بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم


 

1401-11-18

حجت الاسلام عابدینی – سیره تربیتی انبیاء الهی در قرآن کریم (حضرت موسی علیه‌السلام)

شریعتی:‌ به نام خداوند بخشنده و مهربان بسم الله الرحمن الرحیم سلام می کنم به محضر همه عزیزانم، خانم ها و آقایان در هر کجا که هستید ان شا الله حال دلتان خوب باشد زیر سایه اهل بیت ان شا الله عاقبت به خیر باشیم همه مان، خیلی خوشحالیم در محضر شما هستیم و با احترام و افتخار در محضر عزیز دلمان حاج آقا حجت الاسلام عابدینی سلام علیکم و رحمه الله خیلی خیلی خوش آمدید حجت الاسلام عابدینی:‌ عرض سلام و ادب خدمت حضرت عالی و عرض سلام و ادب خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیزمان، امیدوارم ایام اعتکاف دعاها و کسانی که معتکف بودند و کسانی که در خانه دعا کردند، روزه گرفتند عباداتشان طاعاتشان مورد قبول حضرت حق ان شا الله واقع شده باشد.

 

شریعتی:‌ ان شا الله ما به همه معتکفین التماس دعای ویژه گفتیم نمی دانم ما را دیدند یا ندیدند یا شاید از طریق رادیو شنیدند ان شا الله که قبول باشد اعتکاف امسال با توجه به اینکه دانشگاه های مختلف شما رفتید و در بین جوانها بودید چطور دیدید
حجت الاسلام عابدینی‌:‌ الحمد الله بعد از سه سالی که اعتکاف به خاطر کرونا تعطیل بود و این سنت الهی و بین دو ترم دانشگاه بود تقریباً، دانشگاه ها تعطیل بود الحمد الله بسیار پرشور با نشاط خیلی عالی الحمد الله هر دانشگاهی که رفتیم واقعاً انرژی گرفتیم قوت گرفتیم
شریعتی:‌ یکی از نقاط قوت حاج آقا حجت الاسلام عابدینی ارتباط موثر و پیوسته شان با دانشجوها است و این به نظرم خیلی می تواند هم به فضای در واقع دانشگاهی ما و فضای تبلیغ در بین دانشجوها کمک بکند و این جز موفقیت های شماست که به شما تبریک می گوییم
حجت الاسلام عابدینی:‌ بزرگوارید جز توفیق هایی است که ما نیرو می گیریم انرژی و توان می گیریم از خلاصه دانشجوها، جوانان و دانشگاه ها که می رویم انصافاً برای رشد انسان خیلی مفید است یعنی ما واقعاً با ارتباط با جوانان واقعاً احساس رشد می کنیم سوالاتشان، حالاتشان، صفا و صدق و خلوصشان یک چیزی دیگری است که حسرتش به دل آدم همیشه می ماند.
شریعتی:‌ بزرگی و بزرگواری شماست همه عزیزانمان که از رادیو معارف صدای ما را می شنوند، تکرار برنامه را از شبکه افق می بینند با دل و جانم سلام می کنم در محضر آیات سوره مبارکه کهف هستیم.
حجت الاسلام عابدینی:‌ بسم الله الرحمن الرحیم اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا، ماه رجب است ماه ولایت است و ان شا الله انس ما با ولیمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در این ماه بیش از گذشته بشود، از نیمه ماه رجب عبور کردیم و نشان می دهد اعمال و طاعاتی که هر کسی داشته و جمع مومنان داشتند ان شا الله تأثیر می گذارد در اینکه جذبه های الهی بیشتر از گذشته بشود، آماده ورود بیست و هفت درجه از مبعث پیغمبر می شویم هر کدام از اینها منزلی از منازل الهی است و ورودش و اذن در ورودش و تلبس به او و تحقق آن حقایق و بعد خروج از آن و همراه داشتن آن کمالات برای انسان یک مزیتی و باید یک حسرتی باشد که نکند من کمال این موطن را به دست نیاورم و این منزل از من جدا بشود، ان شا الله قبلی ها را به دست آوردیم منتظر بعدی ها هستیم، آماده می شویم برای ورود به بعدی ها تا نهایت استفاده را بکنیم ان شا الله.
بحث ما در قصه ملاقات موسی و خضر علیهم السلام بود و عرض سلام و ادب خدمت حضرت موسی و حضرت خضر علی نبینا و آله و علیهم السلام داریم و عرض می کنیم به ما اجازه بدهند این قصه را پیگیری بکنیم، توفیق بدهند، عنایت بکنند در اینکه نکته های خوبی را از این قصه استفاده بکنیم، سرمشقمان قرار بدهیم بتوانیم ان شا الله در زندگیمان از آنها بهره مند باشیم، سبک زندگی الهی انبیا را بتوانیم در وجود خودمان ان شا الله پیاده بکنیم.
شریعتی:‌ حضرت موسی و حضرت خضر دیگر وارد کشتی شدند
حجت الاسلام عابدینی:‌ بله حضرت موسی و حضرت خضر علی نبینا و آله و علیهم السلام دو بزرگوار وارد کشتی شدند و عرض کردیم که شاید که این دو نفر فقط باشند طبق آنچه قرآن تثنیه می آورد فنتلقی دو نفری و حضرت یوشع سلام الله علیه شاید در آن مکان آنجا در حقیقت استراحت کردند و بودند و مقیم شدند تا اینها بروند و برگردند بعضی روایت می فرماید که نه یوشع هم با آنها بود اما چون قصه مربوط به موسی و خضر بود خدا این ضمیر تثنیه آورد برای اینکه این دو تا را مورد نظر داشت، قصه بنا بر این است که در محور حضرت موسی و حضرت خضر هست عرضم شد این دو پنجره نگاه است به عالم یک پنجره از چشم خضر است که نظام تکوین عالم را آشکار می کند یک پنجره از نگاه موسی است که نگاه تشریع و آن اراده اختیاری انسان و دین را آشکار می کند. تکوین هستی را نشان می دهد، تشریع دین را نشان می دهد، هر چند این دو تا با هم متحدند اما از دو منظر شروع می شوند اما به یک جا می رسند.
هم غایتشان یکجاست هم مبدأشان یکجاست، مبدأشان خداست هر دو نگاه تکوین و تشریع غایتشان هم خداست و لله میراث السموات و الارض همه آسمانها و زمین به سوی خدا حرکت می کنند که الی الله تصیر الامور همه در حقیقت به همان سمت می روند، لذا هم مبدأ هست هم منتهاست هم معیتشان در حین بودنشان هم خدای سبحان هو معکم اینما کنتم در هر لحظه ای با همه هستی خدای سبحان معیت قیومیه دارد، خوب تا اینجای بحث را ما خلاصه اشاره کردیم خدمت دوستان
شریعتی:‌ نکته مهمی که اشاره کردید که به نظرم نکته کلیدی بود در بحث جلسات گذشته که حضرت موسی مظهر غیرت خدا در نظام تشریع است و آن سوالات به این واسطه شکل گرفته
حجت الاسلام عابدینی:‌ وقتی آمد موسی کلیم خدمت خضر و به ارشاد خدا که عبد من عبادنا که با آنکه آمد پیش این علم را یاد بگیرد، علم را از طریق مفهوم بنا نشد یاد بگیرد که کلاسی بگذارند، بنشینند با هم حرف بزنند نه بلکه علم را از طریق حرکت که آن حقیقت علمی که رشد به دنبالش می آید چون آنجا من ما علمت رشدا، یعنی آنی که رشد و ثمردهی در آن است این است که ضمن حرکت و حوادث و وقایع انسان به علم برسد، این مطلوب ترین روش علم است.
آن وقت یک نکته دیگر این بود که موسی کلیم شاید اگر غایت علم را و آن نکته را از ابتدا می گفت خضر برای او می دانست چیست برایش صبرش سخت نبود اما آنی که سخت بود این بود که با اینکه نمی داند انتهای کار الان چیست ولی الان بر این کار صبر کند. بداند یک لایه دیگری حوادث دارد که آن لایه دیگر بالاخره آشکار خواهد شد.
دیر یا زود آن لایه هم خودش را نشان خواهد داد اما الان تحمل این مسئله تا رسیدن به آن لایه مهم است لذا آن علمی که خضر سلام الله علیه برای موسی ایجاد کرد این رشد بود که به موسی نشان بدهد که باید صبوری کرد به آن چیزی که به ظاهر غیر از آن چیزی که اگر انسان از یک افق بالا نگاه بکند، زمان را در بنوردد قبل و الان و بعد یک جا ببیند یک جور دیگری صبر می کند و تحلیل می کند اما اگر انسان نقطه آن را ببیند فقط همان آن لحظه را ببیند یک جور دیگری تحلیل می کند. لذا خضر سلام الله علیه می خواهد نشان بدهد ما موظف به آنیم که تکلیفمان در آن است، در لحظه است در الان است تکلیف ما به این است که انجام بدهیم. اما حوادثی که خدای سبحان تقدیر می کند برای آن، او با مجموعه قبل و الان و آینده با هم مرتبط است. و تحمل کردن این در آن با نگاه به اینکه آن گذشته و حال و آینده را با هم دارد دو تا نگاه می شود این می شود کمال در کمال.
شریعتی:‌ این است که انسان را به رشد می رساند.
حجت الاسلام عابدینی:‌ لذا تشکیکی هم هست، نکته ای که شما جلسه گذشته اشاره کردید همین بود که آیا برای ما هم امکان پذیر است این مرتبه رشد، هر چیزی که برای ما امکان پذیر نباشد قرآن داعی بر گفتن آن نداشته، بعضی از این حقایق افق نگاه بر ما ایجاد می کند که ما به آن سمت حرکت کنیم، خود همین افق نگاه ایجاد کردن و حرکت به آن سمت ممکن است کاملاً به نقطه نهایی نرسید، ولی هضم خیلی از اتفاقات برای ما راحتتر می کند، لذا با این نگاه حواسمان را خدا به ما جمع می کند که هر حادثه ای را تکلیف شما در آن لحظه باید تصمیم بگیرید، باید اراده بکنید باید واکنش داشته باشید، در عینی که در آن باید این را داشته باشید اما می توانید یک منظر دیگری در کنار اینکه این باید باشد پیدا بکنید که آن منظر دیگر حوادث مرتبط به قبل و بعد و آن با، برای شما شکل می دهد اگر این نگاه را داشته باشید در عینی که تکلیفتان را در لحظه انجام می دهید که هر چه دین برایتان گفته اما تحملتان و صبرتان و طاقت آوردن شما خیلی بالاتر می رود. من یادم نمی رود یک قصه بگویم بد نیست، قصه انبیا را می گوییم در عین حال، یک جوانی در دانشگاه یک موقعی آمد پیش من، دو تا مسئله است یکیش را بگویم این آمد یک خانمی را خیلی دوست داشت و علاقه داشت ولیکن نشد و آن خانم با کس دیگری ازدواج کرد. این آمد به من گفت حاج آقا من کلاً از دین و ایمان بریدم، چون هر چه توسلات داشتم برای رسیدن فایده نداشت نشد.
یک خرده خلاصه ناراحتی کرد و خیلی به هم ریخته بود رفت من هم دلداریش دادم خیلی سربسرش نگذاشتم در این اوج ناراحتی خیلی نمی شد به او چیزی گفت. یک سال بعد آمد، گفت حاج آقا من را می شناسی، گفتم من یادم است یک چیزی راجع شما، جزئیاتش را یادم نیست ولی یادم است. گفت من پارسال یک چنین مسئله ای شده بود بعد آن خانم با یک کسی ازدواج کرد آن آقایی که این با او ازدواج کرده بود از من هم از جهت ظاهری هم از جهت مالی، از جهات مختلف بهتر بود سرتر بود، اما این خانم پدرش را درآورد، به طوری که الان یک سال شده دارند طلاق می گیرند اگر من یک چنین کاری را کرده بودم که دار و ندارم باید برای این صرف می کردم همه هست و نیستم را باید می دادم یک چنین شکستی برایم ایجاد می شد غیر قابل تحمل برایم بود الان فهمیدم که خدا چقدر من را دوست داشت. یک سال گذشته اما الان فهمیدم خدا من را چقدر دوست داشت همه دعاهایم را مستجاب کرده بود
شریعتی:‌ بزرگی می فرمود من در شب قدری بعد از بک یا الله و بعد از قرآن به سر گرفتن یک دعایی کردم پانزده سال بعد فهمیدم چقدر خوب شد که نشد
حجت الاسلام عابدینی:‌ وقتی موسی و هارون آنجا دعا کردند خدایا این فرعون را از بین ببر، چهل سال بعد مستجاب شد، چهل سال بعد، در روایت دارد چهل سال طول کشید تا استجابت شد اما استجابت شد، این چهل سال هم نه خدا نمی توانست باید یک بلوغی برای مردم ایجاد می شد، که همه آنها رشد و هدایت هم در آن هست، دست خدا بسته نیست که بگوید نمی تواند زودتر اجابت کند اما مردم باید با اختیار خودشان رشد کنند، اگر قرار بود خدا ایمان را در دل مردم با نظام غیبی فقط ایجاد کند کاری نداشت از اول می شدند ملائکه، ملک را داشت می خواست انسانی باشد که بیاید سر دو راهی ها انتخاب کند، توان بدهد مثبت بی نهایت منفی بی نهایت، بتواند تا مثبت بی نهایت برود جلو دنی فتدل الله فکان قاب قوسین او ادنی تا آنجا برود بالا، برود تا منفی بی نهایت، اشقی الاولین و الاخرین بشود، تبت یدا ابی لهب و تب بشود که دست ابی لهب بریده باد یا حقیقت امثال اینها، خدا از این طریق، لذا اجابت ها قطعی است اما ما اجابت را در لحظه و آن و آنی که تشخیص ماست می دانیم ما می خواهیم ما خدایی کنیم خدا می گوید من به شما مهربانتر از خودتان هستم، گاهی اینی که تو می خواهی سم است برایت ولی فکر می کنی این نوش است نیش است
شریعتی:‌و اشراف من به نظام تکوین بیشتر است
حجت الاسلام عابدینی:‌ نه بیشتر است، یعنی نظام تکوین دست من است، من دارم قبل و بعد و آینده را یک جا می بینم برای تو، تو داری ذره ذره می بینی، من می دانم چاله جلوی پای تو کجاست، چاه جلوی پای تو کجاست این مسیری که می خواهی بروی با اختیار خودت، می افتی در این چاله و چاه من جلویت را گرفتم، ناراحت می شوی از دست من چرا اینجا گرفتار شدی، اما برای اینکه نیافتی در آن چاله، نیافتی در چاه است می خواهم اینجا اینقدر گیرت بدهم که تا آخر یک مسیر دیگر را بروی.
چقدر نگاه زیباست، اشراف دارد یکجاست اما ما ذره به ذره است این قصه را گفتم آن قصه را بد نیست خلاصه بگذاریم وسط کار می ترسم بگویم قصه را یک خرده بمانیم می گویم ان شا الله، این قصه دیگر این بود که در جهت دیگر یک دانشجویی آمد آن موقع کارشناسی در دانشگاه ها مقدار امکان دانشجوی کارشناسی شرکت کند کم بود، کارشناسی زیاد بود ارشدمان کم بود یک تعداد اندکی به ارشد قبول می شدند فوق لیسانس قبول می شدند. لذا این بنده خدا در کلاسشان طوری بود که بچه ها همه گفتند خوش به حال این این که حتمی است ماها معلوم نیست. آن سال این آقا قبول نشد شاید ده نفر از کلاسشان قبول شدند که احتمال نداشتند آنها قبول شدند ارشد اما این قبول نشد. خیلی برای این سخت شد، آدم احساس می کند علم است علم که ترجیح دارد پس چرا نشد این هم قهر کرد، گفت من دیگر خیلی چیزها را می گذارم کنار، سال بعد دوباره من همین شخص این بنده خدا گفت حاج آقا من امسال قبول شدم اما تفاوتش این است که امسال یکی از اداراتی که هست در کشور نهادها بورسیه قرار داده برای این رشته، آن هم یکسره دکتریش را پیوسته قرار داده از کارشناسی ارشد به دکتری، بورسیه می شود اشتغال آن هم تضمین شده اگر پارسال این کار را می کردم اولاً باید دوباره برای دکتری یک فیلتر را رد می کردم ثانیاً بعداً اشتغال و اینها کجا بود از حالا من حقوق دارم، نه اینکه بعد از فارغ التحصیلی بورسیه شده، تازه می فهمم خدا ببین با من چه کرده، یک سال با او قهر کردم، ببینید این مال آن است که ما به اندازه این نوک دماغمان جلوی چشممان را فقط می بینیم همین، باید هم همین جوری ما حجت پیدا کنیم حرکت کنیم. اما نباید اگر یک چیزی جلویمان راه بندان شد، سخت شد بگوییم خدا ما را رها کرده، از این طرف تکلیف هست ما اقدام بکنیم اصرار بکنیم به ما گفتند اما از آن طرف گفتند اگر نشد قهر نکنید. نگاه کنید که خدا با شما مهربانتر از شماست، حتماً یک چیزی ذخیره شده، ممکن است یک روز دیگر دو روز دیگر یک سال دیگر چهل سال دیگر، برای آدم آشکار بشود.
ببینید جریان موسی و خضر سلام الله علیهما اگر از اول خضر به موسی می گفت من این کشتی را سوراخ کردم برای اینکه سالم بماند آن غاصب نگیرد، غصبش نکند مال یتیم است بماند برایشان، هضمش خیلی ساده بود سخت است، همه می فهمیم چه کار خوبی بارک الله اگر در حقیقت آنجایی که قتل آن کودک بود یک خرده سخت تر است امروز بحثش خواهیم داشت آن نوجوان را اگر به اصطلاح خضر کشت و به قتل رساند اگر واقعاً می دانستیم در ابدیتی در نظام عالم وجود هم برای آن کودک بهتر است هم برای آن نوجوان بهتر است هم برای پدر و مادرش، یعنی هم آن نوجوان قبل از اینکه به مرتبه کفر برسد قبل از آن به طوری از دنیا رفت کافر نشد جهنمی نشد هم پدر و مادرش را جهنمی نکرد، چون او می دید هم خودش کافر می شود هم پدر و مادر، درست است این هم روی رحمت ویژه الهی بود پیش آمد برای هر کسی اینجور پیش نمی آید.
این هم یک دعای مستجابی بود که دعای مستجاب یک جا با سوراخ کردن کشتی محقق می شود همیشه دعای مستجاب با ساختن نیست گاهی با خراب کردن است. اخرقتها لتطرق اهلها کشتی را سوراخ می کنی این سوراخ کردن برای ماندنش بود، خیلی دقیق است، ببینید خدا با ما در عالم یک جوری دارد برخورد می کند و رفتار می کند ما احساسمان این است که خدا مثل یکی از ماست آن هم همین قدر می بیند که من می بینم او هم همینجور تشخیص می دهد که من می دهم، او هم همینجور در حقیقت باید تشخیص بدهد که من می دهم باید پس من وقتی تشخیص می دهم این خوب است پس خدا هم باید این را قبول کند، اگر من دعا می کنم همین را انجام بدهد.
اما کسی که صدر و ذیل عالم تا ابدیت من را دارد یک جا می بیند به من می گوید دعا کن حتماً مستجاب است، بیا و حتماً هم بیایی من قبولت می کنم و کمکت می کنم، ما برویم بعد ببینیم کمک نکرده مگر می شود. یک پدر بچه اش به سمتش برود پدر چقدر این را تحویل می گیرد، آن وقت خدای سبحانی که رحمت مطلقه است، رحمت پدر یک صد هزارم و میلیونیم هم حساب نمی شود، نسبت ندارد، رحمتی که پدر و مادر انسان و رئوف ترین افراد به انسان دارند، کمکش می کنند در هر سختی، ببین شما با بچه ات چقدر مهربانی چقدر خیر خواهش هستی، این را ببینی ضربدر بی نهایت بکن.
تصور ندارد  اما می توانیم بگوییم خیلی زیاد است تصور ندارد حتی اگر به چشم نیاید ولی او مهربانتر است این مهربانی ما نسبت به فرزندانمان و پدر و مادر ما نسبت به ما یک تجلی کوچک از آن است، یک نمی، یک ظهور است فقط، آن وقت خدایی که لو علم المدبرون ان کیف اشتیاق، اگر آنها که پشت کردند به من، بدانند من چقدر دوستشان دارم، آنها که پشت کردند یعنی می گویند خدا بی خدا، ما کار نداریم آنها که پشت کردند، لو علم مدبرون انی کیف اشتیاق لهم و انتظاری لهم من چقدر منتظرشان هستم برگردند، چقدر مشتاقشان هستم، چقدر با آنها مهربانم، لتفرقت اوصالا، بند بندشان از اینکه ببینند یک کسی اینقدر دوستشان دارد جدا می شود. آن وقت ما با او قهر می کنیم ما که تازه می گوییم مدبر هم نیستیم بعد تحکم هم داریم. دور نشوم در جریان به اصطلاح سه واقعه ای که برای موسی علیه السلام پیش می آید می خواهد علم را به گونه دیگر به موسی بچشاند به حضرت موسی که این چشاندن علاوه بر این که اینجا مربوط به حضرت موسی و خضر علیهما السلام است یک مدلی از تعلیم علم هم هست یعنی معلمی که اشراف بیشتری دارد به مراتب بعد علم می تواند در روند علم برای نوجوان روندی را شکل بدهد که کودک یا نوجوان وقتی دارند تحصیل علم می کنند بعضی چیزهایی که بعداً برایشان می خواهد پیش بیاید و الان نمی دانند جوری قرار بدهد در حرکت در یک نظام بتواند برای این صبر و تحملی را ایجاد بکند در این مرتبه تا وقتی آن مرتبه را می بیند می بیند عجب این چقدر خلاصه کارآیی داشت چقدر اثر داشت و چقدر درست بود.
همینجور باید می بود و اعتراض در اینجا که وقتمان دارد تلف می شود فایده ای ندارد اینها بیخود است اینها از دست می رود روند بچینیم برایش، روش درست کنیم برایش، روش تعلیم را که فقط تعلیم نباشد بلکه تعلیمی باشد که به رشد منجر بشود، چون رشد یعنی من بزرگ شدم، به کمال رسیدم در وجودم این علم از مفهوم به مصداق رسید.
شریعتی:‌ با توجه به این نکته ای که الان شما اشاره فرمودید ما می توانیم قصه عاشورا را در ذیل همین
حجت الاسلام عابدینی:‌ از همین سنخ است ما در روایات بعداً داریم ده ها قصه نه ده ها بیشتر از این روایات داریم می فرماید این جریان موسی و خضر یک روش است خودش در حقیقت عمومی است لذا می بینید امیر مومنان علیه السلام می فرماید یا صلح امام حسن علیه السلام، امام حسن استشهاد می کند می گوید جریان صلح من مثل جریان موسی و خضر است، یعنی من آن چیزی را دیدم دیدم که بقای مومنین به این است که من الان صلح کنم با همه آن شرایطی که در ظاهر هم اخباری که ظاهر بود و اخباری که باطن بود حضرت می دانست. اما اینجا تکلیف را دید، یک جایی آن نظام باطنی علم باطنی را باید عمل کنم چرا چون اصل حیات و ممات دین گاهی در کار است.
شریعتی:‌ آنگونه که امیر المومنین سکوت کرد آنگونه که سید الشهدا
حجت الاسلام عابدینی:‌ همه اینها از یک سنخ است، اگر می شد که بحث را ان شا الله برسیم بعدها، من دارم هر جلسه می آورم اینها، اقلاً یکی دو جلسه خودش بحثی می خواهد که قصه های مختلفی حتی جریان ولی عهدی امام رضا علیه السلام، جریانات مختلفی که بر حضرت تشبیه شده مثل قصه موسی و خضر است ذکر کردند که این مثل موسی و خضر است یعنی جریان موسی و خضر یک مثلی است در یک راه، برای یک نوع نگاه که اغلب تحلیل های مسائل مختلف را می شود با ارجاع به این، اگر این را آدم فهمید آن را با اینکه از آن سنخ است زود می شود آن را فهمید دیگر خیلی جاها را می شود خوب تحلیل کرد.
شریعتی:‌یک الگو است در واقع
حجت الاسلام عابدینی:‌ بله قرآن آمده الگویی، الگو و مدل هر دو خارجی است روش مثلاً اسلوبی روشی، هست که این اسلوب و روش همه جا چی دارد همه جا جریان دارد صدق دارد منتها ما چون نمی دانیم خیلی از جاهایی که ما معترضیم ناراحت می شویم، برایمان تحملش سخت می شود چون این روش و این اسلوب را وارد نیستیم به اینجا می کشیم، والا اگر این را برایمان آشنا باشد، می بینیم خیلی قابل تحملتر می شود منتظر می شویم به بقیه اش نه معترض بشویم به حالش، منتظر می شویم برای آینده اش که ببینیم باور کردیم که دعا می کنیم مستجاب است چون باور کردیم دعا می کنیم عمل درست انجام دادیم، حتماً به نتیجه می رسد، اگر الان ندیدیم یقین داریم از سنخ جریان موسی و خضر است اگر در آن محقق شد مثل جریان موسی علیه السلام است، اگر در آینده بنا شد باشد حال نشد، از سنخ جریان خضر است
شریعتی:‌ گفت غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل، شاید چون وا بینی خیر تو در این باشد
حجت الاسلام عابدینی:‌ این وا بینی یعنی برگشتن و دوباره نگاه کردن، نگاه اول نه، یک نگاه اول داریم، نگاه عمیقتر، همه جانبه تر که اگر قدرتش را انسان پیدا کند، گاهی به انسان این قدرت را می دهند که انسان یک وابینی و نگاه عمیقی می تواند گاهی پیدا بکند یا همان موقع با یک دقت وقتی می بیند نشد یا مدتی بعدش، می رسد به یک جایی می بیند عجب حالا اگر بخواهد برگردد آنجا که باشد خیلی خوشحال می شود نشده مثل همین دو موردی که عرض کردم هر دو خوشحال بودند که نشده، در حالیکه آنجا قهر کردند چرا نشده، دقت کردید.
از این سنخ مسئله در زندگی همه ما زیاد است، منتها مراتب هایی حیاتی می شود به طوری که تا مرز موت و حیات انسان پیش می رود گاهی یک جزئی است در یک مالی است در یک مریضی است، در یک سرمایه گذاری است پیش می آید به شرطی که من کوتاهی نکرده باشم کوتاهی های من سر جایش، آدم چوب کوتاهیش را می خورد آن جداست اما آنجایی که آدم کوتاهی نکرده، شرایط را رعایت کرده، اقدامش را کرده، اما می بیند نتیجه ای که متوقع بود از آن و فکر می کرد و احساسش این بود که شرایطش، نشده، آنجا که در اختیار من دیگر نباشد دقت می کنید، تو تلاشت را کردی به ضعف اختیار تو بر نمی گردد اما این نشد آنجوری که تو فکر می کردی این یک نگاه دیگری وقتی آدم برگردد می بیند یک جور دیگری این حتماً جبران شده است، حتماً با آن نگاه راضی کننده است منتها ممکن است الان من نبینم.
خوب این سه قصه که یکیش جریان کشتی بود که عرض شد و دیگری جریان قتل بود نسبت به آن نوجوان اتفاق می افتد سومیش به پا کردن دیوار بود این یک قصه واحد است که سه مرحله دارد. ببینید سه تا قصه نیست، با سه فصل است چرا سه فصل است این قصه، چون تابلوی این قصه چیست، ببینید چقدر زیباست این را مرحوم علامه طباطبایی در المیزان می فرمایند که این یک قصه است چرا یک قصه است چون وقتی که موسی علیه السلام می آید سراغ خضر آیه این است، فوجدا عبداً من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا و علمناه من لدنا علما قال له موسی، موسی به آنها خطاب کرد، هل اتبعک ان تعلمن من ما علمت رشدا من رشد را می خواهم، رشد غایتی بود که موسی می خواست یک چیز بود رشد را می خواست.
تکثر قصه ها و تعدد قصه ها به تعدد غایت بر می گردد اگر غایت واحد باشد هر چه دارد اتفاق می افتد، کثرت هم هست همه یک قسمتی از جورچین آن کاملند، جدا نیستند، سه تا قصه جدا نیست، سه قسمت از یک قصه است که آن قصه این است که موسی به رشد برسد.
این خیلی مهم است چون اگر این سه قصه را به عنوان سه قسمت یک واقعه دیدیم همدیگر را تفسیر می کنند اما اگر سه قصه دیدیم، سه قصه جداست، ولی ممکن است بعداً نتیجه هایشان به هم نزدیک باشد نه، لذا اگر صد قصه دیگر پیش می آمد این صد قصه یک قصه بود، چنانچه زندگی من از وقتی به دنیا می آیم تا وقتی از دنیا بروم یک قصه است ولی فصول مختلفی دارد کودکی دارد، نوجوانی دارد جوانی دارد میانسالی پیری دارد یک قصه است که اینها فصولش به هم مرتبطند، پیری من به جوانی و نوجوانی مرتبط است کاری که در نوجوانی می کنم به میانسالی من مرتبط است یک ارتباط زیاد در حقیقت با همدیگر به طوری که وحدت دارند و نتیجه همدیگر هستند، این سه قصه اینجوری می شود یک قصه.
که وحدت دارند اینجور نیست که سه چیز باشد از سه طور خواسته موسی را رشد بدهد نه یک حقیقت است در همه اینها دویده است برای موسی کلیم سه جور آشکار شد که این سه جور هر کدامش می خواست یک طور این را تکمیل بکند ولی همه با هم نسبت دارند، چنانچه جوانی و نوجوانی و میانسالی با هم نسبت دارند اینها خیلی زیبا و لطیف می کند کار را
من سعیم بر این است که دائماً آن حیث وحدت را در کثراتی که ما می بینیم در هر جایی، حیث وحدت را آشکار کنیم چون ما عمدتاً عادت داریم به حیث کثرت بینی مثل فنریم ولمان کنیم نگاهمان کثرت بینی است، همه چیز  را تکه تکه جدا جدا منفصل از هم دیگر، خودمان هم زندگیمان هم، اما این که قرآن یک واحد توحیدی محض است بزرگی فرموده بود اگر می خواهید توحید را بفهمید باید احد بشوید خودتان از کثرت وجودی خودتان در بیایید، خودتان اول باید در بیایید، در بیرون دنبال توحید نگردید، در درونتان باید احد بشوید. ما در درونمان کثیر هستیم، خود فکر و خیالهایمان و اعمالمان و کارهایمان، خیال با هم هر کدام جدا جداست، این به آن ربطی نمی بینیم، آن به این ربطی نمی بینیم اگر انسان بخواهد نگاه توحیدی را پیدا کند، در قرآن این خیلی آشکار است.
منتها ما چون کثرت در ما حاکم است قرآنی که سراسر توحید است تبدیل به کثرت می کنیم. یعنی آنی هم که سراسر وحدت است تبدیل به کثرت می کنیم تازه احساس می کنیم این خوب است، لفظ به لفظ جز به جز تازه احساس می کنیم این تفسیر خوبی شد که این جزئش است جدا جدا، مرحوم علامه می فرماید کل قرآن یک غرض دارد، عرض کردیم هر چیزی ناظر به غرضش وحدت پیدا می کند، ایشان می فرمایند کل قرآن یک غرض دارد هر سوره ای از سوره های قرآن یک مأموریتی در رابطه با آن غرض دارد، در آن غرض واحد که بر کل قرآن است هر کدام یک مأموریتی دارند که مثل اینکه مثلاً بدن ما دست و پا و چشم و ابرو هر کدام اینها در یک واحد دیده می شوند که بدن است، اما هر کدام یک مأموریتی دارند که این مأموریت مکمل هم هست، جدای از هم نیست
شریعتی:‌ همه اینهاست که آن من را شکل می دهد
حجت الاسلام عابدینی:‌ که شکل می دهد قرآن کریم سوره ها هر کدام غرضشان در راستای غرض کل که من قرآن است و اینها هم در رابطه با آن مأموریتی که این قسمت دارد در این من کامل قرآن به عهده دارند و به دنبالش هر آیه ای یا دسته ای از آیات در هر سوره ای ذیل آن هدف سوره و ذیل آن هدف کل معنا پیدا می کند این توحید در سراسر شش هزار و خرده ای آیه را آدم اینجوری می بیند که این آیه در رابطه با مأموریت کل چه مأموریتی دارد.
شریعتی:‌ تمام قرآن در سوره حمد است تمام حمد در بسم الله است بسم الله در با آن است،
حجت الاسلام عابدینی: عرض می کنیم ببینید انا نقطه اگر ما آن نگاه توحیدی را ببینیم مثلاً وقتی می رسیم به جریان حضرات معصومین با آن کثرات که چهارده معصوم، کلنا نور واحد، کلهم نور واحد، این نگاه دوباره این کثرت به چی بر می گردد به یک وحدتی بعد دوباره بین قرآن و حضرات معصومین می فرمایند چی انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی، ان لنا یفترقا حتی یردا علی این دو تا با هم متحدند واحدند، بعد بیایم در احکام دین، می فرماید شما همه این کثراتی که در احکام دین می بینید ما نحن الصلاه، نحن الصیام، نحن الزکات ماییم، یعنی هر جا شما کثرت را می آیی می بینی کثرت می خواهند ببرند ما را به وحدت با همه کثرات، ببرند به وحدت دائماً، ما وحدت ها را می بریم به کثرت، خودمان یک واحدیم اولین چیزی که واحد را کثیر می کند خودمان هستیم و وقتی خودمان را کثیر کردیم همه چیز را کثیر می بینیم.
قدرت وحدت از دست می رود در حالیکه تمرین وحدت گرایی را هم مفهوماً می شود انجام داد، بزرگی دارد که کتابی است کتاب نور وحدت، مرحوم علامه طباطبایی به کتاب نور وحدت خیلی سفارش می کردند منتها برای کسانی که سالک الی الله هستند در سلوکشان اگر یک موقع بود می آوردم کتاب خیلی خوبی است آنجا یک نکته زیبایی یک فرازش است می گوید که اساس آن به اصطلاح رفتن تصحیح خیال است، تصحیح خیال، صحیح کردن خیال که خیال دنبال کثرت است، آنجا می فرماید خیال دائم دنبال کثرت است تصحیح خیال همین است که این کثرت را به وحدت برگرداند، اگر این درست شد همه چیز به هم مرتبط می شود مرتبط شدنی که خدا کرده چون خدا فاعل است و غایت است و همراه است و او احد است، آن وقت انسان در هر چیزی ما رأیت شیئاً الا و رأیت الله قبله معه بعده، یعنی یک واحد می بیند کثرتها همه بر می گردد به یک وحدت، چه در عملش، می بیند اینها همه دارند من را می سازند، اینجور نیست که عمل من رفته باشد تمام شده باشد همه حاضرند، فکر من با عمل من، قل کل یعمل علی شاکلته، هر عملی از شاکله در می آید و هر شاکله ای از عملهای بعدی ساخته می شود و رشد می کند، این دائماً تأکید وحدت، اعضا و جوارح من کثیرند اما ببین یک واحد برایشان، یک نفسی برایشان حاکم است که اینها را همه وقتی می خواهد آدم بدود اگر یکی از اینها همراه نباشد انسان نمی تواند. آنچنان اینها با هم باید هماهنگ باشند یک واحد باشند در حینی که پا دست چشم، آن ثقل بدن وزن هر کدام از اینها حالی دارند اما وقتی واحدند هر شخص وحدتش قویتر باشد سرعت حرکتش بیشتر می شود لذا به جایی می رسد نفس وقتی خیلی قوی شد بدن تابع محض نظام روح می شود و طی الارض هم امکان پذیر می شود.
شریعتی:‌این حرکت عالمی که همیشه رویش تأکید داشتید آن هم به سمت وحدت است یعنی سیر به سمت وحدت است
حجت الاسلام عابدینی:‌ نگاه آدم به عالم، بعد می بینی هر جا رو کنم روی تو بینم، هر جا بنگرم روی تو بینم، این خیلی نگاه زیبا می شود و خوب ما یک خرده داریم این در روشی که خضر سلام الله علیه دارد بیان می کند می خواهد باطن و ظاهر را به هم مرتبط کند. حرکت موسی علیه السلام با اینکه رسول اولوالعزم الهی است بهره مند از مراتبی از باطن است اما مرتبه دیگری از باطن را برای موسی علیه السلام می خواهد باز بکند آن هم در حین حرکت برای او، لذا از ابتدا خود موسی گفت هل اتبعک نگفت فقط اینکه بنشینم از تو یاد بگیرم، تو به من یاد می دهی فقط نه هل اتبع دنبالت بیا، یعنی موسی هم می دانست این علم از سنخ علم مفاهیم نیست، وگرنه آنها را داشت. می دانست آن هم به موسی می فرماید ان لن  تستطی معی صبرا، نمی گوید لن تستطیع، لن تستطیع معی یعنی من باید راه بیافتم تو هم باید با من بیایی لن تستطیع معی نه علم من، معی، آن راه، حرکت، تو این را صبر نداری چون اگر غایتش را بگویم می فهمی اما آن علم اینجوری ایجاد نمی شود، آن رشد اینجوری ایجاد نمی شود، آن رشد با معی و اتبع است، دقت کردید چقدر اینها خیلی زیباست ما از این روش علم کم بهره ایم، وقتی که خدای سبحان به عیسی در حقیقت نشان داد که  فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَىٰ مِنْهُمُ الْكُفْرَ دید که مومنان رفتارشان کفرآمیز است، برای اینکه این راه را درست بکند می توانست هی سخنرانی بکند، اما یک عده ای را جمع کرد آنجا فرمود کی ها حاضرند در این راه من انصاری الی الله کی حاضرند کمک کنند من را، یک عده گفتند ما، قال حواریون نحن انصار الله، اینها را برداشت با خودش راه انداخت برد نه نشاند کلاس سوا برای شما می گذارم یاد بگیرید بعد بروید برای دیگران بگویید نه، گفت پس اگر اینجوری است بیایید با من برویم، حرکتشان داد.
با اینها رفت در مسیر و نشست و برخاست و رفتار عیسی دیندار را یاد گرفتند، با اینکه آن هم علم ظاهر بود، اما علم ظاهری بود که در مسیر در حرکت در رفتن در حوادث که از جمله همان یک جا پا شستن اینها بود که گفتند ما، گفت نه این را کردم شما یاد بگیرید چه جوری با متعلمتان همراه باشید. یک خرده مقدمات امروز ساده کردن بحث است
شریعتی:‌ اصل نکته قصه حضرت موسی و خضر و این فصل هایی که شما به آن اشاره کردید به نظرم همین نکته هاست اگر این حل بشود، کل قصه
حجت الاسلام عابدینی: ان شا الله برای همه مان حل بشود و خدا را نشانمان بدهد یعنی دستمان را بگیرد در این مسیر سعی کنیم، این خواندن آیات قرآن رفتن به همان مسیر باشد
شریعتی:‌ امروز خیلی نکته های خوبی شنیدیم
حجت الاسلام عابدینی:‌ دنبال اینجایی که ما در محضر آیه بودیم آیه شصت و نهم سوره کهف قال ستجدنی ان شا الله صابرا و لا اعصی لک امرا من به اختیار خودم با اراده خودم عصیان تو را نمی کنم، اما اراده خدا در من حاکم است ستجدنی ان شا الله اگر خدا خواست اگر خدا به من چون انبیا ما ینطق عن الهوا هستند، همه رفتار و گفتار و کردارشان همه به امر است اگر اینجوری است، ستجدنی ان شا الله من اگر می گفت باشه صبر می کنم درست بود یا غلط بود، غلط بود، چرا یعنی من صبر می کنم. یعنی خدا اگر خواست من صبر کنم خدا صبر را به من می دهد اما اگر یک جا اعتراض کردم آنجا خدا می خواهد من اعتراض بکنم. خدا به تو گفته این کار را بکن، به من هم گفته آنجا اراده من را بر این قرار بده در عین که هر دو وظیفه مان انجام می دهیم، من به رشد هم می رسم در اینجا با همین ستجدنی این ان شا الله در اینجا غیر از ان شا الله است که ما می گوییم. ما ان شا الله هایمان قول است، این ان شا الله موسی علیه السلام در اینجا حقیقت وجود موسی است که من در اختیار خدا هستم من نمی توانم از جانب خودم قولی بدهم چون موسی این را کی یافت وقتی گفت چی دستت است  قال هي عصاي أتوكؤا عليها بعد گفت عصای دستت این است؟ بیاندازش عصا داری بیانداز و اذاً اراد شیئا شد اژدها چیزی که تو می خواهی اراده می کنی
حالا این به موسی می گوید تو نمی توانی صبر کنی موسی می توانست بگوید نه من صبر می کنم بالاخره رسول اولوالعزم است، صاحب عزم است، ما دیگر صاحب عزم تر بالاتر از این چند رسول اولوالعزم نداریم درست است نمی گوید من صبر می کنم ستجدنی می یابی تو ان شا الله اگر خدا خواست یعنی اگر اراده الهی به این تعلق گرفت، من صبور باشم صبورم، چون دیگر از خودش چیزی نمی بیند.
چقدر زیباست، ستجدنی، و لا اعصی لک امر، من به اختیار خودم آنی که به اختیار من است هیچ مقابله ای با تو ندارم. لا اعصی لک امرا، من بالاخره معصوم است، معصوم لا اعصی لک امرا لذا این لا اعصی لک امرا با اعتراضاتی که کرد این به اصطلاح نقض شد، نه چون عصیان نکرد این امر الهی بود که تو باید اعتراض کنی، یک قانون شریعتی اینجا چی شده دارد در حقیقت مورد هجوم به ظاهر اولی قرار می گیرد، تو باید مقابله کنی اعتراض بکنی، این هم لا اعصی لک امرا دروغ نیست، بعضی خواستند بگویند یک وعده بیجا، نه لا اعصی تا آخر هم صد بار هم اعتراض می کرد لا اعصی لک امرا،
شریعتی:‌ چون به امر تکلیفش را داشتند
حجت الاسلام عابدینی:‌ چون اراده خدا بود این هم گفته بود من تحت اختیار اراده خدا هستم، لا اعصی لک امرا، یعنی خودم تو را تخلف نمی کنم، اما خدا هر چی خواست همان را انجام می دهم چون من تحت اختیار خدا هستم درست است خیلی زیباست، وارد آیه بعدی نمی شویم آن هم گفت پس باید صبر کنی که اگر صبر کردی باید از چیزی سوال نکنی تا من او را برایت ذکر کند که این لک منه ذکرا خیلی لطافت در ذکر داریم
شریعتی:‌ خیلی ممنون متشکرم خیلی سپاسگزارم از لطف و عنایت و مرحمت شما ایام دهه فجر انقلاب اسلامی را گرامی می داریم برای زلزله زده های خوی حتماً دعا کنیم این بشارت را بدهم دوستان ما نانوایی سیار موسسه حضرت خدیجه و سمت خدا را در خوی مستقر کردند، اتفاق بسیار مبارکی است، خداوند ان شا الله به همه خادمین صبر و توان بدهد حاج آقا حجت الاسلام عابدینی هم دعا می کنند ان شا الله آیات را بشنویم
حجت الاسلام عابدینی:‌ ان شا الله خدای سبحان زلزله زدگان خوی را خودش فرجی گشایشی، دنبالش این است بالاخره آنجا هم انسانند هم مسلمانند، خدای سبحان ان شاالله برای آنها هم گشایش بکند سنگین است دوران سرما و آن فاجعه عظیم ان شاء الله خدای سبحان آنجا هم گشایش هایی انجام بدهد، به آنها قدرت صبر بدهد گشایش ایجاد کند، ماها را حفظ کند، نشان می دهد در این وقایع به هیچی بند نیستیم این واقعه ممکن است هر لحظه برای هر کسی در هر جایی پیش بیاید ان شا الله خدای سبحان گرفتاری ها و مشکلات به عنایت خودشان برطرف بکنند
شریعتی:‌ ان شا الله خیلی ممنون متشکرم سپاسگزارم آیات را بشنویم آیات ابتدایی سوره مبارکه حضرت یونس تا سلامی دوباره و دیداری دوباره خیلی از شما ممنونم.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | سيره تربيتي حضرت موسي عليه‌السلام در قرآن کريم” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید