سخنرانی‌ استاد عابدینی “

«برنامه تلویزیونی کلمه»

موضوع اول: اخوت
برنامه تلویزیونی: کلمه
میزبان: وحید یامین پور

صوت جلسه

تصاویر جلسه

فیلم جلسه

متن جلسه

مجری : شب شما بخیر، همانطور که عرض کردم افتخار دارم میزبان استاد محمدرضا عابدینی هستم در این قسمت از برنامه کلمه استاد، سلام طاعاتتان قبول خیلی خوش آمدید.

استاد : سلام علیکم و رحمه الله و عرض سلام و ادب خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز

مجری : ممنون که قبول زحمت کردید. من یک خلاصه یک دقیقه ای عرض بکنم از مباحث گران قدر حضرت عالی در جلسه قبل عزیزان با ما همراه بودید حتما استاد چند نکته نغز داشتند در توضیح اینکه سیر و سلوک یک حرکت کاروانی است نه یک حرکت فردی و شاخص در واقع اینکه ما واقعا داریم طی طریق می کنیم و سالک الی الله یا سالک نفس خودمان و نفسانیت خودمان این است که چقدر رنج امت و رنج دیگران را رنج خودمان می دانیم و چقدر افق نگاهمان گسترده تر از تنمان و بدنمان و نفس حقیر خودمان شده این چارچوبی که استاد ارائه کردند در بحث سیر و سلوک چارچوب کلی درک ما از معارف اسلام و معارف اهل بیت علیهم السلام است که این جلسه ان شاءالله این موضوع را در خدمتشان ادامه خواهیم داد من این مقدمه را هم عرض کردم ملاحظه فرمودید که گویی ما این جلساتمان همش در تفسیر آیه آخر سوره مبارکه آل عمران است « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» که به نظرم کمتر آیه ای در قرآن هست که مرحوم علامه طباطبایی رحمه علیه انقدر مفصلا در واقع در تفسیرش وقت صرف کردند و مطلب نوشتند در خدمت شما هستیم استاد اینکه سیر و سلوک را در جلسات متعدد اساتید در این جلسه گفتند سیر در مراتب ولایت است حالا این سیر در مراتب ولایت را بعضا وارونه و معکوس ممکنه بعضی ها درک بکنند سیر و سلوک رو به انزوا عزلت بی اعتنایی و عدم اهتمام به امور دیگران و غیر از خود بفهمند و همش را اهتمام به امر فردی و شخصی و مقدس شدن فردی خودشان در واقع درک بکنند در این کاملا در مقابل نگاهی است که حضرت عالی تبیین کردید و آیات و روایت همین طور ما در واقع ازش می فهمیم پس من مجدد سوال را در واقع از محضرتان تکرار بکنم که نسبت میان مقام ولایت و روح جمعی امت در سیر و سلوک توحیدی چطور باید فهمیده بشود؟

استاد : بسم الله الرحمن الرحیم

« اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّاً وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً » ان شاءالله عرض قلوب مان به طاعت حضرت ولی عصر آراسته شود و این اطاعت ما نسبت به حضرت دائمی باشد اذن می گیریم از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف که ناظر بر  افعال و همه احوال ما هستند اجازه بدهند امداد بکنند توفیق بدهند بهمان ان شاء الله کلماتی بر زبانمان جاری بشود در محضر آیات و روایات به گونه ای باشیم که مرضیه خدای سبحان باشد با امداد ایشان ان شاءالله بحثی که سوالی که فرمودید یکی از مهم ترین مسائلی است که نه فقط در دین اسلام ادیان سابق و بلکه نه فقط ادیان بلکه جوامع انسانی را به خودش مشغول کرده که از یک سو انسان را با نیازهای اجتماعیش می بینند آمیخته است و از یک سو میل به فردیت در انسان خیلی شدید است که بخواهد برای خودش و هر چیزی را در راستای نفع خودش حتی اجتماع را فدای خودش بکند یعنی توی امیال طبیعی بشر دیده میشود قطعا آن چیزی که خدای سبحان در خلقت انسان قرار داده است باید آن خوب پیدا بشود تحلیل بشود که قبل از اینکه آن نگاه دینی به مسئله بخواهد وارد به او بشویم خود آن شالوده خلقت انسان چیست که ما قائلیم حتما دین با تکوین یعنی تشریع با تکوین تطابق دارد و آن چیزی که خالق تکوین است آن کسی که خالق تکوین است او در حقیقت آورنده تشریع هم هست و لذا یک حقیقت واحدی در هر دو حاکم است این نگاه را هر چقدر بهش بیشتر انسان مسلط بشود و بشناسد آن وقت می فهمد که هر چیزی که در دین هست در نظام وجود و خلقت و عالم وجود هم همان را دارد می بیند یعنی یک نگاه انتزاعی نمی شود بلکه یک نگاه میدانی می شود کاملا و می تواند راه استدلال و حرکت را هم از میدان ایجاد کند برای بقیه در جذب لزومی ندارد حتما ابتدا متدین به دین بشوند تا بعد بشود اینها را برایشان گفت این خودش زیبایی نگاه دین است که خالق تکوین و تشریع یک حقیقت واحد است لذا تناسب کامل و تطابق کاملی بین تکوین و تشریع است خب این یک مقدمه است که خودش جای بحث دارد که علامه طباطبایی به این مسئله در المیزان خیلی استشهاد می کند تطابق تکوین و تشریع را که شاهد مثال می آورد یک نکته دیگری که در سوال شما باید خوب تحلیل بشود این است که ما قطعا می دانیم که تنها راه به سوی خدای سبحان از طریق ولایت انبیا و اولیا الهی است که اوصیای او هستند نه این که نزدیک ترین راه این باشد و راه های دیگه هم باشد نه اگر پیغمبر اگر موسی کلیم عبور می کرد از آن شخصی که دید ناله می کند به سوی خدا و درخواست دارد و رفت و از مدتی دیگری دید باز دارد این درخواست می کند و ناله دارد عرض کرد به خدای سبحان که این چی می خواهد که بهش اعطا نمیشود گفت موسی این از غیر طریقی که من گفتم آمده لذا تا قیامت هم ناله بکند اجابت نمی شود طریق من تویی خیلی زیباست نشان میدهد تنها طریق راه انبیا و اوصیا است نه اینکه این راه یک راه چی باشد؟ میانبر ساده باشد نه تنها طریق است لذا اگر بعد فرمودند که انا مدینه العلم و علی بابها تنها راه ورود به این مدینه امیر مومنان (ع) است نه امیرالمومنین هم یک در باشد و درهای دیگری هم در کار باشد پس تنها راه ورود به پیغمبر اکرم و رسیدن به شهر در حقیقت علم هم امیر مومنان (ع) هستش و در هم در آنجا به معنای راهی که فقط وارد بشوی و ازش عبور کنی نیست در یعنی دائما ارتباط طریق ارتباط لذا انبیا و اولیا باب الله هستند یعنی اگر کسی می خواهد وارد بشود دائما باید همراه با این در ورود از این جا امکان پذیر است این دو مقدمه در روایات دیگری که ما داریم خیلی زیبا می فرمایند حالا نزدیک ترین راه ابتدا به عنوان نزدیک ترین راه و ساده ترین راه و در دسترس ترین راه رسیدن به انبیا و اولیا الهی راه ولایت مومنین است حالا این فقط یک روایت را نداریم که بگوییم نه و حالا الی ماشاالله چند تا دیگرش را هم عرض خواهیم کرد انشاء الله اما همین یک روایت اگر نبود الا همین روایت کفایت می کرد برای اینکه این اصل کلی اینکه راه به سوی امام از چه طریقی است؟ راه دور شدن از امام چه راهی است؟ میگوید اگر تو روابطتت سرد شد از امام دور شدی نگاه امام به تو تغییر می کند اگر تو گرم شدی رابطه ات با مومنین گرم بود راه به سوی امام پیدا کردی علی بن مهزیار است معروف قصه که بیست سفر حج کرده است تا از عشقش به امام زمان (عج) خدمت امام زمان برسد می خواست سفر بیستم نرود بهش در حقیقت الهام شد که نه این سفرم بیا آمد روز آخر است جمع کرده است دارد میرود دید چیزی نشد باز اینجا هم چون یقین داشت امام در مواسم حج و ایام حج حاضر در حج است به این عشق می رفت آن هم سفرهای حج آن موقع پیاده رفتن ها و سختی ها، طولانی بودن ها بیست سفر پشت سر هم رفت دیگر آخرین لحظات بود که پیغام حضرت قاصد آورد که علی بن مهزیار چه می خواهی؟ به دنبال آن امامی هستم که غائب است گفت امام که غائب نیست خلاصه بعد حالا مذاکرات من الان خیلی نمی خواهم آن ها را بعد وقتی که رسید خدمت حضرت اولین سوالی که حضرت ازش کرد علی بن مهزیار ما زودتر از این منتظر تو بودیم چرا دیر آمدی به کسی که بیست سفر حج رفته و با اشتیاق و عشق برای دیدار امام هم فقط رفته است نه چیز دیگری عرض کرد آقا جان من که می خواستم بیام راه بسته بود حضرتت می فرماید علی بن مهزیار راه بسته بود یا روابط شما با هم تغییر کرده راه بندان کرده است یعنی آن چیزی که راه به سوی امام زمان را بسته است چیست؟ روابط مومنین است که سرد شده ارتباطات بین مومنین است که ضعیف شده است اگر ارتباطات ضعیف شد رابطه با امام هم ضعیف میشود امکان ارتباط هم سلب میشود ببین چقدر اینها کد زیبایی است یعنی اگر کسی رابطش با مومنین قوی شد این ارتباط با امام قوی شده است لذا خدا رحمت کند مرحوم آسید محمد حسن الهی برادر علامه طباطبایی را که شما بالاخره ذکر خیرش را در جهات مختلفی داشتید حتما ایشان می فرماید مومنین هر کدام آینه هایی هستند که به اندازه وجودشان دارند امام را نشان میدهند به قدر ایمانشان حالا ممکنه یک کسی ظرف ایمانش همان قبول ظاهری باشد نه ایمان یعنی ایمان آل العال عالی عالی ایمان آقای بهجت ایمان امام اینها نه فقط نه ایمان هر مقدار اظهار ایمان همین که اسم امیرالمومنین (ع) می آید می بیند دوست دارد همین قدر قبول دارد دوست دارد همین قدر کاری هم نکند این هم ایمان صدق می کند چون روایت دارد که ایمان همینکه به این قائل باشند همین قدر .مرز ایمان از این جاست می گوید هر مومنینی به اندازه ایمانش و وجودش دارد امام را نشان میدهد چون همین ایمان جلوه اوست هر اطاعتی این آینه بزرگ تر میشود هر محبتی این آینه را بزرگ تر می کند لذا اگر کسی با این نگاه به جامعه مومنین نگاه بکند دارد در تمام جامعه مومنین امامش را می بیند آن وقت این غیبت برایش معنا پیدا نمی کند مگه می شود رو کند به جایی امامش را نبیند در آیینه های مختلف دارد امامش را می بیند حالا باز این را هم داشته باشید اینها همه کدهای کوتاه کوتاه جای بحث دارد ولی خب از باب اینکه وقتم کوتاه باشد و رعایت بکنیم بیشتر استفاده بکنیم امام رضا (ع) در روایتی دارد خطاب به عبدالعظیم حسنی خیلی روایت زیباست آنجا هم وقتی عبدالعظیم می خواهد خداحافظی بکند از امام رضا (ع) بنا بر آن مبنایی که عبدالعظیم حسنی هم شاه عبدالعظیم خودمان که بالاخره امامزاده حضرت عبدالعظیم حسنی که بزرگوار، عالم چند امام را دیده است چند امام را دیده است و چقدر عظیم بوده است و مزار عبدالعظیم الحسنی برود کمن مزار الحسین (ع) این خیلی خلاصه عظمت دارد که اینها را به هم گره زدن و ملازم کردن مومن باید خیلی قوی شده باشد تا این مقدار گره بخورد می گوید وقتی می خواست خداحافظی بکند از امام رضا (ع) برگردد حضرت خطاب کرد بهش یا عبدالعظیم ابلغ اولیایی انی السلام سلام من را به دوستانمان برسان ما هم عرض می کنیم یا امام رضا با همین روایت حضرت عبدالعظیم سلام شما را به ما هم رساند السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ما پاسخ سلام شما را هم از همین جا می دهیم و می دانیم شما هم جواب سلام ما را حتما می دهید که همان راهش نجوا حال نجوایی است که بین ما و فتحت باب لذیذ مناجات 13:30 بعد می فرماید که عبدالعظیم وقتی میروی پیش شیعیان ما امر کن این ها را که این ها از این کار از این کار دو سه تا کار می فرماید پرهیز کنند و مرع13:45 و امر کن این ها را به تظاهر بینهم بروند به دیدن همدیگر همدیگر را ببینند مومنان همدیگر رو ببینند فان ذلک قربتا الی این دیدار آن ها با همدیگر نزدیک شدن به من است دیگه از این صریح تر ما چه نگاهی می خواهیم که تو روایات ما تصریح است حالا من که عرض کنم صدها روایت داریم که تصریحا یا تلویحا که اکثر تصریحا اکثرا تصریحا هر کدام به نحوی دارد بیان می کند حالا بعضی دیگه ان شاءالله در محضرش خواهیم بود فان ذلک قربتا الی

  مجری :خیلی ممنونم حاج آقا حالا من یاد بعضی از آیات کریمه می افتادم که برایم عجیب بود که خداوند در قرآن مثلا به تعبیر واخفض جناحک لمن تبعک من المومنین این تعبیری است که دستوری است که خداوند پیامبر (ص) می فرماید که بالهای تواضع مهربانیت را برای مومنین پهن کن من به ذهنم میاد که این واخفض جناحک فقط برای دستور احترام ما به پدر و مادرمان داده شده است یعنی جنس احترام و تواضعی که در برابر مومنین داریم را خداوند به پیامبر دستور میدهد نسبت به مومنین باید داشته باشی و این خیلی عجیبه در یک جمله نتیجه بیانات زیبای شما استناداتان به روایات و احادیث این بود که راه رسیدن به امام و به ولی همین مومنین هستند همین هایی که

استاد: خیلی قابل دسترس است

مجری : همه اینها با رشته ولایت به امام وصل اند و آینه ولی

استاد : برخلاف آن که مثلا ما فکر می کنیم راه رسیدن خیلی سخت است و دور از دسترس است و یک کار مثلا شاقی باید صورت بگیرد. نه راه رسیدن به کمال خیلی در دسترس است خیلی آسان است خیلی راحت دین سهل هم هست و کمالات خیلی از شدت دسترس بودن پنهان شده یا من هو اختفی لفرت نور خدایا از بس ظاهری پنهان شدی

مجری : خیلی متشکرم یک بخش کوتاهی ببینیم بازگردیم برای ادامه گفتگو

 مجری : شبتون بخیر در کلمه امشب میزبان استاد محمدرضا عابدینی هستم و از ایشان شنیدیم در نسبت میان مقام ولایت و روح جمعی امت نمی دانم به اهمیت به این بحث واقف هستید یا نه ولی من بخواهم تعبیر بکنم این است که بگم این چهارچوب درک معارف اهل بیت در مباحث معرفتی و سیر و سلوکی است سیر سلوک اگر سیر در مراتب ولایت است با این روایاتی که خواندند آقای عابدینی و شرحی که کردند معنایش در رفتار و کنش های روزانه ما سیر و سلوک به معنای واقعی و مصداقیش میشود محبت نسبت به مومنین زیارت مومنین اخوت و تقویت و توثیق ارتباط با در واقع جامعه ایمانی حالا من اینها را به صورت تیتر عرض کردم در واقع عنوان کلی اش را عرض کردم ولی ما بخواهیم یک نفر را مثال بزنیم و در واقع نگاهش بکنیم بگیم آقا ایشان اهل سیر و سلوک است در مدارج توحید برای رسیدن به مقام ولایت است این آدم را چطور باید ببینیم در ارتباطاتش با جامعه ایمانی؟

استاد : بله، خیلی سوال خوبی است و مصداقی و کاربردی که اگر ما نگاهمان در نگاه معرفتی و اخلاقی سلوکی به این مبنا رسید که حقیقت امام در بین مومنین توسعه پیدا کرده است به طوری که تجلی امام در تمام افراد شکل گرفته است یعنی هر فردی به قدر اطاعتش و علاقه اش و محبتش به امام، امام نما است آن موقع امام در دسترس میشود برای ما من مثالی را بزنم حضرت آیت الله بهجت می زدند مثال خوبی بود ایشان می فرمودند که کسی بود چله ها می گرفت تا خدمت امام زمان (عج) برسد در یکی از این چله ها که کنار کعبه گرفته بود آن جا مشغول ریاضت بود و اذکار بود و عباداتش بود روز چهلم شد و روز چهلم مشغول دیگه شدت مراقبت بود که به نتیجه برسد بعد یکی از کسی رسید آنجا و سوالی از ایشان داشت خب کنار کعبه است محفوظ نیستش که بگوییم در بسته است خانه باشد که نیست این هم از باب اینکه مراقبش به هم نخورد یک جوابی داد به این که رعایت هم کرده باشد اما در عین حال یک جوابی داد که زود برود جواب گرفت و رفت بعد رفیقش رسید بهش گفتش که فلانی چه کردی حضرت آیت الله بهجت می فرمود این را. چه کردی در آن مراقبه امروزش والا آخرای روزم هست هنوز ثمره ای ندیدم او چشمش باز بود که امام الان پیشت بود همان کسی که به صورت سوال کننده آمده بود خیلی زیباست یعنی ما توقعمان این است که اگر امام بخواد بیاید یک کسی باشد بیاید به ما یک چیزی بدهد بیاد سوال از ما بکند امتحان و ابتلای ما در این است ببیند ما رفتارمان با مومنان چگونه است در ابتلا با. آن وقت می دانید چقدر حسرت دارد اگر انسان بفهمد که ارتباط با مومنینی که دارد می کند ارتباط با امام است رو کردن به امام است اگر رو کرد به این ها پشت کردن به امام است اگر پشت کرد به این ها اگر خوش برخوردار بود خوش رفتار بود با این ها خوش برخورد بود این خوش برخوردی با امام است جامعه ای که نگاهش این طوری شکل بگیرد که امامش گسترده در جامعه است در عینی که شخص است در عینی که واحد است یک واحد گسترده هم هست این نگاه که امام را واحد گسترده دیدن می دانید چقدر شرح صدر ایجاد می کند نسبت به خطایی که از یک مومنی انسان می بیند می گوید این خطا را این کرد اما این از جهت منش بود از جهت دوری از امامش بود اما همین یک جهت قرب به امام دارد که اطاعت از امام و محبت من به خاطر آن از این می گذرم یک کسی حالا ببین تو عرف مردم گاهی اینا اخلاق ها هستش ها . می گوید یک ماشین اومد از من جلو زد به خاطر اینکه مصداقی بشود گفت بد جلو زد لذا گفتم برم بهش مثلا روش را کم کنم یک تذکری بدهم اومدم بروم دیدم پشت ماشینش یا فاطمه الزهرا تا این را دیدم گفتم فاطمه جان به عشق شما گذشتم یعنی یک دفعه همین یک تجلی در وجود این با اینکه یک خطایی کرده بودا اما شرح صدر میدهد به انسان اگر ببیند اگر آدم باور بکند وقتی امام صادق (ع) رو به کعبه ایستاده دارد حق کعبه را می شمرد می گوید کعبه این است کعبه آن است بعد یک دفعه می فرماید رو می کنیم که والله حق المومن اعظم من حق الکعبه خیلی زیباست ابانبن تقلب است دارد با امام صادق (ع) طواف می کند در کعبه طواف می کند بعد آن جا دارد می بیند یک نفر هی خودش را می زند به ابان به ابان می گوید با تو کار دارد؟ می گوید بله. می گوید بر دین تو است می گوید بله.می گوید با تو کار دارد تو داری طوافت را ادامه می دهی؟ می گوید آقا طواف تمام شود می روم می گوید می خواهی صبر کنی طوافت تمام شود بروی جوابش را بدهی برو جواب این را بده بعد بیا ادامه طوافت را بده نگاه را ببینید اگر قرار بر این شد که آن حقیقت ولایت در رابطه با اخوت شکل بگیرد و هر کدام از این ها چقدر کار را ساده می کند یعنی من شب تو خونم هستم زن و بچه و فرزند و پدر و مادر و خواهر و برادر و مطابق آن چیزی که در خانه است مومنین هستند صبح که بلند شدم از خواب اول اینا را می بینم می آیم در جامعه کوچه بازار همه مومنین هستند اگر من دنبال امامم بخوام بگردم کجا بگردم دنبال امامم

مجری : حالا این کلمه مومن هم بد نیست حاج آقا توضیح بدید

استاد :عرض کردم

مجری : ذهنمان نرود سراغ آدمهای مقدس

استاد : عرض کردم نه مومنین یعنی سوال می کنند از حضرت که مومن چه کسی است ؟ می فرماید هر کسی که ما را به همین نسبتی که دلش می خواهد قبول داشته باشد همین نسبت همین قدر که یعنی اظهار ظاهری اسمی حتی همین هم شامل می شود اسمی و ظاهری خیلی جالب است اسمی و ظاهری نه رسمی و حتی عملی تا همین مقدار می گوید همین بوی ایمان هست حتی می گوید چیز نسبتی باهاش اسمم شبیه اسم شماست می گوید همین هم یک محبت است همین هم یک نصبی  به اسماکم می گویند الا الحب می گوید همین نام گذاری تان هم یک نحو شباهتی یک نحو بویی از ما بردن است خیلی اینها زیباست که یک کسی بیاد پیش امام صادق (ع) می گوید مدتی نبودی چرا نبودی حضرت بهش می گوید نبودی یا خدا می خواست یک بچه بهمان بدهد یک خورده سخت بود بچه دار شدن می گوید اسمش را چی گذاشتین می گوید اسمش را گذاشتیم محمد بعد حضرت می گوید تا اسم محمد آمد سر را خم کردند سر را خم کردند تا حدی که نزدیک زمین آمد این سر و بعد سه بار گفتند محمد محمد محمد و بعد فرمودند که این را نزنی ها این را توبیخ نکنی ها این یک اسم . یک اسم گذاری یک دفعه ببین چه طور می خواهد منتقل کند از یک اسم گذاری به آن رابطه که هر چیزی سبب ارتباط می شود در این نگاه ببینید ما یک جامعه دیگری پیدا می کنیم یعنی جامعه ولایی ارتباط با امام ساده ترین رابطه می شود نه سخت اما مراقبت می خواهد ها یعنی وقتی آدم ساده شد دم دست شد دیگر آن طور نیست که بگوید من احترام امام را دارم حالا هر جا خطاب کنیم لذا در ادامه کلامی که امام رضا (ع) حدیث بود من فقط انتهای آخرش را خدمتتان باشم در این روایت شریف می فرماید که فانی عالیت علی نفسی من قسم خوردم امام رضا (ع) می فرماید کانهو من فعل ذلک اگر کسی به اصطلاح شروع کند به تمزیق مومنان به همدیگر در پوست هم بروند با هم خلاصه گلاویز بشوند حرفی علیه همدیگر بزنند کاری خلاف همدیگر بکنند که لایشغلو انفسهم به تمزیق بعضهم بعضا این کار را نکنید انی عالیت علی النفسی قسم خوردم که اگر کسی این کار را بکند حرفی علیه دیگری بزند کاری علیه دیگری بکند و اسخط ولی من اولیایی ،ولی من اولیای معنا کردیم دعوت الله لیعذبه الدنیا اشدا العذاب از خدا خواستم در همین دنیا عذابش بکند از این جا شروع شود یعنی نمی گذارند حتی فقط به آخرت دنبالش می فرماید کان من الخاسرین بعد می فرماید اگر کسی ولی از اولیای ما را اذیت بکند یا عزم له سوء در دلش به اصطلاح بدگمان باشد نه اظهار هم بکند عزم له سوء در دلش بدگمان باشد فان الله لایغفر لحتی یرجعا خدا نمی آمرزدش مگر از این نگاه بدش برگردد تا این نگاه این یک روایت است یک روایت دیگری خیلی زیباست که من این روایت را هم دلم نمیاد می فرماید که خدای سبحان برای مومنین چهل سپر قرار داده است که این ها حافظ این مومن هستند که اگر خطای گناه کبیره ای می کند این گناه کبیره باعث می شود که یکی از این سپرها می افتد حافظش یکی از حافظ ها نگهبان های این کم میشود اما اگر که این غیبت کرد از مومنی آن هم در گناهی که بود آن تو، مومن. نه غیبت گناهی که نباشد یعنی بهتان  نه بهتان نبوده است اگر غیبتی کرد که در آن مومن هم هست ولی دیگران نمی دانستند اظهار کرد این را خدای سبحان هر چهل سپر رو یکجا می ریزد

مجری :یعنی آماده نزول عذاب خدا باشد دیگه

استاد : بعد دنبالش می فرماید ملائکه که حافظ این سپرها بودند به خدا می گویند خدایا ما چکار کنیم دیگه الان محافظ سپر و سپرها ریخته شده است خدا می فرماید اگر من امید داشتم به این رهایش نمی کردم که به این جا کشیده بشود که علیه دیگری مومن دیگری حرفی بزند این طوری در پوستش برود رهایش کنید بعد می گوید اگر دیگه حالا هر حرفی بزند هر کاری بکند رسوا می شود چون دیگه حافظی ندارد این نگاه که از آن سمت این مومن متصل به ولی الهی است و لذا احترام به این احترام راه رسیدن ولی قربت الی اش از طریق این مومنان است این نگاه ببینید آن وقت هر چی ظرفیت میاد ارحام میشوند رحم هم مومن است هم رحم است دو ظرفیت میشود موکد می شود وقتی می شود پدر و مادر سه ظرفیت میشود هم رحم است هم مومن است یا جار باشد همسایه هم مومن است هم همسایه است دو ظرفیت می شود هر نسبتی اضافه می شود در این جامعه حاکم مسلمین می شود خادم مسلمین هر کدام ظرفیتی اضافه موکد می شود لذا این نگاه اگر در جامعه شکل بگیرد و باور که وجود مبارک امام که یوم ندعوا کل اناس به امامهم امام آن وجود گسترده است یک وجود منهاز در برابر بقیه نیست آن فرد شامل است دامنه وجود امام است بعد آن احادیث طینت که خودش یک بابی دارد خیلی زیباست نمی دونم اگر به دو دقیقه هم وقت هست

مجری : بله دو دقیقه را در خدمت شما هستیم

استاد : فقط به دو دقیقه عرض بکنم که در احادیث طینت می فرماید ما از ارواح ما از اعلا علیین خلق شده است و ابدان ما از علیین. حضرات می فرمایند و ارواح مومنین از یا قلوب شان و هر دو وارد شده است از علیین خلق شده است و ابدانشان از دون علیین مرز مشترک چی میشود ارواح مومنین از مرتبه ابدان ائمه خلق شده که هر دو علیین است درسته؟ بعد می فرماید مومنین ابدان ما هستند خیلی تعبیر بلند است که مومن بدن ماست آن وقت این یک بیان زیبایی دارد که بدن نسبت به نفس اطاعت پذیریش مطلق است یعنی من اراده می کنم دستم بیاد بالا آمده من می خواهم ببینم دیده ام نه می بینم اراده من تحقق کن فیکون است در نظام وجود من درسته؟ بعد امام به مقداری که مومن مطیع است بدن می شود یعنی آن جایی که وجود مومن به جایی می رسد اراده امام تحقق در این .به همین نسبت مراتب هم دارد ممکنه من در یک دستور بدن بشوم ممکنه در دو تا .ما چقدر اگر واقعا امام را می رویم ضریح امام را چه احترامی می گذاریم دیوار حرم امام را چه احترامی داریم از جایی که نزدیک میشود شهری که امام توش آن جا هستش برایمان چقدر ارزشمند است آن وقت می گوید مومن بدن امام است این اگر نگاه در جامعه ایمانی شکل بگیرد روابط بین مومنین روابط دیگری می شود که غیرقابل . آن وقت سلوک این طوری سلوک با امام است حرکت با امام دارد شکل می گیرد کجا حرکت با امام دارد شکل می گیرد در متن جامعه و اجتماع و لذا زلف آشفته یار موجب جمعیت ماست چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد زلف آشفته کثرت اسمائیه بعد می گوید زلف آشفته کثرت اسمائیه سبب وحدت اسما زیاد خدای سبحان کثرت نمی آورد کثرتش سبب وحدت است چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد اگر مومنین ظهور امام اند هر چی مومنین در جامعه بیشتر دیده بشوند ارتباط بیشتری از افراد با مومنین برقرار بشود سبب وحدت بیشتر و سرعت بیشتر در حرکت به سوی امام محقق می شود

مجری : ان شا الله ان شا الله حاج آقا مستمان کردید با این روایات و شرحی که فرمودید خدا خیرتون بدهد خدا قبول کند ان شاءالله از همه مان این برنامه را که عرض ارادتی بود خدمت اهل بیت علیهم السلام و دست کم ما یک نوع جدیدی از مراقبه را حاج آقا یاد می گیریم حالا من اسمش را می گذارم مراقبه حبی یعنی اینکه ما گاهی برای دوست داشتن دیگران نیاز به مراقبه داریم یادمان میرود دیگران را دوست داشته باشیم حالا از این زاویه اگر به اطرافیانمان نگاه بکنیم به همسایه مان به فامیلمان به دوستانمان به هر رهگذری که از خیابان می گذرد در این جامعه ایمانی با یک مراقبه حبی می توانیم بهش عشق بورزیم می توانیم بهش خدمت کنیم دیگه تکبری دیده نخواهد شد در رفتار ما یعنی آن واخف جناحک لمن تبعک من المومنین ناخودآگاه ما سر تواضع فرود میاریم ممنونیم از شما محبت کردید

استاد :سلامت باشید

مجری : خدا قبول کند ان شاءالله از همه شما عزیزان هم سپاس گذاریم ایام ماه مبارک هم این مراسم هم افطاری هایی هم که مومنین می روند خانه همدیگر هم مجالسی که شرکت می کنند هم آیین هایی که در عید فطر ما داریم این همه از همین سنخ است

استاد : تاکید رابطه محبت

مجری : خیلی ممنونم از شما سپاس گزارم از شما عزیزان هم ممنونیم ان شاءالله توفیق باشد یکی دو قسمت دیگه از برنامه کلمه باقی مانده تا پایان ماه مبارک ان شاءالله که توفیق داشته باشیم خدمتتان باشیم التماس دعا داریم شب بخیر

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سخنرانی | برنامه تلویزیونی کلمه” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید