سخنرانی استاد عابدینی
«جلسه با اساتید و هیئت های علمی دانشگاه علم و صنعت»
تاریخ: مرداد ماه 1402
مکان: تهران، دانشگاه علم و صنعت
موضوع: حب ذات، توسعه من، شاگردپروری
صوت و فیلم مراسم
متن جلسات
باسمه تعالی
(حقیقت زیارت حقیقتا ارتباط و متحد شدن است . زیارت از ماده زور یعنی میل پیدا کردن انسانی که از یک جهتی کشیده میشود به طرف دیگری. زور یعنی میل پیدا کردن. میل پیدا کردن از میل قبلی به میل جدید. پس در زیارت قرار بر تغییر و ایجاد جهت جدید است و به همین جهت باید مراقبت کافی را داشته باشیم. به همین علت است که در ادن ورود میخوانیم یَرَوْنَ مَقامی، وَیَسْمَعُونَ کَلامی، وَیَرُدُّونَ سَلامی. نه فقط جسم مرا میبینی یعنی همه وجود و توجهات ما را میبینید. لذا در روایت است که وقتی شما به محضر ما می آیید ما شما را میبینیم و ذات و آباء و حقیقت وجودی شما را میشناسیم. پس اگر انسان احساس کند در وجودش چیز هایی است که امامش ببیند برایش سخت است قبل آن بخواهد که آنها محو شود و پاک وارد شود. آیت الله بهجت میفرمودند که وقتی اذن ورود میخوانید اگر اشک جاری شود این نشانه و علامت اذن است.
«وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ»، اما شما گوش مارا از شنیدن جواب سلام شما محجوب داشته اید. آیا مارا محروم کرده ای؟ خیر برای شما بالا تر آن را میخواهم بدهم و وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِمْ جواب سوالم را عینی قرار دادی و درگاه فهم مرا گوشودی به لذت مناجات با انها.
و در انتهای اذن دخول میخوانیم فَأْذَنْ لی یا مَوْلایَ فِی الدُّخُولِ أَفْضَلَ ما أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیآئِکَ بهترین اذنی که اولیای خود دادی ان اذن را به من بده چون انسان هرجور که وارد شود بهره مند میشود در نظام باطنی هر کس از در مخصوص خود وارد میشود. بهترین و نتیجه در این زیارت به من نصیب شود و امام رضا متوجه ما شود. آغوش امام رضا(ع) برای ما همیشه باز است.
ما الْتَقى مُؤمِنانِ قَطُّ إلاّ كانَ أفْضَلُهُما أشَدَّهُما حُبّا لأخيهِ وقتی دو مومن به یکدیگر که میرسند آنی پیش خدا افضل است که محبتش به دیگری بیشتر است . سبقت در محبت باعث محبوبیت در محضر خدا میشود. عکس نقیض ان میشود هر کسی محبتش پیش خدا بیشتر است محبتش به برادر مومنش بیشتر است. پس به درگاه حضرت رضا(ع) میکنیم شما به قدر ایمانتان به ما محبت دارید نه به قدر ما و ما هم به قدرایمانمان به شما محبت داریم با این نگاه امام رضا چقدر مارا دوست دارد؟ عشقی که ما به حضرت داریم چندین برابر میشود و آن محبت حضرت نسبت به ماست.اگر ایمان او اطلاقی است محبت او هم اطلاقی است. حضرت معرفت دارد و عشق دارد او مثل یک چدر محربان به ما عشق می ورزد.
اگر با این باور به محضر حضرت مشرف شود بسیار متفاوت تر خواهد از زمانی که به صورت عادی مشرف میشویم.)
ما چگونه رفتار بکنیم تا در مسیر رشد و کمال مان بتوانیم در جایگاه استادی رسالت خودمان را به بهترین وجه انجام دهیم؟
حب ذات در سراسر عالم اشباع شده است یعنی هر موجودی هرکجای عالم حتی ملک و گیاه و جماد حب ذات دارد یعنی دوست دارد بماند و از بین نرود. فقط به عالم انسانی نگاه نکنیم لذا حیوان هم از نابودی فرار میکند و گیاه هم مقاومت میکند.هر موجودی برای بقای خود ابزار هایی دارد. اثر این بقا این است که هر چیزی که ملایم انهاست دوست انهاست و هرچه مقابل انهاست دشمن است. لذا تعبیر است که خداوند موجودات را با غریزه جلب منفعت و غریزه دفع ضرر خلق کرده است. موجودات اطراف خود را از سنخ خود میکند. جنگ و گریز دشمنی عالم میشود عداوت اما جنگ و گریز ترازو برای برقراری عدالت است. عالم ارتباط با هم است و اگر بغض و عداوتی شکل میگیرد برای تعادل عالم است. برای کسی که سطحی نگاه کند انها مقابل هم است و اما اگر کسی از بالا نگاه کند اینها را مکمل هم میداند.
قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ المُؤْمِنُونَ. خدا و رسول همین حالا تاثیر عمل مارا می بینند اما ما این اثر را بعد از ان میفهمیم وَسَتُرَدُّونَ إِلَىٰ عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. انگاه اثر عمل خودمان را میفهمیم که به سوی خدایی که دانای عوالم غیب و شهود است بازگردانیده شویم.
عظمت انسان و توانایی تاثیر او در عالم هستی مادی و غیر مادی. این تعبیر، وجود اثر و رابطه ایجاد میکند. این اثرات بر اساس حب ذات شکل میگیرد.
حب ذات خوب است یا خیر؟ خودخواهی خوب نیست یعنی خودمان را در مقابل دیگران بببینم و این باعث تعارض و عامل کینه و بعض است چون عالم دنیا محدود است و خواسته های ما محدود است و اگر همه عالم برای یکی بود باز هم سیر نمیشود. اگر فقط دنیا مطلوب انسان بود حتما عداوت و کینه وجود داشت. همه جنگ ها برای منافعی است که به همه نمی رسد.
اما این ذات فقط بدن نیست که فقط مطلوب ان دنیا باشد بلکه ذات انسان توسعه دارد و محدود نیست. انسان با دوستی و ازدواج، من وجودی او توسعه پیدا میکند. حب ذات او توسعه پیدا میکند با فرزندار شدن.
حب ذات در نظام تکوین ( مربوط به همه است و ربطی به دین ندارد مثل ازدواج و فرزندار شدن) قابلیت توسعه دارد.
حب ذات در انسان مراتبی دارد و اشیا به لحاظ ضرورت شان برای انسان اهمیت پیدا میکنند و جز ذات او محصوب میشود و لذا توهین به انها باعث توهین به او محسوب میشود. مثل لباس و منزل
انسان به دنبال توسعه خودش است گاهی این توسعه در نظام نرم افزاری است و گاهی در نظام سخت افزاری. حب ذات چه در نظام فردی و چه در نظام اجتماعی یک کشور که حب ذات ان قوی باشد دنبال توسعه فرهنگ خودش است تا فرهنگ های دیگر را از سنخ خودش کند که گاهی با کشش ذاتی ان فرهنگ هست و گاهی هم امیال و شهوات انسان است که فرد را به دنبال ان فرهنگ میکشانند.
ما در این نگاه حب ذات چگونه در راستای رسالت خود از آن درست استفاده کنیم؟ حب ذات خلق خداوند است و اساس ان ممدوح است. کار شیطان به دنبال ایجاد افراط و تفریط کردن حرف صحیح است پس افراط و تفریط در حب ذات خطا ایجاد میکند و لذا این افراط باعث شده است که ما فکر بکنیم که اساس حب ذات مزموم است اما حب ذات منشاء تمام حرکات عالم است و لذا اگر حب ذات نباشد تمام عالم رو به نابودی و زوال میرود و حرکتی دیگر برای بقا نخواهد بود پس حب ذات سرمایه است.
تفریط در حب ذات باعث خمودگی و کسالت و بی انگیزگی میشود و انسان دنبال بقا نیست. یأس و ناامیدی اما درجایی که حب ذات ، افراط است انجا غضب و شیطنیت و سلطه بر دیگران است هر چند ظاهر ان صلح باشد.
شیطان خطورات خود را از طریق درون انسان برای انسان قرار میدهد و این باعث عدم مقاومت او در مقابل ان میشود چون فکر میکند برامده از خودش است پس حب ذات یکی از مجرا های ورود شیطان است . اما انسان در مقابل خطر و فکر بیرونی مقاومت نشان میدهد و به راحتی نمی پذیرد. لذا شیطان از درون ما حرف میزند و خودی میشود و درجه به درجه زاویه ایجاد میکند.
پس برای اینکه حب ذات در مسیر خودش باشد انسان باید نرز های بیگانه از خودش را چر رنگ کند و این باعث میشود جدایی سخت تر باشد
حب ذات انسان پایان ندارد و لذا شیطان راه ورود شیطان به انسان از محل فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ
یکی جاودانگی و یک قدرت بی پایان بود. دو چیزی که همه انسان ها میخواهند حتی تنبلان و جاهلان.
جاودانگی و قدرت جزء ضرورت های حب ذات است
چون انسان بدن خود را محدود به زمان میبیند بقاءش را به نوعش میداند بقای خود را در فرزندان خود میدانند.
دین میخواهد نحوه دیگری از توسعه را به انسان نمایان کند. نگاه دین ، بقا انسان را در نظام وجودی بالاتر از فرزندی است. امام صادق میفرماییند اگر تو به کسی علمی آموختی و به ان عمل کرد عمل ان فرد برای تو هم محسوب میشود حتی اگر به دیگران هم منتقل کرد برای او است یا فوت کرد. این ایجاد قائده نیست بلکه کشف قائده است. ما هر چه به عنوان استاد به دیگری بیاموزیم در ثواب ان شریک خواهیم شد.
اگر این باور شکل بگیرد آیا شاگرد باید منت مارا بکشد یا ما منت اورا بکشیم. یک شاگرد میشود دروازه وجود عمل استاد. عمل این شاکرد باعث بقا و توسعه استاد میشود. شاگرد مثل فرزند است. نباید در تربیت او کوتاهی کنیم.
از من شدن به تبعیت است نه به رابطه فرزندی. مثل عدم رابطه فرزند حضرت موسی با پدر خود. اگر در جایی پیوند روحی باشد اما پیوند بدنی نباشد مهتر از جایی است که پیوند بدنی باشد ولی روحی نباشد. لذا شاگردان ما برای استاد مسئله گسترده ای است. استادی فقط در ناحیه کلاس درس نیست.
استاد باید بت های دین داری برای دانشجو باشد. دانشجو باید با دیدن استاد متحول شود. حضرت عیسی راه دین داری را در جلوه بیرونی دین دانست و به دنبال ایجاد های بت های دینداری در جامعه بود که مردم انها را ببیند و با دیدن انها اصلاح شوند. حواریون از حضرت عیسی ببینند و مردم از حواریون.
حضرت عیسی شروع کرد به شستن پای حوایون تا به انها بفهماند عالم به این خدمت سزاوار تر است نسبت به متعلم. درزمین نرم است که گیاه می روید نه در کوه. وقتی شاگرد نرمی را دید متحول میشود.
ما این رابطه را باید در جامعه و دانشگاه خودمان بومی سازی کنیم. ارزش دانشجو برای استاد باید نهادینه بشود.
حب ذات در سراسر هستی سرایت دارد و موجودات با توجه به اینکه خودشان را دوست دارند بقای خودشان را هم دوست دارند.با توجه به نگاه قرانی انسان همه عالم را با شعور میداند وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ هر چیزی در عالم تسبیح خداوند میکند. هر کس به زبانی سخن مدح تو گوید. همه عالم تسبیح دارد. با این نگاه هستی از منظر انسان یک موجود حی با شعور است منتها در حد وجود خود. این برداشت باعث تغییر نگاه و ارتباط ما با اشیاء و موجودات میشود. تا وقتی که نگاه انسان به هستی مرده و بیشعور باشد حرکت رخ نمیدهد.
حقیقت علم از منظر الهی با این نگاه تفسیر میشود. پس انسان هم مانند موجودات و در صدر انها حب ذات را دارد. هر موجودی به قدری که میتواند در تلاش است که محیط پیرامون خود را به شکل خود در بیاورد.
(وقتی ما قدم برمیداریم در راستای عقیم کردن هستی و طبیعت چون به بقای موجودات را کور کردیم ، اثر ان مقابله با فعل ما توسط ان موجود است یعنی او چون شعور دارد عکس العمل نشان میدهد. فلذا اثر آن مریضی ها و بحران هایی برای انسان میشود. پس اگر عالم را باشعور بدانیم نوع تصرف ما متفاوت خواهد شد)
جامعه ای که رو به عقیم شدن پیش برود ان جامعه افول ان قطعی است. عکس العمل نظام هستی افول آن جامعه است. این سنت عالم است چون با حقیقت عالم مقابله کردیم.
پس کسی که در راستای بقای ذات حرکت میکند در راستای هستی قدم برمیدارد لذا هستی با وفق میشود .نتیجه توسعه منی که با استبداد باشد کینه و جدایی خواهد بود. نتیجه ان سقوط است اما اگر توسعه منی که همراه با محبت و خضوع است توسعه من میشود امام لذا در قیامت امت ها را با امام خود میشناسند امام انها من انهاست. هر چقدر در این مسیر قدم بگذارد به امامش شبیه تر میشود. شاگردان انسان دارند حقیقت نظام امامت را در حیطه خاطی محقق میکنند . لذا در روایت است که حضرات معصومین را میخوانند با حواریون انها . بعد حواریون را میخوانند با شاگردان انها. امام خمینی با شاگردان خود بیایید. این توسعه من گاهی چند نفر نیست چند هزار نفر است. حرکت فردی اثرگذاری کوتاه و کمی دارد اما حرکت اجتماعی و ارتباطی و استاد و شاگردی باعث حرکت گسترده و وسیع میشود.
ابدیت یعنی حیات نامتناهی و حرکت بینهایت و این حرکت بینهایت فقط از طریق شاگردپروری محقق میشود با این حرکت عمر تبدیل به عمری میشود که محدود به هیچ حدی نمیشود اعمال شاگردان هر لحظه رو به تزاید است و این به استاد میرسد. اما ابدیت به این عمر محدود 100 ساله رخ نمیدهد . پس خدا یک وسعت عظمی را برای نظام انتقال علم و معارف در وجود استاد قرار داده تا از این طریق حرکت به سمت نامتناهی ادامه دار شود.
گذشته میتواند جز سرمایه عمل انسان قرار بگیرد وقتی که گذاشته را بشنویم و واقعا طلب همراهی با حق و اهل صالح ان زمان را داشته باشیم. با محبت نظام روحی انسان نامحدود میشود نه مکان حائل است و نه آینده مثل افرادی که نتواستند در جنگ جمل شرکت کنند یا واقعه عاشورا. اگر این نگاه تبدیل به باور شود عمر انسان توسعه چیدا میکند. علامه بهجت میفرمودند که محدودیت های ما نتیجه عدم باور ها است و باور نمیکنیم و از دست میدهیم. تن را اصل می دانیم. کسی منتظر باشد و با انتظار ظهور از دنیا برود در روایت است که وقتی حضرت ظهور میکند خطاب به این فرد در قبرر میشود که می توانی در کنار با حضور داشته باشی. یعنی عمر او با این طلب فعلیت پیدا میکند.
اگر کسی با طلب چیزی از دنیا رفت و دنیال علمی بود اما به دست نیاورد بعد از مرگ به واسطه تعلیمات ملائکه این علم به فعلیت می رسد.
پس سعی کنیم این طلب را در شاگردان به وجود بیاوریم انسانی که طلبش کم باشد حرکت کندی دارد. اگر انگیزه دانشجویان جهانی شود حرکت صورت میگیرد. در شاگردپروی باید انگیزه ایجاد شود. هر چقدر افق نگاه بالاتر برود موانع و مشکلات کوچک تر میشود و انگیزه بالاتر میشود. انگیزه شاگردان باید بالا برود ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَوِیَت عَلَیهِ الِّنّیَّهُ چون نیّت بر انجام کاری قوی باشد هیچ بدنی احساس ضعف و ناتوانی نمی کند. استاد هم اگر درس میدهد و نگاه جهانی داشته باشد انگیزه اش بیشتر میشود و علم او بروز تر است.
انگیزه سازی در نظام تعلیم و تربیت. باید دانشجو را از استاد عبور بدهیم و او را به افق جهانی وارد کنیم.
اگر در نظام استاد و شاگردی استاد برای او در باشد و استاد ابواب مختلف را برای او بگشاید ثواب انها هم برای ان استاد خواهد بود. مردم معادن هستند و استاد باید این معادن را استخراج کند و این معدن را به فعلیت برساند. رابطه استاد وشاگرد با مثل فرزند و والدین باشد هرچند فرزند اشتباه کند اما پدر اورا از خود دور نمی کند و نفرت را به وجود نمی آورد زیرا اگر نفرت و کینه ایجاد شود توسعه من شکل نمیگیرد . پس نباید به راحتی با یک خطای و اشتباه شاگرد ، او را از خود دور کنیم و فاصله بین استاد و شاگرد ایجاد شود.
اگر امر به معروف همراه با حب ذات باشد امر به معروف طور دیگری خواهد شد و ارتباطات انسان نوع دیگری میشود. انسان انها را فرزند خودش ببیند ، اگر این نگاه رایج شود ارتباطات اجتماعی متفاوت میشود . نوع تعامل در سازمان ها و ادارات یا به عنوان ارباع رجوع است یا به عنوان برادر و در نظام استاد شاگردی. اگر ارتباط از نوع دوم باشد دیگر مواجه با گسست اجتماعی نخواهیم بود . کار امروز دشمن ایجاد فاصله و گسست بین افراد و جامعه است.
رفتار رهبری و ارتباط ایشان با جناه های مختلف نشان دهنده این نوع نگاه است. دل باید وسیع باشد تا همه در آن جا بگیرند.
روش برخورد با شاگرد:
هشام بن حکم یک جوان بدخلق است که سر بار سخن کسی نمی رود و خیلی هم باهوش بوده است. وقتی هشام می آید به محضر امام، امام صادق(ع) روش برخورد با او را به ما نشان میدهد. امام همان ابتدا سوالی را مطرح میکند ولی او نمیداند و میرود دنبال پاسخ و مدتی بعد به محضر امام می آید و امام مجدد سوال جدیدی طرح می کند. و هشام دوباره هم نمیدانست. بار سوم دیگر بین هشام و امام ربطه قلبی شکل گرفت و امام با این شاگردپروی کسی را تربیت کرد که بعد ها پرچم دار ولایت اهل بیت بود. لذا وقتی میخواهیم جذب کنیم باید وقت زیادی برای شاگرد بگذاریم. امام برای هشام وقت مخصوص میداد در صورتی که به راحتی امام به کسی وقت نمی داد. امام طوری که هشام را پرورش داده بود که انها خود را در می دیدند وقتی هشام در مناظره پیروز شد فرد مغلوب را به امام ارجاع داد و ان فرد محو امام کاظم(ع) شد. استاد باید شاگرد را به مراتب بالا ارجاع بدهد و در یک مرتبه متوقف نباشد. استاد باید دانشجو را از خودش عبور دهد.
در این مورد یک بازخورد بنویسید