سلام علیکم. بسم الله الرّحمن الرّحیم. الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی محمّد و آله الطّاهرین و وَالْعَنْ أعْداءَهُم اجْمَعِینَ الی یوم الدین.
در محضر آیات نورانی سوره آل عمران آیات ۱٧۶ به بعد؛ به خصوص آیه 178 هستیم. این آیه شریفه که از جلسه گذشته در محضرش بودیم و به زیارتش نائل شدیم و ان شاءالله امروز هم به زیارتش خواهیم رفت، (بسم الله الرحمن الرحیم) ﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ وَلَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِينٞ١٧٨﴾[1] است.
این آیه شریفه یکی از الطاف عظیم الهی و از سنت ها و قوانین مهم الهی است که در عالم اعمال حاکم است که خدای سبحان برای ما بیان می کند که این بیانش برای ما توفیق عمل ایجاد می کند؛ نه فقط نسبت به خودمان؛ بلکه نگاه ما در تحلیلمان را به عالم تغییر می دهد. فقط یک قانون عملی نیست؛ بلکه قانونی است که در این اینکه مربوط به جزای عمل است؛ ولی نوع تحلیل به عالم را برای ما تغییر می دهد که اگر مومنان جایی در مضیقه قرار می گیرند یا اگر کافران در جایی در سعه و گشایش قرار می گیرند توجیه این مساله از نگاه کفار و مومنان و از چشم خدا چگونه است. این تبیین منظرهای مختلفی که پیش میآید، باعث می شود گاهی آن چیزی که برای ما سوال برانگیز است، وقتی خوب تحلیل شود یک حقیقت بشارت انگیزی می شود که انسان احساس می کند چه خوب شد اینگونه بود. آنجایی که قبلش فکر می کرد چرا اینگونه است، کاش اینطور نباشد با یک تحلیل دقیق به این برمی گردد که خوب شد اینگونه بود و غیر از این نشد. ببینید چقدر تحلیل را تغییر می دهد و نگاه را متفاوت می کند. یک موقع انسان می بیند کافران در نعمت و گشایش هستند، برایش بسیار سخت است که با همه کفر و عنادی که اینها دارند چرا در گشایش هستند؛ توجیه نمیشود؛ نه برای خودش نه قدرت توجیه برای دیگران پیدا می کند؛ اما یک موقع خدای سبحان در چند کلمه این را بیان می کند که اگر ما برای آن ها گشایش ایجاد می کنیم: «انما نملی لهم لیزدادوا اثما» تا عقاب شدیدتری شامل حالش شود؛ آن هم نه اینکه خدا بخواهد برای کسی ایجاد عقاب کند؛ چون قصد خدا عقاب نیست. تعبیر زیبایی که در این آیه آمده انما نملی لهم لیزدادوا اثما. اگر لام را در لیزدادوا لام غایت بگیریم می شود فعل خدا غایتش این باشد که لیزدادوا اثما؛ اما یک لام در بیانی که در چندین جای قرآن آمده، لام عاقبت است؛ یعنی انما نملی لهم لیزدادوا اثما؛ تا عاقبت کار کفار به اینجا منجر شود با فعل و تصمیم خودشان عاقبت به این منجر می شود. در نتیجه شبهه را از خدای سبحان مرتفع می کند که آیا قصد خدا از سنت املا و استدراج این است که این را عذاب بیشتر کند؟ می گوید نه؛ ما کسی را به آن سمت سوق و هل نمی دهیم. کار خدا هدایت است نه اینکه کارش این باشد که کسی را به سمت عذاب هل بدهد. عذاب جزایی است؛ نه اینکه عذاب با هل دادن خدا محقق شود. به همین دلیل در بیان لیزدادوا اثما لام غایت نیست تا شبهه مطرح شود؛ بلکه لام عاقبت است که عاقبت کار اینها با اختیار و تصمیم خودشان به اثم و گناه بیشتر منجر می شود. وقتی لیزدادوا اثما شدند آن موقع عذاب خوار کننده برای اینها است. وقتی قارون را نگاه کنید می بینید خدای سبحان به او مهلت داد و او سرمایه ای بر سرمایه افزود؛ اما وقتی می خواست عذاب خسف بر او نازل شود، عذاب خسف در جلوی چشم دیگران به طوری که همه کسانی که حال قارون تحسین می کردند و آرزو می کردند، همه خدا را سپاس کردند که خوب شد ما جای او نبودیم، خوب شد به او متصل نشدیم. این عذاب مهین است که همه وقتی خواری قارون را در زمانی که داشت خسف می شد و فرو رفت دیدند که خودش و دار و زندگی و همه آنجا داشت خسف شد و پوشالی بودن و مهلتی که پیدا کرده بود تا مانور تجمل دهد تا سرکشی و سرفرازی کند، اموالش را بر مرکب ها سوار می کرد، خدم و حشمش را با یک لباس های فاخر همرنگ در رژه شرکت می داد تا چشم ها را پر کند و دل ها را تسخیر کند، یکدفعه با همین حالت و در همین اوج جلوه گری و تجمل گرایی خسف شد یا اگر ببینید بنی صدر را که خدا به او مهلت داد در نهایت مجبور شد با لباس زنانه از کشور فرار کند. خب این عذاب خواری است کسی که در اوج شکوه که رئیس جمهور یک کشور بوده این کار را کند. این عذاب مهین است که بارها و بارها برای او مهلت بازگشت را فراهم کرد؛ اما او استفاده نکرد و لیزدادوا اثما خودش محقق کرد.
آیا اساس سنت املاء و امهال با این نگاه حسن است یا عذاب؟ پاسخ این است که اساسش حسن است. اگر خدای سبحان قرار بود هر کسی را به فعلی که انجام داده به تعبیر آیه ﴿وَلَوۡ يُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا كَسَبُواْ مَا تَرَكَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ﴾[2] اگر قرار بود هر کسی را به سرعت به گناهش بگیرند، چند نفر معصوم داشتیم که به گناهشان گرفته نشوند. بقیه و لا یؤاخذ الله الناس بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابة؛ لذا اینکه خدای سبحان بعد از گناه مهلت می دهد، حتی فرصت و نعمت می دهد برای این است که برگشتن امکان پذیر باشد. توبه تا جان به گلو و حنجره می رسد، امکان پذیر باشد، تا لحظه مرگ برگشتن ممکن باشد، این مربوط به سبقت رحمت بر غضب است؛ پس اساس مساله رحمت است؛ چه در مورد افراد؛ چه در مورد اقوام؛ یعنی قوم یونس وقتی که حتی عذاب متوجهشان شد، آنجا با تضرع و لابه و زاری که دیدند عذاب آمده (که در قرآن آمده عذاب برنگشت. ﴿فَلَوۡلَا كَانَتۡ قَرۡيَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِيمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ يُونُسَ﴾[3]) مگر از قوم یونس وقتی عذاب متوجه آن ها شده بود، فقط از آن ها عذاب برگشت؛ یعنی تا آن مرتبه هم که اگر جان فرد به حنجره می رسد، در یک اجتماع هم جان به حنجره رسیدن آن ها همان عذابی است که علائمش آشکار شد و اینها با تعلیم آن عالم یا وصی نبی توانستند برگردند. برگشتن امکان پذیر شد. فلولا کانت قریة آمنت فنفعها ایمانها الا قوم یونس که اینها قومی که عذاب متوجه شان شد دنبال آیه می فرماید: « لَمَّآ ءَامَنُواْ كَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ»؛ عذاب از آن ها برداشته شد؛ یعنی عذابی که تقریبا به نحو حتم شده بود؛ چون حتی یونس از قوم خارج شده بود. عذاب را دیدند که دارد نازل می شود. مثل این می ماند که جان به حنجره می رسد و در آخرین لحظه است و علائم آخرت آشکار می شود. در آن آخرین لحظه که آخرین لحظه دنیا برای فرد است و آخرین لحظه عذاب برای قوم است، کشفنا عنهم؛ این عذاب را ما برداشتیم؛ لذا نجات فرد هم امکان پذیر است؛ پس مهلت دادن تا این لحظه و این مقدار رحمت است و عذاب را بر می گرداند؛ حتی عذابی که تا این مرتبه نزدیک شده بود و همه مقتضیاتش موجود بود، حتی نبی آن زمان یقین کرد عذاب آمد؛ لذا از قوم خارج شد که خدای سبحان در آخرین لحظه عذاب را برگرداند که این امکان پذیر است. دست خدا بسته نیست تا اینکه آن لحظه ای که کسی فکر می کند دیگر اینجا فرصت نیست؛ اما امکان پذیر شد و عذاب برگشت؛ لذا اساس امهال برای رحمت الهی است؛ اما اگر کسی این املا و امهال را صرف ناسپاسی بالاتر می کند، مقصر خودش است؛ نه اینکه خدا املا کرد تا او را عذاب بالاتر کند، نه اینکه خدا به او مهلت داد تا او را عذاب کند؛ بلکه خدا به او مهلت و فرصت داد برای برگشتن؛ اما خود اینها این را صرف پلیدی و گناه بالا می کنند. لیزدادوا اثما غایت خدا نیست؛ بلکه عاقبت امر است. بسیار متفاوت می شود؛ یعنی اگر معنای لام را دقیق نکنیم، شبهه ایجاد می شود که این چه عدالتی است که خدا به اینها فرصت بدهد که بدتر شوند؟! خدا به اینها فرصت نمی دهد تا بدتر شوند؛ بلکه خدا به اینها فرصت می دهد تا برگردند؛ اما اینها این فرصت را صرف بدتر شدن می کنند. آن وقت می توانیم بگوییم این بدتر شدن به خدا منصوب است؟ بالعرض و بالطول خدا منصوب است؛ لذا آیا اینکه می فرماید: «لیزدادوا اثما»، ﴿إِنَّ كَيۡدِي مَتِينٌ١٨٣﴾[4] یا می فرماید: «و لهم عذاب مهین». آیا اینها می تواند به خدا نسبت داشته باشد؟ بله؛ بالعرض و بالطول؛ چون فعل انسان هر فعلی را که نسبت می دهیم «﴿مَّآ أَصَابَكَ مِنۡ حَسَنَةٖ فَمِنَ ٱللَّهِۖ وَمَآ أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٖ فَمِن نَّفۡسِكَۚ﴾[5]؛ اما در نگاه کلان ﴿قُلۡ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ﴾[6] صادق است یا نه؟ حتی آنجایی که ما اصابک من سیئة فمن نفسک آیا قل کل من عندالله ایجادش به خدا منسوب هست یا نه؟ ایجادش به خدا منسوب است؛ هرچند اسنادش به خدا نیست؛ من نفسک. این نگاه باعث می شود که همه آیاتی که درباره سنت…
سوال حضار:
استاد: بله؛ آن ها که دیگر واضح تر است که ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٞ﴾. ابتدا خود آن ها مرض را ایجاد کردند؛ «فزادهم الله مرضا»[7] جزای فعل آن ها است. نه اینکه ابتدا فزادهم الله مرضا.
سوال حضار:
استاد: نه، امهال جزا این نیست. امهال تفاوتی با استدراج دارد که استدراج پله پله ساقط شدن است؛ یعنی درج در مقابل درک، درج بالا رفتن است؛ منتهی مثل بشارت که بشرناه یا تبشیر را برای خبر خوش به کار می برند؛ اما بشارت را ﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[8]، این خودش یک عذاب است که به اینها بشارت می دهند که به صورت بشارت است، اما عذاب الیم است که خودش یک عذاب است که بحث آن در جای خودش می آید، نظام استدراج با سنت املا و امهال تفاوتی دارد. استدراج برای سقوط پی در پی است؛ پله پله ساقط شدن است. پایین رفتن است ؛ نه بالا رفتن؛ این نستدرجهم… پله پله پایین رفتن هم برای اینها (که در محضر آیات بحث استدراج خواهیم بود) این آیات استدراج به ظاهر استدراج نوعی عذاب است؛ اما اصل املا عذاب نیست. به انتخاب کسی برمی گردد که به او مهلت داده شده که اگر او املا و مهلت را صرف ناسپاسی کرد می شود عذاب اگر صرف برگشتن کرد می شود برای این فرصت و رحمت است؛ لذا او دو فرد دارد؛ اما استدراج دو فرد ندارد. استدراج اگر از مرتبه کمالی کسی به مرتبه پایین تر سقوط کرد این خودش عذاب است. ولی املا و امهال مقدمه عذاب است، فرصتی برای برگشتن یا عذاب است؛ اما خود استدراج عذاب است؛ کسی می تواند املا را به عذاب تبدیل کند؟ بله؛ می تواند که «انما نملی لهم لیزدادوا اثما» تا اینها این را به تهدید بالاتر برای خودشان تبدیل کنند؛ اما کار خودشان است؛ لذا تفاوتی اینگونه بین استدراج و املا هست. استدراج نعمت پس از نعمت پی در پی هست؛ اما به این معنا که این نعمت پی در پی سبب سقوط بعد سقوط می شود. نه، خدا نمی خواهد برای او سقوط بعد سقوط ایجاد شود؛ اما نعمت پی در پی که برای این داده می شود؛ چون ناسپاس است، در معده وجودی این، ﴿وَلَا يَزِيدُ ٱلظَّٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارٗا٨٢﴾[9] است؛ یعنی همین آیه قرآنی که کمال است؛ اما در قرآن دو جا استدراج به کار رفته که خطاب کافرین و مکذبین است که نشان می دهد که این استدراج که نعمت های پی در پی است، با اینکه با رحمت و اعطا از جانب است؛ اما این اعطا جزای فعل اینها است؛ مانند کسی که برایش دیگر بهبودی امکان پذیر نیست؛ حالا رهایش می کنند. رها کردن است؛ نه او را در آغوش گرفتن، چون نعمت در آغوش گرفتن، عنایت و توجه است؛ اما وقتی نعمت برای شخصی رها کردن باشد، با اینکه خدا نعمت دادند، اما خودش نفس عذاب می شود.. که حالا یک تفاوت اینجوری هست که به او نعمت می دهند، خدای سبحان او را ساقط نکرده و به او نعمت داده است؛ اما چون مزاج او کاملا مریض شده، هر نعمتی در وجود او تبدیل به سم بالاتر می شود؛ اما امهال و مهلت همیشه امکان برگشتن هست؛ حتی تا آخرین لحظه؛ لذا ﴿فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢﴾[10]؛ ما سختی های جانی و مالی را می آوریم تا برگردند، اگر مهلت می دهیم و سختی می آوریم برای اینکه برگردند، اصل بر برگشتن است؛ اما عده ای این برگشتن را به سقوط بالاتر تبدیل می کنند. حالا ببینید در این مساله …
سوال حضار:
استاد: بله، تا جایی که شخص کشش دارد، امکان برگشت دارد، نعمت های خدای سبحان برای مانعیت است؛ چه نعمتش، چه نقمتش؛یعنی فاخذناهم بالباساء و الضراء ایجاد دست انداز است برای اینکه برگردد. اگر هم نعمت می دهد، نعمت بیدارکننده می دهد؛ چون اساس نعمت ها بر بیداری است، انسانی که نعمت را می یابد باید بیدار شود. ارتباط و اتصال است؛ اما اگر در جایی خواب کسی آنقدر سنگین شد که بیداری برای او امکان پذیر نبود، هر نعمتی برای او خواب سنگین تر است. تا جایی که امکان بیداری برای او باشد؛ اما اگر به او ندهد، عنادش بیشتر می شود، قهرش نامفهوم21:26 بالاتر می رود. این دیگر دادن قهر او را بالاتر می برد، ندادن هم… منتهی در دادن وقتی داده می شود، معارضه اش جور دیگری است که اتمام حجت بالاتری با او شده است؛ لذا این برای دیگران هم عبرت می شود؛ لذا گاهی استدراج برای شخصی غیر از اینکه خود او خود را تحت استدراج قرار داد؛ نه خدا، باعث می شود این سنت برای دیگران هم بیدار کننده می شود؛ مانند قارون که آن همه مال به او داد، هرچه کفران بیشتری کرد، مقابله بیشتری با موسی علیه السلام کرد؛ به طوری که وقتی موسی علیه السلام دعوت را انجام می داد، این در قوم بنی اسرائیل هم بود غیر از فرعون بود که خارج از قوم بود، اموالش را جلو مردم رژه می برد، عمدا جلوی خیمه و خانه موسی علیه السلام می آمد و جوری جلوه گری می کرد که دهان مردم آب بیفتد و از موسی به سمت این گرایش پیدا کنند؛ یعنی نزدیک ترین رابطه را بین بنی اسرائیل با مردم برقرار می کرد تا جولوی مردم را بگیرد، خدا هم مدام به او بیشتر می داد. این بیشتر دادن برای او استدراج بود تا بعد وقتی خصم صورت گرفت، همه مردم می فهمند که این نعمت بعد از نعمت برای او نعمت نبود؛ بلکه او به عذاب بعد عذاب صرفش کرد تا به عذاب نهایی سید.
سوال حضار: استدراج دو جا آمده، بعد از هر دو جا املا است.
استاد: بله بعد از هر دو جا املا آمده؛ یعنی استدراج حتما همراه با املا است.. چون معلوم است چون اگر می خواهد استدراج باشد، باید فرصت باشد. پله پله… یک موقع عذاب ناگهانی است که عذاب یکباره است.
سوال حضار:
استاد: عرض کردم املا عام است؛ لذا املا مهلت دادن است. استدراج همراه با املا است؛ اما املایی است که استدراجی است. املای استدراجی املای خاص است. املا به معنای عام است استدراج به معنای خاص است که وقتی خاص شد، خاص حکمش به عام سرایت نمی کند؛ منتهی وقتی خدای سبحان کامه املا را به کار می برد، نحوه ای از عقاب است؛ چون مهلت دادن برای کسی است که دارد بدی می کند؛ اما اصل املا به معنای مهلت دادن تهدید نیست؛ لذا همین آیاتی که اینجا خواندیم ﴿مَّا كَانَ ٱللَّهُ لِيَذَرَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾[11].
یکی از حضار:
استاد: سنت املا یک اصطلاح است. یک لغت است. اگر نگاه اصطلاحی کنیم که بگوییم قرآن این را اصطلاح هم کرده، بله این اصطلاح در مقابل برای کسانی که بدی کردند می خواهد اینها را عقاب کند به کار رفته است؛ اما معنای لغوی اش هم در قرآن به کار رفته است، به این صورت که آیه فرمودند: «لو یواخذ الله الناس»؛ مهلت دادن… «بما کسبوا ما ترک علی ظهرها من دابة». این هم معنای مهلت دادن خدا است. مهلت دادن در معنای لغوی است؛ لذا به عنوان لغوی و عنوان اصطلاحی تفاوت پیدا می کند. اگر کسی گفت اینجا که انهم نملی لهم لیزدادوا اثما یا یستدرجهم یا الشیطان سول لهم و املی لهم؛ شیطان برای اینها مهلت ایجاد می کند، شیطان برای اینها تسهیل می کند. اگر کسی آن را اصطلاح خاص گرفت، سنت املا هم تهدید برای کفار و گناهکاران می شود؛ اما اگر کسی ابتدا به معنای لغوی مساله نگاه کند، این در قرآن عام است. این برای همه مومنان و گناهکاران به کار رفته است. مهلت رحمت است؛ اما اگر نسبت به کفار شد، کافر با انتخاب خودش املا را به عذاب تبدیل کرد، بر سنت عقاب تبدیل کرد؛ پس نگاه عام را از دست ندهیم.
استدراج هم به همین معنا است؛ اما استدراج مرتبه خاص تر از املا هم می شود؛ لذا اصطلاح آن قوی تر است؛ والا از نظر لغوی استدراج هم پله پله بودن، نعمت پس از نعمت آمدن است. کسی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت، آقاجان من از خدا مال خواستم داد، فرزند خواستم داد، خانه خواستم داد. می ترسم این استدراج باشد. یعنی سنت استدراج را شامل خود هم می دید؛ یعنی معنا جوری نبود که معلوم باشد مربوط به کفار است یا مشرکین و …نه؛ حتی مومنین به خود می گرفتند که نکند این استدراج مربوط به من هم باشد. حضرت فرمود اگر خدا نعمت می دهد، تو شکرش را به جا می آوری و درست مصرف می کنی استدراج نیست؛ نه این هم این نعمت پی در پی است؛ اما این نعمت پی در پی آن نتیجه ای که «نستدرجهم من حیث لایعلمون» که (نون نستدرجهم متکلم مع الغیر است) که اینها نمی فهمند که این استدراج است؛ یعنی خودشان متوجه نمی شوند که این استدراج است؛ این نفهمیدن و متوجه نشدن از این جهت است که چون نسبت به نعمت غفلت و خواب ایجاد شده بود، هر نعمت دیگری می آید، خواب اینها بیشتر می شود؛ پس آن نعمت است که خدا می دهد؛ اما خواب اینها بیشتر می شود. نعمت خواب آور نیست؛ نعمت بیدار کننده است اما کسی که نسبت به نعمت غافل و خواب باشد، هر نعمت بالاتر خواب بالاتری هم ایجاد می کند؛ پس در نگاه الهی از جانب خدا فقط رحمت نازل می شود؛ اما در وجود اینها رحمت به تبدیل به نقمت و استدراج می شود.. در بحث استدراج روایات مختلفی است…
سوال حضار: نامفهوم 27:51
استاد: نه؛ «ان کیدی متین» که کید من محکم است؛ یعنی کید خدای سبحان در مقابل فیکیدوا کیدا است؛ یعنی اینها کید انجام می دهند؛ اما کید خدا و مکروا مکرا… اینها مکر انجام می دهند، وگرنه کید خدا ابتدایی نیست؛ خدا اهل کید و مکر نیست؛ اما خدای سبحان مکر اینها را به خودشان بر می گرداند؛ لذا وقتی اینها مکر می کنند، فکر می کنند دارند به مومنا ن مکر می کنند؛ درحالی که مکرشان به خودشان است «و مکروا و مکر الله والله خیرالماکرین» خدا در این خیرالماکرین است در اینکه مکر جدیدی می کنند؟ نه؛ بلکه در این است که بر اینها طوری مکر کرده که فکر می کنند دارند به خدا مکر می کنند. این بالاترین مکر است وگرنه اینگونه نیست که اینها مکر می کنند و خدا کمی مکرش از اینها بالاتر باشد؛ بلکه متن مکر آن ها مکر به خودشان است.
سوال حضار: لیزدادوا اثما هم از همین جا است. خود عمل آن ها ازدیاد اثم است؛ نه اینکه سبب ازدیاد اثم شود. خود ﴿سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ٤٤﴾[12] با در اینجا انما نملی لهم خود مصداقی است و این را مهلتی برای گناه می بینند و صرف گناه بالاتر می کنند و احساس می کنند که اینها عقابی ندارند، دستشان باز است، خوش تر می شوند؛ حتی در بعضی آیات و روایات دارد که ﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِۦ﴾ وقتی آن چیزی را که باید به آن متذکر می شدند، فراموش کردند، «فَتَحۡنَا عَلَيۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ كُلِّ شَيۡءٍ» ما همه چیز را برایشان… یعنی نعمت بیشتری به آن ها دادیم؛ «حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ». فرحوا در اینجا خوش شدن غافلانه است. تا اوج غلفلت «أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ»[13]؛ یکدفعه آن ها را گرفتیم. این عذاب الیم می شود که بغتة؛ یعنی اینکه گفتیم سه مصداق عذاب عظیم، عذاب الیم و عذاب مهین هر یک از عذابی که بر اینها ایجاد می شود، قارون در عین اینکه بغتة بود عذابش عظیم بود، عذابش الیم بود، در عین اینکه خوارکننده جلوی دیگران بود؛ تحقیر شد، عذابش مهین بود، چون اقتضای حرث عذاب را خودشان با سه نوع فعلشان ایجاد کرده بودند؛ اینکه مهلتی را که نعمت است تبدیل می کنند، این عذاب الیم دردناک تر از عذاب عادی است؛ چون مهلت و رحمت را به نقمت تبدیل کردند؛ لذا در جایی که اثر اینها در دیگران بود در آیه اول اینها که لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر لن یضروا الله شیئا یرید الله الا یجعل لهم حظا فی الآخرة و لهم عذاب الیم؛ چون این نگاه در دیگران تاثیر داشت و دیگران را نیز به گمراهی کشیده بودند. ﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي ٱلۡبِلَٰدِ١٩٦﴾[14]؛ یک موقع سبب غرور شما و گول خوردن شما نشود. تقلب الذین… آن سلطه ها و قدرت هایی که الذین کفروا فی البلاد.. ؛ بلکه این برای اینها عذاب است.. این نگاه یکدفعه تحلیل را عوض می کند.
آیه دیگر ﴿مَتَٰعٞ قَلِيلٞ ثُمَّ مَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ١٩٧﴾[15]؛ (تحلیل را دقت می کنید؟) در مقابل آنچه می خواهند به آن برسند، اینها به سمت خلود در جهنم می روند یا می فرماید ﴿وَٱلَّذِينَ كَذَّبُواْ بِـَٔايَٰتِنَا سَنَسۡتَدۡرِجُهُم مِّنۡ حَيۡثُ لَا يَعۡلَمُونَ١٨٢﴾[16] که سوره اعراف است.
امیرالمومنین علیه السلام خطاب به همه (فقط به کفار و اشقیا نیست) می فرماید: «یا ابن آدم اذا رایت ربک سبحانه یتابع علیک نعمة و انت تعصیه فاحذره»[17]. این استدراجی است که قابل برگشت است. استدراج غیر قابل برگشت که فقط برای کذبوا باشد، نیست. این خطاب به همه است؛ یابن آدم اذا رایت ربک سبحانه یتابع علیک… یتابع علیک نعمة یعنی استدراج و انت تعصیه؛ در مقابلش تو هم ناسپاسی می کنی و این نعمت را در عصیان صرف می کنی، فحذره اینجا خیلی بترس و مراقب باش؛ این مراقب باش؛ یعنی برگرد؛ پس این امکان برگشت را ایجاد می کند؛ پس اگر جایی برای کافر استدراج به کار برده می شود؛ نه اینکه استدراج مخصوص کافرین است یا جای برگشت در کار نیست؛ بلکه به این معنا است که هم دیگران عبرت بگیرند که اگر استدراج را احساس کردند، برگردند که اینجا امیرالمومنین در این روایت و نظیر این روایت و روایت های مختلف همان شخصی هم که خدمت حضرت این را بیان کرد، حضرت فرمودند نه؛ اگر شکر این نعمت ها را به جای آوری، آن استدراج غلط نیست که تو را به عذاب عظیم یا الیم بکشاند.
اینجا روایات مختلف دیگری در کار است. در این آیه شریفه ﴿وَلَوۡلَآ أَن يَكُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن يَكۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُيُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَيۡهَا يَظۡهَرُونَ ٣٣﴾ هر یک اینها در کنار هم جمع شود… ﴿وَلِبُيُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَيۡهَا يَتَّكِـُٔونَ٣٤ وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلۡمُتَّقِينَ٣٥﴾[18]. بسیار جالب است. می گوید اگر امت واحده نبودند و مردم همدیگر را می دیدند و این باعث ناامیدی اینها نمی شد، ما کسانی را که (لجعلنا لمن یکفر بالرحمن) کافر می شدند، استدراجشان را لبیوتهم و معارج علیها یظهرون که اینطور برای اینها در دنیا قرار می دادیم، و لبیوتهم ابوابا؛ یعنی خانه ای که درهای مختلفی داشته باشد یا که آن قدر وسیع و بزرگ باشد که از این کوچه و آن کوچه چند بر باشد… و سررا علیها یتکئون ؛ یعنی همه وسایل عیش و نوششان را فراهم می کردیم و زخرفا؛ همه زینت ها را برایشان قرار می دادیم. همه اینها به این دلیل است که خدای سبحان متاع حیات دنیا و آخرت را عند ربک للمتقین قرار داده است. متاع دنیا را برای متقین قرار داده، چطور اینها را به ان ها می دهد؟ معلوم می شود که حقیقت حیات دنیا این نیست. اگر به مومن داده می شود، شاکر است و اگر به او داده می شود کافر و غیر شاکر است و آن را صرف عصیان بالاتر می کند.
جمع بندی بحث این می شود که حقیقت املا و استدراج رحمت حق است تا بندگان به سوی خدا برگردند. عقاب را برای مردم پله پله قرار می دهد نه ابتدائا بغتة باشد تا اینکه مردم امکان رجوع پیدا کنند. برای مردم علائم هشدار داده که اگر معصیت های پی در پی کردید؛ ولی تتابع نعم شد، یعنی بترسید از اینکه به استدراج مبتلا نشده باشید، همین هشدار باشد. به افرادی استدراج داده و جلوی همه مردم عقابشان کرده تا مردم بیابند که به استدراج مبتلا نشوند و برایشان غفلت پی در پی ایجاد نشود. اساس استدراج و ملا اصل غلطی نیست؛ بلکه رحمت است اما کافر یا عاصی قوی این را به نقمت تبدیل می کند؛ چنانچه اساس قران رحمت و شفا است؛ اما ظالم این را به خسارت تبدیل می کند.
سوال حضار:
استاد: برای آن از جانب خدا رحمت است. خدا اول گوشش را پیچانده، بعد هم دوباره پیچانده، سه باره هم پیچانده؛ اما او از گوش درد و.. واکسینه شده است. این خودش را کاری می کند.. خدا باز هم به او میدان می دهد و می گوید دیگر برای این گوش پیچاندن فایده ای ندارد، ضراء و باسا برای او بیدارکننده نیست؛ در این صورت خدا می تواند او را در یک تنگنا قرار دهد که در دنیا هم عذابش را بچشد، همچنین می تواند او را رها کند. هر دو اینها را هم دارد. بعضی را در تنگنا قرار می دهد؛ البته اینطور نیست که همیشه هم اینگونه باشد که یک کسی می گوید من مال دنیا را می خواهم پس می روم عصیان می کند تا خدا همه را به من بدهد. اینطور هم نیست. همه را هم اینگونه نمی کند که بگوید… این مربوط به یک عده ای است که این عده عبرت شوند؛ نه اینکه خدا عبرت کند؛ بلکه اینها عبرت همان لیزدادوا اثما که عاقبت کارشان به اینجا منجر می شود؛ پس خدای سبحان نمی خواهد اینها را عبرت کند.
سوال حضار:
نه، برای شخص خودشان خدای سبحان رحمت را می فرستد؛ اما اینها وجود شخصیشان را تبدیل به نقمت می کنند؛ والا آنچه خدا برای اینها می فرستد، رحمت است. آیا نعمت رحمت است یا نقمت؟ قرآن رحمت و شفا است یا مریضی؟ کسی نمی تواند بگوید قرآن مریضی است! آیا قرآن برای قلبی که مریض است خوانده شود، مریضی اش را بیشتر نمی کند؟! این تقصیر قرآن است یا این قلب مریض است؟! اینکه می گوییم لام عاقبت و نهایت… اگر می گفتیم قرآن مریضی است، می گفتیم این غایت است؛ اما غایت آن است که ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾[19]، این غایت است که خدا برای این کار می خواهد؛ اما اگر کسی در مرتبه لا یزید الظالمین الا خسارا است، این خودش در اینجا خودش را قرار داد؛ نه خدا؛ لذا با این اختیار معنا می دهد. هیچ جا اختیار انسان سلب نمی شود. این محکم را حفظ کنید فعل خدای سبحان نسبت به انسان در دنیا اختیار انسان را سلب نمی کند حتی اگر فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا نه اینکه خدا مریضی او را اجبارا زیادتر میکند؛ بلکه این فعل او است که تجلی اش در این است که ازدیاد مرض را به دنبال دارد. این محکم را داشته باشید که خدای سبحان در نظام فعلش با بندگان به گونه ای است که اختیار از بنده سلب نمی شود. چه در جانب رحمت چه در جانب نقمت از بنده سلب نمی شود. اگر این را حفظ کردید همه آیات با نگاه به این محکم معنای خود را خوب پیدا می کنند که انحرافی معنا نشوند؛ نگویند خدااو را گرفته به زور می کشد تا به سمت جهنم ببرد؛ نه در دنیا اینگونه نیست. اگر در اخرت ﴿ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١﴾[20] مربوط به عالم جزا است؛ اما در عالم اختیار خدای سبحان تا آخرین لحظه به عنودترین فرد هم می گوید: ﴿ٱذۡهَبۡ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ إِنَّهُۥ طَغَىٰ﴾[21]، ﴿فَقُولَا لَهُۥ قَوۡلٗا لَّيِّنٗا﴾[22]. با او هم با کلام نرم صحبت کن. همان جا هم برای او این اتمام حجت است، باز هم اختیار او لحاظ شده؛ حتی آنجایی که در وقت غرق می گوید: «آمنت برب موسی»، من ایمان آوردم می گوید، اینجا تو آخرت را دیدی دیگر دنیا نیست. اگر خدا در آنجا نقل می کند: ﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ﴾[23]، یعنی دیگر از آن مرتبه ای که جای اختیار بود گذشت.
سوال حضار: 42:24 نامفهوم
استاد: بله برایشان بوده تا به این مرتبه رسیدند خودشان به این مرتبه رسیدند.
سوال حضار:
استاد: نمی خواهد بگوید استثنا به این معنا است که باز هم ما استثنا کردیم. خودشان استثنا نکردند؛ لذا قوم صالح وقتی ناقه را پی کردند، (در روایت هم هست آیه هم دارد) عذاب سه روز پیاپی آمد. صالح به اینها گفت روز اول اینگونه عذاب می آید تا برگردند، روز دوم عذاب به این مرتبه می رسد تا ببینند و متنبه شوند و روز سوم عذاب به این مرتبه نهایی می رسد. اینها روز اول دیدند و آمدند پیش سرانشان و گفتند همان هایی که صالح گفت شد حالا چکار کنیم؟ گفتند برنمی گردیم! روز دوم شد آمد دید…؛ یعنی عذاب مرتبه به مرتبه برای اینها نازل شده است تا برگردند، یعنی همان عذابی که عذاب است و جزا است هم آنچنان مرتبه به مرتبه آمده تا اینها برگردند؛ اما قوم یونس برگشتند؛ چنانچه هر کسی وقتی حالت سختی برایش می آید، مگر هر کسی بر می گردد؟ نه، «لعلهم یتضرعون»؛ شاید… بعضی ها با خدا لج تر هم می شوند وقتی سختی می آید، می گویند حالا برای من بد میرسانی پس دیگر با تو قهر قهر هستم اگه تا الان جای آشتی بود الان دیگر قهر هستم. نمی داند این پیام بیداری و برگشت بود؛ بلکه این را پیام قهر می بیند. پیام صلح در وجودش به پیام قهر تبدیل می شود، پیام بیداری به پیام خواب تبدیل می شد؛ لذا در قوم یونس این مرتبه ایجاد نشده بود؛ لذا برگشت پذیر شدند، لذا این کار را کردند که بین زن و مردها ؛ حتی گوسفندان نر و ماده بین مادران و فرزندان جدایی انداختند تا یک توبه جانانه تری (نه توبه ساده) تا یک بازگشت جدی تری نه یک بازگشت عادی تا عذاب را برگرداند؛ والا صرف یک پشیمانی نبود که عذاب برگردد، بلکه دست به یک توبه نصوح و جانانه ای زدند تا عذابی که آمده بود برگردد. خدا به قوم صالح این فرصت را داد ولی برنگشتند. خدا به قوم لوط هم خدا این فرصت را داد.. خدا به قوم نوح علیه السلام هم تاین فرصت را داد. نوح علیه السلام گفت علامت این است که آب از زمین خواهد جوشید؛ لذا وقتی آب جوشید به مردم گفت ببینید آن علامتی که گفتم محقق شد؛ برگردید بیایید سوار کشتی شوید، گفتند نمی آییم! آن ها دیدند آب بالا نمی آید؛ ولی مانند فرزندش گفتند به کوه می رویم آنجا نجاتمان می دهد. ﴿سَـَٔاوِيٓ إِلَىٰ جَبَلٖ يَعۡصِمُنِي مِنَ ٱلۡمَآءِۚ﴾[24] که بالای کوه می رویم، یعنی باز هم عناد تا این مرحله؛ لذا کمتر پیش آمده که خدا عذاب هایش هم در دنیا یکباره باشد. یکباره هم داشتیم؛ آن هم به نحوه ای برمی گردد که اتمام حجت ها تمام بوده؛ اما مرحله به مرحله بوده تا اینها برگردند. در نظام فردی هم اینگونه است؛ پس اصل نوع امهال و استدراج به رحمت و الهی برمی گردد که یکباره اخذ نمی کند؛ اما اینها خودشان این را به عذاب تبدیل می کنند.
سوال حضار:46: 30 نامفهوم
استاد: نشان می دهد که بهره مندی از نعمت ها همیشه تحویل گرفتن نیست؛ گاهی رها کردن است. نعمت های پی در پی همیشه تحویل گرفتن نیست؛ گاهی رها کردن است نه عقاب کردن. بین این دو یک سومی است که نعمت ها عقاب است یا تحویل گرفتن؛ می گوید نعمت ها نه گاهی تحویل گرفتن است و گاهی رها کردن است؛ نه عقاب کردن. درباره عقاب کردن اینها خودشان خود را تحت عقاب کردن قرار میدهند این وسطی کمتر دیده می شود رها کردن است، مثل پزشکی که می گوید این دیگر درمان ندارد؛ عقابش نکرده اما دیده این درمان ندارد و رهایش کرده؛ اما این رها شدن برای خود او عقاب و درد است؛ پس از جانب خدا عقاب نبوده؛ هرچند جا داشت اینها عقاب شوند و جزای اعمالشان بود؛ اما باز خدای سبحان جای برگشت را برایشان قرار داده بود. این نگاه اجتماعی و جمعی کمتر مورد لحاظ قرار گرفته که گاهی رها کردن ها اجتماعی است. نگاه اجتماعی خدای سبحان در قرآن بسیار قوی است. همین آیاتی که در خدمتش بودیم ﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِكَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ يَتَضَرَّعُونَ٤٢ فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰكِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَيَّنَ لَهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ مَا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٤٣﴾[25] مراحل را ببینید. فاخذناهم بالباساء و الضراء را قبلا نسبت به اجتماع آورده که اینها برگردند. اینها با همین فلولا اذ جائهم باسنا… می گوید اینها در وجود اینها محقق نشد، ولکن قست قلوبهم؛ به رتبه قساوت قلب رسیدند؛ یعنی به جایی رسیدند که هیچ پیام دیگری در اینها اثر نداشت. وقتی به مرحله قساوت قلب رسیدند، زین لهم الشیطان اعمالهم؛ به این صورت که نعمت های پی در پی الهی را تایید اعمالشان دیدند. فلما نسوا ما ذکروا به؛ اینها دیگر جای بیداری نداشتند. آن چیزی را که سبب ذکر بود، سبب نسیان قرار دادند. فلما نسولا ما ذکروا به فتحنا علیهم ابواب کل شیء حتی اذا فرحوا… اینها «فرحوا»،اما ما «فتحنا»؛ کار خدا این بود که ابواب شی را برای اینها باز کرد؛ اما اینها «حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغتة فاذاهم مبلسون». یکدفعه دیدند امری برای اینها از این رو به آن رو شد. ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِينَ ظَلَمُواْۚ﴾[26]. این نتیجه این است که قطع دابر اهل ظلم را اینگونه قرار می دهیم، یعنی به محوضت رسیدند، وقتی به محوضت رسیدند ریشه کن شدند؛ والا اگر به این محوضت نمی رسیدند این ریشه کافرین دائما در بین مومنین به صورت کژدار و مریض می ماند و این به ضرر مومنان بود. اینکه به محوضت رسیدند مقابل مومنان قرار گرفتند فقطع و اینجا عذاب یرایشان آمد. این به نفع مومنان بود؛ لذا کاری که در جریان قوم نوح ایجاد شد که این قوم نوح ریشه کن شدند، مثل اینکه خدای سبحان دوباره عالم را به تنظیمات کارخانه برگرداند که اصل ظلم تمام شد. دوباره انسان آغاز کرد مثل آدم سلام الله علیه که آغاز کرد، نوح سلام الله علیه آغاز کرد؛ لذا از آنجا دوباره کم کم ریشه ظلم با ابتدای ظلم آغاز شد؛ نه نهایت و ادامه ظلم؛ چون همه زحمت های شیطان آنجا بر باد رفت. سرمایه گذاری که نهادینه شود. می بینید که چقدر جالب است؛ لذا فقط مومنان ماندند. حالا از اینجا دوباره ریشه های دنیاطلبی و گناه عملی تا فکری کم کم شکل گرفت. این خودش یک جریان جالبی است که در جریان حضرت نوح قابل تامل است که عالم دوباره به تنظیمات اولیه عالم برگشت.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
[4] . [الأعراف: 183] ، [القلم: 45]
[8] . [آل عمران: 21] ، [التوبة: 34] ، [الانشقاق: 24]
[12] . [القلم: 44] ، [الأعراف: 182]
[17] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۴۷۲، بحار الأنوار ، ج۷۰، ص۳۸۳، روضة الواعظین ، ج۲، ص۴۷۳
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 923” دیدگاه میگذارید;