بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع برنامه: انس با قرآن


 

1401-02-20-حجت الاسلام عابدینی- انس با قرآن کریم

شریعتی: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم و به نستعین. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». سلام علیکم و رحمه الله. امروز هشتم شوال است. سالروز تخریب قبور نورانی ائمه بقیع است که به هم تسلیت می‌گوییم و ان‌شاءالله زیارت این قبور مطهر و نورانی نصیب شما شود. قصه حضرت موسی را با تمام فراز و نشیب‌ها با چند فصل با حاج آقای عابدینی شنیدیم. فرعون غرق شد و حضرت موسی و اصحاب ایشان و یاران ایشان از نیل عبور کردند و همین جا ما نقطه گذاشتیم و بنا شد که ادامه این فصل را در خدمت حاج آقای عابدینی باشیم. یک آن چه گذشتی بشنویم.

حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم کل ولیک الحجه ابن الحسن. صلواتک علیه و علی آبائه. فی هذه الساعه و فی کل الساعه. ولی و حافظا و قاعدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه الارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا. ان شاءالله خداوند سبحان در مملکت وجود فرد فرد ما امام زمان را مطاع در وجود ما قرار دهد و این اطاعت ما نسبت به حضرت در وجود ما طولانی باشد. حضرت در وجود ما ساکن بشوند و در این جا قرار بگیرند و این سکونت ایشان و قرار ایشان طولانی باشد و تمتعه فیها طویلا و به دنبال این فرج بیرونی هم محقق شود و چشم همه ما به جمال حضرت در استقرار حاکمیت توحیدی حضرت روشن شود. بنده هم ابتدا به سهم خود این روزی را که بالاخره فاجعه ای محقق شده است و ان شاءالله خدای متعال جبران این فاجعه را به دست یاران امام زمان محقق کند و ریشه ظلم و ستم را برکند. ابتدا برای اینکه بحث ما چون نگاه قرآنی است و اساس بحث ما بر اساس ارتباط با قرآن و آیات قرآن محور بحث ما است متداوم است که چند باری که شروع کردیم اول نکاتی را در رابطه با قرآن کریم عرض می کنیم. برای همین دقایقی را ابتدا در رابطه با قرآن و بعد وارد بحث خود می شویم. باز هم از دوستانی که گاهی پیام دادند تشکر می کنیم. یکی از مباحث مهمی که در مراقبه ما و استفاده ما از قرآن تأثیرگذار است این است که این باور در وجود ما شکل بگیرد و این اعتقاد شکل بگیرد که وحی الهی که توسط  جبرئیل امین(س) بر پیامبر(ص) نازل می شد بر قلب مبارک پیامبر «نزل علی قلبک» و بر زبان پیامبر جاری می شد که مردم بشنوند ادامه این وحی تا رسیدن به گوش ما و دیدن چشم ما ادامه دارد. یعنی وحی تا وجود مبارک پیغمبر منقطع نشد. این وحی ادامه این است که چه کسی که از دو لب مبارک پیغمبر می شنوند و چه کسی که به واسطه کتابت قرآن این را می بیند و می خواند و یا به هر وسیله ای به گوش او می رسد، این هنوز ادامه وحی خدای سبحان است که از طریق پیغمبر اکرم به گوش و جان و دل ما دارد می رساند. اگر این باور را کردیم که این هنوز ادامه وحی است و این ادامه وحی متصل است یعنی قطع نشده است و الان متصل به آن کسی است که صاحب وحی است که خدای سبحان است و دارد این جریان پیدا می کند. همان جوری که در زمان پیغمبر جاری بود این الان جریان دارد از طریق وجود مبارک پیغمبر و امامی که در هر زمانی هست وحی جدیدی نیست و آیات جدیدی نازل نمی شود اما این وحی متصل است و دائماً دارد به گوش ما می رسد. اگر این باور را کردیم که کلمات وحی جاری و متصل به خدای سبحان است با این نگاه وقتی که در محضر آیات قرآن کریم قرار می گیریم همین الان مراقبه حضور و محضریت الهی را پیدا می کنیم و این باعث می شود که کسی در محضر قرآن کریم نگوید که این کتاب گسسته است و این کتاب جدا و تقطیع شده است و الان دست من است و عقبه کتاب را نبیند. بلکه این کتاب هم اکنون پیوسته است و همین الان دارد ذره به ذره و آیه به آیه و سوره به سوره برای من که مخاطب او هستم دارد جاری می شود و به دست ما از جانب خدا می رسد. یعنی یک فیض دائمی و زنده است که دنبال این فیض جاری یک زنده بودن قرآن کریم که «الله لا الا هو الحی القیوم نزل علیک الکتاب» به واسطه حی قیوم، نزل علیک الکتاب است. پس آن چیزی که مبدأ نزول قرآن است چه هست؟ حی قیوم است. قرآن جلوه حی قیوم است. لذا چون قرآن جلوه حی قیوم است و حی قیوم یعنی زنده پایدار، قیومیت دائمی است و حیات است این حیات و قیومیت دائماً با قرآن همراه است و لذا قرآن مظهر حیات خدا است. اگر قرآن مظهر حیات خدا است پس نمی تواند یک شی ء که خود او زنده نباشد مظهر حیات خدا باشد پس قرآن زنده است. اگر قرآن زنده است معامله ما با قرآن زنده غیر از آن معامله ای است که ما با یک کتاب جدا کنار گسسته می کنیم و با یک حقیقت پیوسته زنده صاحب حیاتی که این وقتی که حیات هست آن وقت حی قیوم هست، آن وقت شعور هم دارد و وقتی زنده است با ما قابل تخاطب می شود و گفتگو می شود. نمی شود قرآنی که حیات دارد و شعور دارد و مظهر علم حق است آن موقع با من به گونه ای صحبت کند که به من ربطی نداشته باشد پس اگر قرآن حیات دارد و شعور دارد و مظهر علم خدا است با من در دایره علم خدا صحبت می کند و نیاز من را پاسخ می دهد پس اگر من به مظهر قرآن بروم به صورت فعال. یک موقع است که انفعال است و من دارم قرآن را می خوانم اما یک موقع است که فعال است و من سؤال دارم و کار دارم. یک چیزی می خواهم. تنها هستم و می ترسم و انس می خواهم و نیازهای فراوانی دارم کارهای زیادی دارم و آینده بلندی را در مدنظر خود دارم و راه می خواهم و مقصد می خواهم و غرض می خواهم و تمام این ها حاجت های هر انسانی است که حالا به آن توجه بکند یا نکند. این ها هست. بعد می گوید که با این نگاه اگر انسان سراغ قرآن رفت با سؤال رفت و با تقاضا رفت و فعال رفت. آن وقت پیدا می کند و می یابد و می گیرد و رابطه برقرار می شود. نمی شود این به سراغ یک موجود زنده حی عالم برود و او در رابطه چیز دیگری با او صحبت کند که ربط دیگری به این ندارد. من وقتی در خدمت شما باشم شما در دایره سؤال من و کار من و نیاز من با من گفتگو می کنید. نه این که من یک چیزی به شما بگویم و شما یک چیزی به من بگویید که ربطی به من ندارد. می گویند این حکیم نیست. حکیم آن است که حتی اگر خدای سبحان موسی کلیم را برای بعثت جذب کرد اگر یاد شما باشد، با آتشی که نیاز او بود یعنی با آتش او را جلوه کرد اما او را به رسالت مبعوث کرد لذا قرآن کریم با این نگاه با نیاز ما به ما جلوه می کند. بعد ما را جذب می کند. به شرطی که نیاز خود را توجه کنیم. یک موقع هست که من هیچ تقاضایی ندارم و باور هم ندارم که قرآن پاسخگو است و قرآن را یک کتاب زنده نمی بینم این یک مواجه هست که قرآن است و حالا گفتند که فضیلت دارد و ثواب دارد بخوانند. یک موقع است که گفتند که قرآن ثواب دارد بخوانند. این هم یک فضیلت است که با یک مراقبه ای می روند. یک موقع می گویند که این زنده ای است که عالم هم هست آن چیزی که من نیاز دارم و او می داند و یک موقع هست که می گویم که این زنده هست و عالم هم هست و پاسخ هم می دهد و دعوای همه دردهای ما است و شفای صدر ما است و همه چیزی که ما نیاز داریم در این جا بیان شده است و به ما می رساند. اگر انسان با قرآن این مواجه را داشته باشد که فعال به سراغ قرآن برود حتماً بهره برداری از قرآن با آن جایی که غیر فعال و منفعل و به صورت یک حقیقت زنده می خواهد سراغ او برود خیلی متفاوت می شود. این هم یک نکته که قرآن یک حقیقت است و اولاً وحی ادامه دارد و ثانیاً حقیقت زنده ای است و ثالثاً تمام نیازهای من را او می داند و رابعاً همه نیازهای من را او می خواهد پاسخ به من بدهد و برای من راه و روش و سبک زندگی و انگیزه و هدف و مقصد و راه برای من روشن کند لذا کتاب زندگی است. کتابی است که فقط برای خواندن نیست و کتاب است که برای پیدا کردن راه زندگی است. پس یک قرآن در صحنه است و خارج از صحنه نیست و این که قرآن اصل است یعنی قرآن در زندگی ما فرع است یعنی اگر توانستیم و وقتی شد و اضافه آوردیم سراغ قرآن هم می رویم و بقیه چیزها در زندگی ما اصل است. هر چه قدر مراقبه ما نسبت به این حقیقت اصیل تر شود یعنی قرآن را در زندگی خود اصل تر ببینیم پاسخگویی او به همین مراقبه ما است و لذا بزرگان بعضی از آن ها زندگی خود را با قرآن تنظیم می کردند و نه قرآن را با زندگی خود تنظیم کنند. یعنی اساس را قرآن قرار می دادند و کارهای خود را مرتبط با آن ارتباط با قرآن خود تعریف می کردند. مثلاً فلان کار خود را با آن بعد از قرآن خواندن فلان وقت تنظیم می کردند. تنظیم اصل وقت آن ها با قرآن خواندن بود و کارهای دیگر به واسطه این اصل شکل می دادند. این حقیقت وقتی زنده شد و وقتی تجلی خدا است «تجلی لعباده کلامه» خداوند تجلی برای بندگان خود در کلام خود کرده است و این تجلی این جور نیست که یک کلام را برای همه گفته باشد. برای شخص من و برای تک تک پیام خاص در هر آیه ای دارد و این سعه قرآن است که هر آیه ای اگر میلیون ها نفر، میلیاردها نفر در یک لحظه با آن مواجه شوند برای هر کدام تجلی خاص دارد. همان جور که خدای متعال با ما این جوری است با هر کدام از ما و تک تک ما یک کار خاص دارد و یک کار با همه ما نخواسته است که داشته باشد که این قانون را امروز این جوری کنید. اگر یک نماز جماعت هم هست و صدها هزار نفر هم در نماز جماعت باشند با تک تک این ها خدا رابطه خاص پیدا می کند. چنان لطف او شامل هر تن است/ که هر بنده گوید خدای من است. اگر این حال برای انسان ایجاد شود و مراقبه این حالت را پیدا کند آن وقت قرآن یک کتاب در صحنه زندگی دائمی اصلی وجود انسان می شود که یار و انس و رفیق و  همراه و از تنهایی انسان را نجات می دهد و از وحشت انسان را نجات می دهد و در گمراهی ها و در سختی ها و ابتلائات به ما گفتند که رجوع به قرآن کنید که او نجات دهنده است که با این باور که حیات دارد و دستگیر است. یک نکته دیگر این است که هر آیه قرآن یک بیداری خاصی برای هر نفر دارد. لذا حواس ما باشد که قرآن را سعی کنیم که از همه جای آن استفاده کنیم. یعنی هر آیه قرآن با وجود من یک اثر ویژه ایجاد می کند لذا هر آیه یک صدا برای بیداری است لذا بعضی سوره هایی را مداوم هر روز می خوانند اما یک برنامه هم بگذارند که ختم قرآن داشته باشند که همه آیات قرآن در صدای بیداری، بیدار کننده او باشد. چه من آن بیداری را احساس کنم که این فوق العاده است و چه من احساس نکنم. مثال او این است که اگر من غذا می خورم آیا می فهمم که این ویتامین ها و پروتئین هایی که در این غذا هست با من چه کار می کند؟ نه اما آن اثر خود را می گذارد یا نمی گذارد؟ می گذارد. قرآن کریم درست است که کتاب هدایت است و اثر او باید آشکار شود اما بسیاری از آثار برای ما آشکار نمی شود ولی آثار آن هست چون مثل آن غذا و ویتامینی هست که هر کدام از این آیات اثری در بیداری دارند. اگر انسان توجه بکند این اثر شدیدتر و عظیم تر است و قطعاً بالاتر است اما اگر هم توجه نکرد این اثر را می گذارد. وقتی که چشم انسان باز می شود تمام این اثرها بوده است و این با غفلت ها و اشتغالات و توجهات به چیزهای دیگر متوجه نبوده است اما این ها بوده است. غفلت این باعث ندیدن این شده است. این هم یک نکته بود که از همه قرآن استفاده کنیم و سعی کنیم که ختم قرآن داشته باشیم در طول سال و ایامی که پیش می آید همه آیات را استفاده کنیم. نکته دیگر هم بگویم چون خیلی انس با قرآن و ارتباط با قرآن برکات زیادی دارد. یک نکته دیگر هم این است که من در جلسات قبل هم می گفتم که این چون به عنوان ذکر است که هر گاه گفته شود این ذکر مثل این که در نماز پنج بار در روز می خوانیم و هر بار هم تکرار رکعات مختلف است که هیچ مانعی نیست و این ها دائماً به عنوان مذّکر برای انسان  خوب است که این است که خدا حضرت آیت الله بهجت را رحمت کند که ایشان می فرمودند که این حدیثی  که آمده است که «انی تارکم فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» و  بعد ادامه دارد که این دو «یفترقا حتی یرد علی الحوض» این سرّ شیعه است با این که این روایت را هم اهل تسنن نقل کرده است و هم شیعه نقل کرده است و به صورت متواتر  وارد شده است هر چند بعضی از الفاظ آن در بعضی روایات ممکن است که با هم فرق کند اما اصل آن متواتر است این مقداری که عرض کردم ایشان می فرمودند که این از اسرار شیعه است به این معنا که «لن یفترقا حتی یرد علی الحوض» لن نفی ابد است که امکان ندارد که این ها  از همه جدا شوند قرآن و اهل بیت. بعد ایشان می فرمود که اگر یک دورانی دوران غیبت باشد و دست انسان به امام نمی رسد این لن یفترقا  می گوید که این ها امکان جدایی ندارند، کجا انسان رجوع کند تا غیبت برطرف شود؟ قرآن است. یعنی وقتی انسان رجوع به قرآن می کند یعنی وقتی که می خواهد امام خود را ببیند. مگر می شود؟ شدنی است. امام را در قرآن می توانی ببینی. چون لن یفترقا این ها جداشدنی نیست نه لا یفترقا نیست و لن یفترقا هم نه معنی  جدا شدنی نبودن ظاهری باشد نه تمام وجود قرآن، تمام وجود امام است و تمام وجود امام تمام وجود قرآن است. با این نگاه انسان، غیبت برای او برداشته می شود. اگر این باور هر مقداری قوی تر شود وقتی که دلتنگ می شود که وقتی دنبال این است که با امام رابطه پیدا کند و از امام راهنمایی بگیرد و تقاضای خود را بگوید و از امام خلاصه نصیحتی بخواهد و راه را بخواهد سراغ امام می رود و امام در همان جا برای او تجلی می کند یعنی تا هست این تجلی هست. این هم یک نکته هست که دلتنگ امام شدی سراغ قرآن برویم و اگر دلتنگ قرآن شدی سراغ امام می روی چون این ها با هم یک حقیقت هستند. نکته دیگر این است که وقتی وارد ارتباط با قرآن می شوی این را زیارت ببینی که قرآن را داریم وارد دل خود می کنیم و این حقیقت قرآن نور است و تعبیر قرآن این است که نور است و اگر نور است این دل ما به مقداری که طاهر باشد این نور وارد این دل شود دل را نورانی می کند، سعی کنیم که این طهارت های ظاهری و طهارت های آداب باطنی که هر قدر که می توانیم آمادگی باشیم که تا این نور وقتی وارد می شود این زیارت دارد محقق می شود و به محضر قرآن که می رسیم این نور را به دل خود دعوت می کنیم. اگر این دعوت هر قدر جدی تر محقق شود انسان نورانی تر می شود چون متحد با این می شود. هر باری که در محضر قرآن قرار می گیرد هر باری که جلد قرآن را می بیند و حتی اگر خط قرآن را می بیند و بهره ای از نور پیدا کرده است چون حتی تمام مراتب قرآن، تمام مراتب آن نور است و فقط عمل به آن نور نیست و تمام مراتب آن نور است البته عمل به آن اوج نورانیت او است. لذا تعبیر روایات این است که خیلی زیبا است که شأن نزول قرآن آن شأن نزولی بوده است که در مورد آن آیه نازل شده است اما باطن قرآن هر کسی که عمل به قرآن کند قرآن در مورد او هم جریان پیدا کرده است مثل شأن نزول شده است و این باطن قرآن است که تعبیر روایات است که این باطن قرآن است. یکی از باطن های قرآن این است که شخص وقتی که عمل می کند حقیقت قرآن را در رابطه با خود جاری ببیند. این آیه انگار در مورد این نازل شده است که این شأن نزول می شود. خود این شخص شأن نزول می شود و چه قدر افتخار است که یک انسان شأن نزول یک آیه رحمت و بشارت باشم. لذا به ما گفتند که وقتی آیات قرآن را می خوانید خود را مخاطب ببینید که این آیه در مورد شما نازل شده است. اگر آن جا که آیات بهشت هست انسان امید پیدا می کند و سرور پیدا می کند و طمع پیدا می کند که این برای او محقق شود و آن جایی که آیات جهنم است و کفر است و تهدید است ترس برای او ایجاد شود که خدایا نکند که من برای آن مصداق شود و چه کنم که از این نجات پیدا کنم و من مصداق برای جهنم نباشم. لذا وقتی این آیات را می شنوند اشک آن ها در می آید و وقتی آن آیات بهشت را می شنوند دین آن ها پر می کشد و اوج می گیرد. این نگاه باعث می شود که با قرآن همسفر می شویم یعنی یک کتاب سفری است که انسان را وقتی انسان در محضر قرآن قرار می گیرد با قرآن راه می افتد. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدح و ملاقیه» انسان با قرآن راه می افتد و سفر می کند لذا وقتی که در محضر قرآن می خواهیم برویم احساس می کنیم که «انی مهاجر الی ربی» ما داریم به سمت خدا هجرت می کنیم با قرآن که هجرت به سوی خدا کنیم. «و من یخرج من بیته مهاجر الی الله و الی رسوله» اگر کسی از بیت خود و از خانه خود یعنی از خانه نفس خود و از خانه ظلمت خود مهاجراً الی الله و رسوله به سوی خدا و رسول خود هجرت کند اگر آن جا موت هم برای او عارض شود که آن موت را امام به موت اختیاری کرده است که انسان با این از زوائد دور می شود و از دنیا خارج می شود و موت اختیاری است. اگر موت ایجاد شود آن جا فقط «وقع اجره علی الله» آن جا اجر او با خدای سبحان است. کسی که از عالم خارج شد و با این حرکت و این سفر آن موقع است که «فقد وقع اجره علی الله» این کتاب سفر است. هر موقع که دیدیم که آماده سفر هستیم و دل ما یک سفر باطنی می خواهد به محضر قرآن برویم. اگر این نگاه را و مواجه ذره ای در وجود ما ملکه شود، ذره به ذره به سمت این حرکت کنیم و یک دفعه آخرین مرتبه آن محقق نمی شود اما مرتبه به مرتبه که در وجود ما محقق شود همین می تواند کم کم این را ملکه کند. توقع ما این نباشد که از ابتدا تا نهایت و آخر آن محقق شود ذره به ذره ذهن را جمع کنیم و مراقبه کنیم. این یک نگاهی است که به قرآن است و اصل آن هم این است که قرآن حیات دارد و زنده است و می تواند با ما تخاطب کند و گفتگو کند. همان طوری که با پیامبر تخاطب و گفتگو داشت و پیغمبر را این جوری منقلب می کرد. همان جوری که وقتی پیامبر به یاران خود این را می فرمود یاران او منقلب می شدند. همین الان این زبان برای ما هم همین جوری ادامه دارد که وقتی مثلاً آیه کسانی که انفاق می کنند و «انفق مما تحبون» وقتی این آیه را شنیدند روایت دارد که خیلی از افراد بهترین چیزهای خود را دادند. ابوطلحه انصاری یک باغ زیبایی داشت که روبه روی مسجد پیغمبر در مدینه بود و این باغ محصول زیادی می داد و غیر از این که روبه روی مسجد پیامبر بود و موقعیت داشت و چشمه خیلی عالی هم در آن بود و آب آن هم خیلی از نظر مزه و مقدار بی نظیر بود که گاهی پیغمبر برای تفریح گاهی وارد این باغ می شدند و از آب این باغ می خوردند، «لن تنال البر حتی تفقوا مما تحبون» خیلی زیبا است که ابوطلحه گفت که بهترین چیزی که برای من افتخار آمیز بود این باغ بود که در راه خدا این را بخشیدم. این قرآن یک دفعه با آدم این کار را می کند یعنی آدم را جوری حرکت می دهد که آن وقت تعبیر هم زیبا است که «لن تنال البر» این بر نه به معنای مطلق نیکی باشد که روایت هم ذیل آن دارد که «لن تنال البر» یعنی نیل به مقام ابرار است که امکانپذیر نیست مگر این که از محبو ب های خود بگذریم. این یک آیه است اما یک دفعه می بینید که با ابوطلحه این کار را می کند مثلاً با زید الدین حارثه که اسب خیلی زیبایی داشته است. اسب بین انسان و صاحبان اسب هستند می گویند که اسب خیلی با انسان انس پیدا می کند و با انسان یک رابطه پیدا می کند لذا آن هم اسبی که مرغوب باشد و دیگر زید الدین حارثه یک علقه ای به این است داشت و وقتی این «لن تنال البر حتی تنفقوا مما تحبون» نازل شد به پیامبر عرض کردم که من این اسب را می خواهم هدیه کنم و در راه خدا بدهم. خیلی زیبا است که در هر دو مورد هم پیغمبر قبول کردند اما اسب زید الدین حارثه را به فرزند زید بخشید. گفت که حالا که می خواهی انفاق کنی در یک جای نزدیک باشد و آن را به فرزند او داد. این هم خیلی زیبا است که جای دور نفرستاد و او ابوطلحه انصاری هم وقتی که باغ خود را بخشید پیامبر فرمود که این انفاق تو را قبول کردم اما در فامیل و نزدیکان فقیر خود قرار بده که باز جلوی چشمان او باشد که نگیرد از دست او، گفت این باشد اما برای نزدیکان تو باشد. این ها نگاه های خیلی زیبایی است که قرآن کریمانه با ما برخورد می کند و لذا اگر از محبوب خود گذشتیم محبوبی که باقی نیست و دوام ندارد بالاخره این باغ یک روزی تمام می شود. می گوید که اگر از این گذشتی خدا محبوب باقی را به تو می دهد. نیل به بر که همان مقام ابرار است نمی رسد مگر این که از محبوب های خود بگذرد. تا این آیه نازل شد دارد که چه افرادی که حالا من دو مورد را گفتم. قرآن این جوری است که با ما یک همسفری است که می خواهد سبک زندگی ما را تغییر بدهد. ان شاءالله خدای سبحان ما را در این سبک زندگی با همراهی با قرآن و سفر با قرآن کمک کند و باور ما بشود که قرآن یک حقیقت زنده همراه با انسان با انسان است و خیرخواه انسان است و بهترین راه را برای انسان نشان می دهد.
شریعتی: این مقدمه فصل دوم مباحث ما است در ذیل قصه حضرت موسی(ع).
حجت الاسلام عابدینی: من با این شعر مثنوی بگویم که ای برادر قصه چون پیمانه ای است/ معنی اندر وی مثال دانه ای است. یک پیمانه و یک دانه خلاصه معنی اندر وی مثال وی دانه ای است. دانه معنی بگیرد مرد عقل/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل. یعنی از نقل یک قصه تاریخ نمی خواهد که پیمانه را ببیند یک دانه ای است که می خواهد در وجود خود این دانه را بکارد و دانه رشد کند. پس قصه ها مرتبط با ما است و با این نگاه یک مقدمه ای در رابطه با بحث این سیره انبیاء که ما داریم خدمت شما عرض کنیم. در عالم وجود اشیایی که وجود دارند و موجود هستند هر چیزی را که نگاه می کنیم که وجودی دارد روابطی بین اشیاء عالم برقرار است. یعنی اگر هوا است و زمین است و آتش است و باد است و اگر آب است هر چیزی که هست، انسان است و حیوان است و سنگ است و گیاه است، بین تمام ذرات عالم رابطه برقرار است و این رابطه های فیزیکی برقرار است و رابطه های شیمیایی برقرار است یعنی عالم فیزیک یک ارتباطاتی بین این ها هست و عالم شیمی یک ارتباطاتی بین این ها هست و عالم زیست شناسی یک ارتباطاتی بین این ها هست. اطباء یک جور نگاه می کنند و هر کدام از نگاه خود یک جور می بینند. در عالم وجود از نظام علمی که مثلاً در نظام فیزیکی ما این قاعده را قبول داریم که همه اشیاء عالم به هم جاذبه وارد می کنند و از جاذبه همدیگر متأثر می شوند. یعنی هر جزئی ذره ای در هر کجای عالم که باشد به بقیه ذرات عالم که چه کهکشان و چه ذره این جز به آن ها جاذبه وارد می کند و از جاذبه آن ها هم متأثر است لذا اگر شما یک جابه جایی این کتاب را داشته باشید بازوی ارتباطی را با همه عالم تغییر دادید لذ این جوری نیست که یک عمل ساده این جوری باشد که من این را برداشته باشم و این جا گذاشته باشم. تمام ذرات عالم متأثر از این حرکت است چون این حرکت من رابطه این را به مقدار نیم  متر تغییر داد و تأثیر این روی همه آن جاها چون تأثیر مقدار جاذبه این است که با مسافت اندازه گیری شود. ماه می دانیم که تأثیر دارد اما همه جا را نمی توانیم اندازه گیری کنیم. هنوز ما وسیله اندازه گیری برای همه نداریم چون ممکن است که یک جزئی خیلی ریز باشد و روی کهکشان نمی دانیم چه اثری می گذارد. می دانیم اثر دارد اما نمی توانیم این جز ریز چه اثری دارد اما هست. این عمل من که این کار را انجام دادم با تمام ذرات عالم رابطه برقرار کرده است و تأثیر گذاشته است لذا عمل من فقط این نیم متر نیست و عمل من چه هست؟ تمام آن تأثیری است که در ذرات عالم گذاشتم. اگر این برای انسان باور بشود که همه ذرات عالم از جهت فیزیکی با هم ارتباط دارند و در نظام عمل اختیاری انسان هم بدانیم که هر کاری که انسان می کند چیزی که ایجاد می کند و تغییری که ایجاد می کند این هم یک خلق است و یک کار در عالم است و این کار در عالم با همه عالم مرتبط می شود. اگر این را دیدیم این موکول به زمان هم نیست. یعنی من این جابه جایی که کردم تمام این در عالم اثر گذاشته است و این اثر می ماند. اثر رفتنی نیست. ممکن است که من رفتنی باشم و جسم من رفته باشد و مردن برای جسم من باشد اما این اثر به عنوان عمل من باقی است و این ها قابل اندازه گیری است و یکی از جهاتی که در روز قیامت گفتند که یوم الجمع است که «ذلک یوم مجموع لها الناس» روز جمع است. علامه طباطبایی می فرماید چرا روز جمع است؟ برای این که اثر عمل انسان وقتی آشکار باید بشود که اثر آن چه قدر بوده است که همه انسان ها باشند که اثر این عمل در تمام انسان ها معلوم شود چه انسان هایی که قبل از او بودند و چه انسان هایی که در زمان او بودند و چه انسان هایی که بعد از این بودند به خصوص انسان هایی که در زمان قبل بودند این ها کارهایی را کردند که مقدم بر این که من به یک نتیجه برسم، اگر من این نتیجه را محقق کردم عمل آن ها به نتیجه رسیده است، اگر من آن عمل را محقق نکردم آن عمل آن ها به نتیجه نرسیده است. اگر زنجیره را قطع نکرده باشم یک اثری برای آن ها دارد و اگر زنجیره را قطع کرده باشم شاکی می شوند یعنی یا شاکی از من هستند یا راضی هستند که مرتبط با من هستند و منتظر عمل من هستند یعنی این طور نیست که آن ها منقطع باشند. آن هایی هم که فقط با من آشنا هستند این جوری نیست یعنی من را بشناسند یا نشناسند همه هستی مرتبط با عمل من است و لذا اگر من هر عملی دارم انجام می دهم «یا ساکن الارض و السماء» راضی می شوند که هر وقت حضرت می آید «ساکن الارض و السماء» همه راضی می شوند یا نه این که ناراضی می شوند. همه آن ها از این عمل من فقط این نیست که فقط من این عمل را در ارتباط با این نهان خانه خود انجام داده باشم، هیچ عمل مخفی در عالم نیست چون هر ذره ای در  عالم با تمام ذرات عالم مرتبط است و می دانید این مراقبه اگر برای انسان ایجاد شود که بعضی ها می گویند که نقل شده است که انسان میوه را خورده است و بعد پوست آن را خورد کرده است همین جوری بیخود. بعد سؤال می شود که چرا این را خورد کردی و این تصرف را در عالم کردی. این تصرف تو در عالم در همه هستی تأثیرگذار بوده است. چه طور می خواهی پاسخ آن را بدهی. هر عملی که اختیاراً از انسان صادر می شود این مقدار شعاع و تأثیر آن است که این عمل باید این جوری جزا داده شود. می گوید که در روز قیامت همه انسان ها جمع می شوند تا اثر این در انسان ها دیده شود که این بفهمد که کوچک ترین عملی که داشته است در انسان ها چه تأثیری داشته است و جزای آن عمل آن جا داده می شود که این دیده شود که چه اثری داشته است. این نگاه  چه قدر برای انسان توان وجودی ایجاد می کند یعنی من به این مقدار توانمند هستم که در سراسر عالم تأثیرگذار باشم که این ابدیت برای انسان ایجاد می کند. این چه قدر سنگین می شود و این حروفی که ما داریم به کار می گیریم، داریم خلق می کنیم و این خلق در تمام هستی دارد تأثیر می گذارد و تک تک حرف هایی که ما داریم می زنیم غیر از خود معنا و غیر از آن تأثیری که در قلوب می گذارد و غیر از آن که ممکن است که یک کسی را هدایت کند و یک کسی را منحرف کند و غیر از آن آثار آن خود این یک خلق است که دارد ایجاد می شود و خود این خلق تأثیر را در تمام هستی دارد. اگر با این نگاه انسان به اعمال خود نگاه کند آن وقت یک مراقبه دیگری است. دنبال این مسئله می خواهیم بگوییم که سیره انبیا که ما داریم در حقیقت بحث می کنیم آن حقایق تأثیرگذاری در هستی است که آن حقایق تأثیرگذاری هستند که همه هستی را به سمت وفاق سوق می دهند و به سمت یکتایی و وحدت دارند سوق می دهند و باقی هم هستند و عمر انسان مرتبط با عمر سابقین است و من گسسته و بریده از سابق نیستم. جسم من زمان دارد اما نفس من و روح من زمان ندارد و مرتبط با تمام سابقین و تمام لاحقین است. سیره انبیا جاری است و من هم مرتبط هستند یعنی من اگر یک ارتباط خود را با آن ها قطع کنم همه آن سرمایه را هدر دادم و باید پاسخ بدهم و هم اگر این انتقال را برای آیندگان ایجاد نکردم آیندگان شاکی از من هستند که چرا تو در وساطت و در انتقال مسئولیت خود را انجام ندادی. یعنی یک باری است که هر چه انسان در دوره آخر الزمان بیش تر قرار می گیرد توانایی انسان در انتقال این بار چون هی حجیم تر شده است و عظیم تر شده است و بیش تر شده است توانمندی  او بیش تر است لذا انسان هایی که در آخر الزمان هستند استعداد بالاتری در کمال دارند که خدای سبحان این وظیفه انتقال را که عقبه سابقه انسانی است به دوش این گذاشته است لذا خواندن سیره انبیا، خواندن سیره حیات انسانی است. ما تاریخ نمی خوانیم که تاریخ گذشته باشد ما داریم سیره می خوانیم که آن سنت های الهی که جاری بوده است چه طوری باید این سنت ها را ببینیم و یاد بگیریم و عقبه وجود من و سابقه وجودی من با این در حقیقت عقبه است و مثل این که من ده هزار سال عمر دارم و الان شروع کردم که ده هزار سالی که از حضرت آدم(س) تا به امروز آغاز شده است، من یک سنت ده هزار ساله به دوش من است که دارم به نسل بعدی منتقل می کنم و در حقیقت آیندگان و اگر با این نگاه باشد خواندن سیره انبیا یک فضیلت نیست، یک وظیفه و مسئولیت و لزوم است که انسان بداند و تجربه بشری از نگاه الهی آن هم با نقل خدا چگونه بوده است و چگونه باید این را منتقل کنند. لذا اگر من سیره انبیا سابقین که بیش از دو هزار آیه قرآن در سیره انبیا در قرآن کریم باشد که بیش از ثلث قرآن در رابطه با قرآن کریم نازل شده است این به عنوان وظیفه و تکلیف است که اگر این را به دوش نگیریم و این را توجه نکنم و نشناسم در برخورد من با حوادث آینده بدون این عقبه برخورد کنم هر کوتاهی و ضرری در این جا ایجاد شود مقصر هستم. می گوید چرا این عقبه را ندیدی که ما این سابقه را قبلاً بیان کرده بودیم که این واقع ها چه طوری باید موضع بگیریم لذا فکر نکنید که ما داریم تاریخ می خوانیم، تاریخ به ما چه ربطی دارد، زمان حضرت موسی(ص) به ما چه ربطی دارد. این الان است و این عقبه وجودی من است که  آن را مسلح به این می کند که امروز رفتار کنم.
شریعتی: و آن سیره با آن مقدمه ای که ابتدای فرمایشات خود فرمودید که قرآن یک حقیقت جاری است و زنده است وقتی با هم تلفیق می شود دیگر نور علی نور است که سیره انبیا با آیاتی که زنده است و برای تک تک ما پیام دارد.
حجت الاسلام عابدینی: یعنی این دو تا یک حقیقت می شود که قرآن دارد با همه آن مهم ترین مسائل را می خواسته است بیان کند بیش از یک سوم را این قرار داده است که خدا یک سوم رابطه خود را با نسل آخر الزمان این قرار داده است. معلوم می شود که چه قدر اهمیت دارد و لذا نگویید که ما چه کار داریم که به حضرت موسی و حضرت یوسف(ع) که در این مدت ما به محضر انبیای بزرگی مثل آدم(ص) بودیم که پدر همه ما است یعنی احساس پدری را نسبت به آدم داشته باشیم و حوا(س) مادر همه ما است و بعد در محضر شیث نبی و بعد در محضر ادریس نبی قرار گرفتیم و بعد در محضر حضرت نوح اولین رسول اولی العزم بودیم و بعد در محضر حضرت هود و صالح دو نبی بزرگ قرار گرفتیم و بعد از آن در محضر حضرت ابراهیم قرار گرفتیم که شیخ الانبیاء و حقیقت آن توحید مجسم و فطرت مجسم عالم و بعد البته حضرت ذوالقرنین و حضرت لوط و حضرت شعیب و حضرت ایوب و بعد در محضر حضرت یوسف(ص) بودیم و بعد همین جور تا به حضرت موسی رسیدیم که دو قسمت از سه قسمت زندگی حضرت موسی که سه قطعه چهل ساله بود، چهل ساله اول، چهل ساله دوم که چهل ساله دوم از آن زمانی بود که بعثت او آغاز شد و در مقابله با فرعون بود تا وقتی که از دریا عبور کردند تا فرعون غرق شد.
شریعتی: بحث اصلی خود را از جلسه آینده آغاز خواهیم کرد. امروز هشتم شوال است که من این کتاب را معرفی می کنم سوگواره گنبد کبریا که کتابی است که به قلم جناب آقای حیدرعلی جعفری است که کتاب خوبی است و دوستانی که اهل مطالعه هستند. این تصویر از بقیع تخریب شده است.
اعوذبالله من الشیطان الرجیم. وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِـﭑلْبَصَرِ ﴿50﴾ وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْيَاعَکُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ ﴿51﴾ وَ کُلُّ شَيْءٍ فَعَلُوهُ فِي ﭐلزُّبُرِ ﴿52﴾ وَ کُلُّ صَغِيرٍ وَکَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ ﴿53﴾ إِنَّ ﭐلْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ﴿54﴾ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيکٍ مُّقْتَدِرٍ ﴿55﴾
سوره ﭐلرحمن. بِسْمِ ﭐللَّهِ ﭐلرَّحْمَـٰنِ ﭐلرَّحِيمِ. ﭐلرَّحْمَنُ ﴿1﴾ عَلَّمَ ﭐلْقُرْءَانَ ﴿2﴾ خَلَقَ ﭐلْإِنسَانَ ﴿3﴾ عَلَّمَهُ ﭐلْبَيَانَ ﴿4﴾ ﭐلشَّمْسُ وَﭐلْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿5﴾ وَ ﭐلنَّجْمُ وَ ﭐلشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ﴿6﴾ وَ ﭐلسَّمَاءَ رَفَعَهَا و وَضَعَ ﭐلْمِيزَانَ ﴿7﴾ أَلَّا تَطْغَوْاْ فِي ﭐلْمِيزَانِ ﴿8﴾ وَأ َقِيمُواْ ﭐلْوَزْنَ بِـﭑلْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُواْ ﭐلْمِيزَانَ ﴿9﴾وَ ﭐلْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿10﴾ فِيهَا فَاکِهَةٌ وَﭐلنَّخْلُ ذَاتُ ﭐلْأَکْمَامِ ﴿11﴾ وَ ﭐلْحَبُّ ذُو ﭐلْعَصْفِ وَ ﭐلرَّيْحَانُ ﴿12﴾ فَبِأَيِّ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿13﴾ خَلَقَ ﭐلْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَـﭑلْفَخَّارِ ﴿14﴾ وَ خَلَقَ ﭐلْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ ﴿15﴾ فَبِأَيِّ ءَالَاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿16﴾‏
ترجمه آیات: (قمر50) – و أمر ما تنها يکي، آن هم به سرعت چشم گرداندن است. (قمر51) -و با اينکه ما امثال شما را هلاک کرديم باز هم کسي نيست که متذکر شود. (قمر52) – بدانند که آنچه کرده‏اند در نامه‏ها ضبط است. (قمر53) – و هر کوچک و بزرگي در آن نوشته شده. (قمر54) – به درستي مردم با تقوا در بهشت‏ها و در وسعتند. (قمر55) – در جايگاهي که همه قرب و نعمت و سرور و بقا است، قرب مالکي مقتدر.
(الرحمن1) – به نام خداي رحمان و رحيم . همان رحمان. (الرحمن2)- که قرآن را تعليم کرد. (الرحمن3) – انسان را بيافريد. (الرحمن4) -و بيانش بياموخت. (الرحمن5) – خورشيد و قمر با نظم و حسابي که او مقرر کرده در حرکتند. (الرحمن6) – روييدني‏هاي بي‏ساقه و با ساقه برايش سجده مي‏کنند. (الرحمن7) – آسمان را بر افراشته و ميزان نهاده. (الرحمن8) – تا شما هم در سنجيدنها خيانت نکنيد. (الرحمن9) – و بايد که وزن را با رعايت عدالت برقرار نموده و کم و زياد نکنيد. (الرحمن10) – و زمين را براي مردم گسترده کرد. (الرحمن11) – زميني که در آن ميوه‏ها و نخل داراي غلاف هست. (الرحمن12) – و دانه‏هاي داراي سبوس و گياهان معطر است. (الرحمن13) – پس اي جن و انس! ديگر کداميک از نعمت‏هاي پروردگارتان را کفران مي‏کنيد؟. (الرحمن14) – انسان را از لايه خشکيده‏اي چون سفال آفريد. (الرحمن15) – و جن را از شعله‏اي از آتش خلق کرد. (الرحمن16) – پس اي جن و انس! ديگر کداميک از نعمت‏هاي پروردگارتان را کفران مي‏کنيد؟
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید که حسن ختام گفتگوهای شما باشد.
حجت الاسلام عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم. در صدر همین صفحه آیه شریفه یکی از قرر آیات قرآنی است که می فرماید که «و ما امرنا الا واحده کلمح بالبصر» همه آن خلقی که کردیم با همه تکثرات خلقی که کردیم تعبیر «انا کل شیء خلقناه بالقدر و ما امرنا الا واحده» همه خلق ما یک واحد است یعنی اگر انسان خلق را مرتبط با خدا نگاه کند یک امر خدا است. تکثر در آن نیست و مرتبط هستند و یک واحد هستند و اگر این واحد را انسان باور کرد همان چیزی که در آن جا بیان شد آن وقت نشان می دهد که من وقتی یک تصرف دارم می کنم دارم در یک واحدی تصرف می کنم که همه هستی را در برگرفته است و جزایی مطابق همه این سعه عالم است. تازه من وقتی یک واحد می گویم عرض ما این نیست که عالم دنیا کهکشان ها و این ها فقط، تمام هستی که عالم مثال را و عالم عقول را و همه را شامل می شود که هر تصرف من در این جا و هر کار اختیاری من تمام عالم را قلقله در آن ایجاد می کند و تعبیری که امام می فرمودند که گاهی انسان یک کاری انجام می دهد ولی در ملکوت عالم قلقله به پا می شود. مرتبط در همه عالم  این مسئله می شود و اگر من این باور را کردم آن موقع هر کاری که خواستم انجام بدهم حتماً با یک عقبه و مراقبه جدی است و اگر نعوذ بالله از من خطایی سر زد به سرعت درصدد جبران آن برمی آیم تا این ادامه پیدا نکند مثل این سلسله هایی که می چینند و گاهی یک چیزهایی را دنبال هم می چینند که وقتی یک ضربه می زنی این دومینوها تا آخر می رود و دیگر کنترل آن سخت است که جلوی آن را بگیری. گاهی عمل من یک حالت این جوری ایجاد می کند که وقتی من آغاز آن را کردم اما این آغاز همین جوری ادامه پیدا می کند و زنجیره حرکت و نتیجه اعمال ادامه پیدا می کند و لذا مراقب باشیم که اعمال ما جهانی است. اعمال ما زمانی نیست و متوجه اعمال ما نه مکان ما حاجب است و نه زمان حاجب آن است.
ان شاءالله که خدای سبحان شر ظالمان را به زودی از سر همه جای عالم به خصوص بقیع مبارک ریشه کن کند و تسهیل برای زندگی مؤمن خدای سبحان به برکات و رحمات خود قرار بدهد.

هنوز هیچ دیدگاهی وجود ندارد.

اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | انس با قرآن” دیدگاه می‌گذارید;

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید