بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطاهرین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
پیشاپیش ورود به ماه رجب را خدمت همه ی مؤمنان گرامی و دوستان عزیز تبریک عرض می کنم و میلاد امام باقر علیه السلام را بالخصوص در طلیعه ی این ماه ان شاء الله قدردان هستیم. ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان یک عنایت ویژه ای در ارتباط با خدا در آن ها لحاظ شده و توجه بیشتری را می طلبد که باید قدری جنبه ی رابطه ی با رب در این ماه ها بیشتر دیده شود و حتی اگر کسی تمام همش بر درس است، اگر تمام همش بر درس است، در این ایام قدری توجه به رب را در این سه ماه بیشتر کند. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت، می فرمودند خوب است در این سه ماه کتب ادعیه نزدیک تر باشد به او و کتاب اقبال سید بن طاووس را دم دست داشته باشد که هرگاه میل به دعا داشت، هر دعایی، میل به دعا داشت، موکول به زمان و مکان خاص آن دعا نکند و شاید مثال هم گاهی می زد ایشان که اعمال مسجد سهله را و دعاهای مربوط به آن جا را موکول به حضور به در مسجد سهله نکند. می بیند میل دارد آن عمل را و دعا را امروز داشته باشد، انجام بدهد. آن مال افضلیت آن اثر است؛ اما اصل اثر محفوظ است. به خصوص در این ماه شریف توجه به این که ماه ولایت است و اعمال انسان در این ماه به عنوان یک ارتباط ویژه با ولی دیده بشود. این رابطه ی با ولی و بیشتر دیده شدن رابطه، خودش یک کار است در این ماه که همان طوری که در ماه شعبان انسان خودش را مستن به سنت نبی اکرم باید ببیند و در آن ماه با او حشر بیشتر داشته بیشتر داشته باشد، در ماه رجب توجه به امیر مؤمنان و باب ولایت که «انا مدینة العلم و علی بابها»[1]، که باب مدینه ی پیغمبر که ماه بعد است، امیر مؤمنان و باب ولایت است. لذا در این ماه سعی بکنیم اعمالمان با یک توجه ویژه ی به امیر مؤمنان و باب ولایت محقق بشود؛ هم چنان که عرض شد که ماه جمادی که تولد حضرت زهرا سلام الله علیها در بیستم آن ماه و شهادتش در اوایل ماه قرار دارد باب ورود به امیر مؤمنان علیه السلام است و ماه رجب باب ورود به ماه شعبان است و ماه رسول خدا است و ماه شعبان هم باب ورود به شهر الله است. این ها اتفاقی نیست؛ بلکه نقشه ی الهی است در مسئله؛ بالخصوص در ماه رجب غیر از ادعیه ی بلندی که در این ماه هست که بعضی از آن ها از ناحیه ی مقدسه وارد شده، مثل دعای « اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَعَانِي جَمِيعِ مَا يَدْعُوكَ بِهِ وُلاَةُ أَمْرِكَ »[2]، که دعای بسیار بلندی است و تقریبًا همه ی عالمان اخلاق توصیه بر خواندن ادعیه ی ماه رجب را و بعضی از این ها را بالاخص داشته اند، حدیث ملک داعی در این ماه یک غره ای و یک توجه ویژه ای را در ماه رجب می طلبد که این حدیث داعی که مرحوم آقامیرزا جوادآقای ملکی تبریزی در کتاب شریف المراقبات مخاطباتی را با این حدیث دارد و آن جا گفتگویی را دارد که اگر این طور بگویند، این طور می گوییم و اگر آن طور بگویند این طور می گوییم. در رابطه با این حدیث شریف، حتما این متن را دوستان ببینند که حدیث را می آورد ایشان در همان ابتدای شاید باب ماه رجب است که حدیث شریف این است که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم): من مهمات المراقبات فیه من اوله الی آخره … . از ابتدای ماه رجب تا آخر ماه رجب، آن تذکر حدیث ملک داعی است که « إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى نَصَبَ فِي اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ مَلَكاً يُقَالُ لَهُ اَلدَّاعِي». دعوت کننده است. اصلا تمام وجود این دعوت است؛ نه یکی از کارهایش دعوت باشد. اصلا یقال له الداعی. این ملک در آسمان ها ملک داعی شناخته می شود. ذات این ملک دعوت در ماه رجب است. خلق شده برای این کار اصلا و فعلش فقط همین دعوت است. برای کسانی که به این توجه بکنند یک بشارت است. یک ملکی که خلق شده برای دعوت و کارش فقط این دعوت است. کار دیگری ندارد. فقط این کار را دارد. «فَإِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَجَبٍ يُنَادِي ذَلِكَ اَلْمَلَكُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ إِلَى اَلصَّبَاحِ» هر شب تا صبح، یعنی از اول مغربی که محقق می شود که شب داخل می شود، از آن وقت تا اذان صبح این ملک به اصطلاح کارش این است که این دعوت را دارد. «طُوبَى لِلذَّاكِرِينَ طُوبَى لِلطَّائِعِينَ وَ يَقُولُ اَللَّهُ تَعَالَى » که این ملک نقل می کند بی واسطه از خدای سبحان که نشان می دهد این ملک از جهت یلی الربی متصل است. حاجبی ندارد. «یقول الله تعالی أَنَا جَلِيسُ مَنْ جَالَسَنِي وَ مُطِيعُ مَنْ أَطَاعَنِي ». این کلام خیلی عظیم است و اگر از زبان امام معصوم علیه السلام جاری نشده بود ما جرئت نداشتیم حتی لفظش را بر زبان بیاوریم که خدا بگوید که من هم نشین کسی هستم که با من بنشیند. یعنی موکول به این است که او بنشیند تا خدا هم نشین باشد. از این طرف اقتضا تام است برای هم نشینی. او دارد ناز می کشد که بیایید با من هم نشین باشید خیلی عجیب است. انا جلیس من جالسنی و مطیع من اطاعنی. من اطاعت می کنم از اکسی که مطیع من باشد. کسی که مطیع خدا شد، اراده اش محو اراده ی الهی است و لذا انا مطیع من اطاعنی معلوم می شود که معنایش این گونه نیست که الهیت در خدمت هوا و هوس دیگران قرار بگیرد؛ بلکه کسی که به اطاعت رب رسید، چیزی جز اراده ی حق نمی خواهد و دنبالش: « وَ غَافِرُ مَنِ اِسْتَغْفَرَنِي اَلشَّهْرُ شَهْرِي وَ اَلْعَبْدُ عَبْدِي وَ اَلرَّحْمَةُ رَحْمَتِي فَمَنْ دَعَانِي فِي هَذَا اَلشَّهْرِ أَجَبْتُهُ». اگر کسی من را در این ماه بخواند حتما اجابت می کنم. همیشه خدا اگر کسی بخواند او را اجابت می کند. اگر اختصاص در این ماه شده، یعنی اگر در ماه های دیگر گاهی شرط و شروطی هم بود، گاهی قید و قیودی هم بود، گاهی مقدماتی هم لازم داشت، در این جا آن ها هم طی شده ویژه است و لذا: « وَ مَنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَنِ اِسْتَهْدَانِي هَدَيْتُهُ وَ جَعَلْتُ هَذَا اَلشَّهْرَ حَبْلاً بَيْنِي وَ بَيْنَ عِبَادِي». این ماه را یک ریسمان بین خودم و بندگانم قرار دادم. « فَمَنِ اِعْتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إِلَيَّ. »[3]. اگر کسی به این ریسمان چنگ زد حتما به من رسیده. وصل الی. حتما رسیده و اعمالی که در این جا آمده ان شاء الله دوستان عزیزمان حتما رعایت حریم ماه رجب را که از شهر ها و ماه های حرام است حتما دارند و توجه ویژه بر این که ماه حرام احرام است و وقتی انسان احرام می بندد آن جا بعضی مباحات در ایام دیگر در وقت احرام که چه وقت نماز باشد که تکبیرة الاحرام داریم چه وقت حج باشد که انسان محرم به لبیک احرام می شود، حتما یک سری مباحات برای او حرام می شود و ماه حرام هم از همین سنخ است. ان شاء الله خدای سبحان توفیق رجب الاصب که ماه رحمت ریزان است را بهره مندی اش را به همه مان عنایت بفرماید و از برکات ای ماه که طلیعه اش با تولد امام باقر علیه السلام است و اواسطش با میلاد با عظمت امیر مومنان علیه السلام سیزده رجب و ایام اعتکاف است و هم چنین آن ایام البیضی که ایام اعتکاف است و بالاخص از روز مبعث که 27 رجب است، ان شاء الله خدای سبحان توفیق بهره مندی را به همه مان عنایت بفرماید. یک صلوات بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در محضر قرآن کریم سوره آل عمران و آیات 169 تا 171 بودیم. این آیات عزیز خیلی نکات دارد. عرض کردیم که اصل این آیات در مقام کسانی بود که انکار می کردند حیاتی بعد از دنیا باشد از منافقان و لذا بعد از کشته شدن و شهادت شهدا، شایعاتی این ها ایجاد کردند و بلکه تصریح داشتند که اگر این ها « لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا »[4]. الان این جا بودند و از بین نرفته بودند. من یک خواهشی از دوستان دارم. گاهی وقتی یک چیزی ضایع می شود بعضی می گویند این شهید شد. شهید کردی مطلب را. مثلا داشت یک حرفی می زد. این شهید کردی در جایی که بحث ضایع شدن است حتما به کار نبرید. یک اصطلاح بسیار بسیار غلطی است که به دنبالش یک فرهنگی را ایجاد می کند. مطلبی که ضایع می شود، کاری که ضایع می شود را یک موقع به کار نبرید که این شهید شد. این همین کلام منافقین است که این ها ضایع شدن می دیدند. لذا اگر می خواهید در همین مرتبه ی لفظ هم با آن ها هم کلام نشده باشید، مراقبت در به کار گیری الفاظ را داشته باشیم که ضایع شدن نیست. شهادت ضایع شدن نیست. ناخودآگاه با این که توجه گاهی نداریم، در حقیقت این را به کار می بریم. این پرانتزی بود. این ها می گفتند « لَوْ أَطَاعُونَا مَا قُتِلُوا ». این ها در حقیقت از دنیا نرفته بودند و الان بودند؛ یعنی بودن یک حیات برتری است و آن رفتن عدم حیات است. نبود است که قرآن در پاسخ این ها این سه آیه را می فرماید. مرحوم علامه این بحث را در جلد یکم المیزان ذیل آیه ی «وَلَا تَقُولُواْ لِمَن يُقتَلُ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ أَموَتُ بَل أَحيَاء وَلَكِن لَّا تَشعُرُونَ»[5] نگویید کسانی که کشته شدند در راه خدا این ها اموات هستند، بلکه این ها احیا هستند، ولکن لاتشعرون، شما نمی فهمید، شما نمی دانید، این بحث را مفصل در جلد آوردند و اگر دوستان خواستند رجوع بکنند به این چاپی که کتاب ما است، از جلد یکم المیزان ص345 تا 352[6] هشت صفحه این جا آمده و از ص 362[7] دوباره در بحث روایی تا 370، حدود نه صفحه دیگر هم در آن جا بحث حیات برزخی را و این که حیات برزخی و تجرد نفس در برزخ چگونه امکان پذیر است که یک بحث بسیار مفیدی است را آن جا بیان شده؛ ذیل آیه ی 154 سوره ی بقره. دوستان حتما این تفسیر را در آن جا رجوع بکنند.
این جا نکاتی که داشتیم در تطبیق بود. بحث تطبیق را اگر اجازه بدهید یک خرده با سرعت ادامه بدهیم بحث خوبی است که «فَرِحِينَ بِمَآ ءَاتَاهُمُ ٱللَّهُ. الفرح ضد الحزن و، البشارة والبشرى ما يسرك من الخبر والاستبشار طلب السرور بالبشرى». آن وقت می فرماید وقتی این لغات را کنار هم بگذاریم معنا می شود «أنهم فرحون بما وجدوه من الفضل الاهی الحاضر وجدوه من الفضل الإلهي الحاضر المشهود عندهم»[8]. علم شهدا علم حضوری است در آن جا؛ یعنی علمی که در آن جا هست علم حصولی نیست. یک کلام است؛ اما یک دفعه تمام آن چه که در این ریخته می شود متفاوت می شود. تا گفتی علم حضوری است با مفهوم سر و کار ندارد. با لفظ رابطه ندارد. حقیقت وجودی است. متن واقع است. آن در حقیقت متن هستی است. می گوید آن چه که شهید آن جا با آن مرتبط است، فرحین بما آتاهم الله است؛ نه می شنود خوشحال می شود؛ نه این که انسان برای او می گوید خوشحال می شود؛ نه، بما آتاهم الله است؛ می بیند، می یابد خوشحال می شود که این علم حضوری هم هست؛ نه علم حصولی. چون دیدن در علم حصولی هم هست؛ اما این دیدن علم حضوری است. حالا شما اگر این را علم حضوری گرفتی، آن وقت تمام وقایع بعد از این که این وقتی می یابد به دیگران می خواهد بگوید، انتقال بدهد، دیگر آن وقت این انتقال انتقال مفهومی نیست. نوع رابطه ی شهید بعد از این که وارد بزرخ می شود و حیات برزخی پیدا می کند انقطاع از اعتباریات است. انقطاع از مفاهیم و لغات است. پس آن جا حشر با حقایق است. کسی که آن جا حشر با حقایق پیدا می کند، قبلش این آمادگی را باید پیدا کرده باشد تا قدرت این رابطه برایش آن جا بی واسطه و یک دفعه امکان پذیر باشد؛ چون مقام شهادت خودش یک حقیقت وجودی است، قولی است که فعل است، یعنی تمام قول شهید و حرف شهید در فعل شهید که آن شهادت است چه شده؟ تجلی پیدا کرده. چون حال وجودی اش، تمام سرمایه ی وجودش که جانش است را در کف دست گرفت و تقدیم خدای سبحان کرد که «إِنَّ ٱللَّهَ ٱشتَرَى مِنَ ٱلمُؤمِنِينَ أَنفُسَهُم وَأَموَلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلجَنَّةَ»[9] آن حقیقت وجودی اش را این طور داد، آماده شده برای این که آن جا هم با وجود با او حرف زده بشود. با حقایق با او حرف زده بشود. پس هر چه قدر انسان در موقع خروجش از عالم دنیا با وجودش ارتباط برقرار کرد و از حدود مفاهیم و الفاظ عبور کرد، آن جا سرعت حشرش با حقایق بیشتر می شود و الا مدتی می ماند تا در آن مدت انسان کم کم به فرهنگ آن جا آشنا بشود که فرنگ آن جا فرهنگ علم حضوری است؛ عبور از اعتبارات است. مراتب شهود است. حالا چه مومن باشد و چه غیر مومن در رابطه های خودشان.
پس این یک نکته که فرحین بما آتاهم الله من فضله، می بیند و می یابد. این یافت است. وقتی که این طوری شد، ایشان می فرماید که الحاضر وجدوه من الفضل الإلهي الحاضر المشهود. یعنی این حاضر است (آن فرح) و مشهود این هم هست؛ چون گاهی حاضر هست؛ اما مشهود نیست. ما الان خیلی چیزها حاضر است این جا پیش ما؛ اما مشهود ما نیست. ما در غفلت هستیم. كَشَفْنَا عَنْكَ غِطاءَكَ [10] محقق می شود. این جایی که باید این پرده برداشته بشود، تا او مشهود بشود، پس از آن طرف تغییر نیست. چون حاضر هست. از این طرف تغییر هست. چون مشهود نیست و غفلت و پرده هست که فبصرک فَبَصَرُكَ اَلْيَوْمَ حَدِيدٌ[11]، از همین باب است که این غفلتش برداشته می شود. بعد «ويطلبون السرور»[12] تا می گوید یطلبون السرور بما یأتیهم من البشری، حالا معنا تغییر می کند. یک موقع هست من یک خبر خوشی به من نمی رسد، می خواهم این خبر خوش را به دوستانم هم برسانم. این ها در دایره ی مفاهیم است. القای من در دایره ی مفاهیم محقق می شود؛ اما اگر یافت او در دایره ی علم حضوری بود، رابطه ی او هم بریده شده ی از اعتبارات بود، بلکه در دایره ی حقایق بود، رسیدن به این مرتبه بود، انتقال او هم برای دیگران می خواهد با چه رابطه ای باشد؟ با حقایق باشد. اگر این انتقال می خواهد با حقایق باشد، با توجه به این که طرف مقابلش الان در رتبه ی حقایق محضه نیست، بلکه هنوز خلطی بین حقایق و اعتبارات است، چگونه این رابطه محقق می شود؟ چگونه این القا شکل می گیرد؟ بحث مهمی است. یعنی کسی که از برزخ با ما می خواهد رابطه برقرار کند، ما فکر می کنیم حتما در دایره ی اعتبارات ما رابطه برقرار می کند؛ در حالی که رابطه او فقط و فقط در رابطه با حقایق است؛ هرچند ما پایمان در باب و حیات اعتباری هم باشد، اما این پا باید مرتبه ای از طی کردن وادی حقایق را طی کرده باشد تا امکان ارتباط باشد. پس شهید با که رابطه برقرار می کند؟ با کسی که لم یلحقوا بهم باشد؛ یعنی مراحل از حقایق را طی کرده باشد رابطه در دایره ی حقایق صورت می گیرد. این ها را باید دو دو تا چهار تا کنار هم گذاشت. او حقیقتش فقط در دایره ی حقایق است. رابطه اش فقط در باب حقایق است و این کسی که می خواهد با او رابطه گرفته بشود هم در دایره ی اعتبارات است و هم در رابطه با حقایق است. تا به ما می گویند که کسی از بزرخ با شما ممکن است رابطه برقرار بکند، بلافاصله ما ذهنمان در رابطه های اعتباری که قولی، لفظی، معنایی، القایی، این گونه منتقل می شود؛ در حالی که این باب بسته است برای آن ها. برای من باز است. برای آن ها بسته است؛ نه منع و حدی برای آن ها باشد؛ بلکه آن ها در رابطه ی کمالی قرار گرفته اند؛ مثل رابطه ی ملائکه ی الهی. چنان چه ملائکه ی الهی در یک رتبه ی بالاتری قرار گرفته اند. اگر ملک می خواهد با انسان رابطه برقرار بکند، ملک نازل نمی شود در دایره ی اعتبار؛ بلکه انسان باید بالا برود تا در رابطه با ملک امکان اخذ پیدا بکند. «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱستَقَٰمُواْ» یعنی این رشد … . ربنا الله در نظام ادراکی. ثم استقاموا در دایره ی در حقیقت عملی. یعنی هم در دایره ی ادراکی و هم در دایره ی عملی، این رشد کرد. چون «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱستَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ ٱلمَلَـٰٓئِكَةُ »[13]. ملائکه نزولشان دایرمدار این نبود که این رشد کند. آن ها نزول خودشان را دارند؛ اما بهره مندی این در دایره ی این بود که این رتبه را بالا بیاید تا سنخیت پیدا کند. از اعتبارات محضه خارج بشود. در مرتبه ای قرار بگیرد در عالم حقایق باشد تا امکان ارتباط باشد؛ پس اگر می خواهیم با شهید رابطه برقرار بکنیم، حتما باید چه باشد؟ حتما باید انسان مرتبه ای از حقایق را چشیده باشد تا سنخیت ما با او در این رتبه باشد.
علت و معلول در دایره ی سنخیت است. آن هم علیت در آن جا وقتی می خواهد … . حالا علت و معلوم را ما مطلق در این جا نمی گوییم علت و معلول است؛ اما ارتباط که هست، شأن و شأنیت هست، شأن و ذی شأن هست، در دایره ی سنخیت است؛ یعنی از آن طرف سنخیت هست. این طرف باید سنخیت پیدا بکنند تا امکان ارتباط برقرار بشود؛ تا مکان القا و شأنیت صورت بگیرد. انسانی که در عالم برزخ است او در حقیقت احکام اعتباری برایش مثل این می ماند که یک کسی یک مرتبه ای را دیگر اصلا میلی برایش نیست؛ یعنی این طور نیست که دست و پایش را بسته باشند؛ اما خودش مثل این می ماند که معصوم چطور می گوییم به گناه میل ندارد؛ چون مبدأ وجودی اش در … . او هم مبدأ وجودی شان در رابطه ی حقایق است؛ یعنی می بینند القای مفهومی القای مؤثر نیست؛ القای بی اثر است؛ القای در حقیقت نازلی است که بی اثر است؛ لذا می بیند این جا حرام کرده خودش را؛ یعنی آن جایی که در دایره ی چه قرار بگیرد؟ القای مفهوم. لذا آن القای مؤثر که « يَستَبشِرُونَ بِٱلَّذِينَ لَم يَلحَقُواْ بِهِم »[14]، که این بشارت تکان دادن است، بردن است، ایجاد حرکت است، آن در دایره ی چه محقق می شود؟ در دایره ی علم حضوری و آن دایره ی علم حضوری در چه جهتی محقق می شود؟ سنخیت بین این شخصی که آمادگی داشته باشد؛ لذا آن ها شأن خودشان را اجل می دانند که با هر کسی رابطه پیدا بکنند. این طوری نیست که با هر کسی ارتباط برقرار بکنند. یک کسی که آمادگی داشته باشد؛ یک کسی که در یک مراحلی اقتضا را ایجاد کرده باشد تا این فعلیت را به او بدهند. کسی که هنوز حرکت نکرده، این ارتباط، یستبشرون هم برای آن ها محقق نمی شود. خیلی دقیق است مسئله. زیبا است که «ويطلبون السرور بما يأتيهم من البشرى بحسن …» [15]. اگر بخواهیم نظیری برای آن ایجاد بکنیم مثل کسانی که حالشان یک حال رفتن شده؛ بعد خطورات خوشی برایشان ایجاد می شود که آن خطورات که سنخش سنخ لفظ نیست، سنخ مفهوم نیست؛ بلکه سنخ یک جذبه است که آن سنخ جذبه همان چیزی است که برای «إِنَّ ٱلَّذِينَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱستَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ ٱلمَلَـٰٓئِكَةُ » که آن تتنزل چیست؟ «أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحزَنُواْ»[16] که نترسید. یعنی نترسید کلام نیست. این الاتخافوا در مرتبه ی فعل برای این ها محقق می شود که وقتی می خواهند اقدام بکنند ترسی ندارند. وقتی می خواهند عمل انجام بدهند حزنی ندارند. از سنخ این الاتخافوا و لا تحزنوا، از سنخ ولایت الهی است که «أَلَآ إِنَّ أَولِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوفٌ عَلَيهِم وَلَا هُم يَحزَنُونَ»[17]. کسی که خدا ولایتش را به عهده بگیرد، سرپرستی اش را به عهده بگیرد، این دیگر از اراده ی خودش بریده؛ یعنی کسی که می خواهد آن شهید خطور برایش ایجاد بکند، یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم، کانه این شهید اجازه پیدا کرده از جانب ولایت الهیه، که ولایت این را به عهده بگیرد و این را حرکت بدهد در دایره ی نه الفاظ و معانی، بلکه در دایره ی حقایق و وجود. خیلی زیبا می شود. کانه دست خدا می شود برای این شخص. کانه قدرت الهی می شود برای حرکت این که همان طوری که خدای سبحان با انسان ها رابطه دارد، همان طوری که اولیای الهی را انسان ها رابطه پیدا می کنند در نظام وجودی و تکوین، این شهدا در نظام تکوین ما راه پیدا می کنند.
بله ممکن است که این شخصی که حرکت کننده است متوجه نشود هم که این اصلا خطور از جانب شهید است یا از جانب چه شهیدی است. این جا این علم را پیدا نمی کند؛ اما وقتی از این جا خارج می شود، مبدئیت این را می بیند. منشئیت این برایش آشکار می شود؛ ولی در این جا چون عالم غفلت است، چون اعتبار و حقایق با هم آمیخته است، برای این ممکن است … . چنان چه القائات الهی را هم ما اینجا نمی فهمیم. القائات ملکی را هم این جا ما متوجه نمی شویم. خطورات وساوس شیطانی را هم ما کامل متوجه نمی شویم. خلط می شود برایمان. گاهی از خودمان می بینیم و بعد حرکت می کنیم. بله این طوری است.
«ومن ذلك يظهر أولا أن هؤلاء المقتولين في سبيل الله يأتيهم ويتصل بهم أخبار خيار المؤمنين الباقين بعدهم في الدنيا.» [18] که نشان می دهد رابطه ی خیار (اخیار) مومنین با این ها باقی است. اخیار یعنی رابطه ی همان کسانی که سنخیتی بین این ها و آن شهید باقی است که این ارتباط از جانب آن ها باقی است و رابطه ی بین این ها هم چنان که در دنیا این ها فیض الهی که به این ها می رسید عبور می دادند از خودشان، همان طوری که جانش را در راه خدای سبحان، فی سبیل الله و هدایت دیگران اعطا کرد و داد، این یک ایثار است که جان خودش را در راه هدایت دیگران می دهد، این مجرای فیض الهی شده. لذا بشارت های الهی هم از کانال وجود این ها به انسان ها می رسد. به همین جهت است که توجه و استشفا و توسل به شهدا راه دارد که این ها وقتی که می فرماید حیات عند الرب دارند، واسطه ی فیض و کمال می شوند، لذا توجه به این ها، توسل به این ها و این که این ها را انسان شفیع خود قرار بدهد و بخواهد، راه دارد که این ها دنبال این هستند که یستبشرون بالذین لم یلحقوا، یعنی همین شفاعت؛ یعنی همین توسلاتی که تأثیر دارد. یعنی مجرای فیض الهی بودن آن ها را می رساند که آن ها کسانی که در دنیا هستند را مورد عنایت از کانال خودشان قرار می دهند. توجه قرار می دهند. لذا این می تواند انسان را آماده بکند تا وقتی به امام معصوم علیه السلام می رسد، آن وقت می بیند این مجرای فیض کامل است. بعضی ها نهری هستند. بعضی ها در حقیقت دریا و اقیانوس هستند در مجرای فیض بودن. بعضی ها ممکن است یک جوی آبی باشند، هر کدام از این ها مرتبه ای از چه است؟ از آن مجرای فیض بودن است. این منافات ندارد که اگر انسان به شهیدی توسل پیدا می کند و استشفا پیدا می کند و بعد بگوییم که این چرا به امام معصوم … . این کانال هم از آن جا نشأت گرفته. یک تجلی از تجلیات آن ها است و لذا منافاتی ندارد. هم چنان که امام زاده های مختلف ظهورات امام هستند و ولی هستندو خودشان هم گاهی ارجاع می دادند. لذا این جا تصریح آیه ی قرآن است که یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم. این ها این بشارت را خدا دارد تأیید می کند. دست آن ها باز است. فرحین بما آتاهم الله و دنبالش یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم. پس این ها می توانند واسطه ی بشارت قرار بگیرند. آن وقت خیلی زیبا هم هست که می فرماید یستبشرون یا فرحین و این الفاظی که به کار رفته، که آن چه که در نظام وجودی این ها نقل و انتقال پیدا می کند در نظام وجودی تکوینی این ها، همه اش بشارت و امید است. اصلا بحث یأس و ناامیدی در کار نیست؛ بلکه آن چه که در ارتباط با این ها رابطه برقرار می شود این بشارت و امید است. پس به همین نسبت ما در عین این که به جریان کربلا به عنوان شهدایی که در کنار امام آن اطلاقی ترین مقام است (یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم) را پیدا کردند، آن جا باید جریان کربلا، حتی تمام آن وقایع سختی که در کربلا و مصیبت های اعظمی که در کربلا محقق شده، با این نگاه که امید بخش باشد حرکت آفرین باشد، انسان را به حرکت و انرژی و قدرت وا دارد نگاه بکند؛ چون کانال آن ها یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم است که این ها می خواهند این قدرت حرکتی که خودشان پیدا کرده بودند را به دیگران هم انتقال بدهند که این ها هم با این قدرت حرکت بکنند. ببینید چه قدر زیبا می شود آیه. چه قدر در مقام بیان عالی است.
«وثانيا أن هذه البشرى هي ثواب أعمال المؤمنين ». این هم یک نکته ی دیگری است. یعنی غیر از این که رابطه برقرار است با خیار مومنین، بلکه آن چه که این ها دارند منتقل می کنند، چه است؟ آن ثواب اعمال خود مومنین را می خواهند نشانشان بدهند؛ چون مومنین نمی دانند چه خبر است. شنیدن در حد گفتار مفهومی شنیده اند که چه خبر است؛ اما ندیده اند. فاصله ی بین آن چه که شنیده اند با آن چه که هست خیلی زیاد است. این ها وقتی به مرتبه ی هست رسیدند، حالا به تمام وجودشان به تکاپو افتادند، طوری به مومن این را منتقل کنند که این قدرت حرکت پیدا بکند که یا « قَالَ يَٰلَيتَ قَومِي يَعلَمُونَ 26 بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ ٱلمُكرَمِينَ»[19] که یا لیت قومی … . این «یا لیت قومی» بیان وجود آن ها است که وقتی چشیدند نتیجه ی عمل خودشان را، رسیدند فرحین بما آتاهم الله که جزای عملشان بود، حالا یستبشرون بالذین لم یلحقوا که آن حقیقت و متن هستی را منتقل کنند به این ها تا این ها هم چه بشوند؟ آین طوری نگاه بکنند که اگر این طوری نگاه بکنند حرکت آن وقت چه می شود؟ یأس آور نیست. نشاط آور است. هیچ حرکت خوف و حزن در آن نیست. هیچ جایی انسان مأیوس نمی شود. اگر آیه را آدم این طور با این نگاه ببیند، ببینید رابطه ی شهید با ما چه قدر دلسوزانه می شود. هم چنان که در دنیا این گونه بوده، آن جا چه می شود؟ شدت پیدا می کند. آن جا برای شهید طوری می شود که اگر این جا تمام وجودش را داد، آن جا بالاتر از این را می خواهد بدهد تا این را به دیگران برساند. حالا هرکاری آن جا ازش بیاید انجام می دهد. از جمله اش چه است؟ همان رابطه ی ولایی است که پیدا می کند. از جانب خدا اذن در آن ولایتی که پیدا می کند.
«وثانيا أن هذه البشرى هي ثواب أعمال المؤمنين » که می گوید اگر این ثواب اعمال مومنین را که بشارت است می دیدند، که آن چه است؟ آن ثواب این است: «أن لا خوف عليهم ولا هم يحزنون ». یک کلام است در این جا که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون؛ اما این قدر این عظیم است … . لا خوف علیهم. این ها هیچ چیزی دیگر برایشان ترس ایجاد نمی کند در آینده. چیزی ترس آور است که انسان خوف از دست دادن قسمتی اش را همه اش را داشته باشد. می گوید برای این ها هیچ خوفی نیست. هیچ ترسی از این که چیزی را از دست بدهند، جزئش را یا کلش را ندارند. چرا؟ چون تحت ولایت قرار گرفته اند؛ چون این ها ولایت الهی را می بینند. وقتی ولایت الهیه هست دیگر «ما عندکم» نیست که «يَنفَدُ» باشد؛ بلکه «ما عند الله»[20] که باقی است و هم چنین حزنی ندارند. یعنی وقتی نگاه می کنند به اعمال گذشته که انجام داده اند می بینند این همان اطاعتشان تحت ولایت الهی قرار گرفتنشان بوده. چون تحت ولایت الهی قرار گرفته اند در گذشته و رد آینده هم تحت ولایت قرار گرفته اند، نه خوفی از آینده دارند و نه حزنی از گذشته. «وليس ذلك إلا بمشاهدتهم هذا الثواب في دارهم التي هم فيها مقيمون فإنما شأنهم المشاهدة دون الاستدلال» شأن این ها در آن عالم چیست؟ مشاهده است؛ نه استدلال. استدلال مال این عالم است؛ اما آن جا چه است دیگر؟ یعنی حسرت این که عالم انسان عالم چه بشود؟ مشاهده بشود که لا خوف علیهم و لا هم یحزنون را بببیند. «ففي الآية دلالة على بقاء الإنسان بعد الموت ما بينه وبين يوم القيامة ، وقد فصلنا القول فيه في الكلام على نشأة البرزخ»[21] در آیه ی پنجاه و چهار سوره بقره. ان شاء الله خدای سبحان حقیقت مشاهده را در همین جا روزی همه مان بگرداند و آن چنان که برای اولیایش در این جا آن حال اتصال و ارتباط با خودش را ایجاد کرد، در این ماه رجب و این ماه هایی پیش روی ما ان شاء الله ما را به آن حقیقت برساند.
[2] . مصباح المتهجد ج۲ ص۸۰۳، إقبال الأعمال ج۲ ص۶۴۶، البلد الأمین ج۱ ص۱۷۹، المصباح (للکفعمی) ج۱ ص۵۲۹، بحار الأنوار ج۹۵ ص۳۹۲
[3] . إقبال الأعمال ج۲ ص۶۲۸، بحار الأنوار ج۹۵ ص۳۷۷، مستدرك الوسائل ج۷ ص۵۳۵
.[6] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص345.
[7] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج1، ص362.
[8] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج4، ص60.
[10] . مکارم الأخلاق ج۱ ص۴۰۵، بحار الأنوار ج۹۲ ص۸۹
[11] . همان
[12] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج4، ص61.
[15] الميزان في تفسير القرآن، العلامة الطباطبائي، ج4، ص60.
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 911” دیدگاه میگذارید;