بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: ابعاد بعثت نبي مکرم اسلام
موضوع برنامه: ابعاد بعثت نبي مکرم اسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابديني
تاريخ پخش: 25-01- 97
بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
جلوه کردي به گل و باغ تماشا برخاست *** ماه با ديدن آيات تو از جا برخاست
گوهري از صدف خاک درآمد دل شد *** شب افسرده درخشيد و زمين کامل شد
به تولاي تو نوريم رها در آفاق *** تو درخشيدي و پيچيد صدا در آفاق
آخرين معجزهي باغ رسالت گل داد *** نور در واقعه پيچيد و قيامت گل داد
پر جبريل به تکريم تو بر خاک رسيد *** اثر مستي تو تا جگر تاک رسيد
پرتو زمزمهات آينه دار دل شد *** تا به فهم تو رسيديم، جهان کامل شد
مهر در نور درخشيد و مؤيد آمد *** کوه بَر شد به تماشاي محمد آمد
تو درخشيدي و کوه آتش خاکستر شد *** شرف بندگي از هردو جهان بهتر شد
شريعتي: «صلي الله عليک يا رسول الله» سلام ميکنم به همه هموطنان عزيزم، بينندهها و شنوندههاي نازنينمان، سالروز بعثت نبي مکرم اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) را به همه شما تبريک ميگويم. انشاءالله همه ما مشمول نگاه پدرانه حضرت رسول(ص) باشيم. حاج آقا عابديني سلام عليکم خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام ميکنم به همه بينندگان و شنوندگان عزيز. بنده هم اين عيد عظيم و اين عيد مبارک را به همه مسلمانها و همه بينندهها تبريک ميگويم. اميدوارم از رحمت رحمة للعالمين در اين ايام بزرگ استفاده کامل کنيم و جذبههاي رحماني حضرت حق شامل وجود همه ما بشود.
شريعتي: يک تبريک ويژه و مخصوص هم به همه آقا پسرها و دخترخانمهايي که سالروز بعثت نبي مکرم اسلام را آغاز زندگي مشترک خودشان قرار دادند، ميگوييم. بحث ما روزهاي شنبه سيره تربيتي انبياء در قرآن کريم است. وقتي شما از اوصاف انبياء براي ما ميگوييد همه اينها را کنار هم ميگذارم و ميبينم چه پيامبر نازنيني داشتيم. امروز هم قطعاً از پيامبر خواهيم شنيد. از بعثت نبي اکرم براي ما بگوييد.
حاج آقا عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله در اين ايام و اين روزها آن جنبه باطني که خدا در اين ايام گشوده است، قدري براي ما هم مکشوف شود و جذب باطن عالم شويم و بهرهمند باشيم و از همه لذتهايي که اوليائش بهرهمند هستند ما هم بچشيم و بهرهمند باشيم. بحثي که امروز خواهيم داشت در مورد حقيقت بعثت چند جملهاي را مطرح کنيم. از اين منظر به مسأله نگاه کردن به صورتي که بحث بعثت را براي ما کاربردي کند و تکليف امروز ما را مرتبط با بعثت روشن کند، بلکه در نهايت احساس کنيم انگيزه بيشتري در آن متدين بودن به دينمان و عزم راسختري در ارتباط با اين ديني که پيغمبر اکرم آورده در وجود ما شکل بگيرد. ابتداعاً با کلامي از امام صادق آغاز ميکنم که فرمودند: چهار بار ابليس ناله کرد. در سر تا سر عمرش چهار بار ناله کرد. دوبار از اينها مرتبط است. اول بار روزي بود که خود مورد لعن قرار گرفت وقتي به آدم سجده نکرد. دومي وقتي بود که به زمين هبوط کرد. بعد از اينکه سجده نکرد به زمين هم رانده شد يعني از مقام قربش رانده شد. وقتي ناله سر ميداد يعني براي او يک مصيبت عظيم بود و الا ابليس خيلي وقايع در عالم هدايتي ايجاد شد که برايش مصيبت بار بود. اما به مرز اينکه نالهاي که حالت انقطاع از کمال باشد برايش ايجاد نشده بود. ناله کرد يعني تمام وجودش سر افکنده شد. يکبار پس زماني که سجده نکرد و مورد لعن قرار گرفت و يکبار وقتي که هبوط کرد. اين دو هردو مربوط به جريان آدم(س) بود که مرتبط با او بود.
دوجريان ديگر هم وقتي است که پيغمبر خاتم نبي اعظم مبعوث به رسالت شدند، «عَلى حينَ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُل» بعد از اينکه يک فاصله طولاني افتاده بود و از رسولان زمان خالي بود. مدت طولاني بعد از عيسي(ع) رسول اولوالعزمي نيامده بود و از رسولان دورههاي طولاني خالي بود. همچنين «حين اُنزلت ام الکتاب» وقتي که قرآن نازل شد. اين نازل شدن قرآن و همچنين مبعوث شدن پيغمبر در قبال آن دوتايي که مورد لعن قرار گرفت و آنجايي که هبوط به زمين کرد. آنجا در وجودش اين مسأله محقق شده بود چون مورد لعن قرار گرفته بود و هبوط به زمين کرده بود و از مقام قرب دور شده بود. اما اين دو نسبت به يک حقيقت بيروني است به ظاهر که پيغمبر مبعوث شده و همچنين قرآن نازل شده است. در اينجا دارد که دوبار هم جشن خيلي باشکوه گرفت. اين نالهها و مصيبتهاي اعظمش بود. دو بار هم شادماني داشت. يکي وقتي که «أکل آدم من الشجره» وقتي از درخت ممنوعه خورد. ديد از اين به بعد ديگر دستش به فرزندان آدم باز شد. از آنجا راه خودش را به فرزندان آدم باز ديد. اين برايش انتقامي که ميخواست که باعث شده بود از مقام قرب دور شود و به زمين هبوط کند، چون قسم خورد انتقام ميگيرم. ديد راه انتقام را پيدا کرد. از چه راهي؟ خوردن. بعد تمام تبعات ديگر از اين راه محقق ميشود. اين خودش بحث مفصلي دارد. «حين أکل آدم من الشجره و حين اهبط من الجنه» وقتي آدم از بهشت رانده شد.
پس خود سجده نکردن و هبوط براي آدم، جشن گرفت بخاطر خوردن از درخت. اينها يک مسائل است در ساختار انسان که درابطه شيطان در اين هبوط و رابطه انسان در اين هبوط که اينها چه نظام معرفتي دارد، الآن فرصت نيست. اين بحث بسيار زيبايي است که اين رابطه را چطور ايجاد ميکند که هنوز آدم در مرتبه ساختار سازي بوده است. پس دو بار جشن گرفته و چهار بار هم ناله سر داده است. در تمام وقايعي که براي شيطان پيش آمده است چهار واقعه بوده که براي او عظيم بوده است. دو تا مربوط به حضرت آدم بوده که اخراجش از بهشت بوده و خوردن از شجره، دو مورد ديگر هم بعثت پيامبر و نزول قرآن بوده است. وقايع بسيار ديگري هم اتفاق افتاده، رسولان اولوالعزم مبعوث به رسالت شدند. کتابهاي آسماني ديگري نازل شده است اما تمام ارکان شيطان به تزلزل نيفتاده بود. اين عظمت بعثت را که ما هنوز خيلي به آن توجه نداريم. اين بحث نظام تکوين را در نظام وجودي معلوم ميکند. که شيطان فهميد با بعثت پيغمبر و با نزول قرآن تمام زحمتهايي که ميخواست بکشد، نقش بر آب است. درست است که ميتواند خيليها را به گمراهي بکشاند اما حق به تمام آشکار شد. با بعثت پيغمبر و با نزول قرآن. لذا با تمام وجود اين متزلزل شد.
در روايت ديگري هست که در نهجالبلاغه اميرالمؤمنين است. ميفرمايد: يک خانه واحدي بود که در آن اسلام بود که پيغمبر بود و حضرت خديجه بود و اميرالمؤمنين(ع). «وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا أَرَي نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ» ور وحي و رسالت را ميديدم. «وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ» (نهجالبلاغه/ص300) اين نور وحي و رسالت مادي نيست. بوي نبوت هم مادي نيست. اينها را مکاشفات يا مشاهدات شَمّيه ميگويند و آنجا هم مکاشفات رؤيت است که بصريه است و با چشم نيست اما مشاهدات عينيه است. اينها رؤيت است. چون ما فکر ميکنيم رؤيت فقط همين است. اما همين مرتبه ديدني که انسان در خواب ميبيند، مگر اين چشم بسته نيست. کاملاً ميبيند و برايش واضح هم هست، سيري هم دارد. از آن هم دقيقتر است. آنهايي که با چشم ميبينند، با اينکه اين چشم بسته است، اين چشم باز نشده است اما ديدن محقق شده است. همچنين که ديدن در خواب لطيفتر از ديدن در بيداري است، چون وقتي آدم ميبيند هيچ کدورتي ندارد، دور و نزديک را به راحتي بيشتري ميبيند. چون در مرتبه خيال است. مرتبه خيال عالمش از مرتبه عالم مادي خيلي اعظم است. موانعش کمتر است. لطافتش هم بيشتر است.
بعد فرمودند: بوي نبوت را استشمام ميکنم. مکاشفات و مشاهدات شَمّيه خودشان براي خودشان بابي دارند که بسياري از اولياي الهي با اين جذب به باطن عالم ميشوند. يک نوع ادراک وجودي و کمالي است. «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ» حضرت ميفرمايد: من شنيدم رنَهّ شيطان را «حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ (ص)» وقتي وحي بر پيغمبر نازل شد من ناله شيطان را شنيدم. «فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ» اين ناله و فرياد چه بود؟ حضرت فرمودند: «فَقَالَ: هَذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ» از عبادتش که به صورت اطلاقي بتواند، رسولان مدتي نيامده بودند و اين احساس ميکرد يکه تازياش در عالم به نتيجه ميرسد که همه عالم را تحت اختيار خودش بگيرد. «إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ» اين از کلمات بلند پيغمبر است. هرچه من ميشنوم تو هم ميشنوي! اين يعني همان صداها و وحيهاA را ميشنوي و ميبيني آنچه من ميبينم. «وَ تَرَي مَا أَرَي إِلا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ» تو نبي نيستي. نبوت ملازم با اين نيست که اگر کسي ميبيند و ميشنود نبي باشد. لذا اولياي الهي هم ديدن و شنيدن دارند. امير مؤمنان ديدن و شنيدنش، دين و شنيدن پيغمبر است اما نبوت يک منصب اختصاصي است که براي مسئوليت و وظيفه خاصي است که ابلاغ پيام الهي است و الا در ولايت اميرالمؤمنين با پيغمبر اکرم در ولايت مشترک هستند اما در نبوت اختصاص به پيغمبر اکرم دارد و نبي اکرم تابع محض او هستند در نبوت و در تشريع احکام همه تابع و مبلغ و مبيّن او هستند. لذا نبي اکرم به اين نسبت شرافت دارد بر حضرات از اين جهت که او نبي خاتم است و اينها مبين ديني هستند که او آورده است. اين عظمت اصل مسأله که نعمت بعثت پيغمبر در طول تاريخ اينطور براي شيطان سر افکندگي ايجاد کرده است.
يک کلامي را از امام (ره) بخوانم. ايشان ميفرمايد: روز بعثت پيامبر اکرم در سرتا سر دهر من الازل الي الابد روزي شريفتر از آن نيست. براي اينکه حادثهاي بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده است. حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است. بعثت انبياي بزرگ، انبياي اولوالعزم و بسياري از حوادث بسيار بزرگ، ليکن حادثهاي بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود. نه فقط در گذشته اين بي سابقه است، در آينده هم بزرگتر از اين امکان ندارد. حتي جريان ظهور شأني از اين است. با اينکه ظهور و جلوه تام اين ميشود اما در قبل و در سايه و در همين پرده او ظهور ميکند. اين تجلي منکشف ميشود ولي مبدأييت آن همين تجلي است. در مقابل اين نيست، انکشاف اين است. لذا امام ميفرمايد: و تصور هم ندارد که بشود زيرا که بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نيست غير ا ذات مقدس حق تعالي که ديگر قابل قياس هم نيست. حادثهاي بزرگتر از بعثت او هم نيست. بعثتي که بعثت نبي ختمي است و بزرگترين شخصيتهاي عالم امکان و بزرگترين قوانين الهي که کتابش است در يک چنين روزي اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ کرده است. امام ميفرمايند: يک انگيزه از بعثت اين است که قرآن که در غيب بوده است و به صورتهاي غيبي بوده است و در علم خداي تعالي بوده است و در غيب الغيوب بوده است به وسيله اين موجود عظيمي که به واسطه مجاهدت بسيار و به واسطه بودن او بر فطرت حقيقي که فطرت تام عالم پيغمبر است. فطرت کل عالم است. وجود پيغمبر فطرت حقيقي عالم است. اين فطرت حقيقي قدرت داشت آن حقيقت عظيم را تنزل بدهد از مرتبه غيب الغيوب به مرتبه ظاهر، يعني هيچ دستي نبايد به اين ميخورد. نبايد اين قرآن به حدي آلوده ميشد و محدود ميشد، تنها وجودي که ميتوانست اين حقيقت را از مرتبه غيب الغيوبي با تمام عظمت بگيرد و بياورد تا در مرتبه عالم ظاهر اظهار و آشکار کند وجود مبارک نبي ختمي بوده که هيچ حدي بر او عارض نشده بود. هيچ سايهاي بر اين نور سايه نيافکنده بود. اين قرآن مرتبط با غيب است. اين قرآن همين الآن مرتبط با مرتبه غيب الغيوبي است، گسسته نشده است و کانال صعودش هم از کانال پيغمبر اکرم و اهلبيت(ع) است. يعني اين تنزلي که در وجود اينها محقق شد تا به اينجا رسيد، عروجش هم از کانال وجود همينها و با اين ارتباط و توسل و شفاعت اينها از همين کانال برگشت پيدا ميکند به مرتبه غيب الغيوب عالم، اين کلام امام هست که ميفرمايد: او به واسطه بودن بر فطرت حقيقي و فطرت توحيدي، او با غيب رابطه دارد و به وسيله رابطهاي که با غيب دارد اين کتاب مقدس را از مرتبه غيب متنزل کرده است.
از اينجا بحثي که ميخواهيم عرض کنيم اين است که حقيقت بعثت چيست؟ در وجود انبياء بعثت چه ميکرده و در وجود نبي ختمي بعثت چه کرده است. بعثت يعني چه؟ بعثت اينگونه نيست که انبياء قبل و بعد بعثت تفاوتي نکنند. فقط بحث ظهور نيست. بلکه يک تغييري در وجود اينها ايجاد ميشود که اين تغييري که ايجاد ميشود يک شوري در وجود انبيايي که مبعوث به رسالت ميشوند ايجاد ميکند که آن شور يک آتش به وجود اينها ميزند که آن آتش محبت و شوق آنها را خستگي ناپذير ميکند در مأموريتي که به عهده آنها گذاشته ميشود. يعني يک آتش و شوري است که بر جان انبياء ميافتد با بعثت، لذا لفظ بعثت يعني برانگيخته شدن. مثل کسي که خوابيده وقتي بلند ميشود از خواب طولاني، از جا کنده ميشود بعث ميگويند. وقتي مرده بعد از اينکه ميميرد و خاک ميشود و يک سکون طولاني در سالهاي طولاني بر آن عارض شده، بعد از آن دوباره از خاک بيرون ميآيد بعث ميگويند. «يوم البعث» که با تمام وجودش حرکت ميکند و حرکتش براي اين است که برسد به مقامي که با اعمالش بتواند برسد. با حرکت شديد و تند، يعني بعد از يک آرامش يک طوفان شديد، يک شور و شوق جديد، يک محبت و حرکت ويژه است.
آن چيزي که ما امروز کم داريم ايجاد انگيزههايي است که به ما قدرت حرکت بدهد و باور و عزم و همت حرکت بدهد. اين در اغلب جوامع اين انگيزه داشتن، شدتش کم شده است. لذا آن اشتياق نيست. لذا کارها را با ميل تام و انگيزه و همت و عزم کامل انسان انجام نميدهد. انبياء با جريان بعثت ميخواهند نشان بدهند حقيقت بعثت ايجاد انگيزه است. اساس آن عزم و همت است. بيدار شدن و حيات است. يعني در حقيقت يک حيات ويژهاي است که اين حيات ويژه نسبت به سابق که آن هم حيات بود اما اين حيات ويژه مثل اين است که سابق نسبت به اين خواب بوده است. در جريان ادريس نبي(س) در کوه مشغول عبادت خداي سبحان بود. بعد ملک وحي که جبرئيل(س) باشد به حضور ادريس رسيد، به ادريس آنجا از جانب خداي سبحان فرمود: نميخواهي در مقام هدايت مردم با اين ظلمي که در جامعه ميشود مبارزه کني؟ نميخواهي حرف خدا را به همه برساني؟ ادريس گفت: من تمايل بسيار دارم اما اينجا فراري هستم. وقتي بعث به رسالت شد از کوه پايين آمد و در اجتماع آمد و پاي همه چيز ايستاد و آتش زد به رکود و خمودي که همه را فرا گرفته بود و تن به ظلم داده بودند. آتش زد يعني اراده ايجاد کرد. عزم ايجاد کرد. در مقابل آن حاکم ايستاد و حرف زد. حرکت توأم با شوق و پشتوانه قوي الهي است. بعثت يعني مأمور از جانب خدا شدن و کسي که با اين عقبه حرکت ميکند خستگي ناپذير است. با اين عقبه با تمام قدرت است. چون جاي خستگي و جاي ضعف ندارد. لذا هيچ جهت از وجودشان ضعف آشکار نميشود. وقتي در وجود انبياء اين حالت از شور و هيجان و اين حالت آتش دروني محبتي که به امر الهي متلبس شده که مأمور شده از جانب خدا برود، مثل اين است که اگر يکبار گويي بنده من، از اشک بگذرد خنده من! اگر انسان بفهمد وقتي مورد خطاب خدا قرار ميگيرد چقدر اين عظيم است، ما مورد خطاب عمومي قرار گرفتيم و اگر کسي متنبه به اين شود ديوانه کننده ميشود.
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم *** لطفها ميکني اي خاک درت تاج سرم
حساب کنيد يک نبي با معرفت تمام مخاطب خاص خداي سبحان قرار بگيرد و به او وحي شود. چقدر اين در وجود او طوفان به پا ميکند. با عشق و علاقه و معرفتي که به خداي سبحان دارد و ميشناسد، مخاطب خاص خدا شود. مأمور است از جانب او براي ابلاغ، اين چقدر عظمت است که اين ارتباط ايجاد شده است. چه آتشي در وجود او به پا ميکند براي اينکه بخواهد اين مأموريت را به تمام وجه و به احسن وجه اجرا کند. آن هم يک حقيقتي که مثل پيغمبر اکرم که رسول خاتم باشد، باب وحي رسالتي بعد از اين بسته باشد، آخرين نفري است که باب وحي رسالتي بر او در عالم وجود ميخواهد محقق شود. بالاترين کلام وحي که قرآن کريم است و قرآن با وجود اين فرياد کرد ميخواهد بر وجود اين نازل شود و به واسطه اين ابلاغ شود. اينها آتش شوق و محبت و اشتياق و عزم و جزم را ايجاد ميکند. لذا پيغمبر اکرم با اولين آياتي که نازل ميشد تمام وجودش آنچنان سخت ميشد، يعني بدن تحمل اين مرتبه را به سختي داشت. عظمت وجودي و روحي که در اين بدن قرار گرفته، اين بدن تحمل اين مرتبه نزول را به سختي ميکند. لذا پيغمبر اکرم خيس عرق ميشد. وجود مقدس پيامبر اکرم با همه عظمتش که صادر اول است و مشيعت الهي است. با همه اين عظمتها تازه وحي که بر اين وجود ميشود، اين وجود مبارک خيس عرق ميشود و حالت سختي بر او عارض ميشود. تحمل و دريافتش خيلي عظيم است. اين ارتباط است با غيبيترين مرتبه و هستي عالم، که اصلاً در اين مورد نميشود حرف زد.
اين نگاه که ميخواستيم برانگيختگي در وجود پيغمبر را ترسيم کنيم که اين وحي و بعثت با نبي چه ميکند. نبي قبل از اين هم ولي الهي بود، صاحب معارف بود. صاحب کمالات بود اما حل قبل او با حال بعد او کاملاً متفاوت ميشود. وقتي اين به نبوت مبعوث ميشود، بعثت اين و مورد خطاب وحي قرار گرفتن که مأمور ميشود از جانب خدا اين را بگيرد و دريافت کند و ابلاغ کند، اخذ و حفظ و ابلاغش با کمال عصمت بدون اينکه از وجود اين دستي بر او زده شود و بر او سايه بياندازد، ميخواهد ابلاغ شود. اخذ شود و حفظ شود و ابلاغ شود. آن هم غيبيترين حقيقت هستي، چقدر اين وجود بايد بزرگ باشد و چقدر توانايي در تحمل اين مطلب را داشته باشد. ما هنوز نميفهميم قرآن چيست. ما قرآن را در خانه داريم. اين نگاه به قرآن با آنکه يک آيهاش ميخواست بر پيامبر نازل شود تمام وجود پيغمبر را به خود اخذ ميکرد. بعد از اينکه اين آتش شور و اين عشق و شوق در اين وجود پيغمبر ايجاد شد، با اين وحي که بعثت پيغمبر شد، حالا اين بعثت و اين شور و اشتياق مثل يک زغالي که آتشي گرفته و خيلي آتش دارد، زغالهاي ديگر را کنارش ميگذارند تا آنها هم از اين بگيرند. وجود پيغمبر خود سر تا پا اين آتش شوق الهي ميشود و بعد اين به واسطه ارتباط با ديگران ميخواهد يک شور و عشق و اشتياق را منتقل کند. اين چقدر با نظام علمي متفاوت است که يک عالمي حرف ميزند. عالم و بزرگ است و علم مرتبه عظيمي است. اين عالم که حرف ميزند کساني که گوش ميکنند مبهوت علم او ميشوند. مشتاق ميشوند اما اين کجا و يک پيغمبري که همه وجودش شوق و محبت به خداست، من تعبير به آتش ميکنم، اين آتش اشتياق است. آتش عشق و شوق است. اين آتش آتشي که در مقابل کمالات باشد نيست. آتش محبت و شوق به خداست. کساني که اهل محبت باشند ميفهمند اين آتش شوق چيست. تازه آن آتشها در مراتب دون است. اين اوج عشق به معرفت و شوق به خداست. ميخواهم بگويم تفاوت يک منبر و يک گفتار و يک درس و کتاب با جايي که تمام عشق و شور و شوق ميخواهد از يک شخص منتقل شود، چقدر متفاوت است. اينجا مثل آتشي است که بقيه ميخواهند بگيرند و آنها هم اين عزم را پيدا کنند. با آتش گرفتن صاحب عزم شوند. کدورتها و سياهيهاي زغال با اين آتش از بين ميرود و تبديل به شعله ميشود. اين حالت ميخواهد از پيغمبر به بقيه سرايت کند. حقيقت بعثت انتقال عزم است. انتقال شوق است. انتقال اشتياق است.
اگر ما اين حقيقت را در وجود پيغمبر خوب ترسيم کرديم و بعد آمديم اين را در وجود ديگران که ميخواهد انتقال بدهد سختي کار خيلي معلوم ميشود که پيغمبر اکرم در مقابلش چه کساني قرار گرفتند، بدترين مردمي که در عالم ممکن بود از جهت لطافت آن زمان اطراف پيغمبر را گرفته بودند که به قول بعضي بعد از 1400 سال که پيغمبر اينها را تطهير کرده، اينها را با دستوراتش لطيف کرده، ميبينيم خشونتها و قساوتهايي که آدم ميبيند ريشه در همان جاهليت اولي دارد. قريش بودند در مقابل پيغمبر که تکبر و شهوات و جاهليتها در وجودشان به تمام آشکار بوده است. در مقابل پيغمبر لطيفي که در اوج معرفت، اوج لطافت و عشق به خدا، اوج قرآن کريمي که ميخواهد عرضه کند براي اينها در مقابل اينها چقدر سخت ميشود. پيغمبر آمده از يک خانه کوچکي که پيغمبر و خديجه(س) و اميرالمؤمنين(ع) بودند، اين پرتو عشق و اشتياق و شورافکني اين دين را آغاز کرده و اين گرفت تا سر تا سر عالم و الآن 1400 سال است دارد پرتو افکن ميشود و جلو ميرود و هنوز که هنوز است به عنوان زندهترين و با حياء ترين مکتب و ديني است که در مقابل تمام گفتمانهايي که در طول تاريخ وجود اين در مقابل اين قد عَلم کردند و آمدند و عرض اندام کردند و غافل شدند ولي اين همچنان به نورافکنيA A A و به وسعتش ادامه ميدهد. اسلامي که سه نفر بود الآن بيش از يک ميليارد و خردهاي جمعيت پيدا کرده است. غير از آنهايي که بودند و از دنيا رفتند. سه نفر و يک نفر کجا و اين يک ميليارد و خردهاي که بالاخره در بين اينها هستند و حاضر هستند براي اسلام جانشان را بدهند.
اسلام آمده ابوذري که يک فرد سياه و خشن بوده را آنچنان لطيف کرده که ابوذر ميشود مظهر اکثر فضايلي که در نظام الهي هست، ميبينيد در همه فضايل اين شخص سياه بياباني که در بيابان زندگي ميکرد، آمده در شهر خبر بگيرد ببيند چه خبر شده است. به ابوذر حياتي داد و آتش به او گرفت. تعبيري که مقام معظم رهبري دارند اين است که ميفرمايند: وقتي موازييک را ميريزند در آن قالبها و خشک ميشود، ميبيني يک چيز کدر و بد شکلي است، زير دستگاه ساب ميرود، وقتي ساب ميخورد صيقلي و صاف ميشود، زيبا ميشود. اين ساب دادن ابوذري که بياباني و سياه و سخت بود، يکباره به وجودش گرفته و اين آتش شوق با ابوذر چه کرد که هيچ خوديتي برايش نماند. سرمايهدارها نميتوانستند ابوذر را تحمل کنند. چون ديگر هيچ چيز از خودش باقي نمانده بود که بگويد: من. هرچه در وجودش بود خدا شد. اين چقدر زيباست. آتش چه ميکند، سلمان را ميگيرد. ابوذر سياه و بياباني و سلمان عالم بزرگي که بيش از حدود دويست سال عمرش بوده و افراد مختلفي را ديده بوده، عالمان مختلفي را ديده بود. تا شوق به نبي آخر الزمان او را به اين اطراف مدينه ميکشاند تا اينکه به حضور پيغمبر ميرسد. شعله پيغمبر اين عالم بزرگ را ميگيرد تا ميشود «سلمانٌ منا اهل البيت» اين شعله است در وجود پيغمبر که ميتواند اينطور بگيرد. اگر ما در وجودمان بخواهيم تأثير گذار باشيم، امروز روز بعثت امت پيغمبر است. يعني بعثت پيغمبر محقق شد. آن قرآن را از مرتبه غيب الغيوبي به مرتبه ظاهر آورد. ايجاد شوق و انگيزه در امت اسلامي کرده، اين زمينه اشتياق و گرفتن از پيغمبر و شعله ور شدن هست. اما وظيفه ما اين است که شعله بشويم و ديگران هم از ما بگيرند.
شريعتي: آيا اساساً اين مبعث مختص پيامبر بوده يا اينکه ما هم ميتوانيم مرتبهاي از اين بعثت را در وجود خودمان داشته باشيم؟
حاج آقاي عابديني: بعثت پيغمبر براي اين بود که افراد انگيزه پيدا کنند و بگيرند. منتهي بعثت پيغمبر به عنوان اختصاص از جانب خداي سبحان محقق ميشود، بعثت ما به واسطه وجود پيغمبر و اهل بيت محقق ميشود. حقيقتي که در وجود اينها به صورت يک اخگر فروزان در دسترس قرار گرفت، با چسبيدن به آنها، ارتباط با آنها و اطاعت از آنها در ما هم شعله بگيرد که وقتي ما ارتباط برقرار ميکنيم با ديگران، با شعله باشد نه با حرف. وقتي ديگري کنار ما مينشيند احساس اين شوق و اشتياق را در وجود ما بکند که ما به دينمان باور داشته باشيم. اين ارتباط با خدا و کلام الهي و قرآن کريم در وجود ما يک يقين و باور و سوزي ايجاد کرده باشد که وقتي ميخواهيم کلام خدا را نقل کنيم تمام وجودمان مثل پيامبر اکرم مشتعل شود که من حامل کلام الهي هستم. اگر من ميخواهم انتقال بدهم و اين را بخوانم، همين احساس به قدر من منتقل شود نه به قدر حرف. نه در حد يک گفتار ساده. اين تمثيل را دائماً داشته باشيم. مثل آهنربا جذب کنيم. نه مثل برادههاي آهن يا چوب کنار هم باشيم. پيغمبر آهنربا شد، منتهي جذبهاش به خواست خدا بود. بايد ما هم جذبهمان به سمت خدا باشد و ما هم جذب کنيم ديگراني که اسلام به گوششان نخورده است يا در رتبهاي هستند که بايد تبيين شود. اگر اين شوق و شور ايجاد شود، آنوقت اين بعثت ميشود، امروز روز بعثت امت است. منتهي اگر ما لايق نکرديم خودمان را براي اينکه ما حامل اين باشيم، خداي سبجان ديگراني را دارد که حامل اين ميشوند. ما از دست داديم و کار خدا لنگ ما نيست. اما اگر ما اقدام کرديم ما معاقب نميشويم. ما که اين کالا به دستمان رسيده خودمان هم ارزشش را بيشتر ميفهميم. باور به اينکه اين دين تمام نيازهاي بشريت را تا آخر الزمان پاسخ خواهد داد، اگر اين باور در وجود ما محقق باشد، ميبينيم تک تک احکام و جزئي ترين احکام و اخلاق و عقايد با يک شوق و باور و يقيني که اين نياز بشريت است و اين پاسخگوي نيازهاي آنهاست. اگر با اين باور باشد شعله ميگيرد و اثر گذار است. اما اگر باور به آن نبود و خواستيم يک حرفي بزنيم که باور به آن نبود، ميشود خيلي عرفاني و زيبا حرف زد، اما اين حرف عرفاني که شوق ايجاد کند حرفي است که پيغمبر زده است.A A A
شريعتي: خيلي نکات خوبي را شنيديم. چقدر روز مبعث روز بزرگي است اگر بخواهيم با اين نگاه ببينيم و چه وجود عظيمي داشت حضرت محمد(ص) که انشاءالله همه ما با شفاعت حضرت به بهترين جاها برسيم و انشاءالله بتوانيم پيروان خوبي براي حضرت باشيم. امروز صفحه 289 قرآن کريم، آيات 67 تا 75 سوره مبارکه اسراء در سمت خدا تلاوت خواهد شد. ثواب اين آيات را به حامل اين آيات، وجود مقدس نبي مکرم اسلام هديه کنيم.
«وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كانَ الْإِنْسانُ كَفُوراً «67» أَ فَأَمِنْتُمْ أَنْ يَخْسِفَ بِكُمْ جانِبَ الْبَرِّ أَوْ يُرْسِلَ عَلَيْكُمْ حاصِباً ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ وَكِيلًا «68» أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تارَةً أُخْرى فَيُرْسِلَ عَلَيْكُمْ قاصِفاً مِنَ الرِّيحِ فَيُغْرِقَكُمْ بِما كَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَكُمْ عَلَيْنا بِهِ تَبِيعاً «69» وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا «70» يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولئِكَ يَقْرَؤُنَ كِتابَهُمْ وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا «71» وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا «72» وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا «73» وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا «74» إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَکيْنا نَصِيراً «75»
ترجمه: وهرگاه در دريا به شما محنت و رنج رسد، هر كه را جز خداوند مىخوانيد، محو وگم مىشود، پس چون شما را نجات دهد و به خشكى رساند، از او رومىگردانيد. وانسان بسيار ناسپاس است. پس آيا ايمن شدهايد از اينكه شما را در ناحيهى خشكى (به قهر خود) فرو برد، يا باران ريگ بر شما بباراند، سپس نگهبانى براى خود نيابيد؟ يا اينكه ايمن شدهايد از اينكه خداوند دوباره شما را به دريا ببرد و طوفانى شكننده بر شما بفرستد، پس شما را به خاطر كفرتان غرق كند. آنگاه براى خودتان هيچ دادخواه و پيجويى در برابر قهر ما نيابيد!؟ و همانا فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا (بر مركبها) حمل كرديم و از چيزهاى پاكيزه روزىشان داديم و آنان را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى كامل داديم. روزى كه هر گروهى از مردم را با پيشوايشان فرامىخوانيم، پس هر كس نامهى عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامهى خود را (با شادى) مىخوانند و كمترين ستمى بر آنان نمىشود. و هر كس در اين دنيا كوردل و گمراه باشد، در آخرت نيز كور و گمراهتر خواهد بود. و بسا نزديك بود كه تو را از آنچه به تو وحى كرديم غافل كنند تا چيز ديگرى غير از وحى را به ما نسبت دهى، و آنگاه تورا دوست خود گيرند. و اگر ما تورا استوار نكرده بوديم، هر آينه نزديك بود كه اندكى به آنان تمايل پيدا كنى. آنگاه دو برابر (كيفر مشركان) در زندگى و دو برابر در مرگ، عذابت مىچشانديم و براى خويش در برابر قهر ما ياورى نمىيافتى.
شريعتي: انشاءالله همه ما زير سايه پيامبر و اهلبيت گرانقدرشان حرکت کنيم و به سمت خدا برويم. يک کتابي را امروز حاج آقا آوردند. عنوان اين کتاب «پيامبر رحمت» است نوشته حضرت آيت الله جوادي آملي است. انشاءالله از سيره پيامبر و A A A زندگي حضرت و از شخصيت نوراني پيامبر رحمت(ص) بيشتر بدانيم و معرفت بيشتري پيدا کنيم. دوستاني که تمايل دارند تا اين کتاب را تهيه کنند به ما پيامک بدهند و دوستان ما آنها را راهنمايي خواهند کرد. نکات پاياني صحبتهاي شما را بشنويم.
حاج آقاي عابديني: در رابطه با همين سرچشمه جوشاني که در پيامبر ايجاد شد و لبريز ميشد و ديگران از اين لبريز شده بهرهمند ميشدند، حقيقت بعثت در مقابل جاهليت است. بعثت در مقابل جاهليت ايجاد شد. لذا در قرآن کريم دارد جاهليت اولي، در مقابل پيغمبر قيام کردند. جاهليت چيست؟ جاهليت حاکميت اميال انسان است. شهوت و غضب! وقتي که انسان رها شد در شهوت و غضب و حاکميت شهوت و غضب در وجود انسان شکل گرفت، اين جاهليت ميشود. لذا جاهليت اختصاصي به يک زمان ندارد. هرگاه انسان اميالش که شهوت و غضب باشند در وجودش حاکم شود و تحت سيطره عقل در نيامده باشد و تحت سيطره دين در نيامده باشد، اين رها بودن انسان جاهليت است. اگر ميبينيم قوم لوط به جاهليتي مبتلا ميشوند، امروز ميبينيم وقتي مطرح ميکنند ميگويند: چرا همجنس بازي، ميگويند: ميل انسان به اين سمت است. اين حاکميت ميل است. اميال ميطلبد. وقتي حاکميت شهوت و غضب شد و شهوت و غضب رها شد، جاهليت ميشود. يعني آنجا ديگر عقل حاکم نيست. هرچقدر شهوت و غضب شدت پيدا کند جاهليت شدت پيدا ميکند. لذا امروز که علم تحت سلطه و سيطرهي شهوت و غضب قرار گرفته، يعني زمام علم در بسياري از جاها تحت سيطره و دست شهوت است. يعني انسان شهوتراني که بر سر قدرت است اراده ميکند که باران شود.
تکنولوژيها بسياري در خدمت شهوت بالاتر قرار ميگيرد. هنر، قدرتها، ابزار و لوازم در بسياري از جاها تحت سلطه و سيطره جاهليت قرار ميگيرد. لذا امروز جاهليت مدرن است. امروز جاهليت مدرن بر سر کار است. لذا بعثت نياز دارد. اگر در مقابل اين جاهليت ميخواهيم قد علم کنيم با آرامش و راحتي و بدون عزم جزم نميشود با جاهليت مقابله کرد. چنانچه پيغمبر اولوالعزم بود و در مقابل جاهليت قيام کرد. امروز درست است که به واسطه مکتب نوراني دين اسلام و وجود مبارک پيغمبر بسياري از موانع تا امروز برداشته شده است، اما جاهليت هم به جهالتش افزوده و لباسهاي نو بر تن کرده است. لذا اگر مسلمانها به تبعيت از پيغمبر و با ياد گرفتن از وجود مبارک نبي رحمت عزمان را جزم در گرفتن و سر ريز اين شعله اشتياق نکنند اين جاهليت همه اين آتشهاي اشتياق را خاموش ميکند و تبديل به شهوت و غضب ميکند. آن آتش شهوت و غضب يک آتش اشتياق و شوق به خدا ميتواند اينها را خاموش کند و بر آنها حاکم شود. لذا بعثت ادامه دارد. مبعث روز به روز و لحظه به لحظه است. اگر ما در اين مسير قرار گرفتيم و لحظه به لحظه خودمان را در اين نگاه ديديم، آن وقت ميفهميم که اگر کوتاه بياييم، اگر عزم و همت نداشته باشيم، با شوق و شور در اين ميدان باشيم، ما هم مؤيد جاهليت بوديم. اين با تک تک افراد درست نميشود.
الآن نظام جمهوري اسلامي که امام به پا کرد، مظهري از حقيقت رحمت بود که يکباره وجود امام(ره) آتشش افراد را گرفت. چه انقلابي يکباره در وجود افراد ايجاد شد. اين مظهري از نگاه الهي بود. نيامد سخنراني عالمانه فقط بکند با نظام علمي. علم بود، استوانهها و اساس و ارکان انقلاب ما بر عقلانيت، معنويت و عدالت است. اين سه وقتي با هم باشد آتش ميشود. بعثت ميشود. لذا اگر ما امروز دين را در اين عرصه و اين سه چيزي که امام عرضه کرد و توانست در اجتماع اثر گذار باشد وارد شويم، بعثت دوبارهاي تحت آن بعثت عظيم به عهده ما هست که بايد انجام بدهيم.
شريعتي: اين هفته قرار شد ياد کنيم از مرحوم سيد محمد کاظم طباطبايي يزدي صاحب کتاب شريف عروة الوثقي که خيلي از فقها و مجتهدين ما سر سفره پر برکت آنها نشستند. انشاءالله در اين هفته از شخصيت عالم و روحاني و فقيه و مجتهد خواهيم شنيد. دعا بفرماييد.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداوند سبحان تمام زحماتي که پيغمبر و اهلبيت(ع) کشيدند و اين آتش را به جان ما انداختند و اين بعثت را در وجود ما، انشاءالله شوق و اشتياق ما را به خداي سبحان آنچنان شديد کند که صاحب عزم و همتي شويم که حامل رسالت پيغمبر و انتقال آن رسالت انشاءالله براي مردم تشنه دنيا به معنويت و عقلانيت و عدالت باشيم. خودمان را دست کم نگيريم. حقيقتي به دست ما رسيده که در تمام طول تاريخ بشريت زمينهاش ايجاد ميشد که کم کم در زمان پيغمبر به دست ما رسيده، باور داشته باشيم اين تمام نيازهاي بشري را پاسخگو است تا با اين باور خدا ما را لياقت بدهد تا در طريق جذب مردم به سوي خدا و اشتياق مردم به سوي خدا قدم برداريم.
شريعتي: بهترينها را براي شما آرزو ميکنيم. از همينجا دلهايمان را راهي مدينه النبي کنيم و سلام ميکنيم بر پيامبر رحمت و پيامبر مهربانيها حضرت محمد مصطفي(ص). السلام عليک يا رسول الله!
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | ابعاد بعثت نبي مکرم اسلام” دیدگاه میگذارید;