بسم الله الرحمن الرحیم

اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً

انشاءالله از یاران، یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم و ما را بپذیرند.

خوب، امروز سالگرد وفات حضرت عبدالعظیم حسنی سلام الله علیه است و همچنین شهادت حضرت حمزه سیدالشهداست. انشاءالله خدای سبحان با محبت ما نسبت به این بزرگوران و علاقه ما نسبت به این بزرگوران، شفاعت آنها را برای ما به دنبال داشته باشد و این مناسبت ها را قدر بدانیم و راهی برای ارتباط با اولیای الهی و تمرین محبت بالاتر قرار بدهیم. لذا به راحتی از این مناسبت ها عبور نکنیم. خود اینها یک تدبیر الهی است که برای ما چیده که اعیاد و وفیات و تولدها و شهادت ها را در زمان های مختلفی پخش کرده تا دائما دلهای ما را با اینها صید کند و وجود ما را محبتی کند. بحثی که در خدمت دوستان داشتیم و جلساتی که تا به حال به مناسبت ماه مبارک رمضان بود و گذشت، در رابطه با تشکیلات اسلامی چند جلسه با مناسبت ایام گذشت. بحث را کم کم، قدری مبنایی تر و دقیق تر می کنیم و انشاءالله تخصصی تر می شود و توقع داریم که دوستان هم نگاه تخصصی تری به بحث داشته باشند و در کنار بحثی که می شود، برای خودشان تمرین، تحقیق و پیگیری قرار بدهند تا انشاءالله این بحث پخته تر شود. ما در جلسه گذشته عرض کردیم که انسان قوای مختلفی دارد که بعضی از آنها را می شناسد و به کار می گیرد و بعضی از آنها را نمی شناسد اما به کار می گیرد و چون نمی شناسد و به کار می گیرد، درست به کار نمی گیرد. قوایی را که می شناسد و به کار می گیرد مثل حواس پنجگانه ما که می شناسد و به کار می گیرد اما قوایی را که نمی شناسد، تعدادشان خیلی زیاد است که الان فرصتش نیست و از جمله آنها که برای بحث ما مفید بود، محبت و بغض است که دو قوه وجودی انسان است که می توانند برای انسان در سیر و حرکتش و تمام کارهایی که دارد، سرعت سیر ایجاد کند و این، دو موتور وجودی انسان است و قابل قیاس با حواس پنجگانه نیست. لذا جلسه گذشته عرض کردیم که انسان با محبت و بغض، فرازمان و فرامکان می شود. نه زمان حاجبش می شود و نه مکان! طبق روایاتی که عرض شد، محبت به آنچه در گذشته بوده، او را قطعا به گذشته می برد و محبت به آینده مثل ظهور و ایام ظهور، انسان را به آینده می رساند. لذا ظرف زمان و مکان، ظرف بدن انسان است نه ظرف انسان. بدن انسان، تاریخ تولدی دارد و تاریخ وفاتی دارد. اما حقیقت انسان، تاریخ تولد و وفاتش مطابق عالم ماده نیست که ” خَلَقَ اللَّهُ الْأَرْوَاحَ قَبْلَ الْأَبدان” از جهت مبدایت و همچنین ابدیت دارد انسان. لذا نه تاریخ ابتدایی انسان، تاریخ بدن است و نه تاریخ انتهایی انسان تاریخ وفات بدنی اوست. انسان با محبت و بغض، نظام روحی خودش را به فرازمان و فرامکان سوق می دهد که نه زمان حاجبش است و نه مکان! و این جزء قدرت های انسان است که اگر انسان این را نشناخت درست آن را به کار نمی گیرد. محبت و بغض را به کار می گیرد اما درست به کار نمی گیرد. لذا محبت ها و بغض ها با همدیگر متعارض می شوند و وقتی متعارض شدند، همدیگر را از بین می برند و انسان را ساقط می کنند. وقتی محبت و بغض همسان نبود، بردارهای هم جهت نبودند، خودشان با همدیگر تعارض پیدا می کنند که تعبیر قرآنی این است: “الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ”. آنهایی که احساس خلت و دوستی شدید هم می کردند، وقتی که قیامت به پا می شود، این خلت ها چون در دایره واحدی نبوده، به لحاظ بهره مندی در دنیا بوده، به لحاظ بدن در اینجا بوده، تبدیل به دشمنی می شود اما ” إِلَّا الْمُتَّقِينَ” که متقین که نظام وجودی شان واحد بوده، محبت هایشان اوج می گیرد. لذا قیامت آغاز زندگی انسانی است. برخلاف آنچه ما فکر می کنیم قیامت پایان زندگی انسان است، قیامت فعلیت یافته زندگی و حیات انسانی است که تازه آنجا اولیای الهی سرخوش هستند که “إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ”. خوب، این نکته ای بود که جلسه گذشته عرض شد که محبت به عنوان فطرت شوق به کمال و بغض به عنوان فطرت فرار از نقص، این دو موتور وجودی انسان هستند که این دو فطرت، انسان را حرکت می دهند. الان این تحلیلی که داریم می کنیم در دایره فردی است و بعد می خواهیم این دایره فردی را توسعه بدهیم که حرکت های اجتماعی و تشکیلاتی، حقیقتی هستند که گسترده شده ی همین فرد هستند یعنی اگر این فرد درست تحلیل شود می فهمیم که فرد هم، فرد نیست بلکه خود فرد هم یک حقیقت مجموعی است که این حقیقت مجموعی، گسترده تر که می شود، یک تشکیلات می شود، یک امت می شود، در حقیقت نوع انسانی می شود، عالم وجود می شود که همه هستی با همین، دائما گسترده تر می شود و یک حقیقت واحد می شود که تشکیلات اسلامی، تطابق تامی با نظام تکوین دارد. یعنی این تشریع تطابق تامی با نظام تکوین، یعنی وجود و آن چیزی که محقق شده، دارد. لذا هرچقدر این تحلیل در شناخت ما دقیق تر صورت گیرد، باعث می شود حرکت های اجتماعی را درست تر، مبنایی تر و مطابق تکوینی که خدا خلق کرده است، پایه گذاری کنیم. نظامی را که خداوند سبحان آفریده، برای حرکت های انسان که می خواهد به سمت کمال حرکت کند، از جمله حرکت های اجتماعی، کاملا آموزنده و درس آموز است. اگر انسان این را خوب یافت با دقت به اطراف خودش و نظام آفاقی نگاه می کند تا نظام انفسی را شکل دهد یعنی این سیر آفاقی که در بیرون است، مبدا سیر انفسی می شود که در درون است.

خوب، در بحثی که امروز داریم میخواهیم به سراغ یکی از شاخه های این بحث برویم و قدری عمیق تر به آن بپردازیم. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان در اوایل جلد دوم، در بحث جهاد، بحث بسیار جالبی را مطرح می کنند هرچند که خیلی مختصر و در حد یک صفحه است اما معانی زیادی را دارد و حقایق اصول متعالی را بیان کرده است. ایشان در آنجا بیان می کند که انسان و بلکه هستی، مفطور بر حب ذات است. مفطور است، یعنی مخلوق است، بر این اصلا خلق شده است. شما نگاه کنید، ببینید از ریزترین چیزی که ما الان در نظر می گیریم، هرچند الان از آن ریزتر هم هست، اما از آنجایی که ما الان همگی راجع به آن تصور و شناخت اجمالی داریم، یک اتم را در نظر بگیرید که این اتم تشکیل شده از پوسته و هسته است که این هسته و پوسته در ارتباط تنگاتنگی با هم یک حقیقت واحد را شکل می دهند که پروتون ها و نوترون ها و در کنار آنها الکترون هایی که پوسته را تشکیل می دهند، یک حقیقت واحدی را شکل می دهند. با اینکه متکثرند، تکثر دارند، اما این تکثر، خودش را با یک وحدتی نشان می دهد. این نکته را در نظر بگیرید که هیچ چیزی در عالم، هیچ ذره ای در عالم، وحدت محضه ندارد غیر از خدای سبحان. هر چیزی که در عالم در نظر بگیرید، وحدتش با کثرت همراه است. حالا این اصل را بعدا انشاءالله توضیح خواهیم داد.

از خود بحث یک اتم در نظر بگیرید که یک حقیقت اجتماعی را شکل می دهد، در ارتباط بین هسته خود با پوسته و درون هسته و با پوسته که حالا به مقدار اینکه عدد اتمی این عنصر چند باشد، از هیدروژن گرفته تا هسته های سنگین تر که شما جلو بروید تعداد نوترون ها و پروتون های درون هسته و الکترون های دور هسته که اوربیتال های الکترونی دور هسته هست، ابرالکترونی، این در واقع یک جمع واحدی را شکل می دهد. این جمع واحد برای خودش بقاءش را می طلبد، بقای خودش را می خواهد. این بقای خودش را که می خواهد در مقابل واپاشی مقاومت می کند. دقت کنید این ها نکته هایی است که تک تک آنها بعدا در نظام تشکیلات اسلامی به کار می آید. یک تحلیل دقیق داشته باشید. این اجتماع در مقابل واپاشی مقاومت می کند. یعنی وقتی که شما می خواهید یک هسته را بشکافید، باید انرژی به آن وارد شود که فوق پیوستگی این اتم باشد تا این هسته شکافته شود. وقتی هسته شکافته شد، البته انرژی زیادی هم که متراکم بوده آزاد می شود. یعنی این انرژی متراکمی که این را نگه داشته بود، حالا که واپاشیده می شود، این انرژی متراکم آزاد می شود. حالا ما الآن نمی خواهیم خیلی جزئی جلو برویم، جزئی تر هم جا دارد اما از اتم وقتی حرکت می کنیم می رسیم به مولکول. وقتی به مولکول می رسیم، اتم های درون مولکول با هم یک پیوندی دارند که این مولکول را حفظ می کنند که اگر این مولکول بخواهد شکسته شود باید انرژی به این مولکول وارد شود که این اتم ها از هم شکافته شوند. خوب، گاهی ممکن است شکافت یک مولکول ساده تر از شکافت یک اتم باشد. پیوستگی درون هسته شاید قوی تر از پیوستگی یک مولکول باشد. همینطور که پیش برویم، مولکول ها در کنار همدیگر یک جسم را تشکیل می دهند. یعنی وقتی شما یک شیء را می بینید، این میز، هوا و هر چیزی که در اطرافتان هست را می بینید، حتما شیء ای است که از مجموعه ای بیشمار از مولکول ها تشکیل شده است که با هم گره خورده اند و در کنار هم قرار گرفته اند. همه این ها ترکیب است. چگونه اینها در کنار هم قرار می گیرند و یک صورت واحدی پیدا می کنند که این صورت واحد در مقابل واپاشی مقاومت می کند. هرچقدر اتحاد این اجتماع و ذرات این اجتماع بیشتر باشد، واپاشی آن سخت تر می شود، مقاومت آن بیشتر می شود، یکپارچگی آن بیشتر می شود. خداوند سبحان اساس نظام وجود را با همین قرار داده است. حتی اگر شما یک موجود تک سلولی را در نظر بگیرید، یک موجود تک سلولی خودش اجزای بیشماری دارد که همان تک سلول را می تواند حفظ کند و باقی بماند. این نکته اول که همه اشیای عالم از جماد گرفته تا ریزجماد، تا برسد به اتم، مولکول تا برسد به یک شیء، برای خودشان یک حقیقت واحده ای می بینند و می خواهند این حقیقت واحده را حفظ کنند. در حیوان و نبات هم همینگونه است. نبات هم یک حقیقت واحده ای دارد. حیوان هم یک حقیقت واحده ای دارد. دائما پیچیده تر می شود، اعضا و جوارحش بیشتر می شود ولی در حقیقت وحدتش باقی است یعنی یک گیاه برای خودش یک وحدتی می بیند که می خواهد آن وحدت را حفظ کند. تا می رسد به یک حیوان، تا می رسد به انسان که انسان هم برای خودش یک وحدتی می بیند. حب ذات نسبت به این وحدت، باعث می شود این شیء باقی بماند. لذا تعبیری که ابن سینا دارد، یک تعبیر بلندی است. ابن سینا می گوید، عشق در سراسر هستی سریان دارد. یعنی از ذرات ریز میکرویی تا موجودات نجومی اختری، عشق در همه اینها سریان دارد و اصلا رساله ای دارد به نام سریان عشق در عالم که می گوید این حب ذات در همه هستی هست و این عشق و محبت در درونشان هست و این باعث بقای آنها نیز می شود.

خوب این نگاه اول! که ما اگر با این نگاه به عالم نگاه کردیم، همه هستی خودش را دوست دارد و لذا دوست داشتن خودش باعث می شود در مقابل واپاشی مقاومت کند. به قدری که قدرت پیدا کند، در مقابل آن مقاومت می کند. هرچقدر مهاجم قوی تر باشد، این ممکن است مقاومتش در هم شکسته شود. علاوه براین، در بسیاری اوقات، وقتی مهاجمی به این حمله می کند، به سادگی دچار واپاشیدگی نمی شود. خداوند سبحان انواع مقاومت و سلاح مقاومتی را در اختیار اشیاء قرار داده است تا اینها بتوانند مقاومت کنند. اصل بر بقای هستی است و محبت بقا در درون همه ذرات هستی قرار داده شده است. خوب، اینها را که دارم می چینم، تشکیلات های ما خیلی لخت و عور هستند و چون این لوازم را ندارند، خیلی به سرعت از هم واپاشیده می شوند. موریانه از درون نفوذ می کند و نسبت به هم کم تفاوت هستند. هرچقدر ارتباط و ائتلاف افرادی که در تشکیلات قرار می گیرند، تشابه شان (که باعث قوام یک تشکیلات می شود که دو جلسه قبل گفته شد) بیشتر باشد، قوام یک تشکیلات، قوام یک شیء بیشتر می شود. این ها را باید به عنوان یک نگاهی در نظر بگیریم که حالا باید به دنبال تطبیق آن با تشکیلات باشیم و تکوین را با تشریع، تطبیق بدهیم تا بتوانیم تشکیلات را شکل بدهیم.

خوب این نگاه اول که همه اشیای عالم، بقایشان را می خواهند و حب ذات دارند و این حب ذات باعث می شود حق خودشان بدانند که باقی باشند و به این حق محبت دارند. این حق به تعبیر مرحوم علامه، یک حق دومی را به دنبال خودش می آورد که این حق دوم هم حق بسیار جالبی است و بیان بسیار زیبایی هم دارد. ایشان می فرماید حق دوم این است که به خودش اجازه می دهد، حق می دهد که در اطراف خودش تصرف کند تا بتواند اطراف خودش را به شکل خودش دربیاورد. یعنی هر موجودی به دنبال این است که اولا خودش را حفظ کند (حب بقا، حب ذات) و ثانیا برای اینکه بقای خودش را تضمین کند، در اطراف خودش تصرف کند و در واقع در مقابل هجوم به خودش حق می دهد. به خودش حق می دهد که در مقابل هر غیری مقاومت کند و این را حق فطری خودش می داند. در انسان حق فطری خودش می داند؛ در حیوان، حق غریزی خودش می داند و در جماد، حق طبیعی خودش می داند. خوب! اگر حق دوم، حق تصرف شد، اینجا آغاز نزاع می شود. تا اینجا وقتی که حب ذات بود، هر چیزی می خواست فقط خودش را حفظ کند، خوب با وجود اینکه نزاع ایجاد می شد، خیلی ساده تر بود. اما وقتی حب بقایش باعث می شود حق تصرف به خودش بدهد، این می خواهد کناری خودش را از صنف خودش کند. یک معدن در دل زمین دائما می خواهد صورت نوعیه اش گسترده تر شود و اطراف خودش را از شکل خودش کند. کناری او هم می خواهد همین کار را بکند که اطراف خودش را از سنخ خودش بکند. در نظام گیاه هم دائما دارد آب را، خاک را، مواد معدنی را جذب می کند که آنها را از سنخ خودش بکند و خودش را بزرگ کند و توسعه بدهد. حیوان هم همینگونه است، دائما با خوردن، تنفس و استفاده از اطراف خودش، دارد خودش را توسعه می دهد که این توسعه دادن در یک مرتبه این است که خود وجود شخص توسعه پیدا می کند و این توسعه با توسعه های دیگر تعارض پیدا می کند. اگر این می خواهد توسعه پیدا کند و آب را از سنخ خودش کند، قطعا آب هم می خواهد در مقابل این مقاومت کند و می خواهد خودش را حفظ کند و این مقاومت ها باعث تعارض هایی می شود. اما خداوند سبحان یک نظام تسخیری را در عالم قرار داده است که در این نظام تسخیر، هر موجودی قدرتی که پیدا می کند را به گونه ای به کار می برد که اطراف خودش را نه از سنخ معارضه و دشمنی از سنخ خودش کند بلکه از سنخ محبت و تصرف تسخیری از سنخ خودش کند. هرگاه این قدرت استخدام گری در موجودات به نحو استخدام شکل گرفت، تعامل صورت می گیرد. اینها که می گویم زبان دادن به شعور هستی است و دارد در نظام تکوین محقق می شود. آب می بیند کمال آب بودن در این است که در ریشه درخت جذب شود و رشد پیدا کند. آب در درون یک درخت آب هست اما آبی است که رشدیافته است. لذا به صورت جذب در درخت که می شود، با شوق خودش را به درخت می رساند تا بقا پیدا کند. درخت خودش را با شوق به حیوان می رساند تا بقا پیدا کند. لذا اگر موقعی حیوان با گیاه ارتباط برقرار می کند، با اینکه هر دو می خواهند بمانند، اما گیاه می داند که بودنش در ضمن یک حیوان از نظر وجودی به نفع اوست. به این، حرکت جوهری استکمالی می گویند که خداوند سبحان در نظام عالم وجود قرار داده است و درخت و جماد و حیوان این را فهمیده اند و یافته اند و می دانند که حقیقت کمالی آنها این است که خودشان را به انسان برسانند و از طریق انسان به کمال برسند. اما اگر بین خودشان تعارضاتی ایجاد شود، یا بین جایی که کمال این موجود نباشد، تعارض ایجاد می شود، دشمنی ایجاد می شود، عداوت ایجاد می شود، مقاومت ایجاد می شود. هرکدام میخواهد دیگری را از بین ببرد به نفعی که خودش بماند. این نگاه می شود عداوت! که اگر یادتان باشد، جلسه اولی که بحث را شروع کردیم جریان هبوط را که در ماه مبارک رمضان مطرح کردیم، گفتیم که هبوط انسان وقتی که هبوط به تن بود، شد هبوط عداوتی: “قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ” چون هبوط اولی هبوط به تن بود. بعد توبه محقق شد، “فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ فَتابَ عَلَيْهِ …”. بعد هبوط دوم که اهبطوا الی الارض است، “فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ”. که این هبوط دوم، هبوط بعد توبه بود. هبوط دوم، هبوط عداوتی نبود. هبوط به تن نبود. هبوط برگشت پذیر بود. چون هبوط برگشت پذیر بود، در حقیقت این هبوط منشا رفتن بالاتر بود که “لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ”. خوب اگر بخواهیم خلاصه بحثی را که تا اینجا داشتیم، عرض کنیم: حب ذات در همه هستی، مفطور و مخلوق است. همه هستی خودشان را دوست دارند و بقای خودشان را می خواهند. تمام هستی با وجود اینکه خودشان را دوست دارند، به خودشان اجازه و حق تصرف در اطراف خودشان را می دهند تا باقی بمانند. حالا اگر دوستان سوالاتی دارند، سوالاتشان را بفرستند. انشاءالله ما در قسمتی از جلسه بحث سوالات را داریم که کمی کاربردی تر شود. اگر بحث امروز کمی انتزاعی است به این دلیل است که خیلی مبنایی است و انشاءالله وقتی در مباحث بعدی تطبیق می شود، معلوم می شود که تحلیل این مبانی چقدر در تشکیلات اسلامی ما به کار می آید.

خوب! با این نگاهی که الان بیان شد، حق تصرف را حق فطری دیدیم. اگر این حق تصرف بر اساس همان قاعده محبتی که خداوند سبحان در نظام خلقت قرار داده است، به کار گرفته شود، دشمنی به دنبال نمی آورد. اما اگر در آن راستا به کار گرفته نشد، به دنبالش دشمنی و عداوت می آید. اگر یک وقتی، نظام بر اساس برآیند همه بردارهاست به یک جهت، در آنجا سرعت حرکت خیلی زیاد می شود. اما یک جایی تعارض حرکات با همدیگر وجود دارد. لذا در قرآن می فرماید که “يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ. وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ . وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ”. این مال این است که تعارض ایجاد شده است. چون وزنه محبت زدن مثل وزنه برداری است که وزنه می زند. وزنه قبلی او را آماده می کند برای وزنه بعدی. هیچگاه هیچکس نمی تواند قبل از اینکه قدرت بر وزنه 100 کیلوگرمی پیدا کرده باشد، وزنه 200 کیلوگرمی بزند، امکان پذیر نیست. در نظام محبتی هم اگر محبت های قبلی درست زده نشود، محبت های بعدی امکان ندارد. یعنی کسی می تواند محبت ولی الهی را بزند و برای این محبت ظرفیت پیدا کند که قطعا در نظام قبلی اش محبت پدر و مادر، محبت دوستان، محبت مومنین را پیدا کرده باشد. طیق روایات ماست، اگر کسی محبت پدر و مادر را نداشت، اختلال در محبت داشت، یقینا نمی تواند محبت ولی الهی را داشته باشد، یقینا طبق روایات چنین است. لذا تعبیر این است که قاطع رحم، خارج از ولایت ماست. خارج از ولایت ماست به این معنی نیست که این شخص می تواند محبت ما را بزند و ما به او می گوییم نیاید. نه! اصلا نمی تواند آن را بزند. اصلا ارتباط برقرار نمی کند. لذا اگر کسی دید که روابطش با پدر و مادرش، با آنچه امر الهی است، درست نبوده ولی توانسته محبت بالاتری را پیدا کند، خدا را دوست داشته باشد، این خدا دوست داشتنش غلط اندر غلط است. لذا در جواهر السنیه فی احادیث القدسیه مرحوم شیخ حر عاملی، در احادیث قدسی عیسی (ع) نقل شده  است که حضرت عیسی (ع) از جایی عبور می کرد، دید شخصی خیلی تزرع کرده، سجده به سوی خدا دارد، گریه و زاری می کند. حضرت عیسی (ع) رفتند و برگشتند و دیدند باز هم این شخص مشغول است. حضرت عیسی (ع) به خدا عرض کرد که این شخص چه می خواهد که حاجتش برآورده نمی شود؟ خدای سبحان فرمود: اگر او تا روز قیامت هم گریه کند، حاجتش برآورده نمی شود، چون از غیر راهی که من گفته ام آمده است، راه من تویی. یعنی قبل از محبت خدا، محبت ولی الهی باید در وجود فرد جا بگیرد تا ظرف محبت الهی امکان پذیر شود. یعنی اگر کسی نتوانست وزنه محبت پدر و مادر و اطرافیان را بزند، نمی تواند وزنه محبت ولی الهی و محبت خدا را هم بزند. در این نگاهی که داریم عرض می کنیم که از محبت ذات شروع می شود، محبت ذات یک وزنه ای است که این وزنه به تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند، اکثر راه کمال با محبت ذات طی می شود. اگر ما می گوییم این محبت ذات را خدا در نظام وجود انسان ها مفطور کرده، مال این است که این محبت ذات، زدن یک وزنه ای است که این وزنه انسان را برای مراتب بالاتر آماده می کند. لذا اصحاب یمین تمامشان با محبت ذات جلو رفته اند. این محبت ذات متفاوت از خودخواهی است که انسان خودش را در مقابل دیگران قرار می دهد. ما در جلسات آینده در این خصوص مفصل بحث خواهیم کرد. این محبت ذات را خدای سبحان در طریقی قرار داده است که دائما توسعه پیدا کند و این محبت ذات ارتباطش را با جریان تشکیلات نشان می دهد. یعنی کسی که محبت ذاتش درست محقق شود، درست پاسخ داده شود، اگر تربیتش در نظام حب ذاتش، اجابت هایش در نظام حب ذاتش درست شکل بگیرد و غلط شکل نگیرد، آن وقت خدای سبحان حب ذات این شخص را توسعه می دهد و در نظام توسعه این شخص می تواند با دیگران کاملا تعامل الهی پیدا کند و آنها جزء شئونش می شوند. یعنی در حقیقت یک نظام وحدتی شکل می گیرد. همانطور که در نظام بدنی، دست و پا و چشم با اینکه مختلف هستند، با اینکه متفاوت هستند، با اینکه متعدد هستند، اما آیا دست و پا و چشم و گوش احساس تکثر دارند؟ اصلا احساس تکثر ندارند. یک احساس وحدتی در اینحا حاکم است که دست در خدمت پاست و پا در خدمت دست است و هر دو در خدمت چشم هستند و هر سه در خدمت قلب هستند و همه اینها با هم در یک تعامل و وحدتی هستند که هم افزایی ایجاد می کند. در حقیقت نظام ارتباط تشکیلاتی مثل یک نظام بدن می شود که در عین اینکه حب ذات است، دست در مقابل هر هجومی نسبت به خودش دفاع دارد و اما اگر نسبت به چشم دارد هجومی صورت می گیرد، دست و پا در عین اینکه می خواهند از خودشان دفاع کنند، از چشم هم دفاع می کنند و خودشان را فدای چشم می کنند و در عین حال خودشان را یکی می بینند و متفاوت نمی بینند. در نظام تشکیلات الهی، تجلی این حب ذات کاملا توسعه پیدا می کند و وقتی توسعه پیدا کرد، آن وقت می بینید که ایثار، گذشت، فداکاری و احسان همه معنای دقیقی پیدا می کند، کاربرد پیدا می کند، راهکار برایشان پیدا می شود. چگونه کنار هم جمع بشویم که عداوت ها کمتر شکل بگیرد و محبت ها بیشتر شکل بگیرد؟ چگونه مشابهت هایمان را بیشتر کنیم؟ چگونه تعامل هایمان در عین تفاوت هایمان با هم شکل بگیرد که این تفاوت ها و تعامل ها به جای اینکه سقوط ایجاد کند، هم افزایی ایجاد کند؟ یعنی یک بدن یک مثال واضحی است. درخت یک مثال واضحی است که برق و ساقه و میوه و ریشه و تمام اجزای یک درخت با اینکه متفاوت هستند، با اینکه در حقیقت متکثر هستند، این ریشه نمی گوید که من در دل خاک هستم و هیچگاه دیده نمی شوم و ثمر بر درخت است و همه به آن به به و چه چه می گویند، پس من چی؟ خیلی زیباست. ریشه هیچگاه سر از خاک درنیاورده است، هیچگاه دیده نشده اما اساس و بنیاد، آن ریشه است. این نگاه که با آنکه او ریشه است و اساس است و اگر صدمه ای به آن بخورد، آن میوه با این صدمه بیچاره می شود و با این صدمه از بین می رود، در حالیکه ریشه هیچگاه دیده نمی شود و اصلا در چشم و رویت نیست اما درعین حال نظام وجودی چگونه اساس قرار داده شده است. اگر ما در حقیقت در نظام تشکیلاتمان باید ریشه داشته باشیم، ساقه داشته باشیم، برگ داشته باشیم، ثمره داشته باشیم، چگونه این کثرت شکل بگیرد، تعاملشان یک درخت واحد بشود که “تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها” که شجره طیبه شود که شجره طیبه ای که “تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها” بشود؟ این خیلی نگاه دقیقی است که خدای سبحان به تعبیری که عرفا دارند، تمام هستی را تفسیر و تفصیل وجود انسان قرار داده است. یعنی انسان تمام هستی و وجودش و تفصیل آن را می تواند در تمام هستی ببیند. لذا سرو در حقیقت نمادی از وجود انسان است و یک گیاه ریز ذره بینی هم در حقیقت نمادی از وجود انسان است. لذا تعبیری که به امیرالمومنین (ع) نسبت داده می شود که “اَتَزعَمُ اَنَّكَ جِرمٌ صَغِيرٌ”، تو فکر می کنی همین یک موجود 70-60 کیلویی هستی؟ یا وزنه را کمی بالاتر ببریم، 90-80 کیلویی هستی؟ “وَفِيكَ انطَوَي العَالَمُ الاَكبَرُ” تمام عالم اکبر در وجود تو خلاصه شده. “انطَوَي” یعنی پیچده شده است، قرار داده شده است. یعنی تو مجمل عالمی و عالم تفصیل توست. تعبیری که دارند، عالم می شود انسان کبیر و انسان می شود عالم صغیر. یعنی اگر انسان با این تعبیر و این باور نگاه کند، آنگاه نه فقط نظام فردی اش اینگونه است بلکه نظام اجتماعی اش نیز اینگونه است، نه فقط در ارتباطات شخصی اینگونه است بلکه در روابط اجتماعی و تشکیلاتی نیز کاملا سوژه هایش در نظام وجود است. ببینید الان در نظام اختراعات یک عنایت ویژه ای در اغلب تحقیقات دارد به بحث های طبیعی می شود که از آنجا سوژه بگیرند و یکسری هاشان مشهور است. الان ساختمان سازی ها بر اساس تحلیل درخت های بلند است. میگویند این درخت بلند ریشه اش چگونه پهن می شود و چگونه بالا رفته است؟ یک درخت هزار ساله در مقابل بادها، زلزله ها، در مقابل تمام شرایط طبیعی پیچیده و آسیب ها چگونه مقاومت کرده است؟ نوع چینش این، نشان دهنده این است که ساختمان سازی باید مطابق این، ریشه هایش، ساقه هایش و تنه اش، باید مطابق این شکل بگیرد. ببینید تنه یک درختی رفته بالا و بعد پهن می شود. یک ساختمان اگر اینگونه ساخته شود که مثل یک تنه درخت، از فضای زمینش کمترین استفاده شود ولی از فضای هوا بیشترین استفاده شود، آن وقت ببینید فضای پایین چقدر قابل استفاده تر است و برای فضای پارک و خیابان کشی ها و … می توان از آن استفاده کرد. چقدر می شود در آن کارهای دیگر کرد و از آن استفاده های دیگر برد. خوب، اینها سوژه دارد. یا مثلا هواپیما هرچه دقیق تر می شود، دارند از پرنده های تیزپروازتر مدل می گیرند. هواپیماهای تیزپرواز از مدل های پرنده های تیزپرواز استفاده می کنند. کاملا اینگونه است. یعنی الان توجه به نظام طبیعت در نظام های علمی برای سوژه سازی برای کارهای انسانی به شدت قوی شده است. حالا اینها خیلی بیان دارد. جالب است ما در نظام الهی خود این را به عنوان یقین می دانیم و آنها به عنوان یک تجربه پیدا کرده اند ولی ما به عنوان یک یقین می دانیم که صانع عالم، مدبر عالم یک واحد است. عالم تفصیل انسان است، لذا سیر آفاقی به سیر انفسی تبدیل می شود. اگر انسان این نگاه را باور کرد و با این نگاه به هستی نگاه کرد، آن وقت مدل های نظام اجتماعی مان را می بینیم. این را بگویم و بعد منتظر سوالات دوستان می شوم که اگر سوالی داشتند، استفاده کنیم. در نظام های دفاع بدنی، می دانید که نظام ایمنولوژی ما در نظام درون بدن ما، پیچیده ترین، زیباترین و در حقیقت دقیق ترین نظام دفاع بدنی است. ورودی از نظام ویروسی و میکروبی که وارد بدن ما می شود، از سه راه امکان پذیر است: یا از راه تنفس است، یا از راه تغذیه است (یعنی گوارش و معده) یا از راه پوست. این سه تا راه ورودی ماست. یا از راه پوست می آیند که سراسر بدن ما را پوشانده است یا تنفس یا گوارش. در مورد هریک از اینها، بدن 5 لایه پدافند جدی دارد که خیلی هم زیباست که اینها را در پزشکی بیان کرده اند و من نیز نزد پزشکان رفته ام و چندبار آن را مطالعه کرده ام که خیلی زبیا و جالب است. خیلی زیباست که در لایه اول که مثلا از طریق انگشت دست اگر زخم شد و ویروسی یا میکروبی وارد شد، این میکروب که وارد می شود اولین سلول های ایمنی ما یک ذخیره عظیم کتابخانه ای آزمایشگاهی دارند که تمام تجربیات گذشته در آن ذخیره است. یعنی احتیاج ندارد که با نظام مرکزی پدافند بدن، ارتباط برقرار کند و از آنجا دستور جدید بگیرد. بلکه خودش اینقدر آمادگی دارد و تمام تجربیات گذشته در این کتابخانه برایش ثبت و ضبط است. بلافاصله با این میکروب ارتباط برقرار می کند و آنتی بادی های ما تجزیه و ترکیبش می کنند. اگر از میکروب های گذشته باشد که تجربه اش هست که ضد آن را دارد، بلافاصله ضد آن را تولید می کند. ببینید حتی اولا شناسایی ویروس که اجازه نمی دهد به راحتی با آن ارتباط برقرار کند، و بعد از شناسایی، تحقیق و برگشت به کتابخانه، که ببیند از کدام نوع بوده است و پس از شناسایی، ساخت پادزهر آن که خودش آن را می سازد و خیلی جالب است؛ پادزهر را می سازد و با آن برخورد می کند. اگر توانست در همان نظام ورودی با آن برخورد می کند و آن را از بین ببرد، تا جایی می رسد که حتی می بیند دیگر نمی تواند و خودش را فدا می کند. اینها خیلی زیباست. انسان می گوید خدایا کاش کمی به ما شعور بدهی تا همین هایی که هست را ببینیم، آن وقت انسان مبهوت می شود که ما چه کار می کنیم. ما چقدر خودخواهی داریم. خدا چقدر عالم را عجیب خلق کرده است. می گوید به جایی می رسد که می بیند خودش نمی تواند، خودش را فدا می کند. یکسری سلول ها می آیند و فداکاری می کنند که اینها بین این مهاجم و بقیه بدن حفره ایجاد می کنند یعنی خودی ها دور این از بین می روند تا این ویروس نتواند تغذیه کند تا رشد کند و بعد هم از دور به آن حمله می کنند و حفره و خندقی هم ایجاد کرده اند که بعد زردابه هایی که می آید سلول های مرده ماست که از زخم خارج می شود، جسد همین سلول هاست که جنگیده اند و مرده اند و دارد خارج می شود. اگر نتوانست، آن وقت عضو ما برای مقابله به کار می افتد و دیگر فقط نوک انگشت ما نیست. اگر عضو نتوانست مقابله کند، یک دفعه همه بدن بسیج می شود. وقتی بدن بسیج می شود اولین علامتش تب است. تب یعنی چی؟ تب یعنی آژیر قرمز که حمله هوایی قطعی است. یادتان هست که در جنگ آژیر سفید، زرد و قرمز داشتیم. آژیر قرمز یعنی موشک پرتاب شده یا هواپیما نزدیک شده به محل شما. تب یعنی حمله دشمن قطعی شده لذا تمام سیستم بدن حالت جنگی به خودش می گیرد. خیلی زیباست. وقتی آرایش جنگی به خودش می گیرد اثرش چه می شود؟ اثرش این می شود که حتی دستگاه های تغذیه انسان که لازم وجود است به حداقل کار می رسد یعنی اشتها به غذا کم می شود. چرا؟ چون قوه هاضمه هم باید در حالت نیمه تعطیل کار کند. تمام بدن بسیج می شود برای ساخت سلول های ایمنی و جنگی می شود، سلول های ایمنی می سازند یعنی کارخانه های بدن تعطیل می شود و تبدیل می شود به کارخانه ساخت سلول ایمنی. ما یک کارخانه ساخت سلول های ایمنی دائمی داریم ولی این در حالت عادی است؛ تولیداتش در حالتی است که می تواند حالت عادی بدن را اداره کند. اما وقتی از حالت تعادل خارج شد، این تبدیل می شود به بسیج همه کارخانه های بدن در تولید به تولید سلول ایمنی که در بدن جهاد اعلام می شود. وقتی جهاد اعلام می شود، بدن حال بی حالی دارد. نمی تواند درست حرکت کند. چرا؟ چون خود اینها توان و انرژی می خواهد و این ها باید تعطیل شده باشد. غذا باید به حداقل کفایت کند. نوع غذا باید غذاهایی باشد که برای بدن راحت تر قابل هضم باشد. نمی تواند آنجا غذاهای سخت هضم استفاده کند. چون این بدن، کارخانه هایش حالت نیمه تعطیل دارد. ببینید با این نگاه چندلایه تهاجمی می گذارد و یک سیستم زیبایی را از آن سلول اولی که کاملا می شناسد و آزمایشگاه همراه با خودش دارد، کارخانه همراه تولید پادزهر با خودش دارد، تمام اینها را به کار می گیرد تا می رسد به سلول ایمنی نهایی و مرکز پدافند ما که همه اینها از آنجا پشتیبانی شود. این یک سیستم فقط منحصر به انسان نیست. در حقیقت در تمام موجودات، سیستم بقایشان پدافند دارد، سیستم ایمنی محافظتی دارند. در گیاه به گونه ای است، در حیوان به گونه ای است، در انسان نیز به گونه ای است و در جماد هم به گونه ای است. خدا به انسان این قدرت را داده که این سیستم ها را بشناسد و مطابق وجود آنها با ایشان برخورد کند تا نه فقط سیستم ایمنی مقابله نکند بلکه احساس کنند این خودی است. چون در درون بدن ما این سلول های ایمنی، آنتی بادی های ما لحظه به لحظه، دائما دارند تمام سلول های ما را آزمایش می کنند. یعنی اینقدر فعال هستند. اینگونه نیست که نشسته باشند تا یک ویروسی بیاید. یکی از کارهایشان تشخیص خودی از غیرخودی است. دائما دارند سلول های دیگر را آزمایش می کنند تا ببیند خودی هست یا خودی نیست. یعنی این آزمایششان دائمی است، یک حرکت فعال جدی! آدم واقعا مبهوت می شود. تولید سلول های ایمنی جزء سخت ترین کارهای بدن است که ما اینقدر راحت و آرامیم و نمی دانیم چه خبر است. لذا پزشکان می گویند از هر 100 تا سلول ایمنی که تولید می شود، در آزمون های سختی که از آنها می گیرند، 95 تا از آنها رفوضه می شوند و دوباره تجزیه می شوند و 5 تا از آنها قبول می شوند. یعنی اینگونه نیست که سلول ایمنی شدن کار ساده ای باشد. سلول ایمنی شدن یک کار بسیار تخصصی است که حتی سیستم بدن برای اینکه سلول ایمنی تولید کند، تولیداتش پس از تولید آزمایش می شوند که آزمایششان به تشخیص خودی از غیرخودی است چون می خواهد خودی را از غیرخودی تشخیص بدهد. تشخیص خودی از غیرخودی که ما امروز اینقدر دشمن شناسی مان ضعیف است و نمی توانیم درست عمل کنیم و همینجا باعث ضربه می شود، در درون بدن مهم ترین و قوی ترین و در حقیقت عظیم ترین سرمایه گذاری های بدن، روی سلول های ایمنی شده است و سلول های ایمنی کارشان چیست؟ تشخیص خودی از غیرخودی، دشمن شناسی و خودی شناسی. این مرز بین دشمن شناسی و خودی شناسی را در بدن عظیم ترین چیز قرار داده اند که ما  هم در یک جلسه عرض کرده ایم که در تشکیلات و گروه ها چگونه باید این را شکل داد و بحث کرد و حالا دنباله دارد. مثل اینکه وقت هم دارد تمام می شود. سوالات آمده است؟ خوب دوستان الحمدلله اهل سوال نبوده اند. مسئله یا خیلی بی ربط بوده است یا اینقدر ساده بوده است که سوالی پیش نیامده است. حالا ما این سه چهار دقیقه باقی مانده را تمام کنیم.

این نگاه دقیقی که در رابطه با سلول های ایمنی عرض کردم، در نظام تشکیلاتی کاملا کاربرد دارد. یک تشکیلات، وقتی تشکیلات می شود که سلب هایش کاملا روشن باشد. یعنی کسی که در درون این تشکیلات قرار می گیرد، سلب هایی است و سلب ها تعارض نیست. سلب ها، شناخت درست است. ما در مورد شناخت درست، در جلسات گذشته حدود 20 دقیقه صحبت کردیم. که اگر میخواهیم یک تشکیلات تعریف کنیم، اساس یک تشکیلات را سلب هایش شکل می دهد. اگر ما عادت کردیم، اثبات ها را می نویسیم که ما این هستیم و می خواهیم این کارها را انجام دهیم. اساسنامه را که می نویسیم بر اساس اثبات هاست. اما عمده آن چیزی که در نظام تکوین شکل گرفته برای اینکه چیزی بقا پیدا کند، نیمی از حیاتش به سلب هاست. ما در روایاتی که آمده خدا را به اسماء سلبیه اش می شناسیم. اسماء سلبیه خدای سبحان معرفت ما را به خدا بیشتر ایجاد می کند چون می گوییم: “لیس کمثله شیء”، خدا مثل ندارد، “لیس بجسم”. این سلب خودش یک بصیرت به انسان می دهد. در نظام وجودی وقتی می گوییم محبت و بغض، علتش این است که بغض سلب هاست و محبت، اثبات هاست. تولی و تبری. اگر سلب ها درست شکل نگیرد، محبت ها درست شناخته نمی شود، حرکت درست شکل نمی گیرد. لذا می بینید اساس اینکه سلب ها درست شکل بگیرد و شناخته بشود یعنی اینکه بگوییم ما این کار را نمی خواهیم بکنیم، یقینیاتی که قرار است نکنیم اینهاست، یقینیاتی که جزء ماموریت ما نیست اینهاست، اگر اینها معلوم شود، آن وقت در ادامه کار خلط پیش نمی آید که این خلط ها باعث شود انسان در حرکت های تشکیلاتی به اشتباه بیفتد.

خوب حالا ما به محضر توسل به اهل بیت علیهم السلام می رویم و انشاء الله استفاده می کنیم از مداح اهل بیتی که به فیض می رسانند و بعد ان شاءالله در محضر سوالات دوستان هستیم و دوستانی که حضوری هستند، سوالاتشان را جواب می دهیم و انشاءالله جواب سوالات حضوری را در کانال می گذارند تا کسانی هم که نبودند انشاءالله از سوالات و جواب ها بهره مند شوند.   همه را به خدا می سپاریم، انشاءالله خدای سبحان همه را موفق و موید بگرداند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

سوالات

  1. سوالشان این است که جسم ما متعلق به این دنیاست و در آن دنیا هیچ جایگاهی ندارد؟

جواب: چیزی در اینجا از بین نمی رود. آغاز از اینجاست ولی ادامه دارد و این جسم ماموریتی دارد، تا مرحله ای با انسان همراه است و بعد از آن، مدتی (دوران برزخ) از انسان جدا می شود و آنجا جسم انسان همراه انسان نیست. اما در قیامت، وجود جامع انسان با همه مراتب وجودش حاضر می شود از مرتبه عالم جسم تا عالم تجرد محض. لذا جسم هم در عالم آخرت با انسان هست. منتهی جسمی که در عالم آخرت با انسان همراه است، قطعا جسم ضعیفی که در عالم دنیا بود و اینجا باعث زحمت بود و خواب داشت، بیچارگی داشت، دردسر داشت، گرسنگی داشت، تشنگی داشت، هیچکدام اینها نیست. در روایت دارد که جسم هست ولی “لا … و لا تقول و لا تنام”، خواب ندارد، زوائد ندارد، خستگی ندارد، بیچارگی ندارد، گرسنگی ندارد، تشنگی ندارد اما خوردن دارد، در حقیقت کمال دارد، لذت دارد. یعنی تمام کمالات جسم هست ولی نقائص جسم نیست. آن جسم در آخرت در واقع حقیقت جسم است که در کار هست و حتما همراه انسان هست.

سوال: در واقع تکامل یافته جسم به این معنا که نباید اسمش را جسم بگذاریم؟

پاسخ: عیبی ندارد اسمش را جسم بگذاریم. تعبیر روایت این است که “فی قالب کقالبه” در یک قالبی مثل همین قالب منتهی مثل همین قالب! کقالبه!

سوال: این شیر بی یال و دم و اشکم نیست؟

پاسخ: نه اتفاقا شیر بی یال و دم و اشکم نیست. اتفاقا میخواهد این را بیان کند که این بیان زیباتر این است که حقیقت جسم این بوده و اینجا در بیچارگی اینگونه دیده می شده. یعنی حقیقت جسم این بوده ولی در دنیا همین مقدارش قدرت ظهور پیدا کرده است. یعنی این یال و دم و اشکمش بیچارگی های اینجا بوده است. حالا بحث دارد که بیچارگی های اینجایش از بین می رود.

سوال: اینجا بچه شیر بوده؟

پاسخ: عکس شیر بوده، حتی بجه شیر هم نگویید. بگویید عکس شیر بوده، در اینجا همان شیر در پرده بوده که هیچ حمله ای نداشته اما آنجا بدن صادر از روح است. اینجا روح حال در بدن است یعنی بدن اصل است و روح حال در آن است. ولی آنجا بدن قائم به روح است. لذا آنجا روح اراده می کند در فلان جا باشد، هست. بدن تابع محض آن است و هیج ممانعتی ندارد. اینجا اگر من بخواهم اراده کنم به جایی بروم، بدن مقاومت دارد و باید بدن را بکشم. ما نمی دانیم وقتی بدن از دست می رود و موت ایجاد می شود، چقدر انسان احساس می کند که راحت شده است، 90 کیلو، 80 کیلو جسم را 90 سال، 80 سال کول می کرده و این طرف و آن طرف می برده، از پله بالا می برده، پایین می برده و عادت کرده بوده و فکر می کرده این است. اما وقتی یکدفعه آن را زمین می گذارد، می بیند حالا چقدر آزاد است! چقدر راحت است! این حقیقت در اینجا برای عده ای آشکار شده است لذا “الدنیا سجن المومن” این سجن این است که باید حدودش را رعایت کنند، این سجن است که خودش یک بحثی دارد و انشاءالله گسترده شود.

سوال: یک نکته در مورد این بحث نسبتی که در این حرکت حبی که در عالم وجود دارد، نسبتش با شروطی که دوباره طبیعت این حرکت … این را چگونه تفسیر کنیم؟

پاسخ: احسنت این سوال بسیار خوبی است. یعنی آدم احساس می کند که حرکت ها ملازم با یکسری حصرها، شرور، بدی ها و سختی ها هستند.

سوال: با اینکه حرکت حبی است؟

پاسخ: بله حتی در جامعه مومنین که ممکن است بخواهند جلو بروند گاهی می بینیم شروری، آفاتی و سختی هایی وجود دارند.

ببینید یک بحث بسیار زیبایی در ادامه بحث ما داریم که نحوه اتحاد چگونه باید باشد. نحوه اتحاد ببینید در همین آیه شریفه ای که قرائت شد که “الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ” یعنی متقین بنیان وجودی شان هرچه جلو می رود، سعه وجود پیدا می کنند. سعه وجود یعنی چی؟ سعه وجود یعنی شمول پیدا می کنند، اختلاف کم می شود و اتحاد بیشتر می شود. یک موقع هست که انسان در مرتبه حرکتش دارد یک حرکت عرضی انجام می دهد، یعنی من دارم خودم را رشد می دهم. خودم را رشد دادن که در مقابل دیگران می شود. یک موقع هست که “منم” دارد رشد می کند، یک موقع “تنم” رشد می کند. تن که می گوییم فقط بدن نیست. تن که می گوییم تمام خصوصیاتی است که من را از بقیه جدا می کند. این که من را از بقیه جدا می کند، خصوصیات تن است که هبوط عداوتی یعنی اینکه ملاک ها می شود ملاک های من در مقابل دیگران. در نظام کمالی تشکیلات که جزء بحث های مهم بعدی ماست، این است که هرچه جلو می رویم انسان سعه پیدا می کند، سعه انسان به گونه ای می شود که بقیه، شئون او می شوند، متحد می شود. ابدان امکان اتحاد ندارند، بین ابدان امکان اتحاد نیست اما بین ارواح امکان اتحاد هست؟ اتحاد امکان پذیر است، امام و شئون امام. “يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ”، وقتی مردم را به امامشان می خوانند یعنی مردم می شوند شان امام. یعنی اتحاد پیدا کردند. اما در بین ابدان هیچگاه اتحاد امکان پذیر نیست. ابدان همیشه در مقابل هم هستند. اگر محور اتحاد در ابدان و احکام ابدان شود، تعارض ایجاد می شود. اگرمحور اتحاد در دایره نفوس و ارواح شود، همیشه اتحاد پیش می آید نه اختلاف! آن اختلاف است و این اتحاد است. اگر ارتباط، بعضی در دایره ارواح باشد و بعضی در دایره ابدان باشد، بعضی مواقع اتحاد است و بعضی مواقع اختلاف است. همیشه اختلاف از دایره احکام ابدان شکل می گیرد و منشا هر اختلافی از دایره سیطره حکم بدن است. لذا تعبیری که امام رحمه الله علیه داشتند این بود که اگر همه انبیا در یکجا قرار بگیرند، هیچ اختلافی بینشان نیست چون اتحادشان در رابطه با ارواح است نه ابدان. ابدان در آنجا حکمی ندارد. ابدانشان مقهور است. بدن دارند اما بدن سیطره ای در حکم ندارد. لذا در تشکیلات هرگاه حکم ابدان سیطره پیدا کند، به اختلاف کشیده می شود. هرگاه حکم ارواح سیطره پیدا کند، آن وقت راهی که حکم ابدان ضعیف شود و حکم ارواح سیطره قوی شود، راه دارد و آن وقت باید این راه را طی کرد که باید چه کار کنیم که احکام ابدان در دایره تشکیلات، ضعیف تر شود تا اختلافات کمتر شود، تا تشابهات بیشتر شود، تا وحدت شکل بگیرد، تا یک واحد شوند. اگر یک تشکیلات یک واحد شود، مثل یک بدن می شود. چنانچه دست و پا و چشم و ابرو یک واحد هستند با اینکه مختلف هستند، یک کار از همه اینها می آید، یک کار هم افزا می آید، یک تشکیلات چنین حقیقتی می شود. وقتی چنین حقیقتی شد، اصطکاکی بین این اعضا نیست بلکه دائما هم افزایی بین آنهاست. وقتی پا دارد حرکت می کند، دست در موقعیتی قرار می گیرد، در حالتی قرار می گیرد که انرژی کمتری به پا وارد کند که به حرکت کمک کند. چشم خودش را در دایره ای قرار می دهد که برای این حرکت دیده بانی کند. همه با همدیگر هم افزا می شوند. این در حقیقت، سلطه حکم روح بر این بدن است. اما اگر بدن خودش بود و خودش، اینها از همدیگر متفرق بودند و هرکدام در جهتی می رفتند. این نفس انسان است که این بدن را شکل می دهد و واحد می کند. یک تشکیلات هرچه نفس واحد قوی تری داشته باشد، موفق تر است. لذا اینکه می گویند یک تشکیلات باید با یک کارشناس دینی همراه باشد، علتش این است. پیغمبر اکرم (ص) این کار را کردند و از ابتدا مصعب بن عمیر را فرستادند به آن 12 نفر اهل مدینه که مصعب برود کارشناس دینی آنها بشود، که آن نفس مدبر آنها بشود، مثل امام آنها در این مرتبه. امام جماعت یک چنین کاری را انجام می دهد، نفس مدبر آن جماعت است که اینها یک واحد بشوند. ببینید اینها در اخلاق، احکام و اعتقادات، نماد و بروز پیدا می کند. هرچقدر تفصیلی تر بشود انشاءالله اینها دقیق تر می شود.

سوال: در یک تشکیلات رفع نقایص ارتباطات مومنین کار خیلی سختی است، گاهی اوقات یک مومن در مقابل تشکیلات ایستاده که مومن است … آنجا باید چه کار کنیم؟ ………………..

پاسخ: یک بیان زیبایی در روایات ماست که از همه مردم میثاق گرفتند نسبت به همه انبیاء. میثاق یعنی عهد در اطاعت. از مردم میثاق گرفتند بر اطاعت از انبیاء و از انبیاء میثاق گرفتند بر اطاعت اولو العزم از انبیاء. از اولو العزم از انبیاء میثاق گرفتند بر اطاعت از نبی ختمی. لذا تعبیر قرآن این است: “إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى‌ هؤُلاءِ شَهِيداً”. میزان و میثاقی که از امت ها گرفته شده، نبی شان است. إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ، آن شهید میزان است یعنی چی؟ یعنی آن امت با ارتباط با او رفع اختلاف می شود. روح حاکم بر آن امت در حقیقت آن شهید نبی الهی است که در آن امت است. بعد خود این انبیاء که شهید هستند، آیا مراتب دارند یا ندارند؟ دارند، می گوید میثاق اینها هم با اولو العزم از انبیاء است. این خیلی زیباست: ترتب مراتب بحث میزان! بعد بین خود اولوالعزم که پنج تا هستند، باز میثاقشان می شود نبی ختمی که همه اینها به مقدار میثاقی که دارند، برای جامعه شان میزان می شوند. پس این نسبت میزان داشتن و در حقیقت در تشکیلات، حفظ آن رابطه ای که میزان را بر آن جمع حاکم کند، باعث می شود که اختلافات دوطرفی نشود. وقتی اختلاف دوطرفی شد، حل نمی شود. اما اگر اختلافات طولی شد یعنی در طولشان به میزانی که قرار داده شد تن می دهند و وقتی به آن میزان تن می دهند و آن میزان حکم می شود، او حل کننده می شود. او روح مدبر می شود. در غیر اینصورت اگر من بخواهم بر او غلبه کنم، یا در مقابل او کوتاه بیایم و فقط حرف او به کرسی بنشیند، در نهایت رافع اختلاف نیست. این میزانی است، روشی است، چینشی است که در نظام دینی در روایات ما چیده شده که این چینش نشان می دهد رفع اختلاف را باید اینگونه قرار داد. اینگونه هم نیست که به جایی ختم شود. كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا، یعنی شما یک دست بگیر دارید و یک دست بده. شما شهید بر مردم هستید و پیغمبر هم شاهد بر شماست. پس شما باید دائما خودتان را با پیغمبر تنظیم کنید، از او بگیرید و به مردم بدهید و مردم را تنظیم کنید. اگر شما اخذتان ضعیف شد، دادنتان غلط می شود. یک لحظه قطع ارتباط با پیغمبر باشید، اخذتان از آنجا نباشد، دادنتان، دادن از جانب خودتان می شود نه از جانب پیغمبر. اگر دادن از جانب خود شد، منبع اختلاف می شود. اما اگر دادن از جانب پیغمبر شد، رفع اختلاف است. ببینید اینها خیلی زیباست. باید مدل چید و ملموسش کرد. اول قالب را به دست بیاوریم و بعد تنظمیش کنیم و ببینیم چگونه می توان آن را در تشکیلات پیاده کرد که این نظام برسد به نظام ولی فقیه، حاکمیت ولی فقیه و در حقیقت بشود این رابطه را شکل داد و واقعا این نظام رفع اختلاف و نفس مدبر دیده شود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “حرکت کاروانی، جلسه 6” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید