پخش زنده

ساعت برگزاری جلسه و پخش زنده: 17
برای پخش زنده کلیک کنید.

سخنرانی‌ استاد عابدینی

«مراسم سخنرانی دهه اول محرم؛
محرم‌الحرام 1445ه.ق – 1402ه.ش»

زمان: ساعت 17

تاریخ: 27 تیر ماه الی 06 مرداد ماه 1402

مکان: تهران، ازگل، خیابان نوبهار، گلستان شرقی، مسجد امام رضا(ع) هیئت نورالرضا (ع)

موضوع: اخوت و ولایت

 

صوت مراسم

گزارش تصویری

متن جلسات

«اللهم كن لوليِّك الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُكَ عليه و على آبائهِ، في هذه السّاعة و في كلِّ ساعةٍ، وليّاً و حافظاً، و قائداً و ناصراً، و دليلًا و عيناً، حتى تسكنه أرضك طوعاً، و تُمتّعَهُ فيها طويلًا».

هر قدر دوست داریم از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلوات سرداری مرحمت کنید (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم). ان‌شاءالله توفیق ورود به ماه محرم را پیدا کنیم و با کاروان حسینی همراه شویم و ان‌شاءالله زیارت امام حسین(ع) در دنیا و شفاعت ایشان در آخرت روزی ما بشود، صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم). هر قدر عشق و علاقه به حضرت زهرا(س) داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم).

شب اول ماه محرم است و ادب اقتضاء می‌کند که به یک مقصد عظیمی که انسان قصد دارد وارد شود، مقدماتی را فراهم کند، باور به این‌که جریان ماه محرم یک حرکت به سوی خدا است. همان‌طور که مرحوم آقا میرزا جواد ملکی تبریزی در کتاب المراقبات می‌فرمایند که زمان‌ها، منازل سلوک به سوی خدا هستند و هر زمانی یک منزل ویژه است. به خصوص بعضی زمان‌ها منزل خاص هستند که یک مناسبتی در آن زمان هست، مثل ماه محرم، مثل ماه مبارک رمضان، مثل ایام غدیر، دهه‌ی ذی‌حجه که این‌ها یک ویژگی خاصی در حرکت انسان به سوی خدا ایجاد می‌کنند. آمادگی برای حرکت و سرعت حرکت بیش از زمان‌های دیگر است. لذا هر قدر مراقبه‌ی ورود به این ایام بیشتر باشد، بهره‌مندی از آن زمان بیشتر است و این‌طور نیست که همه یک‌گونه وارد این زمان‌ها بشوند، بلکه هر قدر آمادگی بیشتر باشد، ورود قطعی‌تر، ورود قوی‌تر و بهره‌مندی بالاتر می‌شود.

لذا از امشب که از لحظاتی دیگر اولین ساعات ماه محرم آغاز می‌شود، برکات حرکت با کاروان امام حسین(ع) هم آغاز می‌شود و چنان‌چه یاران امام حسین(ع) در این چند روزی که به شهادت ایشان و به عاشورا نزدیک‌تر می‌شد، لحظه به لحظه آمادگی بیشتری برای توفیق وصال الهی پیدا می‌کردند، حرکت با کاروان امام حسین(ع) هم در زمان محرم و دهه‌ی محرم و بعد از آن برای ما امکان‌پذیر می‌شود. مجالس حضرات، زیارت حضرات است. با این نگاه که انسان وقتی وارد مجلس امام حسین(ع) می‌شود، حقیقتا به زیارت امام حسین(ع) رسیده است. وجود مبارک حضرات مکان ندارد. اگر ما در اذن ورودی که برای حضرات داریم شهادت می‌دهیم که «وَ أَشْهَدُ يَا مَوَالِيَّ أَنَّكُمْ تَسْمَعُونَ كَلَامِي»[1]؛ شما سخن ما را می‌شنوید «تَرَوْنَ مَقَامِي»[2]؛ و هر جایی که هستیم، ما را می‌بینید «وَ تَرُدُّونَ سَلَامِي»[3]؛ جواب سلام ما را می‌دهید «وَ أَنَّكَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِي كَلَامَهُمْ»[4]؛ خدایا، گوش من را از شنیدن جواب سلام آن‌ها محجوب کردی ولی به جای آن محجوبیت شنیدن سلام، چه چیزی را باز کردی؟ آن باب نجوای با امام را در وجود ما قرار دادی که باب نجوا یعنی اگر وارد مجلس امام حسین(ع) شدیم و احساس کردیم که حال نجوای با حضرت را داریم و با حضرت به گفتگوی درونی‌مان پرداختیم، نشان می‌دهد که این جواب سلام حضرت است. این اذن ورودی که ما برای حضرات می‌خوانیم از خودشان فرموده‌اند و لذا این علامت جواب سلام است که «وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِي بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِهِمْ»[5]؛ باب فهم و معرفت من را با لذت مناجات با حضرات گشودید که این لذت مناجات جواب سلام است. حقیقت جواب سلام این است. یعنی شنیدن سلامٌ علیکم اگر بخواهد در وجود جای بگیرد، آن باز شدن باب فهم «بِلَذِيذِ مُنَاجَاتِ» می‌شود. این بلند شدن و بالا رفتن انسان که می‌یابد در محضر حضرات است. پس با این نگاه مجالس حضرات زیارت حضرات هستند. حتی مثل مرحوم آقا سید جعفر شوشتری(ره) خیلی زیبا می‌فرماید. می‌فرماید که؛ مجالس امام حسین(ع) مانند زیارت زیر قبه است. یعنی چطور زیر قبه، نزدیک‌ترین حالت در زیارت است که دعای انسان زیر قبه‌ی امام حسین(ع) هم مستجاب است، اینجا وقتی به مجلس امام حسین(ع) وارد می‌شویم، این مجالس حضرات… . با توجه به این‌که مرحوم شوشتری گزافه نمی‌گوید، حرف بی‌ربط نمی‌گوید، مشاهده کرده که می‌گوید که مجالس امام حسین(ع) مثل زیارت زیر قبه است. پس آمدن به مجالس امام حسین(ع) زیارت حضرات است.

سپس در زیارت وقتی انسان وارد می‌شود، مقامات انسان‌ها در زیارت خیلی متفاوت است. لذا ما در همان باب زیارت که می‌خواهیم وارد شویم، در انتهای اذن ورود چه می‌خوانیم؟ در آنجا می‌گوییم: «فَأْذَنْ لِي يَا مَوْلَايَ»[6]؛ امامی که من به زیارت شما آمده‌ام، به من اجازه بدهید «فَأْذَنْ لِي يَا مَوْلَايَ… أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ»[7]، معلوم می‌شود که خیلی متفاوت بر زیارت وارد می‌شوند، خیلی متفاوت بر مجالس حضرات وارد می‌شوند. این‌که انسان از امام بخواهد که او را به بالاترین و بهترین وجه وارد کند که این وارد شدن به بهترین وجه بهره‌مندی تا آخر این سفر را به همراه دارد که باور بکنیم که حقیقت مجالس امام حسین(ع) در ماه محرم یک سفر روحانی است که این سفر روحانی می‌خواهد انسان را به قله‌های وصال برساند. با این باور… . خداوند حضرت آیت‌الله بهجت را رحمت کند، ایشان می‌فرمودند که؛ محرومیت‌های ما چوب عدم باورهایمان است. چون باور نمی‌کنیم محروم می‌شویم. اگر انسان بداند که این راست است که مجالس حضرات زیارت حضرات است و زیارت حضرات انسان را به امام مرتبط می‌کند. انسان امام را به دلش وارد می‌کند، قلبش را می‌گشاید تا امام در او قرار بگیرد. با آمدن به مجالس حضرات، قلب او بیت امام می‌شود. آن زمان خیلی مراقبه‌ی انسان در مجلس حضرت با وقتی که امام را غایب می‌بیند متفاوت است. اگر واقعا الان به ما بگویند که مقام معظم رهبری وارد مجلس شما می‌شود، چقدر توجه ما جلب می‌شود که ایشان چگونه وارد می‌شود، چگونه استقبال کنیم، کجا می‌نشیند، چه می‌کند و نگاهش به ما چگونه است، حالا در نظر بگیرید که اگر باور کنیم که امام ما، امام حسین(ع) به عنوان کسی که مجلس اینجا به عنوان ایشان است و امام زمان(عج) به عنوان امامی که صاحب مجلس است، وارد شده‌اند، اگر انسان این باور را داشته باشد، حال مراقبه‌ی ما چگونه می‌شود؟ چگونه در این مجلس تا انتهای مجلس حال‌مان منقلب است که امام‌مان هم در گوشه‌ای از این مجلس نشسته و همان‌طور که الطاف و رحمت الهی بر امام وارد می‌شود، بر کسانی که در این مجلس نشسته‌اند هم به تبع امام وارد می‌شود، چون ما با محبت به امام که آمدن به این مجالس است، خودمان را زیر خیمه و پرچم حضرت قرار داده‌ایم. حالا ان‌شاءالله شب‌های آینده روایات مسئله را عرض خواهم کرد که ببینیم روایات چقدر عظمت ایجاد می‌کند، برای کسی که وارد این مجالس می‌شود و خودش را مرتبط می‌کند.

وقتی انسان زیر سایه‌ی امام قرار می‌گیرد و محبت امام در دل او جا می‌گیرد و حرکت او از محبت امام نشأت می‌گیرد، یک‌دفعه ضرب در بی‌نهایت می‌شود، تا زمانی که عمل انسان فقط تابع اراده‌ی خودش است و چون خودش را دوست دارد یک حرکتی را می‌کند. خود انسان صفر و گاهی زیر صفر است. گاهی انسان هیچی نیست، چون هوای نفس انسان، میل انسان بر انسان غالب است و میل انسان و هوای انسان، انسان را ساقط می‌کند، اما وقتی محبوب انسان که باعث حرکت او می‌شود، یک حقیقت عظیمی باشد، به مقداری که به آن عظمت واقف باشد، معرفت و باور داشته باشد، عمل او ضرب در آن توان و آن عدد می‌شود.

مثالی می‌زنم؛ ببینید در روایت شریف از امام عسکری(ع) دارد که؛ در روز قیامت وقتی که مردم را برای حساب آماده می‌کنند، کسی را در آنجا می‌آورند و میزان اعمالش را باز کرده‌اند، در کفه‌ی سیئات او «سیئةٌ سیئةٌ سیئة»، بدی، بدی و بدی دائم اضافه می‌شود. این‌ها اعمال او بوده است. بعد به او خطاب می‌شود: «ما لک من الحسنات» (نامفهوم ؟؟؟)، (12:30)؛ حسناتت کجاست؟ می‌گوید: «ما لی من الحسنات»؛ من حسنه‌ای برای خودم نمی‌بینم. آنجا خطاب می‌شود که… .

این هم خیلی زیبا است. این‌که «من حسنه‌ای برای خودم نمی‌بینم»، نکته‌ی بسیار ارزشمندی است. این را در پرانتز عرض کنم تا روال روایت از دست نرود. وقتی که انسان حسنه‌ای انجام داد و خودش یادداشت کرد و به ذهنش سپرد، جزای عمل مطابق آن یادداشتی است که کرده و در ذهنش سپرده است. اما اگر عمل خوبی را انجام داد اما در ذهنش نماند، یعنی اصلا برای این عمل خوبش ارزشی نزد خدا ندید که بخواهد به یادش بماند. لذا به سرعت از یادش رفت. مثلا کسی که سخاوتمند است، اگر سخاوت می‌کند که در یادش نمی‌ماند. اما اگر بخیلی سخاوت به خرج داد، این دائم در ذهنش است که من این کار را کرده‌ام، من این خرج را کرده‌ام، من میهمان کرده‌ام. به یاد دارد. حالا نکته‌اش این است که اگر انسان خودش در ذهنش یادداشت کرد، جزایش مطابق با همان یادداشت خودش است. اما اگر خود انسان یادداشت نکرد و فراموش کرد، اگر کسی هم به او رسید و گفت که؛ به یاد داری که تو فلان وقت به ما کمک و محبتی کردی؟ می‌گوید: من به یاد ندارم. ممکن است واقعا هم در خاطرش نمانده باشد. خداوند می‌فرماید: اگر تو فراموش کردی، ما چیزی را فراموش نمی‌کنیم. ما چیزی را از یاد نمی‌بریم. ما نوشتیم. دقت کنید، خیلی زیبا است. اگر خدا می‌نویسد، آن زمان چگونه می‌نویسد؟ مثل ما می‌نویسد؟ نه. دقت کنید عمل ما خیلی عظیم است، هر چند آن عمل ساده باشد. هر عملی که از ما صادر می‌شود، طبق آیه‌ی شریفه‌ی قرآن می‌فرماید: «قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ‏»[8]؛ هر کاری می‌خواهید بکنید، بکنید، اما بدانید که هر عملی که انجام می‌دهید، همان لحظه خدا دارد می‌بیند. در عربی «سَيَرَى اللَّهُ»، گاهی سین برای آینده است که به معنای بعدا می‌بیند است، گاهی سین برای تأکید است، «سَيَرَى اللَّهُ» یعنی مؤکداً خدا در همین لحظه عمل شما را می‌بیند و نه تنها خدا، بلکه رسول خدا(ص) «وَ الْمُؤْمِنُونَ» می‌بینند. در روایت می‌فرماید که مؤمنون ائمه(ع) هستند. بعد می‌فرماید: «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»[9] که در آنجا می‌فرماید: «سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ»[10]؛ شما را به «عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» برمی‌گردانند، به آنجا می‌رسانند. «عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» کجاست؟ انسان وقتی از دنیا خارج می‌شود، تمام عوالم برای او آشکار می‌شود. تا زمانی که انسان در دنیا است، غیب و شهادت دارد، بعضی چیزها را می‌بیند و می‌داند ولی بعضی چیزها از او غایب هستند و نمی‌بیند. الان شما نمی‌دانید که فردا چه خبر است؟ نمی‌دانید که دیگری در خفائش چه می‌کند، اما وقتی انسان به «عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» برگشت که خدای سبحان است، در آن محضریت دیگر غیب و شهادت یکی می‌شود، همه چیز برای انسان آگاه می‌شود. می‌فرماید: خدا و رسول و مؤمنون این را همین الان با تمام ظرایفی که عمل دارد، می‌بینند. اما شما چه زمانی عمل‌تان را می‌بینید؟ چون عمل من فقط همین یک غذا دادن، یک کمک کردن، یک خنده کردن، یک اکرام کردن، یک شرکت در مجلس، فقط این ظاهر فیزیکی نیست. این صورت صورت و ظاهر ظاهر عمل است. مثل این‌که بدن با نفس انسان چه نسبتی دارد؟ وقتی که شما یک کار عظیمی انجام می‌دهید، مثلا اکرام یک یتیم انجام می‌دهید، ظاهرش این است که دستی بر سر یتیم کشیده‌اید. اما این از مرتبه‌ی رحمت و رأفت شما تا مرتبه‌ی ظاهر کشیده شده است. عمق آن در مراتب آن سماوات سبع است. عظمت این عمل از آنجا نشأت گرفته است، هر چند ظاهرش یک ظاهر دست به سر کشیدن باشد. چه کسی می‌تواند بفهمد یک عمل ساده چه غوغایی در عالم برپا می‌کند؟ آن زمان هر عمل ما با تمام – دقت کنید این‌ها دقیق است – حقایق هستی و اعمال سابق من و اعمال آینده‌ی من و اعمال دیگران مرتبط می‌شود و روی آن‌ها اثر می‌گذارد.

اگر این عمل من که یک شرکت در مجلس امام حسین(ع) است، اظهار محبت به حضرت است، سپس در اینجا اثر این اظهار محبت چقدر عظیم می‌شود؟ این عمل من در تمام ذرات عالم اثرگذار است که «سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»، آنجا خبردار می‌شوید که عمل شما چقدر اثر داشته است. می‌گوید که اگر تو عملت را ننوشتی، خدا می‌فرماید من که فراموش نکرده‌ام. من این عمل را با این عظمتش می‌نویسم. با آن چیزی که در ذهن تو خطور هم نمی‌کرد که چقدر آثار دارد.

آن زمان در آنجا دارد که یک صفحه‌ی کوچکی را در کفه‌ی حسنات او قرار می‌دهند. در روایت دارد «بورقةٍ صغیره فی کفة حسناته» (نامفهوم ؟؟؟)، (10:00)، در کفه‌ی حسنات او قرار می‌دهند. بعد از این‌که این ورقه را در کفه‌ی حسنات او قرار دادند، یک‌دفعه «ترجحُ»؛ این کفه ترجیح پیدا می‌کند «بما بین السماء و الأرض»، بعضی جاها «بما بین السماوات و الأرض» که بین آسمان و زمین چقدر فاصله است؟ فاصله‌ی این دو کفه به این مقدار زیاد می‌شود. بعد به او خطاب می‌شود که؛ تو به بهشت برو و غیر از این‌که به بهشت می‌روی می‌توانی نسبت به دیگران شفاعت هم داشته باشی. بعد با عده‌ای وارد بهشت می‌شود. وقتی او می‌رود. مردمی که در آن صحرا منتظر رسیدگی به اعمال‌شان هستند، به خدای سبحان عرض می‌کنند که؛ خدایا، ما سیئات او را شناختیم، اما این حسنه چه بود که این مقدار تغییر ایجاد کرد و این همه تأثیر دارد. آنجا دارد که خدای سبحان می‌فرماید: این شخص وقتی بدهکار بود، می‌خواست بدهی‌اش را بدهد. این خیلی دقیق است، دادن بدهی واجب و لازم هست یا نیست؟ انسان باید بدهد. راهی ندارد، حق الناس است و حتما باید بدهد. می‌فرماید که وقتی او می‌خواست برود و بدهی‌اش را بدهد، با اشتیاق حرکت کرد، وقتی به آن طلبکار رسید و گفت که؛ من آمده‌ام… . چون دادن بدهی سخت است، آدم وقتی پول قرض می‌گیرد خوشحال است که خرج کند، اما وقتی خرج کرد، حالا دادن بدهی چه قسطی و چه غیرقسطی باشد، یک‌جا خیلی سخت است که انسان بخواهد پولی که خرج کرده را جبران کند. گفت که؛ آمده‌ام تا بدهی تو را بدهم با اشتیاق، چون تو محب امیرالمؤمنین(ع) هستی، با تمام شوق آمده‌ام بدهی‌ام را بدهم. آنجا دارد که آن شخص هم به این خطاب می‌کند؛ چون تو هم محب امیرالمؤمنینی، من از بدهی‌ام گذشتم و چون ثروت دارم، اگر چیز دیگری هم می‌خواهی، در مال من برای تو در این اموالم هست و می‌توانی برداری. خدای سبحان هم در آنجا به این‌ها می‌گوید: چون شما با محبت ولایت این کار را کردید، این عمل شما یک عمل ساده‌ی دادن بدهی نبود، یک ظهور ولایت در وجود شما بود. عملی بود که از عمق ولایت نشأت گرفته بود. آن اعتقادی بود که به ظاهر و به ظهور رسیده بود. ضریب و توان این عمل خیلی متفاوت از عملی است که فقط از سطح آن مرتبه‌ی ظاهری اداء بدهی که لازم و واجب هم هست، نشأت بگیرد. این‌ها خیلی متفاوت است. چون این عمل از مرتبه‌ی ولایت نشأت گرفته بود، اثر آن هم مطابق با آن است، نه مطابق با این مرتبه. این خیلی بحث زیبایی است.

در روایات یک بابی را به این معنا به روی انسان می‌گشاید که اگر به ما می‌گویند هر کاری می‌خواهید بکنید، سعی کنید آن نگاه ولایی را در آن اشباع کنید و با محبت حضرات مرتبط کنید، به خاطر این است که سپس این عمل ضریب و توان… . ضریب که می‌گوییم، چون ضریب یک عددی می‌شود که ضرب در آن می‌شود، توان هم به توان رسیدن است، ولی من دائم هر دو را به کار می‌برم، چون برای بعضی ضریب و برای بعضی توان است و شدت توان بالاتر است که این ضریب و توانی که این عمل پیدا می‌کند، به اندازه‌ی آن محبت و ولایتی است که انسان در این عمل اشباع کرده است. دقت می‌کنید؟ یعنی وقتی که من الان وارد مجلس امام حسین(ع) می‌شوم، با این باور که محبت من، عمل من، کار من و وجود من را با امامم مرتبط می‌کند. وقتی ارتباط ایجاد شد، آن زمان نشستن من در این مجلس مثل نشستن زیر قبه است که وقتی زیر قبه ملائکه دائما در حال نزول هستند «فوجٌ یصعد و فوج یهبط» (نامفهوم ؟؟؟)، (23:22)؛ به تعبیر روایت افواجی از ملائکه دائما در حال هبوط آمدن برای زیارت و دائما در حال صعود برگشتن هستند، آن زمان روح من، حال من، جان من، عمل من با این صعود و نزول چه می‌شود؟ با این‌ها بالا می‌رود و لذا با این ملائکه متحد می‌شود. تمام این‌ها که عرض می‌کنم روایت است.

پس ورود به مجالس امام حسین(ع) زیارت حضرات است. زیارت حضرات با مراتب اذن ورود همراه است. ما از حضرات خواستیم: «فَأْذَنْ لِي يَا مَوْلَايَ فِي الدُّخُولِ أَفْضَلَ مَا أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ»؛ من را به بهترین وجه وارد کن. این وارد شدن فقط به مکان نیست، وارد شدن به زمان هم همین است که انسان زمانی که در منزل سیر است، توجه کند. به خصوص با این زمان در یک مکانی که خیمه‌ی امام حسین(ع) است، به یاد امام حسین(ع)، در و دیوار اینجا سیاه‌پوش شده است، بنای این بنا شده است، افراد مؤمن شرکت کرده‌اند که وقتی مؤمنین می‌آیند، شرکت مؤمنان در مجالس حضرات این‌طور نیست که هر کسی گسسته باشد و فقط خودش باشد، نه، چنان‌چه در نماز جماعت برای ما بیان کرده‌اند که وقتی یک نفر در جماعت باشد، مثلا می‌فرمایند که ثواب هر رکعت از نماز جماعت این مقدار می‌شود و اگر مأمومین دو نفر باشند این مقدار بالا می‌رود و وقتی به 10 نفر می‌رسند از حد احصاء و شماره خارج می‌شود. چون روح جمعی ایجاد می‌شود که آن روح جمعی برآیند مجموعه افراد نیست که بگوییم 10 نفر، 10 تا یک نفر باشند، می‌فرماید که؛ نه، ما یک افراد داریم، یک مجموع افراد داریم و یک روح جمعی داریم که اثر روح جمعی این است که تمام ارواحی که در یک جا با یک هدف و یک غایت و یک غرض شرکت می‌کنند، وجود این‌ها در هم تأثیر و تأثر می‌گذارد. مثل نماز جماعت می‌شود که در نماز جماعت وقتی 10 نفر می‌شوند دیگر غیر قابل احصاء می‌شود و الّا می‌شد همان عدد را در دو ضرب کنند و بگویند که یکی اضافه شد و دوبرابر قبل شد. نه، این‌طور نیست، دیگر غیر قابل احصاء نیست. چون روح جمعی در نماز است و اتصال و ارتباط ایجاد می‌شود. یک حقیقت جدیدی محقق می‌شود. سپس در مجلسی که متعلق به حضرات است، این روح جمعی به تبع روح حضرت محقق می‌شود. یعنی این‌طور نیست که یک روح بی‌رابطه‌ای باشد، بلکه تمام حقیقتی که وقتی من به اینجا می‌آیم، خودم را به حضرت گره زده‌ام، وقتی دیگری می‌آید، خودش را به حضرت گره زده است… . ما نمی‌دانیم که چقدر از این محبت‌ها کار برمی‌آید، همین اظهار محبت‌ها را می‌گویم. چون عالم را نشناخته‌ایم، چون نمی‌دانیم.

کسی آمده بود و خیلی جالب بود. اگر اشتباه نکنم از بلژیک آمده بود، 2-3 هفته پیش آمده بودند و به سمت خدا آمده بودند. خانمی بود و می‌گفت: حاج‌آقا، شاید شما باور نکنید. او زبان فارسی را هم یاد گرفته بود، چون شوهرش فارسی بلد بود، او هم یاد گرفته بود. او می‌گفت: گریه کردن در بلژیک یک نقص محسوب می‌شود و بد و زشت است. لذا ما اگر می‌شنیدیم که مثلا مسلمانان و شیعیان در مجالس امام حسین(ع) گریه می‌کنند، برای ما تمسخرآمیز بود که این‌ها چقدر سطح پایین هستند. گریه چیست؟ می‌گفت که اصلا گریه در فرهنگ ما رایج نیست و گریه یک چیز زشت و غلط محسوب می‌شود. می‌گفت که؛ وقتی شوهر من با من ازدواج کرد – او مسیحی بود – شرط کرده بودم که من مسلمان نمی‌شوم. حالا با آن شرایطی که در ازدواج امکان‌پذیر است. او می‌گفت که؛ گاهی شوهرم به من می‌گفت که؛ تو جلوی مجلس اینجا بنشین و یک دقیقه بعد برو. همین یک دقیقه نشستن و رفتن بود. من هم این مقدار را مانع نمی‌دانستم. جلوی درب مجلس می‌نشستم و بعد هم بلند می‌شدم و می‌رفتم. یک بار که همین جلو نشسته بودم و حجابی هم نداشتم. یک‌دفعه یک حالتی برای جلسه ایجاد شد که من احساس کردم یک چیزی از جلسه وارد بدن من شد و من را گرفت، آن‌چنان من را گرفت که دیدم دیگر نمی‌خواهم اصلا از اینجا بلند شوم، حالم منقلب شد. از آنجا به خانه رفتم. می‌گفت آنجایی که ما زندگی می‌کردیم، حداکثر حجاب یک روسری و مانتو بود. می‌گفت که رفتم به همسرم گفتم که برو برای من چادر بگیر. آنجا چادر نبود. شوهرش هم بود و می‌گفت: رفتم و گشتم یک پارچه‌ی سیاه دو متری که عرض آن دو متر باشد پیدا کردم و آن را روی سرش گذاشتیم و از پایین بریدیم. یک پارچه‌ی ضخیمی هم بود. می‌گفت که یک‌دفعه یک طور دیگری شدم. به طوری که دیدم یک جوّی برای من ایجاد شد. حالا نگاه می‌کنم و می‌بینم که وقتی برای امام حسین(ع) اشک می‌ریزم، این اشک با من چه می‌کند. ما عادت کرده‌ایم و نمی‌دانیم که این اشک‌ها با وجود ما چه رقت قلبی، رأفت و رحمت و جوشش و نزول برکاتی را از آسمان بر زمین محقق می‌کند. فطرت انسان را با اشک… .

برای روشن‌تر شدن مثالی می‌زنم. این پمپ بنزین‌ها را هرازگاهی به یک میزان دیگری وصل می‌کنند که نشان دهند چقدر از حالت اعتدال خارج شده است، کم یا زیاد نشان می‌دهد که با آن تنظیم می‌کنند. یک ترازوی دیگری است که آن دقیق‌تر است که این را با آن تنظیم می‌کنند. جریان اشک ارتباط با فطرت کل است. فطرت کل امام است. اشک آن سیم ارتباطی است که انسان با آن فطرت کل برقرار می‌کند تا انسان بفهمد کجای کارش خطا و نقصان بوده است. کجا عادت برای او باعث شده که از آن کمال بازبماند و حسرت کمال در دل او شدیدتر شود و لذا قطره‌ی اشک انسان را با تمام کمال مرتبط می‌کند، تنظیم فطرت می‌کند. لذا اگر فرمودند که؛ اگر قطره‌ی اشک برای انسان در مصیبت و بلا و ابتلای امام حسین(ع) جاری شود، خاموش کننده‌ی آتش است، آمرزنده‌ی معاصی است، مربوط به این است که این قطره‌ی اشک انسان را با آن ترازو و فطرت کل مرتبط می‌کند و وقتی انسان با آن فطرت کل مرتبط شد، تنظیم می‌شود و به تعبیرات امروزی دوباره به تنظیمات کارخانه برمی‌گردد و تمام آن حال طبیعی و فطری‌اش محقق می‌شود. دیگر آن گناه به او مرتبط نیست. چرا؟ چون آن گناه مربوط به آن فطرت محجوب بود، مربوط به آن فطرتی بود که از حالت فطری‌اش خارج شده بود. این برگشته است. لذا به ما می‌گویند که اشک بر امام حسین(ع) گناهان را می‌آمرزد و زایل می‌کند. با این نگاه است. آن اشکی که چه اثری ایجاد کند؟ انسان را به فطرتش برگرداند و منقلب کند.

عرض کردم مجالس امام حسین(ع) یک میهمانی عظیم از خدا است، برای این‌که انسان را به بارگاه رأفت و رحمتش بار بدهد، ما را با امام‌مان محسوساً آشنا کند. یعنی گاهی انسان معارف را می‌شنود اما باور به آن‌ها سخت است، اما در جلسات امام حسین(ع) رسیدن به ارتباط با امام محسوس است. یک کودک هم در سینه‌زنی و مداحی و نشستن و برخاستن و خدمت کردن حال پیدا می‌کند. لذا اجازه دهید نوجوانان در این مجالس خدمت کنند. وقتی خدمت می‌کنند دل‌شان با امام حسین(ع) گره می‌خورد و این‌ها ثبات پیدا می‌کنند. نوجوانان به دنبال این باشند که جزء خادمین هیئات باشند که از ابتدا گوشت و پوست و استخوان‌شان با هیئت رویش پیدا کند، با محبت امام حسین(ع) رشد پیدا کند. نمی‌دانیم که این‌ها چقدر نافع است و چقدر آثار دارد. لذا بعضی می‌گفتند که اگر مشکلی در خانه دارید، یک مشکلاتی برای شما پیش می‌آید، یک جلسه‌ی روضه در خانه بگیرید و سعی کنید تمام افراد خانه در این کمک کردن و میهمانی دادن و پذیرایی کردن شرکت کنند. حتی اگر چند نفر هم شرکت کنند عیبی ندارد. اصل این است که امام را به خانه‌مان دعوت کنیم که بیاید و وقتی امام می‌آید، مشکلات می‌رود. در اینجا در حقیقت میهمان، امام است، ما آمده‌ایم. درست است که امام در همه جا صاحبخانه است و اینجا هم میزبان اوست. اما ما خودمان را صاحبخانه می‌دانیم و می‌گوییم که ما مجلس را برپا کرده‌ایم و در مجلس شرکت کرده‌ایم. اما آن‌ها می‌دانند که با ما چه کنند.

این روایت هم هست و روایتش هم خیلی زیبا است، می‌فرماید: در زمان امام صادق(ع) گروهی خدمت حضرت آمدند. حضرت هم به خادمان‌شان فرمودند و خودشان هم آمدند و فرمودند که کمک کنید که این‌ها بارهایشان را بر زمین بگذارند و کارهایشان را برای آن‌ها ساده کنید. وقتی این‌ها بارها را بر زمین گذاشتند. چند روزی خدمت حضرت بودند، وقتی می‌خواستند بروند، خیلی جالب است. امام(ع) به خادمین‌شان فرمودند که؛ با این‌ها کاری نداشته باشید و کنار بایستید. این‌ها بارهایشان را بستند و با خودشان گفتند که؛ نکند ما در این چند روز کاری کردیم که امام از ما ناراحت شده که دیگر آن محبت سابق را برای ما ندارد. لذا در روایت دارد که می‌فرماید: «نَزَلَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ(ع) قَوْمٌ مِنْ جُهَيْنَةَ فَأَضَافَهُمْ»[11]؛ حضرت میزبانی و پذیرایی کردند «فَلَمَّا أَرَادُوا الرِّحْلَةَ زَوَّدَهُمْ وَ وَصَلَهُمْ وَ أَعْطَاهُمْ»[12]؛ وقتی این‌ها رسیدند، به آن‌ها کمک کردند «ثُمَّ قَالَ لِغِلْمَانِهِ»[13]؛ به خدمه‌شان گفتند که «تَنَحَّوْا لَا تُعِينُوهُمْ»[14]؛ از آن‌ها دور بایستید و به بستن مرکب‌ها و بارهایشان کمک نکنید «فَلَمَّا فَرَغُوا»[15]؛ وقتی بستند و آمدند «جَاءُوا لِيُوَدِّعُوهُ»[16]؛ آمدند تا خداحافظی کنند «فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ أَضَفْتَ فَأَحْسَنْتَ الضِّيَافَةَ»[17]؛ از ما پذیرایی کردی، خیلی خوب هم پذیرایی کردی «وَ أَعْطَيْت‏ فَأَجْزَلْتَ الْعَطِيَّةَ»[18]؛ دادی و خوب هم دادی «ثُمَّ أَمَرْتَ غِلْمَانَكَ أَنْ لَا يُعِينُونَا عَلَى الرِّحْلَةِ»[19]؛ بر خلاف آمدن ما هیچ کمکی به ما نکنند «فَقَالَ(ع)»[20]، چقدر این جمله عالی است «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا نُعِينُ أَضْيَافَنَا عَلَى الرِّحْلَةِ مِنْ عِنْدِنَا»[21]؛ ما کسانی هستیم که کمک نمی‌کنیم کسی از نزد ما برود. وقتی کسی می‌آید با تمام وجود از او پذیرایی می‌کنیم، با تمام وجود او را تحویل می‌گیریم، اما اگر بخواهد برود، به او کمک نمی‌کنیم که برود.

ما به مجالس حضرت وارد شده‌ایم، حضرت بارهای گناه ما را از دوش‌مان با آمدن‌مان برمی‌دارد، ما را سبک می‌کند، آماده‌ی عروج می‌شویم. اما اگر کسی خواست برود، به او کمک نمی‌کنند که برود. این بیان چقدر زیبا است که «لَا نُعِينُ أَضْيَافَنَا عَلَى الرِّحْلَةِ مِنْ عِنْدِنَا»، ما برای از نزدمان رفتن کمک نمی‌کنیم.

یا امام حسین(ع)، امشب شب اول ماه محرم است. ما میهمان شما هستیم و بر شما وارد شده‌ایم. بارهایمان بارهای گناه ما است، با یک امیدی به درگاه مبدل السیئات بالحسنات آمدیم که سیئات‌مان را تبدیل کنند و سبک شویم. از بار سیئات سبک شویم، از نزد شما هم نمی‌خواهیم برویم و می‌خواهیم جوار شما را داشته باشیم. اگر هم به خانه‌هایمان برمی‌گردیم، یاد شما همراهی با شما است. خانه‌ی ما یک حسینیه می‌شود، خانه‌ی ما بیت شما و خیمه‌ی شما می‌شود. لذا از نزد شما نرفتیم. امشب شب اول است، به سبک سابقین گاهی درِ خانه‌ی مسلم بن عقیل می‌روند، گاهی درِ خانه‌ی حضرت زهرا(س) می‌روند برای این‌که به ما اجازه دهند به زیارت امام حسین(ع) وارد شویم.

عرض می‌کنیم، مادرمان، زهرا(س) جان، ما امشب با اجازه‌ی شما بر مجلس امام حسین(ع) وارد شدیم، ما امشب آمدیم از شما اجازه بگیریم، مادر را واسطه کنیم، شفیع خودمان قرار دهیم و ما را به این مجالس راه دهند، اجازه دهند که ما در این مجالس شرکت کنیم. زهرا(س) جان، شما شفیعه‌ی یوم محشر هستید، در آن روزی که می‌فرمایند وقتی حضرت می‌آیند، شیعیان را دانه دانه مثل جدا کردن دانه‌های خوب از بد جدا می‌کند و هر کسی که محبتی به حضرت داشته به همراه خودش می‌برد. ما امشب با محبت شما وارد شدیم، می‌خواهیم شفاعت ما را داشته باشید.

اما امیرالمؤمنین(ع) را به یاد بیاوریم، وقتی که داشتند جسد مبارک حضرت را غسل می‌دادند، به همه فرموده بودند ساکت باشید، کسی صدا نکند، اما دیدند که یک‌دفعه حضرت به دیوار تکیه داد و شروع به ناله کردن، کرد. عرض کنند که؛ آقا جان، شما همه را دستور به سکوت دادید، خودتان ناله می‌کنید؟ حضرت می‌فرمایند: الان دستم به بازوی شکسته رسید. علی جان، چه کشیدید، وقتی که داشتید کفن حضرت را می‌بستید، نگاه کردید و دیدید که بچه‌ها هر کدام در گوشه‌ای آستین‌ها را بر دهان گرفته‌اند تا صدایشان بلند نشود. نگاه کردید آنجا صدا زدی: یا حسن(ع)، یا حسین(ع)، یا فضه، یا زینب(س)، یا ام کلثوم(س)، «هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّكُمْ فَهَذَا»[22]؛ بیایید از مادرتان آخرین توشه را بگیرید. بچه‌ها آمدند، حسن(ع) و حسین(ع) خودشان را روی سینه‌ی مادر انداختند. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می‌فرماید: «و الله لقد حنت و عنت و مدت یداها» (نامفهوم ؟؟؟)، (39:50)؛ دو دست زهرا(س) بیرون آمد و این دو نازدانه را بر روی سینه فشرد. خطاب شد: علی جان، این‌ها را بلند کن «و الله بکت ملائکة السماء و الأرض»؛ ملائکه‌ی آسمان و زمین به ناله آمدند. اما «لَا يَوْمَ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[23]، وقتی که بچه‌ها خودشان را رساندند، تازیانه‌ها بود. هر چه زینب(س) خودش را حائل می‌کرد، اما تازیانه‌ها بر بدن زینب(س)… .

صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع).

تمام

[1]. المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص 251.

[2]. همان.

[3]. همان.

[4]. همان، ص 55.

[5]. همان.

[6]. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص 276.

[7]. همان.

[8]. سوره‌ی توبه، آیه‌ی 105.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص 544.

[12]. همان.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. همان.

[16]. همان.

[17]. همان.

[18]. همان.

[19]. همان.

[20]. همان.

[21]. همان.

[22]. بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏43، ص 179.

[23]. الأمالي( للصدوق)، النص، ص 116.

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِكَ‏ يااَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.

ان‌شاءالله از یاران و یاوران بلکه از سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مَحبت کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد. و عجل فرجهم.

هر چقدر عشق و علاقه داریم ان‌شاءالله زیارت اربعین مان امضاء بشود و قطعی بشود و شفاعتمان به دست امام حسین (علیه‌السلام) قطعی بشود صلوات دو را بلند تر مرحمت کنید.

اللهم صل علی محمد و آل محمد. و عجل فرجهم.  

همه عشق و علاقه مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد. و عجل فرجهم.

خب دیروز راجع به اذن ورود و مجلس اهل بیت علیهم السلام گفت و گو کردیم و اینکه اهمیت حضور در مجالس که زیارت حضرات هست، و اینکه هر بار که انسان وارد می‌شود، این بیعتِ مجدد با حضرت هست همچنان که زیارت، بیعت است و همچنان که طواف کعبه بیعت است، حضور در مجالس اهل بیت (علیه‌السلام) هم بیعت با حضرات هست و لذا جلسات حضرات تجدید بیعت است. متن روایت است که زیارت ما، تجدید بیعت است و آنجا انسان اگر در روایت وارد است که دست را دست راست را بر مزار مبارک بگذارد و اگر نمی‌شود بر آن به اصطلاح ضریح بگذارد و یا بر دیوار بگذارد یا بر نزدیک‌ترین جایی که ممکن است دست راست را بگذارد که بگوید هذاه ید المسافقه این دست بیعت است. این دست بیعت است چنانچه وقتی در کعبه انسان می‌چرخد به حجر الاسود که می‌رسد مستحب است انسان دست راستش را بلند بکند اگر نمی‌تواند آنجا آن لمس بکند، دست راست را بلند کند و تکبیر بگوید که این علامت بیعت است در روایت. و لذا اگر در دور هم هستیم نام حضرات می‌آید دست راست مان را بر سینه می‌گذاریم و این سلام را نسبت به حضرت آنجا بیان می‌کنیم و عرض می‌کنیم، که این دستِ راست هم نزدیک‌ترین جایی که به ضریح حضرات و مزار حضرات هست قلب ماست که بیت مَحبت و خانه ولایت است و لذا دست را بر سینه می‌گذاریم دست راست را. این‌ها همه‌اش بیعت است. خب. این نکته‌ای بود که امروز به عنوان زیارت اهل بیت بیعت با حضرات است. آن وقت اگر بیعت شد لوازم بیعت متناسب با خودش است.

بحثی که این چند شب ان‌شاءالله در خدمت دوستان خواهیم بود بحث این است که خدای سبحان راه به سوی خودش را آسان قرارداده اما ما باورمان نیست که راه آسان باشد. و راه آسانی را که قرار  داده، ما باور نمی‌کنیم. اگر بگویند مثلاً شما درمان شما در کوه قاف هست هفت خان رستم را باید طی کنید تا به او برسید؛ این برای ما قابل قبول تر است که این باید خیلی دور دست باشد. تا امکان درمان با او شدنی باشد. اما اگر بگویند که راه رسیدن به سوی خدا خیلی نزدیک است دم دست است، انا راحل الیک قریب المسافه، یا من قصدتنی در روایت حدیث قدسی شریف خطاب به موسی کلیم که می‌فرماید خدا من قصدتنی فقد وصلتنی، قصد می‌کند مرا رسیده است. نه می‌رسد! فقط وصلتنی رسید. یعنی قصد با رسیدن همراه است. اینکه این راه نزدیک چه گونه است عملی شدنش برای ما چگونه است؟ این چند شب ان‌شاءالله راجع به این گفتگو خواهیم کرد. تا ببینیم که حرکت به سوی خدا حرکت سختی نیست. برای همه امکان‌پذیر است. لزوماً این‌گونه نیست که هر کسی می‌خواهد به سوی خدا حرکت کند باید از کار و زندگی‌اش بگذرد. حتماً طلبه بشود. حتماً وقف خدا بشود تا برسد. البته اون یک کمالی است برای کسی که این کار را می‌کند. اما دین عمومی است. دین برای همه است. برای کسی هم که شدت اشتغال دارد وقت کمی دارد، این دین راه رسیدن به خدا را برای او هم قرار داده است. و او هم محروم از این نیست. بلکه او هم سرعت وصال برایش امکان‌پذیر است. خب قطعاً نگاه حاکمیت توحیدی که خدا در همه هستی قرار داده و همه هستی را به هم مرتبط قرار داده چون از یک خدای واحد نشأت گرفته، و ما امرنا الا واحده همه آن اراده ما و امر ما که تحقق پیدا کرده یک واحد است. یعنی اگر یک کسی فعل افعال شما را ببینید که شما در مقام پدری حالتی دارید. در مقام فرزندی نسبت به پدرتان حالت دیگری دارید. در مقام برادری حالتی دارید. در مقام همسری حالتی دارید. وقتی هنرمندید و علم خاصی را دارید، حالتی دارید. هر کدام از این‌ها به شما خصوصیتی می‌دهد. اما اگر کسی با همه‌ کثرت‌هایی که این‌ها دارند این‌ها را در وجود شما نتوانست یک جا ببیند شما را کثیر دید این غلط دیده با اینکه این همه کثرت در وجود شما هست اما شما یک واحد هستید یا نیستید؟ همان کسی که پدر است فرزند هم هست الان. همان کسی که مثلاً ریاضی‌دان است مهندس هم هست هنرمند هم هست مثلاً این کثرت به یک وحدت بر می‌گردد.

عالم با تمام کثراتش این‌ها تازه این مثال خیلی نازل است. و خیلی غیر گویاست که در رابطه با یک انسان زدیم اما در عین حال برای نزدیک شدن برای ما خوب است که عالم با همه این رنگ و لعاب‌های مختلف با همه تکثرات زیادش، همه یک حقیقت را دارد نشان می‌دهد. که با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را.

این تو را یک واحد است. یعنی همه این‌ها دارند تو را نشان می‌دهند خب اگر عالم اساسش بر وحدت است راه رسیدن به خدای سبحان هم در مسیر وحدت است. یعنی آن مسیری که انسان می‌خواهد طی کند، حتماً باید جوری باشد گونه‌ای باشد که انسان را به توحید و وحدت برساند. هر چیزی که انسان را به کثرت می‌رساند معلوم می‌شود که دور کننده است این‌ها را دارم به عنوان مقدمه عرض می‌کنم تا به هم متصل شود. بعد ما می‌دانیم خدای سبحان خلفایی در عالم قرار داده که انی جاعل فی الاعرض خلیفه که اولین خلیفه اش آدم سلام الله علیه بود در زمان آدم و بعد از آن در هر دوره ای خدا خلیفه دارد. خلیفه یعنی کسی که همه ظهور خدای سبحان را در آن دوره به عهده دارد. حالا دوره ها مختلف است و لذا خلفا مختلف هستند در هر دوره‌ای. هر جا امکان بروز بالاتری باشد تقاضای بروز بالاتری باشد، خلیفه عظیم تر است. لذا در دوران پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بالاترین خلیفه الهی که پیغمبر اکرم بود ظهور و بروز پیدا کرد و اوصیای او.

راه به سوی خدا در اینکه همه کثرت ها به وحدت برگردد، از راه خلیفه اوست. این تا اینجا روشن است. کسی این را اشکال ندارد که انبیاء  بزرگواری که خدا فرستاده راه به سوی او هستند. تا اینجا هنوز یک مسأله متوافقیم همه با آن از اینجا به بعد که می‌آید پایین‌تر مسأله اینجاست که ما باورمان به راحتی صورت نمی‌گیرد. می‌گوید چی بعد از این ما قبول کردیم راه به سوی خدای سبحان که توحید است از راه خلفای الهی است از راه انبیاء و اوصیاء الهی است کسی در این شک ندارد چنانچه موسی (علیه‌السلام) عبور می‌کرد از جایی دید یک کسی به شدت گریه و تضرع دارد به درگاه الهی. رفت مدتی بعد از آن از آنجا عبور می‌کرد دید باز این مشغول تضرع است عرض کرد خدایا این چه می‌خواهد که بهش داده نمی‌شود؟ گفت موسی این از غیر طریقی که من گفتم آمده طریق من تویی. این از طریق تو نیامده. یعنی اگر از طریق ولی الهی وصی الهی نبی الهی، حرکت به سوی خدا صورت نگیرد راه بن‌بست است. نه راه هست ولی خدا توجه نمی‌کند. نه راه هست ولی دور است نه. اصلاً راه نیست. لذا راه به سوی خدا فقط از طریق اوصیا و انبیاء الهی ست چنانچه شیطان به خدای سبحان عرض کرد مرا از سجده بر آدم معاف کن. عبادتی خواهم کرد تو را که جن و انس نکرده باشند. بی‌نظیر باشد این عبادت. خدای سبحان فرمودند که من از اون حیثی که می‌خواهم، می‌خواهم که عبادت شوم نه از آن حیثی که تو می‌خواهی و راه من آن آدم است  لذا وقتی موسی کلیم پیش خدای سبحان شفاعت شیطان را کرد که شیطان می‌خواهد برگردد، می‌شود بهش فرصتی بدهید؟ خدا فرمود بله. فرصتش این است که برود بر سر قبر آدم سجده بکند. وقتی که بر آدم سجده نکرد در زمان حیاتش، حالا برود سر خاک آدم بر آدم بر قبر آدم سجده بکند که باز باید همان. بعد به شیطان که گفت گفت من بر آدم که زنده بود سجده نکردم حالا بر خاک قبرش سجده کنم؟ نخواهم کرد نشان می‌داد آن عنادش باقی است.

خب تا اینجای مسأله روشن است که راه توحید است. راه توحید هم از راه ولایت است اسمش را می‌گذاریم توحید ولایی. یک توحید الوهی داریم که توحیدی است که غایت است به سوی خدا توحید الهی. یک توحید ولایی داریم که راه به سوی خدای سبحان توحیدش از راه آن انبیاء و اوصیا الهی است باید ولایت در وجود شکل بگیرد و این ولایت هم از جانب خداست و همیشه واحد است و اگر دو نفر هم هستند حتماً یکی اصل است و دیگری فرع و تابع است. امکان ندارد دو ولی الهی در عرض هم قرار بگیرند. حتی اگر موسی و هارون است، موسی کلیم الوالعزم است هارون سلام الله علیه با اینکه بر او وحی هم می‌شد اما تابع بود وحی از جانب موسی به هارون می‌رسید. این هم زیباست که لذا توحید ولایی است.

حالا توحید ولایی راهش چیست؟ توحید ولایی و ربوبی راهش چه بود؟ توحید ولایی بود. توحید ولایی راهش چیست؟ می‌فرماید راه برای توحید ولایی که شبیه به او باشد، سریع برای رسیدن به او باشد، نزدیک باشد، دم دست باشد، شدنی باشد، هر کسی هر جایی باشد امکان‌پذیر باشد برایش، این است که این رابطه بین مؤمنان اخوت بین مؤمنین ولایت بین مؤمنین زدن یک وزنه ای است یک در حقیقت وزنه بردار که می‌خواهد وزنه های سنگین را بزند، حتماً باید از وزنه های سبک‌تر شروع بکند. اگر وزنه برداری وزنه صد کیلو را نتوانست بزند قطعاً ۱۲۰ کیلو و ۲۰۰ کیلو را حتماً نمی‌تواند بزند. قطعاً نمی‌تواند بزند. اما اگر وزنه ۱۰۰ کیلو را زد، امکان دارد که وزنه ۱۲۰ کیلو را هم امکان دارد بزند چون این کم‌تر را زده امکان بیشتر هست. اما اگر کم‌تر نزد امکان بیشتر حتماً برای او نیست، که نمی‌تواند بزند.

خب این رابطه زدن وزنه ولایت بین مؤمنین ارتباط بین مومنین، این نزدیک‌ترین سریع‌ترین شدنی ترین، دم دست ترین راه توحید است. که از راه توحید بین مومنان به توحید ولایی و از راه توحید ولایی به توحید الهی می‌رسیم. چون خیلی دم دست است برای ما باور‌کردنی نیست. یعنی مَحبت من به همسرم فرزندم، پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم، دوستانم، آشنایانم، مردم کوچه و بازار همسایگانم، آیا من را به توحید می‌رساند؟ بله. مرا به ولی می‌رساند؟ بله. روایات می‌فرمایند. حالا این‌ها را شما بگویید که این سیری که اینجا چیدی اثباتش کن از راه روایات که بیان کرده باشند برای ما. روایات بیان کرده باشند.

من ان‌شاءالله در این چند شب سعی ام بر این است که روایات متعددی را از ابواب مختلف بحث بکنیم که یک کار عملیاتی باشد یک چیزی باشد که هر شب شما از اینجا وقتی خارج می‌شوید می‌روید خانه‌تان یا همین جا حتی وقتی هستید ببینید یک کار عملی می‌توانید در این راستا انجام بدهید. یعنی یک رابط کارگاهی ایجاد بشود. فقط مفهومی نباشد که بشنویم و برویم. بلکه یک نگاهی باشد که دنبال این باشیم ماه محرم است می‌خواهیم همراه با امام حسین (علیه‌السلام) به توحید ولایی و از راه توحید ولایی به توحید الهی برسیم بیاییم این تمرین همراه بودن را که در اخوتی که برای ما بیان کردند ان‌شاءالله ببینیم.

اولین روایتی که در محضرش هستیم روایت اسحاق بن عمار است. اسحاق بن عمار یکی از یاران خوب پر روایت از امام صادق (علیه‌السلام) است. از عالمان است در کوفه ساکن است ولی هر سال برای دیدن امام صادق (علیه‌السلام) به مکه می‌رود امام که به مکه برای حج مشرف می‌شوند این‌ها هم برای دیدار امام به مکه یاران امام در عراق به مکه می‌رفتند.

هر سال در مکه حاضر باشند و آنجا منعی برای تجمع آن‌ها در کار نبود. در حالی که در جاهای دیگر تحت نظر بودند. فشار بود. اسحاق بن عمار می‌گوید که لما کثر مالی وقتی که من به هر دلیلی با اینکه مومنان و شیعیان و محبان امیرالمومنین تحت فشار اقتصادی بودند، شغل‌های مهم را اجازه نمی دادند به این‌ها از جهت اقتصادی این‌ها را در مضیقه قرار می‌دادند نمی گذاشتند مسئولیت پیدا کنند تخصص های مهم را از این‌ها منع می‌کردند حتی در دادگاه شهادت را از این‌ها نمی پذیرفتند. اگر می‌رفتند دادگاه می‌خواستند شهادت بر چیزی بدهند می‌گفتند شما چون شیعه هستید شهادت شما قبول نیست. در همین مورد دارد که محمد بن مسلم است راوی بزرگ امام باقر و امام صادق علیهم السلام است دیگر دوستان طلبه اسم محمد بن مسلم را شنیده‌اند که شاید ۵ سال محمد بن مسلم در محضر امام باقر (علیه‌السلام) شبانه‌روز حاضر بود. که خودش می  فرماید که سی هزار حدیث از امام باقر (علیه‌السلام) و ۱۶ هزار حدیث از امام صادق (علیه‌السلام) من یاد گرفتم و دارم ۴۶ هزار حدیث را این در حقیقت عالم بزرگ داشته شنیده بود. خب محمد مسلم است با یک کس دیگری در کوفه به جهتی برای شهادت حاضر می‌شوند. وقتی می‌روند شهادت بدهند قاضی می‌گوید شما دو نفر شیعیان فاطمی و جعفری هستید. شهادت شما قبول نیست. آنجا دارد محمد بن مسلم گریه کرد. قاضی گفت گریه ندارد دست بردارید از شیعه بودنتان شهادتتان مقبول است. گفت نه من گریه ام از این است که شما ما را به عنوان فاطمی و صادقی می‌شناسید اما ما در وجودمان چه بویی از فاطمه است. الان ما را به عنوان شیعه صادقی می‌شناسند و شیعه جعفری می‌شناسند و محبین فاطمی می‌شناسند اما چه بویی از این‌ها در وجود ما هست حالا این پرانتز بود بسته لما کثر مالی اسحاق بن عمار می‌گوید به هر دلیلی بود من پول‌دار شدم. مالم زیاد شد خب در یک جایی که شیعیان همه در فقرند در فشارند اگر که یک مؤمن آن هم عالم بزرگی که مثل اسحاق بن عمار بوده وقتی پول‌دار می‌شود قطعاً توقعات شیعیان بالا می‌رود که رفت و آمد پیدا کردند به منزل اسحاق بن عمار و چون منزل بزرگان شیعه تحت نظر بود، باعث شد که اسحاق بن عمار هم بر جان خودش هم بر جان شیعیانی که رفت و آمد می‌کردند در اینکه شبکه شیعیان شناخته بشود، ترسید. لذا درب خانه را از درون بست خودش می‌گوید اجلست علی بابی بواباً یک نگهبان از درون خانه گذاشتم که اگر کسی آمد رد کنند نایستند که هم خودشان به خطر می‌افتد هم جان من به خطر می‌افتد نه از باب خساست بود، نه از باب ندادن بود. از یک باب دیگری بود که حالا در خود روایت می‌فرماید خشیت شهر علی نفسی که این شهرت را می‌ترسیدم این شهرت نه به لحاظ اینکه بگویند این به اصطلاح پول‌دار است. نه این شهرت یعنی اینکه مشهور بشوند که این‌ها رابطین امام هستند و این خطر ایجاد می‌کند می‌گوید وقتی این‌جوری شد من نگهبان گذاشتم و این‌ها را رد کردم آن سال مشرف شدم خدمت امام صادق (علیه‌السلام) دو مکه سلام دادم به حضرت وقتی وارد شدم حضرت جواب سلام من را دادند اما به وجه قاطب مضبر با یک روی در هم کشیده و ابروهای در هم کشیده و روی ترش. قاطب مضبر روی در هم کشیده و ابروهای سگرمه کرده تند که نشان دهنده ناراحتی باشد. چقدر سخت است که مؤمنی خدمت امام برسد، و امام نسبت به او روی ترش کند. تصور کنیم که عمری یا مهدی گفتیم ادرکنی گفتیم یک بار راهمان بدهند اما ببینیم امام از ما ناراحت است.

می‌گوییم کاش ندیده بودیم. اقلاً روی در هم کشیده امام که ما باعث شدیم. حالا اسحاق بن عمار می‌گوید که حضرت وقتی با این روی در هم کشیده به من جوابم را داد، عرض کردم که من لذی تغیر حالی عندک؟ چی حال من را نسبت به شما تغییر داد؟ من همیشه این جمله را که می‌گویم خیلی دوست دارم می‌گویم ببین مؤمن چقدر با ادب است؟ نمی‌گوید به امام عرض نمی‌کند که چی باعث شد شما نسبت به من تغییر کنی. تغییر یک انفعال است. تغییر را همچنان که ما انفعال را به خدا نسبت نمی‌دهیم تعبیر ببین چقدر زیباست. من لذی تغیر حالی عندک. چی باعث شد حال من پیش شما تغییر کند. حال من تغییر کرده. یعنی من قبلاً لایق بودم نگاه رحیمانه و رئوفانه شما را. الان من لایق نیستم آن نگاه را. چقدر زیباست که انفعال را به چه کسی نسبت می‌دهد؟ به خودش نسبت می‌دهد. من لذی این‌ها ادب است این‌ها یک تفکر پشتش است. یعنی فقط یک زبان نیست. زبان ریزی نیست. پشت این یک ادب الهی خوابیده یک معرفت نسبت به ولایت خوابیده. لذا دنبال اینکه گفت من لذی تغیر حالی عندک، حضرت فرمودند قال تغیرک علی الامومنین تو رابطه ات با مومنان تغییر کرد. رابطه من امام با تو دائر مدار است. مرتب است با رابطه تو با مؤمنین است. اگر تو رابطه ات با مؤمنین تغییر کرد قرار می‌گیریم تا بحث خوب جا بیفتد. این جریان مربوط به علی بن مهزیار است. علی ابن مهزیار ۱۹ سفر حج به عشق دیدار امام زمان که می‌داند امام در حج طبق روایات ما در مواسم و آن ایام خاص ۵-۶ روزه ایام اعمال حج، حج واجب طبق روایات ما حتماً امام در مواسم حاضر است در آن ایام حج حاضر است لذا به شوق عشق دیدار امام ۱۹ سفر حج رفته که آنجا باشد تا بلکه بتواند ببینید. هر چند دیدن با امام همه جا امکان‌پذیر است اما خب آنجا این یقین داشته شوق حرکت مثل اینکه ما می‌دانیم امام همه جا حضور دارد اما شوق حرکت به رفتن به مزار حضرات کربلا و مشهد و سامرا و کاظمین شوق یا بقیع حرکت انسان را با اشتیاق صورت می‌دهد این هم با اشتیاق ۱۹ سفر رفته که سفر ۱۹ ام را بهش گفته بودند بیا. دیگر نا امید شده بود اما بهش گفتند این را هم بیا. سفر ۱۹ ام هم تمام  شد داشتند بساط شان را جمع می‌کردند برای برگشتن دیگر. رفقایش شاید حرکت هم کرده بودند این هم داشت خلاصه دیگر ناامیدانه نمی‌دانیم ۱۹ سفر آن هم در آن زمان ها که رفت و آمد گاهی همراه با مردن و مریضی های خیلی‌ها در سفر بود که آن زمان ها سخت بود مریضی ها راه زنی ها مشکلات خیلی چیز ها بود ۱۹ سفر پی در پی کسی اینگونه برود این با ناامیدی داشت جمع می‌کرد اما آخر کار آن پیک حضرت رسید گفت علی بن مهزیار چه کار می‌کنی. گفت هیچی منتظر آن غایبی هستم که از چشم‌ها دور است و دیدار او را می‌طلبم گفت او غایب نیست شما غایبید. اعمال شما شما را غایب کرده طلب کرده تو را بیا. به دوستانش گفت من کاری دارم ان‌شاءالله بر می‌گردم می‌آیم با شما. حرکت کردند. رفتند. حالا من برای اینکه وقت هم نگذرد رسیدن خدمت حضرت وقتی رسیدند فکر می‌کنید اولین سؤالی که حضرت از علی بن مهزیار کرد چه بود؟

حضرت سؤال فرمودند که ابن مهزیار ما زودتر از این منتظر تو بودیم چرا دیر آمدی. به چه کسی دارد می‌گوید چرا دیر آمدی؟ به یک کسی که ۱۹ سفر حج غیر از اینکه در تمام ایام عاشق بوده اما ۱۹ سفر حج رفته نه برای خوشی حج. نه برای حتی اعمال حج. رفته به عشق دیدار چون می‌دانسته حضرت آن جاست. سختی‌های می‌گوید چرا دیر آمدی.

ابن مهزیار می‌گوید آقا جان من که مشتاق بودم. من که دنبال بودم. من که همه‌اش یاد شما عشق شما در وجودم بود. زندگی‌ام به عشق شما بود. حضرت می‌فرماید ابن مهزیار. روابط شما با هم تغییر کرده. نگاه هاتون به هم مومنان با هم تغییر کرده. آنکه راه بندان ایجاد کرد در دیدار ما، این نگاه و رفتار و ارتباط شما بود که راه بندان ایجاد کرده. نگاه ثروتمندان به فقرا شخصیت‌ها به زیر دستان. بزرگ‌تر ها به کوچک‌تر ها. یک جامعه واحد دیگر نیست. جامعه ایمانی نیست. هر کسی به نسبت خودش به زیر دست خودش کم اعتنا شده من اگر نشستم اینجا دو پله بالاتر بودم، حواسم پرت شد که من اینجا نشستم، شما دارید گوش می‌کنید حرف من را همین مقدار اگر برای من در وجودم احساس بزرگی بشود رابطه من با امام قطع شده.

محروم شدم تمام. اگر کسی در حقیقت به خدا خدا رحمت کند آیت الله خوشبخت را ایشان فرمود گاهی کسی پیراهنش عوض می‌شود می پوشد حالش عوض می‌شود این‌قدر انسان ضعیف النفس است گاهی که یک پیراهنش عوض می‌شود یک ماشینش عوض می‌شود حالش عوض می‌شود.

نگاه مان به این باشد که باورمان به این باشد راه به سوی امام زدن وزنه های ولایی بین مؤمنین است. خب امشب ما می‌توانیم این را برای خودمان به عنوان روز اول ماه محرم یک درسی در اینکه بخواهیم امام را از خودمان راضی تر بکنیم به توحید ولایی برسیم، راه را این قرار دهیم. اگر کدورتی بین ما و کسی هست، دنبال رفعش باشیم. اگر رابطه‌مان با دیگران خوب است، خوب‌ترش کنیم. خوب‌تر شدن امکان دارد یا ندارد؟ همه ما در ادای حقوق دیگران حتماً نقص داریم حتماً یک جاهایی بهتر از این از پدر و مادر گرفته تا بقیه. تا همسر و فرزندان و بقیه.

اگر این را به عنوان یک موقع خود این عمل را به عنوان یک عمل خوب می بنیم خیلی هم خوب است اما یک موقع این عمل را به عنوان چی می‌بینیم. این عمل را به عنوان راه ارتباط با امام. به این عنوان اقدام کنید. اثر گذار تر است. بگوییم یا ولی الله یا مولی و سیدی. ما عاشق شماییم. اگر شنیدیم روایات می‌فرماید راه به سوی شما، از راه ارتباط با مؤمنین حرکت با مؤمنین مَحبت به مؤمنین این در حقیقت محقق می‌شود، ما آماده ایم. ببین ما چه‌جور از این به بعد روابطمان را با مؤمنین برای اینکه به شما برسیم تغییر می‌دهیم. احتراممان به مؤمنین بالاتر می‌رود تواضع مان نسبت به مؤمنین بیشتر می‌شود. این روایت را بخوانم تمام بکنم. می‌فرماید روایت دو مؤمن که به هم می‌رسند افضلهما عندالله اذالتقل مومنان وقتی دو مؤمن به هم می‌رسند افضلهم ما عندالله احبما لاخیه وقی دو مؤمن به هم می‌رسند آن کسی که محبتش به برادرش بیشتر است پیش خدا افضل است. اگر می‌خواهیم پیش خدا افضل شویم راهش چیست؟ مَحبت نسبت به هم دیگر بعد از این روایت به این منتقل شویم. آیا ما آمده‌ایم مجلس امام حسین (علیه‌السلام) یا نه آیا امام حسین (علیه‌السلام) مؤمن هست یا نیست. ما آمدیم دیدار زیارت امام. بین ایمان ما با ایمان امام حسین چه نسبتی است؟

چه نسبتی است؟ ایمان ما کجا ایمان امام حسین (علیه‌السلام) کجا؟ درسته؟ یکی گفت قطره و دریا گفتم قطره و دریا هم تازه خاک بر فرق من و تمثیل من. بی نهایت است به صفر.

ما صفر هستیم. ایمان مان حالا همین را نگاه کنید. اگر ایمانش بی نهایت است، و ایمان ما صفر است، مَحبت اش به ما مطابق ایمانش است. همان‌طور که گفت اگر مَحبت بیشتر باشد نشان می‌دهد ایمان بالاتر است. اگر ایمان هم بالاتر باشد معلوم می‌شود که مَحبت بیشتر است. حالا حساب کنید شما ما آمده‌ایم در مجلس امام حسین مَحبت حضرت ما را کشانده اینجا مَحبت حضرت به ما چقدر است.

اگر یک همچون محبتی را تصویر کنیم که امام ما به ما دارد، امیرالمومنین (علیه‌السلام) فرمود به رمیله رمیله، انا مرضنا لمرضکم. شما وقتی مریض می  شوید ما مریض می‌شویم. امام شما وقتی شما مریض می‌شوید مریض می‌شود. وقتی شما محزون می‌شوید امام شما محزون می‌شود. وقتی شما خوشحالید امام شما خوشحال است این‌قدر رابطه امام با ماموم قوی است می‌فرماید مثل ؟؟؟؟ والد علی الولد است مثل پدر بر فرزند پدر مهربان بر فرزند خوب خودش این‌طوری علاقه به ما دارد. حالا این امام را ببینید، روز عاشورا، با اصحاب و یارانش چه کردند جلوی چشمش. با فرزندان و خانوده اش چه کردند، چه‌جوری علی اکبرش عرباً عرباً، قاسم بن الحسن زیر سم اسب ها علی اصغر فذبح الی اذن الی اذن.

می‌بیند رقیه اش را در بیابان‌ها می‌بیند زینب سلام الله علیها را یارانش را دیده جون وقتی می‌خواست اذن بگیرد اصرار کرد. آقا اجازه نمی‌دادند. گفت آقا من بو می‌دهد بدنم. رنگم خلاصه تیره است نمی‌خواهید قاطی بشوم. دعایش کرد. جون وقتی که بر زمین افتاد امام بر بالینش رفت. حر از جلوی امام را گرفته با هزار سرباز. اما امام آب هم برایش آماده کرده بوده از  قبل. یکی از یاران حر می‌گوید وقتی که این‌ها رسیدند من چون جان نداشتم توان نداشتم خیلی دیگر با سختی و عقب افتاده از بقیه آمدم. وقتی که رسیدم دیگر همه مشغول بودند کسی مرا نمی‌دید دیدم یک آقای خوش سیمایی آمد خودش مشک را گرفته به من آب داد.

به مرکب من آب  داد. بعد فهمیدم امام حسین (علیه‌السلام) است. وقتی خواستند نماز بخوانند جلو ایستاده حر پشت سرش نماز خواند. وقتی حضرت مادر حر را ؟؟؟ امکم او در حقیقت ادب کرد. گفت برای مادر شما جز خوبی چیزی نمی‌شود گفت. همین حر شب عاشورا روز عاشورا صبح عاشورا از تائبین شد. امروز را به عنوان نگاه تائبین نگاه کنیم همه ما. بالاخره قصوراتی داریم. متوسل بشویم به حضرت حر سلام الله علیه. و از او می‌خواهیم ان‌شاءالله شفاعت ما را هم خدمت امام (علیه‌السلام) داشته باشند. حر وقتی برگشت آمد خدمت امام حسین (علیه‌السلام) من از مرکب خجالت می‌کشم پیاده شوم اجازه بدهید اولین کسی باشم که در راه شما به شهادت می‌رسم. رفت و وقتی که آن‌ها را موعضه می‌کرد و رجز می‌خواند گفت شما دعوت کردید پدر او فردا ساقی کوثر است جد اوست که کوثر مال اوست چطور می‌خواهید عطش قیامت را تحمل کنید در مقابل آب رو به روی او بستید. صل الله علیک یا ابا عبدالله.

به دوستان عرض شد که مجالس امام حسین زیارت حضرت است و لذا شرکت در مجالس امام حسین علیه السلام زیارت حضرت تلقی می‌شود و به دیدن حضرت نائل شدن است و هر زیارتی هم تجدید عهد و بیعت است با حضرت، رابطه بین محب و محبوب برقرار کردن است ارتباط محب با محبوب مثل ارتباط دانه با درخت است. دانه بالقوه است و استعداد است و درخت فعلیت است. محب کسی است که محبوبش را دوست دارد اما استعداد رسیدن به آن مرتبه را دارد، فعلیت مرتبه محبوب را ندارد، استعداد ایجاد می‌کند، محبت ایجاد استعداد است، آن وقت اگر این استعداد ایجاد شد این استعداد ظهور آن محبوب می‌شود که محبت در زیارت شأن شدن برای امام است یعنی هر کسی که به زیارت امام می‌آید با محبت به مجالس حضرات می‌آید با محبت این شأن امام شده است چرا که امام شئونی دارد، اقتضائاتی دارد این مومن هم با این شأنش می‌شود اگر می‌شود شأن امام آن موقع شان متصل به ذی شأن می‌شود این رابطه برقرار است این محبت رابطه را حفظ می‌کند حتی اگر انسان مشغول به کارهای دیگر شده باشد ولی این محبت باشد رابطه حفظ شده حتی اگر انسان از این محبت غافل بشود ولی محبت باشد. چنانچه آمدند خدمت حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردند که آقا یک حدیثی را به شما نسبت داده‌اند که آن حدیث این بود اگر کسی از شیعیان باشد ولو اینکه گناهی هم کرده باشد نجات پیدا می‌کند. راوی می‌‌گوید من این را شنیدم که به شما نسبت دادند تکذیب کردم، به حضرت امام صادق علیه السلام می‌فرماید درست بود یا غلط؟  حضرت می‌فرمایند دیگر چه دغدغه‌ای داری؟ شخص عرض می‌کند که آقا از طرف دیگر می‌بینم در غیر شیعیان شما کسانی هستند که کارهای خوب زیاد انجام می‌دهند چطور می‌شود که کسی که ولایت شما را ندارد بهشتی نباشد در حالی که کارهای خوب زیاد می‌کند پس دو سوال شد: اول چطور می‌شود که یک نفر شیعه باشد و در عین حال اهل گناه باشد و معلوم بشود که شیعه بودنش زیر سوال است؟ دوم چطور می‌شود که کسی شیعه نباشد ولی اهل کار خوب باشد ، ین چطور امکان‌پذیر است؟
که این بحث عمیقی دارد که انشاالله در جلسه دیگری مطرح می‌کنیم.
در اینجا می‌گویند امام صادق علیه السلام مدتی سرش را به زیر انداخت و بعد سر را بلند کرد (فَاَترَقَ رَاساً) سپس از این شخص این سوال را کرد کسانی که می‌گویی شیعیان ما هستند و گناه مرتکب شدند اگر امرشان دایر باشد به اینکه دست از ما بردارند یا کشته شوند چه کار می‌کنند؟ کسی با شمشیر بالای سرشان ایستاده تحت فشار قرار گرفتند که یا اموالتان را می‌گیریم یا خودتان را اذیت می‌کنیم که دست از محبت اهل بیت بردارید چه کار می‌کنند؟ شخص گفت می‌توانم این را بگویم: با وجود اینکه گناه می‌کنند و لغزش هم دارند اما اگر امرشان دایر باشد که دست از شما بردارند، دست برنمی‌دارند حتی اگر کشته بشوند جواب دقیقی بود، یعنی گناهانشان آثار ندارد؟ می‌گوید این گناه در وجودشان عَرَض است یعنی اینکه این گناه در وجود او چیزی است که اصلی نیست و عارض شده بر او، در ذات شخص نیست آن چیزی که در ذاتش وجود دارد محبت اهل بیت است که حاضر است تا پای جان برود آن کسی که گناه در ذاتش نیست بالاخره با یک فشارهایی در دنیا یا لحظه مرگ یا در دوران برزخ پاک می‌شود عقابش دیده می‌شود بی تاثیر نیست. نمی‌شود گفت که هر کاری کرد کرد. اما اگر شیعه بودنش باقی ماند و از بین نرفت در روایت داریم که انسان مرتکب گناه می‌شود اصرار بر گناه می‌کند تزلزل و شک امامت پیدا می‌کند با اینکه شبهه‌ای برش ایجاد نبوده کسی شبهه‌ای بر او نینداخته ولی چه چیزی باعث تزلزل در اعتقادش در امامت می‌شود (خود گناه عملی)
لذا خود گناه انسان را متزلزل در ولایت می‌کند و بعد در روایت می‌فرماید واگر باز هم اصرار بر گناه کرد شک در نبوت برایش ایجاد می‌شود و اگر باز هم اصرار بر گناه کند شک در توحید برایش ایجاد میشود، به طوری که با گناه دست از خدا هم برمی‌دارند.

در دانشگاه‌های زیادی بودم در جمع دانشجوها آمار میدانی گرفتم که این آمار خیلی جالب بود اکثر تزلزل‌ها و شک‌های اعتقادی که برای جوان‌ها پیش می‌آید ناشی از یک شبهه اعتقادی نیست بلکه ۹۵ درصد بدبینی‌های به مبانی دینی و گریز از مبانی دینی، برگشتن از شبهه عملیست نه شبهه اعتقادی لغزش عملی است نه شبهه اعتقادی. لغزش باعث شد لذا اگر برای این شخص ثابت هم بکنید و دلیل واضح و قاطع هم بیاوری در توحید و نبوت و امامت، قبول هم بکند باز شبهه‌اش برطرف نمی‌شود چون شبهه‌اش از اعتقاد نبوده بلکه از عمل بود پس گناه آثار زیادی دارد و حتماً عقاب دارد و جبران می‌شود .

 گاهی گناه ما را تا مرتبه لغزش اعتقادی و دور شدن از دنیا می‌کشاند گاهی یک عرض است که این عَرَض در حدی است که باید سخت جان بدهد تا طاهر شود. طبق روایت مریضی برایش ایجاد می‌شود تا طاهر شود در روایت داریم که حتی مومنین خوب و اولیا ما در سال یک یا دو بار اقلاً تب می‌کنند که این درد تب کردن باعث طاهر شدن شخص می‌شود که اگر یک سقایری یا قصوری در بعضی از کارها داشته باشد این مریضی باعث می‌شود که آنها هم از بین بروند یعنی هیچ چیزی در عالم بی تاثیر نیست حتی یک قصور و غفلت چه برسد به یک گناه.

خوب بحث ما در این بود که مجالس امام حسین  زیارت حضرات است کسی که محبت می‌کند یک سر محبت محب است و یک سر دیگر محبوب است و با محبت اتصال ایجاد می‌شود تا وقتی این محبت هست این اتصال قطع شدنی نیست پس حواسمان باشد که محبت در دلمان کمرنگ نشود و اگر جایی دیدیم که امسال حال و هوای سال گذشته را نداریم برای مجالس حضرات قدری بترسیم که چه کردیم و اگر دیدیم که در جلسات حضرت آمدیم ولی مثل حال پارسال را نداریم باید قدری بترسیم که چرا این رابطه حبیه گمرنگ‌ تر شده. به این که مداح و سخنران کیست نگاه نکنیم این‌ها اصلاً مهم نیست این‌ها فرع است ولی اصل این است که انسان در مجالس حضرات شرکت می‌کند و مجالس حضرات زیارت حضرات است و زیارت حضرات همان طور که در ( فَتَحتَ بابَ فَهمی بلذیذ مناجاتهم) لذت نجوای با امام ایجاد می‌شود، این همه اثر است اما سخنران و مداح فرع مسئله هستند. اصل همان لقای امام است اصل ارتباط با امام است که باید در مجلس ایجاد بشود سخنران و مداح و خادمی و همه فضاسازی‌ها مقدمه است برای ارتباط. اصل همان ارتباط است در این‌ها متوقف نشوید از همه این‌ها کمک بگیریم که حال نجوا و گفت و گو و ارتباط امام در وجودمان ایجاد شود.
در ادامه این بحث در جلسه گذشته موضوع اصلی بحثمان را این قرار دادیم که نزدیک‌ترین و سریع‌ترین راهی که انسان می‌تواند به خدا برسد در راه ولی الهی منحصر است در راه ولایت الهی که اصل مسئله است اما راه سریع به ولایت ولی الهی چه بود؟ اخوت بین مومنین.
در محضر روایت اسحاق بن عمار قرار گرفتیم که در آنجا اسحاق بن عمار پولدار شده بود و چون پولدار شد رفت و آمد مومنین به خانه او زیاد شد و از ترس اینکه روابط لو برود نگهبانی گذاشت تا آنها رفت و آمد نکنند و لو نروند بعد خدمت امام صادق علیه السلام رسید وقتی خدمت امام صادق رسید حضرت دیگر مثل سابق با او برخورد نکرد و جواب سلام اسحاق را با روی ترش و در هم کشیده داد بعد سوال کرد که چرا من لایق نگاه سابق شما نیستم آقا فرمودند    ( قالَ تَغَیُرُکَ عَلَی المومنین) چون رابطه تو با مومنین تغییر کرد پس رابطه امام با تو تغییر کرد. عرض کردیم که این یک اصل کلانی است که در همه اصول و فروع ولایی دخالت دارد که اگر می‌خواهیم ارتباط ما با امام بهتر بشود سریع‌ترین و نزدیک‌ترین راهش بهتر کردن رابطه با مومنین است این جوابی که امام فرمودند در روایات زیادی وارد شده است که خود این روایت اسحاق بن عمار حتی اگر به تنهایی بود کفایت می‌کرد به دلیل اینکه خیلی صریح است اما در عین حال دیروز جریان ابن مهزیار را هم خدمت دوستان عرض کردیم که بعد از ۱۹ سال سفر وقتی مشتاقانه از سفر به خدمت حضرت رسید حضرت به او فرمود که چرا دیر آمدی گفت آقا من که اینطور آمدم ۱۹ سفر است و راه بسته بود آنجا حضرت فرمودند راه بسته بود یا خودتان راه را بسته بودید به طوری که رابطه‌هایتان با هم تغییر کرد و روابط بین مومنین ضعیف شد. ارتباط پولدار و غیر پولدار، صاحب مقام و غیر صاحب مقام، جوان و پیر، مریض و سالم، هر کدام از ارتباطات گسسته شده است و تغییر کرده و چون ارتباطات تغییر کرده راه به سوی امام بسته شده است.
حالا ما یک قسمت از روایت اسحاق بن عمار را خواندیم می‌خواهیم امروز بقیه روایت را بخوانیم تا اینجا خواندیم که ( ما الذی غَیرُ حالی عِندک، قالَ تَغَیُرُکَ المومنین)  تو روابطت با مومنین تغییر کرد و رابطه امام هم با تو تغییر کرد (قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُمْ عَلَى دِينِ اللَّهِ )  اسحاق قسم می‌خورد جلوی امام که من نمی‌خواستم آنها را دور کنم یا تحقیر کنم ( وَ لَكِنِّي خَشِيْتُ الشُّهْرَةَ عَلَى نَفْسِي) من می‌دانم که دشمنان مراقب ما بودند، از اینکه معلوم بشود که روابط مومنین چگونه است و مشهور بشود می‌ترسیدم ( و قال یا اسحاق).
(یک مسئله‌ای را در یک جمعی در باب تشکیلات داشتم می‌گفتم یک مثالی داشتم می‌زدم که یک جانورشناس از اساتید دانشگاه در جلسه بود گفت که من مثالی بزنم که ببینید این حرف چقدر در نظام طبیعت هم سرایت دارد گفت من کارم ۱۵ سال است که پیگیر ملخ‌هایی هستم که از جنوب شرق ایران و در بعضی از مواقع سال وارد کشور می‌شوند و گاهی تا مرکز تهران هم می‌رسند تا اینکه در جلوتر جلوی این‌ها گرفته می‌شود گفت من مسئول رصد این‌ها در تمام سال هستم از کشورهای مختلف تا اینجا رصد این کار را انجام می‌دهم وقتی ملخ‌ها تنهایی سفر می‌کنند در ۲۴ ساعت ۱۰۰ کیلومتر می‌روند اما وقتی گله‌ای می‌روند و با اینکه خیلی با هم برخورد دارند و خیلی فشرده حرکت می‌کنند و مانع حرکت هم می‌شوند عجیب است که در ۲۴ ساعت ۵۰۰ کیلومتر می‌روند ما خیلی روی این‌ها کار کردیم که با اینکه این‌ها با هم برخورد دارند و به ظاهر مانعی ایجاد می‌کنند اما قوت در وجودشان ایجاد می‌شود که قدرت پروازشان و دوام پروازشان بیشتر می‌شود یعنی این نسبت حیوانات که به هم خورده می‌شوند یک ترکیب جدید و توان جدید ایجاد می‌شود)
پس اگر دو مومن هم اختیاراً با علاقه و محبت به هم دست می‌دهند ین ۱۰۰ درجه رحمت را نازل می‌کند آن وقت از ۱۰۰ درجه رحمت، ۹۹ تا مال کسی است که محبت بیشتری نسبت به شخص مقابل دارد یعنی ظرف وجود کسی که محبت بیشتری نسبت به دیگری دارد و این آن است که از ۱۰۰ درجه ۹۹ تا بگیرد( تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ مِنْهَا لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً) این ظرف سازی با محبت است ما نمی‌دانیم ۱۰۰ درجه رحمت یعنی چه اما ین را می‌فهمیم که اگر ۹۹ تا مربوط به یک نفر بشود و یکی مربوط به دیگری شخص اول خیلی بهره‌مند شده و شخص دوم از دست داده به خاطر اینکه محبتش بیشتر نبوده در واقع سبقت در محبت همدیگر. جامعه‌ای که سبقت در محبت به هم پیدا می‌کنند پیوستگی بسیار زیادی در این جامعه ایجاد می‌شود. یعنی جامعه‌ای که بداند که با سبقت در محبت می‌تواند بهره را بالاتر ببرد در این جامعه معضل لاینحل نمی‌ماند چون همه سبقت می‌گیرند که خودش حل کننده معضل باشد. این روایت تمام فرازهایش کلید است و کاربرد در اجتماع دارد یک بحث نظریه جدا نیست بحث عملیاتی انجام شدنی است در عین اینکه یک عمق معرفتی دارد.
ادامه روایت می‌فرماید که( فَإِذَا اعْتَنَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ) وقتی این‌ها با هم معانقه می‌کنند بعد از دست دادن رحمت سراپای وجود آنها را فرا می‌گیرد (فَإِذَا لَبِثَا لَا يُرِيدَانِ بِذَلِكَ إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ) وقتی کنار هم ایستادند و تا دست دادند از هم جدا نشدند محبتشان آنها را کنار هم نگه داشت کاری نداشتند که این از دیگری طلبی داشته باشد و به خاطر آن بایستد بلکه به خاطر اینکه برادر مومنش هست و دوستدار اوست ایستاده (إِلَّا وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى قِيلَ لَهُمَا غَفَرَ لَكُمَا) خدا خطاب می‌کند که آمرزیده شدید و تمام شد.
بعد از این جریان کرونا، که واقعاً کار کردند تا گسست اجتماعی شدید شود. ما نمی‌گوییم اصلاً کرونا آیا اختیاری بود یا نبود. آن بنابر تحقیقاتی که در میدان لازم است. نمی‌گوییم در دوران کرونا از هم جدایی نباید می‌بود. این هم مربوط به آن چیزی است که آقا فرمودند: همان چیز چیزی که تشخیص داده می‌شود عمل می‌کنیم. اما اگر انسان بداند که این مسئله یک سنت الهی است که باید ارتباطات صمیمی باشد، در اولین فرصتی که بعد از آن پیش می‌آید به دنبال جبرانش می‌رود. دنبال تلافی است که آن چیزی را که از دست داده به دست بیاورد. نه اینکه دیگر آن سنت بشود، نسبت به هم غریبه بشوند، جلسات محدود بشود، رفت و آمدها کم شود. می‌دانید چه چیزی از دست می‌رود؟ اگر انسان جایی مجبور بود، ضرورت بود، به ضرورت تحمل کرد، در وقت ضرورت به حسابش نوشته می‌شود چون ضرورت را رعایت می‌کند. اما اگر این در وجودش سنت شد و برایش عادی شد، دیگر  چیزی به حسابش نوشته نمی‌شود و محرومیت برایش محقق شده است.

یعنی اگر من در دوران کرونا دوستان و مومنان را می‌دیدم، دلم می‌خواست که آن رابطه دست دادن و معانقه و درنگ در کنار هم بودن را داشتیم، اما به لحاظ ضرورت از دست دادیم، حسرت این که نیست آن را جبران می‌کرد.

این در همه سنن الهی است که حواسمان باشد اگر جایی ضرورتی می‌آید، در آن ضرورت باید حسرت آنکه آن حقیقت را نمی‌توانیم انجام بدهیم داشته باشیم. این حسرت جبرانش می‌کند. می‌گوید وقتی این‌ها از این مرتبه بالاتر رفت. { فاذا جلسا یتسائلان } وقتی نشستند؛ مرتبه اینطور می‌شود: اول دست دادن، بعد معانقه کردن، بعد قدری کنار هم ایستادن  بعد می‌گوید این‌ها محبتشان از این هم، به همدیگر بیشتر بود، نشستند.{ فلذا جلستا یتسائلان} با هم گفت و گو کردند. { قالت الحفظها لِبَعضِِ اِعتَزِلوابنا} حفظه‌ی انسان که ملائکه‌ای هستند که اعمال انسان را می‌نویسند، به یکدیگر می‌گویند ما دیگر محرم اعمال این‌ها نیستیم، { اعتَتزِلوا بنا عنهما فَانَّ لَهما سرّاً وَقَد سَتَرَا الله عَلَیهِما } این‌ها در یک مرتبه‌ای قرار گرفتند که این مرتبه آنقدر عظیم است که ما دیگر آنجا را نمی‌فهمیم. مقام سِر است. ما آنجا مطلع بر مقام سِر نیستیم. نمی‌توانیم عمق عمل آنها را بنویسیم. چون محبت باعث این مرتبه شده است.

 از دست دادن، تا معانقه کردن، تا ایستادن کنار هم، تا نشستن، این محبتشان آنها را تا رتبه‌ای بالا برده است که ملائکه می‌گویند ما محرم نوشتن عمل این‌ها نیستیم چون اعمال فوق توان ما است.

جبرئیل با پیامبر اکرم (صلوات الله و سلامه علیه) _ اگر بدانیم اینکه این صلوات ً در عالم چه خواهد کرد و چه می‌کند آن وقت حسرت می‌خوریم کاش همیشه با توجه بیشتری این صلوات‌هایمان را می‌فرستادیم_ بعد می‌فرماید که وقتی این‌ها کنار می‌روند، می‌گویند ما محرم نیستیم. پیغمبر اکرم (صلوات الله) که جبرئیل در معراج همراهش بود، به جایی می‌رسد که جبرئیل می‌گوید { لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ} تو برو. من حریف تو نیستم و نمی‌توانم با تو بیایم. اینجا با اینکه جبرئیل است، اما می‌گوید مقام من تا اینجاست ولی شما می‌توانید بالاتر بروید، و باید هم بروید. اینجا هم ملائکه حفظه جا می‌مانند نسبت به اعمال آنها و مرتبه‌ی  [ این‌ها ] ادامه دارد.

 اسحاق بن عمار این حرف را تحمل نمی‌کند، برایش سنگین است. از حضرت سوال می‌کند:  {قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَلَا تَسْمَعُ الْحَفَظَةُ}  این‌هایی که رقیب و عتید هستند، اگر حرف‌های آنها را نمی‌شنوند، پس چطور می‌شود که قرآن فرموده:    { ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ } ؛ هر کسی هر حرفی بزند رقیب و عتید آنجا حاضرند و می‌نویسند. پس این چطور با هم سازگار است؟ {قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ } این نکس راسه در روایت یک باب زیبایی است. {نکس راس} سر را به پایین انداخت نه اینکه امام نمی‌دانست  می‌خواست فکر کند تا ببیند چه جوابی بدهد. نه، می‌خواست آن سائل یا کسانی که در جلسه هستند به مسئله یک توجه ویژه‌ای بکنند. چون مسئله خیلی عمیق است. در جلسه یک سکوتی ایجاد می‌شود تا [بقیه] بگویند جواب چه می‌شود؟ حال توجه به جواب را پیدا بکنند.

حضرت می‌فرماید {قَالَ فَنَكَسَ رَأْسَهُ طَوِيلًا } این نکث راس طولانی هم شد، نه یک سر انداختن و بلند کردن. {طَوِيلًا ثُمَّ رَفَعَهُ وَ قَدْ فَاضَتْ دُمُوعُهُ } یک موقع انسان می‌گوید اشک می‌ریزد، اما یک موقع اشکش سرازیر می‌شود، مثل چشمه‌ای که سرریز کند. ریزش فراوان را می‌گویند {فاضَ}. {قَدْ فَاضَتْ دُمُوعُهُ عَلَى لِحْيَتِهِ‏  } اشک فراوان سرازیر شد بر محاسن حضرت. { قالَ إِنْ كَانَتِ الْحَفَظَةُ لَا تَسْمَعُهُ}؛ اگر حفظه و ملائکه نیستند که این‌ها را بنویسند و ثبت کنند، {فَقَدْ سَمِعَهُ عَالِمُ السِّرِّ} ؛ آنجا فقط خدا می‌نویسد و خدا می‌داند.

 یعنی مرتبه دو مومن با محبت در ارتباط با هم. شدنی نیست این کار یا شدنی است؟ این برای ما امکان پذیر نیست یا امکان پذیر است؟ حالا بگویید مومن کیست؟ حتی من به شما عرض می‌کنم، اگر آقایی کنار همسرش در خانه، یک موقع هست که باید سر سفره بنشینند، یک حاجتی است. عیبی ندارد آن هم خیلی خوب است  در روایات داریم که یک ساعت کنار اهل و عیال نشستن از یک سال عبادت بهتر است. این سر جای خودش. ما با همدیگر در یک وقتی که غیر از آن وقت غذا و چای و وقت‌های دیگر است نشستند، یک وقتی کنار هم بنشینند، یکدیگر را نگاه کنند و با هم حرف بزنند. احتیاجی هم به این وقت نداشتند. این اجتماع مومنین با هم که ارتباط محبتی بینشان ایجاد شود، حتی اگر در یک خانه اعضای خانه دارند این رابطه را برقرار می‌کنند. می‌فرماید این‌ها را اوج می‌دهد؛ به طوری که از مرتبه آن مصافحه و معانقه تا مرتبه درنگ و نشستن و گفت و گو کردن، انسان را به این مرتبه می‌برد که دیگر ملائکه حتی محرم نیستند، خود خدا اینجا ثبت می‌کند.

این نویسنده اینجا خداست. وقتی خدا می‌نویسد، چطور می‌نویسد به نظر شما؟ این نوشتن عظمت خدا را نشان می‌دهد.

 ببینید ما در توفی که مومن توفی می‌شود و قبض روح می‌شود، گاهی می‌گوییم که رسل توفی می‌کنند افراد را. { توفت رسلنا} در قرآن. یعنی نماینده‌های ملک الموت توفی می‌کنند. رسل یعنی آن کارگزاران ملک الموت در قرآن. گاهی دارد که {قال یتوفاکم ملک الموت الذی وکله بکم } ؛ خود ملک الموت موکل بر توفی می‌شود. گاهی داریم { الله یتوف لانفس}.

 پس گاهی شد رسل_ فرستاده‌ها _ گاهی شد خود ملک الموت، گاهی شد خود خدا. این کجاست و چگونه است؟ می‌گویند این برمی‌گردد به درجه و مقام آن کسی که دارد توفی می‌شود. گاهی رسل را می‌بیند، گاهی یک ملک الموت را می‌بیند، گاهی مقام آنقدر عظمت دارد، شهود و حشرش فقط با خداست. حتی ملک الموت هم آنجا محرم نیست. خیلی زیباست. ببینید این‌ها یک فرهنگ است، یک معرفت است. که در همه کارها همینطوری است. از یک رفتار ارتباطی با هم تا توفی تا جزا تمام این‌ها در همین رابطه است.

بعد می‌فرماید که {یا اسحاق خف الله حدیث} طوری از خدا بترس که خدا را می‌بینی. اگر خدا را می‌بینی، چطور آدم خدا را ببیند، ببیند که در محضر خداست، {خف الله ف ان کنت لا تری} اگر به آن رتبه نرسیدی که او را نمی‌بینی این باور را داشته باش {فانه یراک} او که تو را می‌بیند. اگر تو می‌بینی مرتبه‌ی بالاتر است چون وقتی ما او را می‌بینیم یعنی او هم ما را می‌بیند. می‌گوید اگر این مرد مرتبه را نداری اقلاً او که می‌بیند. این قطعی است، باور داریم، علم داریم که او ما را می‌بیند. {فان حدیث } اگر شک کنی که خدا تو را می‌بیند فقط کفرته اینکه کفر است که خدا ما را نمی‌بیند، محجوب است. این کفر است. {وَإِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ يَرَاكَ} اگر یقین کردی که او می‌بیند {ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِيَةِ} آنجا معصیت انجام دادی{ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِينَ عَلَيْكَ } خدا را پست‌ترین نگاه کنندگان دیدی. که اگر یک کودک و نوجوانی هم ‌دید این کار را نمی‌کردی خیلی. تعبیرات زیباست.

یک روایت دیگر، چه چیزی را می‌خواهیم ثابت بکنیم ؟ ارتباط مومنین با هم، محبت مومنین با همدیگر انسان را در مدارج ولایت امام بالا می‌برد. در ارتباط با امام تا به حال دو روایت را برای دوستان مطرح کردیم، یکی بحث علی بن مهزیار و یکی روایت اسحاق بن عمار.

 روایت سوم: {عن عبدالعظیم حسنی عن ابوالحسن رضا علیه السلام، قال} امام رضا علیه السلام به عبدالعظیم حسنی، وقتی عبدالعظیم می‌خواست خداحافظی کند از امام رضا علیه السلام.

 این روایت بنا بر آن مبنایی است که عبدالعظیم امام رضا علیه السلام را دیده باشد. چون دو مبنا است که عبدالعظیم سه امام را قطعاً دیده امام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام را. اما بعضی نقل‌ها مثل این روایت و بعضی نقل‌های تاریخی نشان می‌دهد که امام رضا علیه السلام را هم درک کرده. این روایت بنابراین مبنا است. وقتی عبدالعظیم می‌خواست برگردد امام رضا علیه السلام یک وصیت نصیحتی به او کرد:

{یا عبدالعظیم ابلغ اولیایی انی السلام} داری برمی‌گردی و می‌روی و می‌بینی دوستان ما را، سلام ما را به همه آنها برسان عبدالعظیم سلام ایشان را رساندند یا نرساند باهمین روایت. ما هم عرض میکنیم السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی (ع) . امام مان به ما سلام کرد و ما جواب میدهیم. ما علاقه‌مند به شماییم. {و قل لهم}  به این‌ها سفارش کن این سفارش من را بگو: شیطان را بر خودتان مسلط نکنید به دست خودتان {ان لا تجلو للشیطان علی انفسهم سبیلا}     با دست خودتان شیطان را بر خود مسلط نکنید.

 به این‌ها امر کن صدق در حدیث راستگویی را یعنی اگر می‌خواهید شیطان بر شما مسلط نباشد دو سه تا نکته، یکی راستگو باشید یکی اهل ادای امانت باشید هر امانتی را به شما سپردند ممکن است یک کار امانت باشد وقتی من مسئولیتی را قبول می‌کنم یک امانت است، درست انجام دادن کاری در یک هیئت در یک مسئولیت اجتماعی در یک دولت در یک اداره در یک کارخانه هر جایی در یک خانه هر کاری را اداء امانت انسانی که امین باشد در هر کار کوچکی این می‌تواند حامل امانت ولایت هم باشد لذا صدق در حدیث هست حتی به شوخی هم انسان دروغ نگوید و ادای امانت، بعد به این‌ها خطاب می‌کند که امر کن به این‌ها (اقبال بعضهم علی بعض) بگو مومنان بروند یکدیگر را ببینند اقبال  بعضهم علی بعض رو کنند به یکدیگر با هم ارتباط برقرار کنند و می‌فرماید که (اقبال و بعضم علی بعض وزیاره) زیارت کنند یکدیگر را دیدار با هم داشته باشند فان ذالک غربتا الیه این رفت و آمد شما با هم دیدار شما با هم رو کردن شما به هم که نشانه محبت است این ان ذالک غربتا الی به من نزدیک می‌شوید امام می‌فرماید نزدیک شدن شما به هم نزدیک شدن به من است در روایت اسحاق بن عمار گفت تو رابطه‌ات با مومنان ضعیف شد رابطه امام هم با تو ضعیف شد اینجا می‌فرماید به دیدار هم رفتن ارتباط برقرار کردن رابطه‌ها قوی‌تر شدن به امام نزدیک‌تر شدن است علی بن مهزیار گفت روابطتان ضعیف شده با هم راه بسته شده برای دیدار ما ن چیزی که راه را به سوی ما بسته آن نیست که ما غایبیم بلکه عمل خودتان است که در روابطتان ضعیف شده‌اید راه را بسته است غیبت دائر مدار این بسته شدن‌ها و ضعف روابط‌ها است.

یعنی اگر کسی اهل این ارتباطات قوی باشد غیبت برای او برطرف شده است قطعاً خوب این خیلی ادعای بزرگی است پس ما حرومیت‌مان به تعبیر حضرت آیت الله بهجت اختیاری است خودمان باعثش هستیم. چه چیزی می‌تواند پرده غیبت را بردارد؟ اگر این پرده غیبت را برمی‌دارد نشان می‌دهد دوران ظهور چه دورانی است دوران ظهور دورانی است که ارتباطات بین جامعه ایمانی در اشد رابطه ایمانی است ید بحرالعلوم وقتی خدمت امام زمان عجل الله می‌رسد در انتها که همه کارهای سید را حضرت رفع و رجوع می‌کند و حواله‌ها و کارها را می‌گویند آخرش ضرت به سید می‌فرمایند دیشب سیر خوابیدی در حالی که یکی از همسایگان شما گرسنه بود و گرسنه خوابید عرض کرد آقا جان من خبر نداشتم حضرت می‌فرماید ن توبی ختم می‌کنم چون خبر نداشتی و الا اگر خبر داشتی که از دایره و جرگه ایمان خارج بودی یعنی اگر خبردار بودی از جرگه ایمان خارج بودی چرا خبردار نشدی عنی روابط مومنین ضعیف که می‌شود از مشکلات هم خبردار نمی‌شوند این غیر از فضولی و سرکشی است معلوم است این ضعف رابطه است مسایگان از هم دور شده‌اند خانواده‌ها از هم دور شده‌اند این ارتباط‌ها کم شده است در یک خانه حتی بین پدر و مادر و فرزندان فاصله افتاده و از هم خبر ندارند ‌گوید تمام این گسست‌های اجتماعی دور شدن از دوران ظهور است.

هر چقدر می‌خواهید به ظهور نزدیک شوید ید یک قدم نزدیک‌تر شوید رابطه‌هایتان را بیشتر کنید اقبال و بعضهم علی بعض نمی‌دانم توانستم حق مطلب را ادا کنم حتماً آدم نمی‌تواند تکلیفی که ساده است و سخت نیست امکان‌پذیر است و شدنی است در هر لحظه امکان‌پذیر است اینطور نیست که به من بگویند به کوه قاف برو هفت خان رستم را رد کن بتوانی این کار را انجام بدهی فرج برایت محقق می‌شود می‌گوید صبح چشمت را در خانه باز کردی سلام کردن خوب مهربانانه با روی خوش با اطرافیانت در کوچه آمدی در خیابان آمدی محل کار همه جا انسان ارتباط دارد همه جا این‌ها مومنین هستند رجا در جامعه ایمانی بنا را بر این گذاشت که اینگونه قدم بردارد در این جامعه ظهور محقق می‌شود رابطه با امام قوی می‌شود کثرت مومنین تبدیل به وحدت امام می‌شود حرف دقیق است کثرت مومنین تبدیل به وحدت امام می‌شود امام در این جامعه دیده می‌شوند چون این‌ها ارتباطشان بر اساس آن اقبال به امام و نزدیک شدن به امام بود رچه رابطه بیشتر شود امام در این جامعه دیده می‌شود هر که به این جامعه نگاه کند می‌بیند با اینکه این‌ها همه افرادند اما یک حقیقت در این‌ها دیده می‌شود که امام است که در این‌ها جلوه ‌گر است.

آن وقت این جامعه ولایی چقدر زیبا می‌شود این جامعه که تجلی پیدا می‌کند همه دل‌های اهل عالم حسرت این را پیدا می‌کند می‌گویند در زمان ظهور محبت اهل بیت در دل همه جا پیدا می‌کند و پر می‌شود چرا ن فطرت انسان این محبت و این رابطه‌ها را می‌طلبد و جدا شدن‌ها غیر فطری است. قتی این را می‌بینند حسرت می‌خورند که کاش ما هم داخل این جامعه بودیم.

 یادم نمی‌رود یک بار در یکی از دانشگاه‌ها سفره انداختیم بین خوابگاه‌ها ه‌ها آمدند جمع زیادی سر سفره نشستند گاهی بعضی‌ها ژتون و غذا نداشتند آمدند نشستند و همه غذا خوردند یکی دو روز بعد یکی از بچه‌هایی که شاید به اصطلاح ک مقدار غریبی می‌کرد آمد گفت حاج آقا ما هم خیلی دوست داریم مثل این‌ها دور هم خوش باشیم اما احساس می‌کنیم ما با این‌ها نسبتی نداریم. یعنی اگر این رابطه‌های ایمانی محبتی جلوه کند همه آن کسانی هم که در نگاه اول مخالفند جذب می‌شوند.

فقط راه مقابله با مشکلات اجتماعی مقابله مستقیم فقط نیست بلکه محکم کردن روابط محبتی خود به خود بسیاری از مشکلات را حل می‌کند عمده این آسیب‌های اجتماعی مربوط به این است که گسست اجتماعی شکل گرفته و مومنان وظیفه‌شان را درست انجام نداده‌اند اگر مومنان یک جامعه حتی ر ۱۰ درصد جامعه وظیفه‌شان را درست انجام دهند در آن جامعه حال تعالی آشکار می‌شود بیان این ۱۰ درصد را شب دیگری خدمتتان توضیح خواهیم داد که لزومی ندارد ۱۰۰ ۱۰ درصد یک جامعه اگر تکلیف را درست انجام دهند آن جامعه حال تعالی درش کل می‌گیرد و به بقیه هم سرایت خواهد کرد.

با همه شما ارتباط دارد اما شما آن را به عنوان امام نمی‌شناسید روزی که حضرت ظهور می‌کنند در یوم ظهور چقدر تعبیرات دقیق است (عرفه صالح او طالح) چه آن‌هایی که اهل صلاح باشند و خوب چه آن‌هایی که اهل بدکاری و معصیت می‌بینند از قبل می‌شناختنش عرفهو فعل ماضی است به اصطلاح آنهایی که اهل اعمال صالح باشند چه بدکاران و معصیتکاران همه می‌بینند که می‌شناختنش مثل برادران یوسف که یوسف را وقتی شناختند دیدند که با او مرتبط بودند ولی نمی‌دانستند یوسف است چگونه امکان دارد همه با امامشان مرتبط باشند حتی آن‌هایی که اهل معصیت هستند مرتبط باشند حضرت وقتی ظهور می‌کند ببینند این امامشان همانی بوده که از قبل باهاش مرتبط بودند آن هم نه مرتبط بودن یعنی در عمرشان یک بار دیدن تمام شده باشد نه یعنی کسی بوده است که کاملاً می‌شناختنش ارتباط داشتند رفت و آمد داشتند دقت بکنید این کلمات را باید با دقت به کار برد هم باید مستند باشد به روایات که چیزی از آن حد روایات تعدی نکند. مطابق روایات بیان بشود بعد بیان برای اینکه این بیان را دقیق‌تر بکنیم من مثال می‌زنم برای شما این مثال رامی‌خواهیم عمیقش بکنیم ما گاهی عمل صالح را در روایات داریم که می‌فرمایند: فلان عمل صالح نتیجه‌اش این است اگر کسی غسل جمعه داشته باشد مثلاً در روایات دارد که کسی که به غسل جمعه دائما پایبند باشد بدن او در قبر نمی‌پوسد نقل شده می‌فرمایند: اگر کسی دوام طهارت داشته باشد دائم الوضو باشد روزی برای او فراوان می‌شود از تنگنا خارج می‌شود. لذا یک راهیست برای  جلب رزق که (دوام دم الطهار یوسع علیک رزقک) که تعبیر روایت است دوام طهارت سبب رزق می‌شود سبب این می‌شود که رزق بارش پیدا کند فیزان بر انسان پیدا بکند ببینید در ضمن اینکه دارم یک مسیری را میروم خود این روایات یک راهکار است خوب این دسته اول روایات که هر عملی یک نتیجه‌ای دارد دسته دوم روایات  می‌فرماید که هر عملی که شما انجام می‌دهید با اعمال سابق شما مرتبط می‌شود آنها را اگر عمل صالح باشد این اعمال صالح گذشته شما را یک رتبه می‌برد بالاتر مثلاً عملی که من ۳۰ سال پیش ۴۰ سال پیش یایک جوانی ۵ سال پیش ۲ سال پیش انجام داده این عمل تمام شده نیست بسته شده نیست هم در رشد راهش باز است هم در سقوط راه اعمال باز است این خیلی موضوع مهمی است که اعمال زنده‌اند آبیاریشان و رشد شان را به دنبال دارد و اگر نعوذ بالله انسان معصیتی مرتکب بشود مثل اینکه سمی بریزد پای این طوری که به اصطلاح آفتی رو ایجاد کند که این را از بین می‌برد لذا دارد که اگر انسان عمل صالحی را انجام داد روح ایمان یک رتبه میاد بالاتر روح ایمان متراکم همه اعمال است ثمره همه اعمال است وقتی روح ایمان یک رتبه میاد بالاتر این اعمال شاخه‌های آن روح ایمان حساب میشن اگر این تنه قوی‌تر شد شاخه‌ها همه به تبع این تنه قوی‌تر میشوند به ضعیفی قبل نیستند با اینکه این شاخه از قبل بوده اما تنه وقتی رشد می‌کند همه شاخه‌ها به تبع این تنه قوی میشوند بعد می‌فرماید روایات نه فقط مال گذشته قوی‌تر می‌شوند مثل اینکه امروز از این مرتبه روح ایمان و معرفت نشعت گرفته باشند یعنی انسان اگر یه عملی را امروز ترک بکند نه فقط این عمل یک نتیجه خودش را از دست داد که  مثلاً غسل جمعه دوامش و آن به اصطلاح نپوسیدن بدن بود و طهارت دوام رزق بود بلکه شاخه‌های دیگر اعمال من هم با انجام ندادن این در مرتبه ضعف باقی ماندن رشد نکردند من یک کار نمی‌کنم الان مثلاً دارم می آیم اینجا یه عمل صالح است آمدن محبتم به جلسات امام حسینه این یک دفعه همه اعمال سابق من را از ابتدا تا امروز  آورده بالاتر که اگر نمی‌آمدم هیچ کدام از این‌ها در این رتبه قرار نمی‌گرفتند فرج انفسی یعنی فرجی که قائم به نفس آن است و مانع بیرونی ندارد هر کسی خودش آن رابطش غیر از آن که فرج عمومی زمانی دارد البته در این نگاه در نگاه دوم اعمال سابق با این عمل جدید یک رتبه همه می‌آمد بالا و نه فقط اعمال سابق یک رتبه می‌آمد بالا بلکه اعمالی که بعد از این می‌خواهد محقق بشود توفیق برایش ایجاد می‌شود مثلاً شما تشریف آوردید به هیئت امام حسین (ع)  به خیمه حضرت آمدید بعد می‌بینید اینجا دو تا از دوستانتان هم دیدید حال یکی را هم فهمیدید که مثلاً کسالت دارد رفتید خانه یک زنگ هم به او زدید اصلاً یک دفعه می‌بینید کلی از آن رابطه اخوت و ولایت آمدن به هیئت چقدر دنبالش کمالات به دست آمد و چه نتایجی پیش آمد چه گره گشایی‌هایی شد بعد می‌بینید توفیق برای اعمال آینده هم از همین عمل برمی‌گردد که اگرمن این عمل را انجام نداده بودم هیچکدام برایم پیش نمی‌آمد بعد مثلاً شما آیه ببینید می‌فرماید که (الذین یونفقون اموالهم فی سبیل الله مثل الذین یونفقون فی سبیل الله  کمثل الحبتة انبتت  سب حسنات بالفی کل ثمبلة مع الحبة) مثل کسی که انفاق می‌کند مثل یک دانه‌ایست که کاشته می‌شود دانه گندم که این دانه گندم وقتی رشد می‌کند هفت خوشه می‌دهد هر خوشه‌ای ۱۰۰ دانه می‌دهد یعنی یک دانه تبدیل شد به ۷۰۰ دانه هفت خوشه هر خوشه ۱۰۰ دانه کسی که عمل صالح انجام میدهد کاشتن یک دانه است که این دانه هفت خوشه و هر خوشه ۱۰۰ دانه است (والله یضاعف من یشاء) خداتازه همین را هم مضاعف می‌کند (والله واسع علیم) خدا تازه از مضاعف بالاتر می‌شود مظهر اسم واسع حق نتیجه دارد و این نتایج هم خودشان عمل هستند یعنی وقتی که  ۷۰۰ برابر می‌شود این ۷۰۰ باب عمل برای من ایجاد شده توفیق عمل ایجاد شده میدانید این وقتی هر کدام از این ها جلو برود دوباره چند برابر و چند برابر وجود انسان از این رو به اون رو می‌شود یه عمل شد اما یه عمل این همه ابواب رو جلو قرار داد یه ترک عمل شد اما یک دفعه این همه محرومیت ایجاد کرد که همه را از دست داده جایی که هر عمل فقط یک نتیجه داشت وقتی انسان ترک کرده است احساسش این است که یک نتیجه را از دست داده آنجایی که یک عمل این همه ارتباط داشت شوق انسان به این عمل بیشتر میشود یا نمیشود؟ اگر یک موقع از دست داد حسرتش بیشتر می‌شود یا نمی‌شود؟ این عمل را با این همه نتیجه از دست دادم مثل اینکه شما یک جایی سرمایه‌گذاری می‌کنید می‌گویند مثلاً اینقدر سود دارد اما یک جایی می‌فهمید که اگر این سرمایه گذاری کردید صد برابر این سود داشت  باور می‌کردیم یعنی نه اینکه حرفی باشد می‌گویید عجب غفلتی کردم اینجا سرمایه‌گذاری نکردم خب این میشود حالا از این بالاتر این مرتبه دوم اشاره بکنم که نه فقط تو اعمال گذشته و آینده من موثر است این عمل امروز من یه عمل جدید بلکه در تمام اعمال گذشتگان علامه طباطبایی می‌فرمایند: تمام اعمال آیندگان و تمام اعمال کسانی که امروز زنده‌اند عمل من یک عمل ساده‌ یعنی شما بگویید که یک مثلاً آب دادن به یک مومن، یک خنده در روی مومن که آدم انسان خوشحالش بکند، یک جا دادن به کسی که می‌بینید جایش تنگ است کارهای ساده‌ای که خرجم گاهی ندارد انسان اختیاراً انجام میدهد در تمام وقتش نیست در تمام اعمال گذشتگان ابتدای عالم خلق شدند انسان‌ها روز قیامت که بحث قیامت می‌خواهد محقق بشود این عمل من مرتبط با تمام این ها اثر دارد لذا علامه میفرماید در قرآن آمده(ذلک یوم المجموع له و الناس و ذلک یوم المشهود) در روز چرا اسم قیامت یوم الجمعه است برای این است که در آنجا هر عملی که من انجام داده ام ایشان نگاهشان این است که در قیامت اعتبارات نیست در قیامت امکان ندارد هر جمعی که جمع می‌شود ارتباط باید باشد آنجا فقط حقایق اعتبارات نیست میگوید چرا باید همه جمع بشوند میگوید علتش این است که هر عملی که هر کسی انجام داده در بقیه موثر بوده اگرمی‌خواهند جزای این را بدهند باید همه باشند تا اثر معلوم شده باشد تا جزای این امکان پذیر باشد یعنی من هر کاری که ساده هم انجام داده ام این در تمام اعمال دیگران موثر است نترسید این بحث سختی نیست ببینید قانون فیزیک امروز ما این‌ها را قبول دارد شما اگر بگویید در نگاه جاذبه‌ای که اشیاء به همدیگر وارد می‌کنند اگر یک لیوان آب مثلاً این طرف باشد این با تمام اجزای عالم با تمامش این جاذبه به آن ‌ها وارد می‌کند جاذبه می‌پذیرد درست است که محاسبه اش برای اشیاء دور چون یک متر ضربدر مثلاً یک میلیون سال نوری که بشود زیاد دیده نمی‌شود اما اثر دارد یعنی یک کار ساده یک تغییر جابجایی بود یک دفعه اگر به من بگویند که این تغییراتی که ایجاد شده عمل تواست چرا این کار راکردی و این تغییر را به چه دلیل انجام داده ای که این همه تاثیر ایجاد کرده ای یک موقع در عالم دارد خودش انجام می‌شود کاری به من ندارد اما من یه تاثیری را می‌خواهم ایجاد کنم چه دلیلی داشته است که این کار را کرده‌ای چگونه جواب می‌دهی یا قانونی دارند اسمش قانون پروانه‌ای قانون پروانه‌ای می‌گوید اگر پروانه‌ای در غرب عالم پر بزند در شرق عالم اگر طوفانی بشود این به او مرتبط است یک بال پروانه چقدر مگر به اصطلاح جابجا می‌کند هوا راخیلی جالبه حالا این در نظام عالم مادی بود قانون علمی بود این در نظام اینکه دارم می‌گویم در نظام روحی و نفسی است که هر عمل من این همه اثر دارد این عمل در مرحله دوم بود جمع کنم چون این مرحله دوم مقصود ما نیست یک مرحله انتقالی است  پس این عمل خیلی شوق آور میشود برای انسان که بتواند هر عملی را هرطوری پیش می آید انجام بدهد از دست ندهد و مقابلش خدایی نکرده اگر عمل عمل ناصالح باشد آن هم به همین نسبت عظیم می‌شود و جبرانش سخت می‌شود من یادم نمیرود این زندگی پس از زندگی نشان میداد خیلی جالب بود یک کسی نقل می‌کرد که من یک چکی در گوش یک کسی زدم وقتی این حالت بعد از سالیان سال برایم رخ داد پیش آمده بود دیدم که این چکی که من در گوش این زدم یه موجی در عالم ایجاد کرد کوچه‌ها را طی می‌کرد این موج به هر کسی که می‌رسید که با فاصله که اصلاً ندیده بود این صحنه را می‌رسید یه غمی غصه‌ای اثری در وجود او می‌گذاشت بعددیدم سالیانی بعددیدم یک بچه‌ای مثل اینکه دارد به دنیا می آید مادری حامله است بچه ای دارد به دنیا می آید روحیه آن بچه به واسطه آن چکی که من زده بودم انتقالی برای آن مادر از آن فاصله‌ها ایجاد شده بود روی روحیه آن بچه و آینده آن بچه آن چک من اثر داشته و من باید پاسخگوی آن هم باشم یعنی آدم عملش را جدا و گسسته می‌بیند می‌گوید کسی هم ندید تمام شد و رفت کسی را ندید تمام شد و رفت ندارد اینکه عالم به هم متصل است یک واحد است ما عالم را جدا جدا می‌بینیم برایمان  این مسئله اما اگر (و ما امرونا الا واحدة )امر ما یک حقیقت واحد است همه متصل به همدیگر هستند این اتصال در عالم برقرار است لذا من به بدنم ببینید چقدر زیباست اگر شما الان یک چیز قندی مصرف کنید نمی‌دونم حالا چقدر طول می‌کشد ولی نیم ساعت بعد اگر شما از هر جای بدنتون آزمایش قند بگیرید این اثر قند را نشان میدهد یا نمیدهد؟ اگرنشان بدهد چون متصل است و واحد است اما شما کلر رو بزنید در استخر حتی از این دستگاه‌های مخلوط کردن هم داشته باشند شما بعد از نیم ساعت بروید از جای جای این استخر جاهای مختلفش نمونه بگیرید یک دست نشان نمی‌دهد یکجا را بیشتر نشان می‌دهد یک جا را کمتر چون موجود زنده نیست چقدر جالبه اگر حقیقت عالم را یک حقیقت پیوسته دیدیم که یک حیاتی دارد این عالم (وما امرونا واحدة) آن موقع هر اثری در هر جایی حتی اگر انسان یک بی اعتنایی و یک عصبانیت نسبت به یک درخت داشته باشد این اثر می‌ گذارد در بقیه اجزای این انسانی که درنظام الهی این گونه  کسی پرورشش بدهد ببینید  با محیط چه رابطه‌ای پیدا می‌کند نگاه قدسی به انسان‌ها چه نگاهی پیدا می‌کند بحث اخوت و ولایت که داشتیم حالا انشالله ادامه اش می آییم که حواسش جمع است نکند انسانی از دست او بی‌جهت گله‌مند بشود و این بی‌اعتنایی کرده باشد این نگاه دوم، نگاه سوم به عمل صالح نگاه اول هر عملی یه جزایی ، نگاه دوم هر عملی مرتبط با تمام اعمال دیگر است ، نگاه سوم نگاه سوم می‌فرماید که هر عملی که شما می‌خواهید انجام بدهید این عمل نازله ولی است یعنی چه؟ زیارت جامعه هرجا که ذکر خیر بشود شما اولشید شما آخرش هستید، اصلش هستید، فرعش هستید معدنش هستید همه خیر شمایید می‌فرماید شجره طوبی درختی است که تنه اش در خانه امیرالمومنین است  یعنی تنه ی ولایت شاخه‌های او در خانه‌های همه مومنین پراکنده است شاخه‌های او همه حسنات است هر کسی به هر حسنه چنگ بزند هر کار خوبی را انجام بدهد به شاخه‌ای از شاخه‌های این درخت متصل شده وقتی به شاخه این درخت متصل شده این شاخه متصل است به تنه و لذا به تنه متصل شده هر عمل صالحی انسان را متصل می‌کند به تنه و هر عمل صالحی از فروعات این تنه است یعنی دارد ولایت رانشان میدهد هر عمل صالحی الی ماشاالله روایت الحسنه والله الحسنه والله ولایت امیرالمومنین علیه السلام در روایات دارد که هر کسی (من جاء باحسنة) همه آیات قرآن که آمده در اینجا الی ماشاالله هست که روایت ذیلش تمام حسنات ولایت است انسان در لحظه‌ای که می‌خواهد از دنیا برود حتماً و حتماً باید آن جمع همه اعمالش را یکجا ببیند لذا وقتی که جمع همه اعمالش را یکجا می‌بیند خوب و بدها با هم جمع همه این‌ها یا می‌شود محبت امیرالمومنین و اهل بیت یا می‌شود بغض یعنی همه این‌ها مرتبط با هم بوده است غافل بوده حالا اگر این روایات که خیلی هم هست و من دسته‌های مختلفش را یادداشت کردم ولی الان فرصت این روایات نیست که عرض بکنیم ولی کلیاتش همین است که هر عمل صالحی را شما دست بزنید نگاه بکنید این داره نازله از ولیست نازله‌ای از انسان کامل است نازله‌ای از آن حقیقت است اگر انسان اینجوری نگاه بکند به اعمال حسنه اگر عمل حسنه را ترک بکند بیاید عمل حسنه جلویش این پشت کند برود چیکار کرده پشت کرده به امامش به ولی اگر عمل حسنه را انجام بدهد چیکار کرده در این حالت لقای امامش است دیدن امامش است اگر عمل  لذا به امام زمان خیلی زیباست میگویند اباصالح، اباصالح یعنی چی پدر هر صالحی صالح کیست عمل صالح انجام داده یعنی هر کسی عمل صالح انجام میدهد این فرزند امام شده مرحوم سید محمد حسن الهی طباطبایی برادر علامه طباطبایی که در فضل و علم و همه اینها همتای علامه بود ولی فقر مالی باعث شد تقسیم کنند یکی برودکار بکند کشاورزی ودیگری بیاید در حوزه تدریس بکند ایشون می‌فرماید که اعمال صالح اگر کنار هم قرار بگیرند انسان میبیند این امام است یعنی اعمال صالح مثل یک قطعاتی هستند که این قطعات هر کدام دارند یک وجه شأنی از امام رو نشان میدهند مثل جورچین‌هایی که در کنار هم قرار می‌دهیم لذا در روایات دارد(نحن الصلاة،نحن الصیام،نحن الزکات،نحن تعهد الجار) کسی با همسایه‌اش خوشحال مثل خوش برخورده ماهستیم این خوش برخوردی ماهستیم در روایت دارد  از امام صادق علیه السلام(نحن اصل کل خیرِ) ما اصل و ریشه هر خیری هستیم (و من فروعنا کل برِ)خیرو نیکی شاخه‌های مااست  (من فروعنا کل بعد) میفرماید و از بر شروع میکند به شمردن و (و اعداعنا اصل کل شرِ)دشمنان ما ریشه و تنه هر بدی هستند. (ومن فروعهم کل قبیح و فاحشة)هر زشتی و قبحی از شاخه‌های دشمنان مااست بعد باید بشمارد یک سری از قبایح را حضرت آخر روایت می فرماید(کذب من ذعم منه ومعنا و هو مطلق فروع غیرونا) دروغ میگوید آن کسی که میگوید ما با شما هستیم اما چنگ زده به شاخه‌های دشمنان ما یعنی به قبایح وزشتی‌ها چنگ زده چنگ زدن حقیقت انسان است لذا اگر با این نگاه سوم به عمل صالح که عمل صالح دارد امام را می‌نمایاند و هر عمل صالحی ارتباط و لقای امام است آن موقع شما فکر می‌کنید آدم وقتی عمل صالح جلویش می‌رسد چه حالی باید پیدا بکند که ببیند امامش آمده جلویش از صبح که از خواب بلند میشویم در خانه امکان عمل صالح است یا نیست؟ یک سلام به پدر و مادر و همسر و فرزندان و دیگر امکان‌پذیر است یا نه یک خوش اخلاقی در خانه امکان‌پذیر هست یا نه سر کار میایم در خیابان امکان دارد روابط حسنه با دیگران یا ندارد اگر انسان اینجوری نگاه بکند اون موقع آیا برای این شخص غیبت معنا داردمیشود لحظه‌ای جایی باشد حتی اگر تنهاست عمل صالحی امکان‌پذیر نباشد آدم در تنهاییش هم یه یا الله می‌تواند  بگوید یا نمی‌تواند بگوید نیت خیر برای کاری که برای دیگری انجام بدهد می‌تواند نیت بکند یا نمیتواند کسی که تنها است در یک سلول و هیچ ارتباطی با دیگران ندارد اما می‌تواند همین جا رابطش با عمل صالح رو حفظ بکند یا نه امکان پذیر است چنین شخصی غائب نیست دوران غیبت اصلاً برای این جعل شد که در دوران غیبت تعبیر روایتی است (لا یراجسم )حضرت جسمش دیده نمیشود ولی حقیقت حضرت موجود است فعال است و همچنین در روایت دارد مثل خورشید پشت ابر است که نور خورشید پشت ابر تابان است و همه روشنی رامی‌بینند اما قرص خورشید دیده نمی‌شود پشت ابر دیده نمیشود چقدر زیباست ما تن حضرت را در دوران غیبت نمی‌بینیم اما تمام آثار حضرت دوران غیبت مثل خورشید پشت ابر دیده دیده می‌شود آشکار است یه قصه بگویم فرصت هم زیاد ندارم مرحوم علامه طباطبایی این قصه رو نقل کردند خیلی جالب است سید  ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگی که مربوط به مثلاً شاید حدود ۶۰ سال پیش بودند که آقای بهجت خیلی نقل می‌کردند که دیده بودند ایشان را رحمت الله علیهم ایشون می‌فرمایند که این عالمان زیدی که هرسال از یمن و جاهای دیگه عالمان زیدی که دارند می‌رفتند نجف برای زیارت امیرالمومنین چون آن ها امیرالمومنین را قبول دارند زیدی‌ها خیلی قبول دارند شیعه ۱۲ امامی نیستند اما امیرالمومنین را قبول دارند می‌رفتند آنجا و برای بعد خدمت عالمان شیعه می‌رسیدند هر کسی که بود درآن سال هر اون زمان سید ابوالحسن بوده خدمت ایشان می‌رسند  این است که عالمان زیدی قائلند چنانچه اهل تسنن اغلب قائلند که امام زمان بعداً به دنیا می آید هنوز الان زنده نیست شیعه قائل است که حضرت زنده است و الانم در کار است بعد آنجا به سید ابولحسن میگوید این که شما قائلید که حضرت زنده است چه فایده دارد که زنده است اصل این است که قبول داریم بعدا میایید سید ابوالحسن میفرماید ارتباط داریم از ایشان مسائلمون را می‌پرسیم مشکلاتمون رو مطرح می‌کنیم و ایشون رفع میکند گفته بود جدا بله گفته بود میشود برای ماهم وقت بگیرید؟ گفت بله میشود بقیه تعجب کردند که چگونه میخواهد جواب بدهد یک روزی صدایشان کرد که بیایید آقا بهتون وقت داده راه افتادند به سمت قبرستان وادی السلام یک جایی که میرسند مرحوم میفرمایند حالا شما دوستانتان هم پیش ما باشند ما هم اینجا هستیم شما از این مسیر بروید آقا شما رو میخواهند ببینند گفتند که شما هم بیاید من دوست دارم با شما بروم سید ابولحسن میفرماید من تازه خدمت آقا بودم سوالاتمو پرسیدم و جواب‌ها رو گرفتم آقا می‌خواهند شما را ببینند این شخص مسیری را طی میکند میرود بعد مدتی برمی‌گردد تمام سوالاتش را بدون اینکه بپرسد آقا بهش جواب داده بودند وقتی برمیگردد میافتد به پای سید ابوالحسن امام زمان باید زنده باشد امام زمان درکار است فعال است با ما لحظه به لحظه مرتبط است میفرماید مگر میشود ما شما را فراموش کرده باشیم؟ مگر میشود شما در دل ما نباشید مگر میشود ما شما رو نشناسیم شما رو می‌شناسیم بهتر از اون که خودتون خودتون را می‌شناسید بسیاری از سبب سازی ها برای ما توسط حضرت انجام میشود و ما توجهی نداریم اگر این نگاه سوم که حال انسان را نسبت به امام در هر عمل صالحی برای اینکه بحثمان گره بخورد در اخوت و ولایت این را میگویم اگر عمل صالح را دیدار با امام است کسی که عمل صالح انجام داده و در وجودش عمل صالح شکل گرفته عمل صالح چیه شرکت در این مجالس این ها همه صالح هستند آدم صالح نه اینکه آیت الله بهجت نه همه کسانی که به نحوی عمل صالحی دارند نماز می‌خوانند درسته همین نماز خواندن عمل صالح است دلشان می‌خواهد نماز بخوانند گاهی نماز میخوانند این هم عمل صالح است وقتی میگوییم عمل صالح شمول دارد گستردگی دارد اگر اینطوری شد عمل صالح آن وقت صالحینی که این عمل را انجام دادند اینها به تعبیر حضرت محمد حسن الهی ایشون میفرمایند که محمد حسن الهی می‌فرماید که صالحین آینه‌هایی هستند که در وجودشان دارند امام را نشان میدهند به قدری که این آینه عمل صالح در وجودش قوی‌تر شده باشد آیینه اش بزرگتر است امام شفاف‌تراست اما همه دارند از یک کودک تا نوجوان تا آن پیر در حقیقت آن کسی که آن آخرین لحظات دارند امام را نشان میدهند به جامعه‌ای که نگاه مردم به این باشد که مومنین و صالحین دارند امامشان را نشان میدهند احترام به همدیگر چقدر بالا میرود شرح صدر نسبت به هم چقدر بالا میرود گذشت نسبت به هم چقدر بالا میرود که می‌بیند این با اینکه خطا دارد اما از آن جلوه‌ای که عمل صالح دارد  از آن جهت امام را نشان می‌دهد به خاطر آن جلویش از این خطایش گذشت نمی‌شود آنوقت می دانید که اگر نگاه اینطوری شد که انسان به خاطر آن جهتی که امام را نشان میدهد از به اصطلاح آن خطا بگذرد یعنی یک دفعه این وجود تمامش شده محبت امام محبت ولایت آمده در عملش آن دارد که ما با امام مرتبط باشیم یا نه اگر تا حالا می‌گفتیم که چیکار کنیم که ما راه به امام پیدا بکنیم حالا بگویید که چیکار کنیم یک لحظه از امام غافل بشیم میشود از امام غافل شد؟  نه راه ندارد راه ندارد دور تا دور انسان یا صالحین گرفتند یا عمل صالح امکان‌پذیرند و این ها دائم امام است که داره خودش را  به من نشان میدهد چشمم را هم ببندم در خیالم می آید یا نمی آید منتهی این مراقبه می خواهد آدم بگوید خدایا من از اینجا شروع می‌کنم که این عمل صالح نماز رو مثلاً لقای امامم می‌بینم حواسم را در پنج وقت نماز می‌کنم که این در اوقات مراقبتم خوب‌تر باشد در دیدار بعد اگر این تمکین پیدا کرد یک کار دیگری را اضافه می‌کند یواش یواش تا تمام لحظاتش را پر بکند و با افراد نزدیک خودش بگوید من این‌ها را مظهر ببینم و هر موقع خواستم خدمتی بکنم بگویم این‌ها امام نما هستند امام نشان میدهند درسته من می‌خواهم به امام خدمت بکنم به اینها که امام نما هستند می‌خواهم خدمت بکنم تا به امام خدمت کرده باشم خوب وقت گذشت و اون سوالی که اول کردم انشاالله جواب داده باشم که چه کنیم حشرمون  با اماممان  دائمی باشد؟ آیا امکان‌پذیر شد با این نگاه یا نشد؟ آیا شدنی شد یا نشد؟ شدنی است آن وقت مثل آیت الله بهجت که می‌فرمایند بعضی ها دراین عالم غیبت ندارند الان دوران غیبت است ولی غیبت ندارند چون می‌بینند خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت میفرمودند عبور میکردند ولی به صورت غائب میگفتند دیدند دو نفر دارند از روبرو می‌آیند بعد می‌گفت این شک کرد که این امام است یا نه به خاطر اینکه دارد از روبرو می‌آید یقین کند گفت من در دلم سلام می‌کنم به این آقا از کنار من که رد شد ببینم جواب سلام من را میدهد یا نه گفت همین که آمد از کنار من رد شود در دلم سلام کردم بعد دیدم یه علیکم السلام بلندی به من جواب داد یه خنده‌ای هم بهم کرد بعد به همراهانم گفتم شما هم دیدید گفتند چه را می‌گویی یعنی آن کسی که آماده نباشد نمی‌ بیند  می‌گفت رفتم داخل حرم امام کاظم علیه السلام آیت الله بهجت میفرمودند بعد دیدم یک کوری در یکی از این رواق‌ها آن گوشه صحن نشسته ازش سوال کردم امام زمان از کدام در خارج شد حالا بین این همه آدم رفته سراغ یک آدم کوری که او هم کور است آن هم این سوال که امام زمان از کدام در خارج شد او هم نه گذاشت و نه برداشت گفت از آن در خارج شد حضرت یعنی او هم می‌دانست هارون مکف است ابو هارون مکفوف است امام باقر علیه السلام همراه ابوبصیر است، به ابوبصیر میگوید ابوبصیر بحث امامت بوده وارد مسجد پیغمبر می‌شدند به ابوبصیر میگوید ابوبصیر از این ها که دارند خارج میشوند از مسجد بپرس ابوجعفر را دیدید یا ندیدید ابوجعفر خودش بوده امام باقر از این‌ها می‌پرسید که فلانی ابوجعفر را ندیدید می‌گفتند نه ندیدیم دیگری آمد گفت از این هم بپرس گفت نه ندیدم سومی آمد بعد یک کوری ابوهارون مکفوف یعنی آدم کور از بیرون می‌آمد داخل مسجد شود به ابوبصیر گفت از این هم بپرس گفت آنها که چشم داشتند ندیدند اینکه چشم ندارد گفت ابوهارون، ابوجعفر را ندیدی گفت چرا کنارت ایستاده گفت تو که چشم نداری پس چگونه دیدی گفت نورش مطلع است معلومه این چشم را نمی‌خواهد ما امام زمانمان در دسترسمان است وقتی که ابن مهزیار ۲۰ سفر حج ۱۹ رفت که قصه‌اش را عرض کردم خدمتتان وقتی آن کسی که امام فرستاده بود برو بهش بگو بیاید ازش سوال کرد که حاجتت چیست دیدند امامی که غایب از نظر ها غائب است گفت امام غائب نیست اعمال شما است که امام را از نظر شما غائب کرده است ما خودمان را راحت کرده ایم می‌گوییم امام غائب است انشاالله خدای سبحان آن حال خوب را از مراقبه از اماممان به ما بدهد اگر در اعمال  صالحمان از جمله خود آمدن به این جلسه هست احساس ارتباط با امام را بیشتر بکنیم حالمان بیشتر باشد آن وقت بهره‌مندی از امام هم معرفت‌مان هم به امام بیشتر از گذشته خواهد شد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدالله رب العالین والصلوت و السلام علی محمد و آله الطاهرین، ٱللَّهم صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، واللّعنة الدائمة علی أعدائهم أجمعین من الآن الی یوم الدّین، اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ قَائِداً وَ عَوْناً وَ عَيْناً حَتَّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلًا

ان شاء الله از یاران، یاوران بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید…

ان شاء الله خدای سبحان توی همین ایام جواز زیارت اربعین رو برای همه‌مان قرار بدهند و توفیقش را برای همه‌ی ما مقرر کنند و شفاعت حضرت را هم برای ما قرار بدهند ان شاء الله و برگشت‌پذیر هم نباشد یعنی گناهان ما موجب نشود این شفاعت از ما صلب شود هرچه قدر این زیارت و شفاعت را دوست داریم صلوات دوم را بلندتر مرحمت کنید…

همه‌ی عشق و علاقه‌مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنید…

نکته‌ای که اول یادآوری می‌کنم به عنوان نکته‌ی تکرار ولی برای اینکه این تثبیت شود این است که مجالس حضرات، زیارت حضرات و وقتی انسان به مجلس حضرت وارد می‌شود به زیارت حضرت نائل شده و اگر باور بر این محقق شد بهره‌مندی از مجلس مطابق مرتبه‌ی معرفتی است که پیدا می‌کند لذا هرچه قدر انسان معرفتش به این مسئله بیشتر باشد قطعاً بهره‌مندی‌اش از مجلس حضرت هم بالاتر است و لذا مراقبه‌ی زیارت را از مجالس حضرات باید در نظر داشته باشیم و عرض شد که زیارت حضرات هم و مجالس حضرات هم تجدید عهد است همان جوری که فرمودند دست راست را بر مزار مبارک یا نزدیک‌ترین جا و آن‌جا هذه یدال؟؟؟ این دست بیعت است و لذا زیارت بیعت مجدد است و تجدید عهد است این هم یک نکته که مجالس حضرات را به عنوان تجدید عهد با حضرات داشته باشیم. موضوع بحث ما این بود که در رابطه با بحث اخوت و ولایت که ما عمر محدودی داریم، عمر محدود ما اگر بخواهد زمان‌هایش که لازم است برای رسیدن به آن ابدیت؛ بعضی‌هایش از دست برود آن وقت برای انسان به دست آوردن آن ابدیت سخت می‌شود و جبرانش مشکل می‌شود لذا باید نزدیک‌ترین راه و میان‌بر‌ترین راه را برای رسیدن به آن حقیقت توحید الهی پیدا کنیم. عرض شد که راه به سوی توحید الهی فقط از راه توحید ولایی است، توحید ولایی یعنی راه ولی الهی که همه‌ی راه‌ها باید به او برسد و از آن‌جا راه به سوی خدا فقط باز است که روایات مسئله هم عرض شد، به دنبال این گفتیم راه به سوی توحید ولایی چگونه است؟ راه به سوی توحید الهی از راه ولایت بود، راه به سوی ولایت از کجا محقق می‌شود؟ عرض شد که این‌جا راه‌ها طول و درحقیقت عصر دارد؛ بعضی کوتاه است و بعضی بلند است، بعضی میان‌بر است، بعضی طولانی‌تر است. راه میان‌بری که برای رسیدن به ولی الهی در روایات ما ذکر شده آن حقیقتی است که خودش شبیه به ولایت است. آن ولایت و اخوت بین مؤمنین است. استشهاد کردیم به این بحث به عنوان دلیل بحث به روایت اسحاق بن عمار که در روایت اسحاق بن عمار که آن‌جا که اسحاق بن عمار گفت «لما کثر مالی» وقتی من ثروتم به هر گونه سخت هم بود ثروتمند شدم آن‌جا «اجلست علی بابی بواباً» نگهبانی را از درون خانه گذاشتم چون شیعیان فقیر بودند و به دنبال اینکه یک شیعه‌ای در کوفه ثروتمند شده، رفت و آمدهایشان را زیاد کردند و این باعث این شد که تشکیلات شیعه لو برود که سران شیعه و ارتباطات چگونه است لذا نگهبانی را گذاشتم تا این‌ها را زود رد کند و توقفی نداشته باشند، آن سال که خدمت امام صادق (ع) در مکه برای حج رسیدیم حضرت رو از من برگرداندند و جواب سلام من را به وجه عاتب المذور دادند، با ابروهای درهم کشیده و روی ترش جواب من را دادند، وقتی سؤال کردم آقاجان چرا من لایق محبت سابق نیستم؟ مالی درحقیقت توجه لطیفانه‌ی شما را چرا لایق نیستم؟ حضرت فرمودند: «قال تغیرک علی المؤمنین» تو رفتارت با مؤمنین تغییر کرد، رابطه‌ی من امام با تو تغییر کرد که این یک قاعده است که راه ارتباط با امام برای اینکه لطف و رحمت و ارتباط با امام را بیشتر کنیم از راه ارتباط با مؤمنین است. روایت علی بن مهزیار هم عرض شد. روایت دیگری را امروز در محضرش هستیم از عبدالعظیم حسنی، این روایت را که قبلاً نخوانده‌ایم؟ اشاره‌ی اولش را کردیم چون روایت طولانی بود خط اولش را گفتیم. در روایت عبدالعظیم وقتی که حضرت عبدالعظیم خدمت امام رضا (ع) رسیدند، عرض کردیم بنا بر آن مبنایی که عبدالعظیم امام رضا را دیده باشد؛ در آن‌جا دارد حضرت وقتی وصیت کردند که «یا عبدالعظیم! أبلغ عنّي أوليائي السلام» سلام مرا به دوستانمان برسان و آن‌ها را وصیت کن و امر کن از جانب من که دوسه تاکار را که این را در صدق حدث داشته باشند، ادای امانت داشته باشند و اینکه « بالاقبال والمزاورة» و اینکه رو کنند به هم و باهم رفت و آمد کنند، به یارت هم بروند که روایت شریف، روایت زیبایی است می‌فرماید که «امر کن آن‌ها را به اقبال بعضهم علی بعض و المزاوره فان ذلک قربه الیه» اگر شما می‌خواهی به من نزدیک شوی راه نزدیک شدن به من قرب بین شما و آن ارتباط و رفت و آمد بین شما است، رفت و آمد بین شما نزدیک شدن به من است، ولایت بین مؤمنین نازل ولایت معصوم است پس اخوت یک رابطه‌ی عرضی بین مؤمنین است که باععث رابطه‌ی طولی با امام می‌شود. این نگاهی که ما باور کنیم که می‌توانیم صبح تا شام لطف امام و توجه امام را بیشتر به خودمان جلب کنیم و راه این جلب اعتماد این است که ما ارتباطمان را قوی‌تر کنیم، پیوستگی جامعه‌ی ایمانی را زیادتر بکنیم، هرچه‌قدر جامعه‌ی ایمانی پیوستگی‌شان بهم بیشتر شود، رابطه با امام قوی‌تر شده و هرچه‌قدر رابطه با امام قوی‌تر باشد پیوستگی بین مؤمنین باید بیشتر شده باشد، پس جامعه‌ای جامعه‌ی ایمانی ولایی است که پیوستگی اجتماعی‌اش با همدیگر قوی‌ترین باشد و پیوستگی اجتماعی هم حد ندارد که بگوییم آنقدر. نه پیوستگی اجتماعی ذیل رابطه با امام مرتبط با رابطه با امام همانطوری که رابطه با امام حد ندارد پیوستگی‌های اجتماعی هم حد ندارد، همه جور در ناحیه‌ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، در هر جهتی این پیوستگی‌ها امکان پذیر است. مقام معظم رهبری بیانی دارند می‌فرمایند: کوهنوردان وقتی به کوه می‌روند و می‌خواهند قله‌ها را فتح کنند برای اینکه گاهی بوران می‌شود و گاهی پای یکی می‌لغزد، این سقوطش باعث نشود که از دست برود، با طناب‌های محکم خودشان را بر هم می‌بندند. ایشان این تعبیر را دارد که ولایت بر مؤمین مثل این بستن طناب بر همدیگر است که اگر پای یکی هم لغزید بقیه نگهش می‌دارند، او ممکن است پایش بلغزد، بیفتد اما چون طناب به بقیه وصل است آن‌ها محکم نگهش می‌دارند. ممکن است چندمتر سقوط کند اما در این ارتفاع باز باقی می‌ماند و می‌تواند ادامه دهد. این پیوستگی یک جامعه باعث می‌شود که کسی در جامعه سقوط نکند، کسی در جامعه هدر نرود، هیچکس در جامعه نسبت اینکه دیگران به او بی‌محل باشند نیست، آن وقت می‌فرماید که ارتباط بین مؤمنین به جایی می‌رساند مثل یک بدن واحد می‌شوند که این در روایت است که اذا ؟؟؟ المومنون : مؤمنون در ارتباطاتشان و رحمت‌‌هایشان باهم کالجسدالواحد ‌می‌شوند، مثل یک بدن واحد می‌شوند. چطور یک بدن واحد دست و پا و چشم و تمام اعضاء و جوارح در عین تفاوت‌های بسیار زیادی که باهم دارند همه مؤید هم و مکمل همند و با هم مرتبط هستند. یک ارتباطی که هرکدام دیگری را تایید می‌کند با اینکه این‌همه تکثر و تنوع و تفاوت هست اما باهم یک بدن هستند و این ؟؟؟ بقیه هم به بیداری و تب کشیده می‌شوند اگر یک عضوی مریض شود و این در جامعه‌ی ایمانی همینجور است. در ادامه‌ی روایت عبدالعظیم حسنی می‌فرماید که: « فإنّ في ذلك قربة إليّ، و لا يشتغلوا انفسهم بتمزيق بعضهم بعضاً» به دنبال له کردن همدیگر، کوبیدن همدیگر، خراب کردن همدیگر نباشید و اینجور نباشد که حواستان به این باشد که یک نقطه ضعف بگیرید و او را له کنید و بکوبید، تمزیق همین له کردن و خرد کردن است، حضرت می‌فرماید: من قسم خوردم بر جانم اگر کسی این کار را بکند که یکی از اولیای ما را برنجاند بعد می‌فرماید: نه تنها دشنمی‌اش را هم اظهار بکنید بلکه در دلش به دیگری بدبین باشد، من قسم خوردم که خدای سبحان آن‌ها را نیامرزد. آمرزیده نمی‌شود مگر اینکه جبران کند. اگر حقی را ضایع کرده جبران کند، اگر در دلش فقط بوده توبه کند و تبدیل به حسن ظن بکند می‌فرماید اگر این توبه و این جبران محقق نشود ایمان را از دلش می‌کَند و از ولایت ما خارج می‌شود. پس از آن طرف می‌فرماید روابط بین مؤمنین، مؤمنان را به خدا نزدیک می‌کند و امام را درحقیقت به آن‌ها منعطف می‌کند. از این طرف بدبینی نسبت به هم، گفتار بد نسبت به هم و سخت نسبت به همدیگر، از ولایت معصوم خارج می‌شود پس دو طرف دارد و فقط یک طرف نیست. بدبینی به هم از ولایت معصوم خارج شدن است، فقط بدبینی به هم نبود این بدبینی به خارج شدن از ولایت معصوم می‌کشاند و ارتباط به ولایت معصوم می‌کشاند، در طرفش را در روایت بیان می‌کند، و خرج هن ولایتی و لا یمکن لهو نصیبٌ فی ولایتنا، هیچ نصیبی دیگر برای این از ولایت ما در وجود او باقی نمی‌ماند. و اعوذ بالله من ذلک، پناه می‌برم به خدا که به این مرتبه کسی برسد و مبتلا شود که از ولایت ما خارج باشد. موضوع بحث ما این است که رسیدن به امام زمان، رسیدن به ولایت سخت است یا راحت است؟ جلسه اول عرض کردم که اگر به ما بگویند که یک مسئله مثلاً رسیدن به امام سر کوه قاف است و شما باید هفت خان رستم را طی کنید باورمان می‌شود چون می‌گوییم چون این خیلی سنگین است پس باید رسیدن به آن کار خیلی سختی باشد اما اگر به ما بگویند که ولایت معصوم رسیدن به اولیای الهی دم دست‌ترین کار برای شما و راحت‌ترین کار است از صبح تا شب امکانش برایتان فراهم است، هیچ جای دوری نمی‌خواهید بروید، نزدیک‌ترین اطراف خودتان و در خانواده‌ی خودتان را نگاه بکنید، از درون خانه‌تان آغاز بکنید، در محل کارتان می‌توانید به این چنگ بزنید، در مسیری که دارید می‌روید و می‌آیید می‌توانید اینگونه باشید، هر جایی که باشید می‌تواندی این ارتباط بین مؤمنان را توسعه بدهید، گسترده‌اش بکنید، رابطه برقرار کنید و محبت کنید، جامعه را به سمت این محبت سوق بدهید. این بالا رفتن در مراتب ولایت است. همان گونه که ابن مهزیار که عرض کردیم وقتی بعد از آن نوزده سفر عاشقانه برای دیدار امام رفت آن‌جا وقتی که به حضور امام رسید، اولین سؤال چه بود؟ ابن مهزیار دیر آمدی، هر صبح و شام ما منتظر تو بودیم، چرا دیر آمدی؟ ابن مهزیار می‌گوید من که به عشق دیدار شما نوزده سفر حج پشت سر هم آمدم شما را ببینم، من دنبال بودم، راه بسته بود. حضرت می‌فرماید: ابن مهزیار راه بسته بود؟ یا روابط شما با همدیگر تغییر کرده و راه‌بندان ایجاد کرده؟ راه‌بندان را خودمان ایجاد کردیم. نه از طرف امام راه‌بندان شده باشد. قبلش هم که پیک امام به دنبالش آمد به او گفت ابن مهزیار چه می‌خواهی؟ گفت رابطه و دیدار امام غائب را. آن امام که غائب نیست، اعمال شما شما را غائب کرده، هم به او تذکر داد که آن‌جا ابن مهزیار می‌گوید عذر می‌خواهم ببخشید، جبران می‌کنیم. آن چه که رابطه با امام را می‌تواند ایجاد کند کار سختی نیست. در خانه‌اش انسان است. همسر و فرزندانش هستند. پدر و مادرش هستند. برادر و خواهرش هستند. از همین جا نقطه‌ی آغاز است. توسعه‌ی محبت در رابطه با این‌ها با نگاه به اینکه می‌خواهد به ولایت برسد. می‌گوید: «ان ذلک قربه الیّ» این نزدیک شدن به ما است. در روایت دیگری می‌فرماید که امیر مؤمنان (ع) رفاعة بن شداد قاضی اهواز بوده در یک نامه‌ای دارالمؤمن من مستتعط با مؤمن هرجوری که می‌توانی مدارا کن،  پشت مؤمن و آن قوام مؤمن قزق‌گاه خدا است، مؤمن بر خدا خیلی کریم است، خدا هم جزایش را می‌دهد پس خصم مؤمن نباش. این‌جا در مرتبه‌ی قاضی است و مجبور است حکم کند ممکن این این حکمش ناخودآگاه وقتی که دارد در آن جریان جرم قرار می‌گیرد دل انسان نسبت به مؤمن به جرمی که کرده. نسبت به نفس مؤمن بدبین می‌شود. باید به کارش و نفسش بدبین شد بادی آن حکم را هم صادر کرد. باید مطابق آنچه که حکم الهی است آنجا قضاوت کرد اما نباید نسبت به خود او به این راحتی دلمان بدبین شود. این نگاه را اگر پیدا کردید که م با مؤمن به عنوان اینکه این آینه‌ای است به تعبیر مرحوم آقاسید محمدحسن الهی طباطبایی برادر علامه، آینه‌ای است هر مؤمن که دارد امامش را نشان می‌دهد به اندازه‌ی وجودش تجلی امام در این شکل گرفته و انسان هر طرف رو کند دارد امام را می‌بیند در آینه‌های مؤمنان به تعبیر ایشان. اگر این نگاه باشد آن غیبتی که به عنوان غیبت است برداشته شده چون حقیقت غیبت به لحاظ لایراه جسمهو، جمش دیده نمی‌شود اما مثل خورشید پشت ابری است که این خورشید متلألاء است، آثارش هست اما قرصش دیده نمی‌شود. به لحاظ پشت ابر بودن اگر انسان این نگاه را بکند ببیند که هر مؤمنی خدای سبحان وقتی این گونه قرار داده که این متحد می‌شود با این عمل صالح که عمل صالح شئونات امام هستند همان گونه که روایاتش را عرض کردیم. که هر عمل صالحی به روایت امیرمؤمنین (ع) و روایت دیگری که هست می‌فرماید که: عمل صالح را که مؤمن به دست آورد مؤمن متحد شد با عمل صاح و حسنه را آورده و آن حسنه ولایت است منتهی به اندازه‎‌ی خودش. این آینه این قدر می‌تواند نشان دهد، یک آینه آن قدر بزرگ است نزد امام (ره) خیلی عالی است. خیلی این آینه شفاف است و بزرگ است و مطلق است اما یک آینه‌ای هم خیلی کوچک است اما کاری کرده و نماز می‌خواند و یک اقرار و یک اظهاری دارد. همین مقدار هم ایمان است و همین مقدار دارد امامش را نشان می‌دهد آن گاه خدمت به این مؤمنی که انسان امامش را دارد به او نشان می‌دهد خدمت به امام دیده می‌شود آنگاه شوق خدمت به این انسان برای انسان چقدر راحت‌تر می‌شود. گذشته از این گر خطایی هم داشته باشد به لحاظ اینکه این آینه‌ای است که دارد به جهت کمالی‌اش امام را نشان می‌دهد می‌دانید چقدر راحت‌تر می‌شود؟ و انسان العفو و رحمت و شرح صدر می‌شود؟ درحالی که ما گاهی عادت کردیم در خانه با یک بگو مگوی ساده از هم آنچنان دلگیر می‌شویم که این دلگیری دیگر راه برگشت برایش باقی نمی‌گذاریم، قهر می‌شویم. حالا هرکدام از این روایات خیلی زیباست. در روایتی هشدارآمیز دارد که؛ قال صادق (ع): إنّ للّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى عَلى عبدِهِ المؤمنِ أربَعينَ جُنَّةً، برای خدا نسبت به بنده‌ی مؤمنش چهل سپر خدا قرار داده فمتى أذنَبَ ذنباً (كبيراً) رَفَعَ عَنهُ جُنَّةً، اگر مبتلای به گناه کبیره بشود یکی از این سپرها از او فرو می‌ریزد. یک حافظش را از دست می‌دهد. اما إذا عابَ أخاهُ المؤمنَ بشيءٍ يَعلَمُهُ مِنهُ انكَشَفَتْ تلكَ الجُنَنُ عَنهُ اگر از برادر مؤمنش عیبی را که دارد و این فهمیده است و دروغ هم نیست ولی آشکار نکرد، همه‌ی چهل سپر یکجا می‌ریزد. یک عیبی که خبر داشته و می‌دانسته را بیاید علنی کند، نه عیبی که نبوده. خدای سبحان چطور یک گناه کبیره را می‌برد زیر یک سپر؟ یعنی این آنقدر عظیم است آبروی مؤمن که یکدفعه از همه‌ی گناهان کبیره عظیم‌تر است. ممکن انسان خودش را از گناهان کبیره حفظ کند اما شیطان می‌گوید: عیبی ندارد آن‌جا خودت را حفظ کردی، کاری می‌کنم که در جای دیگر ناگهان هر چهل تایش باهم بریزد. آن‌جا زحمت کشیدی با سختی خودت را حفظ کردی، خیلی هم دقت و مراقبه کردی اما تو را از راه دیگری گولت می‌زنم. راهش این است که چیزی که از کسی می‌دانستی بر زبانت جاری شود. دیگر این بپیچد و آبروی او بریزد. این دیگر پرده‌ی حافظ ندارد پرده‌هایش دریده شد یعنی این اگر خلاصه تابحال خدای سبحان آبروی ما را نبرده ما ستاریت خدا پرده‌هایی را برای ما گذاشته و سپرهایی را برای ما قرار داده بوده است. بعد می‌فرماید: فَيَفتَضِحُ في السماءِ در آسمان رسوا می‌شود. اول آنجا. یعنی هر عیب کوچک و بزرگی که داشته باشد وقتی پرده‌ی حافظ نباشد ما هیچکدام خالی از عیب کوچک و بزرگ نیستیم اما ستاریت خدا حفظمان کرده و باعث شده اینگونه الان می‌توانیم کنار هم بنشینیم که در تعبیر بعضی روایت هست که: اگر پرده‌ها بالا میرفت هیچکس حاضر نبود دیگری را دفن کند، آن قدر از هم تنفر پیدا می‌کردند همدیگر هم دفن نمی‌کردید. این ستاریت خدا است که آبرو داده بنده اینجا می‌نشینم و اینجور خلاصه شما نگاه بکنید و گوش بکنید و بتوانم جرئت بکنم روایات نورانی معصومین را بر زبانم جاری بکنم، این ستاریت خداست. می‌فرماید که اول در آسمان‌ها متروک می‌شود. آبرویش اول آنجا و پرده‌ها اول آنجا بالا می‌رود.  فيفتضح في السماء على ألسنه الملائكه. معلوم می‌شود که حتی گناهان ما تا جایی که ما پرده‌های خودمان را ندریده‌ایم بسیاری را ملائک الهی هم مطلع نمی‌شوند که این جا می‌فرماید: فيفتضح في السماء على ألسنه الملائكه گاهی یک گناه کوچک می‌کند و آبرویش می‌رود و همین یک گناه کوچک آبرویش می‌رود. دیگر کسی به او اطمینان نمی‌کند چون دیگر حالا حافظ ندارد. اگر خدایی نکرده عیب برادر مؤمن کردیم تا بحال آبرویمان را نبردند ممکن است برای یک زمانی ذخیره شده که لذا تپوبه کنیم زود جبران کنیم گاهی خدا قدری فرصت میدهد مثلاً در روایات دارد انسانی که گناه می‌کند خدای سبحان هفت ساعت می‌گوید ننویسید این را برایش چون این هنوز ریشه در درونش پیدا نکرده اگر این درونش ریشه پیدا کند، مبارزه‌ی درونی و نفرتش نسبت به گناه ندامتش نسبت به او شکل نگرفت این ریشه‌دارتر می‌شود. در آن هفت ساعت اول خیلی شل است و زودتر میشود که توبه و ندامت او را بردارد. اینجا هم همین گونه است. بالأخره امسال انتخابات هم در پیش داریم. در انتخابات‌ها خیلی این مسائل زیاد پیش می‌آید که بغض‌ها باعث می‌شود انسان حق و ناحق و راست و دروغ و شایعه را امین می‌شود دیگر گاهی دروغ اگر باشد این تازه راستش بوده اگر دروغ باشد چه می‌شود؟ خیلی مراقب باشید. می‌فرماید که: ولا یرتکب ذنبً الا ذنبهُ هر گناه دیگری که مرتکب شود می‌پیچد. همه می‌فهمند چون حافظ ندارد و ملائکه‌ای که در خدمت این فرد بودند می‌روند خدمت خدا و می‌گویند خدای ربنا چه کنیم ما؟ ما را امر کرده بودی حفظش کنیم اما الان پرده‌ها به واسطه‌ی گناهش ریخته. و می‌فرماید: اگر من امید خیر به این داشتم نمی‌گذاشتم به اینجا کشیده شود. یعنی معلوم می‌شود که خدا هم از انسان رو برمی‌گرداند. یعنی خودمان رو برگرداندیم. می‌فرماید: دیگر نمی‌خواهد حافظش باشید. کسی که به این مرتبه می‌رسد دیگر برگشت‌پذیر نیست. مثل یک بیماری مهلک است. آن روایات آن طرف بود و بشارت بود که روابطتان با هم باعث ارتباط از این طرف هم هشدار می‌خواهد. لذا اگر می‌بینید با کسی از نزدیکانتان، اقوامتان، ارحامتان، دوستانتان از همسایگانتان اگر هرکدام از این‌ها یک عنوانی در دین دارد. می‌فرماید: اگر هرکدام از اینها اختلالی در روابطتتان هست فقط دنبال جبرانش باشید اگر سه روز از این مسئله بگذرد که انسان کدورت داشته باشد بین دو نفر باهم امر الهی این است که اعمال هیچکدام مقبول نیست. شخص سؤال می‌کند که آن که ظالم است خب ظلم کرده است. چرا عمل آن که مظلوم است قبول نباشد؟ می‌گوید اقدام نکرد برای آشتی و باید اقدام می‌کرد هرچند که مظلوم است. اگر اقدام کرد و او با این حال که این اقدام کرد پاسخی نداد از آن به بعد عمل این مقبول است ولی عمل آن دیگر مقبول نیست. آنقدر ولایت بین مؤمن در یک استحکام اجتماعی جامعه مهم است. جزء اولاترین احکتم الهی است. اگر انسان یک گناه کبیره بکند یک سپر از او می‌افتد اما اگر این گناه را انجام بدهد یکدفعه چهل سپر می‌ریزد. مقابلش هم این است انسان اگر عمل صالحی انجام دهد یک مرتبه رشد دارد اما اگر عمل صالح در جهت اجتماع و پیوستگی مؤمنین ایجاد کند ناگهان همه‌ی رشدها برای این آماده ‌می‌شود همچنان که گسستش همه‌ی سپرها را می‌ریختاین رشدش هم همه‌ی کمالات را می‌آورد. این هم در روایات ما وارد شده که هیچ چیزی مثل ارتباطات اجتماعی بین مؤمنین پیوستگی بین مؤمنان اثرگذار نیست. معلی بن خنیث در حضور امام صادق (ع) از حقوق مؤمن سؤال می‌کند حضرت می‌فرماید: معلی دست بردار. من تو را دوست دارم. می‌ترسم حقوق را بگویم. معلی هم آدم بزرگواری بوده که زبان گویا داشته بطوری که در زمان ظالمین رسوایی آنها را حین منبر رفتن آنها اظهار میکرد تا به قتل و شهادت هم رسید. با همه‌ی اینها که معلی بن خنیث آنقدر مقامش عالی بوده و کمالاتی که امام در وصف معلی بن خنیث بیان کرده به معلی می‌گوید: دست بردار، نمی‌خواهم حقوق مؤمن را بپرسی، می‌ترسم بگویم بعد تو انجامش ندهی و دانستن و انجام ندادن شقاوت بالاتری است. حالا که نمی‌دانی انجام هم نمی‌دهی. اصرار می‌کند سه بار و بعد می‌گوید من از خدا کمک می‌گیرم. که بلکه خدا کمک کند و بتوانم اتنجام دهم. حضرت بیان می‌کند: هفت حق را می‌شمارزد. من هم نمی‌گویم. شما اگر خواستید خودتان بروید بخوانید. وقتی این هفت حق را شمرد، انتهایش را می‌گویم که می‌گوید اگر این کار را کردی و ولایت مؤمن را به ولایت خودت اتثال ولایی ایجاد کردی و ولایت خودت را هم به ولایت ما متصل کردی و یک سیر الهی از مرتبه‌ی عرضی ولایت بین مؤمنین تا طولی ولایت با امام تا بالاتر ولایت الهی که این سیر با رعایت حقوق مؤمن و ارتباط ایجاد شده است. در مقابلش هم شکستن حدود و روابط مؤمنین بوده است.

ما متأسفانه بعد از این دوران کرونا که پیش آمد آن گسست‌های خانوادگی خیلی از سابق بیشتر شد. گسست‌های اجتماعی نسبت به سابق خیلی بیشتر شد. من روایتی که پریروز خواندم که حتی مصافحه و معانقه چه ارزش در رابطه پیدا می‌کند، ایستادن و باهم درنگ کردن و بعد نشستن. یکی از دوستان می‌گفت دوستان گفتند می‌رویم ادراه دور هم بنشینیم تا به این کمال برسیم و حرف بزنیم. معلوم است که جایش آنجا نیست و آنجا جای خدمت به مردم است و این مربوط به اوقاتی است که انسان متعلق به دیگری نیست. بله در فضای ادراه کار با محبت در کنار هم و خدمت با محبت به مؤمنین. البته این خیلی عالی است. لذا گاهی انسان می‌گویند از آدم آدرس می‌پرسند و یکی آدرس به آدم می‌دهد و یکی آنقدر که اآدم را دوست دارد دست او را می‌گیرد و او را می‌رساند. وقتی انسان می‌خواهد جایی برود و دنبال کمال است امام فقط آدرس آن کمال را نمی‌دهد بلکه دستش را می‌گیرد و او را می‌رساند. در رفع و رجوع کار مردم کار مردم را حل می‌کند بله با توجه به آن شغل و شئوناتی که دارد رعایت دیگران را هم بکند. در آن روایت می‌فرماید: یک سیر کامل امکان‌پذیر شدنی. من عمداً بحث را به پیوستگی اجتماعی می‌برم چون هم جریان کرونا و هم فتنه‌هایی که پیش آمد قضایایی را ایجاد کرد. باعث می‌شود که خانه‌ها گاهی اختلاف عقاید، مواضع و رفتار پیش آمده که حواسمان باشد. ما بعد از فتنه‌ای که در سال ۸۸ پیش آمد عروسی یکی از پسرانم بود بعضی از اقوام ما گفتند ما شما را تحریم اجتماعی کردیم و به عروسی شما نمی‌آییم. گفتیم عیبی ندارد. بعد از مدتی آن‌ها عروسی داشتند ما رفتیم گفتیم ما تحریم اجتماعی نداریم. چون آن موقع گفتند تحریم کنید و بگذارید در اقلیت قرار بگیرند. گفتیم نه ما عقدتان را هم آمدیم خواندیم. یعنی خلاصه هدیه هم بهتان دادیم. یعنی این گونه نیست که پس من هم مقابل به مثل کنم مو من هم حق دارم. نه حق نداری مقابل به مثل کنی و باید گذشت کرد. باید شرح صدر داشت. با محبت می‌شود یک جامعه را به هم اتصال داد البته در عین اینکه این محبت جایی هم که باید بغض و شدت باشد باید باشد. الحب فی الله و البغض فی الله در آیه الکرسی می‌فرماید که: و من یکفربالطاغوت و یؤمن بالله ، یکفر بالطاغوت بغضش است. یا می‌فرماید: رحماء بینهم در حینی که قبلش أشداءُ علی الکفّار. این نگاهی که بغض هم باید سر جایش باشد. اما بغض اشداء علی الکفار است. بعضی‌ها رحماء علی الکفار می‌شوند. آنجا لبخند دارند اما به درون جامعه‌ی مؤمنین که می‌رسند اگر یک کلام خلاف میلشان بشنوند اشداء علی المؤمن می‌شوند. شدیدترین و رکیک‌ترین حرف‌ها هم می‌زنند. می‌گوید نه آنجا اشداء علی الکفار و مظهر استقامت و قدرت باش. تعبیری که امیر مؤمنان دارد خیلی تعبیر عجیبی است. می‌فرماید: آن که با تو قطع کرده تو با او مواصله کن. به آن کسی که با تو بخل کرده تجود کنو به آن کسی که با تو بدخلقی کرده تو خوش خلقی کن. و آخرش می‌فرماید: کأنّکَ لهو عبد؛ مثل این که تو عبدش هستی. خیلی حرف سنگینی است مؤمنین در برابر هم اگر می‌خواهند جامعه‌ی ایمانی به آن استحکتم عالی‌اش برسد تا این مرتبه باید نسبت به هم خاضع باشند آن وقت مشکلات حل می‌شود و مشکل به هرکسی برسد به همه رسیده و حلش به واسطه‌ی همه می‌شود. هر خوشی رسیده به همه رسیده و همه خوشحال می‌شوند. وقتی می‌بینم یک راحتی برای دوست من همسایه‌ی من، فامیل من رسید شاید از او خوشحال‌تر شوم که این راحت برای مؤمنی رسیده. اصل مسئله این است که ما که از این جلسه بیرون می‌رویم دنبال چه کاری هستیم؟ استحکام روابط بین مؤمنین. از درون خانه شروع می‌کنیم و گسترده می‌کنیم و به فامیل، همسایگان، مؤمنان،محل کار. از جدی‌ترینش و آغازش از درون خانه است. ارحام وقتی با هم تماس و دست دادن آغاز می‌شود دارد رحمت بینشان می‌جوشد و باهم الفتشان گل می‌کند و رشد میکند لذا این معانقه کردن و دست دادن بعد از جریان کرونا که الحمدالله از بین رفته می‌شود با حفظ اصول قدری روابطمان را در همین ظواهر هم گسترده بکنیم که همین ظواهر هم علائمی برای مسائل دیگر است.

عشق را افسانه کردی یا حسین / عقل را دیوانه کردی یا حسین

در ره معبود بی همتای خویش / همتی مردانه کردی یا حسین

هرکس در کربلا مأموریتی داشته بعضی از شما توانسته‌اید استفاده کنید و دارید به دست می‌آورید اما اغلبش را نتوانسته‌اید و مثل یک معدن عظیم مخفی است که نتوانسته‌ایم استخراج کنیم تا به نتیجه‌اش برسیم لذا حضور هرکدام از این اشخاص در کربلا مثل جُن غلام ابوذر که امیر مؤمنان از  فضل ابن عباس او را خرید و به ابوذر هدیه کرد بعد از اینکه ابوذر از دنیا رفت جن دوباره به خدمت امیرمؤمنین آمد و بعد از اینکه علی (ع) به شهادت رسید خدمت امام حسن (ع) بود. بعد از اینکه امام حسن (ع) به شهادت رسید، خدمت امام حسین (ع) بود. امام حسین (ع) هم جن را رعد از مدتی که بودند مأمور کردند که خادم امام سجاد (ع) باشد. یعنی چه سعادتی چهر امام را خدمت کرده. بعد جن که غلام ابوذر است واسطه شده که مصاحبه میکرد با سیاه‌های نیجریه می‌گفتند جن رابط ماست در جریان شیعه شدن ما. ما دیدیم کسی را داریم که مرتبط است با امام حسین (ع). کی فکر میکرد جن در صحرای کربلا میلیون‌ها شیعه به واسطه‌ی انس با او شیعه شوند و جزء محبین اهل بیت شوند. خیلی مأموریت عظیمی است و تازه این می‌تواند آغاز این حرکت باشد. این جن به خدمت امام حسین (ع) آمده و عرض می‌کند آقاجان اجازه‌ی میدان می‌خواهم. حضرت فرمودند: تو در وقت این ایام خدمت‌هایت را به ما کرده‌ای و دیگر الان آزادی برو. عرض می‌کند: آقاجان من کاسه‌لیس شما بودم. من سر سفره‌ی شما بزرگ شده‌ام. حالا که سخت شده کجا بروم؟ اگگر می‌گویید خون من پست است، اگر می‌گویید رنگ من سیاه است، اگر می‌گویید من لایق نیستم خون من با خون شما قاطی شود چیز دیگری است. اما اگر می‌گویید برو آزادی کجا بروم؟ چهارتا امام را خدمت کرده. اجازه می‌گیرد. امام به او اجازه می‌دهد و به شهادت که می‌رسد، آقا بر بالینش حاضر می‌شود.

آقاجان ما شأن غلام سیاهت را نداریم اما دلمان می‌خواهد، آقاجان ما کاسه لیس شما هستیم. ما خودمان را منتصب به شما می‌کنیم، خادم شما می‌کنیم. زائر شما می‌دانیم. در مجالس شما آمده‌ایم و محبتمان به شماست. نمی‌دانیم آن لحظه که جان می‌دهیم امامان بر بالینمان حاضر می‌شود، خدایا صورت او را سفید گردان. بوی او را خوش بگردان. گناه‌های او را ببخش و بیامرز.

صل الله علیک یا ابا عبدالله

سلامٌ علیکم و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الرب العالمین و صلاة و السلام علی محمد و‌آل طاهرین، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعن دائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین

للّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِكَ‏ يااَرْحَمَ الرَّاحِمينَ

ان‌شاءالله که از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ان‌شاءالله زیارت همه حضرات بخصوص امام حسین (علیه‌السلام) در اربعین امسال روزی ما بشود و شفاعتشان شامل حال ما بشود هر چقدر مشتاق زیارت و محتاج شفاهت هستیم صلوات را بلند تر مرحمت کنید.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم اگر همین قدر دادن به شما بعد بگویید نگویید که ما بیشتر از این نیاز داریم می‌گویند شما هر چقدر خواستید همان قدر شما این‌قدر خواستید این‌قدر بهتان می‌دهیم. هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خب این صلوات ببین چقدر باحال تر بود خودمان کیف بیشتری نکردیم؟ چه غوغایی هم در عالم می‌کند نمی‌دانیم اما می‌دانیم که این اظهار مَحبت بالاتری بود. اظهار مَحبت بالاتری بود.

خب در بحثی که ما تکرارش را دائماً در اول جلسه اصرار دارم این است که مجالس حضرات زیارت حضرات است. و وقتی انسان مشرف می‌شود به مجالس حضرات به زیارت حضرات نائل شده است و وقتی به زیارت نائل می‌شود هر قدر انسان مراقبه در ارتباط با امام داشته باشد، بهره مند تر می‌شود. لذا سعی کنیم با اذن ورود وارد شویم. حتی اگر کسی امکان‌پذیر شد برایش، من خودم سعی ام بر این است که گاهی اقلاً این را رعایت کنم، حتی به مجالس حضرت با غسل زیارت انسان، این باور داریم که زیارت است. و چون با باور هر چقدر این باور قوی‌تر باشد برای ورود انسان، انسان بهره مند بیشتر می‌شود. خودشان فرمودند که این‌ها زیارت است و حتی عرض کردم مرحوم آقا شیخ جعفری شوشتری فرموده است که مجالس امام حسین (علیه‌السلام) مثل زیر قبه امام حسین است. که زیر قبه اوج زیارت است و مجالس امام حسین (علیه‌السلام) خیمه امام حسین (علیه‌السلام) زیر قبه حضرت بودن است.

خب این یک نکته. یک روایت زیبایی است که این روایت زیبا برای طلیعه بحث ما خوب است. امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: اذا ارادالله و عبد الخیرا طیب روح و جسد. وقتی خدا بنده ای را خیر برایش بخواهد هم روح و هم جسدش را طیب قرار می‌دهد. علامت طیب بودن چیست؟

فلا یسمع شیئ من الخیر الا عرفه هر خیری را که می‌شنود این می‌بیند که دوست دارد و می‌شناسد برایش آشنا می‌شود. برایش دور نیست. برایش نامانوس نیست لذا ببینیم باب خیر یک موقع هست معلوم است روشن است اما انسان می‌بیند حالش را ندارد این معلوم می‌شود اذا اراد الله بعبد خیرا نشده مانع هم از ماست و الا خدای سبحان تغییر درش نیست که گاهی حالش این باشد که برای بنده ای خیر بخواهد برای بنده ای خیر نخواهد.

خدای سبحان اگر بیان می‌شود که اذا اراد بعبد خیر طیب روح و جسد یعنی این بنده در معرض آن رحمت و خیر الهی خودش را قرار داد، و خدا هم اجابت کرد. و الا خدا منعی ندارد. او اعطای محض است دائم الفیض است دنبال روایت می‌فرماید والا عرفه و لا یسمع شیعا من المنکر الا انکره. اگر چیز بدی هم می‌بیند یک موقع است عادی عبور می‌کند یک موقع یک کسی خوشش می‌آید حتی. یک چیزی ممکن است چیز بدی ببینید بداند بد است ولی خوشش بیاید. یک چیزی را یکی می‌بیند عادی عبور می‌کند بدش نمی‌آید خوشش هم نمی‌آید اما یک کسی وقتی می‌بیند یک شی بدی فعلی بدی را بدش می‌آید کاری هم نتواند بکند مانع هم نتواند بشود بدش می‌آید درونش این را از دست نمی‌دهد پس ببینید چند مرحله دارد که اذا اراد الله بعبد خیراً آنچه می‌شود دنبالش می‌فرماید طیب روحه و جسده اثر طیب روح و طیب جسد چیست که این پاک می‌شود روحش و جسدش چه‌جوری پاک می‌شود؟ علامتش این است که ولایسمع شی من الخیر عرفه هر چیز خیری را می‌بیند خوشش می‌آید ولا یسمع شیع علی المنکر الا انکره آن را انکار می‌کند دوست ندارد محبتی به او ندارد. نسبت به او نفرت  دارد انکر این هم انکار لفظی و زبانی و قلبی ست و هم انکار عملی است یعنی انکره عملاً اون را نمی‌پذیرد و با او سنخیتی ندارد.

خب این یک روایت شریف بود که به نظرم یک بابی است برای این جلوی ماشین دیده‌اید آمپر هست تا راننده بداند که بالاخره آب جوش نیامده باشد بنزین تمام نشده باشد. و انواع به اصطلاح تا این خودش را با این‌ها  مراقبت داشته باشد این هم از همان سنخ آمپر های است که جلوی راه ما حتماً خوبی و بدی قرار می‌گیرد. اگر دیدیم میل مان به خوبی زیاد است معلوم می‌شود که هنوز در دایره اذا اراد الله بعبد خیراً هستیم اما اگر یک موقعی نعوذ بالله دیدیم به خوبی رسیدیم مهم نبود برایمان یا نه بدمان آمد. معلوم می‌شود از دایره  اذا اراد الله بعبد خیراً خارج شدیم. حالا ممکن است که داخل در شر هم نشده باشیم اما از خیر خارج شدیم. و این هشدار این آمپر هشدار سختی است برای ما که مراقب باشیم. همچنین نسبت به منکر این یک روایت شریف.

یک روایت شریف دیگری است که این روایت هم برای من خیلی زیباست که به دنبال این می‌فرماید که: از امام صادق (علیه‌السلام) کامل الازیاره ابن غولبی می‌فرماید اذا کان یوم القیامت نادا منادٍ عین زوار الحسین العلی آنجا این ندا می‌شود که زائران حسین من کیا هستند فیقوم عنق من الناس گروهی از مردم دسته‌ای از مردم ان‌شاءالله همه ما داخل در آن‌ها هستیم چون زائر بودم عرض کردیم از همین مجالس هم آغاز می‌شود اگر انسان امکان زیارت در کربلا برایش فراهم است، مشرف می‌شود آنجا. اگر آنجا امکان‌پذیر نیست مجالس حضرات را رها نمی‌کند. این مقدار امکان‌پذیر از زیارت است اگر کسی آنجا نتوانست برود این‌ها را هم رها کرد آن وقت تعبیرش این می‌شود لایحسی عندالله تعالی آنجا حساب این‌ها می‌گوید این‌ها این‌قدر تعدادشان زیاد است یقوم عنق من الناس لایحسی الا الله تعالی این‌قدر زیاد هستند که کسی غیر از خدا نمی‌تواند آن‌ها را شمارش کند. این‌قدر جمعیت به این مقدار که نمی‌توانند کربلا رفته باشند اما در مجالس امام حسین می توانستند شرکت بکنند. اما می توانستند از کنار مجلس امام حسین (علیه‌السلام) که رد می‌شوند پرچم را که می‌بینند خضوع کنند. این هم زیارت هست. زیارت همه این‌ها را شامل می‌شود.

می‌فرماید که این‌ها همه زوارند. فقیول لهم خطاب می‌شود به این‌ها ما اردتم به زیارت قبر حسین (علیه‌السلام) زیارت امام حسین (علیه‌السلام) چه می خواستید که مشرف شدید به زیارت؟ فیقولون یا رب عطیناه ما آمدیم به زیارت حسین بن علی (علیه‌السلام) حب لرسول (ص) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجهل فرجهنم  الله حب علی آمدیم با مَحبت به رسول خدا و مَحبت به امیر مومنان و مَحبت به فاطمه که اساس مَحبت امام حسین به ریشه‌اش بر می‌گردد. ریشه‌اش پیغمبر است و امیر المومنین و حضرت زهرا سلام الله علیها بعد آنجا دارد فعلقو بعد آنجا خطاب می‌شود و رحمه من تکب من و همچنین از مصیبت هایی که بر حضرت وارد شده ما آمدیم آن دل ما را جذب کرده است رحمت له من مرتکب منه با آن چیزی که من مرتکب منه که ارتکاب پیدا شد نسبت به او فیقال لهم. بعد آنجا خطاب می‌شود به این‌ها هذا محمد و علیٌ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

این پیغمبر است این علی است این فاطمه است این حسن و است و این حسین. فعلحقوا بهم شما زیارت رفتید. زیارت الحاق است اتصال است. اظهار مَحبت است اظهار مَحبت حقیقتاً اتصال است. متصل شدن است. آمدن در مجالس متصل شدن به امام است. حتی اگر آمدین هیچی هم نشنیدید. همین قدر که محبتا آمدید درست است، اتصال ایجاد شده بله اگر چیزی هم یاد گرفتیم اگر در حقیقت عملی هم در کنارش انجام دادیم این دیگر بالاتر و بالاتر. اما این اقلش است که انسان خود را برساند به مجلس اهل بیت (علیه‌السلام) حتی اگر وقت ندارد انسان بیاید ۵ دقیقه بنشیند بلند شود برود. همان دقایق که اتصال را وصل بکند. از دست ندهد بعد می‌گوید همین‌ها مثل این است که انسان می‌رود ۲ ساعت می‌نشیند در حرم حضرت یک وقت نمی‌رسد هروز کسی که آنجا هست از جلوی حرم رد می‌شود جلوی حضرت سلام ادب و احترام را می‌دهد و می‌رود آن هم زیارت حساب می‌شود البته اجر هر کدام متفاوت است اما کف کار را دارد. کف کار زیارت محقق شده است.

لذا اگر دیدیم نمی‌توانیم همه جلسه را بنشینیم یک قسمت کمی هم می‌توانیم نگوییم دیگر نمی‌رویم بگوییم همین مقدار کم را می‌رویم تا اتصال ما شکل گرفته باشد. فعلحقو بهم خیلی بیان عالی است. می‌گوید آن زیارت با این الحاق یک حقیقت است. این الحقوا یک امر جدا نیست. شما رفتید زیارت از همان موقع ملحق شدید. نه بعداً هم ملحق می‌شوید. آنجا ظهور الحاق است. آشکار شدن است که ملحق شده بودید. اگر این‌طوری باشد چقدر شیرین است که ما آمدیم ملحقمان کردند به پیغمبر و امیر مومنان و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین (علیه‌السلام) ملحقمان کردند به این‌ها یعنی نفس زیارت نفس الحاق است و رابطه است و مَحبت است ریسمان مَحبت محکم ترین ریسمان است.

هیچ ریسمانی چون ایورالایمان اوسق. کدام ریسمان از همه محکم تر است. الحب فی الله و البغض فی الله حب فی الله و بغض فی الله محکم ترین ریسمان است  یعنی ریسمانی نیست که به این سادگی پاره شود. ریسمانی نیست که به این سادگی انسان از دست بدهد. به سادگی به دست می‌آید اما به سادگی از دست نمی‌رود.

بعدنا بهانه‌ای ریسمان محقق می‌شود. به کوچک‌ترین بهانه‌ای به ما می‌دهند. این هم مربوط به سبقت رحمت بر غضب خداست که رحمتش اقتضا می‌کند به دست آوردنش راحت باشد اما سبقت رحمتش اقتضا می‌کند که از دست دادنش سخت باشد. به راحتی از دست انسان ندهد.

این‌ها خیلی زیباست. با کسانی طرفیم کریم اند. بهانه می‌خواهند. این مربوط به گوشی من ممکن است باشد. اگر خلاصه دنبال بهانه هستند تا ما را خلاصه در حقیقت نجات دهند. این نبوده اینجا … آثار بر آن نیست. بله.

بله خب این روایت دنبالش می  فرماید که فعلحقوا بهم فانتم معوه شما با در حقیقت امامتان هستید یا انتم معهم فی درجهتهم این خیلی زیباست. یک الحاق است که در درجه نیست. در دامنه است. می‌گوید نه فالحقوا بهم فانتم معهم فی درجتهم در درجه آن‌ها یعنی مَحبت می‌کشاند انسان را به سمت محبوب به طوری که در کنار محبوب انسان را قرار می‌دهد. خود حضرات از این راه به سوی خدا جذب می‌شوند یعنی محبوبشان خداست. و این‌جور به سمت خدا وصال الهی می‌رسند و مردم محبوبشان این‌ها می‌شوند. و این‌ها مردم را به سوی خدا می‌برند.

خیلی زیباست راه سریع. ما دنبال چی بودیم در این چند روز؟ راه سریعی که انسان به وصال الهی و ولایت الهی برسد. لقاء الهی برسد. گفتیم راه چیست راه منحصر به راه ولی الهی ست حضرات انبیاء و معصومین بعد گفتیم راه نزدیک به سوی حضرات انبیاء و معصومین چیست گفتیم ولایت بین مومنان. پس اگر انسان مَحبت بین مومنان را به آن‌ها در حقیقت مَحبت کند و آن مَحبت را تجربه کند راسخ بکند، کدورت‌ها را کنار بگذارد مَحبت ولی الهی که روایتش را خواندیم ایجاد می‌شود بعد آنجا دارد فعلحقوا حالا که شما در حقیقت زائر بودید فعلحقوا به لقاء رسول الله صل الله علیه و آله و سلم  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

لواء رسول خدا لواء الحمد است. لواء حمد است که در آیات و روایات و این‌ها می‌خوانیم که مقام پیغبر مقام محمود است و پرچمش پرچم حمد است. پرچم حمد یعنی پرچم همه کمالات. حمد لسان شاکریت به کمال است. پرچم حمد یعنی همه کمالات در آنجا محقق است. و این شاکریت و مقام شاکریت در وجود پیغمبر اکرم (ص) آشکار است. و لذا لواء حمد در به اصطلاح قیامت در دست امیر مومنان است. تعبیر این است که الحقوا به لواء رسول الله فینتلقون این‌ها حرکت می‌کنند این زائرین امام حسین (علیه‌السلام) الی لواء رسول الله فیکونون فی ضله. زیر پرچم می‌گوییم زیر سایه ولایت باشیم این زیر پرچم حمد بودن یعنی همین زیر سایه ولایت و لواء فی ید علی (علیه‌السلام) حتی یدخلون جنه همه را با همین وارد جنت می‌کند. ما چون نگاهمان مادی است و محسوس را می‌شناسیم برای ما قشنگ تمثیل می‌کنند که یک پرچمی است یک نفر حرکت می‌کند این پرچم روی آن نوشته شده الحمدلله رب العالمین لواء حمد است و این با زیر این پرچم حرکت می‌کنیم.

اما این حقیقت اگر بخواهد بالاتر نمایش داده شود، و دیده شود این است که لواء حمد یک به اصطلاح حقیقت گسترده در همه هستی است. که آن حقیقت گسترده در همه هستی همه نعمت‌های الهی را شامل می‌شود. که در دست امیر المومنین علی علیه السلام است و این برای همه مؤمنین محقق می‌شود و با این نعمت‌ها وارد بهشت می‌شوند و این‌ها این نعمت را می‌شناسند چون خیلی‌ها این نعمت را دارند اما نمی بینند مؤمن است که ولی شناس است نعمت شناس است. دیده‌ای خواهم که باشد شه شناس.  تا شناسد شاه را در هر لباس.

نعمت را می‌بیند. دیده‌ای خیلی زیباست دیده داریم اما این دیده آن نیست. دیده یعنی اصلاً آن چیزی که دارد نگاه می‌کند ما داریم همه نگاه می‌کنیم اما ما چند نفرمان در چه حالتی وقتی نعمت را می‌بینیم متصل می‌بینیم دیده‌ای خواهم که باشد شه شناس. تا شناسد شاه را در هر لباس. هم نسبت به امام زمان (عج) است که ما می‌بینیم در ارتباطاتمان اما نمی‌شناسیم سنت یوسفی که عرض کردم نمی‌شناسیم بعداً معلوم می‌شود که ا این حضرت بوده یا خود خدای سبحان است که آفریدگار و خالق نعم است که او شاه است نسبت به هر نعمتی و نعمت‌ها متصل به اوست خب این روایت شریف هم خیلی روایت امید بخشی بود که مَحبت های ما، در این زیارت ها و ارتباطات ما محقق می‌شود.

ما در محضر آن روایاتی بودیم که بحث رابطه مؤمنان را با هم متصل می‌کرد به رابطه چی، به رابطه با امام که گفتیم اخوت بین مؤمنین به دنبالش در حقیقت رسیدن به امام است. که دسته‌ای از روایات را در محضرش بودیم خواندیم حالا این روایات ادامه دارد. روایات زیادی است که بعضی دیگرش را هم ما در محضرش هستیم. بگذارید من انتخاب بکنم در بین این روایات. در روایت دارد که از امام صادق (علیه‌السلام) روایت دارد اروا العالم (علیه‌السلام) گاهی عالم را به امام کاظم (علیه‌السلام) نسبت می‌دهند گاهی عالم را به عنوان امام صادق (علیه‌السلام) اروا عن العالم (علیه‌السلام) أنهو وقع فهیال کعبه جلوی کعبه ایستاده بود و در وصف کعبه داشت از حقوق کعبه حضرت بیان می‌کرد. ثم قال ما اعظم حقک یا کعبه. چقدر حق تو برای ما اعظم است و عظیم است و رعایت باید بکنیم. بلافاصله دنبالش می‌فرماید و والله أن حق مؤمن لاظم لحقک با همه حق عظیمی که قبله هستی خانه خدا هستی برگشت به فطرت را به دنبال داری این همه اعمال برای تو جعل شده است. از ابتدای آدم تا انتهای خاتم همه افتخارشان به این بوده که دور تو می‌گردند طواف می‌کنند، و اینجا اعمال را انجام می‌دهند اما با همه این‌ها خیلی است ها، قسم هم می‌خورد اول که ما اعظم حقک حق کعبه را نمی‌خواهد کم کند. می‌گوید با همه عظمت حقی که تو داری و الله عنه حق المومن لاعظم من حقک.

این‌ها اگر راست باشد یعنی ما الان در کنار هم آیا می‌توانیم آن نتیجه‌ای را که می‌خواهیم آنجا پیدا کنیم دم دستمان هم برای خودمان ایجاد کنیم، همه این‌ها مال این است که می‌خواهد بگوید دین آسان است. دین سهل است. دین برای همه امکان‌پذیر است. دین فقط موکول به آن نیست که کسی که بتواند حج برود. دین در همین خانه خود انسان امکان‌پذیر است که رشدش چی بشود. انسان به رشدش برسد. یک کسی که امکان تمکن رفتن به آنجا را ندارد همین جا هم امکان‌پذیر است.

بعد می‌فرماید که: روا انا من طاف بالبیت سبع اشوات نه روایت نقل شده که طواف هفت شوت است هفت دور است این کسی که طواف می‌کند به بیت هفت دور را کتب الله لهو صفته الاء حسنه شش هزار حسنه بر او نوشته می‌شود شش هزار صیعه از او پاک می‌شود شش هزار درجه برای او قرار داده می‌شود و قضاء حاجت المومن افضل من طواف و طواف حتی اد عشر قضای حاجت یک مؤمن از طوافی که طواف خودش چند شوت بود، هفت تا بود هر هفت تایش ببین چقدر آثار داشت می‌گوید ده بار طواف را شمرد، هر طوافی خودش هفت دور داشت، دقت می‌کنید و خصوصیت هر شوت را بیان کرده بود آنجا. می‌گوید قضاء حاجت این یعنی حقوق مؤمن از حقوق کعبه بالاتر است یکی از آن‌ها بیانش این است.

قضاء خیلی این‌ها اگر ما ها راست نمی‌بینیم این‌ها را. باور مان نمی‌شود که راست باشد، می‌گوییم خواستند بگویند قضاء حاجت مؤمن را انجام دهید خوب است حالا کعبه را هم اینجا خلاصه در حق ما که بگوییم این از او بالاتر است غلو خواسته بکند نعوذ بالله امام یعنی این‌ها را واقع نمی‌بینیم.

این هم یک روایت شریف که حتی اد عشر ده بار طواف طواف طواف از این بالاتر است این روایت شریف. در یک روایت شریف دیگر مفضل می‌گوید خدمت امام صادق (علیه‌السلام) وارد شدم فقال لی یعنی از عراق آمده بود به مدینه به خدمت حضرت رسیده بود فقال لی سؤال کرد حضرت از من من سحبک در سفر با کی همسفر بودی در این سفری که آمدی فقل لرجل لاخوانی یک برادر مؤمنی بود قال فمافعل الان کجا است چرا با تو نیست. فقلت دخل علی المدینه لم عرف مکانه دیگر خداحافظی کردیم جدا شدیم رسیدیم به مدینه من آمدم دنبال کارم آن هم رفت دنبال کارش منذ دخل المدینه لم عرف مکانه و قال لی اما علمت نمی‌دانی أن من سحب مومنا اربعین خطوه چهل قدم با هم همراه شده باشند سؤاله الله عنه یوم القیامه حق ایجاد می‌کند ما ده روز می‌آییم می‌نشینیم اینجا کنار هم دیگر بعد دوباره مراسم دیگر و واقع دیگر درست است؟ این‌ها حق ایجاد می‌کند.

باید نسبت به هم حساس‌تر بشویم. پیوند هایمان محکم تر بشود. صرف آمدن و رفتن نیست. اساس نشستن و این جلسات برای ارتباط و اتصال و وحدت بین مومنان است این جلسات می‌خواهد ایجاد وحدت کند حالا به هر طوری که اماکن پذیر است خود دیدن همدیگر چهره‌ها برای هم آشنا بودن یک نحوی از وحدت است اما فقط تنها این نیست. از هم حال و حتی دارد که از احوال و اسم هم بپرسید همین مَحبت است این احوال و اسم همدیگر را پرسیدن و خبردار بودن نزدیک می‌کند انسان‌ها را به همدیگر. لذا در قیامت یکی از مواقفی که عبور می‌کند انسان گرفتار است، آنجا ازش سؤال می‌کنند که تو آیا آشنای مؤمنی داری با کسی که مؤمن باشد آشنا هستی. می‌گوید آن آشنایی هم برای شفاعتش اثر دارد می‌گوید آیا اسم مؤمنی را می‌دانی همین هم در شفاعتش اثر دارد. همسایه‌ای مؤمنی داشتی. آیا در به مؤمن یک لیوان آب  دادی در هر جایی به هر دلیلی لبخندی بر مؤمنی ایجاد کردی ببینید همه این‌ها اثر دارد. عالم یک عالم عظیمی است که مثقال ذره در آن حساب دارد.

هیچ چیزی‌اش بی حساب و کتاب نیست آن وقت تغییر در عالم ایجاد می‌کند اگر این‌ها باور بشود برای ما در حقوق اخوت که باید این‌جور مراقب باشیم قطعاً رابطه هایمان غیر از این می‌شود. من روایات را همه را می‌بینم اما خلاصه دلم وقت چون نیست دلم هم نمی‌آید اما مجبورم بعضی‌هایشان را عبور کنم.

در روایت دیگری می‌فرماید علی بن جعفر می‌گوید قال سمعت ابالحسن (علیه‌السلام) علی بن جعفری که در قم در گلزار شهدای آنجا چهار مردان دفن است که علی بن جعفر پسر امام صادق (علیه‌السلام) است البته جای دیگری هم هست نقل شده اما بالاخره مشهور اینجاست علی بن جعفر راوی بزرگی بوده پسر امام صادق (علیه‌السلام) و برادر امام کاظم (علیه‌السلام) است سمعت از برادرم شنیدم از امام کاظم (علیه‌السلام) شنیدم که یقول من عطا اخو المومن فی حاجت اگر یک براد مؤمنی در یک حاجتی سراغ کسی آمد و ان‌ماهی رحمت الیالله عزوجل ساحقه این رحمت و پیک ویژه خداست برای او یعنی خدا مستقیم دارد رحمت خاص خودش را فرستاده و أن قبل ذلک اگر او را پذیرفت با او خود برخورد کرد حتی اگر نمی‌تواند حاجتش را برطرف کند در همین روایت دارد با یک خوشی با یک وجه روی حسن با او برخورد کرد نه اوقاتش تلخ شد این هم آمد روزمان را امروز خراب کرد و رفت حالمان را گرفت و رفت اگر فان قبل ذلک فقد وصل بولایتنا اگر قبولش کردی وصل کردی او را به ولایت ما در نسخه دیگری دارد که این سبب شدی ولایت ما توسعه پیدا کند یعنی با رفع حاجت توسعه ولایت امام را ایجاد کردیم رابطه‌ها را ایجاد کردیم سبب توسعه ولایت یعنی من واسطه می‌شویم برای اینکه امام ولایتش نسبت به افراد توسعه پیدا کند. پس امام مرا انتخاب کرده نماینده ویژه اش که توسعه بدهم ولایتش را. بگوید تو از طرف من برو توسعه بده. اگر به ما این کار را بگویند چقدر افتخار می‌کنیم به ما بگویند برو از طرف من این کار را انجام بده امام بگوید تو از طرف من برو این کار را انجام بده چقدر خوشحال می‌شویم روایت صریح است. و أن رد هو وصل بولایته و هو موصول و ولایت ما هم موصل است به ولایت الله یعنی وصل کردی به ولایت الهی که ولایت مؤمن ولایت امام ولایت خدا این سه در طول هم است. ولایت مؤمن ولایت معصوم ولی الهی ولایت خدا این سه در طول هم است. و أن رد أن حاجت و هو یقدر علی قضاءها اگر از حاجتش ردش کرد و می‌توانست انجام دهد صلت الله علیه شجار من نار خدا گزنده ای از آتش برای او قرار می‌دهد ینشهه فی قبره الی یوم القیامه تو آزاردی دل ولی من را که این محتاج بود تا یوم قیامت در قبر در برزخ موذب است ممکن است در قیامت می‌فرماید ینهشه فی قبره الی یوم القیامه مغفوره لعو معذب حالا در قیامت ممکن است مورد مغفرت قرار گیرد ممکن است هم موذب باشد اما در برزخ در عذاب است و أن اذر طالب اگر آن کسی که رجوع کرده بود به این وقتی عذر الکی آورد ولی می‌توانست ولی عذر الکی آورد می‌گوید اگر او قبول کرد عذر این را آدم سلیمی بود سوء ظن نداشت به این او گفت من نمی‌توانم او هم گفت باشد حق دارید سخت است می‌گوید اگر عذر طالب طالب عذر این را پذیرفت آن محتاج کان اسبح حاله این دیگر حال آن کسی که این حال را انجام نداده شدید تر می‌شود چون رجوع کننده رجوع کننده چیزی بوده آدم بسیط ساده‌ای بوده و این بسیط بودن حق را بیشتر می‌کند حتی حق داد به اینکه تو نمی‌توانی حق داد به او. آدم خوشحال نشود بگوید خب این راضی رفت از من بدش نیامد. می‌گوید نه اگر بدش نیامد و رفت حال تو که می توانستی و نکردی بدتر می‌شود و سمعت یقول من قصد علیه رجل من اخوان مستجیر فی بعض احواله فلم یجره بعد ان‌یقدر علیه اگر کسی رفت پیش کسی کاری داشت حالا گاهی این کار پول هم نیست گاهی ممکن است یک وساطت باشد یک رو زدن باشد یک در حقیقت گوش کردن باشد. اگر نه این قبول نکرد فلم یجره به او در حقیقت پناه نداد بعد از ان یقدر علیه فقطع ولایت الله تبارک و تعالی رابطه خودش را با خدا قطع کرده است فقذ قطع ولایت الله تبارک و تعالی اگر این‌ها راست باشد روایات که همه این روایات همه این روایات روایت صحیح و یا نزدیک به صحیح است کار ما واویلاست با وضعی که داریم.

حالا ببینید باز در وصف مؤمن أن الله عزوجل یقول از این حدیث حدیث قدسی است که دارد که امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند از رسول خدا که جبرئیل به من این را گفت حدثنی جبرئیل. أن الله عزوجل یقول ای مسلماً زارع مسلما هر مسلمانی که به دیدن مسلمان دیگری برود دقت کنید خدا دارد می‌فرماید ولیس ای زارع این نرفته فقط آن مسلمان را ببینید ایای زارع خدا می‌گوید مرا زیارت کرده اگر کسی به زیارت خدا رفته باشد دست خالی بر می‌گردد؟

آدم برود به خانه خدا به زیارت خدا، دست خالی بر می گرداند کریم او را؟ می‌گوید ای ما مسلم زارع مسلماً دو نفر که به دیدار هم می‌روند فلیس ایاه زارع ایای زارع و ثواب علیه أن جنه اقل ثوابش بهشت را برایش قرار می‌دهم. این چقدر رفت و آمد های ما را ممکن کند چقدر باید رفت و آمد هایمان در راه ایمان بیشتر شود چقدر باید کدورت‌ها بیشتر شود چقدر تحلمان بیشتر شود نسبت به هم می‌گویند ۴ نفر رفیق بودند در خانه نشسته بودند بگو بخند داشتند چهارمی آمد دم در در زد خادم این کسی که خانه مال او بود از این سه نفر رفت دم در به او گفت که این‌ها نیستند. بعد آمد تو گفتن چی شد کی بود گفت فلانی بود گفتیم نیستید. این‌ها هم چیزی نگفتند. توبیخش نکردند چرا این را گفتی با اینکه چهار رفیق بودند با هم کمی وضع او از جهت مالی ضعیف‌تر بود مثل اینکه بیاید توی جلسه این‌ها جلسه این‌ها برایشان کمی کلاسش می آمده پایین می‌گوید این فردای اون روز این‌ها با هم رفت و آمد داشتند فردای آن روز این‌ها داشتند با هم قدم می‌زدند دیدند عجب یک ابری آمد بالای سرشان خیلی خوشحال که در این گرما ابری آمده طولی نکشید که این ابر مثل یک حیوان هجوم کرد آتش شد و این سه تا را در حقیقت خورد. این شخص خیلی ترسید.

آمد پیش نبی زمان او عرض کرد آقا این‌جوری شد من گفت این مربوط به بی‌اعتنایی بود که به تو کردند. بی‌اعتنایی به تو کردند خدا غضبش گرفت. رفیق بودید با هم دیگر. چرا آن خادم گفتش که نیست به این‌ها نگفتند چرا گفتی نیست. توبیخش نکردند. خودشان هم نگفته بودند خادمش گفته بود اما توبیخش نکردند که چرا نگفتی نیست در بعضی روایات دارد که اگر مؤمن وقتی در خانه دیگری می‌رود یا جایی رجوع می‌کند که مؤمن دیگر هست حاجب بگذارد مانع بگذارد بعد وقتی در روز قیامت می‌شود هر چی می‌خواهد رحمت حق را می‌بیند حاجب دارد مانع دارد. آن حجاب ها نمی‌گذارد رحمت حق می‌گوید همان‌طور که تو در دنیا حاجب گذاشتی مانع گذاشتی تا دیگری به تو برسد اینجا هم مانع را خودت ایجاد کردی دسته گل خودت است وگرنه خدا که حاجب ندارد أن الله انحجب منتهی غیر از حجاب محجوب آن حجاب خودتان هستید. ببینید ما چه‌جوری می‌خواهیم باشیم خدا با ما رفتار کند ببینیم خدا می‌خواهد چطور با ما رفتار کند ببینیم امام زمان می‌خواهیم چطوری با من رفتار کند چطوری ما را بخرد می‌گوید با مؤمن همین‌جور باش اگر می‌خواهی خدا تو را بخرد نبیند سختی‌ها و بدی هایت و خوبی‌هایت را ببینید رحمتش را فقط برای تو قرار بدهد رحمتت را برای مومنان تا ظرفیت پیدا کنی که رحمت خدا را بپذیری تا ظرفیت پیدا کنی که رحمت ولی الهی را قبول کنی.

ما از این طرف مانع ایجاد می‌کنیم خدا رحمت کند علامه طباطبایی را ایشان یک ضمن یک آیه می‌فرماید که خیلی جالب است می‌فرماید گاهی انسان لعن می‌کند ظالمی را. ظالمی را لعن می‌کند. می‌گوید بترسید از اینکه اگر ظالمی را لعن می‌کنید خودتان را لعن نکرده باشید. چون وقتی می‌گوییم خدایا این ظالم است و اون ظالم ملعون است و لذا او را مورد لعن خودت قرار بده بعد خدایا این ظالم است پس کل ظالم ملعون هست اگر ما هم ظلم کرده باشیم، خودمان مقدمه ایجد کرده‌ایم که هر ظالمی ملعون است و این هم ظالم است پس این را مورد لعن قرار بده خودمان هم داخل می‌شویم در آن نمی‌گوییم که ظالم را نباید لعن کرد ظالم را باید لعن کرد اما باید مراقب باشیم خودمان ظلم نکرده باشیم. نمی‌شود من هر کاری خواستم بکنم، اما جیغ و هوارم بلند باشد نسبت به کارهایی دیگران کردند. می‌گوید آنجا ناله و نفرین که می‌کنی اول به خودت می‌رسد که این کار ها را به دیگران کردی بعد به دیگرانی که این کارها را کردند می‌رسد این‌ها همه قواعد الهی است سنن الهی است روایت ماست. سنن الهی ماست.  راست است. اگر در جامعه‌ای این قوانین کجای عالم این‌جور قاعده دارند این‌جور حقایق پیچیده دقیق دارند این‌جور در جزئیات و ظرايف وقت نیست من این را بگویم حیف است نگویم خیلی زیباست می‌فرماید حسین بن عبالا یکی از یاران امام صادق (علیه‌السلام) است از عراق که حرکت می‌کنند که بیایند مکه وقتی حضرت می‌آید برای حج این‌ها هم خدمت حضرت برسند در راه هر منزلی یک گوسفند قربانی می‌کند همه را مهمان می‌کند اهل کاروان را. خب کار خوبی است یا کار بد؟

کار خوبی است مال و ثروتش را خرج مومنان می‌کند در سفر حج برای دیدن امام خیلی عالی است می‌گوید رسیدم خدمت امام تا رسیدم خدمت امام امام فرمود اوتزل مؤمنین یا حسین مؤمنین را خار می‌کنی؟ عرض کردم آقا جان من چه کرده‌ام. غیر از خدمت چه کرده‌ام؟ حضرت می‌فرماید تو این کاروانی که شما بودی چند نفر دیگر هم بودند آن‌ها هم برای مردم مرجعیت داشتند. یعنی مردم در کارهایشان در شهرشان به این‌ها رجوع می‌کردند اما این‌ها نمی توانستند چلو کباب بدهند. این‌ها چلو خورشت می توانستند بدهند. وقتی تو هر دفعه چلو کباب دادی دیگر کسی سراغ آن‌ها نمی‌رود مرجعیت آن‌ها از دست رفت تو با کار با کارت خدمتت پول دادنت خرج کردنت، کار خطا کردی. آن هم امام بفرماید اوتزل ذلیل می‌کنی مومنان را. چقدر ظرافت در کار می‌خواهد. چقدر باید آدم حواسش باشد. توی مسیر ولایت که دارد حرکت می‌کند مومنان چطور عزیز باشند در جهات مختلف این در هیئت ها ممکن است در کارها ممکن است یک کاری کنیم یک هیئت دستش می‌رسد می‌تواند آن‌چنان خرج می‌کند همه مشتری‌های هیئت های دیگر را جذب کند آن وقت می‌رویم خدمت امام هم می‌گوییم به‌به به بعد امام می‌گوید اوتذل مؤمنین مرجعیت ما را از دست دادید باید چقدر ظرافت باشد چقدر دقت می‌خواهد این نگاه امام وقتی جلو دار آدم باشد حرکت انسان آن‌قدر زیبا و لطیف می‌شود لذا ولایت معصوم در ولایت بین مؤمنین است. ارتباط با مؤمنان اوج رابطه با ولی را ایجاد می‌کند. و رابطه با ولی رابطه با خداست. دنبال رابطه با خداییم از طریق ولی و از طریق ولی نزدیک‌ترین راهش ولایت بین مؤمنین است.

خب امروز شب ششم ماه محرم است. و متعلق است به قاسم بن الحسن شب عاشورا که امام حسین (علیه‌السلام) اجازه دادند که همه بروند. بیعتش را برداشتند برق ها را هم خاموش کردند. آن‌ها که باید می‌رفتند رفتند. بقیه که ماندند حضرت فرمود مژده باد شما را که همه تان شهید خواهید شد. آنجا دارد که قاسم ابن الحسن (علیه‌السلام) آخر مجلس نشسته بود چون نوجوانی بود. روی دو پا نشسته بود حتی تا بتواند ببینید. رو کرد به امام حسین (علیه‌السلام) عرض کرد عمو جان من هم فی یقتل هستم یا نیستم شما فرمودید همه به شهادت می‌رسند شامل من هم می‌شود یا نمی‌شود حضرت فرمودند کیف الموت.

موت برای تو چه مزه ای دارد اهلی من العسل. اهلی شیرین‌تر از عسل. حضرت می‌فرماید بله شامل تو هم می‌شود بعداً تبلو ولا ان‌عظیما اما تو به یک بلای عظیمی مبتلا می‌شوی می‌گوید صبح روز عاشورا بعد از علی اکبر و این‌ها قاسم بن الحسن آمد حضرت اجازه نمی داد طول کشید. به دست و پای حضرت افتاد اجازه نمی  داد حضرت تا اینکه آخر وقتی اجازه را خواست بگیرد حضرت سریع نفرمود برو میدان بهش گفت بیا خداحافظی کنیم با همین بیان اجازه میدان را داد همدیگر را در آغوش گرفتند می‌گوید این‌قدر گریه کردند هر دو از حال رفتند می‌گوید وقتی قاسم سوار مرکب شد، نه جوشن و ذره‌ای به اندازه تن او بود یک نوجوانی بود که هنوز به آن کمال بدنی نرسیدن بود نه کلاه خودی برای او مهیا بود. می‌گوید حتی پوتینی که برای جنگ می پوشیدند به پا نداشت آن راوی می‌گوید من حتی یادم نمی‌رود بند کفش پایش که طرف چپش بود بندش هم باز بود که این روی اما کنهو فلقت القمر مثل یک ماه درخشان این نوجوان وارد میدان شد می‌گویند امام حسین (علیه‌السلام) خیلی نگران بود ندیده بودیم دستش به این افسار اسب همین‌طور آمده حرکت می‌کرد این ور و آن ور مثل اینکه منتظر بود تا صدای قاسم بن الحسن آمد که عمو جان امام آن‌چنان بر اسب سوار شدند و به سمت میدان دویست نفر دور قاسم بن الحسن را گرفته بودند یک نفر هم پیاده شده بود که سر قاسم را جدا کند می‌گویند تا دیدند امام می‌آید آن‌چنان این ۲۰۰ اسب غبار کردند آنجا را برای فرارشان که وقتی که یک قدری آنجا آرام‌تر شد دیدند سر قاسم بر بالین بر دامن امام است. پاها را جمع می‌کند باز می‌کند پهن می‌کند اما این اندام کشیده شده تر از آن اندامی بود که قبلش به جنگ رفته بود. صل الله علیک یا ابا عبداله صل الله علیک یا ابا عبداله

صل علی محمد و آل محمد و عجل بحثی که در محضر دوستان بودیم قبل از اینکه وارد موضوع بشیم یک نکته‌ای را در مورد مجالس اهل بیت عرض می‌کردیم از جمله دیروز عرض کردیم که حقیقت زیارت تو تمام مراتب زیارت از زیارت حضوری حضرت مشهد حضرت و مزار حضرت و همچنین از زیارت در مجالس حضرات و حتی. سلام بر حضرات در هرجا که هستش عنوان زیارت محسوب می‌شود و روایاتی که در رابطه با ثواب زائرین امام حسین علیه السلام ذکر شده شامل می‌شود البته مراتب دارد یعنی کسی که سلامی رو در دوردست با همان مقدار زحمت و به اصطلاح صرف توان به کار میگیره تا کسی که می‌کوبه هزینه میکند تا کربلا می‌رود سختی های اونجا رو و تمام آنها را البته متفاوت است. اما همه اینها زیارت محسوب می‌شود و لذا از دست ندیم خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت رو ایشون می‌فرمودند گاهی ما مثلاً این دعا مربوط به مسجد سهله است همین مثالو می‌زد مربوط به مسجد سهله است یا دعا مربوط مثلاً به شب جمعه است ما یه وقت دیگری حال داریم ما میگیم خوب این دعا مال شب جمعه است و اون مال مسجد سهله است و من الان مسجد سهله نیستم نمیخونی میگه این محرومیت اختیاریه اونجا نتیجه کاملشه. ولی هر وقت دیدید دعای مسجد سهله رو حال دارید نماز امام زمان رو حال دارید دعای شب جمعه رو حال دارید هر وقت حتی دوشنبه است عیب نداره این خوندنش کمال هست نتیجه بخش هست منتها اون کمال عالیش مربوط به چی هستش به اون زمان خاص است این نکته رو باید حواسمون اگر باشه محروم نمی‌کنیم خودمون رو میبینیم میتونیم صبح بلند شیم یه سلام بدیم ابتدا به امام حسین علیه السلام بعد از هر نمازمون می‌تونیم یه سلام بدیم به حضرت دائم الزیاره میشیم اینجوری. اون موقع اگر یه موقعیم توفیق زیارت خود حرم حضرت رو هم داشتیم اونم نور علی نوره من یه مثالی هم بزنم خدمتتون برای اینکه خیلی زیباتر بشه خیلی جالبه این را امام نقل کردند از مرحوم سید رضی حضرت آیت الله بهجت از امام نقل میکرد سلسله سند آقای بهجت از امام نقل میکرد و امام رو آقای بهجت میگفت امام از سید رضی نقل مستقیم نقل میکند که حرم امیرالمومنین بوده کسی اونجا تو حرم. مشغول زیارت عاشورا بوده در حرم امیرالمومنین در حرم امیرالمومنین در نجف مشغول زیارت عاشورا بوده بعد این شخص نزدیک میشد به این وقتی نزدیک میشه به اینکه داره زیارت عاشورا می‌خونه تو حرم امام حسینه حقیقتاً تو حرم امام حسینه دوباره میومده عقب میره تو حرم امیرالمومنینه سه بار نزدیک شده به این شخصی که زیارت عاشورا می‌خونده حقیقتا تو حرم امام حسین علیه السلام است میومد تو حرم امیرالمومنین علیه السلام. یعنی حال اون شخصی که داشت زیارت میکرد آن چنان محو بود و غرق زیارت بود که نه فقط خودش زائر امام حسین بود در همونجا بلکه اطرافش رو هم شعاعی از اطرافش رو هم حرم امام حسین کرده بود یعنی اگر کسی خانه اش محل سلام باشد محل روضه خانگی باشد بعد از آب خوردنش سلام بده با توجه آدم سلام گاهی میده ها اما حواسش عادی شده اما سلام با توجه بهتره ها اما این سلام با توجه. اینا اون محیط رو تطهیر میکنه نه فقط جان انسان رو تطهیر میکند محیط اطراف را مشکلاتی که تو خونه هم هست را برطرف می‌کند یعنی برای رفع مشکلات درون خانه هم آمدن امام حسین علیه السلام تو اون محیط چون حضرت با سلام ما جواب میدن و جوابشون حضوره ارتباط لذا از دست ندیم که عادت کنیم خودمون خانواده هامون این سلامی رو که به اهل بیت بعد از نمازها مقید باشیم بدیم واقعا اونها را دعوت کردیم یه کار ساده شدنیه هم خودمان طاهر میشویم. هم خانه را طاهر می‌کنیم هم دیگران را که در کنار ما زندگی می‌کنند براشون مشکلاتشون رو کمتر می‌کنیم و طهارت برای اونها هم زمینه طهارت ایجاد می‌کنیم خب اگر این رو یاد گرفتیم و قرار شد انشالله بیشتر انجام بدیم یه صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد خب دیروز موضوع بحث که این چند روز داشتیم این مسئله بود که راه نزدیک به سوی ولایت ولی الهی که ولی الهی تنها راه به سوی خداست. راه نزدیک به سوی ولی الهی چیست که از اون طریق به سوی خدا بریم نزدیک‌ترین راه سریع‌ترین راه در دسترس‌ترین راه چیه که یک کار شدنی باشد ما سه چهار روزه داریم روی این بحث می‌کنیم نزدیک‌ترین سریع‌ترین دم دست ترین و راحت‌ترین کار محبت بین مومنین است اخوت بین مومنین است. که ارتباط بین مومنین ولایتی را محقق می‌کند که این ولایت نازله ولایت ولی الهیه نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین حقیقتی است که انسان رو به ولایت ولی الهی می‌رساند و ولایت ولی الهی به ولایت الهی می‌رساند این راه نزدیک البته در عین اینکه خیلی در دسترس است امکان پذیر است دائما هر لحظه شب و روز شدنی نیست اما خطراتی هم دارد به همین نسبتی که دم دست است چون دم دست است و راحت است. کدورت و تصرف شیطان هم امکان‌پذیر است یعنی شیطان هم تو این راه دخالتش خیلی زیاده راحت از دست نمیده به همون نسبتی که هر چیزی رسانند دست به سوی خدا به همون نسبت شیطان چیکار میکنه دنبال به هم زدنش هستش هر توانی که قوی‌تر باشد شیطان دنبال تصرف اونه اگر میبینید تو این راه کدورت ها دلخوری ها از هم در حقیقت ناراحت شدن ها رو هم خیلی قرار داده یعنی بعد نابه چی میشه. انسان‌ها از هم ناراحت میشن حالا زن و شوهره پدر و مادر از فرزندند از خلاصه بچه از پدر و مادر است دوستان از همدیگه هستند تو ارتباطات فامیلی همسایگی هر چیزی ماشینش یه ذره اینور اونور گذاشته همسایه دلخور میشه این نگاه البته هرکی باید رعایت بکنه این حقوق همسایگی جزو یک حالا یه دفعه انشالله باید اگر عمری بود فرصتی بود یه وقت راجع به حقوق همسایگی و اون که چقدر کمال به دنبالش میاد رعایتش صحبت بکنیم تمام اینها راه های کماله یعنی خدا یه کاری کرده. هر چیزی روی بهانه برای رسیدن به خودش قرار داد خب داشتم اینو عرض می‌کردم شیطان اگر یه چیزی دم دست باشد اینکه راحت باشد اینکه امکان پذیر باشد تو هر لحظه‌ای از همین سوء استفاده میکند چیکار میکنه اگر یه چیزی دم دست بود خب راه ارتباطات زیاد میشه حرف و حدیث با هم بیشتر زده میشه یه جاشو پررنگ میکنه تا از هم ناراحت شن ۱۰۰ تا حرف با هم زدن. یه گوشش رو تو این ۱۰۰ تا یه دفعه می‌بینی این حساس میشه به اون یه گوشه‌ای ۹۹ تاش خوب بوده یه ذره حالا ممکنه یکیش یه چی داشته باشه اون لطافت نداشته باشه همین رابطه‌ها رو به هم میزنه لذا به هم خوردن رابطه هم به همین نسبت خطرناک همونجوری که رابطه رساننده است به هم خوردن رابطه هم چی هستش از ولایت ولی الهی خارج کننده است یعنی دو طرف داره اینورش ساده است اونورش هم ساده و زود پیش میاد حالا بذارید بعضی از روایت هاشو هم من. آوردم انشالله ببینیم که چقدر می‌فرماید که من روا در روایتی از امام صادق علیه السلام مفضل ابن عمر میگه من روا علی مومن روایت یورید بها شینه و ودم مروته لیسقط من الناس اخرج الله من ولایت الا ولایت شیطان اگر کسی یه حرفی بزنه علیه مومنی روا علی مومن روایت یه حرفی را نسبت بده بهش. که این چیکار میخواد بکنه که این نسبت عیب گذاشته باشه به عنوان فقط یه خوابگاهی بود اینا مال فارغ التحصیل تحصیلات تکمیلی بود فوق لیسانس به بالا بودن خوب اینها خانم ها که اونجا ازدواج نکرده بودند تو این خوابگاه قسمت خانم هایی که اینجا بودند هر کسی میخواست برای ازدواج یکی از اینها تحقیق بکند مردی اومده از اونا یه جوری میکردن که چون همشون ازدواج نکرده بودند یکی بره چی میشه. اون یکی انگار تخته شدن نرفتن دیگه بعد جوری به اینکه می‌رفت تحقیق حرف میزدند من دیدم هرکی تحقیق میره اون خوابگاه بعد چند وقت دیگه دنبال این چیزو ازدواج دانشجوها رو نمی‌گرفتند بالاخره بعد یکی از اینا بود اونجا مسئله گفت اینا سختشونه کسی از اینجا بره اگه بره بقیه وقتی یه جوری جواب میدن بالاخره همکلاسیاشن دیگه یه جوری جواب میدن که این جواب طرفو پشیمان بکنه نیاد دنبالشو بگیره اینم جزوه ها من روا علی مومن. که یوریدو در حقیقت چی یریدو شینه بله علی مومن روایت مختلف اومده تو محل برای خواستگاری کسی داره تحقیق میکند آدم قشنگ جواب نده نمیگم عیبا را نگید اما اگه ۱۰ تا حسن بگه عیبم یه جوری بگه که گفته در عین حال خیلی هم پررنگ نکرده دیگه به حدی که لازم است نه بیشتر به حدی که لازم است نه بیشتر درسته بعد می فرماید. چشم مردم بندازش حالا این از چشم مردم افتادن گاهی برای ازدواج گاهی برای سرمایه گذاریه گاهی برای کار دیگری اون شخصی که این کارو کرده اخرجه الله من ولایت خدا این رو از ولایت خودش خارج میکنه یه دفعه از ولایت الهی خارج یعنی از ولایت الهی خارج یعنی دیگه خدا نظر لطفی به او ندارد رهاش میکنه اخرجه الی ولایت شیطان یه دفعه از ولایت الهی تحت ولایت شیطان بعد عجیبیش اینه. شیطان میگه این انقدر پلیده منم اینو نمی‌خوام یعنی از شیطانم پست فلا یقبله الشیطان شیطان هم نمی پذیرش اینا خیلی روایت بحار جلد ۷۲ صفحه ۱۶۹ یه نکته دیگری رو که براتون عرض بکنم این است اگر مبتلا به قهر شدی کسی تو ارتباط مومنین اینا رو باید حدود رابطه را از اون همه کمالات بشناسیم دیگه ببینید در روایت می فرماید پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید که ای ما مسلمین. دو تا مسلمی که تهاجرا قهر کنند با هم حاجرا یعنی قهر کردن سه روز قهرشون طول بکشه لا یستلحا صلح نکنند الا کانا اگر اینجوری شد این دوتا خارجین من الاسلام اینا تهدیدها پیغمبر ولم یکن بینهما ولایت بین این دوتا دیگه ولایتی نیست وقتی بین این دوتا ولایت نبود ولایت معصوم هم وقتی بین مومنین ولایت نباشه ولایت معصوم نیست ولم کن بینهما ولایت. اما کلام اخیه هر کدام زودتر سبقت گرفتن آشتی بکنند حرف زدن کان الصابق الی الجنه یوم الحساب این زودتر از بقیه وارد بهشت میشود یعنی چون میدونی چرا زودتر وارد بهشت میشه چون آدم هضم نفس داره میکنه خودشو داره چیکار میکنه به ظاهر کوچیک داره میکنه دیگه داره اون منیتش رو کم میکنه دیگه بهشت کسی وارد نمیشه کسی که اینجا اقدام به آشتی کرد داره چیکار میکنه منیتش را خرد میکند. حتی اگر به خصوص اونجایی که به خودش حق میده که من چی بودم من خلاصه مظلوم بودم مقصر اون بوده که همه همینو میگن دیگه هر طرف قهر میگه من من به اصطلاح درسته اون مقصره میگه اگه این کارو کرد چون خودشو داره منیتشو خورد می‌کنه تا بره برای آشتی رو بزنه برای آشتی اون میگه این داره منت کشی میکنه میگه عیب نداره خدا گفته من میام درسته میگه این منیتش که خورد و شد این خودش سبقت بهشته چون بهشت جای به اصطلاح منیت نیست. پس اینا داره ما رو تربیت میکنه دیگه یعنی داره ما رو آماده میکنه قهر اگر شد قهر منیته قهر منیته بهشت ندارد اعمال قبول نمی‌شود آشتی اگر شد اقدام کرد کسی که برای آشتی او سبقت به بهشت دارد حالا این دست روایات خیلی زیاد هم هستش که یه روایت دیگه می فرماید من حجر اخاه فوق ثلاثن اگر کسی بیش از سه روز قهر بودن فهوه فی الناره این خودش یه آتیشه قهر خودش یه آتیشه غیر از اینکه وعده به آتیش هم هست. خود قهر بودن که آدم قهر میشه با کسی این یه آتیشه تو درون منتها گاهی حواسم به آتیشه هست که داره می‌سوزاند گاهی هم حواسم نیست ولی داره می‌سوزاند آشتی کردن بهشت است اون حال میگه لذا در بهشت در هیچ قله تاثیری کینه در بهشت نیست کسی که اینجا کینه داشته باشد بهشتی نیست قهر از مصادیق چیه کینه است دیگه قهر از مصادیقی است کسی که اینجا کینه داشته باشه بهشتی نیست کسی که کینه رو تونست بذاره کنار آماده شده برای بهشت لذا می فرماید در آتش از همین الان چون تو بهشت نیست. بین بهشت و جهنم جای دیگه نداریم یا انسان بهشتیه یا جهنمی اهل کینه تو بهشت نیستند اهل بهشت نیستند چون جای قهر و کینه تو بهشت نیست کسی که ریشه قهر و کینه تو وجودش باشه بهشتی نیست وقتی بهشتی نبود کجا میشه جاش حالا البته جهنم مراتب داره یکی اون در حقیقت دشمنه دشمنه دشمنه یکی هم خلاصه کینه‌ایه کسی که کینه‌ای هستش بعد می فرماید اگر سه روز گذشت سبقت بگیرین اگه دیدینش. بهش سلام بکنه من یه همسایه‌ای بود یه دفعه از ما ناراحت شده بود من چند بارم گفتم با یه حرفی رو کسی ازش از ما نقل کرد میخواست طبقه چهارم خونشو بسازه به من گفت شما راضی گفتم اگه از من بپرسید نظر منو بخوای میگم چون تو این خونه شهرداری سه طبقه اجازه داده طبقه چهارم باید یواشکی هم بسازی ما مانعت نمیشیم اما خونه های جلو رو کور میکنه دیگه همین مقدار که شما مایلید میگیم نه اما هیچی هم نمیگیم این خلاصه از همین حرف که یکی دیگه هم یه جور دیگه براش ناراحت شد بعد خلاصه من سلام بهش. نبینمش که اینم بنده خدا اینجوری ولی پیغامی بهش سلام می‌دادم ایام عیدی که میشد تبریک می‌گفتم به یه بهانه‌ای خلاصه دیگه الحمدالله یه موقعی خلاصه میخواستیم میخواست من میخواستم برم حج از فرودگاه گفتم ببین هنوز اون کدورت دل تو هست هنوز ناراحتی هست من دارم میرم حج اگر خلاصه بمونه تو دل برام سخته یه کسی است از من خلاصه هرچی ناز کشیدیم بالاخره گفت عیبی نداره. تا اینکه خدا رحمتش کنه دو سه سال پیش مریض شد بیمارستان خیلی هم مریضی سختی کشید و از دنیا رفت ولی من قبلش الحمدالله تونستم اون به اصطلاح ببینمش خودش تلفن زد خودش گفتش که من اگر یه موقعی چیزی بوده منو حلال کنید مریضیم بد مریضی و دیگه معلوم نیست بمونه آدم یه دفعه تموم شه میره کینه ها نبات بمونه باید کینه‌ها رو از دلمون چیکار بکنیم برگردیم ببینیم اگر تو عمرمون کسی کینه به دلمون مونده درسته دنبال این باشیم راهی پیدا کنیم که حل بشه اگر تونستیم خودمونو بزرگ خودمون. درسته اما نذاریم طول بکشه بعضیا کینه‌ای وقتی میرن تو غرب دیگه چی هستند این خدا به داد برسه که تا این بخواد از قهر خارج بشه این نگاه خب اینم یه روایته زیبا حالا بذارید من براتون روایت دارم انشالله اگر خدای سبحان کمک بکنه روایتی که هستش اینقدر اینجا روایات های زیبا دارم دلم میخواد یکی یکی اینا رو براتون بخونم در روایت دیگری داریم که این روایت شریف می فرماید که. این لباس گمونم خوندم که مفضل اومد که به اصطلاح قدم کسی باهاش همراه باشه حق ایجاد می‌کند این روایت می‌فرماید که اینم خوندم براتون الله به شیء خدا عبادت نشده به چیزی. خدا عبادت نشده به چیزی مثل حق ادای حق مومن ادا حق مومن چیه احترام گذاشتن رعایت کردن کینه‌ای نبودن گذشت کردن اگر مشکلی داره اونقدری که می‌توانم کمک کردن نمیگه حالا خودتو بکش برای کمک به او اونم یه مرتبه است اونم برای یه عده خاص است ولی برای عموم مردم میگه نه اونقدری که می‌توانید کمکش کن مشکلش را برطرف کن وقت می فرماید این بالاترین بالاترین عبادت نتیجه اش یعنی چی بالاترین قرب از این ایجاد میشود چون عبادت برای قرعه. عبادت الهی برای غربه میگه بالاترین عبادت این است ما عبیدالله به شیئین افضل من اداء حق المومن هم نتیجه‌اش سریعه هم کار راحته هم خیلی قید و بند ندارد هم بر اساس محبته انسانی که بر اساس محبت ادای حق دیگری رو کرد اثرش این است که وجودش محبتی میشه وجودش وسیع میشه اول اثرش تو وجود خودش ایجاد میشه اون وقت کسی که اینجا محبتی بود میتونه محبت ولی الهی رو بچشه. چون زدن یه وزنه است وقتی یه کسی با آدم قهر می‌کنه یا نه قهر نکرده تو قدرت پیدا می‌کنی میری با محبت به او او را در حقیقت چیکار می‌کنه حقش رو ادا می‌کنی تو داری با همه این کارهات خودتو آماده می‌کنی برای ادراک بالاتر محبت ولی الهی گاهی بعضیا از من سوال می‌کنند که چیکار کنیم که محبت امام تو وجودمون زیاد شه احساس بکنیم امام رو بیشتر دوست داریم انجام میدی بالاترین موثرترینش محبت به دیگران اگر کسی دنبال این است که یاد بگیرد. فهم بکند بیابد و بچشد محبت امام را راه نزدیک نزدیکش این است که به دیگران محبت بکند این زدن یه وزنه‌ایست که آماده می‌کنه برای اون وزن آدم رو سنخش از سنخ همه روایات می‌فرماید سنخ همه اگر کسی با دیگران اینم بهتون بگم هیچ امکان‌پذیر نیست بسته بسته است را اگر کسی با دیگران محبتی نبود امکان ندارد محبت ولی الهی رو داشته باشد اگر هم تضاد به اصطلاح ادعا بکند صرف تظاهر است. چون کسی که وزن ۱۰۰ کیلویی نتونه بزنه ۵۰۰ کیلو رو نمیتونه بزنه نمیشه کسی با زن و بچش با دوستانش با اطرافیانش بد خلق باشد بعد بگه من محب امامم اصلا باور نکنید اصلا باور نکنید راه ندارد با یقین اینو دارم میگم چون این راه اونه این وزنه کمه اون وزنه بالاتره اینه نمی‌شه بدون زدن کسی نمیتونه بالا ببره وزن ۱۰۰ کیلو رو نتونه بالا ببره اصلا امکان پذیر نیست. امکان ندارد حتما باید کسی که ۱۰۰ کیلو رو زده امکان ۲۰۰ امکان تازه دارد نه حتما میزند امکانشو دارد اما اگر کسی وزن ۲۰۰ کیلو رو زد حتما ۱۰۰ کیلویی براش امکان پذیر است و زده و الا امکان پذیر نداره خب اگر این نگاه رو داشته باشیم برای اینکه محبت امام تو وجودمون بیشتر بشود چیکار باید بکنیم اطرافیان مومنان و همکاران و همسایگان و دوستان و فامیل و ارحام و پدر و مادر و زن و فرزند و محبت بیشتر کنیم آیا حد دارد میگه نه. به شرطی که از حدود الهی خارج نشود حد ندارد حد ندارد بله محرم و نامحرم اونا معلومه دیگه بحث ما در اونجایی است که قواعد الهی رعایت می‌شود در این روایتی دارد که می فرماید که رحمة اینا روایات خیلی زیاده شاید دو جلد بحار دو جلد کامل بهار بحث همین محبت های اینجوری است از این سنخ است که ابلق ما از امیر مومنان علیه السلام به رحمت اونی که بهتر از همه رحمت الهی را نازل میکند. نازل کردن با شدت و زیادی جریان پیدا کردن تو دلتم برای همه خیر بخوای نه فقط تو ظاهرت ابراز بکنی یکی ماشین خریده اینقدر خوشحال بشی. ببین یکی خونه خرید اینقدر خوشحال بشی ببینی یکی مستاجره خدایا میشه این خونه‌دار بشه اصلاً نشناسی شما من بدون اینکه این الان مستاجره یکی یعنی واست برات انقدر مهم بشه که برای همه خیر بخوای مبلغو این بالا میدونی چی میشه این نگاه اونوقت از چشم خدا به عالم نگاه آدم بزرگ شده خودش معیار دیدن نیست که بگه به من چه ربطی داره چه نفعی به من میرسه حالا این خونه دار بشه یا نشه چه نفعی برای من داره این غم مردم غم اوست وجودش چقدر بزرگ شده. ببین بعضیا این یه نکته میگم ولی بحث مفصل و عبور می‌کنیم بعضیا خودشون رو می‌بینن در حد بدن فقط بدنشونو خودشون می‌بینند لذا هر چیزی به نفع این بدن بود میگه این غذا لذیذ برای من دوستش دارم چون میخورم دوسش دارم خوشمزه است این لباس تو تن من زیباست دوسش دارم هر چیزی رو برای چی میخواد بدن یعنی خودش رو هم بدن میبینه خودش را چی میبینه بدن بعضی ها از این بزرگترن خودشون رو بدن تنها نمیبینند بچه هاشون هم خودشون میبین. زنش رو هم خودش می‌بینه درسته اینم یه مرتبه از وسعته یه مرتبه دیگر هم هستش که میبینه این شهرشو کشورشم خودش میبینه میبینه اگر برای این کشور یه مشکلی پیش بیاد ناراحت میشه ولی برای کشور دیگری پیش بیاد این ناراحتی اونجوری نداره اگر به کشورش حمله بشه دفاع میکنه درست هم هستش که حب الوطن من الایمان هم هست اون قبلی هم درست هستش اما توقف توش غلطه اینم میبینه که کشور دفاع میکنه اما اگر کسی دیگری بهش ظلم بشه درسته کاری نداره اما اسلام میگه چی من به امور المسلمین مرزش کجاست. اسلام مسلمین اگه گفتید کی اینجوری زیبا آشکار بود حاج قاسم شهید بگه این سنیه این شیعه است او مسیحیه او ایزدیه دیدید که درسته اصلا قلبش آروم نمیشد اگه به یه کسی ظلم میشد جونشو به خطر می انداخت اونا رو نجات بده میتونید این وجود چقدر بزرگ شده درسته تنش رو حاضر بود تکه تکه بشه تنش رو تکه تکه بشه تا اونها از ظلم نجات. روسی خبر خلبان روسی را که نجات دادن دیگه روسیا اصلا مبهوت شدن توی منطقه هواپیمای روسی که ساقط شد اون دوتا خلبانش توی منطقه دست داعش سقوط کردند داعشی دنبالش می‌گشتن روسیه هم هر کاری کردن از هوا بتونن با یک چیز هوایی اینا رو نجات بدن نشد نمیشد حاج قاسم گفت من میرم با نمیدونم ۱۵ نفر چند نفر منطقه اونها رو با خلاصه اون جی پی اس که داشتن که اون خلبان داشتش شکافتن با یه جرتی اصلا روس ها. رفتن اون خلبان را نجات دادن و اصلاً روس‌ها همینجوری آنچنان مرید شده بودند که به خاطر یه نفری که نه مسلمانه نه اینا حاضر شدن چون هم پیمان بودند با هم در این جنگ پاش وایسن که از هم پیمانشون دفاع بکنن سلام علیکم چقدر زیباست این نگاه افق انسان چی بشه اینقدر وسعت پیدا حواسمون باشه که ما تست رحمت الهی رو بیشتر از همیشه نازل بکند اگر رحمت نازل بشه چی میشه. جان این به آب و ظرف اون رحمته یعنی این میتونه چی بشه بشه پیغمبر اکرم رحمت للعالمین رحمت للعالمین هیچ کسی از پر رحمت پیغمبر خارج نیست نمی‌خوایم مثل پیغمبر باشیم چقدر زیباست در روایت دیگری می‌فرماید خدایا من تو زندگی محتاج میشم اما لا تجل فا علیه قلب اگر یه موقع حاجت منو یه فاجری برآورده بکنه یه آدم بدی برآورده بکنه. ناخودآگاه تو دلم نسبت به اون فاجر چی ایجاد می‌شود محبت اللهم لا تجل لفاجرن خدایا قرار نده که حاجت من رو یه آدم بد اجابت بکند لفاجرن علیه یدن بر من در حقیقت یک حقی پیدا بکند که فیحبه قلبی که ناخودآگاه قلبم به سوی او کشیده بشه خب این دستور در جامعه ایمانی یعنی چی. یعنی مومنان تو جامعه ایمانی وظیفه شماست نذارید یکی از اعضای این جامعه از مومنان در جامعه مجبور بشه برای رفع حاجتش بره سراغ دیگران یه کاری بکنید خودتون همه خودکفا از درون حل بشه اگر ما کوتاهی کردیم به طوری که یه کسی از درون جامعه ما رفت از بیرون کمک خواست. مجبور شد مضطر شد از یک در حقیقت نامسلمان کمک خواست و ناخواسته این کمکی رو که او کرد به این قلبش به سوی او مایل شد اون وقت آیا غیر از تقصیری که خود او دارد بقیه مردم مقصر هستند یا نیستند که رفع حاجت این رو نکردند تا این مجبور شد پس ساز و کاری رو در حقوق اخوت تعریف بکنیم که مومنان و مسلمانان دنبال این باشند اگر کسی به مشکل میخورد چیکار بکند. خودشون درونی این کارو بکنن تا وقتی درونی این کارو کردید اثرش چی میشه محبت قلبی این مومن به ایمانش بیشتر میشه یا نمیشه بلکه کاری بکنید داره خط میده به ما که غیر مسلمان‌ها وقتی حاجتمند میشن بیان از مسلمان ها کمک بگیرند به طوری که دلشون به اسلام مایل بشود اینم از اون ببین یه روایت ها چقدر تو خط مشق و برنامه ریزی میتونه چی باشه اصل است. توی خونه این کارو بکنیم توی محله این کارو بکنیم توی مسجد این کارو تو مسجدها هست الحمدالله ولی با این نگاه با این نگاه صندوق درست بکنیم روابط درست بکنیم ارتباطات درست بکنیم پوشش درست بکنیم کار درست بکنیم اونا که دارن بیان بگن آقا من می‌خوام یک سال مثلاً این مقدار پول بزارم بعدشم بهم بدین یک سال پولم اینجا بزارم برای کار قرض الحسنه شما قرض الحسنه بدید بعدشم بهم بدید. عیب نداره نمی‌تونم خلاصه این رو بدم برنگرد می‌تونم ولی بدم یه سال دستتون باشه اونی که در حقیقت می‌تونه اقدامی بکند اون هر کسی اگر من یه جا یه جلسه‌ای بود ببینید اینا ما ظرفیت‌هامون همه تک تک و هیچ کدام کاری ازش نمیاد توی جلسه بود ۱۰ ۱۵ نفر نشسته بودند گفتم بیایم این ده ۱۵ نفر که نشستیم هر کدام بگیم چیکار میتونیم ازمون میاد چه کارایی بعد ببینیم اینا وقتی کنار هم قرار میگیره چه کاری ازش میاد. ظرفیت‌ها فایده نداشت حلقه مفقوده داشت اتصال ایجاد نمی‌شد نمی‌شد این کار را اما وقتی کنار هم جمع شدن گفتیم این ۱۰ ۱۵ نفر بودیم ما این مقدار امکان پذیر شد اگر تعداد یهو بشن هزار نفر ۲۰۰۰ نفر ۱۰ هزار نفر ۱۰۰ هزار نفر هی تصاعدی بشود این حلقه ها چقدر کار ازش میاد به طوری که به فشار نمیاد یه کسی ممکنه یه امکان داشته باشد یک کار روزه زدن انجام بده فقط هزینه هم نداشته باشد یه کسی ممکنه اصلا نیاز داشته باشد نیاز کسی رو با وصل کردن یک کسی. به کار دیگری نیاز او را برطرف بکند در عین حال که نیاز او برطرف می‌شود یه کارم برای این درست شده خیلی کار میاد ولی متاسفانه ما چی هستیم اگر ما روز قیامت پرونده اعمالمون رو ببینند خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت رو باز اینا رو من میگم از آیت الله بهجت تا خلاصه یه قدری ببینیم این کلماتی که ایشون می‌فرماد همش میخواست هدایتگر باشد تا اثر تو دل ما هم بیشتر بزند روز قیامت پرونده اعمال بعضی دستشون بعد میبینه قتل ها تو پرونده خدایا من آزارم تو دنیا به مورچه نرسیده. حواسم بود چطور قتل‌ها بعد اونجا دارد که خطاب میشه بهش تو توی جلسه‌ای بودی یه حرفایی زده شد تو هم ساکت بودی یا خندیدی از این خنده تو یا سکوت تو عده‌ای جواز بعضی کارها را پیدا کرد اون کارها انجام شد نتیجه‌اش قتل‌ها بود تو اون قتل‌هاشه اگر به ما بگن که این مشکلات اقتصادی که الان هست یه عده تحت فشارند اما بعضی ها خیلی تحت فشار اگر ما تو محله هامون. ارتباطاتمونو برقرار کنیم میتونیم بیست سی درصد از این فشارها رو چیکار بکنیم تسکین بدیم وقتی یه موقع این دیگه زودپز را دیدید به یه جایی میرسه اگه اون سوپاپ کار نکنه چی میشه منفجر میشه دیگه درسته اما اگه اون سوپاپ کار بکنه بالاخره این تحمل میکنه تا این گاهی فشار به جایی میرسه اگه اون سوپاپ نبود همین ۲۰ ۳۰ درصدی که ما ازمون میاد نباشه یه دفعه میبینید حتی به خودکشی فکر کنه ممکنه در حقیقت یک کارهای دیگری که نباید فکر کنه. آیا ما تو اون شریک هستیم یا نیستیم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به اصطلاح به دیدار سید به دیدار سید بحرالعلوم رفتند کارهای سید بحر که انجام شد و تمام شد و اینها آخرش گفت سید دیشب سیر خوابیدی و یکی از همسایگان تو گرسنه بود عرض کردم آقا جان من خبر نداشتم گفت دارم توبیخ می‌کنم که چرا خبر نداشتی اگر خبر داشتی و سیر می خوابیدی از جرگه ولایت ما خارج بود دیگه تذکر نمیدادند چرا بی خبری آیا نباید تو وقتی که. فشار شدید می‌شود وظیفه دولت سر جاشه که باید کاراشو انجام بده ارگان‌ها باید انجام بدن نمی‌خوایم بگیم ما به اصطلاح اونا رو نمی‌بینیم سر جاشه اونا اما بر فرضی که اصلا دولت دولت چی مسلمانم نبود فرض مسئله است ما وظیفه چیه مسلمان هستند مومن هستند یا نیستند چه باید بکنیم نباید تشکلات و شکل بگیره همراهی ها توانایی ها زمینه بشود ممکنه شما یه چیز خیلی ناچیزی که اصلا به حسابت هم نمیاد پس شما مصرف بشه. اما این جمع ارتباط یه دفعه می‌بینید کار از این رو به اون رو حیفه که این روایات من هی نگاه می‌کنم ازشون عبور میکنم چون وقت کمه این روایت هم می‌خونم تمام میکنم کافی شریف در کتاب کافی عن ابان بن ابی عبدالله علیه السلام داشتم با امام صادق علیه السلام طواف میکردم ابان ابن تقلب از یاران امام صادق از یاران خیلی خوب امام صادق علیه السلام. یکی از یاران آمد اشاره که اگه میشه بریم از طواف خارج بشیم امام صادق با امام صادق اشاره کرد امام صادق دید کار دارد. پس برو زودتر به سویش دارم طواف میکنم یه عبادت واجب قطع کنم حالا نه توافق قطع کن و ان کانت اگر طواف فریضه باشد واجب باشد. علی المومنه آقا جان اینجور که شما فرمودید معلومه مومن بر مومن خیلی حقوق زیادی داره بفرمایید لا ترد وارد نشو دست شما درد نکنه آقا نمیخواد وارد بشید نمیخواد وارد ولش کن رهاش کن یا. اصرار کرد که آقا جان بگید تو رو خدا به قول ما حالا ما این مسئله بفرمایید فلم ازل علیه هی تکرار کرد از حضرت سوال کرد که بگید فقال بخونم یا نخونم خیلی اصرار کرده اون اگه من شما اصرار نکنید بگم اون وقت بشنوید چی میشه میترسم بخونم باشه خودتون رجوع بکنید نه اون یکی دیگه اون مال معلم بود اون معلم یعنی حضرت حقوق برادری رو میترسید زود بگه و اصلا اینجوری میکرد که حریص هم بشن. که برن دنبالش حالا این در کافی شریفه بعد حالا بزار یه تیکشو بگم که تحریک بشید بقیه‌شو خودتون نمیگم یا بله بسم الله الرحمن الرحیم دست شما درد نکنه سوال می‌کند که یا ابان تقاصمهو شترمالک یه قسمتی از مال تو باید با اون تقسیم بکنیم نظر حضرت داشت یواش یواش این را چیکار میکرد ذره میگفت که نپاشه. یه دفعه به قول ما رم نکنیم خلاصه خودمونو می‌گیم رم نکن آدم یه نگاه کرد حضرت بهم وقتی اینو گفت فرع ما دخلنی دید نه یه چیزیم شده یعنی سخته برام رعا ما دخلنی فقال یا ابان اما تعلم ان الله عزوجل قد ذکرکر الموصرین علی انفسهم دیدی میگه که بعضی چیزها را خودشون نیاز دارند ولیکن. با اینکه خودشون نیاز دارند میدن کجا بوده اینا اون خلاصه جریان یادتون هست یا نه بله هم جریان اون امیرالمومنین علیه السلام و اون اطعام مسکین و یتیم و اسیر و اینها را که ولو کان بهم یا و یثرون علی انفسهم حضرت اینو گفت تا بپذیره یه قسمتی شد اضافه خودش. اضافه شو یه خورده میده دید این سختشه گفت این سختته یه چیزی میگم که اگه اونو بشنوی بعد ببینی که این دیگه خیلی چیز ساده‌ای بوده که فقط ذکر المصرین علی انفسه فداک یعنی به همون مقدار زود تمومش بکنیم که بیشتر نکشه فقال اما اذا انت قاسم تهو اگه قسمتی از مال تو دادی ایثار نکردی تازه ها عیسی مال اونجایی است که اون قسمت دیگر رو که خودت احتیاج داشتی اگه اونو دادی این میشه ایثار. اما اما ایثار نکردی انما انت و هو السوات تازه مساوی بعد تو نصفه دوم دوباره از اون اگه دادی تازه اینجا میشه عیسی تقصیر خودتون بود گفتید بگو ها حالا بقیه دیگه نمیخونم اون هفت حقی که برای گفته او خیلی خطرناک تر از اینه این ابتداش بوده میگه اگر جامعه ای اینجوری شکل. در زمان ظهور داره خیلی جالبه حضرت میگه کی نیاز داره بیاد کسی نمیره یه نفر میره یه نفر میره میگه من حضرت میگه دامنتو بگیر یعنی دیگه حالا به دست دادن نیست داماد می‌ریزن تو دامنش بعد نگاه می‌کنه می‌بینه هیچکی نیومدش خیلی تعجب میکنه مگه میشه یه جا بگن پول میدن کسی نره بعد میبینه خیلی زیباست میبینه صفت حرص تو وجودش آشکار بوده ای و الا بقیه هم اینجور نبوده که چیزی نخوان. اما می‌دونستن کار میکنن زندگی میکنن اینکه گفت کی میخوای بیاد یعنی فرهنگ یه جوری رشد میکنه فرهنگ حرص دیگه نیست ما خیلی از مشکلاتمون مال اینه ثروت اندوزی فرهنگ حرص فرهنگ تجمل فرهنگ بروز تجمل آدم تو خیابون داشتیم ما میومد دیروز یه دفعه دیدم ۱۰ تا ۱۵ تا یه ماشینی که واقعا اگر پرش میگرفت به پر ماشینی که ما داشتیم باهاش میرفتیم باید دار و ندار و زندگی و جد و آبادمون رو میدادیم تا بلکه راضی بشه اون ماشین. نگاه کردم دیدم که واقعاً فقط دارن جلوه‌گری می‌خوان بکنن جلوه‌گری که دیده بشن دیده بشن اگر نه این یه نیاز متعارف انسانی نیست که اونجا اون فرهنگ بعد طرف پشیمون میشه میگه من نمی‌خوام منم میگن نه دیگه ما چیزی که دادیم پس نمی‌گیرید حواسمون باشه تو زندگیمون خدای سبحان ما را مجرای فیض به دیگران قرار بده این کارو کرده اون چیزی که به ما داده از خودتون همیشه عبور بدهید آخر خط نشید. اون چیزی که روزی میده خدا به انسان انسان مثل یک در حقیقت مجرایی بشه راهی بشه که از او به دیگران برسد اگر رسید هی توسعه پیدا می‌کند اگر نرسید خدا میگه من روزی او را از طریق تو داده بودم ندادی کم کم قطع میشه اینم یه راهشه انشالله خدای سبحان هممون رو مجرای فیض خودش قرار بده حقوق اخوت تو دلمون بچشونه تا ولی شناس بشیم تا امام شناس بشیم تا ولایت وجودمون جا پیدا بکند یه صلوات بفرستید اللهم صل علی. عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین تا قیامت در دل اهل ولا منزل و کاشانه کردی یا حسین گرد شمع بی زوال خویشتن عالمی پروانه کردی یا حسین من وقت گذشته فقط اشاره می‌کنم تا انشالله تحویل بدم امشب متعلق به یکی از ستارگان بزرگ. کربلاست حضرت علی اکبر حضرت علی اصغر باب الحوائج الی الله باب الحوائج باب الحوائج با این نگاه امشب انشالله در خانه حضرت علی اصغر وقتی که امام حسین علیه السلام در آخرین لحظاتشون همه یاران و اصحاب از دست دادن جلوی لشکر دشمن برای اتمام حجت یه دفعه میبینه صدای گریه از خیمه. صدای علی اصغر علی اصغر درسته که دیگه برای اون عطش و نیاز بود اما این خاندان از کودکی شان عظیمه شاید گریه برای توجه امام بود که منم هستم هنوز هنوز من هستم یکی از نعمت های وجود حضرت علی اصغر این است در خیمه ها اینو دقت بکنید جالبه تا علی اصغر تو خیمه ها بود خانم ها همه دنبال این بودند چه جوری اینو آروم بکنن سرشون گرم بود به علی اصغر. از شدت فجایع و مصائبی که پیش آمده بود مطلع نبودند اما وقتی امام آمد علی اصغر رو گرفتن برای خداحافظی یا برای طلب آب بلند کردن او رو و او را در حقیقت بر سینه گرفتند اون نانجیب به حرمله گفت نمی‌بینی سفیدی رو گفت سفیدی سینه پدر رو یا گلوی فرزند رو گفت هر کدام جان گداز است اونی که جان گدازتر است تیر و در چه گذاشت. وقتی این تیر با گلوی شش ماهه تیره سه شعبه با گلوی شش ماهه چه می‌کند وقتی این گلو آویزان شد این سر به بدن اونجا دارد خون رو به آسمان می‌پاش. عرض می‌کند به خدا که خدایا این شش ماهه را کمتر از ناقه صالح قرار نده من اول بار کی رو شنیدم خیلی برام سخت بود مقام عظیم علی اصغر ناقه صالح اما بد دیدم ناقه صالح اون ویژه خدا بوده حجت خدا بوده که وقتی ناقه رو پی کردن و کشتن خدا گفت عذاب نازل میشود و دیگه توبه هم فایده ندارد برای اینها امام خون علی اصغر رو به آسمان پاشید اما وقتی میخواد برگرده به سمت خیمه‌ها قدمی به جلو قدمی به. اما من از این می‌گذرم شام عاشوراست خیمه نیم سوخته‌ای رو زینب به پا کرده همه را در اونجا قرار داده خانم‌ها همه ساکتن بچه‌ها رو با یک بعد از روز سخت آرام کرده اما ناگهان می‌بیند ناله زینب از پشت خیمه‌ها به گوش می‌رسد میاد ناله رباب از پشت خیمه‌ها میاد میگه رباب جان من بچه ها رو به زور ساکت کردم عرض کنم که بی‌بی جان. تا حالا که شیر نداشتم اما آب که آزاد شد قطراتی آب نوشیدم شیر در سینه‌ام جاری شده صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلواتی سرداری مرحمت کنید خوب بحثی که در محضر دوستان بودیم در مورد اخوت و ولایت بود عرض شد خدمت دوستان که راه به سوی خدا فقط از طریق ولی الهی است انبیا و اوصیا الهی است غیر از این راهی نیست نه اینکه اینم یه راه باشد نه تنها راه از خدای سبحان فرموده به سوی خدا از ناحیه انبیا و اوصیای الهی است. اما راه به سوی انبیا و اوصیا الهی چگونه است راه‌های مختلفی ممکنه به سوی انبیا و اوصیای الهی در دین باشد و ممکن است هر قسمتی از دین راهی باشد اما نزدیک‌ترین راه به وصی و ولی الهی چیست سریع‌ترین راه چیست دم دست ترین راه چیست پس ما می‌خواهیم به محضر و لقای الهی برسیم راهش از طریق اوصیا و انبیااست. خوب می‌خوایم طریق انبیا و اوصیا را طی کنیم نزدیکترین راه سریع‌ترین راه چیست پس این موضوع بحث ما روشن است دنبال یه راه نزدیک و غریب و سریع بودیم که به انبیا و اوصیایی برسیم که اونها ما رو به خدا می‌رسانند برای اینکه این راه رو از روایات و آیاتمون به دست آورده باشیم تو این چندین روز روایات متعددی رو خوندیم که در روایات فرموده بودند این نزدیکترین راه و سریع ترین راه ولایت و اخوت بین مومنین است. که هر چقدر رابطه بین مومنین در ارتباط اون ولایت الهی شون قویتر باشد این بار یافتنشون و قربشون به ولی الهی نزدیکتر و شدیدتر است و اون هم به طریق ولی الهی به خدا می‌رسد هم روایت احمد بن اسحاق بن عمار رو گفتیم هم روایت عبدالعظیم حسنی رو گفتیم دیگه تکرار نمی‌کنیم در قبال اون روایاتی که فرمودند ولایت بین مومنین. راه را آماده می‌کند چون این ولایت از سنخ ولایت ولی الهی است چون این به او نزدیک است و این نازل است این می‌تواند به او برساند سنخ این اذان است از یه جنسا رابطه بین مومنین محبت به مومنین خدمت به مومنین دوست داشتن مومنین آماده می‌کند انسان رو برای اینکه ولی الهی رو دوست بدارد ولایتش را بپذیرد این مقدمه و نازله برای اوست از سن اوست لذا سرعت سیر برای انسان ایجاد می‌کند قطعاً شیطان هم. در مقابل این حرکت تدابیری دارد هر چقدر این حرکت فراگیر است و در دسترس یعنی شما مومن اگر بخواد خدمت به مومنی بکند نمیخواد بره جای دوری سفر نمی‌خواد بکند تا یه مومن پیدا بکند نمیخواد با ذره بین بگردد تا یه مومن پیدا بکند دم دست‌ترین خلاصه حقیقتی که انسان میخواد خدمتی بهش بکنه از اطراف خودش همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادر و خواهر خودش. همکاران خودش کوچه و بازار خودش هرجا که چشمشو باز بکند بالاخره می‌تواند بعضی از این‌ها رو ببیند پس خدمت به مومنین دم دست است از یک کودک گرفته از نوزاد گرفته حتی تو دوران حمل گرفته تا برسد به یه پیرمردی که از جان از اهل ایمان موجود باشد فرقی نمیکنه همه اینها اون نظام ایمانی در وجودشون هست و خدمت نسبت به اونها امکان پذیر است شیطان هم همین وسعت رو هدف قرار میده. تا تو ارتباطی که شما می‌خواید انجام بدید بهره‌مند باشد ببینید کار شیطان هیچگاه یه کار جدید نیست اینا رو دقت بکنید خیلی در دشمن شناسی و شیطان شناسی دقیقه که شیطان هیچگاه کار جدیدی ندارد حیله جدیدی ندارد وسوسه و کار شیطان فقط رو همون اموری است که تو طریق الهی به کار گرفته میشود که اونها رو به افراط و تفریط بکشاند فقط همین یعنی نشسته سر راه تا انسان متعادل حرکت نکند. درست حرکت نکند درست حرکت نکردن به این است یا آدم بیش از حد اون کارو خراب کند یا کم کاری کند که از جانب اعتدال به جانب افراط یا تفریط کشیده بشود تا این کارو بکنه خراب می‌شه لذا ببینید مثلاً تو ارتباطات بین افراد و مومنین توی خانواده یا دوستان یا فامیل یا همکاران همینجوری که انسان میخواد بشینه با هم گفتگو بکنند حرفی بزنند یک به اصطلاح محبتی ابراز بکنند یه جای کلام کم یا زیاد میشود همین باعث چی میشه. کدورت میشه دلخوری میشه یه ذره رفت و آمد کم یا زیاد می‌شود باعث چی میشه کدورت میشه ناراحتی می‌شود یعنی همون رفت و آمدی که باید ولایت رو ایجاد کند باید به سمت خدا بکشاند همون باعث چی هم می‌شود تصرف شیطان و اون وسوسه شیطان در این انسان رو به کدورت می‌کشاند پس باید در عین اینکه راه دم دست است مراقبت در حفظ از شیطان هم باید به همین نسبت زیاد باشه تا اثرگذاریش درست باشد. من یه روایتی رو در محضرش هستیم می‌خونم این روایت شریف رو ببینید چقدر زیباست کافیه شریف در اصول کافی این کتابش آمده استقرا قال سمعت ابوالحسن علیه السلام یقول امام کاظم علیه السلام می فرماید زیارت اخوان هیچ چیزی جراحتش برای ابلیس بیشتر از این نیست یعنی وقتی که این حقیقت محقق میشود ابلیس مجروح میشود مجروح شدن. ضربه زدن است به او در حقیقت با سلاح حمله کردن است میگه شیطان کجا مجروح می‌شه ضربه می‌خورد ضعیف میشود وقتی ضربه میخورد ضعیف میشود هیچ چیزی مثل دیدار برادران از همدیگه شیطان را مجروح نمی‌کند مجروح شدنش به این است که رفت و آمد بشود تا رفت و آمد صورت میگیرد او در حقیقت چی بشه اساس وجود شیطان بر تفرقه است. بر عداوت است بر کینه است بر جدایی است که می فرماید که بینکم ال عداوت و البغزا کار شیطان این است که آیه قرآن می فرماید بین شما دشمنی و کینه ایجاد بکند یوق بینکم العداوته و البغضا کار خدا این است. که اینها را با هم چیکار بکند جمع بکند یه زن و شوهر در خانه ارتباطشون و این ازدواجی که صورت می‌گیرد کثرت تبدیل به وحدت می‌شود درسته فرزند که آورده می‌شود در عین اینکه این فرزند دو نفر شدن سه نفر چهار نفر اما یه وحدت حاکم است در این خانه که این خانه را از بقیه خانه‌ها ممتاز می‌کند یه واحد یک ارتباط دوستانه هر محبتی تو دایره هر محبتی تو دایره وحدت است و هر کینه در دایره کثرت و دشمنی است. اینا رو دقت بکنید که اگر کینه ایجاد شد یعنی کینه با بهشت سنخیت ندارد با خدا سنخیت ندارد پس کینه دور شدنه از انسان بله کینه‌ای که با کسی که کینه ورز است مثل کفار حربی کینه ورز است او کینه با کینه ورزی ندارد اما با مومن کینه ورزی خوب نیست با کسی که در حقیقت خود خودش نیست این اهل غیظ و غضب نیست اینجا دشمنی کردن غلط است خوب ببینید روایت می فرماید که پس. جراحتی که تو رابطه برادران و ارتباط مومنان با هم بالاترین جراحت برای شیطان این دیدارها با هم است همین جمع شدن اینجا یه نحو دیدار هست یا نیست اما یه موقع ما میایم کاری به هم نداریم حتی شاید یه کسی میاد می‌شینه کنار دیگری سلام به همدیگه نمیکنه کانه مثل یک دیواری کنار دیوار دیگری اما یه موقع آدم میاد اون که وارد شده سلام میکند اون که نشسته جواب میدهد برای او جا وا میکند احترام قائل میشود دقت میکنید ارتباط ایجاد. اگر یه موقع می‌بینه یه چیزی داره همراهش کمکی به او می‌تونه بکنه یه شکلاتی داره به بچه او میده ارتباط ایجاد می‌شود همین کارهای ساده یه خنده‌ای به روی او می‌کند ارتباط ایجاد می‌شود دقت یه موقع نه اگه می‌بینه یه خورده پشتش جوری میشیند که چی باشه اگر نشسته کسی پشتشه یه عذرخواهی هر کدام از اینها ولی ایجاد ارتباط میکند غیر از این است که یکی بیاد بشینه به تمام اطرافش بیگانه است بلند میشه میره تو جمع آمده ولیقیقتا تو جمع نیامده. مومن عارف معلوف از تعبیر روایت یعنی هم دوستش دارند هم دوست می‌دارد دوست داشتن و دوست داشته شدن مومن اینگونه است دوست داشتنیه مومن دوست داشتنیه عالم است دوست می‌دارد معلول است دوست داشتنی است اگه که دیدید که نچسبه خودش رو هی کنار میگیره این نقص ایمان است این نقص ایمان است. و الا مومن چیه دوست داشتنیه اینا خیلی زیباستا کلام پیغمبر است که مومن عالف است و معلوف است عالف معلوف است یعنی آلف با الف با عین الف معلوف است هم دوست میدارد هم دوست داشتنی است خب این تو همه حالاتش آشکار میشه اگه کسی بخت النصر باشد همیشه تو هم باشد خب این چه ارتباطی میشه باهاش برقرار کرد. پیغمبر اکرم از بس ابهت و جلالت داشتند وقتی می‌نشستن یارانشون کنارشون می‌شستند جرات نمی‌کردند اول حضرت یه لبخندی می‌زدند یک در حقیقت حال و احوال و دلجویی یواش یواش باز می‌شدن اون ابهت و جلالت بود نه سه گرما تو هم بود اما اون رو هم چیکار میکردن اون رو هم برای بقیه به قول ما آب می‌کردن ذوب میکردند تا ارتباط برقرار بشود میایم میشینیم تو ارتباطات اینجوری کنار هم دیگه سعی بکنیم مرتبط بشیم. یه دست دادن با کناری ارتباط ایجاد کردن است من دارم کارهای ساده را عمداً می‌گم تا اون چیزی که باعث شده اجتماع گسسته بشود محبت‌ها کمرنگ بشود میگه وقتی دست می‌دید این کشور مثل سلام که کسی آغاز کننده سلام است او آنچه اجر می‌برد ۹ برابر یا ۱۰ برابر اون کسی است که پاسخ میدهد اونجا هم که کسی آغاز به دست دادن میکند مطابق همین این هم سلام عملی است و همین نتیجه را دارد چقدر دین ما ظریف و لطیفه. و چقدر ما بلد نیستیم خوب استفاده بکنیم از این کجا این همه آداب زیبا و لذتی جزئی تو مراحل ریز ریز اون نگاه روانی اجتماعی بین جامعه دارد ولی ازش خوب استفاده نمی‌کنیم بلکه گاهی فکر می‌کنیم اینا خرافاته میگه این ارتباط بین دو دست که ایجاد می‌شود محبت رو می‌جوشاند بعضیا فکر میکردن این مثلاً اینا توهمات انتقال انرژی ایجاد میکند بین من این رو یه موقع سر یه موضوع دیگری داشتم. گفتم یا نه میگفتند که این ملخ‌هایی که وارد کشور میشن از جنوب کشور گفتم براتون گفت وقتی اینها تکی میرن ۲۴ ساعت ۱۰۰ کیلومتر وقتی با هم میرن ۲۴ ۲۴ ساعت ۵۰۰ کیلومتر علتش رو ما پیگیری کردیم چرا با اینکه وقتی با هم میرن خیلی جلوی هم میخورند به هم و میگفت دیدیم پاهای اینها. و بال‌های این‌ها در پرواز که به هم می‌خوره برای این‌ها انرژی ایجاد می‌کند قدرت ایجاد می‌کند توان ایجاد می‌کند لذا دوامشون رو هوا بیشتر می‌ماند بهتر می‌تونن خیلی اینا جالبه توی حیوان خدا که اینجور معرفت و علم هم تو اون نیست این مقدار اثر رو در ارتباط ایجاد کرده اون وقت تو نظام انسانی که علاوه بر اون نظام بدنی که در اونجا هست اینجا نظام نفسی و روحی و نظام علمی و معرفتی هم هست قطعاً این اظهار محبت ها به همدیگه. با در حقیقت نتیجه دو طرفی ایجاد می‌کند ازدیاد قدرت و قوه ایجاد می‌کند نشاط ایجاد می‌کند وقتی جامعه‌ای نشاط پیدا کرد انس پیدا کرد تو روابط مختلف قدرت‌ها به هم گره خورد اون موقع می‌بینی این رو آرامش پیدا می‌کند احساس می‌کند که امداد از ارواح مختلف می‌شود. لذا حتی به این به ما فرمودند وقتی میرید یه جایی که نماز بیشتری خونده شده مومنین بیشتری اونجا حاضر شدن الان نیستند ولی سابق از این اینجا رفت و آمد مومنین بوده میگه اینجا انرژیش بیشتره اینجا بهره‌مندی تو از این مکان بیشتر از جای دیگری است که این سابقه یعنی الان نیستنم انرژیشون الان باقیست چه برسه اونجایی که چی باشه مومنان حاضر باشند ارتباط داشته باشند هر چقدر انسان عایق بودنش کم بشه یعنی مانع بودن خودش. یه کسی خودش خودش را عایق کرده و مانع کرده ارتباط از هیچکی نمیخواد بگیره بهره‌مند از هیچکی نمیخواد بشه این آنچنان خودش رو تو خودش فرو برده هرچی هم از اطرافش انرژی‌های مثبت و روابط مثبت در وجود ایجاد میشه این خودش رو قبض کرده به طوری که هیچ اثری تو وجود این نذاره این مانع از خود اینه اما عارف معلوف یعنی دو طرف یعنی هم این محبت میکند هم باز است آماده است محبت دیگران را می پذیرد مومن عارف معلوم است اون وقت تو هر ارتباطی انسان. تو هر ارتباطی که محبتی که ایجاد میشود اگر انسان باعث شد نشاطی در دیگری تو ارتباطی که این ایجاد کرد و در او طرف دیگر ایجاد بشه هر عملی که از او سر میزنه این نشاط هر چقدر تو اون اثر داره عمل اینم حساب می‌کنه اینا کمه ما خودمان را بکشیم کنار توی گوشه درو ببندیم بله ممکن است برای عده‌ای در یک وقت خاصی اونم مقدمه برای ورود اجتماع یعنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ایام اعتکاف داشتند درسته. این اعتکاف مال این بود که توان بیشتر پیدا کنند قدرت بیشتر پیدا کنند حالا که میاد تو اجتماع با توان بیشتر بیاد اصلا مقدمه ورود به اجتماع بود موسی کلیم اگر میره میقات رب ۴۰ روز تا برگردد کلام و کتاب الهی رو ابلاغ بکند بین مردم نداریم کسی بره تو جای خلوتی دور از مردم به طوری که مقدمه برای هدایت مردم نباشد نداریم اینجوری یعنی عزلت بدون برگشت نداریم عزلت هم اگر در جایی مدح شده عزلت با برگشت است. قوت و قدرت بیشتر پیدا کردن است نفی نفس و عزلت ممدوح باشد و الا خدای سبحان اصلا انسان را اجتماعی خلق کرده احتیاج اجتماعی براش قرار داده است این جزو مراتب رشد انسان است اگر انسانی تو نظام اجتماعی ضعیف بود مراتب زیادی از کمال را از دست داده مراتب زیادی از یه نکته را عرض بکنم بهتون شاید جلسات اول اشاره کردم ما یک افراد داریم افراد فرد فرد فردی این مقدار توان دارد این مقدار قدرت بر عمل دارد. یک به اصطلاح مجموع داریم که میگیم این مثلاً هیئت مجموعه اینها با هم در کنار هم یه کاری ازشون میاد که فرد فرد ممکن بود تک تک این کار نیاد مجموعه این هیئت حالا چه خادمین هیئت چه زائرین هیئت چه مجموعه هیئت یه آثاری بر این بار است این دوتا یه مسئله سوم داریم که اون خیلی مهم است اون سومی این است که وقتی فرد یه اثری دارد به عنوان مجموعه افراد یا آثاری دارند اینم سر جاش محفوظ است. پس از اینکه این‌ها هست یه روح جمعی داریم که اون روح جمعی وقتی است که افرادی که کنار هم جمع میشن با یک عنوان و مقصد مشترک حرکت می‌کنند از وجود اینها یه حقیقتی متولد میشود منتها تولد مثل تولد فرزند از مثلاً رحم مادر نیست که یه شی بیرونی دیده بشود اما آثار این است که حقیقتی از ارتباط مومنان با هم در کنار هم به شرطی که این بودن فقط بودن مانند شکر. کنار هم دانایی شکر نباشد دانه‌های برنج کنار هم نباشد بلکه بودن ارتباطی باشد اگر بودن ارتباطی بین مومنان ایجاد شد مرحوم علامه مرحوم امام بزرگان دیگه فرمودند یه حقیقت دیگری به دنیا میاد که این رشد دارد این هرچی در حقیقت بگذرد رشد بعد از رشد دارد این اگر که این ادامه پیدا کنه حیات اجتماعیش این تا هیچ جا محدود نمیشه رشدش هم غیر قابل تصوره به مقدار ارتباط ایجاد میشود. برای همه اون کسانی هم که داخل در این جمع بودند محقق می‌شود اما برای هر کسی به مقدار اون رابطه‌ای که ایجاد کرده بهره‌مند از این روح جمعی می‌شود گروه جمعی دیگه فقط من نیستم اون روح جمعی بهره‌مندی از ارواح همه است ببینید ابدان در هم اتحاد پیدا نمی‌کند حداکثر روابط ابدان کنار هم بودن است هیچگاه دو بد یک بدن نمی شود اما نفوس و ارواح گاهی این نفوس و ارواح. توی مسائلی تو یه مسئله اتحاد مسائلی هم جدا هستند گاهی نفوس و ابدان اینقدر قوی میشه بعضی از نفوس همه نفس دیگری تحت تابعیت نفس دیگری قرار می‌گیرد مثلاً امام و تابعین امام یوم ندعو کل اناسن به اماممهم به حدی معموم در تبعیت از امامش قوی می‌شود نفس امام میشه نفس این قدرته علم امام می‌شود علم این عمل این میشود عمل امام عمل اینه. اما چنین محو در امام است مطیع محض است عمل این میشه عمل امام اگر این نگاه وجود انسان چقدر میره بالا این بدن من و نفس من خیلی محدودیت دارد اما اگر من شدم بدن امام بدن امام من شدم مطیع امام روایت دارد بدن امام شدنا میگه مومن نفسش ابدانه امام میشود نفس متن روایت است روایت به جایی میرسد چنانچه بدن امام تابع امام است هیچ تخلفی از امام ندارد. یعنی من قصد می‌کنم شما رو ببینم میبینم بدن تخلف ندارد نفس من قصد می‌کند دستم بیاد بالا دست میاد بالا تخلف ندارد درسته بحث بکنم راه برم راه می‌افتم میره بدن مطیع محض است مومن در تبعیت به جایی می‌رسد که میشه بدن امام حالا علت داره بیان داره خیلی زیباست تو اون روح جمعی که ایجاد میشود اون روح جمعی دیگه با میزان های مادی و مجموع سنجیده نمی شود حد ندارد بستگی دارد که اون روح غالب درون مجموعه چی باشد. اون روح قالب نتیجه می‌شود من یه مثال دیگری براتون از مثال‌های تجربی بزنم این مثال‌های تجربی گاهی تو ذهن بهتر میمونه پرنده‌ها رو دیدید که کوچ می‌کنند پرنده‌ها که کوچ می‌کنند دیدین دیدین حالت پیکانی دارن کوچ می‌کنن این حالت پیکانی در کوچ کردن جزو یکی از عظیم‌ترین حرکت‌های اجتماعی می‌دونید چرا چون ببینید هر پرنده‌ای که به تنهایی کوچ بکند حرکت بکند این باید هوا را بشکافد این باید کلی از توانایی صرف به اصطلاح مقابله با اصطکاک هوا بش. اما وقتی که به صورت فلشی حرکت می‌کند اون پرنده‌ای که قوی‌تر است امامشون هست قدرتمندتر است تو نوک پیکان قرار می‌گیره بعد می‌بینید اطراف این پرندگان دیگری که اینها قوی هستند اما نه به قوت او لذا اینا یک طرفشان در مقابل هواست یک طرفشان به داخل این پیکان است یک طرف به سمت چیه هواست بعد از دو طرف درون اینها ضعیف ترها قرار می‌گیرند. به طوری که اگر یک پرنده می‌خواست حرکت بکند باید مطابق نوک پیکان انرژی مصرف می‌کرد اما الان اون که قوی‌تر است مثلاً سرعتش ۱۰۰ مثلاً ۱۰۰ کیلومتر است ۵۰ کیلومتر است این در جلو بقیه اونایی که سرعتشون ۳۰ کیلومتر بیشتر نمی‌تونست باشد ۲۰ کیلومتر بیشتر نمی‌تونست باشد چون مقاومت هوا با وجود اون شکسته می‌شود و کسر می‌شود و بعضیش به این منتقل میشود عقل توان این صرف حرکت میشود درسته تو نظام روح جمعی یه همچین حقیقتی محقق میشود. اونجایی که جمعی کنار هم با هم یه کاری رو دارن انجام میدن شرکت در یک مجلسی پیدا می‌کنند این حقیقت باعث می‌شود. که اون اصطکاکات موانع چیزهایی که باید مقتضیاتی باید بشه رو اون قوی‌ترها ایجاد می‌کنند حالا قوی‌ترها گاهی به اسم مسئولین هیئت خادمین هیئت کسانی که اومدن وقت گذاشتن شرایط و زمینه رو ایجاد کردن خودشونو در مقابل همه اون واکنش‌های بیرونی قرار دادند حاضر شدند وقت بیشتری بگذارند درسته تا کسانی که به عنوان زائر تو مجلس اهل بیت میان کمترین وقت را بگذارند ولی بیشترین استفاده را بکنند همه چیز شرایط آماده باشد اینکه نمیتونست در حقیقت وقت زیادی بگذارد با همین وقت کم. همه حرکت شما حساب کنید اون زائری که آمده تو کمترین وقت بیشترین بهره را از مجلس برده چون نور و صوت و گرما و سرما و شرایط رفت و آمد و همه شرایط رو اینها فراهم کردند عمل این آیا به چه نحوی اعمال اون کسانی که این شرایط را فراهم کردن محسوب میشه چقدر زیبا میشه گاهی یه نفر فکر میکنه که من تنهایی برم سرعت هم بیشتره چرا خودم را محدود کنم نمی‌دانند که وقتی حرکت جمعی میکند. اینکه سرعتش به تنهایی بیشتر بود میتونه ۱۰۰ کیلومتر بره اما وقتی حرکت کاروانی اسم اینو می‌ذاریم حرکت کاروانی حرکت کاروانی انجام می‌دهد یعنی با بقیه کوچک و بزرگ زن و مرد پیر و جوان کسی که وقت کمتری دارد و وقت بیشتری وقتی میزاره با اینا ممکنه ۳۰ کیلومتر حرکت بکند اما اونجا یه نقطه بود که حرکت میکرد از حرکت نقطه چی ایجاد میشود خط اما اینجا تبدیل شده به یه خط به سطح وقتی خط حرکت می‌کند چی ایجاد میشود. سطح ایجاد می‌شود سطح حرکت می‌کند حجم ایجاد می‌شود درسته همه اینا عمل اوست یعنی این عمل رو فقط تو رفتن به تنهایی می‌دید در حالی که وقتی این‌ها حرکت می‌کنند این همه افراد دیگری که در هیئت هستند. اینجوریست که خدا بگه اگر ۱۰۰ نفرن تقسیم ۱۰۰ می‌کنیم نه میگه برای تو همه این اعمالو می‌نویسیم برای اون دیگری هم همه این اعمالو می‌نویسیم برای اون دیگری هم همین اعمالو می‌نویسیم اینجوری نیستش که بگیم ۱۰۰ نفر شرکت کردن تقسیم می‌کنیم یک صدمش مال تو نه اینجوری نیست تو نظام جزای اعمال اینگونه نیست همه اینها فاعل عمل محسوب میشن و لذا همه عمل برای این هست در عین اینکه همه عمل برای همه عمل برای اون دیگری هم تاثیر داشت در اینجا به مقدار تاثیر همه عمل برای آنها محسوب میشود حالا اینجوری من تنهایی. می‌رفتم سود کرده بودم یا با این حرکت کاروانی که اگر اینجا مثلاً ۵۰۰ نفر آمدن این ۵۰۰ نفر خودشون با یک ارتباط گسترده با دیگرانی مرتبطن آمدنشون در اینجا وقتی برمی‌گردن تاثیر در اون‌ها می‌گذارند اونها هم در دیگری تأثیر می‌گذارند یه حرکت گسترده هرمی همه اینها میشود عمل اون کسی که اینجا زمینه سازی کرد آماده سازی کرد آمد شرکت کرد چقدر زیباست اینها من نمیدونم میتونم اون. بهجت خودم رو سرور خودم رو از اینکه دین ما چقدر حرکت اجتماعی روح جمعی رابطه های اجتماعی رو زیبا شکل داده قدردانی کرده تشویق کرده گفته اگر می‌خواهید به امام برسید ارتباطتون رو با دیگران توسعه بدید توسعه ارتباط با مومنان رسیدن به امام است ذالک غربت الی امام رضا علیه السلام این دیدار شما با همدیگه این زیارت های شما از همدیگه این نزدیک شدن به من است. خب تو این حدیث شریف بودیم که می‌فرماید که هیچ چیزی خوب جا میفته چرا هیچ چیزی جراحتش برای شیطان از ارتباط مومنان بیشتر از این بیشتر نیست چون این داره عمل همه رو عمل این میکنه این سرعت سیر پیدا میکند شیطان میخواست تکی رو لذا خدا رحمت کند مرحوم علامه خیلی زیبا فرمودند میگن شیطان اگر بخواد یه کسی رو از راه نگه دارد اولین کاری که دنبال این است که از جمع جدا کنه خیلی زیباست اولین مضمون روایت هم هست. می‌فرماید اولین کار شیطان این است یه کاری بکنه تو جمع بیاد یه چیزی بگن یه کسی یه چیزی بگه خوشش نیاد بگه من دیگه نمیرم از جمع بریدن. این برای شیطان بالاترین دستاورد است چون وقتی از جمع برید بعداً جدا کردن این و بریدن این از اصل دین راحت‌تر می‌شود اما وقتی مومنان در کنار هم هستند ارتباط دارند انرژی‌هاشون در هم اثر می‌گذارد روابطشون روح جمعی ایجاد می‌کند مثل اون کوهنوردایی هستند که با طناب خودشون رو به هم بستن اگه یه جایی هم یه کسی لغزید یه جایی هم پاش سر خورد بقیه با این طناب او را چیکار میکنند حفظش میکند روح جمعی ولایت ایجاد میکند ولایت ارتباط ایجاد میکند ارتباط حفظ میکند. اگه خوشتون اومد یه صلوات بفرستید اللهم صل علی پس همین جور میشود که وقتی یکی میخواد راه بیفته بیاد یا قصد کنه بیاد توی جلسه‌ای توی جمعی مومنانه شیطان نگذاره راه بیفته از اول وسوسه کند برای چی میخوای بری حوصله داری اگر راه افتاد سر راهش یه مسائلی پیش بیاد که نرسد اگر راه افتاد رسید بیاد اینجا یه چیزی یه کسی بگه خوشش نیاد برگردد. یا اگر آمد نشست تا آخرم نشست آخر سر که می‌خواد بره یه چیزی بشه مثلاً این قدیما خوب بیشتر بود کفشش گم شد یا نه بچه‌اش خورد زمین یه چیزی بعد بگه عجب بیخود آمدم اصلا یعنی پشیمانی از آمدن رابطه رو قطع کنه اما اگر همه این‌ها شد خدا رحمت کند علامه حسن‌زاده رو ایشون می‌فرمودند که اگر قصد یه کار جدی کردید و بعد دیدید که یک موانع بی سابقه‌ای که تا به حال سابقه نداشت پیش آمده بدانید که چون شیطان متکبر است. با هر کسی که گللاویز نمیشه فکر نکنیم که شیطان خلاصه با هر کدوم از ما گل آویز میشود نه شیطان متکبره با هر کسی دست و پنجه نرم نمیکنه اگر کسی مردانه خواست کاری انجام بده قصد جدی کرد کار مهمی بود بعد شیطان میگه این تازه هم آورده شروع میکنه تازه مانع تراشیدن آدم قصد میکنه یه کاری جدی رو بکنه چند تا مانعی که میگه معلومه خدا نمیخواد آدم خدا میخواست که میگه نه معلومه که قصد تو درست بوده. شیطان فهمیده که این قصد درسته نتیجه بخشه شروع کرده به مانع تراشی ببین دوتا نگاه ها این نگاه الهیه اون نگاه که خود شیطان میگه که مانع رو ایجاد می‌کند بعد شبه‌شم خودش میندازه میگه ببین اگر خدا می‌خواست این کارو بکنی مانع ایجاد نمیشد خودش درست کرده ها بعد خلاصه راست میگه دیگه اگر اینجوری دنبال روایت ببینیم انکار ابلیس و جنود زیارت اخفان فی الله بعم. و قال حضرت فرمودند ادامه کلامشون و ان المومنین یلطقیان جمع میشن دور هم فیذکر آن الله اونجا ذکر خدا می‌شود یاد خدا می‌شود حالا یاد خدا نه اینکه بگیم یا الله یا الله یعنی همون همین حرف های که الان داری می‌زنیم کلمات دین خداست دیگه بیان دین خداست ذکر خداست اینها از قرآن الله فضلنا اهل بیت یاد ما اهل بیت میشود الا هیچ گوشتی بر صورت ابلیس مگر میریزد. یعنی بیچاره می‌شود وقتی مومنان در کنار هم جمع شن و یه حرفی بزنند حرف‌هایی بزنن که این حرف‌ها به هم که می‌زنند تثبیت ایمان که این ایمان جمعی در حرکت کاروانی باعث می‌شود بیچاره میشود یعنی آمدن شما الان زمین زدن شیطانه وقتی شیطان اینجوری زمین میخوره از شما خب معلومه قدرت شما پیدا کردید و او در مقابل شما چی پیدا کرده ضعف پیدا کرده. یعنی آمدن به مجالس اهل بیت علیهم السلام قدرتمندتر شدن انسان قویتر شدن انسان در مقابل شیطان و ضعیف‌تر شدن شیطان در مقابل ماست در حالی که اگر انسان تکی می‌خواست حرکت بکنه در مقابل شیطان قدرتمندتر شدن خیلی توان میخواست اینجا روح جمعی همه ما شیطان و زمین می‌زند همه ما با هم او را به زمین میزنیم ولی اونجا باید تکی این مقدار انرژی مصرف میکرد اینها خیلی زیباست اینها بافتن نیست اینا متن روایات که دارم براتون عرض میکنم که بعد می فرماید که هیچ گوشتی بر صورتش نمی ماند. تجده من العلم فریادش از درد بلند میشه کاشکی کاشکی گوشی داشتی وقتی میومدیم اینجوری کنار هم قرار میگرفتیم صدای ناله شیطان را میشنیدیم مثل گوشی که امیرالمومنین داشت که وقتی که وحی بر پیغمبر نازل شد اونجا امیرالمومنین علیه السلام به پیغمبر عرض کردند که این صدای ناله چیه من میشنوم. پیغمبر فرمودند الشیطان این ناله شیطان است که بلند شده این ناامید شد از اینکه عبادت بشه وحی نازل شد و این ناامید شد حالا اگر وحی نازل شد این ناامید شد اگر کلام وحی تکرار بشود ناله شیطان بلند نمیشه اگر حرف وحی بیان بشود ناله شیطان بلند نمیشه. اگر شما فهمیدید که حرکت اجتماعی چقدر قوت دارد تو قالب اهل بیت و حرکت کاروانی تو ارتباط با اهل بیت انسان رو سرعت رساندن ایجاد می‌کند اون موقع جریان راهپیمایی اربعین عظمتش آشکار میشود چرا اینقدر دشمنی دارد که وقتی ملت‌های مختلف باز تحمل سختی با فشار خودشون رو می‌رسانند با خرج مالی می‌رسانند در کنار هم یکجا قرار میدونید این چه عظمتی در نظام روحی و کمال روحی و زمین خوردن شیطان ایجاد می‌کند چقدر ایمان رشد میکند. چون نظام ایمان فقط قائل به افراد نیست نظام ایمان یه حرکت روحی جمعی هم دارد هرچند مومنانی که در شرق عالم باشد دیگری در غرب عالم باشد ارتباط این مومنان با همدیگه اشتیاقشون به بودن در اربعین در یک منسک واحد در یک حرکت واحد اشتیاق افراد در جاهای مختلف که می‌خواستند اما مانع داشتند این خواستن می‌رساند چون حرکت نفس غیر از حرکت بدن است حرکت نفس با طلب جدی محقق است ملحق میشود. اگر یه کسی تو خونه است قدرت آمدن ندارد حسرت آمدن تو دلش بیاید یکی بی تفاوت میگه این ملحق شده او ملحق نشد میگه من نمیتونم برم نمیرم ولی این میگه نمیتونم برم ولی کاشکی میتونستم برم میگه ملحق شد این آمد روایت دارد وقت گذشته ولی حیفم میاد روایت هم نصف کاره مونده و من تازه این روایت بود کلی روایت داشتم که برای امروز بخونم در اون روایت دارد که در جنگ. صفین امیرالمومنین عده‌ای آمدن خدمت حضرت عرض کردم آقا جان عده دیگه هم می‌خواستن بیان ولی هیچ امکان براومدن نداشتند چون فاصله زیاد بود و باید مرکبی چیزی باید حضرت فرمود اگر واقعاً بیان و نتونستند با ما شریک بعد بالاترش رو فرمود برای ما که فرمود بعضی ها هستند هنوز در ارحام مادران و بلکه در اصلا پدران اصلا هنوز اینها آبا و اجدادشان به دنیا نیامدن ولی وقتی میان میشنوند قصه ما را میگن کاشکی ما بودیم با امیرالمومنین علیه السلام و در اون جنگ بودیم و در کنار حضرت بودیم در مقابل. میگه اونا با ما شریکن چقدر نظام روح ما قویست و قدرت داره ولی ما بلد نیستیم استفاده بکنیم مثل یک کودکی که یه ابر کامپیوتر بزارن جلوش این بشینه فقط یه بازی بکنه باهاش چقدر ظرفیت این ابر کامپیوتر برای حل مسائل مختلف میتونسته اما این مقدار بلده ما نسبت به نظام نفس و روحمون مثل یک کودکیم که از نظام نفس و روح و قدرت های او همین مقدار فقط بهره من روایت تمام کنم وقت گذشت می فرماید حتی علم. ملائکته السما و خزان الجنانه اونها هم احساس می‌کنند درد و فریاد شیطان رو ملائکه مومنان میان لعن میکنن ابلیس را لا یبقا ملک مقرب الا لعنه مدهور دائما به زمین میخوره و خاک مال می‌شود یه حرکت جمعی شکل گرفته به دنبالش این همه برکات ملائکه موعد شیطان به زمین میخورد مومنان بالا میروند چقدر زیباست حالا این حرکت جمعی از توی خانه شروع میشه. مومنان توی خانه پدر و مادر و فرزند با هم مهربان باشند گاهی با هم این چقدر از هم بگذرند مشکلی پیش میاد زود اقدام به چی بکنن آشتی بکنند تا میرسه به یه محله تا میرسه به یه مسجد تا میرسه به یه محل کارت ها میرسد به یه شهر تا یک کشور تا یک اجتماع مومنان در سراسر عالم حساس بودن به مشکلات مومنان در من مثلا بشنوم تو میانمار برمه مثلا یه قتل عامی از مسلمان ها شده یه موقع بی تفاوتن یه موقع هستش که منم. که اونجا مسلمانها آواره شدند قتل عام شدند حسرت بخورم کاشکی یه توانی داشتم من میتونستم جلو میگه این حضرت تو عمل است برای تو که حساب میشود بی تفاوت نبودی گره زدی خوشحال بشوم از یک گشادگی و به اصطلاح راحتی که برای عده ایجاد این شریک شدن تو در عمل اونها و نتیجه چقدر ذهن فعال میکند گسترده میکند این آماده ظهور میشود. شخصی که اینجوریست آماده ظهور می‌شود چون در ظهور همه حساسن به همه مسائل بی تفاوت از چیزی نمی‌گذرد همه چیز براشون مهم است حرکت کاروانی در اوج حرکت کاروانی و ارتباط روحی جمعی محقق می‌شود هرچی نظام جمعی مومنان قویتر بشود ظهور نزدیکتر و هرچی پراکندگی مومنان بیشتر بشود ظهور تاخیر می افتد عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی در ره معبود بی همتای خویش همتی مردان یا حسین. امشب متعلق به ستاره درخشان کربلا از بس امام حسین علیه السلام خورشید تابان است این ستاره‌های عظیم در مقابل اون خورشید تابان برای ما جلوه‌گریشون کم در حالی که اگر اینها هر کدام در یک زمانه قرار میگرفتند در یک دهر قرار می گرفتند در یک روزگار قرار می گرفتند دل های همه انسان ها را تک تک اینها جذب میکردند و برای یک روزگار یک نفر از اینها کفایت میکرد ۷۲ ستاره. در کنار اون خورشید تابان کنار هم قرار گرفتند تا یک افقی رو روشن بکنند که بی‌نظیر باشد تا ظهور نتیجه کربلا باشد اون وقت ستاره‌های تابان تابان این جریان کربلا یکی از اونها که بی‌نظیر است حضرت علی اولین نفری بود که از اهل بیت آمد از حضرت اجازه خواست و حضرت هم بی تعمل اجازه داد اما وقتی علی اکبر حرکت کرد تمام وجودش. به دنبال علی اکبر کشیده می‌شد عرض می‌کند خدایا تو شاهد باش اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقاً به رسول الله رو فرستادم بعد میگه حضرت نگاه کرد نظرا آی سمه نظری که دیگه برگشته در او نبود جوانی به این عظمت و بزرگی که خلق و خلق و منطقش مثل پیغمبر باشد حالا داره میره در دست گرگان بیابان حضرت رفت اما پس از مدتی که دیگه توان رزم نداشت در عرب مرسوم است. وقتی که اون سوار نمی‌تونه برگردد خودش رو میندازه روی یال اسب و این اسب تربیت شده است برمی‌گردد به سمت همون محل به اصطلاح لشکر و موسکر اما میگن نمیدونیم چی شد وقتی علی اکبر اون نیزه را از کسی که به اصطلاح کمین کرده بود خورد دیگه توان نداشت خودش رو روی اسب انداخت اما اسب حمله الی عسکر اعدا به طرف لشکر دشمن بود همه اینا که از امیرالمومنین داشتند. همه کینه‌هایی که از بنی هاشم داشتند همه رو بر سر اکبر درآوردند او را فقط امام حسین علیه السلام خودشو بر بالین علی اکبر رساند اما دیگه فایده‌ای نداشت اونجا طرف اخده از اونجا می‌فرماید امام که تو رفتی و پدرت رو تنها گذاشتی تنها رفتی دنیا. راحت شدی شاید اینجا باشد که زینب خودش رو می‌رساند نکند برادر بر سر بالین فرزند جان بدهد صلی الله علیک یا ابا عبدالله

هر چقدر عشق و علاه به امام زمان فرجه الشریف داریم و هر چقدر می‌خواهیم دل مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها را خشنود کنیم همه عشق و علاقه مان را به حضرت زهرا با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ابتدا حدیثی در رابطه با زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در محضرش قرار می‌گیریم تا بعد ان‌شاءالله حضورمان در این مجالس هم با شنیدن این روایات با توجه به اینکه مجالس حضرات هم زیارت حضرات محسوب می‌شود مرتبه‌ای از زیارت است حضور در این مجالس حتماً بهره ما از این روایات هم به عنوان زاير در کار است. محمد بن مسلم از امام باقر (علیه‌السلام) نقل می‌کند لایعلوا الناس ما فی زیارت القبر الحسین اگر مردم می‌دانستند در زیارت امام حسین (علیه‌السلام) چه حقایق و اسراری نهفته است من الفضل لما توشوقا و تقطعت انفسهم علیه حسرات. از شدت اشتیاق و حسرت زیارت می مردند. این‌قدر ببینید ما یک چیزی را که دوست داریم چطور هیجان‌زده می‌شویم وقتی خیلی دوست داریم برای اینکه بهش برسیم. مثلاً اگر کسی یکی از نزدیکانش گم شده اش باشد، وقتی این گم شده برایش پیدا می‌شود این مادرانی که فرزندانشان مفقودی بوده‌اند حتی جسدش وقتی پیدا می‌شود ببین حالشان چقدر است. یا یک مدتی کسی نبوده وقتی فرزندش نبوده حالا بر می‌گردد می‌خواهد ببینید چقدر هیجان‌زده است اینجا می‌فرماید آن هیجان را ببینید این هیجان تا مرض مردن یعنی این‌قدر شدت پیدا می‌کند اگر می‌دانستیم که در زیارت امام حسین ارتباطی که ما ایجاد می‌کنیم ما را چقدر بالا می‌برد نه اینکه امام حسین (علیه‌السلام) به زیارت ما محتاج باشد. بلکه ما محتاجیم و ما بالا می‌رویم. لذا اگر ما می‌دانستیم چه فضلی است یعنی چه کمالاتی چه اسراری برای ما قرار داده‌اند در این زیارات آن موقع حالمان این‌جوری نبود لذا خود مجالس حضرات هم زیارت حضرات محسوب می‌شود و همین در حقیقت زیارت هم مرتبه‌ای از آن اسرار و حقایق را حتماً به همه ما خواهند داد هر چقدر باورمان بیشتر باشد، معرفتمان بیشتر باشد، بهره مندی مان بیشتر می‌شود.

در روایت دیگری قسمتی از این فضائل را مطرح می‌کند راوی می‌گوید عرض کردم اینکه شما فرمودید چه فضائلی در این هست اگر می‌دانستید می‌شود بعضی از این فضائل را بفرمایید حضرت فرمود: من عطاه تشوقاً اگر کسی به سوی امام حسین (علیه‌السلام) حرکت بکند شوقاً، یک موقع است انسان حرکت می‌کند می‌رود می‌گوید حالا بالاخره رفتن بهتر است از نرفتن. یا برویم ببینیم چه خبر است. یا عادت کرده دوستانش را فقط این‌ها هم خوب است اما من عطاه تشوقاً با تمام شوقش کتب‌الله لهه الف حجه متقبله. هزار حج مقبول و الف عمره مبروره. هزار عمره مبرور. ما باور نمی‌کنیم حق داریم. چون نچشیده ایم حق هم داریم. اما برای خدای سبحان هزار حج اقلش هزار سال می‌خواهد چون سالی یک حج امکان‌پذیر است اگر می‌فرماید لیله القدر خیر من الف الشهر یک شب می‌شود هزار ماه بهتر باشد، درست است. هزار ماه هزار ماه می‌شود چقدر هشتاد سال حدوداً. اینجا می‌فرماید زیارت امام حسین (علیه‌السلام) هزار حج مقبول است یعنی هزار سالی که سالی یک بار حج امکان‌پذیر است و هزار عمر حالا عمره ممکن است در سال چند بار امکان‌پذیر باشد. لذا هزار سال را نمی‌خواهد و هزار عمره مبروره. و اجر الف شهیده من شهداء بدر اجر هزار شهید بدر یعنی انسان را اثری که در هزار حج هست برای انسان محقق می‌کند. اثری که در هزار عمره هست در وجود انسان محقق می‌شود اثری که در هزار شهید بدر بوده در مجالس امام حسین (علیه‌السلام) به لحاظ آن از جان گذشتگی و ایثار و آن رتبه لذا خود شهدای بدر شهدای به اصطلاح کربلا اجرشان فوق این‌ها است. آن وقت کسی که می‌آید در مجالسشان اجر هزار شهید بدر را پیدا می‌کند. زیارت امام حسین تشوقاً این تازه در بعضی از روایات دارد وقتی مطرح می‌کردند طرف استنکار می‌کرد یک حجی یک عمره دو حج دو عمره دو حج سه عمره هی اضافه می‌کرد یعنی نشان می‌دهد که تازه این هم سقف مسأله نیست. بلکه این هم یک رتبه است می‌خواهد بگوید آنچه که برای یک کمال ابدی یک انسان در اطاعتش از امام و پیوستگی اش با امام لازم است که بشود شان امام و چیزی دیگر از او باقی نماند، محقق می‌شود. لذا اگر می‌گوید هزار حج عمره به خاطر اینکه امام باطن کعبه است در روایات می‌فرماید امام باطن کعبه است ظاهر با باطن فاصله شان خیلی زیاد است حج خیلی مؤکد است خیلی لازم است واجب هم هست برای کسی که متمکن است و مستطیع است اما جریان کربلا فوق این محقق می‌شود. باطل این حقیقت است همان جا هم می‌فرماید وقتی که کسی می‌آید در حقیقت به کعبه برای طواف اون حقیقتاً باید بیاید اینجا تعبیر دعای ابراهیم است وجعل افئده من الناس تهوی علیهم خدایا دل های مردم را به سوی فرزندان من ابراهیم خلیل در قرآن وجعل افئده من الناس تهوی علیهم مشتاق و عاشق این‌ها کن. نمی‌گوید این‌ها بیایند برای حج فقط. می‌گوید وجعل نتیجه این است که افئده و قلوب مردم عاشق چی بشود فرزندان ابراهیم شود. خیلی تعبیر زیباست اینجا می‌فرماید که و همچنین تا به حال شده اجر هزار حج هزار عمره مبروره یعنی پس قبول شده و هزار شهید از شهدای بدر و اجر الف صائب هزار روزه دار.

یعنی آنچه که از همه این‌ها می‌آید در زیارت امام حسین (علیه‌السلام) یک جا می‌آید خیلی زیباست نشان می‌دهد جریان امام حسین (علیه‌السلام) چه کاری کرده در عالم. و چه کاری خواهد کرد. اینکه ظهور نتیجه عاشوراست معلوم می‌شود. اینکه نرید انما نعل الذین نسضعف نتیجه کربلاست معلوم می‌شود بعداً اگر این باور شکل بگیرد آدم محروم نمی‌شود آن وقت مگر می‌شود آرام بگیرد در خانه بنشیند و مجالس حضرت باشد نیاید آنی که زیارتش آن‌قدر عظیم است آن موقع نشستن در خانه معنی پیدا نمی‌کند خیلی از دست دادن است و همچنین ثواب الف صدقه مقبوله. هزار صدقه مقبول. چقدر هر بار داده باشد دیگه این را مجهول گذاشته اجر هزار صدقه مقبوله ثواب هزار آزاد کردن بنده در راه خدا.

مثلاً امروز اگر بخواهیم بنده در راه خدا بخواهند آزاد کنند مصداقش چه می‌شود؟ زندانی که گرفتار در بند است. آزاد کردن هزار زندانی. می‌گوید اجر این هم دارد. یعنی این چقدر آن اثر دارد در جامعه که آن زندانی که هست حصر شده حالا به هر دلیلی خصوصا دلیل مالی اشتباهی کرده چیزی شده خودش پیش کسی چک داشته او چک این را نداده این هم نتوانسته چک دیگری را بدهد همین‌طور سلسله وار این‌ها دستگیر شده‌اند حالا زندان هستند محجور هستند آنجا درسته؟ هزار زندانی که این‌جور در حقیقت زن و بچه و خودش همه در یک گرفتاری به سر می‌برند، می‌فرماید نمی‌گوید این‌ها را نکنید می‌خواهد بگوید اهمیت این‌ها خیلی است اما کسی که می‌رود در جریان امام حسین زیارت همه این‌ها را برایش می نویسند، غیر از اینکه چنین شخصی تعدیب می‌شود یک حالی پیدا می‌کند که این کار ها را هم می‌کند یعنی چنین شخصی این کار ها هم ازش چی می‌شود حالا چون قلبش منعطف می‌شود و همچنین و من یضل محفوظ سنف من کل آفت می‌گوید از هر چیزی یک سال با یک زیارت که می‌رود محفوظ می‌شود از آفاتش که آهونش آسان ترینش شیطان است یعنی خود زیارت امام حسین (علیه‌السلام) انسان را از شیطان هم محفوظ می‌دارد و وکل به ملک کریم یحفظ خداوند سبحان ملکی را برای او حافظ او قرار می‌دهد. حالا یک موقع هست یکی بادیگارد پیدا می‌کند در بیرون این طرفش را مواظب باشد آن طرفش صدمه پیدا می‌کند این طرف را مواظب باشد از بالا ممکن است صدمه ایجاد شود زمین ممکن است دهن باز کند اما وقتی ملکی ملک کریمی حافظ باشد آن ملک کریم دیگر از همه جهات او را حافظ است. بعد می‌فرماید یحفظ من بین یدیه و من خلف و عن یمینهی و عن شمال و من فوق راسی و من تحت قدمه از شش جهت حافظ اوست. این‌ها اگر آدم با ور کند، خیلی زندگی آدم متفاوت می‌شود. وعده خدا باشد متأسفانه ما وعده من خودم را عرض می‌کنم باور نمی‌کنم.

دیدیم هم بارها نتایجش را بارها نشانمان داده‌اند. اما باورمان نمی‌شود فان مات سنته اگر در همان سال از دنیا برود حضرتهم ملائکه الرحمه بر بالین او ملائکه رحمت حاضر می‌شوند کس دیگری حق ندارد بیاید ملائکه رحمت بر بالین او در وقت احتضار حاضر می‌شوند یحضرون غسل و اکفان و استغفار له در موقع تکفین و تدفین و شستن و دفن در تمام این‌ها آن ملائکه رحمت حاضر هستند استغفار می‌کنند یشفعون فی قبر بالستغفار قبر او تنگ نیست نه این قبر ظاهری که این‌ها همه سیمان شده بتون شده نه تنگ می‌شود به ظاهر نه گشاد می‌شود بعد هم که بکنی می‌بینی همان‌جور بوده اما آن تنگنای وجودی است که انسان در آنجا تنگی را احساس می‌کند. فشار را احساس می‌کند. زقتت القبر و فشار قبر در کار است می‌گوید برای این فشار قبر هم در کار نیست ، یسلفله فی قبره وسیع می‌شود باز می‌شود مد بصره تا جایی که چشم او نگاه می‌کند و کار می‌کند بعد دیگر یومن الله من زعتت القبر و من منکر و نکیر ان‌ان ها نمی‌توانند بترسونندش رب آنه و یفتح له باب الی الجنه دیگر ادامه دارد من دیگر بقیه‌اش را اگر اهل عمل باشیم همین قدرش زیادمان هم هست. البته چیزی زیاد نیست از خدا چیزی بدهند زیادمان نیست حد نمی زنیم اما اگر بخواهیم باور کنیم می‌گوییم خدایا از این معلوم شد خیلی چیزهای دیگر هم در کار هست یک صلوات بفرستید.  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بحث ما در این چند روز بحث اخوت بود و ولایت. که از راه برادری و مَحبت بین برادران و ارتباط بین مومنان ما به مرتبه چی می‌رسیم؟ به مرتبه ولی الهی می‌رسیم. ملحق به ولی می‌شویم. از جهات متعددی در روایات ما این بحث را مطرح کردند. من برای اینکه امروز ان‌شاءالله روایات بیشتری بخوانیم دیروز یک روایت خیلی مشغولمان کرد و باعث شد که خلاصه نتوانیم روایت های دیگر را بخوانیم امروز سعی می‌کنیم الان هم دو سه تا روایت خواندیم تا الان هم این هم یک روایتی امام کاظم (علیه‌السلام) می‌فرماید من لم یستطیع ان‌یسلنا اگر کسی نمی‌تواند پیش ما بیاید فلیصل لفقرا شیعه برود سراغ فقرا شیعه با آن‌ها رفت و آمد کند رفت و آمد با آن‌ها رفت و آمد با ماست دیگر از این صریح‌تر بگویم تعارف نیست می‌خواهد بگوید می‌خواستی بیایی پیش من مگر نمی خواستی بیایی از من بهره مند باشی مورد عنایت و رحمت من باشی مورد توجه قرار بگیری وساطتت فیض من شامل حالت بشود کمالاتی که امام دارد با مَحبت ما، ما هم مشمولش شویم ملحق به امام شویم شفیع ما امام بشود درست است مگر نمی خواستیم برویم اگر می‌خواستیم امام را ببینیم بالاخره می‌خواهیم بهره مند باشیم ملحق باشیم می‌خواهیم محبوبمان را ببینیم می‌گوید اگر می‌خواهید این کار را بکنید همه این‌ها را اینجا قرار دادیم ما که دیگر این سختی‌ها راحت است. اینکه خیلی راحت است هر کسی دور  خودش آیا کسی هست که افتاده در بستر بیماری کسی نیست بهش سر بزند دوستی  داشته از زمان قدیم الان چی شده تنها افتاده مریض است نمی‌تواند جایی برود یک کسی است در بیمارستان است یک کسی است بیمارستان هم نیست افتاده هم نیست اما یک محرومیت‌هایی دارد اگر بروی از این رو به آن رو می‌شود گاهی یکی به یکی تلفن می‌کند طرف می‌گوید اصلاً روحم شاد شد حال آمدم نمی‌شود مگر این‌جوری می‌گوید بروید این فقرا فقط منظور فقر مالی نیست. همه شیعیان به لحاظ امامشان فقیر هستند. به لحاظ رابطه مؤمنان فقیرند. دوست دارند که این رابطه‌ها برقرار بشود. فلیصل فقرا شیعتنا مرتبط بشویم با همدیگر این ارتباط شما با هم ارتباط با ماست. خیلی زیباست دیگر نمی‌توانید پیش من بیایید امام کاظم در  زندان بوده آن همه سال چهارده سال نقل شده در زندان بوده، می‌فرماید نمی‌توانید بیایید مرا ببینید همان کار در دیدار شما با هم امروز امام ما غائب است ما به جای اینکه بخواهیم بدویم این ور و آن ور بگوییم امامان را کجا پیدا کنیم می‌گوید نه نگاه کنید اطرافتان را شیعیان را پیدا کنید رفت و آمد با شیعیان رفت و آمد با امام است فلیصل فقرا شیعتنا همین وصال با ماست.

حتی این‌جور ببین دیگر این را شاید تا حالا نشنیده باشیم این دیگر خیلی جالب است و من لم یستطیع عن یزور قبورنا دلتان می‌خواهد بیایید قبر ما را زیارت کنید برایتان امکان نیست یک موقع راه بسته بود یک موقع ممکن است مالی من نداشته باشم یک موقع ممکن است یک محضوری داشته باشم الان نتوانم بروم می‌گوید نمی‌توانید بیایید زیارت قبر ما فلیزور قبور صلاح مومنین. بروید دیدن صلاح مؤمنین دیدار قبور صلاح مؤمنین دیدار قبور ماست دیدار مؤمنین دیدار ماست دیگر چه‌جوری به ما بگویند که راه این‌قدر باز است. دقت کردید دیدار مؤمنین دیدار ماست دیدر  قبور صلاح مؤمنین آن‌ها را هم احیا کنید می‌فرماید یک جوری نباشد که قبور صالحین از مؤمنین صالحین از مؤمنین مثلاً امام رحمه الله علیه درست است. یکی از صالحین است از مومنین.

یا نه بزرگان اولیاء به اصطلاح کسانی که بوده‌اند همین شاه عبدالعظیم ما حضرت عبدالعظیم هم خودش از صلاح مؤمنین است هم چقدر از صلاح مؤمنین آنجا مدفون هستند در کنار حضرت عبدالعظیم حسنی غیر از دو امام زاده دیگری که هستند می‌گوید این‌ها را احیا کنید احیا این‌ها رفت و آمد در این‌ها رفت و آمد با ماست. با قبور ماست. خیلی زیبا می‌شود.

من یک مثالی را عرض کردم که اگر بخواهیم حواسمان باشد، آن مثال مثال خوبی بود که یک کسی در مسیری که از عراق می آمدند به مکه کاروان می آمد برای زیارت از مؤمنین هر منزلی یک گوسفندی را قربانی می‌کرد یادتان است قصه اش را گفتم بعد وقتی آمد پیش امام گفت چرا مردم را ذلیل کردی مؤمنین را گفت در این کاروان عده دیگری هم بودند که می توانستند محل رجوع مردم بودند اما مثل تو پول نداشتند که مثل تو چلو کباب بدهند تو با چلو کباب دادن تو راه پذیرایی بقیه را بستی اینجا هم امام می‌خواهد بگوید اگر قبور ما مطرح است این‌جور نباشد همیشه بخواهید بیایید قبور ما از دست بدهید قبوری که نزدیکتان است آنجا ها را هم محل رفت و آمد قرار دهید آنجا یک برکاتی دارد آسان‌تر است ساده‌تر است آنجا شکل می‌گیرد بعد رفت و آمد به قبور ما هم امکان پذیرتر می‌شود مثلاً ببینید ما در نماز ها یک نماز جماعت داریم می‌گویند در مسجد محله بخوانید یک نماز جمعه داریم می‌گویند آن را توی مسجد جامع بخوانید یک نماز عید داریم مثلاً می‌گویند یا در نماز مسجد جامع بخوانید یا بیرون در بیابان بخوانید. هر کدام از این‌ها حکمی پیدا می‌کند دیگر نماز جماعت باعث تعطیلی نماز جمعه نمی‌شود نماز جماعت هم باعث تعطیلی نماز دیگر نمی‌شود این‌ها مؤکد هم هستند امام زاده ها باعث تعطیلی رفتن به امام نمی‌شوند قبور صلاحین تأیید قبور امام می‌شوند. این‌ها خیلی زیباست. یعنی باعث می‌شود که خود همین مسأله انسان رابطه‌اش را می‌تواند هر لحظه خواست این همه الان امام زاده اطراف تهران هستن الحمدلله مراسم مختلف هم در آن هست احیا می‌شود این‌ها خودشان آدم با این نیت بروند که من الان نمی‌توانم امشب بروم مثلاً زیارت امام در کاظمین یا زیارت امام در کربلا می‌روم زیارت این صالح فرموده اند که من لم یسطیع عن یزور قبورنا فلیزور قبور صلحا اخواننا چقدر زیباست این‌ها همان اثر را دارد این معرفت باعث می‌شود آن وقت بخصوص در جریان اربعین جاماندگان چقدر این حرکت زیباست می‌گوید آن‌هایی که نتوانستند بیایند جا مانده شدند نتوانستند در اربعین بیایند چه کار کنند بیکار ننشینن آن‌ها هم راه بیافتند مثلاً تهران بروند دیدار حضرت عبدالعظیم این کاروان را راه بیندازند این دیدار این‌طوری همان کار ازش بر می‌آید خیلی زیباست این فلیزور چرا بروند آنجا بعضی‌ها اشکال می‌کنند نکنید این کار ممکن است بدعت می‌گوید نه روایت دارد دیگر من لم سطتع قبورنا فلیزور قبور صلحا اخواننا سراغ این‌ها بروید خب این هم یک روایت شریف.

روایت دیگری من می‌خواهم برایتان روایت بخوانم این‌ها روایت است همه‌اش نورانیت روایات ان‌شاءالله رابطه‌های ما را کارهای ما را ساده‌تر و راحت‌تر می‌کند می‌فهمیم که چقدر خدا برای مان دین را راحت قرار داده کمال را زیبا و راحت قرار داده ولی ما چون فکر می‌کنیم اگر بخواهد یک چیزی اثر زیادی بگذارد باید حتماً یک جایی خیلی  دوری باشد سخت باشد. می‌گوید نه به همین راحتی است.

در این روایت شریف کافی شریف از  ابی‌بصیر قال سمعت ابا عبدالله (علیه‌السلام) یقول المومن اخ المومن هر مؤمنی برادر مؤمن است حقیقتاً. یک اخوت در دایره خونی داریم هم خونی یک اخوت در دایره بالاتر از هم خونی داریم. آن ایمان است که شدت چون هم خونی یک شباهت است. یک شباهت است در دایره بدن باعث می‌شود نسبت اخوت پیدا می‌شود یک شباهت در دایره ایمان است که آن اشد است حتی اگر اخوت در جانب ایمان با اخوت در جانب برادری هم خونی معارضه کند یعنی چی. یعنی دو برادر هم خون که از جهت خون یکی هستند برادر همین نسبی هستند یکی مؤمن باشد یکی کافر. یک برادر دوست در حقیقت یک دوست مؤمن باشد، حق کدام یک بیشتر است در اینجا؟ آن برادر خونی که کافِر است، یا آن برادر غیر خونی که مؤمن است. اینجا برادر خونی غیر خونی که مؤمن است حقش اولاست حتی در ارث  شما وقتی که فرزندی از جهت ایمانی جدا بشود از ایمان ارث دیگر نمی‌برد. یعنی حق خونی بوده اما چون ایمانی نبوده محروم می‌شود ارث در دایره ایمان معنی پیدا می‌کند این‌ها خیلی زیباست که اینجا هم همین را می‌فرماید المومن اخ المومن. این‌ها هم حقیقتاً با هم برادرند در دایره ایمان. ایمان در دایره نفس است برادر خونی در دایره بدن است. نفس باقی می‌ماند ابدیت دارد، ولی بدن صد سال با هم است لذا در روز قیامت دارد که الیوم عز نسب و ارفع نسبی امروز نسب شما فرو ریخته شده آن نسب هایی که شما داشتید ولی ارفع نسبی نسب من بلند شده است و برافراشته است که آن نسب ایمان است. که با پیغمبر پیدا می‌شود آن روز برافراشته است. که هر کسی هر نسب دیگری در آن روز اگر ایمانی نشده باشد، چه می‌شود؟ فرو می‌ریزد. تقطعت بینکمٌ السواب اسباب دیگر که از جمله همین نسب است تقطعت آنجا آن روز قطع می‌شود.

رعول الغذاب و تقطعت بهم السباب عذاب را که می  بینند اسباب از هم منقطع می‌شوند مگر اسبابی که در طریق الهی باشد مثل اخوت ایمانی. لذا می‌فرماید که المومن اخ المومن. کلجسد الواحد. مومنان با هم مثل یک بدن می‌شوند. که بدن چطور است که با همه تفاوت‌هایش ولی یک واحند حقیقتاً دست و پا و چشم و ابرو و قلب و مغز و همه اعضای درونی و بیرونی کالجسد واحد انشتکی شیء منه اگر یک جایی آسیب ببینید و به اصطلاح مجروح بشود و درد داشته باشد وجد علی ؟؟؟؟ فی سایر جسده دندان‌درد می‌کند اما می‌بینی شب خوابش نمی‌برد آدم همه بدن همراهند باهاش درست است؟ همه بدن همراهند می‌گوید جامعه مؤمنین این‌طوری است اگر کسی خوش است  بقیه هم خوش می‌شوند یکی ناخوش می‌شود بقیه هم به خاطرش آن وقت اگر درد و خوشی فراگیر شد درد کم‌تر احساس می‌شود خوشی بیشتر احساس می‌شود وقتی فراگیر شود این هم از خصوصیات فراگیری است اگر درد فراگیر شد تنها ندید خودش را آن شخص احساس نکرد که من فقط گرفتارم بقیه در راحتند من گرفتارم می‌بینند نه بقیه هم همدرند با او همه همدردند همه به فکرش هستند لذا آرام می‌شود لذا به ما گفته‌اند یکی که از دنیا می‌رود با او همراهی کنند تسلیت بگویند در مجالسش شرکت کنند سه روز برایش غذا ببرند نگذارند همراهی کردن با او او را تسلیت می‌دهد آرام می‌کند دورش را خالی نکردن این‌ها خیلی زیباست این‌ها هر کدام دستورات دین است که چقدر عمق دارد عقبه دارد کالجسد واحد انشتکی شیء منه وجد علم ذلک فی سایر جسد و ارواحما من روحٍ واحده روح ایمان مربوط به همه مومنان است عبدان متعدند اما ارواح از یک روح در می‌آید که حقیقت آن الروح هم مربوط به پیغمبر اکرم است صل الله علیه و آله و سلم  اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

و عن روح المومن لاشد اتصال به روح الله روح مؤمن شدت اتصال به روح خدا را دارد. من اتصال شعاع شمس به خورشید. شعاع خورشید تا خورشید برود فرو دیگر شعاعش نیست طلوع که می‌کند شعاعش هست می‌گوید روح مؤمن به خدا اتصالش از این شدید تر است یعنی تا پرچم خدا بر افراشته است مؤمن برافراشته است تا جایی شعاع وجود خدا نخواهد آنجا پخش باشد از جهت اینکه مردم احکام خدا را اجرا نکرده باشند مؤمن آنجا پژمرده است پس مؤمن برای اینکه برافراشته تر بشود روحش احکام الهی را باید چه کار کند بیشتر در جامعه سرایت دهد.

خب  در یک روایت دیگری می‌فرماید من فقط همین تکه‌اش را می‌خوانم که می‌فرماید که:   توصیه می‌کند حضرت اوصهم بتقوا الله و ان‌ فقر هم غینهم ثروتمندان به دیدن فقرا بروند و قویهم ضعیفهم صاحبان مقام و قدرتمندان به دیدار ضعفا بروند. پس ثروتمندان دیدار فقیران صاحبان مقام و قدرتمندان حالا قدرتمند مختلف است. گاهی ممکن است مثلاً شما بگویید یک مداح معروف یک سخنران معروف برود یک جلسه‌ای که ساده باشد. یک روستا یک شهری گاهی این را هم برود این هم از مصادیقش است از خلاصه خودمان شروع کنیم که به بقیه بتوانیم بگوییم. یک در حقیقت کسی که در نظام شهرت بین مردم شهرتی پیدا کرده برود پیش در حقیقت مردم ساده سر بزند این هم شامل می‌شود صاحب مقامی است برود پیش مردم ضعیف سر بزند حرف آن‌ها را بشنود. وقتی این رابطه‌های اجتماعی بین اقویا و ضعفا و ثروتمندان و فقیران شکل می‌گیرد، این درد فقیر و درد ضعیف کم‌تر می‌شود.

جایی که فاصله طبقات اجتماعی زیاد می‌شود، فقیر احساس فقر بالاتری می‌کند ضعیف احساس ضعف بالاتری می‌کند لذا یکی از چیزهایی که می‌گویند یک جامعه را به هلاکت می‌رساند این است که طبقه متوسط آن جامعه از بین برود. اگر طبقه متوسط جامعه نباشند، ضعیف یک دفعه فاصله خودش را با چی می‌بیند؟ با ثروتمند فقط می‌بیند. این فاصله چون خیلی زیاد است، این فاصله شورش اجتماعی را ایجاد می‌کند. اما جوامعی که یک درصدی ثروتمند دارند یک درصدی فقیر دارند درصد بیشتر جامعه طبقه متوسط باشند این جامعه بقاءاش بیشتر است که طبقه متوسط از یک طرف حائل بین فقیر و ثروتمند است و کار دست این‌ها است عمدتا حالا یک بحثی در جای خودش دارد می‌فرماید و أن یعود صحیهم مریضهم پس ثروتمند برود دیدار فقیر قدرتمند برود دیدار ضعیف صحیح و سالم خیلی‌ها را شامل می‌شود نه پول می‌خواهد نه مقام به دیدار مریض‌ها بروند اول هم مریض‌های فامیل و همسایگان اگر در همسایگی این روابط همسایگی خیلی ضعیف شده روابط فامیلی ضعیف شده ولی روابط همسایگی دیگر چه شده؟ بسیار در حالی که اسلام حق الجار را حق همسایگی اصلاً یکی از حقوق مهم اسلام است. که این جار و همسایگی این‌قدر در جوار بهداشت در رابطه با حضرات معصومین اثر دارد و ایجاد ارتباط می‌کند بی سابقه است لذا در محله ها ارتباط محلی برقرار کنید اگر کسی مریض می‌شود چند نفر با هم با یک وقت مناسب بروند در حقیقت چه کار کنند؟ سر بزنند! عیادت بکنند اجتماع روابطش محکم بشود. فرصت نیست و أن یعود صحیحهم مریضم این سومین تکلیف بود چهارمی چیست و أن یشهد حیهم جنازه میتهم اگر یکی از مومنان از دنیا رفت مکلف بدانند مردم خودشان را که شرکت کنند در تشییع جنازه اش در ختم هایش شرکت کنند. این برای هم بازماندگان تسلی است هم برای دیگرانی که احساس می‌کنند اگر از دنیا رفتند ارتباطات محفوظ است خانواده او مورد توجه دیگران است هیچ کسی نیست بی سرپرست  بماند ارتباطات بعد از موت باقی می‌ماند نگرانی‌های زندگی کم‌تر می‌شود این جامعه ببینید با این جامعه که امروز دارد از غرب در کشور ما هم رسوخ می‌کند چقدر متفاوت است این جامعه توحیدی است یعنی همه‌اش پیوستگی است. مریضی است می‌گوید اینجا هم پیوستگی است فقر است می‌گوید اینجا هم رابطه توحید درستش می‌کند آنجایی که در حقیقت مقام است همین این‌ها را ما از دست داده‌ایم لذا وقتی ابن مهزیار عرض کردم رسید خدمت امام زمان (عج) حضرت فرمود ما صبح و شام منتظرت بودیم چرا دیر آمدی عرض کرد آقا من که متنظر بودم می‌خواستم آنجا می‌فرماید روابط تان با هم تغییر کرده اغنیا با فقرا رابطه‌شان فرق کرده صاحبان مقام با ضعفا فرق کرده آن‌هایی که سالم هستند با مریض‌ها رابطه‌شان فرق کرده. یعنی این رابطه ولایت ایجاد می‌کند. این رابطه‌ها چی ایجاد می‌کند؟ ولایت ایجاد می‌کند! راه بندان می‌کند اگر نباشد به سوی امام راه بندان می‌کند. اگر باز بشود راه را به سوی امام باز می‌کند. همین امروز تصمیم بگیریم برای خودمان هسته هایی را در محله ها بعضی محله ها یک موتور دارند این موتور خیلی خوب است موتور نه موتور بیرونی موتور یعنی یک کسی است که می‌فهمد الان که مریض است مثلاً شب تلفن می‌زند به چند نفر حاضریم بریم یک سر عیادتش فلانی از حج آمده ایامی بود دیگر بالاخره حج ها آمده‌اند برویم یک سری دیدارش دیگری از زیارت آمده برویم یک سری دیدنش دیگری مثلاً یک مشکلی برایش ایجاد شده برویم یک حالی ازش بپرسیم دیگری مریض است خانه افتاده برویم یک سری بهش بزنیم عیادتش کنیم در محله ها اگر کسی این موتور بشود این نمی‌داند سنت را احیا کرده نه فقط دیدار را ایجاد کرده سنت ایجاد کرده.

وقتی کسی سنت ایجاد می‌کند فوق آن است که ملاقات را رفت و آمد را انجام می  دهد. دنبال این باشید سنت‌گذار باشید. موتور باشید در محله تا وقتی شما هم یک موقع نبودید این ادامه پیدا بکند. این هم نتیجه‌ای که بعد می‌فرماید بله أن ولا دنبالش حضرت می‌فرماید دنبال همین چند تا رابطه می‌فرماید أن یقا أن یتلاقوا مؤمنین بروند به دیدار هم به هر بهانه‌ای فی بیوتهم نه اینکه فقط در مسجد جمع شوید که این هم خوب است یتلاقوا فی بیوتهم این‌ها در تشکیلات اسلامی جز مسائل مهم تشیکلاتی است می‌گوید خانه‌های مؤمنین باید جوری باشد محل رفت و آمد باشد. مرکز باشد تشکیلات باشد به طوری که هر کسی کاری دارد مشکلی دارد بداند یک جایی است رفع مشکل می‌کند یک جایی هست اقلاً می‌تواند بگوید این جمع با هم ارتباطشان با هم از طریق آن خانه است وقتی این‌طوری شد آن وقت مردم این خانه‌ها می‌شود خانه‌های نور در محله ها. امید در محله ها خانه امید می‌شود این به تنهایی کاری ازش نمی‌آید اما یک جمعی هستند با هم دیگر این خانه رفت و آمد در این کوچه در این خانه رفت و آمد کردند در آن کوچه در آن خانه رفت و آمد کردند هی مردم می‌بینند مؤمن آن وقت این حضور پر‌رنگ هم هست وقتی مؤمنین رفت و آمد می‌کنند در کوچه های مختلف دیگر آن کوچه کوچه مومنان محسوب می‌شود رفت و آمد آن وقت رفت و آمد غیر مومنان آنجا در محاق می‌رود هزینه بردار می‌شود می گویند این تنها نیست در این کوچه این همه با او رفت و آمد دارند اگر او از دست ما ناراحت بشود فقط او ناراحت نمی‌شود ببینید چقدر حکم خدا را پیاده می‌کند جو الهی را پر‌رنگ می‌کند می‌فرماید الیتلاقو فی بیوتهم با هم در خانه‌ها رفت و آمد کنید فقط قرار هایتان در مسجد تنها نباشد هر چند مسجد باید باشد و پر‌رنگ هم باشد اما به این قناعت نکنید علاوه بر این چرا و أن لقاء بعضهم بعضاً حیات الامرنا این رفت و آمد شما و دیدار شما با هم امر ما را که ولایت است زنده می‌کند. یعنی ولایت ما دایر مدار این رفت و آمد های شماست. اگر ما نرفتیم و نیامدیم چه کار کردیم؟ زنده نکردیم ولایت را. و بعد می‌توانیم بگوییم چرا نیست اثرش را نمی‌بینیم می‌گوید نکردید دیگر أن لقاء بعضهم این رفت و آمد شما و دیدار شما با هم بعضا حیات لامرنا بعد رحمه الله عبدا احیا امرنا خدا رحمت کند بنده ای را که دعای امام صادق (علیه‌السلام) است. خدا رحمت کند بنده ای که امر ما را احیا می‌کند.

نباید شوق ایجاد شود از همین امروز تصمیم بگیریم یک کاری بکنیم از همین امروز تصیمم بگیریم همین امروز نشسته این در جلسه فکر می‌کنیم خدایا ما چه کار کنیم در محله‌مان چه کار کنیم که مومنان به هم پیوسته تر شوند که حیات ما حیات به اصطلاح ولایت بیشتر شود احیا شود ولایت و بعد در حقیقت مشول دعای امام شویم رحمه الله عبدا احیاء امرنا. بعد اینجا دنبالش حضرت یا خیصمه این خطاب به خیصمه جعفی بود یا خیصمه انا نا ؟؟؟ عنکم من الله شیء خیصمه بدان که ما چیزی را نمی پذیریم از دیگران با حرف نیست. الا بالعمل بنشینیم فقط حرف بزنیم و بشنویم و بعد هم بلند شویم برویم سراغ کارهای سابقمان فایده‌ای ندارد باید بنشینیم تصمیم بگیریم یک عملی را عزم بر کاری بکنیم جلسه تشکیل می‌شود حرف زده می‌شود تا تصمیمی گرفته شود تا عملی از او ایجاد شود اما بنشینیم اینجا حرفی بزنیم و گفت و گوی بشود و یک گریه‌ای هم بکنیم بعد هم چکار کنیم؟ حاجی حاجی مکه هر کسی سراغ کار خودش برود نمی‌شود دیگر. می گویدا ین لا نعنی یا خیصمه انا لانعنی عنکم من الله لا نغنی ببخشید لانغنی ما شما را بی‌نیاز نمی‌کنیم من الله شیء الا بالعمل. عمل است که شما را می‌تواند نجات بدهد أن ولایتنا لاتنال الا بالورع و أنا اشد الناس حسرته یوم القیامه این هم خیلی زیباست می‌گوید می‌دانید کی روز قیامت از همه بیشتر حسرت می‌خورد یکی می‌گوید کافِر یکی می‌گوید می‌گوید نه أن اشد  ناس حسرت یوم القیامه ؟؟؟ عدل ثم خالفه غیره حرف عدل را بزند اما عمل عدل را انجام ندهد. بنشیند بگوید این کار ها خوب است. اما عمل این کار ها را انجام ندهد. می‌گوید این اشد ناس حسرت است یعنی می‌گوید کافِر این همه حسرت نمی‌خورد ولی مؤمن این همه زمینه عمل برایش پیش آمده اما انجام نداده چون معرفت پیدا کرده بود کافِر این معرفت را پیدا نکرده بود او معرفت را پیدا کرده از دست داده حالا می‌بیند در روایت دارد که مرحوم ابن فهد حلی در کتاب شریف عدت داعی نقل می‌کند که وقتی مؤمن را می‌خواهند وارد بهشت کنند قبل از ورود به بهشت بهش نشان می‌دهند که تو با همین عملت و با همین به اصطلاح معرفتی که داشتی و عملت می‌توانست جایگاه آنجا باشد. مقام صدیقین را نشانش می‌دهند نه چیز بیشتری اما تو همین عمل را قانع شدی به ساده‌ترین کف کارش. لذا جایت الان اینجاست. این در قبل از بهشت است بعد از بهشت هیچ حسرت نیست در بهشت که می‌روند حسرت نیست همه این‌ها مربوط به این است که این هم عملی بوده که از دست داده باید عقابش را بچشد عقابش همین حسرت است که از دست داده اما وقتی وارد بهشت می‌شود البته در آنجا دیگر حسرت در کار نیست. بله این هم خلاصه یک نگاهی من روایت باز هم خیلی نوشتم مثل الخوان  مثل الیدین مثل دو برادر مثل دو دست است. تقسل احدهما الاخری وقتی می‌خواهیم دست را بشوییم یک دستی می‌شود شست؟ آب بریزیم روی دست هیچ نمی‌شود مایع را بریز روی دست وقتی با این دست نمالی به هم دیگر مایع در حقیقت با این نمی‌شود دست را شست می‌گوید مثل اخوان مثل یدین این‌قدر به هم مرتبط هستند این‌قدر به هم کمک هستند که تقسل احداهما الاخری و کما عن الیدین تتعاونان علی عرض واحد این‌ها در عرض هم با هم کمک می‌کنند و کذلک اخوان رابطه‌شان مثل دو دست است برای شسته شدن این‌ها چقدر زیبا و قشنگ می‌گویند برای ما از این زیبا‌تر نمی‌شود بیان بکنی این هم یک روایت شریف بود که خب فرصت گذشت من دلم می‌خواست باز هم همه این‌ها روایات را برای شما بخوانم و بهره مند باشیم همه‌مان روایات نورانی اهل بیت که ان‌شاءالله به برکت این مجالس و نظر اباعبدالله (علیه‌السلام) توفیق عمل به آن را پیدا کنیم و فقط حرف نماند برای ما که حسرتش روز قیامت شدید نباشد عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا حسین. در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین.

امشب متعلق به حضرت عباس عباس بن علی ابوالفضل علمدار کربلاست برادر واقعی. مظهر اخوت یعنی اگر بخواهیم ما در عالم مظهر اخوت را نشان دهیم بالاترین مظهر اخوت می‌شود عباس اگر این چند شب در رابطه با برادری صحبت کردیم امشب باید عهد برادری را از عباس بن علی نسبت به امام حسین (علیه‌السلام) ببینیم.

نمی‌دانیم چقدر سخت است، یک پهلوان شجاع غیرتمندی، از صبح ببینید حبیب بن مظاهر مسلم بن عوسجع بریر بن ؟؟؟ ظهیر بن قین و الی ماشاءالله اصحابی که تک تک شهید شدند. و بعد نوبت به اهل بیت رسیده. ببیند علی اکبر (علیه‌السلام) ستاره بی‌نظیر کربلا عرباً عربا شده نمی‌دانیم در دل عباس با عرباً عرباً شدن علی اکبر دل عباس عرباً عربا شده.

وقتی قاسم زیر سم اسبان قرار گرفت. این پهلوان نگاه می‌کند، عباس است که زیر سم اسبان قرار گرفته و له شده. تنهایی امام را می‌بیند. عباس است که له می‌شود. اهل بیت را می‌بیند که لحظاتی دیگر منتظر اسارتند. این پهلوان غیرتمند، می سوزد.

آمد به خدمت امام حسین (علیه‌السلام) عرض می‌کند لقد سعمت من علیهم از زندگی سیر شدم دیگر خسته شده‌ام. دیگر تحمل ندارم اجازه میدان می‌خواهم امام حسین (علیه‌السلام) می‌فرماید عباس جان انت صاحب لوایی تو پرچم دار من هستی اگر تو بروی لشکر از هم پاشیده می‌شود. من نمی‌دانم وقتی عباس می‌خواهد به میدان برود کدام لشکر باقی‌مانده که امام می‌فرماید اگر تو بروی لشکر پراکنده می‌شود. اما حضرت می‌فرماید عباس جان اذن میدان نداری. اما برو برای بچه‌های من آب بیاور. آن‌چنان این پهلوان مطیع است به سمت شریعه حرکت می‌کند. بعد از مدتی صدای او می‌آید که دارد از نخلستان به سمت خیمه ها حرکت می‌کند طولی نمی‌کشد که می‌بینند با این شعار که دارد صدایی این شعار می‌آید که والله أن قطعتموا یمینی أنی ؟؟؟ ابداً أن دینی می‌فهمند دست راست عباس قطع شد مدت دیگری رجز دیگر سمت چپ را می‌خواند اما مشک را به دندان گرفته و سر را پایین آورده تا از تیر در امان باشد. اما آن لحظه‌ای که تیر بر مشک خورد عباس از برگشتن نا امید شد. صلی الله علیک یا اباعبدالله صلی الله علیک یا اباعبداله

همه عشق و علاقه­مان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم الله عرض شد در جلسات گذشته که حقیقت عالم قوامش بر محبت است و محبت در همه اجزای عالم ساری است ابن سینا رساله‌ای دارد در سریان عشق در همه هستی فقط عشق اختصاص به انسان ندارد هرچند آن مرتبه عالی عشق در انسان تجلی پیدا میکند. اما همه اجزای عالم قوامشون به عشق است بقاعشون به محبت است هر کثرتی وقتی می‌خواد تبدیل به وحدت بشود بر اساس حب و محبت این وحدت شکل می‌گیرد یک دوستی که کثرت است میخواد تبدیل به وحدت بشود با محبت تبدیل به وحدت می‌شود یک خانواده که دو نفر بیگانه وقتی می‌خوان یگانه بشوند بر اساس محبت است این بیگانگی به یگانگی تبدیل میشود. هر جزئی از اجزای عالم تو ارتباط با دیگری وقتی می‌خواد از کثرتش که بیگانگی شه به وحدت برسد با محبت است حتی این رو بدونیم غذایی که در بدن ما هضم می‌شود این رابطه حبیست که او رو از سنخ وجود من می‌کند که حالا جای خودش باید بحث بشود بعد تو بحث محبت که حرکت هر کثرتی به وحدت از راه محبت است و چون عالم به سوی خدا میخواد برگردد باید واحد برگردد همونجوری که واحد صادر شد. کثرت‌ها پس از وحدت بود دوباره برگشتن این عالم به سوی خدا با وحدت محقق می‌شود پس باید شدت محبت‌ها و ارتباط‌ها ایجاد بشود کثرت محبت‌ها و شدت محبت‌ها عالم کثیر و تبدیل به واحد می‌کند توحید فقط در بحث و حرف نیست توحید در سراسر عالم گسترده شده است دیده شده است قرار داده شده است. لذا ما دنبال این هستیم اون حقیقت عینی توحید رو در وجودمون محقق بکنیم حلوا با خوردنش دهان شیرین می‌شود نه با گفتنش لذا حرف توحید موحد نمی‌کند عمل توحیدی تحقق توحید در وجود انسان را موحد می‌کند عمل توحیدی با همین این سیری که در عالم هست همون قواعدی که خدای سبحان در شریعت قرار داده که تمام این قواعد انسان را از کثرت خودش به وحدتش. و از کثرت با دیگران به وحدت با دیگران پس انسان اول کثرت خودش باید تبدیل به وحدت بشه اگر در وجود انسان هر قوه‌ای به سمتی انسان را بکشاند هر حالی انسان رو به جهتی بخواد برساند این حالت کثرت است می‌بینی توی حالت یه چیزی رو دوست داره حالت دیگری چیز دیگری رو و چیز دیگری رو این کسرت متلاشی میکند انسان را درون انسان باید یک وحدت حاکم باشد. اگر اون وحدت حاکم بود تمام کثرت‌های بیرونی به این وجود که می‌رسند اگر قابل وحدت باشند با این رابطه پیدا می‌کنند مثل غذایی که برای انسان هر غذایی که جذب بدن انسان نمی‌شود اگر حتی انسان غذا رو خورد غذای جذب می‌شود که برای انسان قابلیت هضم برای او امکان‌پذیر باشد وحدت پیدا کند با انسان کسر گرفته بشود تو نظام درونی انسان ابتدا باید وحدت حاکم بشود اگر تو نظام درونی وحدت حاکم شد اون وقت. ارتباطات انسان در نظام بیرونی هم قابل توحید است اون وقت می‌بینی اگر یه کسی انسانی تو نظام درونیش انقدر کثرت‌های مخل نداشت وقتی خانواده تشکیل میده هم قدرت توحید در وجودش امکان‌پذیر است قدرت توحید برای او امکان‌پذیر است اگر این توحید امکان پذیر شد اون موقع می‌تواند به سمت او وحدت توحیدی حرکت بکند عرض کردیم یکی از نزدیک ترین راه های توحید اخوت و ولایت بود. که این اخوت و ولایت کثرت‌های افراد رو تبدیل به چی می‌کنه بر پایه یک وحدت قرار میدهد ببینید این روایت شریف رو چقدر زیباست می‌فرماید که مفضل عن ابی عبدالله علیه السلام ان الله تبارک و تعالی خلق المومن من نور عظمته و جلال کبریایی مومن از نور عظمت ببینید هر اسمی اثری دارد جمال است. اون نور بهایی و جمالی که زیباییست گونه‌ای جذابیت و جذب ایجاد می‌کند اما گاهی نور از عظمت و کبریاست وقتی که میخواد بگه اگر کسی به این نور بخواد خدشه‌ای وارد کند جای تجلی نور عظمت است نور کبریایی. اگر کسی خدمتی می‌خواد به این بکند جای تجلی نور بها و جمال است تو روایات ما این رو خوب رعایت کردند اینجا ببینید سرلوحه این قسمت وقتی می‌فرماید که ان الله تبارک و تعالی خلقا این تبارک و تعالی خودش حالا با الله تبارک و تعالی یه بحث زیبایی دارد که جای خودش فقط همین تبارک است به عنوان اسماء جمالی است و تعالی به عنوان اسما جلالی است که خودش با این مبدیت دارد. خلق المومن من نور عظمتهی و جلال کبریائه مومن از این خلق شده فمنت ان علی المومن اگر کسی بر مومنی طعنه‌ای بزند تاییدی بکند عیبی از او را بیان بکند ریشخندی داشته باشد تمسخری بکند نشستن در جلسه‌ای اسم کسی میاد مثلا میبینید که خنده بر لبان افراد میاد یه قرینه برای خودشون و او را تمسخر می‌کنند که اگر من طعن علی الموم. او رد علیه یا یک چیزی علیهش بگن رد علیه فقط رد علی الله فی عرشه خدا رو رد کردن اونم نه در یه اسم جزئی اونم نه در یک نکته به اصطلاح فرعی بلکه رد علی الله فی عرشه. عرش مقام جامعیت است مقام اصرار حکم است یعنی احکام الهی همشون از عرش الهی نازل می‌شود که الرحمانو علی العرش استوا استوای خدا بر عرش است از اونجا اداره عالم محقق می‌شود اگر می‌فرماید که رد علی الله فی عرشه یعنی تمام حقایق وجودی در مقابل این قرار می‌گیر. نه فقط یک حرف بدی زده یه جریان بدی در مقابلش قرار بگیره رد علی الله فی عرشه اینا قیدها مهم است رد علی الله فی عرشه یعنی تا اون مرتبه مخالفت با مومن کشیده می‌شود که قلب المومنه عرش الرحمان است وقتی قلب مومن عرش رحمان است کسی به این قلب به این مومن توهین بکند در مقام عرش الهی به منازعه برخاسته. وقتی در مقام عرش الهی به منازعه با خدا برخاسته اونجا خدا در با همه اسما و جنود و همه حقایق وجودیه در قبال این مخالفت مقابله خواهد کرد اینا اگه راست باشه چقدر خطر ایجاد می‌کند من یه موقع به دوستان عرض می‌کردم که من یه موقعی یه فلکس واگنی داشتم خیلی سال پیش مثلا قورباغه یا بعد این بچه ما مدرسه میرفت یه سرویسی داشت اون موقع من می‌رسوندمش تا یه جایی مثلا یه. ۵۰۰ ۶۰۰ متری رو باید می‌رسوندم سرویسش میامد یه مسیری بود اینجا خیابون تازه تاسیسی کرده بودند رفت و آمدی نبود همه که می‌آمدن اینجا رو خلاف می‌رفتن چون بلواری بود یه تیکه رو می‌رفتن ۳۰۰ ۴۰۰ متر رو کسی مشکلی نبود من نمی‌رفت می‌رفتم دور برگردون همیشه دور می‌زدم یه خورده فاصله یه روز خلاصه دیر شد دیدم اگر الان از اینجا نرم نمی‌رسم خیلی مسیر خودم برم این یه تیکه رو رفتم رفتم رسیدم به این میدان یک دفعه دیدم پنج شش تا ماشین پلیس هفت هشت تا موتوری پلیس همه وایسادن همه پلیسای راهنما وایستادن توی خیابون. قیامتم قیام کرد یه دفعه دیدم همه انگار عالم دارن منو نگاه می‌کنن اونم حالا صبح زود ساعت ۶ و خورده‌ای صبح این همه پلیس اونجا جمع شدن توی میدون باور بکن یکیشونم گفت فلکس بزن کنار زدم کنار اومد نگاه کرد گفت حاج آقا شما چرا دیدم خیلی خجالت کشیدم از اون به بعد هر موقع بخوام یه موقعی کسی باهامم باشه تخل نکن که انهم میبینم الان رسوا میشم یعنی خیلی رسوایی بد بود اگر انسان باور کند. که یه مومنی رو طعن می‌زند اینجوری رسوای عالم می‌شود رد علی الله فی عرشه خدا رو در عرشش داره در حقیقت چیکار میکنه مورد معارضه و معانده قرار میدهد و خدا از مرتبه عرش با او مقابله میکند اگر چنین چیزی رو انسان باور کند قطعاً تنش می‌لرزد جرئت نمی‌کند چون انسان میبینه خبری نیست هر کاری دلش میخواد میکنه خدا آدم رو دوست داشته باشه گاهی. یک تنش یک تشرهایی به آدم میزنه که اون تشرها آدمو بیمه میکنه جرات آدم را از بین میبره تو گناه جرات آدم را از بین میبره تو بی باکی چون انسان خوب نیست توی گناه بی باک باشه شجاعت خوب است اما تو عمل صالح تو سبقت بر خیرات اما تو عمل ناسالم ترس خوب است تو عمل ناسالم شجاعت نداشتن خوب است بی باک نبودن خوبه این روایت شریف می فرماید که نگاهتون اینجوری باشد بترسید وحشت داشته باشید. که اگر بخواید یک نسبت به مومنی خطایی یک عیبی تمسخری قرار حالا این گاهی درون خانه است انسان می‌بینید مثلاً همسشه باهاش داره حرف می‌زنه حالا می‌خواد مثلاً اینجا حرف خودشو به کرسی بنشونه یه تمسخری تو کلامش نسبت به او چی میشه یه دفعه دل او بشکنه یه دفعه حال او چی بشه گرفته بشه اینم شاملش میشه بچه شه میخواد در حقیقت حرف خودشو این به کرسی بنشونه. یه دفعه می‌بینید که نسبت به او یه جایی یه خطایی داشته قبلا یه اشکالی داشته یه دفعه اینو میاره دوباره به روش میکشه این خجالت زده میشه تمسخرش بکنه اون حالش در حقیقت یه دفعه اینا غلطه میگه اگر چنین کاری رو کردید با خدا در عرشش منازعه کردید این خیلی مهم میشه ها ببین چقدر انسان رو مراعات اهل مراعات میکنه با دوستانش تو اجتماع تو خانواده اش با نزدیکانش دنبال روایت می فرماید. اگر اینجوری شد و لیسه هو من الله فی ولایت خدا دیگه ولایت اینو رها می‌کند آبروی مومن در حد خروج از ولایت الهی است اگر بخواد ریخته بشود روایت خوندیم که ۴۰ سپر. اگر کسی نسبت به مومنی او گناهی رو که می‌داند از او دیده عیبی رو که می‌داند این خبر دارد ولی عمومی نیست اگر این بیان کرد یکباره تمام ۴۰ سپر و حافظ او که او را از رسوایی باز می‌داشت می‌ریزه در حالی که اگر گناه کبیره ای انجام میداد یکی از این سپرها می‌ریخت ولی با آبروی مومن هر چه سپر می‌ریزد خدا میگه دیگه من به این امید ندارم نمیذاشتم وگرنه به اینجا مبتلا بشه این جامعه را به پیوستگی و وحدت میرسونه. جامعه‌ای که بی‌باک باشد در اون گفتار نسبت علیه همدیگه این جامعه به گسست می‌رسد خانواده‌ای که نسبت به هم در گفتار بله حرف مهربان زدن با هم در خانواده با هم مهربان بودن خودمونی بودن خوبه اما تغییر بده اینجوری نکنم یعنی رسمی حرف بزنم نه رسمی نمیخواد حرف بزنی مهربان بودن تو خانواده اولویت درجه یکه اما آیا مهربون بودن به تمسخر. یا نه به محبت به اظهار محبت مهربان بودن به اکرامه اکرام کردن که حتما توی قالب رسمی نیست بلکه اکرام کردن چی هستش تو قالب مهربانی تو قالب الفاظ زیبا خوب حتی الفاظ خوش معمولی درون خانوادگی عیب نداره اما همش چی باشه تمسخر توش نباشد این یه روایت شریف روایت شریف دیگری می فرماید که رسول خدا فرمودند الله حجاب ببینید اینها همه گفتارها نشون میده عمق یه حرکت تا کجاست. اون در عرش الهی بود گاهی یک نزاع در مرتبه ساده است یک نظام تا اونجا کشیده میشه میگه اون شبی که من رو به معراج بردند خدای سبحان اوها الیه من ورا الحجابه ما اوها که در قرآن آمدها و شافعنی من دونه به ما شافعنی مکالمه مستقیم بود مشابهی بود دیگه کسی در کار نبود واسطه جبرئیل واسطه نبود. ببینید اونجا عظیم‌ترین مهم‌ترین دقیق‌ترین کارهایی که باید باشد اون تو اون حالت پیش میاد که دیگه بحث مشابه است جبرئیل هم اونجا محرم نیست برای این گفتار میگه از جمله اون گفتارهایی که تو اون حالت پیش آمد این بود که ان قال یا محمد اللهم صل علی محمد می‌فرماید که من خدا می‌فرماید به پیغمبر من آزادی ولی کسی که ولی از اولیا من رو اذیت بکند فقط ارسدنی بالمحار با من بجنگ برخاسته خدا می فرماید. اگر کسی به کسی طنز زد اذیتش کرد ناراحتش کرد در بعضی جاها داره رو ازش برگردوند حتی به طوری که این باعث بشه که این رو برگرداندن به او بر بخورد من آزاری ولی منو به جنگ دعوت کرده گفته بیا خدا باهات بجنگم یعنی آبروی مومن آبروی خداست جنگ با مومن جنگ با خداست اگر این باور بشه تو وجود انسان در وقتی که داره با مومنی حرف میزنه اکرام مومنان اون وقت اکرام خداست محبت به مومن همون وقت محبت. خداست اینا روایت صریحه و من و من حاربنی کسی که با من دعوت کند مرا به جنگ ها ربه منم باهاش می‌جنگم اگر خدا با کسی بجنگه چی میشه اون وقت اصلا جای جنگ باقی میمونه یا یک دفعه تمام میشه جنگ جنگ تمام میشه چون همه عالم علیه او میشن از جمله خود بدن او نفس او روح همه علیهش میشن دیگه جزو لشکر حقند لله جنود السماوات والرض. همه آسمانها و زمین جند خدا و لشکر خدا هستند گاه امتحان همه اینها وقت امتحان این‌ها جنود الهی هستند و من حاربنی حاربه قال شاید این ولی که گفته یه آدم مثلاً خیلی مهمی باشه نه هر کسی پیغمبر از پیغمبر می‌فرماید که فقلت یا ربه و من ولی اینکه میگی من حاربنی ولیا ولی تو کی هستش که اینقدر اهمیت دارد. بعد اونجا دارد که یا رب به من ولی که هازا فقط علم تو انه من فهمیدم از این کلام شما که انهو من هاره بک کسی با او معارضه کند با شما به جنگ برخاسته فقال ذاک من اخستو میثاقه لکه وصییکما الولایه هر کسی اقرار بکنه به به اصطلاح رسالت تو و ولایت اهل بیت همین قدر نمیگه هم این وسایل به اصطلاح اقرارش اقرار در کن باشه ها فقط آقای بهجت و امام و مثلا حضرت آقا را شامل بشود و نه. نه اینجوری نیست هر کسی که اظهار ایمان دارد یعنی همه ما را شامل می‌شود همه ما را شامل می‌شود از اون بچه‌ای که تو خانواده ایمانی آمده به دنیا را شامل می‌شود تا آیت الله بهجت و امام و آقا همه را شامل می‌شود همه این‌ها داخل در این منحارب ولی من اولیا فقط من رو به مبارزه دعوت کرده شاملش می‌شود پس اینم تعریف ولی نگیم ولی حتماً یه آدم خاصی است نه. خود پیغمبر عمداً سوال کرده اینجا تا معنای ولی آشکار بشود که همه ما به معنایی تحت ولایت الهی هستیم هر مومنی تحت ولایت الهی است اینم یه بشارته که ما ولی داریم الله ولی الذین آمنو خدا ولی کسانی است که اهل ایمان هستند حالا ایمان مراتب دارد ولایت الهی هم مراتب دارد ولی ولایت الهی هست اگر ولایت الهی باشد یه نگاه خدا به ما باشد همون نگاه نذرت رحیمه است با یک رحمت است خوب اینم یه روایت ش. می‌فرماید که خیلی روایات زیباست یه بابی از روایات داریم من بعضی از این روایت تو این صفحه نوشتم هیچ کدومشو دیگه نمی‌خونم براتون چون فرصتم می‌ترسم تمام بشود دسته دیگری از روایات داریم که در این روایات می‌فرمایند ارواح انسان‌ها جنود مجنده هستند دسته دسته اند با هم الفت هاشون متفاوته. لذا تعبیر این است از امام صادق علیه السلام الارواح جنود مجنده ارواح انسان‌ها خودشون دسته دسته هستند فتشعمو کما تتشعم الخیل از راه بویایی خیلی از اینها با هم چی میشن انس می‌گیرند خدا رحمت کند این شیخ جعفر آقای مجتهدی رو که اون عارف و زاهد وارسته هر موقعی قوم تشریف می آوردند یه کسی بود از دوستان که خیلی هم مجتهدی به او علاقه داشت هم ایشون به آقای مجتهدی علاقه داشتند خدمت میکرد به آقای مجتهدی و. تا هر موقع می‌آمدند این فرد هر کجای قم که بود بوی آقای مجتهدی رو احساس می‌کرد تا او را احساس می‌کرد می‌فهمید آقای مجتهدی آمده خانه میرفت بلافاصله آقای مجتبی همین الان رسید یعنی این کشف شمعی کشف شمعی یکی از کشف‌های مشاهده‌ای است مثل گاهی کشف بصری است گاهی کشف سمعی است که انسان یه چیزی رو میشنود گاهی یه چیزی رو میبیند دیگران نمی‌بینند. خدا رحمت کند حضرت آیت الله بهجت نقل می‌کردند داشتیم عبور می‌کردیم از یه کوچه حالا میگفت کسی عبور میکرد معمولا ضمایر مربوط خودش بود ایشون عبور می‌کردیم دیدیم دو نفر دارن از جلو میان پیش خودم گفتم که اگر ایشون امام زمان باشد من سلام در دلم می‌کنم ببینم ایشون جواب من رو ظاهر میده یا نمیده اگر ظاهر داد سلام من رو در ظاهر من بدون به اصطلاح سلام در دل کرد بعد گفت تو دلم سلام کردم چون یه موقع هست جواب سلام است سلام ممکنه ابتدایی هم باشد ولی ایشون گفت من سلام کردم در دلم و ایشون به من که رسید لبخندی زد. هوعلیکم السلام جواب سلام دادن و بعد یه لبخند بعد به رفیقم کنار گفتم دید یا گفتن نه کسی ندیدیم یعنی کشف در حقیقت چی هستش بصری است بسر میبیند چشم میبیند حالا تو عالم تمثل می‌بینند یا تو عالم بیرون میبینند الان کاری نداریم در اینجا می‌فرماید کهم اینها شامه‌شون با هم ارتباط برقرار می‌کرد در روایت دارد اگر به خصوص تو اون دوران قبل که دوران های زمان های صدر اسلام که شیعیان خیلی کم بودند می فرماید اگر تو مجلسی شیعیان وارد شیعه وارد میشد مومنی وارد میشد. تو این مجلس اگر یه مومن باش می‌بود یک مومن بود بقیه مثلا مسلمان بودند ولی از اهل ایمان که به عنوان اعتقاد به ولایت باشند میگه ناخودآگاه این بدون اینکه بشناسد حتی میرفت کنار او می‌نشیند میگه این اصلا یه جاذبه است که نوریان مروریان را جاذبه‌اند که این جاذب بودن و طالب بودن چی هستند یک رابطه وجودی اینجا هم همین رو حضرت می‌فرماید که ارواح یک نسبتی با هم دارد. اینجوری نیستش که بیخود کنار هم بنشینند اگر چند جا جاست یکی رو انتخاب کنه انسان اینجا می‌شینه اینا اتفاقی نیست یه نفرو می‌بینه تا حالا ندیده بوده تا می‌بینه می‌بینه خیلی براش این چی هستش آشناست یا میل به او داره می‌فرماید همه اینا رو حسابه یا یکی رو میبینه تا به حالم نمی‌شناخته اما میبینه میلی به او ندارد همه اینها رو حسابه روایت هم می فرماید اسب ها عمدا با شامه ارتباطشون بیشتر با هم برقرار میشود این کشف شمی در انسان ها هم همینجور هست جزو در حقیقت اون شامه هست فما تعارف منها. هر کدام با هم آشنا باشند شبیه باشند شباهت‌ها منشا وحدت‌هاست ما یه شباهت خونی داریم که تو نظام در حقیقت همخونی ایجاد می‌شود یه برادر با هم هستند خواهر و برادر هستند پدر و مادر و فرزند این همخونی چیه هم خونی شباهت دیگه به هم چی هستش یا نیست نظام یه شباهت ایمانی. یعنی افراد ایمان‌ها هم مختلف اون نظامات ایمانی هم مختلفه در اصل ایمان مشترکن ولی امیالشون در مراتب ایمان هم مختلفه میگه این مومنان هم با همدیگه متفاوتند لذا سعی بکنید که اون ما تعارف منها می‌بینید تو نظام ایمانی اینجاها رفاقت‌هاتونو بیشتر داشته. ایتلفه و ما تناکر منها اونایی که آشنا نباشند شبیه نباشند اختلاف ولو ان مومن همینجا میگه همین جا این روایت اتفاق همین جاست اون که گفتم ولو ان مومن جاعلی مسجد فیه عناس کثیره اناس کثیر یعنی مردم غیر مومن زیادی هستند لیس فیهم الا مومن واحد یه مومن باشد روح الی ذالک المومن حتی یجلسه این شباهته این را به عنوان قاعده قرار میدن یعنی تو هر چیزی حتی تو ازدواج هم این اثر. حتی تو مسائل دیگه هم اینا چی هستش تو ارتباطات کاری هم اینا اثر دارد تو همنشینی و دوست پیدا کردن اینا اثر دارد که این خود نحوه که لذا در روایت بعدیش می‌فرماید که صدیر نقل می‌کند ابی عبدالله علیه السلام تا به حالی کسی رو ندیده بودم وقتی ملاقاتش می‌کنم ولم یرنی اونم منو ندیده بود فی ما مذا قبل از امروز ندیده بودند شدیدا احساس میکنم خیلی دوستش دارم. حتی نمیدونم این مومنه وقتی باهاش صحبت الان همه اهل ایمانند مگر خلافش ثابت بشه ولی تو اون دوره‌ها اهل ایمان چی بودند دلیل بودند تقیه بود کسی نمی‌تونست اظهار بکند میگه وقتی کنار هم یه خورده حرف میزنیم اینم از اهل ایمان معلوم شد اون محبت از چی نشأت میگرفت شباهت شباهت از کجا بود از ایمان اینها شباهت ایجاد میکند وقتی مومنان کنار هم قرار بگیرند میتونن شباهت هاشون را بیشتر کنند یا نه. اگر شباهت‌ها بیشتر بشه محبت‌ها بیشتر میشه یا نمیشه تو جامعه باید تو جامعه اجتماع باید دنبال چی باشیم شباهت‌های بیشتر شباهت‌های بیشتر محبت‌های بیشتر محبت‌های بیشتر وحدت بیشتر پس اگر یه جامعه میخواد به سمت وحدت بره در مقابل گسست کارش این است شباهت ها بیشتر باشد گاهی شباهت ها زیاد است اینی که دارم میگم الان مبتلایم گاهی شباهت ها زیاد است اختلافات کمه اما اختلافات آشکاره. پررنگ دیده می‌شود ولی شباهت‌ها چیه خفته است گفته نمی‌شود بیان نمی‌شود ۹۰ درصد شباهت ۱۰ درصد اختلاف اما اون ۱۰ درصد اینقدر پررنگ میشه جمع خانوادگی‌اند تا می‌شینند سر اون اختلافات باز می‌شه بعضیا اصلاً انگار وکیل نشستن که اون اختلاف رو دامن بزنند بابای جمع خانوادگی است از اختلاف آغاز نکنید از شباهت هاشون شروع بکنید شباهت ها را دامن بزنید اگر شباهت ها معلوم شد ۹۰ درصده اون ۱۰% قابل حله قابل. به اصطلاح تحمل اما اگر نشستن تا نشستن دیدن که حرف‌هایی که این نسبت بهش حساسه او نسبت به این حساسه همینها گفته بشود درسته این باعث میشه چیا پررنگ بشه اختلاف‌ها وقتی اختلافات پررنگ شد این تکثر ایجاد می‌کند تکثر گسست ایجاد می‌کند تو اجتماع لذا دفعه بعد طرف میخواد بره خونه اون میل نداره دوباره میره اعصابش خورد میشه. کسی که باعث این بشود همون اختلاف را دامن زدن همون که با خدا به نزاع برخاسته است پس تو روابط داخلیمون بنا رو بذاریم بر چی آغاز کلاممون با پررنگ کردن اشتراکات باشد. پیش میاد خیلی هم نادره اما اغلب ۹۰ درصد اشتراک است همه ما انسانیم همه ما مسلمانیم همه ما مومنیم همه اینا رو قبول داریم حالا ممکنه تو نظام ایمانی مون تو یه جاهایی با هم اختلاف داشته باشیم اصل اینکه پیغمبری هست خدایی هست قرآنی هست امامی هست امام زمانی هست همه اینا رو قبول داریم اینا خیلی مراتبه ما با خیلی از انسان‌ها یه ذره از اینها اشتراکات هم نداریم اما اینجا که این همه اشتراکات است اگر کسی دامن زد به اون موارد اختلافی و. مطرح کرد او باعث می‌شود همون تمسخر از دامن عداوت رو تو جامعه ایجاد کردن است کسی که تو جامعه عداوت ایجاد می‌کند گسست ایجاد می‌کند هر اثری که از این عداوت و گسست توسعه پیدا بکند اینم مقصره این تو شریکه پس تو ارتباطات اجتماعی مون خانوادگی مون دنبال چی باشیم پررنگ کردن وجود وحدت اگر یه اشکالی تو طرف مقابل ما هست ۹۰ تا اشتراک داریم. ده تا اختلاف داریم برای اینکه اون اختلافم حل شه از کجا شروع کنیم از ۹۰ تا اشتراک تا او ببینه با من تا اینجا یکی با هم یه جاهایی اختلافه حالا ممکنه اختلاف حتی چی باشه در مورد حکم خدا باشد و او حکم خدا را رعایت نکند در این مورد اما ۹۰ جا رو رعایت میکند ده جا رو رعایت نمی‌کند بازم باید از ۹۰ شروع کنیم تا برسیم به اونجا نه یکسره بریم سراغ اون ده تا چی بشه تا اصلا امکان جمع شدن محقق نشه. خدا رحمت کند یه استادی ما داشتیم می‌گفتش که دو تا از دخترای فامیل ما که به ما محرم بودن جلوی ما که می‌آمدن حالا هرجا که ما بودیم روسری سرشون بود یه خورده این روسریشونو می‌بردن جلوتر یه دو سانت میبردن جلوتر نامحرم هم نبودن اما از باب ادب دو سانت می‌بردن جلوتر گفت من یه دفعه تشر زدم به اینها که آخه این مثلاً چه حجابی داره گفت دیدم دفعه بعد آمده اون دو سانتم که نیاوردن ۲ سانت هم بردن عقب گفت دیدم کار بدی کردن دیگه اثر نداشت اثر حیای از منم از بین رفت. نمیگم نباید امر به معروف و نهی از منکر کردا دقت می‌کنید امر به معروف از کجا شروع کنیم یه دفعه یه موقع میریم سر اون نقطه بزنگاه اختلافی حساس میشه اون طرفم می‌خواد از خودش دفاع بکنه اونم می‌خواد در حقیقت مقابله بکنه اما یه موقع از نقاط اشتراکی شروع می‌کنیم اون‌ها رو به رخ می‌کشیم اونها رو مطرح می‌کنیم بعد طرف میبینه من یه موقع توی ماشین نشست مصداقی باشه توی ماشین نشسته بودم سوارم کرد منم یه مسافر بودم سوارم کرد دیدم یه خلاصه آهنگ خیلی خیلی تندی است چی بگم من الان به این. خوب هرچی الان دعوا میشه دیگه با همدیگه منم پیاده میکنه میره خب عیب نداشت من اما دیدم خوبه اینم حیفه اینم به عنوان که حالا ما رو سوار کرده میخواد بالاخره یه چیزی هم به رخ ما بکشه که منم اهل به اصطلاح آهنگمو قبولت ندارم اینا به عنوان مقابله با من دیدم یه عکسی تو ماشینش زده بچه خلاصه بعد همین جوری که این آهنگ بلند گفتم عجب چه بچه قشنگیه ماشالله بچه‌ته یا داداشته چون جوانم بود گفت نه حاجی این داداشمه خیلی هم دوسش داری که اینجا زدی جلو چشمت دائم شروع کرد بعد هی صدای کم کرد هی صدا رو کم کرد. از معشوقه شروع کردم از اون که دوستش داشت شروع کردم اما می‌تونستم بگم اینو کمش کن نمی‌خوام نمی‌خوای پیاده بعدشم کیف می‌کرد که من خلاصه سوارش کردم پیاده‌شم کردم اینجوری هم او از یه گناهی بازداشته شد هم در حقیقت اخلاق من رو پسندید برای اینکه شروع رو از کجا قرار بدیم ببینید تو خونه ما بالاخره گاو پیشونی سفیدیم دور از جون گاو حالا البته ما خلاصه نشستیم خلاصه تو مهمانی میریم هرجا که میری خوب دلم میخواد با همه صله رحم داشته باشیم چیکار میکنن. اونام همه ناراحت تو دلشون هست دنبال یکی‌اند که چیکار بکنن خالی کنن خودشون خب تا می‌بینند و میارن پیش ما می‌شینن قشنگ خلاصه آدم باید صبور باشه دیگه وقتی می‌شینن من نه اونا نمی‌کنم خوش برخوردی می‌کنن اما قبل از اینکه اونا شروع کنن یه حمله مثلاً این یکیشون بود مثلا مهندس سدسازی بود یه دفعه از همون سدسازی مملکت چه جوری الان اون سد یه چیزایی همیشه تو ذهنم آماده دارم. وقت گذشت و دیگه اون نتونست بالاخره اون بنده خدا و حرفاشم بزنه و یه چیزایی هم زد حرفو زدیم که دوست داشت مجبورم نبود خوششم میومد شغلش بود اون به اصطلاح اشتغالش بود همین که منم علاقه نشون می‌دادم برای اونم خوشایند بود به اون چیزی که او دوست داره مشترکه منم علاقه من ببینید پس میشه میشه و اون هم در حقیقت می‌پسنده در نهایت اعصاب خودش هم خرد نکرده چون کسی که اینجوری هم میکنه اعصاب خودش هم بعدا خورد میشه دیگه عصبانی میشه اما میشود ولی مهم این است. که از کجا شروع کنیم نقاط اشتراکی رو شروع کنیم از نقاطی که محبوب اوست آغاز کنیم مشترک ماست این روایت اینو می‌فرماید که وقتی شما اینجوری شدید محبت و مودت بینتون زیاد میشه اما اگر نقاط اختلافی شروع کردید چی میشه از هم جدا میشیم دیگه به هم ارتباط گسست ایجاد میشه. فتنه‌ها بود که خیلی شلوغ بود تا نشستم چهار نفر دیگه که توی اون ماشین خلاصه سه تا عقب میشن دو تا جلو ۵ نفر من یکی چهار تا این‌ها همه یه دفعه یه سوژه خوبی گیر آوردن گفتن یه سیبل خوبی یک شروع کرد یه چیزی گفتن من یه دونه تندترش گفتم گفت عجب این حاجی از خودمونه پس تمام شد یه تندترشو گفتم یه جمله شد و بعدش شروع کردیم آرام که تموم شد باید آدم چیکار بکنه نحوه برخورد و تمرین. خبر دارم دیگه اینجوری نیست که ندونم انتقادات منم تندتر از این انتقاد دارم اما همین مقدار اونا گرفتن به اینکه منم منتقدم نقطه مشترکشون درسته اما منتقد تا منتقد داریم یه منتقمه یه منتقده نقطه مشترک منتقد بود اما نقطه افتراق منتقم بود او میخواست انتقام بگیره دیگه به انتقام کشیده نشد این نگاه که راه برادری تو جامعه ما دشمن به دنبال این است که گسستی ایجاد هر جا بشینیم حرف های چی باشد. اختلافی باشد اگر به شخصی بر نمیخوره فقط. نظام اجتماعی بالاتر از نظام شخصه اگر این روایاتی که در رابطه با کسی که عیب بزاره نسبت به فردی داره مطرح می‌کند میگه این همه عقاب دارد اگر یک نظام ایمانی را اصلش رو زیر سوال ببرد همه حسنش رو زیر پا بگذارد این اشد از اونجایی است که یک فرد مورد با اینکه فرد اینقدر شدید بوده اما نظام بله انتقاد سر جاش محفوظ است اشخاص مسئول انتقاد باید بشه انتقاد بکنیم حرف باید زده بشه اما انتقاد غیر از انتقام است. درسته این جامعه ایمانی باید به سمت وحدت برود وحدت از کجا نشئت می‌گیرد از محبت محبت از کجا نشئت می‌گیرد از مشابهت این سیرو داشته باشید جامعه پیوسته باید باشد پیوستگی جامعه از کجا محقق میشود از محبت محبت از چی نشأت می‌گیرد از مشابهت هر چقدر تونستیم مشابهتمون رو با نزدیکانمون بیشتر بکنیم اون موقع محبت مون بیشتر میشود هر چقدر محبت بیشتر شد وحدتمون بیشتر میشود این پیوست حتی توی خانه بین پدر و مادر و فرزندان. اگر فرزند دید مشابهتش با پدر و مادرش کم نیست محبتش بیشتر می‌شود و اگر محبت بیشتر شد وحدتش محقق می‌شود اما اگه فرزندی تو خانه با پدر و مادر مشابهت ندارد ده تا اختلاف که داشت فقط این ده تا اختلاف رو دید پدر مادرم همین ده تا اختلافو دیدن اون وقت بین این پدر و مادر و این فرزند گسسته نسلی محقق میشود وقتی گسست ایجاد شد محبت ضعیف میشود. وقتی محبت ضعیف شد فرزند وقتی تو بیرون کسی دیگری رو می‌بینه که اشتراک با او دارد محبت به او پیدا می‌کند وقتی محبت و اعتماد به او پیدا کرد اون موقع میبینی او دلسوزیش مثل پدر و مادر برای او نیست بعد می‌بینه زیر پای فرزند یک دفعه چی میشه خالی میشه ببینید این چقدر دین زیباست چقدر این اصول عالیست این سیرو داشته باشید مشابهت که ما بیش از ۹۰ درصد همیشه بین مشابهت ها است مشابهت ها را پررنگ. حرف از مشابهت‌ها بزنیم حرف از مشابهت‌ها زدن و پررنگ کردن مشابهت‌ها دنبالش محبت می‌آورد محبت به دنبالش وحدت می‌آورد و اجتماع به وحدت نیاز داره اجتماعی قوام پیدا می‌کند که وحدت و همبستگی داشته باشد هر اجتماعی بینش مشابهت کم بشود ببینید اجتماعاتی که مهاجر نشینند بین آنها وحدت کمه. وحدت‌ها اعتباری محضه و لذا قوم و قبیله‌های سابق وحدت بینشون چی بود بیشتر بود چون اشتراکاتشون بیشتر بود هر چقدر اون وحدت بیشتر باشد جامعه قوام بیشتری پیدا می‌کند همه توضیحات این چند روز ما این بود که توحید تو صحنه عمل باید محقق بشود و توحید تو صحنه عمل با محبت شکل می‌گیرد و محبت از مشابهت نشأت می‌گیرد. این رو به عنوان یه سرلوحه و کلید کار در همه روابط خانوادگی‌مون کاریمون اجتماعیمون دینی‌مون الهیمون نگاه بکنیم اگر خدا رو می‌خوایم لقای خدا رو می‌خوایم باید تو نظام توحید و محبت و مشابهت اجتماعی حرکت بکنیم این میشه توحید این میشه توحید عینی که محقق شده است تو جریان کربلا چنین توحیدی محقق همه یاران امام حسین علیه السلام با هم یکتا هستند نسبت به امامشون لذا سبقت میگرفتند. که یکی فدای دیگری بشود زودتر از دیگری وارد جنگ بشود همونجوری که تو جبهه‌های ما این سبقت‌ها الحمدالله بود عشق را افسانه کردی یا حسین عشق را افسانه کردی یعنی چی عشق اوج محبته اما میگه تمام اون عاشقانه هایی که قبلا بود همه اون عاشقانه ها پیش عشقی که تو و یارانت ایجاد کردید همه اونا شد افسانه و این شد واقعی عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی حسین. در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی حسین امشب شب عاشوراست اگر ما در شب‌های گذشته هر شبی به پیشگاه امام حسین علیه السلام یه شفیعی از شفعای کربلا رو شفیعی می‌کردیم تا به محضر امام حسین علیه السلام بار پیدا بکنیم امشب همه شفیعانمون رو تا الان آوردیم آمدیم به جایی رسیدیم مثل ۱ منزل به منزل سفر کردیم رسیدیم به خیمه خود امام حسین علیه السلام امروز خود حضرت را میخویم شفیع قرار بدیم. این وجود نورانی که از صبح با همه عشق و محبتی که به یارانش به اهل بیتش داشته مصائبی که دیده بر بالین تک تک شهدا حاضر شده امامی که عشقش یارانشه همه وجودش سرشار از محبت و عشق است ببینه تک تک اینها زمین خوردن تکه تکه شدن هر بالینشون حاضر شده آنها را به خیبر شهدا منتقل کرده از صبح تا عصر این همه وقت با این همه مسائل. حالا تنهای تنها مانده آمده دم خیمه خداحافظی بکند سکینه عرض می‌کند یا ابی تو هم تسلیم شدی دیگه داری میری جبهه داری میری میدان مارو چه کار می‌کنی ما رو برگردون به مدینه جدمون گریه می‌کند حضرت می‌فرماید قلبمو آتش خانم ها میان خداحافظی صورت می‌گیرد. حضرت سوار بر مرکب میشه میخواد بره ببینه از حرکت نمی‌کند نگاه می‌کند سکینه جلوی اسب رو گرفته عرض می‌کند بابا جان همونجوری که با دختر مسلم وداع کردی وقتی مسلم شهید شد بعد از شهادت من که می‌دونم دیگه تو برنمی‌گردی من رو زانوت می‌خوام برای آخرین بار بنشانی امام با ملاطفت سکینه رم راضی می‌کند اما تا حرکت می‌کند صدا از پشت می‌شنود که. برمی‌گرده زینب سلام الله علیها زینب میاد میگه من وصیت مادرم رو می‌خوام اجرا بکنم آخرین وصیت رو می‌خواد اجرا بکنه زینب وصیت مادر رو اجرا می‌کند گلوی برادر رو می‌بوسد حضرت دست بر قلب سینه زینب می‌گذارد زینب نا آرام آرام میشه حرکت می‌کند به میدان. هر از گاهی برمی‌گرده دم خیمه حالا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم دل خانم‌ها آرام می‌شود که پدر هنوز زنده است آقاشون زنده است اما مدتی می‌گذرد صدایی اسب امام حسین علیه السلام رو می‌شنوند اما ندای لا حول ولا قوه الا بالله نیست وقتی از خیمه می‌ریزن بیرون نگاه می‌کنند زینه وارونه. به دنبال اسب طرف میدان می‌دوند اما وقتی می‌رسند و شمر و صلی الله علیک یا اباعبدالله.

قلب ماتم زده و داغدار حضرت زهرا سلام الله علیها رو تسلیت بدیم با صلوات بر محمد و آل محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد در تاریخ وقتی که نگاه به تاریخ ما می‌کنیم گردن های تاریخی در طول تاریخ بر اساس نگاهی که به عالم دارند تفسیر می‌شود گاهی بعضی مثلاً. رنسانس رو گردنه تاریخی می‌گیرند بعضی تفسیرهای دیگری از تاریخ دارند اما قرآن کریم نگاهش به تاریخ بر اساس قیام انبیا بوده و لذا در گردنه‌های مهم تاریخی گردن‌های مهم تاریخی رو قرآن مرتبط با رسولان می‌داند بلخصوص رسولان اولوالعزم که وقتی آنها آمدند تاریخ یک تحول دیگری پیدا می‌کند. حضرت نوح حضرت ابراهیم حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که وقتی این انبیا بزرگ آمدند تاریخ یک تحول دیگری درش ایجاد بشود و بالاترین تحولی که در تاریخ ایجاد شده که می‌توان تاریخ رو به قبل و بعد آن تفسیر کرد جریان عاشوراست جریان عاشورا در انبیا گذشته هم. به عنوان یک نگاه عظیم تاریخی و انتظار تاریخی به او در جریان نوح نبی و ابراهیم خلیل و همچنین موسی کلیم و عیسی روح الله همه دیده می‌شد و به اون‌ها گفته می‌شد و نقل می‌شد لذا منتظر چنین جریانی بودند اساس جریان انبیا نبرد حق و باطل بود و چون اساس جریان انبیا نبرد حق و باطل بود بالاترین مرتبه نبرد حق و باطل. در عاشورا محقق شد که تمام باطل در مقابل تمام حق قرار گرفت و تمام حق آشکار شد و تمام باطل آشکار شد لذا تمام نهضت‌های انبیا همه شأنی از شئون عاشوراست در برابر اون آشکار کردن حق در برابر باطل به همین جهت می‌تونیم بگیم که جریان عاشورا اون اوج نبرد حق و باطلی است که همه انبیا محقق کردند. از جریان عاشورا به بعد جریان رویکرد دیگری پیدا می‌کند می‌توانیم بگیم که آغاز ظهور است و لذا ظهور که یک امر تدریجیست از جریان عاشورا به عنوان گلوگاه عظیم تاریخی آغاز شد و لذا افول بنی امیه و بعد افول قدرت‌های دیگر با جریان عاشورا محقق شد این یک نگاه کلان به تاریخ است و عظمت جایگاه عاشورا. ولی آنچه که به عنوان ظهور مطرح می‌شود که حقیقت ظهور متفرع و نتیجه عاشوراست لذا بعد از اینکه عاشورا محقق شد ظهور امکان پذیر است به همین جهت است که در روایات ما مطرح شده است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نتیجه عاشوراست و از فرزندان امام حسین علیه السلام است و در جریان مصیبت و کعب و سختی که در جریان اقامه دین برای امام حسین علیه السلام. به دست آمد و ایجاد شد در قبال این جریان ظهور از نسل حضرت قرار گرفت که نشون میده عاشورا مقدمه و علت برای ظهور است و ظهور نتیجه عاشوراست پس جریان عاشورا قله قله بلند نبرد حق و باطل است و جریان ظهور وقت پیروزی حق بر باطل است این قله نبرد حق و باطل سبب اون پیروزی می‌شود و تمام لشکر کشی جریان ظهور. از جریان عاشورا نشأت می‌گیرد به همین جهت است که وقت ظهور پرچم امام زمان با شعار یال سارات الحسین شکل می‌گیرد که این خونخواهی نسبت به امام حسین علیه السلام خونخواهی تمام مظلومان در طول تاریخ است و جریان عاشورا منحصر به زمان نیست نتیجه همه نبردهای حق و باطل است و مقدمه پیروزی تمام حق بر تمام باطل است با این نگاه کلانی که عرض کردم نسبت به جریان. عاشورا و ظهور یک رابطه خوبی در تفسیر تاریخ برامون پیش میاد که جریان اولاً حاکم بر تاریخ نبرد حق و باطل است ثانیاً تو نبرد حق و باطل جریان عاشورا قله نبرد حق و باطل است و ثالثاً ظهور نتیجه این قله نبرد و حق و باطل است و لذا جریان ظهور مبتنی بر عاشوراست وقتی نگاه بکنید این اینکه امام زمان از نسل امام حسین است و تاکید است. یه امر اتفاق یا عادی نیست بلکه این یه حقیقت رو داره بیان می‌کند که این جریان اون رو به دنبال می‌آورد امام حسین است که جریان ظهور را محقق می‌کند این‌ها روایات زیبایی دارد این تفسیر کلی تاریخ هست و لذا جریان عاشورا با این رویکرد جهانی باید تفسیر بشود که می‌خواد ظهور رو بسازد میخواد اوج جریان نبرد حق و باطل را بسازد پس اگر میخواد قله نبرد حق و باطل باشد. حتماً باید تمام حق در او آشکار شده باشد و تمام باطل در مقابلش قرار گرفته باشد اون وقت باید تو جریان عاشورا به دنبال این تمام حق و تمام باطل بود پس باید فعل دشمنان حضرت آشکار کردن تمام باطل باشد و فعل یاران حضرت آشکار کردن تمام حق باشد به همین جهت است که جریان عاشورا هر کدام از یارانی که همراه حضرت بودند ماموریت ویژه ای بر گردنشون بود. اینگونه نیست که اینها اتفاقی تکراری نه تمام اینها هر کدام یه ماموریت ویژه دارند که قبل از ظهور اون ماموریت آشکار می‌شود ممکنه بعضی از این‌ها برای ما اونم تا حدودی مثلاً وقتی ما نگاه به حضرت عباس علمدار کربلا می‌کنیم خیلی از ماموریت‌ها رو در وجود حضرت در آشکار کردن حق می‌بینیم وقتی نگاه به باب الحواج حضرت علی اصغر می‌کنیم جریان کودک کشی بیدار کردن فطرت بشریت. آماده شدن برای بهره‌مندی از جریان امام حسین با اون جریان فجیع علی اصغر امروز نماد خیلی عالی پیدا می‌کند دل‌ها رو به سوی خودش جذب می‌کند اما چه قساوتی در لشکر در لشکر مقابل و لشکر یزید بود که هیچ کدوم از این صحنه‌ها اون‌ها رو بیدار نکرد که این تمام باطل بود نگاه می‌کنیم به قاسم نوجوان کربلا او پیام ویژه ای برای نوجوانان. تاریخ می‌تواند داشته باشد که هنوز خوب کنکاش نشده به کار گرفته نشده و الا می‌تواند کاملاً یک الگوی عظیم برای در حقیقت نوجوانان ما باشد که احلامن العسل او فقط یک کلام نیست یک روش است یک انگیزه است در وجود یک نوجوان نگاه به جون غلام ابیذر به عنوان مرتبط کننده قاره آفریقا با نهضت امام حسین علیه السلام. که آثار اون رو خود اونها ابراز می‌کنند که میلیون‌ها میلیون نفر شیعه شدند به لحاظ دیدن اینکه جون این غلام سیاه در لشکر حضرت بود و خونش با خون حضرت آمیخته شد و حضرت او رو اکرام کرد اون گونه که سر او رو هم مانند علی اکبر بر دامن گرفت این رابطه عاطفی خیلی عظیمه گاهی یه غلام است اما ماموریت او عظیم است خب این نکات را من مقدمتاً عرض کردم. تا عرض بکنم جریان غیبت یه جریان عظیمیست ما نگاه اولمون به جریان غیبت امام زمان این است که آنچه در ذهن‌های ما ابتدا انجام افتاده غیبت دوران محرومیت دیده می‌شود برای ما عمدتاً این نگاه است که چرا از امام من غائبین چون لایق نبودیم چون آماده نبودیم چون شرایط رو جور نکرده بودیم این محرومیت است اما در نگاه روایی ما دو دسته روایات داریم دسته اول که الان عرض می‌کنم. که بیشترم هست و متقن ترم هست و اصل هم هست این است که دوران غیبت دوران کمال بشریت است دوران افضل اهل یقین است تعبیر روایات دوران ارزا مایکون العباد است راضی‌ترین بندگان خدا در دوران غیبت زندگی می‌کنند بالاترین یقین در دوران غیبت محقق می‌شود. حسرت پیغمبر اکرم حسرت امیر مومنان علیه السلام شوق امام صادق علیه السلام به دیدار کسانی که در دوران غیبت زندگی می‌کنند در روایات ما بسیار وارد شده که با حسرت‌ها برای دیدن اون اخوان و اخوانم و برادرانم در دوران آخرالزمان که اصحاب حضرت سوال می‌کنند مگر ما برادران شما نیستیم پیغمبر اکرم می فرماید که شما اصحاب من هستید برادران من روزی میاد که ما رو نمی‌بینند. اما آمنو به سواد علی بیازن به یک نوشته‌هایی بر خلاصه کتاب‌ها و ورق‌هایی می‌بینند به ما ایمان میارند و تا پای جان دفاع می‌کنند ولی شما ما رو دیدید اونا ندیده می‌خرند این ندیده خریدن یک مرتبه عظیمی است که عمق ایمان رو می‌رساند اون موقع تو جریان غیبت مسئله‌ای که مطرح میشود این است که وجود مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فعال است در صحنه است در کار است اما. کارایی حضرت با بدن دیده نمی‌شود دوران غیبت از بدن است نه از حضرت اونجا لایرا جسم لا تو را شخصست که شخصش دیده نمی‌شود جسمش دیده نمی‌شود اما شخص و جسم که دیده نمی‌شود وجود مبارک حضرت مثل خورشید پشت ابر است که خورشید پشت ابر قرص خورشید دیده نمی‌شود اما آثار و برکات خورشید تابان است. و روز و روشن است و همه بهره‌مندند اما قرص خورشید هم دیده نمی‌شود چنانچه بدن حضرت دیده نمی‌شود اما آثار وجودی حضرت باقیست این مربوط به دوران رشد است که انسان‌ها به مرتبه‌ای از رشد رسیدن دارن آماده می‌شوند برای ظهوری که اون دوران ظهور مقدمه قیامت است از اشط قیامت است و از آثار و علائم قیامت است پس باید قبلش آماده بشوند. اینجوری نیستش که دوران غیبت یه دوران مثل دوران حضور حضرات معصومین باشد فقط غلبه با حضرات باشد نه دوران ظهور یه دوران عظیمیست که اسم ظاهر و باطن کاملاً در دوران ظهور آشکار می‌شود یک نمادی از قیامت است چنانچه در روایات می‌فرماید ایام الله ثلاثه سه روز است یوم ظهور و یوم الکره و یوم القیامه. روز ظهور حضرت و روز رجعت و روز قیامت سه مرتبه ظهور خدای سبحان در عالم هستند که این ظهور توحید فراگیر است تمام در حقیقت اون حلقه‌های شیطنت در این سه روز ذبح می‌شود روایات دارد که در روز ظهور شیطان سر بریده می‌شود روایت دارد در روز رجعت شیطان سر بریده می‌شود و در قیامت سر بریده می‌شود سه مرتبه سر بریدن. که الان فرصت اینکه این سر بریدن به چه معناست نیست اما بدانیم در روز ظهور اون شیطانی وقتی که حضرت حکومتش مستقر می‌شود شیطان قدرت وسوسه از بیرون ندارد. آنچنان حیله‌های شیطان رسواست آنچنان علم مردم رشد کرده آنچنان نیاز مردم به سمت بی‌نیازی حرکت کرده شیطان هیچ از راه فقر نیاز و جهل نمی‌تونه مردم رو وسوسه بکند هرچند امکان گناه به عنوان جوشش درونی عناد امکان‌پذیر است اما وسوسه بیرونی دیگه در کار نیست به لحاظ مرتبه علم تو دوران غیبت میخواد نمادی از او تو وجود انسان‌ها ایجاد شود. البته دسته دیگری از روایات هست که می‌فرمایند دوران غیبت به لحاظ محرومیت بشر است ظلمی است که حاکم است و اگر حضرت تشریف بیارند اونجا به قتل می‌رسند این مربوط به طول کشیدن غیبت است اصل غیبت حقیقت اساسی و کمالی است اما طول کشیدن غیبت که به دست ماست و کوتاهی ماست او البته مجازات است و اگر ما وظیفه مون رو درست انجام بدیم غیبت اصلش کمال است طول کشیدنش مجازات است. انجام درست وظایف ما طول کشیدن را از بین می‌برد و لذا ما تو دورانی هستیم که وقتی حضرت می‌فرماید برای عمار ساباتی می‌فرماید شاید امام کاظم علیه السلام است برای عمار ساباتی وصف دوران غیبت که عبادت در دوران غیبت بی‌نظیر است نه در دوران حضور امامان این مرتبه از کمال امکان پذیر است نه در دوران ظهور حضرت. آنچنان توصیف می‌کند در کافی شریف روایت است می‌فرماید و این رو بیان می‌کند اونجا عمار میگه آقا پس ما تقاضا نکنیم ظهور محقق بشود با اینکه اینجور شما در وصف دوران غیبت و عظمت او می‌فرمایید حضرت می‌فرمایند نمی‌خواهید اون توحید الهی و اجرای احکام الهی فراگیر شود فراگیریش در دوران ظهور میشود و الا دوران غیبت اون کمالی که باید برای افراد ایجاد شود. محقق می‌شود دارم این رو میگم که بدونیم جریان عاشورا چی رو هدف گیری کرده اگر بدانیم کاری که عاشورا کرده برای دوران غیبت و دوران ظهور چه هدفی است اون موقع می‌دونیم باید عاشورا رو چه جوری تفسیر بکنیم می‌دانیم باید هر فعلی که در عاشورا محقق شده است رو چگونه ببینیم و اثرش را تا کجا ببینیم یه قیام در یه مقطع نبود بلکه قیام تاریخ بود قیام اتصال صدر با انتهای تاریخ بود. یعنی جریان عاشورا متصل کرد از جریان هبوط آدم را که به زمین آمد تا ظهور را که قبل از قیامت است این سیر رو به هم متصل کرده است خب روایات زیباییست که می‌فرمایند که در تعبیر روایتی می‌فرماید که قد علم این وسط روایت من تکه‌ها رو می‌خونم قد علم ان اولیا الله لا یرتابون حالا صدر روایت هم زیباست میخونم که اون هم از بهره مند شده باشیم مفضل ابن عمر عن ابی عبدالله علیه السلام. قال عقرب ما یکون العباد الی الله نزدیکترین حالت بندگان به خدا و ارزا ما یکون عنهم راضی‌ترین حالت خدا از انسان‌ها به تعبیر خیلی زیباست اقربو ما یکون العباد الی الله نزدیکترین حالت بندگان به خدا تو طول تاریخ رو داره میگه بعد ورزا ما یکون عنهم راضی ترین حالت خدا از بندگان کی است حجت الله وقتی حجتش غایب است. ولم یعلمو به مکان مکان او را نمیدونند وهم فی ذالکه اما میدانند که حجت خدا باطل نشده حجت در کار است هرچند غایب است فیندهها فتوقع الفرج در اون حالتی که امامتون غائب است اما میدانید امام در کار است همون حالت متوقع فرج باشید نه متوقع فرج یعنی منتظر بودن برای آینده میگه این فهم توقع فرج است خود این فهم فرج است که ببیند امامش غایب است. اما امام در کار است این فهم فرج است فتوقع الفرج کل صباحن و مسائل هر صبح و شام منتظرید و هر صبح و شام امکان ارتباط نزدیک‌ترین حالت ارزا مایکون از طرف دیگری ان اشد مایکون غضب الله. غضب خدا در هیچ حالتی مثل دوران غیبت شدید نیست چرا در اون حالت شدید است اونم بر اعدا که این‌ها در مقابل وقتی که حجت الهی نیست علیه مومنان و بر علیه شرایط حاکم که امام رو فاقد دیدند اینها قیام می‌کنند و اینجا اشد مایکون است شدیدترین حالتی است که خدای سبحان علیه بندگانی که غضب کرده به کار می‌گیرد یعنی جریان غضب الهی شدیدترینش کی محقق میشود تو دوران غیبت علیه دشمنان. اولیا الله لا یرتابون اینم خیلی زیباست خدا می‌داند که اولیا خودش شک نخواهند کرد غیبت سبب شک نخواهد شد در روایت دارد اگر خدا میدانست به خاطر غیبت کسی شک می‌کند غیبت را محقق نکرد اما کسانی که مریضی در قلب داشته باشند کوتاهی در عمل داشته باشند نعوذ بالله اهل معصیت باشند اینها جریان غیبت. مرض اونها رو زود آشکار می‌کند اگر در دورانهای دیگری مریضی دیرا شکار می‌شد در دوران غیبت مریضی قلب به زودی آشکار می‌شود به سرعت آشکار می‌شود این از دوران غیبت است پس خوف از معصیت و دوران غیبت. بیشتر باید باشد چون علم و پرچم که امام است نیست که انسان با او خودش رو زود آماده بکند تصحیح بکند پس حواسمون باید باشد که به انحراف نیفتیم که اگر به انحراف افتادیم دوباره برگشتن سخت‌تر است لذا می‌فرماید وقد علم ان اولیا الله لا یرتابون خدا می‌داند که اولیا اش شک نخواهند کرد ولو علم انهم یرتابون اگر خدا میدانست به خاطر غیبت کسی شک می‌کند لما غیب حجته یک لحظه هم غیبت محقق. نمی‌شد یا ببینید در این روایت در این دعای ندبه فرازش به نفسی انت من مقیبن لم یخل منا خیلی تعبیر بلند است اون غائبی که دور از ما نیست جدای از ما نیست خیلی تعبیر زیباست یعنی تو دورانی که غائبی که با ماست غائبی که همراه است غائبی که جدا نیست فهم اینکه غائبی که جدا نیست یعنی همون ندیدن جسم ولی بودن حقیقت یعنی دوران عبور از جسم رسیدن به حقیقت. این دوران عبور از جسم و رسیدن به حقیقت. اون چیزی است که می‌خواد تو معاد تو ارتباط با خدا محقق بشود هو معکم عین ما کنتم دیده بشود در معاد که خدا با شماست هرجا که هستید ولی خدا که با جسم دیده نمی‌شود دارن یه مرتبه یک نازلش رو در دوران غیبت توحید رو آشکار می‌کنند که امام مظهر این اسم می‌شود هو معکم عین ما کنتم اما معیت امام با شما در دوران غیبت نه معیت بدن با بدن در بدنی و چیزی در چیزی نیست بلکه معیت قیومی و احاطست که امام. افراد پیدا می‌کند که این مظهر معیت خداست ببینید این اسم می‌خواد در دوران غیبت چی بشه آشکار بشود و لذا غیبت امام برای بالا بردن انسان‌هاست اساس غیبت برای این است که چشم‌ها از مرتبه جسم به یک مرتبه عالی‌تری. راه پیدا بکند به اینکه آماده بشود برای تجلی خدای سبحان لذا در روایت دارد که اظهارف علمکم من بین اظهرکم وقتی امامتون از جلوی رویتون غایب شد فتوقع الفرج من تحت اقدامکم دنبال فرج از زیر پاتون باشید یعنی چی زیر پاتون دنبال فرج باشید اگر امامتون غایب شد. چرا زیر پاتون می‌فرمایند اینجا مربوط به عمل صالح است زیر پا یعنی اونچه که به عمل برمیگردد آنچه که به اقدام برمی‌گردد لذا می‌فرمایند اونجا دنبال عمل صالح باشید اون وقت تو عمل صالح امام رو می‌بینی اونچه که عمل صالح است که با عمل محقق می‌شود با قدم محقق می‌شود با اقدام محقق می‌شود اون امام است روایات زیادی تو این مسئله هستش که این روایات زیبا رو من دو سه تاش را الان در محضرش قرار می‌گیریم ببینید چه جور چقدر اینها زیباست می‌فرماید در روایت شریف. انعمار ساباتی قال کنت عنده ابی عبدالله علیه السلام و سله عبدالله ابن ابی یعفور عبدالله ابن ابی یعفور از یاران بسیار بزرگ امام صادق علیه السلام میگه عبدالله بن ابی یعفور سوال کرد از این آیه من جا با الحسنه فله خیر منها وهم من فضع یوم اذن آمنون کسی که حسنه بیاورد این برای او بهتر از آن را خدا قرار داده و از اون ترس روز قیامت در امان است بعد سوال میکند حضرت فقال و حل تدری الحسنه میدونی حسن چیه. حضرت می‌فرمایند انم الحسنه معرفت الامام و طاعته و طاعت من و طاعته من طاعت الله حسنه حقیقتش معرفت امام است طاعت امام است فتوقع الفرج من تحت اقدامکم با حسنات حسنات چیه حسن معرفت امام است لذا در زیارت جامعه می‌خونیم همیشه این ذکر الخیر. کنتم اول و اصلحو و فرعه و معدنه و منتها هر خیری که ذکر میشود شما اولشید شما در حقیقت اصلشید شما فرعشید خیر رو امام دیدن یه موقع من خیر و یه عمل خوبی میبینم انجام میدم اما یه موقع وقتی به خیر میرسم امام می‌بینم او رو می‌دونید اگر با این نگاه انسان از صبح تا شام به عمل صالح رو بکند چنگ بزند به عنوان که امامش است به عنوان که اون امامیست که جسمش غایب است اما حقیقتش تمام جا را فرا گرفته مثل نور خورشیدی که همه جا را فرا. وقتی پشت ابر است اون موقع غیبت برداشته می‌شود یا نمی‌شود امامی که حاضر بود در دوران امام صادق علیه السلام در مدینه بود من اگر می‌رفتم مدینه در محضر امام بودم اما وقتی که مثلاً من در قم بودم در تهران بودم امام رو محضر نمی‌کردم میگه تو دوران غیبت محضر امام همه جاست. هر لحظه از هر زمان است نیمه شب در خانه تنها امام زمان او غائبی است که تو هر حسنه بر شما تجلی کرده همونجا تو یه ذکر می‌تونی یا الله بگی همونجا یه اقدام نافع می‌تونی برای کسی بکنی میگه این. دیدار امام است ملاقات با امام است این در حقیقت وصال امام است اون وقت راه به امام تو هر لحظه باز می‌شود ملاقات با امام تو هر لحظه امکان‌پذیر می‌شود اونجا اگر باید حرکت می‌کردی به مدینه می‌رسیدی یه ساعتی امکان ملاقات با امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام بود اینجا تو هر لحظه نیمه شب اراده بکن یا بقیه الله بگو جواب می‌شنوی چون اصلا دوران غیبت برای این تربیت است که نشون بدن نظام امامتی که بوده اون زمان هم همین بوده اما. امروز داره این تجلی می‌کند آشکار می‌شود اون وقت تو هر خیری که داری به مومنی انجام میدی امامتو ببین تو هر حسنه‌ای ببینید باز روایت دیگری دارد در روایت دیگری می‌فرماید که من جا بالحسنته امام صادق علیه السلام قال الحسنه حبنا حسنه محبت ماست معرفت حقنا شناخت ماست یعنی هر حسنه باید ما را به اماممون نزدیکتر کند ما را آشناتر کند چون این یک تجلی از تجلیات اوست. اگر انسان نگاهش به حسنات اینجوری شد اون وقت در مقابلشم و سیعته بغضنا و انتقاص حقنا هرجا سیعه بود آدم ببینه داره دور میشه از امامش اون وقت تمام لحظات انسان یا در حال نزدیک شدن به امام است یا در حال دور شدن یا حسن است برای او یا سیعه است پس اصلاً امکان جدایی از امام. نیست منتها امکان پشت کردن به امام هست با سیعه امکان دیدن امام هست با حسنه ببینید این نگاه این رویکرد انسان را در دوران غیبت کاملاً متفاوت می‌کنه پس ما شاکریم خدا رو که در دورانی قرار گرفتیم که پیغمبر اکرم حسرت می‌خورد نسبت به اون دوران امیر مومنان آه می‌کشید برای دیدن اون دوران امام صادق علیه السلام گریه ها میکرد در فراق اون دوران خیلی عجیبه اینها برخلاف اون نگاهی که. دوران غیبت رو دوران تبعید انسان محرومیت انسان می‌بینه این نگاه نگاه این است که دوران غیبت دوران کمال بشریت است اوج بشریت است که می‌خواد آماده بشود برای ظهور اینا تربیت شدن برای ظهور است در روایت دیگری می‌فرماید وقتی همین آیه برای امام صادق علیه السلام نازل خوانده شد که من جا بالا الحسنه فلها فعال ولایت. روح پیدا می‌کند حسن وقتی که با نگاه ولایی دیده شد لذا حسنه با ولایت می‌شود ۱۰ برابر و اذا جاته فلا یجزا الا مثلها او مثل خودش است و اما قولو من جا بالحسنه فله خیر منها الحسنه ولایتنا و حبنا و من جا بالسیئه فهیه بغض نا بغض ماست حسن ولایت ماست اینم یه نکته. که العمل الصالح اینم روایت دیگری المعرفت بالا ائمه و همچنین روایات زیاد دیگری است که من اینجا یادداشت کردم که دیگه حالا ازش عبور می‌کنیم که وقتم داره می‌گذرد که پس نتیجه‌ای که گرفتیم اولاً جریان عاشورا قله بلند نبرد حق و باطل است که جریان ظهور رو آماده می‌کند و لذا ظهور نتیجه عاشوراست جریان دوران غیبت آماده شدن استفاده از این نبرد حق و باطل شناخت خوبی و بدی برای آماده شدن برای ظهور است. خوبی و بدی در دوران غیبت شناخت امام و دور شدن از امام است بدی دور شدن از بدی حشر با دشمنان است و خوبی حشر با امام است دوران غیبت آماده شدن برای ظهوری است که قیامت رو می‌سازد پس ما تو دوران بهترین دورانی قرار گرفتیم که باید نگاهمون تو وظیفه‌مون تو دوران غیبت چی باشه امام زمان رو تو هر لحظه ببینیم تو هر حسنه‌ای ببینیم تو هر صالحی بیابیم هر انسان صالحی داره امامشو به مقدار صلاحش نشون میده جامعه ای که بر این اساس شکل بگیرد جامعه. با محبت با رحمت با رافت بین مومنان می‌شود من دنبال این هستم که این به اصطلاح نگاه رو تسری بدیم باور بکنیم و یقین بکنیم که چقدر این دوران دوران عظیمی است یه صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد این صلوات روز عاشورایی نبود یه صلوات عاشورایی بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد عشق را افسانه کردی یا حسین عقل را دیوانه کردی یا. حسین در ره معبود بی همتای خویش همتی مردانه کردی یا حسین امروز روز عاشوراست اوج مصائب اهل بیت است از ظهر به بعد دیگه کم کم میدان نبرد خلوت می‌شود اصحاب شاید اغلب تا حدود ظهر به شهادت رسیدند بعضی که باقی ماندن بعد از نمازها هم به شهادت می‌رسند دیگه بعد از ظهر و عصر کم کم. اهل بیت امام حسین علیه السلام یکی یکی به شهادت می‌رسند امام آمدند به عنوان وداع از خیمه‌ها وقتی که از خیمه‌ها خداحافظی کردند خانم‌ها دور و بره مرکب امام ریختند هر کدام حاجتی دارند و گفته‌ای دارند حضرت حرف‌های اون‌ها رو شنیده همه رو آرام کرده دست ولایی بر سینه زینب سلام الله علیها به عنوان قافله صالح بعد از خودش کشیده از این به بعد دیگه زینب غافل سال‌ها است. امام سجاد علیه السلام در بستر بیماری است لذا زینب این امر مهم رو فعلاً بر دوش دارد یه خانمی که آفتاب و ماه او را ندیده بود حالا در صحنه و میدان باید رهبری و قافله سالاری این همه زن و بچه رو به عهده بگیرد اونم زن و بچه مصیبت دیده امام به میدان رفتند هر چند لحظه‌ای گاهی برمی‌گشتن نزدیک خیمه‌ها یه لا حول ولا قوت الا بالله دل زن‌ها و بچه‌ها خوش بود که امامشون نگهبانشون از خیمه‌ها. هنوز زنده است و دشمن تعدی نمی‌کند اما طولی نکشید که صدای شیه ذوالجناح به گوششون رسید وقتی که آمدند از خیمه‌ها بیرون و زین واژگون و یال خونینه ذوالجناح رو دیدن حالشون منقلب شد اما تو میدان چه اتفاقی افتاده بود امام حسین علیه السلام که چند روز است آب نخورده هر پهلوانی هم وقتی آب که مایه حیات است اونم اونجوری که بچه ها و اینها آتش داشتند. اونم با همین مصیبت‌هایی که دیده بوده با همه سختی‌ها که هر کدام انسان رو از درون آتش می‌زند دل رو عطش می‌دهد غیر زخم‌هایی که بر حضرت وارد شده بوده سکینه بر جلوی این اسب میاد صدا می‌زند یا جواد ابی پدر من تشنه بودا به او آب دادند یا اینکه تشنه کشته شد وقتی به دنبال اسب بر سر اون خلاصه بالای قتلگاهیان. دویدن تو اونجا نگاه می‌کنن و شمر و جالس علی صدر زینب می‌دود به جلوی امام خودش رو می‌رساند اما اون نانجیب رعایت بچه‌ها و زن‌ها رو نمی‌کند آنچه که نباید بشود جلوی چشم زن‌ها و بچه‌ها سر مبارک امام محاسن مبارک امام رو به جنگ می‌گیرد نانجیب اون خنجر رو یا اباعبدالله صلی الله علیک یا ابا عبداللهش

5 ستاره

100%
1 دیدگاه

4 ستاره

0%
0 دیدگاه

3 ستاره

0%
0 دیدگاه

2 ستاره

0%
0 دیدگاه

1 ستاره

0%
0 دیدگاه

توسط 02 کاربر

مرتب‌سازی بر اساس

  • تصویر آواتار

    پشتیبان سایت

    سلام
    ممنون از لطفتون
    ان شاء الله بتونیم به بهترین معارف را خدمت شما عزیزان بگذاریم.

    1402/05/09

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

  • تصویر آواتار

    وجیهه یعقوبی

    رزق محرم

    ضمن عرض سلام خداقوت عذاداریتون قبول واقعااا کمال تشکر رو از امام زمان و استاد محترم دارم .توفیقاتتون روزافزون که حقیقتا علم ناب اهل بیت رو برای ما به این زیبایی و شیوایی بیان میکنین .ان شاءالله عامل باشیم

    1402/05/01

    اشتراک‌گذاری در

    آیا مفید بود؟

در این مورد یک بازخورد بنویسید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

میزان رضایت خود را در ارزیابی وارد کنید*

دریافت دوره آموزشی

لطفا جهت دریافت، اطلاعات خواسته شده را وارد نمایید