ها را باور داریم و با این باور به روایاتشان وارد می شویم که به محضر حضرات وارد شدیم و این ها جدا و منفصل نیست و لذا هر چقدر این نگاهمان قوی تر باشد بهره مندیمان به همین نسبت بالاتر می رود خودش یک طهارت است که اگر لا یمسه الا المطهرون که مس با طهارت باعث بهره مندی می شود این مراقبه یک طهارت است که انسان باور می کند که این ها با روایاتشان همراه هستند و لذا طهارت وجودی انسان در مراقبه این حال خودش یک توجه ویژه است چون مراتب طهارت تا توحید اعظم کشیده می شود از مرتبه طهارت ظاهری وضو و غسل آغاز می شود تا طهارت کبری و طهارت عظمی که سبحان الله و الحمد الله و لا اله الله و الله اکبر را که الله اکبر را طهارت اکبر می دانند و توحید اکبر و لذا این مراتب طهارت در خود مواجه هم تاثیر گذار است در بهره مندی با این نگاه شاکریم خدای سبحان را که هر روز به محضر حضرات می رسیم و به ما این توفیق را داده است به عنوان طلبه امام صادق (ع) در محضر نور روایات نورانی و خود حضرات باشیم هر روز و این زیارت است و توفیق زیارت است و این باور باعث می شود انسان حالش در آمدن به جلسه زیارت به آمدنش در محضر روایات خیلی متفاورت بشود که انهو دارد قدم به قدم و نفس به نفس انسان دارد به سمت زیارت بالاتر و نزدیک شدن بیشتر قدم بر می دارد مثل کسی که دارد به مزار حضرات می رود که هی نزدیک تر می شود آنجا تپش انسان بالاتر می رود مراقبه انسان بیشتر می شود و لذا گفتند وقتی به زیارت حضرات می روی به هر اتفاقی که آن اطراف براتون می افتد تا می رسید به عنوان یک پیک و رسول نگاه کنید همش ببینید با شما چی کار دارد اینجا هم از همان سنخ است انسان باید ببیند با انسان چی کار دارد لذا با این نگاه ان شاءالله به خصوص هر کدام از این روایات که وارد می شویم یک زیارت جدیدی است و هرچه قدر بهره مند شویم زیر قبه قرار گرفته ایم یعنی اجابت در آن است که زیر قبه فهم و عمل به این روایات قرار بگیریم یعنی دست نوازششان را به سر ما کشیدند که قدرت فهم روایت و بعد عمل به روایت را پیدا کرده باشیم این ها را ساده نگیریم آن وقت چقدر انسان انسش با روایات بیشتر می شود تا وقتی که انسان غائب از این باشد و نگاهش نگاه غائبانه باشد که یک روایتی است که داریم می خوانیم و یک حرف خوبی است داریم می شنویم خیلی متفاوت است بقیه ی مولفین هم به مقدار مراقبشان با کلماتشان حاضرند به مقدار مراقبشان و آن ایمانشان . اما اینجا ایمان تام است و لذا ارتباط تام است و پیوسته است دست آن ها در این ارتباط بسته نیست. اما خیلی ها نه کلماتشان گسسته شده دیگه ازشان و جداست ازشان و روحشان در آن ذیل کلمات حاضر نیست چون آن کلمه طاهر صادر نشده بودش در هم حد گسسته است اما کلامی که طاهر از وجودی سر می زند و آن وجود، طاهر باقی می ماند . کلام به مولفش و گویندش و متکلمش ارتباط دارد امداد می شود جریان فیض به واسطه ی این کلام جاری می شود بر وجود شنونده و خواننده از طریق آن گوینده با این کلام جریان پیدا می کند چون فیض ارتباط و اتصال دارد خب این هم برای توجه به قدردانی از این روایاتی که ما در محضرش هستیم و چقدر باید ناز بکشیم و چقدر باید مشتاق باشیم که ما داریم میایم ناز بکشیم که خدایا چه طور شاکرت باشیم چه طور ما اینجا بتوانیم شکر این نعمت را بتونیم بجا بیاوریم چقدر به ما نعمت دادی که در محضر این روایات باشیم خب باز هم :
بسم الله الرحمن الرحیم
کافی شریف کتاب الحجه باب 108 روایت 80 ام
اینجا هم در سوره آل عمران آیه 180 ام اینجا هم در کافی شریف روایت 80 ام هستیم اینم ان شاء الله با امام رضا (ع) که هر دو 8 دارد و بابش هم 108 است ان شاءالله اینجا که عنایت ویژه امام رضا (ع) باشد اگر روایتش هم از امام رضا (ع) بود و شروع می کردیم دیگر ویژه بود. در روایت 80 ام که رسیدیم در این باب که روایات این باب بیان مصداقی دین بود که قرآن یک حقیقت مصداقی است که مفصل راجع به این گفتگو کردیم چون این مقدمه قبلی را گفتیم دیگر این مقدمه را وارد نمی شویم وگرنه بحث با همین مقدمات آنوقت به سرانجام می رسید ولیکن وارد این روایت می شویم ، روایت می فرماید که «عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَيْثٍ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ )ع( عَنْ قَوْلِ اللَّهِ : أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها» که خیلی آیه، آیه ی زیبایی است و جزء غرر آیات قرآن کریم است . این روایت شریف که این آیه را در مقام بیانش برآمده می فرماید قال فقال وقتی سوالی از این آیه کردم حضرت فرمودند که امام صادق (ع) فرمودند که : قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَصْلُهَا که اصل ریشه است گاهی ریشه را اصل می گیرند چون دهان درخت ریشه درخت است که اخذش از آنجاست قرارش بر آنجاست همه ی هستی این درخت بر ریشه اش مبتنی است لذا اصلها گاهی اصل را ریشه می گیریند گاهی اصل، حقیقت خود درخت را می گویند اصل درخت ولی خب اینجا در مقابل بقیه که قرار داده ریشه محسوب بیشتر است که رسولها رسول خدا اصلها اصل آن است و امیر مومنان فرع و تنه ی آن است و همچنین الْأَئِمَّةُ (علیهما سلام) مِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا أَغْصَانُهَا که شاخه های این درخت هستند وَ عِلْمُ الْأَئِمَّةِ ثَمَرَتُهَا میوه های این درخت، علوم حضرات هستش وَ شِيعَتُهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَرَقُهَا برگ های این درخت هم شیعیان حضرات هستند هَلْ فِيهَا فَضْلٌ آیا در این درخت، دیگر چیزی باقی ماند اضافه ای در کار است اگر بگوییم اضافه ای در کار است یعنی چیز دیگری که اضافی باشد دارد این درخت که ما نگفته باشیم نه هَلْ فِيهَا فَضْلٌ . قَالَ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ نه قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُولَدُ مومن فرزند به دنیا می آورد فَتُورَقُ وَرَقَةٌ فِيهَا در این برگ جدیدی روییده می شود وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنْهَا. مومنی از دنیا می رود ورقه ای از این می افتد و می ریزد این اصل این روایت است که نظیر این روایت شاید چندین روایت دیگر با تفاوت هایی که هرکدام از آن تفاوت ها هم خودش زیبایی خاص خودش را دارد اما نکته ی اصلی تشبیه این مسئله به درخت است که تعبیر این است که این یک واحد است حقیقت از پیغمبر گرفته تا حضرات معصومین علیهم السلام و تا مومنان حتی علم ائمه در اینجا به عنوان یک درخت دیده شده آن هم نه درختی در آخرت چرا؟ چون می فرماید که یکی که میمیرد ورقی از این درخت می افتد یکی که به دنیا می آید ورقی به این درخت اضافه می شود، برگی به این اضافه می شود درست است که کسی که اینجا از دنیا می رود برگی از این درخت می ریزد اما این برگ نظام بدنی این مومن است که جدا می شود از روحش و لذا در روایات داریم که در برزخ هم این درخت هم ادامه دارد ارواح مومنین در برزخ هم به درختی آویزان هستند که این هم نشان می دهد که درست است که این روایت و این درخت در دنیا است که دیده می شود و همه ی این تاثیرات را باید در نظام دنیایی نگاه کرد و همه را تبین کرد که این بودن، بودن درختی در دنیا است همچنان که بودن درختی در نظام برزخی هم داریم در نظام قیامت و بهشت و جهنم هم در بهشت همه ی مومنان در جوار ائمه هستند لذا در آنجا هم جوار مطرح است که باز ارتباط است جوار جوار ظاهری نیست دیگر در آنجا جوار به مقدار ایمان است یعنی هر کسی با حضرات هم جوار است به مقدار ایمانش هم جوار است یعنی ممکنه کسی منا اهل البیت که بشود تمام جوار را داشته باشد اما تمام جوار او مانع از جوار دیگران نیست این نگاه که در تمام این مراتب ارتباط وحدت هی قویتر هم می شود یعنی از دنیا این وحدت برقرار است که یک شجره است نگاه شجری توش هم ارتباط و وحدت خوابیده هم نمو و رشد خوابیده این ارتباط وحدت که از ریشه تا تنه و ساقه ها و بعد ثمره و برگ ها با هم چقدر زیباست و یک درخت بودن انسان احساس بکند که در هر حالی متصل است به این درخت یعنی وقتی کسی وارد ایمان می شود به این درخت متصل شده و لذا دائم دارد از ریشه اصل تغذیه صورت می گیرد که وحی بر پیغمبر اکرم نازل می شود و این تنه این حقیقت فرآوری شده وحی را که مبینش حضرات هستند و این از طریق این تنه به ساقه ها و از ساقه ها به ثمرات این میوه های این درخت و برگ های این درخت می رسد این باور و این نگاه هر حکمی که به انسان می رسد علمی که برای انسان ایجاد می شود می بیند که همین الان از جانب ریشه که رسول است تا ساقه که امیر المومنین (ع) است تا شاخه ها همه در کارند تا این به این برسد یعنی منفصل نمی بیند همین یک حکم فرعی را که انسان مطلع می شود، می بیند تمام این نظام همین الان در کار است نه قبلا بوده درخت زنده است همین الان این از رسول خدا به امیر المومنین (ع) به حضرات معصومین و به واسطه ی آنها به این رسیده است این نگاه و باور که ارتباط را ببیند در تلقی برای انسان و عمل به آن فرع خیلی موثر می شود این ها را حیف که ما در حد مفهوم فقط بهش نگاه می کنیم خوشمان می آید که می شنویم اما در وجودمون به مرتبه عمل و مراقبه کشیده نمی شود وقتی که انسان یک فرعی را دارد انجام می دهد تصور و تصدیق به فایده و عمل به او را برای خودش محقق می کند این مراحل را نمی بیند این حال توش انجام نمی شود محضریت را ادراک نمی کند درست است ؟ احساس رشد این برگ را در ارتباط با این درخت نمی بیند که این برگ به این درخت متصل است چنانچه که برگ های دیگر هم متصل اند خودش را هم تنها نمی بیند همه برگ ها را به این درخت متصل می بیند و همه این برگ ها را با ثمرات و شاخه و تنه و ریشه یکجا ببیند . این آن وقت همان حقیقت دامنه دار که یک شان، یک حقیقت است یک شئون دارد آن تعبیری که در روایت آمده بود از امام باقر (ع) در بصائر بود خیلی زیبا بود شاید جابرابن یزید جعفی بود آنجا بیان اینکه جابر نقل کرد از امام باقر (ع) که حضرت فرمود که پیغمبر اکرم دامنه وجود حجت الله را گرفته و بعد فرمود که ما حجت النبی را گرفتیم و شیعیان ما، حجزه ما و دامنه وجود ما را گرفته اند بعد آنجا فرمود فکر می کنید خدا رسولش را کجا می برد رسول آن اهل بیتش را که حجزه او را گرفتن کجا می برد و اهل بیت در حقیقت شیعیانی را که دامنه ی وجود آنها را گرفته اند کجا می برد آنجا دارد اگر اشتباه نکنم جابر دست زد روی دست 3 بار گفت چی “دخلناها و رب الکعبه” داخل شدیم در بهشت با این نگاه و رب الکعبه قسم باور کرد دید یعنی دید اگر این حجزه و این دامنه ی وجودی را گرفتن تا آنجا و خدا هم با رسولش چه خواهد کرد و بقیش دخلناها و رب الکعبه که قسم خورد سه بار که داخل شدیم با این نگاه این باور است یعنی دیدن آن مسئله است آنوقت این روایت دارد ترسیم می کند ما در هر رکنی که داریم انجام می دهیم داریم ارتباطمان را با این درخت محکمتر می کنیم چنانچه یک برگ وقتی ضعیف است یک طور اتصال دارد هرچه برگ قوی تر می شود اتصالش محکم تر می شود یا نمی شود؟ اتصال محکم تر می شود هرچه قدر این برگ دورتر بشود رو به زردی می رود رو به جدا شدن می رود تا به جایی می رسد که خشک می شود این مردن، مردن حیات مادی اش نیست این مردن، مردن قطع ارتباط است که وقتی قطع ارتباط می شود این از این درخت مرده است ممکن است جدا شدنش از این درخت متصل شدنش به شجره خبیثه هم باشد چون آن طرف هم درخت است. شجره خبیثه هم درخت است که در تعبیر قرآن هم این است وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ (آیه 26 سوره ابراهیم) که آن مانند شجره خبیثه است که مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ آن چی هست؟ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ که آن ریشه ندارد که دائما وجود او را عالم وجود بخواهد او را از امداد غیبی بکند مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ با اینکه آمده بالا اما مالها من قرار این فرعها فی السما هم نیست مال آنها اما مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ هست که قرار ندارد آن هم چی دارد برای خودش تنه ای دارد که ائمه ی جور هستند آن هم ساقه ها و برگ ها و ثمراتی دارد، آن هم رشد دارد و نمو دارد چون شجره است با اینکه مالها من قرار است اما شجره است علامت شجره بودن اصلا شجره و نبات اساسش بر نمو است رشد است دائما طراوت بعد طراوت است لذا می گوییم که نبات اساسش نامی بودن است رشد داشتن است فصلش چی هست ؟ نمو هست این نمو اساس هست در اینجا. لذا انسان در این رابطه نموش ریشه دار است کسی که به شجره طیبه وصل است نموش ریشه دار است که تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها است که این تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها تعبیر این است که این اکلها و این ثمراتش که كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها است یعنی هر فعل انسان دائما حکمی دارد که اطاعت از آن حکم، اتصال بالاتر است لذا تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ هر لحظه این چی دارد ؟ ثمره دارد، به اذن رب هم ثمره دارد هر اطاعتی رشد جدید است نمو جدید است که تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها این ها خیلی زیباست نمی دانم تطبیقی که، قدرت تمثیلی که خدای سبحان ایجاد کرده که این ضرب المثل کرده به یک درخت آنوقت آن بیانی که بارها عرض شده خدمت دوستان، تطابق انسان است با همه ی هستی که همه ی هستی ظهور انسان است . نه اینکه عالم خلق شده انسان را خلق کرده خدا . بعد آمدند دیدند اتفاقا بعضی چیزها قابل تطبیق بر انسان است بعد آمدند تطبیق کرده باشند نه خدای سبحان غایتش خلقت انسان بوده و هستی را براساس این غایتی که خلقت انسان بوده خلق کرده به عنوان وجود مفصل و گسترده انسان و لذا همه ی هستی بروز و تفصیل انسان است انسان می تواند در هستی تفصیل وجود خودش را ببیند لذا شجره به این عنوان یکی از ظهورات انسان می شود نه تمثیل بعد از واقعه باشد بلکه اصلا برای این خلق شده که این تمثیل را افاده بکند و از اول بر این قرار گرفته خیلی متفاوت است نگاه ، اگر با این نگاه کسی ببیند یا با آن نگاه. که خلق شده این ، بعد آن هم خلق شده بعد اتفاقا یک وجه تشابه هایی هم پیش آمده نه اگر با این نگاه که هستی تفصیل وجود انسان است انسان نگاه کند آن موقع همه را دارد با این نگاه می بیند که این چه وجهی از وجوه انسان را دارد نشان می دهد این خودش یک بیان است آن جاهایی که محکمات روایات ما وارد شده و بیان کردند می تواند زمینه ساز آن جایی باشد که متشابهات است و انسان برایش مجمل است تا بتواند متشابه را به محکم برگرداند تا ببیند هستی چگونه وجود تفصیلی اوست که این سیر آفاقی در این حالت به سیر انفسی بر می گردد که وقتی به عالم و آفاق نگاه می کند آن وقت عمد بصر خودش را می بیند تا چشم کار می کند چی میبیند؟ وجود گسترده خودش را می بیند همچنان که وقتی جبرئیل خواست خودش را به پیغمبر اکرم نشان بدهد دید خافقین را پر کرده عمد بصر می شود چی؟ خافقین . یعنی تمام شرق و غرب عالم وجود جبرئیل پر کرده بود عالم را .این نگاه یکی از شئون پیغمبر جبرئیل است که وقتی که این نگاه را می کند می بیند شرق و غرب عالم وجودش را پر کرد . این همان است که اینها همان ظهور اوست این همان است که این ها مظاهر اوست شئون اوست تجلیات اوست و آن فوق این ها ست و آن فوق این هاست . چون این ها می شوند چی؟ سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض خلق لکم ما فی الارض جمیعا این خلق لکم غایت است دیگر نه فقط خلق لکم تا بخوری، تا سوارش بشوی این هم جزو منافعش است خلق لکم اصلا برای تو خلق شده، همه منافعش، همه هستی اش همه ی وجودش برای تو است اصلا . خلق لکم است درسته؟ سخر لکم است . تحت تسخیر توست این حالا بیانی است که در اینجا دارد می کند (صدای نامفهوم 25:29) بله این تحسب (صدای نامفهوم 25:40) بله من شجره شتی داریم . حالا غیر از اینکه کفر من شجره شتی داریم در نظام انبیا هم داریم که انبیا از اشجار مختلفی هستند و من و علی از شجره واحده هستیم که این هم خودش بیان بعد از بیان است یعنی غیر از اینکه نظام وجودی انبیا یک حقیقت واحد است اما یک اختصاص وحدتی در وجود مبارک نبی گرامی اسلام و امیر مومنان در آنجا. اما در بحث کفار با اینکه تحسبهم جمیعا تو اینها را با هم یک درخت می بینی اما چون ما لها من قرار است این ها چی هستند؟ قلبوهم شتی هر کدام به سمتی دارند می روند. یعنی چون منیت ها و آن انانیت ها در وجود کفار قوی است اتصالشان با هم اتصال ظاهری است لذا شجره (صدای نامفهوم 26:43) بله دیگه . یعنی این وحدت اساس عالم بر وحدت بوده جای وحدت را خدا نظام فطرت این ها را خلق کرده بوده اساس بر این بوده که واحد باشند اما این ها این واحد را دارند متلاشی می کنند. همه دنبال این هستند که آن منیت ها و انانیت هاشان چی شود؟ هر کدام به سمتی دارد می رود و این را دارد از هم جدا می کند قلوبهم حقیقت آنهاست که باعث شتی شدن می شود اما آن نظام زاهدی اولیه شان بر اساس وحدت و اتصال بوده است این ها خودشان را دارند جدا می کنند لذا شجره خبیثه هم همینطوری است چون که خود شجره خبیثه هم بعضی از بعضی خط می گیرند می فرماید إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا (166 بقره) آنجا هم تبعیت هست، آنجا هم ارتباط هست آنجا هم تغذیه بعضی از بعضی هست فکرا و عملا لذا آن ایجاد وحدت اجمالی می کند اما قلوبشان با همدیگر نیست منیت هاشان در آنجا است لذا وقتی که می رسند به قیامت الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ (67 زخرف) با اینکه اخلا بودند اینجا دربست با هم بودند اما حقیقتشان آنجا آشکار می شود که عداوت است. الاخلا بودند اما بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ این اخلا و عداوت خیلی باهم متناقض است متناقض است یعنی این نبود آن است ولی می فرماید این ها با هم جمع می شوند الاخلا که ظاهرا با هم خلد داشتند خیلی هم فدای هم می شدند اما در دنیا همه چیزشان هم برای هم می دادند اما حقیقتشان بر چی بودش؟ بر یک منیت بود که آنجا آشکار می شود یا تبعیت شوندگان از تبعیت کنندگان تبری می کنند که ما اینها را قبول نداریم و همچنین لذا آنجا هم یک نحو وحدت و ارتباط است ائمه الجور است آنجا هم جبر و طاغوت است که نحو ارتباط و تبعیت است این ها به دنبال آنها بودند .خب صدای نامفهوم28:50 نه ورقه و ثمره در عرض هم نیستند ثمره اصل است و ورقه چی هست؟ ورقه مثل یک حقیقتی است که حافظ ثمره است یعنی آنچه که می خواهد از درخت محقق شود اساسش ثمره است درست است؟ اما ورق هم مرتبه ای از ثمره است مرتبه ای. لذا سایه داشتن درخت جزء ثمرات درخت است اما ثمره نهایی آن میوه درخت است که بقا آن درخت هم به همان است لذا برگ ها می ریزند اما ثمره، نوع را باقی نگه می دارد یعنی آن تبعیت اینها خودش دامنه وجودی آنها را حفظ کردن است حامل آن ثمره باید باشند باید آن را انتقال بدهند ربّ حامل فقه إلی من هو أفقه منه که این ها باید حامل باشند لذا در بعضی از روایات هم دارد که فاطمه (س) اکمام این درخت است اکمام غلاف شکوفه است کِم .اکمام یه جمع کُم است یه جمع کِم . جمع کُم به معنای آستین است که می شود اکمام جمع آستین است. اما کِم غلاف شکوفه ، غلاف شکوفه را می گویند کِم . اکمام جمع کِم هم است که غلاف شکوفه .یعنی آنی که شکوفه درون آن رشد می کند بعد باز می شود، شکوفه دیده می شود بعد آن غلاف دیگر دیده نمی شود اما اساس این است که این شکوفه کجا رشد کرد؟ در آن غلافش رشد کرد که آن مثل آن رحمی می ماند غلاف که این شکوفه در درون آن رحم چی شدش؟ رشد می کند و به ثمر می رسد. که در بعضی از روایاتی که آمده است در روایت دیگری که شواهد تنزیل را آورده است خلق الله من انبیا اشجار المختلف و خلقنی و علی من شجره واحده این من شجره واحده هر دو شجره طیبه است اما انبیا و امیرمومنان و پیغمبر اکرم . اما این شجره طیبه یه اوجی دارد یک کمالی دارد که می شود آن کمالش آن شجره ای که پیغمبر و امیر المومنین است مثل این است که این شجره در طول تاریخ هی آمده ثمره داده ثمره داده به لطافت رسیده تا آن ثمر تامش می شود چی؟ پیغمبر و امیرمومنان که شجره خاصی است که یک درخت است دیگر . هر نبی و وصی اش و اوصیایش یک درخت هست. هر نبی با اوصیا خودش یک درخت است. که این می شود اشجار مختلفه که هر نبی با اوصیا خودش درختی است اما این درختان در طول هم می آیند شجره طیبه تا می رسد به شجره طیبه ای که پیغمبر و امیرمومنان است بعد می فرماید که انا اصلها که من اصل آن هستم این حدیث از پیغمبر اکرم هست که انا اصلها و علی فرعها و فاطمه اکمامها که این فاطمه غلاف این شکوفه است جمع است که والحسن و الحسین ثمرتها و شیعتنا اوراقها اینجا امام حسن و امام حسین به عنوان اینکه در زمان پیغمبر اکرم بوده و این دو بزرگوار بودند را می فرماید و شیعتنا اوراقها و من تمسک لحسن من احسانها نجا هر کی به شاخه یعنی هر برگی که به شاخه ای از شاخه ها متصل باشد نجا و من تمسک لحسن من احسانها نجا و من هلک هلاک ابدیا اگر کسی به این شاخه ها متصل نباشد این هلاکت ابدی پیدا می کند در روایت دیگری باز می فرماید سلام بن مستنر نقل می کند از امام باقر (ع) که شجره رسول خداست و فرع شجره امیرمومنان است و حسن شجره فاطمه (س) و ثمرتها الائمه من ولد علی و فاطمه (علیهما سلام) هستند شاخه را حضرت فاطمه (س) می گیرد ثمره را آنوقت چی می گیرد؟ این ها هرکدام قابل بیان خودش است عرض کردیم روایات مختلف آمده که از طریق این ساقه این ثمرات شکل می گیرند بعد صدای نامفهموم33:34 آنکه در حقیقت به ثمره نه شما بفرمایید که ثمره هم خودشان خورشید را میگیرد چون می دانید که خود ثمره هم نور خورشید را می گیرد صدای نامفهوم33:47 بله یعنی آن حافظ یعنی حافظی که در حقیقت هست ثمره است این یکی از بحث هاست می دانید که وجه تمثیل در تمام جهات نیست اما همین هم قابل توجیه است که چطور برگ اگر هوا و آن نور را می گیرد و استفاده می کند تا قائم است به آن ساقه این امکان پذیر است یعنی دارد از آن ساقه ارتزاق می شود که می تواند این کار را بکند از امام قبلی است که دارد این را می گیرد برای امام بعدی زمینه را مهیا می کند این علت فاعلی نیست این علت قابلی محسوب می شود برای ظهور آن امامت بعدی و ثمره ی بعدی جای خودش را دارد بحث صدای نامفهوم34:34 یک وجهی را عرض کردم اول این را عرض کردم گفتم که در تمثیل بعضی از وجوهی که ذکر می شود علت بیان است نه در تمام جهت این را اول عرض کردم اما در عین حال عرض کردم که قابل توجیه هم هست که این را هم بخواهیم استفاده بکنیم که به استساح34:54 و زهد نخواهیم بیوفتیم اما در عین حال این بحث خیلی زیباست در یک روایت دیگری می فرماید که یاد دادن حلال و حرام ها در هر بیانی که از حضرات صورت می گیرد چون می فرماید عِلْمُ الْأَئِمَّةِ ثَمَرَتُهَا در آن روایتی که در کافی بود می فرماید یاد دادن حلال ها و حرام ها در هر بیانی که می شود اون تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها است یعنی بیان اینکه تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها که در ادامه آیه آمده است همان یاد دادن های دائمی است آن هم نه یاد دادن های دائمی به این معنا که یکبار گفتند این باشد ها . هر باری که هر کسی میگوید که در هر حج عمره ای که این ها را یاد می گیرند چون معمولا آنجاها می رفتند دین را یاد می گرفتند هر کسی که می رود و این را یاد می گیرد هر کسی که علم را پیدا می کند می خواهد عمل بکند این تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها است یعنی دائما دارد ثمره می دهد با این نگاه این خیلی زیباست همان بیانی که زنده بودن مرتبط بودن ، دائمی دیدن خیلی کار را زیبا می کند که انسان دائما دارد از ماخذ می گیرد و مرتبط است و متصل است واسطه ها در عین اینکه هستند محذوفند در عینی که وسائط هستند چی هستش؟ وقتی من رسیدم که حکم دین این است از وسائط دارم الان دارم از اصل می گیرم الان مرتبط با اصل هستم این طور نیست که واسط ها حاجب باشند در عین اینکه واسط هست حاجب نیست و متصل می کند چون دارد حکم امام را می گوید که برای ما رسیده ما را به امام متصل می کند امام هم حاجب نیست ما را به رسول می رساند رسول هم حاجب نیست ما را به خدا می رساند یعنی دائما این اتصال چی هستش؟ اتصال خیلی زیباست که انسان ببیند اگر در جایی هم کسی عالم هست دارد بیان می کند خودش را حاجب قرار ندهد جوری در بیان باشد که حاجب نباشد در بیان دقت می کنید یعنی عبور دهنده باشد برای دعوت به خودش نیست به حد خودش نیست به انانیت خودش نیست به مرتبه خودش نیست با اینکه این مرتبه دارد اما به مرتبه دعوت نمی کند می گوید این مقداری است که من فهمیدم اما بالاتر هست شما برید تا برسید تا به اینجا را من فهمیدم اما بالاتر از این هم در کار هست ارتباط را از من عبور کنید در ببیند خودش را نه دیواری که پایش زانو بزنند این روایت شریف حالا دامنه اش خیلی زیاد است عرض کردم که هر چه وارد این بشویم خود طیبه بودن طیب به چه معنا است که خیلی زیباست ما یک طهارت داریم یک طیب که هرکدام از اینها جای خودش حالا دوستان رجوع می کنند روایت دیگری هم در این ذیل هست که این طراوت و تازگی و رشد و نمو و سایه دار بودن و ثمره دار بودن و اینکه انسان دائما در افکارش و اعمالش ارتباط دارد تمام این ها نکاتی است که از روایت در می آید که ارتباطات دائمی است ثمره است آنوقت خود ثمره را در اینجا شجره طیبه بودن را گاهی به توحید گرفتند گاهی به ایمان گرفتند گاهی به حضرات معصومین همه اینها درست است همه اینها با هم اتحاد دارد و اینها با هم اختلافی ندارد یک نکته دیگر هم این است که خیلی زیباست که توجه به اینکه اگر انسان نظام ایمانی داشته باشد، نظام ایمانی انسان مثل یک تعبیری که بعضی از بزرگان دارند مثل یک نورافکن می باشد که نورافکن چه می شود؟ این نورافکن که در خانه روشن شود این پنجره هایی که خانه دارد به مقداری که این نورافکن قوی باشد از این پنجره های خانه چی میشود؟ نور به بیرون تابیده می شود یا نه؟ درون انسان وقتی مومنی ایمان دارد ایمان در درون از طریق اعضا و جوارح که پنجره های وجودی این با بیرون هستند به بیرون تلاولو پیدا می کند لذا افعال انسان نازله ی ایمان انسان می شوند پنجره هایی می شوند که آن ایمان انسان را نشان می دهند پس باید حتما ظهور ایمان در اعمال محقق باشد به مقداری که ایمان در اعمال ظهور پیدا می کند می توانیم ما پی ببریم مرتبه ایمان چقدر است درست است تظاهر هم امکان پذیر است ریا هم امکان پذیر است اما در عین حال شیطان کپی برداری از اصل می کند اگر ریا امکان پذیر است دلیل بر این نمی شود که ظاهر را ما حجت ندانیم ظاهر حجت است لذا در دلایل شرعیه اصل بر این است که ظاهر حجت است مگر خلافش ثابت بشود درسته؟ حکم به ظاهر اصل است مگر خلافش ثابت بشود که آنجا بله به مومن هم خطاب شده مراقب باش عملت ریائی نباشد ریا مبطل عمل است پس این را هم باید مراقبه بکند اگر انسان تصنعی هم چیزی را فعل خودش قرار داد عیبی ندارد که تصنعی فعل خودش قرار بدهد برای اینکه حقیقت بشود این را ابتدا تصنعی قرار می دهد تا حقیقت شود این عیبی ندارد اما تصنعی قرار بدهد تا دیگران خوششان بیاید این بد است اما اینکه انسان تصنعی کاری را شروع بکند با سختی تا کم کم این چی بشود حقیقت بشود این خوب است نماز جماعت دوست نداشته است مثلا به سختی می رود تا کم کم برایش محبوب بشود عیبی ندارد اما می رود تا ببیننش بگویند این هم نماز جماعتی است این خوب نیست آن ریاست خب این هم یک نکته که پس باید این رابطه ی با این درخت و شجره طیبه در اعمال انسان بروز و ظهورش را آشکار بکند مگر جایی تقیه باشد که آنجا انسانی که به این درخت متصل است اما در جایی است که اگر ظهور و بروز داشته باشد این برگ را می کند این برگ را آسیب می زند میگوید نه آنجا اگر تو نذاشتی اعمالت بروز و ظهور پیدا کند مخفیش کردی آن ایمان است آنجا ایمان است خب این هم این روایت شریف کهخیلی روایت زیبایی است که و اگر فرصت می شد من چندین روایت دیگر تازه چند تا را هم اینجا
صدای نامفهوم 41:30 حالا آنکه به معنای پدر و مادری در اینجا هست یا نیست چون انبیا عمدتا از طریق آبایی یا آباءشان انبیا بودند و از موحدین بودند در مورد همه ی انبیا اصل اینکه یک درخت هستند صدق می کند اما اینکه اشجار مختلف هستند تباین نیست که آدم بگوید که حضرت ابراهیم (س) فرق می کند و دیگران جور بله عرض می کنم که خود اینکه نسبت آبا با ابنا باز یک نسبت مستحکم تری است سر جایش محفوظ است اما در کل چی هستند ؟ در کل انبیا مختلف نظام وجودیشان با نظام وجودی پیغمبر اکرم در یک رتبه ضعیف تری است به لحاظ ضعف و قوت و مرتبه است اما نزدیک ترین درخت به وجود پیغمبر اکرم هم از نظام ظاهری و باطنی ابراهیم خلیل (س) است یعنی یکی از جهاتش این نکته آخر را که هم جهت آبایی و هم از جهت وجودی یعنی از جهت وجودی هم نزدیک ترین نبی ،از جهت افق وجودی ابراهیم خلیل (س) است به پیغمبر چون دارد وقتی پیغمبر در روز قیامت بر می خیزد اولین نبی که از انبیا بر می خیزد ابراهیم خلیل است که متصل به پیغمبر است بقیه انبیا به واسطه ابراهیم به پیغمبر متصل اند نه انبیا بعد حتی انبیا قبل هم به واسطه حضرت ابراهیم به پیغمبر چون جهت نظام وجودی، آنجا نظام وجودی است فقط نظام نظام آبایی نیست اما هم از جهت نظام آبایی هم از جهت نظام رحم طینی و رحم ولایی ابراهیم (س) نزدیک ترین رحم به پیغمبر است از جهت وجودی صدای نامفهوم 42:28 بله عرض کردم دیگه وجودی همان شریعت می شود بله صدای نامفهوم 43:35 ببینید یک موقع هست که در استعاره می گوییم اینها همه یک چیز است پس این همه کثرت برای چی یعنی کثرت این ها به درد چی می خورد فقط تعارف می شود یا نه بله صدای نامفهوم 44:22 نه در آنجایی که همزمان است یعنی آنجایی که مختلف است در یک زمان است یعنی ما نه در آنجایی که مثل مثلا یک امام غسن است و ثمره است و فاطمه (س) مثلا کِم است بالاخره در تمثیل باید یک وجهی صدای نامفهوم 44:53 نه نباید ماند اما باید وجهش را پیدا کرد یا نه ؟ خب نزدیک چه طوری نزدیک شود میگفت این شریعت است اما وقتی می آرد می فرماید که شریعت است هر کدام از اینها نقشی دارند نقش هر کدام هم معلوم است خب بله دیگر ما هم داریم همین را می گوییم ما هم برگ هستیم ما هم نقش داریم عرض کردیم که برگ هم در این مسئله نقش داشت یا نداشت یعنی اینکه هر کدام نقشی دارند در این استعاره داریم آن نقش را بیان می کنیم نماندیم در استعاره ما نخواستیم . اما ما یک بیان بالاتری هم قبل داشتیم که عرض کردیم که آنکه عالم ظهور و تفصیل وجود است فوق استعاره است آن جا بحث استعاره در یک مرتبه بیان است اما آنجایی که عالم وجود آن تفصیل وجود انسان است آن دیگر بحث استعاره نیست آنجا بحث ظهور است و تفصیل است آن بیانی که ما داریم می کنیم هم ناظر به استعاره بود هم ناظر به این ظهور و تفصیل است در بحث ظهور و تفصیل دیگه بحث فقط در حد استعاره و تمثیل نیست بلکه نه اتحاد وجودی است آنجا که اتحاد وجودی است بیان علاوه بر شریعت ، وجودی هم می شود علاوه بر نظام روح، جسمی هم می شود یعنی یک نظام روح و جسم را شامل می شود هر دو آنها با دو مبنا راه دارد بله این مبنای تمثیل و استعاره یک مرتبه است اما مبنای بحث آن حقیقت وجودی یک بیان دیگر است که از روایات آن هم در می آید توش خب در این صدای نامفهوم 46:39 بله عرض کردم که هم وجودی داریم و هم استعاره هردو اینکه ضرب الله مثلا این تمثیل است اما در عین حال در یک مرتبه است می آید بالاتر این مسئله را به عنوان تفصیل وجود هم می گیرند هردو راه دارد فرمایش آقا هم درست است نباید آنجا که استعاره است در استعاره بماند می خواهد آن را در تمثیل بزنند تا آدم عبور کند و برسد به مقصد اما در عین حال در یک مرتبه دیگری مقصد را هم همینجا با همین بیان، بیان می کند . خب در روایت بعدی که مثل اینکه وقت گذشت بله؟ ان شاء الله خدای سبحان توفیق باور به این ارتباط و مراقبه ی ارتباط را برامون ایجاد بکند که بفهمیم که ما به این درخت ریشه دار تنه ی ولایت و رسالت و این همه حضرات الان متصلیم و این حقیقت و واقعیت را باور بکنیم و ان شاء الله هر عملی را که داریم انجام می دهیم همین الان اخذ از تنه ببینیم از این ثمره ببینیم و خودمان را ریشه دار ببینیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ، وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ
اولین کسی باشید که برای “شرح اصول کافی، جلسه 441” دیدگاه میگذارید;