بسم الله الرحمن الرحیم
درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: «شرح حدیث معراج»
فصل: زهد (2)
موضوعات مطرح شده: 2:21 حضرت زهرا(س)، مادر مومنان 5:29 محبت مادری، غیر قابل جبران 12:19 ولادت حضرت زهرا(س) دریچه ورود به ماه رجب 13:37 حاج قاسم، باب شهادت 31:00 ذاکر خدا، همنشین خدا
سلام علیکم و رحمه الله
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه الساعه و فی کل الساعه، ولیا و حافظا و قاعدا وناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه عرضک طوعا و تمتعه فیها طویلا
ان شالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هر چه قدر دوست داریم به زیارت حضرات در دنیا و شفاعت حضرات در آخرت نائل بشیم صلوات دوم را بلند تر مرحمت کنید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
همه ی عشق و علاقه مان را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و ال محمد ابراز کنیم اللهم صل علی محمد و آل محمد
خب روز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و همچنین ذریه حضرت امام ره الله علیه هست و همینطور روز شهادت حاج قاسم شهید ما سردار دلها و همینطور به خاک و خون کشیده شدنه مومنان در کرمان است
همچنین شهادت سردار قاروری در فلسطین که در لبنان به شهادت رسیدند
یک نکته ای را ابتدا عرض کنم ان شالله بعد به این هم یک اشاره ای بکنم ببینید صبح در جلسه صبح عرض کردم که ما در روایاتمون آمده که فاطمه سلام الله علیها ام ابیها است مادر پدر است از سوی دیگری ما خطاب داریم در روایاتمون که انا و علی ُ ابوا هذه الامه
این دوتا قضیه را کنار هم بگذاریم ازتوش چی در می آید ؟ از یک سو فاطمه سلام الله علیها مادر پدر است و از سوی دیگری پیامبر و امیر المومنین پدران امت هستند پس می توانیم بگوییم فاطمه سلام الله علیها مادرمان هست یا نمی توانیم بگوییم ؟ می شود که فاطمه ام الامومنین باشد یا نمی شود ؟
چون مادر پیامبریست که پیامبر پدر ماست ، اگر با این نگاه نه به عنوان تعارف و مجاز برخورد بکنیم که باورمان بشود که یک نسبه طینی داریم ما که از راه خون و نسبت ها ایجاد می شود ؛ همین نسبی که می شناسید
یک نسب ولایی و به اصطلاح نسب معنوی داریم که از راه قرب ولایی نزدیک می شود و محقق می شود که به مقام منّا بودن می رسند اگر تو نسب طینی فرزند نوح ( انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح) است در نسب معنوی (من تبعنی فانه منی ) نسب معنوی است که اگر کسی از من تبعیت کرد از من است پس اگر تعارضی باشد در جایی که انسان فرزند باشد به ظاهر اما نا صالح باشد نسبتی ندارد در جایی که به ظاهر فرزند نیست از جهت ظاهری اما نسبت معنوی دارد (فانه منی) صادق است و اگر در جایی هم فرزندی باشد و هم صلاح باشد این دو نسبت است که محقق شده و مواکد است و لذا یک تحفه ویژه است برای ذریه پیامبر و سادات از بنی هاشم که اینها اهل صلاح هم باشند این دو نسبت پبدا می شود
پس اگر ما باورمان شد که فاطمه سلام الله علیها مادر ما محصوب می شود اون عطوفت مادری و فرزندی را احساس کردیم با توجه به دست بازی که حضرت دارد در دستگاه الهی اون موقع ما مراقبتمان نسبت به محبت حضرت خیلی بیش از گذشته خواهد شد و بلکه ملموس خواهد شد یعنی انسان چون نسبت به مادرش محبتش معلوم و آشکاره و این را تجربه کرده وقتی محبت حضرت مطرح می شود اون محبت را ضرب در یک توان بینهایت بکند به هرقدری که شعور آدم برسد و معرف انسان راه پیدا کند می یابد که از اون طرف محبت نسبت به این طرف غیر قابل قیاس است به خصوص که اگر محبت مادری همون جوری که در رابطه با اون شخصی که خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد که مدتی است 15 سال است که مادرم رو که فلج شده من به کول به این طرف و آن طرف می برم حتی دوبار حج برده ام از مدینه به مکه برده ام برای حج آیا از پس حق مادری بر آمده ام یا نه ؟
حضرت فرمود نه ، چون وقتی او به تو محبت می کرد محبت می کرد که بمانی ، تو تصورش هم نمی آمد که او محبت می کند به تو و یک روزی نیستی و تمام می شه اما تو که داری محبت می کنی به او می دانی یک وقتی می شود که او از دنیا می رود و این تمام می شود ، نوع محبت او محبتی بود که بمانی و نوع محبت تو در عین این که محبت است اما می دانی یک پایانی دارد این ماهیت محبت را عوض می کند ؛ اگر حضرت مادر ما محصوب شوند که می شوند محبت حضرت نسب به ما یک محبت ویژه ی مادری است محبت می کنند که ما در این راه بمانیم بسیاری از خطاها ، لغزش ها ، افتادن های ما را حتی بدون اینکه متوجه بشیم جلویش را می گیرند و نجاتمون می دهند ما را حفظ می کنند ، مادر است توقع ندارد به چشم بیاورد و دیده بشود چون مادر است و مطابق فطرت این را می بیند ، عادت بر این نیست که اگر مادر خدمتی می بیند اظهار کند اگر فرزند خدمتی بکند در یادش می ماند که من این کار را کردم اما مادر که این کار را دائما می کند هیچگاه به یادش هم نیم ماند لذا در مقابلش هم توقع و اجری هم نمی خواهد اگر با این مراقبت به حضرت نگاه بکنیم و توجه بکنیم حال ما در مراقبه مادری خیلی متفاوت می شه احساسمان خیلی متفاوت می شه رعایتمان خیلی متفاوت می شه، خنده های حضرت برای ما در وقتی که توفیقی پیدا می کنیم آشکار می شود سختی های وجود حضرت در وقتی که ما نعوذبالله افتادنی برای ما محقق بشود دیده می شود ، و لذا دنبال این هستیم که ما به دست خودمون و با اختیار خودمون اسباب ناراحتی برای حضرت ایجاد نکنیم که مادریست مهربان که ما را در حقیقت در یک وضع سختی که ببیند آزرده می شود، این یک نگاه که نگاهمون رو به حضرت به عنوان مادری تقویت کنیم و باور کنیم ، هر چه قدر این باور قوی تر بشود مانع بهره مندی از جانب ما کمتر می شود نه اینکه او مادر نیست و مادری نمی کند ، مادری او سرجایش محفوظ اما من وقتی نمی شناسم و معرفت ندارم نمی بینم و چون نمی بینم بهره مندی ام کمتر می شود ، باور به این ندارم و نسبت به اسباب دیگر می دهم اون موقعه همین باعث می شود از بهره های بعدی هم محروم می بشوم .
ان شالله که بهره هامون از مادری حضرت تو نظام ایمانیمون روز به روز برامون با معرفت تر شاکر تر باشیم باورمون بیشتر بشود هر چه قدر دوست داریم مادری حضرت رو به عشق مادر یک صلوات بفرستیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
من فکر کردم خیلی عشقتون به مادر بیش از این باشد با عشق صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد
دل آدم خنک می شه ما نمی دانیم وقتی ما این افتخار را پیدا کنیم که حضرت مادرمان هست خیلی نسبت متفاوت می شه خیلی توی وقت ، می گن هر وقت سخت شد برو سراغ مادرت بگو خلاصه برات دعا کنه برو پیش او یه دستی به سرت بکشه اگر این نگاه را ببینیم ان شالله همونجوری که ام ابیها ان شالله ام المومنین هم هست و در نظام ایمان مادرمان سات ، سید ها حسودی نکنن آنها برایشان دو مادر است هم مادر نسبی است هم مادر ایمانی حالا ما را هم به عنوان برادران ناتنی بپذیرند به عنوان مادر معنوی هممون ، ان شالله برای اینکه سادات هم خوش حال بوشند و بدانند که ما احترام اونها رو کاملا داریم به عشق سادات هم یک صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یک کلام هم حالا قبل از اینکه وارد بحث بشیم یک کلام هم بگ
م که بعضی ها بابی هستند در یک کار ، در هستند وقتی مثلا اون یکی امیرالمومنین علیه السلام پیامبر فرمود انا مدینه العلم و علی بابها ، علی باب این مدینه است ، درسته ؟ مثلا ما اینکه ماه جمادی الثانی که ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها اتفاقی نیست که قبل از رجب واقع می شود و همچنان که امیرالمومنین باب پیامبر اکرم است و لذا ماه رجب که ماه امیرمومنان است قبل از ماه شعبان واقع می شود که ماه رسول خداست و ماه شعبان قبل از ماه رمضان واقع می شود که پیامبر اکرم حاجب الرب است ، باب به سوی خدای سبحان است ، ماه جمادی هم به واسطه تولد حضرت اینجا در حقیقت باب امیرمومنان است که از ماه جمادی به رجب و از رجب به شعبان و از اونجا به ماه رمضان انسان می رسد لذا به عنوان اینکه از امروز رو حالمون رو برای ورود به ماه رجب و اعمال ماه ولایت آماده بکنیم با توفیقی که از حضرت می گیریم .
این یه نکته دیگر در کنار نکته ای که بعضی باب می شوند برای کاری همچنان که امیر مومنان باب پیامبر است و حضرت سلام الله علیها باب است به سوی در حقیقت امیرمومنان بعضی مثل حاج قاسم شهید ما ، سردار دلها باب شهادت اند ، این باب شهادت بودن خودش یه عظمتی است چون شهید دارد ذاتش را در راه خدا می دهد وقتی ذات را در راه خدا دارد می دهد صفات و افعالش به تبع تنظیم می شود لذا به یه رتبه عالی رسیده اون موقع کسی که باب شهادت از طریق او باز می شود ببینید چه قدر شهدایی که در محور مقاوت با تدبیری که این سردار شهید کرد شجاعت پیدا کردند ، ساخته شدند ، به میدان آمدند باور کردند که شدنی است اعتماد کردند به وعده الهی به میدان آمدند و باب شهادت را در اقسا نقاط مقاومت چه کار کرد ؟ باز کرد و کاری کرد که این باب برای به اصطلاح کسانی که اهل مجاهدت هستند دست یافتنی بشود ، امکان پذیر بشود ، یک شهید خیلی مقام دارد ، حالا کسی که باب شهادت است ببینیدی چه مقامی دارد ، اون موقع می بینیم که هم تو تشییع جنازه سردار شهید عده ای به فیض شهادت در همان تشییع رسیدند و امروز هم در بزرگداشتش چه عده ای و چه جان هایی در راه این شردار شهید و اکرام و اینکه دلداگی به او داشتند این در حقیقت نسبت ایجاد شد .
حالا این یک بحثی است که باب شهادت چه طور به واسطه ایشان مفتوح مانده و باز گذاشته شده و عده زیادی از این راه می روند هر چه قدر نسبت مون رو به ایشون بیشتر بکنیم امکان شهادت بیشتر می شود لذا سعی می کنیم در انتسابمون به سردار دلها کوتاهی نداشته باشیم ، عشقمون به سردار دلها همونجوری که امام خمینی رحمه الله یک مکتبی را بنیان گذاشت در اسلام و ایمان که این مکتب در مقابل همه ی اون مکتب های سابقی بود که با وادادگی و رفاه طلبی و تحقیر و تضعیف و اینها بود در مقابل همه اینها ایستاد و یک مکتب عزتمند و یک مکتب استقلالی در مقابل شرق و غرب را ایجاد کرد ، باور به اسلام و حیات دین را ایجاد کرد ، حاج قاسم درون این مکتب امام به عنوان یکی از اجزاء این مکتب ، مکتب شهادت جهانی را اون مقاوت جهانی را در اینجا پایگذاری کرد و ان شالله به نامش همینجور هر چه بگذرد این بارور تر و ان شالله شکوه مند تر خواهد شد و تازه آغاز آن است که این یکی از شاخه های ثمر اون درختی است که امام کاشته ، و درختی که امام کاشته یک درختی است در بوستانی که حضرت زهرا سلام الله علیها اونجا درحقیقت کاشتند و ان شالله این بوستان ثمره اش و ثمراتش آشکار و آشکارتر خواهد شد یک در حقیقت حقیقت کشیده شده است و ما هم هر چه می تونیم خودمون رو به این سلسه و زنجیره متصل کنیم ، فقط لقلقه ی زبانمون نه باور کنیم که حقیقت شهادت همونجوری که پیامبر فرمودند که یک کسی داشت دعا می کرد که خدایا بهترین چیزی که به اولیائت دادی را به من بده پیامبر فرمودند اگر دعای این مستجاب بشود شهید می شود، یعنی بهترین چیزی که خدا روزی اولیائش می کند شهادت است که این دارد نمی داند خودش الان چیه ، اما با این طلبش که طلب می کند که بهترین چیزی که به اولیائت نصیبشون کردی نصیب من کن می گوید اگر این دعا حقیقتا مستجاب بشود برای این شهادت رقم خواهد خورد و این یک بشارتی است که کسی که به شهادت می رسد چه مقامی پیدا می کند که بهترین دعای اولیاء این شهادت در راه خداست ان شالله خدای سبحان شهادت را در عاقبت همه مون رقم بزند و حیف باشه که به مرگ عادی بمیریم ان شالله به بهترین مردن که شهادت است همه ما نائل بشیم با عمری خدمتی که بهمون ان شالله توفیق بدن یک صلوات دیگه بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خب اینها دو سه تا مقدمه بود که تقریبا اغلب وقت رو گرفت اما در محضر حدیث معراج هستیم ، در محضر حدیث معراج در فراضی از حدیث معراج بودیم که آغازش با این بود که ( وجبت حبتی ) که خطاب به پیامبر کرد که( یا احمد وجبت محبتی للمتحاقین فیی و وجبت محبتی للمتقاطعین فییَ ) اینها را خوانده ایم شرحش رو هم دادیم فقط یاد آوری متن است ( و وجبت محبتی للمتواتسلین فیی و وجبت محبتی للمتوکلین علیه ) وجبت محبتی یعنی چی ؟ یعنی محبوب من شدن محبوب خدا شدن وجبت محبتی یعنی محبت من لازم می شود یعنی محبوب من می شود کی ؟ اینهایی که تا اینجا شمرده است و لیس لمحبتی علتٌ و لا غایهٌ و لانهایه چون محبت از جانب حقیقت نا متناهی هیچ حدی ندارد و علتی از جانب ما ندارد که انفعال در او ایجاد بکند ( کل ما رفعت لهم علما وضعت لهم علما هر گاه من بر افرازم برای اونها علمی را برای اونها علم دیگری اون علم به اون چه که اسباب اثر دارند در وجود اینها کوچک می شود علم در این که خدا فقط مواثر است در وجود اینها هی پر رنگ می شود هر چه قدر پرچم مواثر بودن خدا و تاثیر از خدا در وجودی قوی تر بشود اثرش این است که اون علم سابقش که دیگران را مواثر می دید کمرنگ تر می شود ( کل ما رفعت لهم علما وضعت لهم علما ) بعد می فرماید ( اولئک الذین نظروا الی المخلوقین بنشری الیهم خدا می فماید به پیامبر که اینها با چشم من به مخلوقین نگاه می کند با چشم من به مخلوقین نگاه کردن یعنی عظمت مخلوق را می بینند که این خلق خداست اما از سویی می بیینند فقط خدا کاره است نه مخلوق چون مخلوق خداست نه چیزی مستقل اولئک الذین نظروا الی المخلوقین به نظری الیهم با چشم من به عالم نگاه می کنند با چشم خدا به عالم نگاه کردن همه چیز را تو جای خودش دیدن است هیچ چیزی جایش بزرگ تر یا کوچک تر نمی شود هر چیزی در جای خودش ارزش پیدا می کند ارزش ها بر اساس انتساب به خدا و ارتباط با خدا شکل می گیرد بعد ( و لم یرفع الحوائج الی الخلق ) اینها کسانی هستند علامتشون این است به خاطر این که از چشم من به عالم نگاه می کنند و علم به این که من کاره ام را اینها باور کردند نه دیگران ، لذا ( لم یرفع الحوائج الی الخلق ) اینها به سوی خلق حاجتشان را نمی برند هر چی که می خواهند از من می خواهند که ذیلش روایات را خوندیم حتی اگر کسی بر مرکب سوار بود و تازانه اش به زمین می افتاد پیاده می شد بر می داشت و اون کسی که پایین ایستاده بود نمی گفت این را به من بده همینقدر سوال هم از غیر نمی کردند تا بقیه سوال ها که مفصل راجع بهش گفت و گو کردیم و دنباله اش می فرماید ( بطونهم خفیفهٌ من اکل الحلالِ) که اینها مراقب اند که شکم ها سیر نباشد شکمشون سیر نباشد این نمادی است از اینکه هیچ جهنی از جهات وجودیشون نسبت به امور دنیا پر نباشد گاهی چشم انسان می افته به یک صحنه ای که این صحنه ممکنه زیبا و دیدنی باشد می گه این چشمش را پر نمی کند از دیدن گاهی ممکنه انسان گوشش به چیزی برسد که صدای خوشی باشد نه صدای خوش بد باشد اما این برای اینکه نفسش مشغول نشود و او را به سمت دنیا بیشتر نکشاند گوشش رو از اون صدای خوش پر نمی کند دلش رو هم از غذای حلال پر نمی کند تا همین سنگینی ایجاد کند با این که حلال است ، همینجور تعلقات دیگه اگر زن دارد و فرزند دارد و پدر دارد و مادر دارد محبت به اونها را دارد چون خدا فرموده از دیگران هم بیشتر دارد چون خدا فرموده اما فی نفسه و بالستقلال محبتی ندارد و تعبیری که صبح روایتی را خواندیم که یک کسی آمد با پیامبر بیعت کند و به پیامبر عرض کرد که بایعنی ، با من شما بیعت کن بعد اونجا پیامبر فرمود ( الا ان تقتل اباک ) با تو بیعت می کنم به شرطی که پدرت را بکشی ، این شخص یک دفعه جا خورد ، دستش را کشید ، دوباره یکم مکث کرد دید بالاخره پیامبر خداست میخداهد بیعت ، دوباره گفتش که دستتون رو بدید ، بایعنی یا رسول الله ، حضرت دوباره فرمود الا ان تقتل اباک؟ بر اینکه تو پدرت رو بکشی گفت باشه نعم قبول می کنم اگر شما می گی پدرم را می رم می کشم بعد اونجا پیامبر فرمود که حالا شدی مظهر اون کسی که وقتی در قرآن می فرماید که شما خدا و رسول را و مومنین را ولیجه خودتون بگیرید نه غیر از اینها را اون کسی که آمر در وجود شماست خدا و رسول و امام باشد نه غیر اینها ، چون به این باور کردی و بیعت با این کردی هیچ گاه رسولی امر نمی کند که پدرت را بکشی بلکه امر می کند که اکرام کنی پدر مادرت را و والدین رو لذا امر به اکرام کردند اما موقع بیعت گفتند تا اینجا که پدر به عنوان پدر بودن صرف در وجود تو ، در وجود تو در مقابل رسول نباشد بگی امر رسول اگر شد این پدر حقیقی است ، لذا پدر دیگر در مقابل این پدر حقیقی جایگاهی ندارد ، چه قدر اینها زیباست ، خییلی زیباست تعلیم در ضمن عمل ، که اینجا در حقیقت دارد یاد می دهد حالا این فراز امروز ماست که تا این مقدمات را کشیدیم وقتی هم براش باقی نمانده است ( نعیمهم فی الدنیا ذکری و محبتی و رضائی عنهم ) منم اینها را سرشار از نعمت می کنم اما نعمت برای اینها چیه ؟ اینها چی رو نعمت می بینند ؟ نعیمهم فی الدنیا چون خدای سبحان از این نفس کشیدن ما این دیدن ما خوردن ما بودن ما وجود ما تمام متعلقات ارتباطی ما و وجود ما و اخلاق و صفات و افعال ما همه نعمتی است که خدای سبحان داده اما در عین حال در قرآن کریم نعمت هر گاه به صورت اطلاقی آمده که النعمه یا در حقیقت به عنوانی که اتمم لکم نعمتی ، الیوم الکملت لکم دینی و اتمم علیکم نعمتی هر کجا که نعمت به صورت مطلق آمده حدی و قیدی بهش نخورده مرحوم علامه می فرماید که این نعمت ولایت است که ( یسئلونک عن النعیم )درست خوندم ؟ ؛ (ثم لتسئلن یومئذٍ عن النعیم ) که سوال از نعمت می کنند که این النعیم چی هستش باز ؟ این نشسته بود امام صادق علیه السلام عده ای از علمای اهل تسنن نشسته بودن اونجا ، حضرت فرمود چی می گید این آیه رو چه جور معنا می کنید ؟ که سوال از نعمت می شود اینها گفتن بالاخره به خصوص تو صحرای عربستان و گرما ، گفتن آب خنک غذای در حقیقت خیلی گوارا و از این سری هی شمردن ، حضرت فرمود اگر به خانه کریمی شما برید از این نعمت ها از شما پذیرایی کند بعد خواست در حقیقت بشمرد به روی شما می آورد که اینها رو من دادم به شما ؟ یه آدم کریم اینها را نمی شمرد ، چه طور خدای سبحان در قیامت شما را بیاره بگوید من آب خنک به شما دادم من غذای گوارا به شما دادم ؟؟
نعیم در حقیقتش نعمت ولایت است که اون کمال انسان با او محقق می شود اون هم نه به خاطر خودش به خاطر اینکه چه کردید که در حقیقت از او محروم ماندید چرا محروم ماندید ؟
اگر متنعم بودید چرا کمال تنعم را نداشتید ؟ تا از امروز به ما هشدار اون روز را بدهد.
لذا تعبیر اینجا نعیمهم فی الدنیا نعمتی که به اینها داده شده در دنیا چی هستش ؟ ذکری و محبتی و رضائی عنهم ، اونم نمی گه که اینها ذاکر اند اینم نمی گه که اینها در حقیقت محب من اند اینم نمی گه اینها راضی از من اند بلکه می گه چیه ؟ ذکر من از اونهاست محبت من از اونهاست رضایت من از اونهاست چون رضایت ما مقدمه بود برای اینکه چی ایجاد بشه ؟ رضای خدا ایجاد بشود ، ذکر ما مقدمه بود در حقیقت برای اینکه خدا نسبت به ما ذاکر بشود اذکرنی در حقیقت چی هستش دنبالش آیه ی شریفه ؟ بله ؟ ( فاذکرونی اذکرکم) شما ذکر کنید من را تا من یاد کنم شما را درسته ؟ پس خود این مقدمه است انتهای راه نیست این مسیر است ، غایت نیست درسته ؟ ذکر ما محبت ما نسبت به خدا که خیلی هم عظیم است اما اینها هنوز انسان تو مسیر است ، انسانی واصل است که خدا او را یاد کند ، انسانی واصل است که خدا او را دوست داشته باشد و محبوب خدا باشد ، انسانی واصل است که خدا از او راضی باشد
می گه اینها نعیمشون در دنیا نه در آخرت ، یعنی در دنیا به مرتبه ای می رسند که می یابند من ذاکرشون هستم ، می یابند من اونها را دوست دارم ، می یابند که من از اونها راضی هستم ، خیلی عظیمه ، خیلی زیباست ، حالا ذیل این فراز از حدیث معراج آیات زیادی است ما اون آیات را فعلا ازش عبور می کنیم یه روایت را ان شالله فرصت های دیگری در روایت شریف می فرماید :
عن الرضا عن آبائه علیهم السلام ، قال : قال رسوال الله صل الله علیه و آله وسلم : ان موسی بن عمران علیه السلام لما ناجا ربَهُ عزوجل ، قال : یا ربِ اَ بَعیدٌ انتَ منی فَاُندایکَ ؟ خدایا ، در حدیث قدسی است این حدیث ، خدیا تو نزدیک به منی ، موسی ابن عمران دارد به خدا عرض می کند ، تو نزدیک به منی یا دوری ؟
اگر دوری ندا کنم ( صدای بلند) اگر نزدیکی نجوا کنم (صدای به اصطلاح آهسته)
( انت ا بعیدٌ انت منی فاندایک ، دوری تا ندا کنم ، ام قریبٌ فاُناجیک ، فَاَوح الله جل جلاله ، انَ جلیس من ذکرنی )
بحث از دور و نزدیک گذشته ( انَ جلیس من ذکرنی ، هم نشین اون کسی هستم که ذاکر من است فقال موسی یا ربِ : انی اکونُ فی حالٍ اُجِلُکَ ان اذکرک فیها) بعضی وقت ها یه حالتی هستند یه جایی هستم ، مکانی هستم روم نمی شه اونجا یاد شما باشم ، اُجِلُکَ ان اذرک فیها ، فقال یا موسی : اُذکُرنی علی کل حال
من همه حال با تو هستم ، هو معکم اینما کنتم ، پس تو باید چی باشی ؟ تو همه حال یاد من باشی ؟
در یه شعر زیبایی ایست من این شعر رو بدم نیم یومد که این شعر رو داشته باشم ؛
لطف شه جان را جنایت جو کند ( یعنی وقتی خدا خیلی با ما لطف داره جسور می شیم حواسمون چی می شه ؟ لطف شه جان را جنایت جو کند )
زان که شه هر زشت را نیکو کند ( زشت های ما رو هم چی می بینه ؟ نیکو می بینه دیگه از نگاه خودش )
رو مکن زشتی که نیکی های ما
زشت باشد پیش آن زیبای ما
عبادات ما نیکی های ماست خوبی های ماست درسته ؟ اگر اینها بخواهد محک بخوره چی می شه ؟ چه قدرش اینها درسته ؟ چه قدرش حواسمون جمع بوده ؟ می گه :
رو مکن زشتی ، تو بدی نکن کار بد نکن چرا ؟ چون تازه خوبی هایی که به نظر خودمون خوبه( یَحسبون عنهم یُحسنون صنعا) فکر می کنیمی دیگه این خیلی خوب بوده رو مکن زشتی که نیکی های ما زشت آمد پیش آن زیبای ما
خدمت خود را سزا پنداشی
تو لوای جرم از آن افراشتی
چون فکر کردی خیلی خوبی ، من طاووی علیین شدم ، خدا بخواهد به یکی نگاه بکنه ، به کی غیره من نگاه بکنه ، اگر یه وقت مشکلی پیش بیاد یه دفعه می گم خدایا چرا من ؟ من که دیگه خیلی برجسته بودم و خوب بودم و عالی بودم
تو لوای جرم از آن افراشتی
چون تو را ذکر و دعا( این جاش با این بیان حدیث ) دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد
خدا به ما اجازه داده دعا کنیم ، ما کییم که به درگاه … ، امام سجاد می گه خدایا اگه اجازه نداده بودی من جرئت و جسارت اصلا نداشتم به درگاه تو خطابی بکنم ما خدا را مخاطب قرار می دهیم ( اللهم انی اسئلک …) خدایا تو را می خواهم ازت ، این ذکری که انسان خدا را مخاطب قرار بده یک خاک در حقیقت هیییچ بخواهد یه حقیقت نا متناهی را … چه قدر جسارت می خواهد ؟ می گه خدا به ما اچازه داد این را ، چون اجازه داد مغرور شدیم
چون تو را ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد
که بعد دیدم من خدا ام ، خدایا چرا اجابت نشد ؟ چرا اون که من گفتم رو اطاعت نکردی ؟ چرا من گفتم فلان چیز رو می خواهم ندادی؟ اتاب می کنم با خدا ، می گه به تو اجازه داد خدا
چون تو را ذکر و دعا دستور شد (همین اجازه)
زان دعا کردن دلت مغرور شد (خودت را همه کاره دیدی )
هم سخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کو زین گمان افتد جدا
همین خلاصه باعث جدایی می شه ، اخرش ببین گر چه با تو شه نشیند بر زمین ( انا جلیس من جالسنی) من هم نشین کسی هستم که با من بنشیند( انا جلیس من …) در حقیقت در این روایت شریف داشت ( انا جلیس من ذکرنی ) کسی که ذکر من را بکند
گر چه با تو شه نشیند برزمین
خویشتن بشناس و نیکو تر نشین
مغرور نشی بگی خدا به من اجازه داد باهاش حرف بزنم ، بگی خدا به من اجازه خطاب داد ،( انا جلیس من ذکرنی) پس من حالا باهاش امر و نهی کنم انا جلیس خدای سبحان چه قدر مهربان است به ما که می فرماید انا جلیس من ذکرنی بعد اینجا می فرماید گر چه با تو شه نشیند بر زمین خوایشتن بشناس و نیکو تر نشین
خییلی زیباست که حواسمون رو جمع کنیم یه چیزهایی نعمت ها ، می گه اینها نعیمشون این ذکره ، می فهمند که این نعیمه که خدا بهشون اجازه داده ، که حرف بزنند با خدا ، با خدا راز و نیاز … ، اینها نعیم می بینند ، بالاترین چی می بینند ؟ بالا ترین نعمت می بینند خدا هم ذاکر اونها ست ، خدا راضی از اونهاست ، خدا محب اونهاست
در این روایت شریف که نظریش در روایت دیگری آمده ، قال موسی ( یا رب اقریبٌ انتَ ؟ فاناجیک ام بعیدٌ فانادی؟ ) موسی در ادامه میگه ( خدایا فانی اُحِسُ صوتُکَ) خدایا صدای تو را می شنوماُحِسُ ، چون کلیم الله هم بود ، فانی اُحِسُ صوتک و لا اراکَ و نمی بینم ، کجایی ؟؟
فاینُ انتُ ؟ فقال الله 🙁 انا خلفک و امامک و عن یمینک و عن شمالک) موسی من جلوی روی تو ام پشت سر تو ام ، دست راست تو ام دست چپ تو ام
همه جا را فرا گرفتم ، اینجوری بع من نگاه کن که من را دنبالم جای دیگری نگردی ، من جلیس کسی هستم که ذاکر من است یا موسی انا جلیس عبدی ، حتی یذکرنی تا در حالت ذکر با من هست من هم جلیسش هستم منتها این جلیس ایا با اون که خدا هو معکم هست ، یکی نیست ؟ می گه چرا ؛ اما این جلیس یعنی این می فهمد مجالست حق با خودش را
خدا با همه هست ، هو دمعکم همه است اما اینکه انا جلیس من ذکرنی یعنی چی ؟
یعنی اون که ذاکر خداست این مجالست خدا ، همنشینی خدا قرب خدا با خودش را می یابد ، این کمال است ، و الا اون با سنگ و چوب و درخت و حیوان و انسان و ملک و فلک خدا معمه ، خدا با همه ی عالم معیت قیومیه دارد ، هیچ جا نیست که نباشد درسته ؟ ، اما اونی که می فهمد که خدا با اوست می یابد این کمال است که می گه کسی که ذاکر من باشد این حقیقت را می یابد که ( انا معهُ اذا دعانی) که او با من است وقتی که من رو در حقیقت می خواند داره معیت خودش رو ف این خیلی زیباست که وقت دعا وقت معیت با خداست ، حالا حواسمون باشه این رو عمدا هم عرض کردم ، یه خورده روش تاکید کردم که ما داریم وارد ماه رجب می شیم ، یاد حدیث داعی که حدیص داعی لاون حدیص معروفی که در ماه رجب ، دیگه حالا ذکر اون حدیث داعی که خدای سبحان می فرسته که همونجور که حضرت زهرا سلام الله علیها باب امیرمومنان بود که عرض شد ان شالله امشبی که تولد حضرت زهرا سلام الله علیها است باب ورود به ماه رجب را از امشب کلید بزنیم آماده بشیم، با همین نگاه مجالست که اون ذکر حدیث ملکه دائی است .
ان شالله خدای سبحان به همه ی ما توفیق باور به معارفش رو باور به اونچه که کمال و نعیم ماست رو عنایت بگرداند ، یه صلوات بفرستید ؛
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در این مورد یک بازخورد بنویسید