بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمةالله
بسم الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی محمد و آله الطاهرین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین
در محضر سوره آلعمران آیات صد و هفتاد و ششم به بعد هستیم. ﴿بسم الله الرحمن الرحیم وَلَا يَحۡزُنكَ ٱلَّذِينَ يُسَٰرِعُونَ فِي ٱلۡكُفۡرِۚ إِنَّهُمۡ لَن يَضُرُّواْ ٱللَّهَ شَيۡـٔٗاۚ يُرِيدُ ٱللَّهُ أَلَّا يَجۡعَلَ لَهُمۡ حَظّٗا فِي ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٌ١٧٦﴾[1] که آیه بعد هم همین جور دنبال آیه میآید.
قسمتی از بیان را در رابطه با این که تسلیت به پیغمبر اکرم است که اگر میبینی جریانات بعد از جنگ احد به گونه ای شکل گرفته است که شدت خروج از ایمان را به دنبال دارد و منافقین توانستند به نحوی تبلیغات و شایعات را راه بیندازند که در این بحبوحه شکستی که بر مسلمانان عارض شده است و شبهاتی که توانستند جا بیندازند و لغزش هایی را ایجاد بکنند، خیلی ها از نگاه دینی به سمت کفر دوباره گرایش پیدا کردند. حال گاهی از ترسشان بود، گاهی از لغزش ها بود، گاهی جوی که ایجاد شده بود تاثیر گذاشت، همه اینها باعث شده بود که تعبیر «یسارعون فی الکفر» صورت بگیرد. یک حالت عادی است در اینکه عده ای از دین خارج میشوند و یک حالتی هم هست که غیر عادی است و سرعت است که آن مربوط به حوادث ویژه است؛ چنانچه در مقابلش هم گاهی ورود به دین عادی است؛ یعنی به صورت عادی یک جاذبه ای دین دارد و گسترش پیدا میکند؛ اما یک موقع هست که حوادثی واقع میشود و سرعت ورود در دین هست که ﴿ وَرَأَيۡتَ ٱلنَّاسَ يَدۡخُلُونَ فِي دِينِ ٱللَّهِ أَفۡوَاجٗا٢﴾[2] یعنی فوج فوج یک دفعه به دین وارد میشوند. این دو طرف را داریم و اینجوری نیست که فقط سرعت در کفر باشد؛ بلکه گاهی سرعت در ایمان هم هست، همان که فوج فوج داخل در ایمان میشوند که این مربوط به این است که حوادث چگونه ریزش ها و رویش ها را ایجاد میکند. گاهی همان زمانی که عده ای از اهل ایمان به سرعت به سمت کفر میروند، همان واقعه باعث میشود که عده ای به سمت ایمان وارد بشوند؛ چون این به سمت کفر رفتن و به سمت ایمان آمدن دو فرد دارد. یکی اینکه آن شخصی که مؤمن است به سمت کفر حرکت میکند، آنجا در حقیقت ایمان به کفر تبدیل بشود، ایمان فعلی یعنی ایمانی که آشکار شده بود و ظاهر شده بود به سمت کفر برگردد. گاهی نه! ایمانی نبوده، ایمان فطری بوده؛ یعنی همان مرتبه فطرتی را که بوده است این کافر میشود و یا در کفرش شدت پیدا میکند. اینکه کافری در کفرش هم شدت پیدا کند، «یسارعون فی الکفر» صدق میکند. کسی که از طرف فطرت و همان نگاه فطری اش به کفر گرایش پیدا کند هم صدق میکند و کسی که مؤمن شده و از ایمان خارج می شود و به کفر گرایش پیدا میکند هم صدق میکند. همه افراد با این نگاه سه فرد میشوند: یکی آنکه کافر از همان مرتبه اول بدون اینکه ایمانی باشد به سمت کفر گرایش پیدا کند که از فطرتش است؛ دیگری آن است که از ایمان به کفر گرایش پیدا بکند [ایمان فعلی]؛ سومی این است که مراتب کفر ازدیاد پیدا کند یعنی کافر است اما با این واقعه شدت کفر پیدا میکند. هر سه فرد را شامل میشود که «یسارعون فی الکفر». منتها اینجا چون بحث در رابطه با مؤمنانی بود که لغزیدند و از ایمان به سمت کفر گرایش پیدا کردند، آیه اول که آیه صد و هفتاد و ششم است، ناظر به فعل اینها است. میفرماید: «و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر». وقتی میبینی که اهل ایمانی که ایمان آورده بودند؛ البته ایمانشان متزلزل بود و ناقص، اما همین مقداری که اظهار ایمان ميکردند که منافقین هم یک دسته عمدهی اینها را شکل میدادند؛ چون میدیدند اسلام در جنگ بدر پیروز شد و حاکمیتی شکل گرفته است و امکان توسعه اش در کار است، اینها آمدند رویکرد اسلام را انتخاب کردند و مسلمان شدند؛ اما وقتی که دیدند در جنگ احد، شکست ایجاد شد و شایعات هم قوی بود و امکان حمله ابوسفیان به مدینه هم بیشتر شده بود، اینها حقیقتشان را آشکار کردند: «یسارعون فی الکفر»، آشکار کردند؛ لذا وقتی پیغمبر اکرم میدید که جمع مؤمنانی که تا به حال اظهار ایمان میکردند یک دفعه شکسته شد، یک دفعه جمع زیادی از اینها اظهار کفر کردند و گرایش به کفر نشان دادند و خروج از ایمان را آغاز کردند، این حزن برای پیغمبر ایجاد میکرد که کأنه برای آنها دلسوزی داشت که چرا اینها دست از ایمان برداشته و به سمت کفر میروند! چون برای خود کافرین هم پیغمبر دلسوزی داشت که چرا ایمان نمیآورند. حالا برای کسانی که اظهار ایمان کرده اند و یک پله جلو تر آمده اند، خروج اینها برای پیغمبر خیلی سنگین بود که اینها را میدید جدا میشوند؛ لذا خداوند خطاب میکند که «لا یحزنک» اینها تو را به حزن نیاورد، «الذین یسارعون فی الکفر انهم» با تاکید «انهم لن یضروا الله شیئا» اینها، کسانی که الان بعد از جنگ احد از ایمان به کفر رفتند، «لن یضروا الله شیئا». عرض کردیم که بعضی از این مراحل در انقلاب ما کاملا مشهود بود؛ مثلا همین پارسال یکدفعه میبینیم که یک حالت خروج و مسابقه در اظهار خروج از عمل به دین [ایجاد شد]. نمیگوییم خروج از دین؛ اما خروج از عمل به دین و تظاهر به خروج از عمل به دین که اظهار دینداری نکنند: بلکه اظهار خلاف دینداری بکنند؛ البته این را بعضی ها خروج از دینداری عملی نمیدانستند؛ اما یک آزادی برای خودشان احساس کردند. این ها را باید با هم تفاوت قائل شد؛ لذا اینها رمی به اینکه کافرند نمیکنیم و همانطوری که مقام معظم رهبری تحلیل کردند، تحلیل باید کاملا جامع باشد. بالاخره وقتی که آن عمل به شهوت ها و امیال طبیعی هزینه بردار نیست خیلی ها میل به این عمل پیدا میکنند و این مانعیت که برداشته بشود، آشکار میشود؛ اما این دلیل بر اینکه این شخص با خدا قهر کرده است، نیست، دلیل بر این که از خدا روی برگردانده نیست. اینها را که دارد در اینجا بیان میکند، اینها «یسارعون فی الکفر» است، اینها میخواستند که اصلا کفر را اظهار بکنند؛ هرچند با عملشان داشتند کفر را اظهار میکردند، حتی خروج از دین را ابراز میکردند، حتی میل به ابوسفیان را که برگردیم و پناهنده به او بشویم تا در امان بمانیم را اظهار میکردند. اینها متفاوت است؛ بله در بین کسانی هم که در پارسال مثلا یک همچنین مسئله ای پیش آمد، مراتب بود؛ بعضی ها حقیقتا آن جهت را میخواستند منتها در پوشش اظهار میکردند و بعضی ها هم نه اصلا آن مرتبه را نداشتند و مورد نظرشان نبود اما در عین حال آزادی و رها بودن و بی قید بودن برایشان مطلوب بود. باید اینها را تفکیک کرد، همه یک حکم برایشان جاری نمیشود.
يکي از حضار: حزن چیز طبیعی است. وقتی یک عده ای به سمت کفر یا بیراهه میروند، حزن برای مؤمن میآید. اینجا بگوییم که حزن به معنای ترس است.
استاد: نه حزن که با خوف متفاوت است. حزن یعنی به خاطر از دست دادن چیزی، به عبارت دیگر وقتی چیزی را انسان از دست میدهد که «لا تحزن» بر آنچه که از دست دادی حزن نداشته باش. نسبت به آنچه که از دست دادن است؛ لذا اینجا با خوف متفاوت است که نسبت به آینده است.
يکي از حضار: خب اینجا بیشتر به حزن نمیخورد؟!
استاد: نه! یعنی «لن یضروا الله» اینجا نه اینکه به خدا اینها ضرر نمیزنند. حالا بیانش را ان شاء الله میگوییم. «لن یضروا الله» که در اینجا آمده است یعنی آن اهل ایمانی را که به خدا ایمان آورده اند و الا به خداوند که ایمان مؤمنان هم نفع نمیرساند همچنانکه کفر کافران ضرری به او نمیرساند. اگر مؤمن این را ببیند که دایره ضرر و نفع مربوط به کسی است که حد دارد و محدود است، کسی که محدودیت دارد، ممکن است که این حدش بیشتر بشود یا کمتر بشود، نفع کمتر شدن حد است و ضرر بیشتر شدن حد است؛ اما حقیقتی که نامتناهی است و حدی ندارد اصلا ضرر و نفع هیچکدام معنا ندارد. اگر همه اهل ایمان هم کافر بشوند به خدا ضرری نمیخورد بلکه خودشان ضرر کرده اند. اگر همه هم ایمان بیاورند خداوند نفعی پیدا نمیکند؛ چون دایره نفع و ضرر مربوط به این است که سرمایه من بیشتر بشود یا کمتر بشود، در حالی که آن حقیقت نامتناهی، کمتر و بیشتر در رابطه با او معنا پیدا نمیکند.
خب، میفرماید «و لا یحزنک»، پیغمبر نسبت به اینکه اینها را امت خودش میدید مثل کسی که بچه های خودش را ببیند که این بچه ها دارند، شرور میشوند و از آن نفعی که برایشان هست دور میشوند، خب غصه میخورد و این گونه نیست که بگوید برایم فرقی نمیکند؛ اما خداوند سبحان میفرماید که این خروج اینها و سرعت در کفر اینها تو را از این جهت ناراحت نکند که فکر کنی که اینها که دارند خارج میشوند، ضرری هم دین خدا میخورد؛ نه! ضرری به دین خدا وارد نمیکنند؛ بلکه در راستای یک امر مهم تری این اقدام دارد صورت میگیرد که همان سنت خالص سازی است که اگر هر چه به سمت آن فعلیت بالاتر جلو بروند، چه در ایمان و چه در کفر، جدا سازی بین ایمان و کفر بشود این کمال است؛ لذا ببینید که ﴿لَوۡ تَزَيَّلُواْ لَعَذَّبۡنَا ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ﴾[3]. آن حدیث شریف که کسی سؤال کرد از امام صادق (علیه السلام) که آیا امیرالمؤمنین در دینش قوی بود یا نه؟! «ا لم یکن علی قویا فی دینه؟»[4] مضمون روایت این است که حضرت فرمود بله؛ آنجا سؤال میکند که پس چرا قیام نکرد اگر قوی در دین بود؟! حضرت میفرماید «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا» چون ایمان و کفر مخلوط بود، تا وقتی که ایمان و کفر بین مردم مخلوط باشد، کفر از ایمان جدا نشده باشد، «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا» هر جا کفر خالص بشود و ایمان مقابلش، تازه آنجا میفرماید کفر خالص بشود، «لو تزیلوا لعذبنا الذین کفروا» اگر کافران جایی خالص بشوند، حتما عذاب بر آنها نازل میشود و از بین میروند؛ اما چون ایمان و کفر مخلوط بود، ﴿ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا﴾ [5] بود و در یک خانه مؤمن و کافر با هم بود و ارتباطات اینها زیاد بود، اگر قرار بود که حکم اجرا بشود، ممکن بود که مؤمنین هم این وسط ضربه ببینند؛ لذا چون جدایی صف ها نبود و مرزها در هم تنیده شده بود و مخلوط بود، آنجا خدای سبحان فرصت میدهد تا کمکم با حوادث و وقایع که اتفاق میافتد، مهلت میدهد تا اینکه کسانی که یک ذره هم در وجودشان امکان هدایت باشد، آن هم به فعلیت برسد هدایتشان و از آن طرف کسانی که مراتب کفر در وجودشان امکان فعلیت دارد، آن ها هم به فعلیت برسد. حالا آیات بعد بیان میکند که «﴿وَلَا يَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ كَفَرُوٓاْ أَنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ خَيۡرٞ لِّأَنفُسِهِمۡۚ إِنَّمَا نُمۡلِي لَهُمۡ لِيَزۡدَادُوٓاْ إِثۡمٗاۖ﴾[6] فکر نکنند که مهلت اگر به آن ها دادیم، این برای آنها خوب بوده است. نه! «انما نملی لهم لیزدادوا اثما» تا اینها فعلیت بالاتر برایشان محقق بشود، تا کفرشان محض بشود؛ منتها خدا نمیخواهد کفر کسی محض بشود؛ بلکه به او مهلت میدهد و نعمت میدهد و او این مهلت و نعمت را صرف محوضت در کفر میکند. در مؤمن خدای سبحان نعمت که میدهد، این نعمت تبدیل به ایمان میشود. پس کار خدا اعطا است نه این که کار خدا این باشد که کسی را به سمت کفر ببرد. نه! خداوند کسی را به سمت کفر نمیبرد، خدا کسی را به سمت ضلالت نمیبرد؛ اما وقتی مهلت میدهد به کسی که کافر است، او فکر میکند که پس خبری نیست و هر کاری که کردم چیزی در مقابل نیست پس بیشتر به کفر روی میآورد. این امهال و مهلت او را به فعلیت و محوضت میرساند. چنانچه با به فعلیت رسیدن کافر مؤمن هم به محوضت میرسد و چنانچه با فعلیت مؤمن کافر هم به محوضت میرسد؛ لذا همان تعبیر حدیث شریف که عیسی (علیه السلام) وقتی آمد شیطان از سه آسمان منع شد از چهار آسمان منع شد، سه آسمان را رفتند و وقتی پیغمبر اکرم آمدند از هر هفت آسمان منع شد. یعنی محوضت کفر در مقابل محوضت ایمان است. هر جا که ایمان محض تر میشود سماوات سبع در کار است؛ ارضین سبع در مقابل سماوات سبع است و به تبع سماوات سبع است؛ چون سماوات سبع آن مراتب رشد است، مراتب سقوط هم مناسب با سماوات سبع است. اگر سماوات سبع نبود، آنجا گناه و سقوط هم یک مرتبه داشت. اما چون اینجا سماوات است، سقوط هم درکات دارد. اینها تقابل با هم… که اصل هم ایمان است و آن سقوط و آن کفر و آن درکات به تبع این فضائل و درجات است.
يکي از حضار: زمینه فراهم کردن محوضت کفر چگونه نعمت محسوب میشود؟ 17:20
استاد: زمینه فراهم کردن محوضت کفر به معنای عدمی نداریم؛ بلکه زمینه محوضت ایمان باعث میشود که کفر هم به محوضت برسد؛ یعنی وقتی که زمینه محوضت ایمان ایجاد میشود در مقابلش میشود محوضت کفر؛ لذا کفر عدمی است اساسش و لذا زمینه نمیخواهد و زمینه اش نبود آن زمینه ایمان است؛ لذا رذائل اخلاقی نبود فضائل است؛ لذا لشکر عقل و جهل، لشکر عقل ایجاد شد که ۷۵ لشکر بود، بعد ۷۵ لشکر جهل مقابل لشکر عقل بود. همچنان که جهل مقابل عقل است، لشکریان جهل هم مقابل لشکریان عقل بودند؛ لذا در خلقت هم ببینید که خداوند عقل را خلق کرد و برایش لشکریانی قرار داد و بعد آنجا جهل هم لشکر خواست به تبع این لشکر. نبود این میشود لشکر جهل. ایمان هم همینگونه است و مراتب ایمان هم همینگونه است.
يکي از حضار: نامفهوم 18:30
استاد: بله درست است! یک نظام تکوینی… شما که میگویید کفر عدمی است آیا به فعلیت رسیدن وجودی هست یا نیست؟ بله به فعلیت رسیدن وجودی است. شما یک موقع در نظام تکوین نگاه میکنی، در نظام تکوین کاری به نظام ارزشی نداریم، به کفر و ایمان کاری نداریم؛ لذا قوه است که به فعلیت میرسد؛ آنجا به فعلیت رسیدن یک امر وجودی است در نظام تکوین. اما در نظام تشریع است که کفر و ایمان مطرح میشود. در نظام تشریع کفر در مقابل ایمان است، ارزش و وزن مربوط به ایمان است و آنچه که مربوط به کفر است و رذائل است عدمی است یعنی ارزش نیست. ﴿وَٱلۡوَزۡنُ يَوۡمَئِذٍ ٱلۡحَقُّۚ ﴾[7] حق ارزش و وزن است. این خلط بین تکوین و تشریع را نباید داشته باشیم. در نظام تکوین همه به فعلیت میرسند؛ یعنی قوا دارد به فعلیت میرسد و این وجودی است. اینکه قوا دارد به فعلیت میرسد امر وجودی است. اما این که این قوا به فعلیت میرسد، این آیا ارزش است در نظام تشریع؟ میگوید که آنجا که ایمان است، این وجودی است، «و الوزن یومئذ الحق» دارد این رشد میکند و بزرگ میشود در نظام تشریع؛ اما در نظام تکوین، دارد کوچک میشود. دارد وزن را از دست میدهد، عدمی است که اینها ﴿سَيُصِيبُ ٱلَّذِينَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ﴾[8] اینها کوچک میشوند و دارند وزن را از دست میدهند اما ﴿ مَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِينُهُۥ٨﴾[9] کسی که موازینش سبک میشود، یعنی یک کفه دارد این ترازو که در آن عمل صالح قرار میگیرد و اگر عمل صالح او، عمل سیء در مقابلش شد، عمل صالح را خفیف میکند، وزنش را از بین میبرد و خفیف تر میشود؛ و الا وزن مربوط به چیست؟ «و الوزن یومئذ الحق» آنجا در نظام نظری حق به عنوان اعتقاد درست، و وزن در نظام عملی یعنی عمل صالح که آن کلم طیبه است و این عمل صالح است. وزن این است.
يکي از حضار: نامفهوم 20:50
استاد: در نظام تکوین نمیگوییم وجودی. در نظام تکوین قوه به فعلیت است. کفر و ایمان آنجا معنا نمیدهد؛ یعنی میگوییم این یک قوایی داشت و این بچه که به دنیا آمد، استعداد های زیادی داشت و وقتی بزرگ میشود این استعداد ها به فعلیت رسیده است و این فعلیت رسیدن یک امر وجودی است اما این به فعلیت رسیدن ارزش است یا نیست؟! این میشود نظام تشریع. در نظام تشریع ارزش وزن دارد و وجودی است و الا کفر که یک امر عدمی است ارزش نیست و عدمی هم هست.
بعد میفرماید که «و لا یحزن…» این تطبیقی که مرحوم علامه کرده است چون چند تا نکته در تطبیق ایشان هست دقت بکنید. «الآیات مرتبطة بما تقدم من الآیات النازلة فی غزوة احد» ادامه غزوه احد است که هنوز داریم همان تحلیل [جنگ احد را بیان میکنیم]. حدود ۶۰ آیه پشت سر هم تحلیل جنگ احد را میکند! خیلی زیاد است. کم سابقه است که ۶۰ آیه پشت سر هم تحلیل یک واقعه بکند و از منظر های مختلف ببینید که چه زاویه هایی را مورد دقت قرار داد! گاهی از این منظر، گاهی از آن منظر، گاهی از رابطه «یسارعون فی الکفر»، گاهی از رابطه شهدا که اینهایی که به شهادت میرسند ﴿وَلَا تَحۡسَبَنَّ ٱلَّذِينَ قُتِلُواْ …﴾[10]، گاهی از طریق کسانی که مجروح شدند ﴿إِن يَمۡسَسۡكُمۡ قَرۡحٞ فَقَدۡ مَسَّ …﴾[11]، یعنی از پنجره مجروحان به تحلیل مسئله پرداخت، از منظر منافقان و کافران به تحلیل مسئله پرداخت، از منظر شهدایی که شهید شده بودند به تحلیل مسئله پرداخت، از چشم پیغمبر به تحلیل پرداخت. دوربین های مختلفی را در تحلیل صحنه به کار گذاشته است و از هر دوربینی تحلیلی ارائه میدهد در این مسئله و هر کدام از این تحلیل ها با سنن الهی همراه است و قواعد توحیدی را دارد بیان میکند. خیلی زیبا است؛ یعنی شاید اینکه از اول همیشه عرض کردیم خدای سبحان [علامه فرمودند در المیزان] که خدای سبحان در قرآن دأبش این است که معارف را در ضمن وقایع توضیح میدهد معارف را مستقلا و فی نفسه بیان نمیکند، در ضمن وقایع میآید توحید و معاد را و نبوت را و عدل را در ضمن وقایع و مصداقی بیان میکند و این نوع بیان است که تأثیر گذار است. در ضمن واقعه تحلیل میکند همه مسائل توحیدی را که اینجا نمونه ای اش در بحث جنگ احد است که تا حالا گذشته است.
بعد میفرماید به خصوص «خاصة الآیات الاربعة الاول منها» که این چهار آیه اولی که آمده در اینجا «تتمة لها لان اهم ما تتعرض لها تلک الآیات قضیة الابتلاء و الامتحان الهی لعباده» این ابتلا و امتحان خیلی سنگین بوده است؛ لذا این را خوب پرداخته است در این آیات هم، «و علی ذلک فهذه الآیات بمنزلة الفذلکة» این تتمه و دنباله آن آیات است. «لآیات احد یبین الله سبحانه فیها ان السنة الابتلاء» حالا از یک منظر دیگری است و آن منظر چیست؟ «ان سنة الابتلاء و الامتحان سنة جاریة لا مناص عنها فی کافر و لا مؤمن» این سنت همیشه جریان دارد، هم در مؤمنین و هم در کافرین، تا این سنت ابتلاء و امتحان هم کافر و هم مؤمن را به محوضت برساند؛ یعنی هیچ کسی نیست در زدگی اش مگر اینکه مبتلا به ابتلائات خواهد شد و هست؛ منتها ابتلا فقط سختی نیست، گاهی دارایی و نعمت هم ابتلا و آزمایش است. ابتلا و آزمایش معنایش عام است، گاهی به یک کسی دارایی میدهند که یک سردرد هم نگیرد که این یک نحو ابتلا است. گاهی هم یک کسی دائما مبتلا است که این هم نحوه ای از ابتلا است. همان تعبیری که عرض کردم که وقتی که شیطان سراغ همسر ایوب رفت [دیگر مقدماتش را حذف میکنم] آنجا شیطان گفت تو اگر دختر یوسفی پس آن شوکت یوسفی کجاست که اینگونه افتادی به کوچه و خیابان و کار بکنی برای خانه ها تا یک لقمه نان گیرت بیاید و بروی با ایوب بخوری؟ گفت خدای سبحان دو جور بندگان را اداره میکند، گاهی به آنها نعمت هایی را میدهد تا صفات شکر در آنها تجلی و بروز پیدا کند و گاهی آنها را به سختی و ابتلا میاندازد تا صفات صبر در وجود آنها ظهور پیدا کند، ما چگونه شاکر خدا باشیم؟ که پسندید در برهه زیادی از عمر ما (حدود ۷۰ سال) با صفات شکر دارایی ما را آزمایش کرد و الان پسندیده ما را در این که با صفات صبر ما را آزمایش بکند. خیلی زیبا است؛ یعنی این نگاه، یک نگاه دیگری است که همه را ابتلا میبیند، چه آنجایی که دارای است و چه آنجایی که ابتلا به معنای امتحانات سخت نداری است. همه اینها ابتلائات است و هر کدام نتیجه ای دارد و فعلیتی دارد و ارزشی بر آن مترتب میشود؛ لذا میفرماید این سنت ابتلا و امتحان «سنة جاریة لا مناص عنها فی کافر و لا مؤمن فالله سبحانه مبتلیهما لیخرج ما فی باطن کل منهما الی ساحة الظهور» تا آن باطن به ظاهر کشیده بشود در مؤمن و کافر. اگر باطن به ظاهر کشیده شود محوضت ایجاد میشود، قوا به فعلیت میرسد و آن نتیجه ای که در نظام عالم هست که انسان آمد اصلا در زمین تا از مرتبه صفر وجودی حرکت کند که «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» آوردیم او را در پایین درجه وجود از جهت فعلیت؛ اما خلقش کردیم در بالاترین مرتبه قوا و توان. «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، تقویم، بنیه و توانایی است یعنی در بهترین بنیه خلقش کردیم؛ اما از اسفل سافلین شروع میکند که صفر است از جهت فعلیت؛ لذا این بالای اسفل سافلین کمال است و پایین آن سقوط است و خود اسفل سافلین نقطه صفر وجود است و برای حرکت است؛ نه ارزش است نه سقوط. اما اگر کسی در دوران کمالی اش در همینجا ماند، استعدادش را از دست داده است؛ لذا مشمول سقوط میشود چون استعداد را تلف کرده است و به کار نگرفت. «فالله سبحانه مبتلیهما لیخرج ما فی باطن کل منهما الی ساحة الظهور فیتمحض الکافر للنار و یتمیز الخبیث من الطیب فی المؤمن» که این دوتا هر دو به محوضت ميرسند.
بعد میفرماید که «و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر الی اخر الآیة تسلیة و رفع للحزن ببیان حقیقة الامر» که خداوند دارد برای پیغمبرش این صحنه را ترسیم میکند با بیان حقیقت امر. «فان مسارعتهم فی الکفر و تظاهرهم علی اطفاء نور الله و غلبتهم الظاهرة» اگر میبینی که اینها ظاهرا هم غلبه کردند و توانستند عده ای را به سمت کفر بکشانند و مرتبه ای از نور حق را خاموش بکنند، این ظاهر امر است. «ربما اوجبت ان یحزن المؤمن کأنهم غلبوا الله سبحانه» ممکن است مؤمن به این فکر بیافتد که نکند که نور خدا خاموش بشود و خدا مغلوب شده است؟! تعبیر را ببینید، میفرماید که «غلبتهم الظاهرة احیانا اوجبت ان یحزن المؤمن» اینجا که میفرماید که «و لا یحزنک الذین یسارعون فی الکفر» دارد پیغمبر را مخاطب میکند؛ اما پیغمبر که در اینجا این مسئله برایش روشن است و این غصه برای او نیست؛ اما خیلی از مؤمنان محزون شدند چون آن مرتبه ایمان را نداشتند و احساس کردند که خداوند دارد مغلوب میشود؛ چنانچه ما در جامعه یک همچنین فکری به ذهنمان ممکن است برسد که عجب خدا مغلوب شد! این میگوید که این فکری که ایجاد شد که «کأنهم غلبوا الله سبحانه» اینها غلبه کردند بر خداوند سبحان «فی ارادة اعلاء کلمة الحق» که نتوانست خداوند کلمه خودش را بارز و آشکار بکند و اینها جلویش ایستادند و نگذاشتند. «لکنه اذا تدبر…» میفرماید این ظاهر اولی بود؛ اما خداوند دارد این را بیان میکند که «اذا تدبر فی قضیة الامتحان العام» اگر عمیق تر به مسئله و صحنه نگاه کنید، همانطوری که گفت یک موقع شما نگاه میکنید به شهدای احد و میبینید که ۷۰ شهید دادید، چرا اینگونه نگاه میکنید؟! نگاهتان را باز بکنید، «ان یمسسکم قرح فقد مس القوم قرح مثله» نگاه بکنید که اینها با جنگ احد و بدر گره بزنید با هم یک واقعیت ببینید. ببینید که اینها در بدر چکار کردند؟ ۷۰ تا کشته دادند و ۷۰ اسیر دادند، ۱۴۰ تا آنها در بدر دادند. صحنه را متصل ببینید و تحلیلتان را در جزء جزء نکنید، تحلیلتان را در صحنه کلان ببرید و نگاه بکنید. اینجا هم باز میگوید که توسعه بدهید نگاهتان را. نگاهتان را از این جزئی که یک عده ای دارند خارج میشوند، خارج کنید و بیاورید صحنه را از یک نگاه بلند تری نگاه بکنید. در این نگاه محوضت دارد ایجاد میشود؛ یعنی کفر و ایمان دارند از هم جدا میشوند. آزمایش باید خیلی سنگین باشد و دقیق و نرم افزاری باشد در کنار سخت افزاری که کفر از ایمان دارد جدا میشود. خیلی زیباست. میگوید که صحنه را از این زاویه نگاه بکنید که اگر محوضت کفر و ایمان شد، حرکت به سمت قیامت کدام حرکت است؟! چه حرکتی انسان را به سمت قیامت و ظهور میبرد؟! حرکتی که کفر از ایمان تمییز پیدا بکند و جدا بشود. محوضت کفر و ایمان می خواهد ایجاد بشود؛ لذا قیامت صحنه محوضت کفر و ایمان است، آن هم محوضت تام. ظهور صحنه و مرتبه ای از محوضت کفر و ایمان است. رجعت محوضت کفر و ایمان است که محض ایمان و محض کفر فقط برمیگردند در روایات. ببینید چقدر صحنه زیبا است. پس عالم دارد به سمت محوضت کفر و ایمان حرکت میکند. هر صحنه ای و واقعه ای که کمک بکند به اینکه این بحث محوضت بیشتر جلو برود و یک قدم سرعتش بیشتر بشود، این به نفع کفار است یا به ضرر کفار؟! به نفع مؤمنان است یا به ضرر مؤمنان؟! دقت کردید که صحنه را چگونه دارد ترسیم میکند. حالا ببینید که ایشان میفرماید که…
يکي از حضار: نامفهوم 32:46
استاد: نه! این حزن منفی است. یک موقع حزن به اصطلاح… چون میگوییم ﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ ٦٢﴾[12] اینها منفی است یعنی خوف و حزن منفی. یعنی خوف و حزن منفی ندارند. اما یک موقع هست که میگویید انسان نسبت به آنچه که میتوانسته و احساس میکند که بیش از این باید فعالیت میکرده، یعنی یک برگشتن و نگاه کردن و تاثری که انسان را به عمل بالاتر بکشاند، این مثبت است و نفی و نهی نشده است. اما اینجا «لا یحزنک» نهی است، خلاصه این نهی منفی هم هست نسبت به آن حزن.
بعد میفرماید که «لکنه اذا تدبر فی قضیة امتحان العام استیقن ان الله هو الغالب و انهم جمیعا واقعون فی سبیل الغایات». خدا در صحنه غالب است و همه دارند به سمت غایاتشان میروند. مؤمن و کافر دارند به محوضت میرسند؛ یعنی صحنه را خداوند دارد جوری تدبیر و اراده و اداره میکند که دارد محوضت ایجاد میشود و محوضت هم حرکت به نهایت عالم است. محوضت صحنه به فعلیت رسیدن قوا است که این به فعلیت رسیدن قوا و حرکت به سمت غایت عالم، صحنه کمالی است. «و انهم جمیعا واقعون فی سبیل الغایات موجهون الیها لیتم لهم الهدایة التکوینیة» هم هدایت تکوینیه که به فعلیت رسیدن قوا است و هم تشریعیه که جدا شدن مؤمن از کافر است. پس تشریعیه به لحاظ جدایی مؤمن از کافر است، جدایی طیب از خبیث است و در نظام تکوین هم به فعلیت رسیدن توانایی هاست. پس هم «الهدایة التکوینیة» و هم «التشریعیة». «الی غایات امرهم فالکافر یوجه به بواسطة اشباعه بالعافیة و النعمة و القدرة». کافر به واسطه این که در قدرت و در نعمت و در رفاهش، به نهایتش میرسد، «و هو الاستدراج و المکر الالهی» محوضت پیدا میکند. پیوسته بیشتر دامن میزند به مسئله؛ منتها این استدراج به نحوی نیست که اهل ایمان از بین بروند هیچگاه! استدراج به کفار هیچگاه به این نحوی نیست که مؤمن از بین برود؛ بلکه صحنه برای ایمان مؤمن هم تا حدی استدراج و املاء به کافر داده میشود (سنت استدراج و املا) تا امکان کمال برای مؤمن مهیا بشود. حتی اگر صحنه برای شهادت مؤمنین ایجاد میشود این استکمال برای مؤمنین است از سویی و مطرح شدن گفتمان حق است از سوی دیگری. فقط شهادت نیست؛ یعنی شهادت حتما باید همراه با گسترده شدن گفتمان ایمان باشد. نگوییم که او شهید میشود و به کمالش میرسد. میگوید که نه! این حقیقت فردیه اش است که شهادت فردیه ایجاد بشود؛ اما این شهادت فردیه باشد حتما به یک حقیقت جمعیه منجر و حقیقت اجتماعیه منجر بشود که توسعه ایمان است. این را حتما در نظر بگیرید که تک تک نگاه نکنیم.
بعد میفرماید: «استیقن ان الله هو الغالب و انهم جمیعا» این نگاه اگر باشد، در غزه وقتی این نگاه باشد، در جریانات مختلف اگر این نگاه باشد، آن وقت میبینیم که ما باید صحنه را از دو منظرش نگاه بکنیم. هم غصه داریم از اینکه شهادت ها دارد محقق میشود و هم باید صحنه را کمال استفاده را ببریم در اینکه از این شهادت ها ایمان چگونه باید توسعه پیدا بکند و چگونه باید منجر به محوضت مؤمنان و بالا رفتن مؤمنان و جامعه ایمانی میخواهد بشود! این نگاه خیلی زیبا است. از طرف دیگری محوضت کفار؛ میدانید اگر ما بدانیم که صحنه به محوضت کفار دارد میکشد… آقا یک کلامی گفتند که همین است: این صحنه نشان داد که غرب در دفاع از حقوق بشر فقط شعار است و همه شان در اینکه حقوق بشر زیر پا گذاشته بشود همه متحدند با هم در اینجا. این یعنی محوضت غرب در صحنه وحشیگری. در اینجا میبینند وحشیگری را اما چون منافعشان در کار است حاضر شدند آن پوسته زیبای دفاع از حقوق بشر را کنار بگذارند و بی پرده دفاع بکنند. اگر باور کردیم هر صحنه ای دارد محوضت کفر و ایمان را ایجاد میکند، در برنامه ریزی و دفاع و آن نگاه تبیینیمان هم صحنه را اینجوری نگاه میکنیم و دفاعمان را اینجوری قرار میدهیم. تمام استفاده را از صحنه میبریم؛ اما اگر ما نگاهمان به صحنه «یسارعون فی الکفرِ» آنها حزن بود فقط، غصه خوردیم، نه توانستیم استفاده محوضت ایمان را ببریم و تبیینش بکنیم و نه توانستیم محوضت کفر را ببینیم و تبیینش بکنیم. این فقط یک مسئلهی بیان واقع نیست که تمام بشود بلکه تکلیف دارد ایجاد میکند که اگر صحنه اینگونه است پس تو وظیفه ات این است که نشان بدهی در صحنه که محوضت ایمان چگونه دارد محقق میشود تا کمال استفاده را بکنی، محوضت کفر چگونه دارد ایجاد میشود تا کمال استفاده را بکنی. جهاد تبیین را بر اساس محوضت کفر و ایمان قرار بدی، صحنه را با این تحلیل [نشان بدهی]. خیلی زیباست! نمیدانم آیا توانستم مسئله را بیان کنم؟ دارد یک واقعه ای را تحلیل میکند، ولی به ما قدرت تحلیل و قدرت نگاه میدهد، جریان شناسی ایجاد میکند و استفاده و بهره برداری صحیح از صحنه را دارد به ما یاد میدهد که اینگونه استفاده بکنید که خداوند هدایت کل را به عهده دارد و در تحت اراده حق دارد محقق میشود. کافر اینجا مغلوب است در عین اینکه خودش را غالب میبینید، مقهور است در عین اینکه خودش را قاهر میبیند. اینجا مورد مکر است در عین اینکه فکر میکند مکر دارد به خرج میدهد. اگر این صحنه را مؤمن ببیند، میدانید با چه قوتی وارد این صحنه میشود؟! چه کسی که مورد بمباران قرار میگیرد و چه آن کسی که در جای دیگری وظیفه اش تبیین و به گوش رساندن و تحلیل مسئله است که هم مؤمن آنجا باعث میشود قوت قلب بالاتری پیدا میکند و هم مؤمنان در سراسر عالم این صحنه اتحادشان را به دنبال میآورد که محوضت ایمان است و کفار هم اینجا ضربه را خورده اند که دارند از مضرات این مسئله به محوضت میرسند و وقتی به محوضت رسیدند عذاب الهی قطعی میشود؛ همچنانکه قوم لوط وقتی که شنیدند لوط میخواهد از آنجا خارج بشود، آن عالم منحرفشان گفت نگذارید که لوط و دخترانش از شهر خارج بشوند! اگر لوط و دخترانش از شهر خارج بشوند نزول عذاب قطعی است برای شما و این سنت خداوند است. میدانست این را که محوضت ایجاد بشود نزول عذاب قطعی است همچنانکه در دنباله این آیات می فرماید که سه تا عذاب را در تتمه سه آیه [بیان میکند]. «ولهم عذاب عظیم» آیه ۱۷۶، «و لهم عذاب الیم» آیه ۱۷۷، «و لهم عذاب مهین» آیه ۱۷۸. یعنی هر سه آیه با سه جمله اسمیه و آن هم با سه نوع عذاب نه عذاب یک جور [بیان میکنند]. عذاب عظیم نوعی از عذاب است و عذاب الیم نوعی از عذاب دیگر است و عذاب مهین نوع سومی از عذاب است به لحاظ «﴿جَزَآءٗ وِفَاقًا٢٦﴾[13] که توافق بین جزا و عمل هست، این سه نوع عذاب، سه نوع فعل آن ها را که در یک صحنه انجام دادند ولی سه جهت داشت، سه نوع عذاب را به دنبال خودش میآورد که هر کدام را عرض خواهیم کرد.
يکي از حضار: نامفهوم41:30
استاد: نه! ببینید اینکه غزه شیعه هستند یا نیستند، سنت محوضت الهی در راستای استیلای کلمة الله است؛ لذا ما مراتب داریم، مراتب محوضت داریم. یعنی یک جا محوضت کلمة الله است که در رابطه با همه اهل کتاب [مطرح میشود] ﴿تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ كَلِمَةٖ سَوَآءِۭ بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمۡ﴾[14] این هم یک محوضت است در مقابل کسانی که مشرکان و بی خدایانند. این هم یک نوع محوضت است که خداوند استیلا میدهد به اهل کتاب، در مقابل کسانی که هیچ قبول ندارند. در مرتبه بعد اساس اسلام را استیلا میدهد در مقابل اهل کتابی که به نبوت و رسالت رسول ختمی قائل نیستند و این هم یک نوع محوضت است. محوضت مرتبه بالاتر این است که از اینها کشیده میشود تا به مرتبه ولایت که آن هم یک محوضت است [برسد]. مرتبه بالاتر از ولایت آن است و کشیده میشود تا کسی که به وصایت وصی خاتم که آن وصی امام زمان است قائل است، یعنی آن هم یک نوع محوضت است. کسانی که قلباٌ و لساناٌ و عملاً… این هم یک محوضت است؛ یعنی دائما محوضت ها… مراتب نصرت و محوضت در کار است که از آن کلمة الله آغاز میشود که مرز خداست تا به مرز خدا و رسول و ولی در اقدام و عمل نه فقط زبان [میرسد]. اینها مراتب محوضت است که بین مؤمنین هم محوضت ایجاد میشود و باقی نمیمانند همینگونه؛ لذا امتحانات میآید و مؤمنان را هم که در مرتبه ولایت قائل اند، آنهایی شان را که قلباً و لساناً و عملاً قائل اند با آنهایی که فقط لساناً قائل اند و فقط قلباً قائل اند اینها را متمایز میکند. امتحان ها مراتب دارد.
بعد میفرماید که «فالکافر یوجه به بواسطة اشباعه بالعافیة و النعمة و القدرة و هو الاستدراج بالمکر الالهی الی آخر ما یمکنه» به فعلیت بالاترش میرسد «ان یرکبه من الطغیان و المعصیة و المؤمن لا یزال یحک به محک الامتحان» مؤمن هم دائما محک امتحان بر او میخورد تا خالص [شود]. محک امتحان، محک برای خلوص است. طلا را محک میزنند ببینند چند درجه ناخالصی دارد یا خالص است. مؤمن باید ناخالصی هایش ریخته بشود؛ اما کافر باید به محوضت در کفرش برسد. جامعه باید به جدا شدن ایمان از کفر منجر بشود. هر کدام از اینها یک امتحان است. در جامعه عمومی مؤمن از کافر؛ در بین مؤمنین، مؤمن از مراتب ایمان؛ در بین کافرین، محوضت در کفر. ﴿ يَمِيزَ ٱلۡخَبِيثَ مِنَ ٱلطَّيِّبِۗ﴾[15] اما در آنجا ظلمات با هم متراکم بشوند «فیرکمه جمیعا» تارکم ظلمت ایجاد بشود. چقدر این سنت خالص سازی یک بحث بسیار عالی است که شاید ما بگوییم که تمام آیات قرآن را با نگاه سنت خالص سازی، یک تفسیر کاملا مجزایی میشود کرد و نگاه کاملا خاصی میتوان داشت.
بعد میفرماید: «و المؤمن لایزال یحک به محک الامتحان لیخلص ما فی باطنه من الایمان» خالص بشود آن کسی که در باطنش «من الایمان مشوب بغیره» است. «فیخلص لله او یخلص شرکه» یا شرک مشرک خالص بشود «فیهبط فی مهبط غیره من اولیاء الطاغوت و الائمة» طاغوت هم ملحق بشود به امام کفرش. مؤمن هم ملحق بشود به امام حق خودش. «فمعنی الآیة لا یحزنک الذین یسارعون و لایزال یشتد سرعتهم فی الکفر فانک ان تحزن فانما تحزن لما تظن انهم یضرون الله بذلک و لیس کذلک فهم لا یضرون الله شیئا لانهم مسخرون لله» اینها تحت تسخیر خداوند هستند. «یسلک بهم فی سیر حیاتهم الی حیث لا یبقی لهم حظ فی الآخرة» تا میرسند به آنجایی که هیچ بهره ای برای اینها در آخرت باقی نماند. آیه فرمود که «یرید الله ألّا یجعل لهم حظا فی الآخرة» این محوضت است که هیچ حظی در آخرت برای اینها باقی نماند. «و هو آخر حدهم فی الکفر» این آخرین حد در کفر است. «ولهم عذاب الیم» آن وقت عذاب الیم ایجاد میشود، «فقوله لایحزنک امر ارشادی» چون علتش را بیان کرده است «و قوله: إنهم، تعلیل للنهی و قوله: یرید الله، تعلیل و بیان لعدم ضررهم» که حالا فرصت نشد که این آیه بعد را هم که نسبتش عام است و حکم تعلیلی نسبت به حکم خاص این آیه نشد.
فرصت ان شاء الله جلسه بعد و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
بیان آخر جلسه استاد: هر یک آیه ای از قرآن واقعا تکلیف برای انسان ایجاد میکند. همین الان این یک آیه، تکلیف ما را در صحنهی نبردی که بین ایمان و کفر است آیا روشن نمیکند که چهکار باید بکنیم و چگونه نگاه بکنیم و تکلیفمان چیست؟! اگر این باور را داشته باشیم ببینید که هر یک آیه چقدر تکلیف دنبالش برای انسان میآید. راه گشوده میشود و باز میشود. از یک نگاه قرائت قرآن میآید و به یک نگاه سبک زندگی و نگاه و افق نگاه میرسد. چقدر متفاوت میشود! قدردان این نعمتی که خدای سبحان برای ما قرار داده است انشاءالله باشیم. امروز هم ولادت حضرت عباس (سلام الله علیه) است و ان شاء الله از جذبه های دفاع قهرمانانه حضرت عباس (ع) علمدار امام حسین (علیه السلام) این باشد که همه ما علمدار بشویم در این مسئله جهاد تبیین و علم تبیین به دستمان باشد و قدرت این جهاد را به همه ما ان شاء الله بدهند و ان شاء الله عاقبت همه ما ختم به شهادت باشد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
يکي از حضار: نامفهوم 48:18
استاد: یعنی یک نکته که اصل انقلاب را با افراد تفکیک بکنیم. افراد آمده اند و رفته اند و انقلاب این اساس و ریشه است و اینها مثل یک شاخ و برگی میماند و گاهی ممکن است یک پاییز بریزد و دوباره بهار برگ و شاخه بیاورد.
يکي از حضار: اگر کسی در انقلاب حالا یک خطائی کرده است این را به حساب اصل انقلاب نگذاریم؟!
استاد: یعنی ما یک اصل داریم که ممکن است یک کسی خدمتی کرده و یک کسی هم خیانتی کرده است ولی در عین حال یک اصلی داریم که آن اصل مقدس است و آن اصل مورد توجه خدای سبحان است. نیاییم اساس انقلاب را با خلاصه افراد و اشخاصی که خطاهایی کردند این را ضعف و قدرتش را به آنها ببینیم. مثل این میماند که اسلام را با مسلمانی خودمان نباید قیاس بکنیم. اسلام یک حقیقت عظیم و قوی است و مسلمانی ما اگر خوب انجام دادیم ما نفع بردیم و اگر ما بد انجام دادیم ما ضرر کردیم و الا اسلام از مسلمانی ما نفع نمیبرد. انقلاب هم حقیقتش یک حقیقت مقدس و کلمه طیبه است. اما ممکن است که یک عده ای هم از آن سوء استفاده کرده باشند که کرده اند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[4] . علل الشرایع ، ج۱، ص۱۴۷، كمال الدين ، ج۲، ص۶۴۱، الوافي ، ج۲، ص۴۲۵، اثبات الهداة ، ج۵، ص۱۰۶، تفسیر البرهان ، ج۵، ص۹۰، الإنصاف ، ج۱، ص۵۳۷، بحار الأنوار ، ج۲۹، ص۴۳۶، تفسير نور الثقلين ، ج۵، ص۷۰، تفسير كنز الدقائق ، ج۱۲، ص۲۹۸
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 921” دیدگاه میگذارید;