بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع برنامه: سيره تربيتي حضرت موسي عليهالسلام در قرآن کريم
برنامه سمت خدا
تاريخ پخش: 01-06- 99
شريعتي: بسم الله الرحمن الرحيم، اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شادي براي تو غم عالم براي من *** از ماههاي سال محرم براي من
آواي آسماني داود مال تو *** خاموشي مقدس مريم براي من
از عشق خود جدايم و جاي گلايه نيست *** اين بود ارث حضرت آدم براي من
بي مهري است رسم محبت براي تو *** تنهايي است مونس و همدم براي من
يوسف که نيستم ولي آن بندهام که هيچ *** نگذاشته است صاحب من کم براي من
بگذار عمر در گذر عشق طي شود *** حتي اگر نشد که تو يک دم براي من
سلام ميکنم به دوستان عزيزم، بينندههاي خوب و نازنينمان، همه آنهايي که دلشان در عزاي سيدالشهداء داغدار است. داغي که هرگز سرد نميشود. خوش به حال همه آنهايي که دلشان حسينيهي کوچک اشک براي عزاي أباعبدالله الحسين است. خدا را شکر که زنده هستيم و محرم امسال را درک کرديم. جاي آنهايي که امسال در ميان ما نيستند خالي است و انشاءالله تک تک آنها با سيدالشهداء محشور باشند. انشاءالله در اين ايام به خصوص در اين ده شب اول ماه محرم بهترين برکات نصيب شما شود. حاج آقاي عابديني سلام عليکم و رحمة الله، خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عابديني: سلام عليکم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همه بينندگان عزيز عرض سلام دارم. خدا را سپاس ميگويم که به ما عنايت کردند و اين قابليت را عطا کردند که اين ماه عظيم را که ارتباط با امام حسين است را درک بکنيم و با محزون بودن و اشک ريختن همراه کاروان حسيني شويم تا بتوانيم در اين دو ماه محرم و صفر به وصالي که رسيدند ما را هم برسانند.
شريعتي: انشاءالله، براي سير و سلوک ماه محرم ماه خوبي است، اگر بناست حرکت کنيم يک مراقباتي دارد که از زبان شما شنيدني است.
حاج آقاي عابديني: (قرائت دعاي سلامت امام زمان) انشاءالله به برکت امام حسن و اهل بيت حضرت ما جزء ياران و ياوران و بلکه سرداران حضرت باشيم. امروز روز دوم محرم است، اين نکته را تذکر ميدهيم که زمانها منازل سلوک الي الله هستند. هر زماني يک منزل براي سلوک و سير به سوي خداست و مرحوم آ ميرزا جواد آقاي ملکي تبريزي در ابتداي کتاب المراقبات ميفرمايند: زمانها منازل سلوک هستند و هر زماني را انسان بگذراند ديگر اين برگشت پذير نيست لذا قدر ايام را بايد دانست. امام حسين تعبيري دارند که بسيار زيباست. اي فرزند آدم، تو خودت روزگار هستي، زمان هستي و ايام هستي. «يَا ابْنَ آدَمَ إِنَّمَا أَنْتَ أَيَّامٌ كُلَّمَا مَضَى يَوْمٌ ذَهَبَ بَعْضُكَ» هر روزي که ميگذرد بخشي از تو رفته است. لذا اگر انسان باور کند اين زماني که تولد پيدا ميکند تا زماني که از دنيا ميرود يک عمر و وجود براي اين است و هر لحظهاش از دست رفت، ديگر برگشت پذير نيست. محرم پارسال با امسال کاملاً متفاوت است و خداي سبحان براي ما نقشهاي در اين محرم داشته که تکرار پذير نيست و اگر از دست داديم ديگر تکرار پذير نيست. اما اگر بدست آورديم زمان را تثبيت کرديم. يعني اين زمان نرفته و حق آن محقق شده است. نکته اول اينکه زمانها منازل سلوک الي الله هستند. انسان بايد قدر هر زماني را بداند.
نکته دوم اينکه اگر ما امروزي که به عنوان اولين روز سمت خدا در ماه محرم است، توجه کنيم به اينکه محرم اول سال قمري هست، يعني از حالا سال قمري هم ابتداي سال قمري است چنانچه ايام نوروز ابتداي سال شمسي است لذا براي اهل سلوک يک نگاه ويژه است که سال گذشته خود را يک محاسبهاي ميکنند و سال آينده را يک برنامهريزي و مراقبه براي خود قرار ميدهند. براي اهل سلوک ماههاي قمري نشانهي ويژه است، مناسبتها عمدهاش به ماه قمري است و شروع را با ماه محرم براي آنها جذبههايي است که با امام حسين آغاز ميکنند.
نکته سوم اينکه بعضي بزرگان مثل مرحوم ا سيد علي آقاي قاضي(ره) فرمودند: در دنيا موطن باب ورود به باطن عالم خيلي آسان است و عمدتاً در اين دو موطن است. يکي در محضر قرآن بودن و ديگري در جلسات روضه امام حسين و حسينيه شرکت کردن. چون سرعت سير اين دو حقيقت در بردن انسان و کندن انسان، کندن از تعلقات و بردن و رساندن، به خصوص جلسات امام حسين(ع) که وارد ميشويم در کندن از تعلقات است. مردم در پول خرج کردن براي امام حسين خيلي راحت هستند و اين کندن در حالت عادي اينقدر راحت نبود و اين قدرت محبت کيمياگري ميکند که انسان را از دنيا بکند و به ن طرف برساند.
نکته بعدي اين است که مجالس امام حسين(ع) مانند رفتن به مشاهد حضرات، زيارت است. يعني وقتي که به مشاهد حضرات ميرويم چطور احساس حضور ميکنيم در آنجا و رابطه وقتي سلام ميدهيم چطور احساس ميکنيم خطاب داريم و مخاطب ماست و غايب نيست و با مخاطب حاضر گفتگو ميکنيم. زيارت از راه دور مثل زيارت از نزديک است. به خصوص در اين ايامي که موانع هم براي تحقق زيارت از راه نزديک هست، اين زيارت از راه دور که خود مجالس حضرات سلام به حضرات است. لذا وقتي انسان ورود پيدا ميکند به مجالس حضرات باور کند بر امام وارد ميشود، اگر اين باور را بکند که انسان دارد بر امام وارد ميشود، حال وجودياش خيلي متفاوت است تا وقتي که انسان غايب ببيند که ببيند در اين مجلس دارد ميآيد و اين به حضرت شايد عرضه شود به عنوان يک عمل، نه متن ارتباط و حضور در محضر حضرت است و حضرت اينجا حاضر هستند و منافاتي ندارد و اگر هزاران جلسه باشد، حضرت در همه اينها حاضر باشند. وجود آنها همه هستي را فرا گرفته و از زائرانشان پذيرايي ميکنند.
نکته ديگر اينکه همانطور که ما به مشاهد حضرات ميرويم اذن ورود ميگيريم که از خدا و رسول خدا و ملائکه الهي که وارد شويم بر آن مشهد شريف در رابطه با مجالس امام حسين و ورود به ماه محرم، چون ماه محرم يک بقعه زماني است. يک باب است، هرکدام از اينها اذن ورود ميخواهد، ورود به محرم و مجالس امام حسين نياز به اذن دارد. وقتي با اذن وارد ميشود حال انسان متفاوت است. به ما گفتند: سعي کنيد در وقت اذن گرفتن يک قطره اشک از شما جاري شود. ما معتقد هستيم که غايب شما مثل حاضر شماست و شما ما را ميبينيد و جواب سلام ما را ميدهيد. اي خداي سبحان شما گوش ما را از شنيدن جواب سلام حضرات محجوب کردي، اما در قبالش حال نجوا پيدا کردي. اگر اين حال نجوا در انسان ايجاد شد همان جواب سلام است. مراقبه داشته باشيم و با تمام وجودمان وارد شويم. اگر انسان حوايش را جمع کند، حقيقت محرم که انسان خودش را پيوند ميزند به امام حسين، تجلي مييابد و وجود ما در محرم و صفر يک وجود ربطي ميشود. از وجود استقلالي خالي شويم. حال ما اين باشد که در اين محرم ما را به عنوان محب و زائر و خادم امام حسين ببينند. اگر مداحي که ميخواند مدح حضرت را ميکند. سخنران در فضيلت آنها صحبت ميکند، کسي که آمده به عشق آنها آمده، همه حيثيت آنها در جهت حيثيت ارتباط با امام معنا پيدا ميکند. ارتباط با امام خيلي عظيم است و مراقبات نياز دارد تا انسان اين حيثيت را پيدا کند. محرم به ما اين اذن را دادند که حضرت با حضرات دائمي باشد. سوار شدن بر کشتي امام حسين آسان باشد. اين نکات را توجه کنيم تا حضور ما در جلسات امام حسين با مراقبات ويژه باشد.
شريعتي: کتاب «ادب عاشقي» آداب حضور در مجالس اهلبيت است که براي دريافت اين کتاب ميتوانيد به سايت ما مراجعه کنيد. «اهل بيتيها» هم کتاب خوبي است که به شما معرفي ميکنيم.
حاج آقاي عابديني: هرموقع کار سخت ميشود عنايات بيشتر ميشود. الآن يک خرده سخت شده و آزادي و راحتي که قبلاً داشتيم محدود شده هم براي خادمين برقراري هيأتها سخت شده، هم براي مخاطبين و مردم سخت است. منتهي خداي سبحان وقتي انسان از حالت عادت درميآيد اينجا جذبه و گيرايي را بيشتر قرار ميدهد. خادمين هم مراقب باشند با تمام سختيهايي که کشيدند با رعايت کامل تذکر به مردم بدهند. حضرت نسبت به زائرين و خادمينشان خيلي توجه دارند و غيرتمند هستند و اگر کسي جسارتي بکند خيلي سخت ميشود. ايام احترام به مؤمنين و زائرين است.
عرض ادب خدمت حضرت موسي داريم و اذن ورود ميگيريم، قصه ما به حرکت موسي کليم به امر الهي به سمت فرعون همراه هارون نبي بود. «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» (طه/24) طغيان را بيان کرديم. «قال رَبِ اشْرَحْ لِي صَدْرِي، وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي، يَفْقَهُوا قَوْلِي، وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي، هارُونَ أَخِي، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي، كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً،وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً» اين توانها را از خدا ميخواهد، چه کار کند؟ تسبيح تو بکنيم آن هم کثيراً، ذکرت را بکنيم آن هم کثير. تسبيح مقدم بر ذکر است. آيا تسبيح از اقسام ذکر هست؟ چرا جداگانه ذکر کرده است؟ در تفاسير آنچه استفاده ميشود اين است که «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» وقتي حاکم جور بر کار است، تسبيح يعني تنزيه خدا از شرک و کفر، تنزيه خدا از هر نقص، تنزيه عالم از هر معصيت، « كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً،وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً» خدا اينها را به ما بده تا بتوانيم تسبيح تو را بکنيم، يعني قدرتها را ميخواهيم که وقتي شما فرمودي «اذْهَبْ إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى» اين غده شرک آميز و فسق و فجور را از جا بکنيم و ريشه کن کنيم. اين تسبيح کثير است، چون من يک موقع در مقابل کفر امر به معروف ميکنم، اين تسبيح هست اما تسبيح قليل است. اما يک موقع ميخواهم کفر را ريشهکن کنم. قيام ميکنم اساس کفر را برچينم، اين تسبيح کثير است چون همه آنچه که به عنوان نقص و کفر بود را ربشه کن ميکنم. تسبيحي که همه جا را هر لحظه و هر حالت و هر زمان را شامل شود تسبيحي است که دولت کفر ريشهکن شود و اين ريشهکني کفر تسبيح کثير است. اقامه دولت حق ذکر کثير ميشود. بايد کفر ريشهکن شود تا دولت حق اقامه شود. بايد تسبيح محقق شود تا ذکر محقق شود. اين يک روش است هم در رابطه با درون ما اين است، اول بايد ريشههاي کفر و شرک شروع به کندن بکند. اينها کنده شود اقامه دولت حق در وجود ما ميشود. اول بايد تخليه و تميز شود. اول نفي شود و بعد اثبات. در ذکر نمازها ميگوييم: «سبحان ربي الاعلي و بمده» اول تسبيح ميشود، بعد بحمده ميشود. حمد ذکر است و تسبيح تنزيه هست و پاک کردن. اين نگاه روش انبياء را بيان ميکند که ما اگر قدرت ميخواهيم براي ريشهکني دولت کفر و فجور ميخواهيم. تسبيح تو اين است. سبحان الله گفتن هم تسبيح است اما اين تسبيح قليل است و لفظي است و تنزيه خدا به صورت لفظ است. اگر به دل وارد شد بايد ريشه گناه را از دل بکند و اگر به لفظ وارد شد بايد ظاهر مرا از عمل گناه حفظ کند و اگر اين حقيقت شد، اقامه تسبيح شد، دولت کفر را بکند.
پس اگر انسان قدرت هم ندارد اين تسبيح کثير است؛ تجهيز وجود ما به سمتي باشد که دولت کفر را در عالم از جا بکند. اگر کسي اين نگاه را نداشت تسبيح کثير ندارد و ذکر کثير هم نميتواند داشته باشد. من ريشه فسق و فجور را از وجود خودم و بعد اطرافم ريشه کن شود و بعد در نگاه جهاني، شروع را از خودمان قرار ميدهيم. اين به انسان قدرت ميدهد و وقتي افق انسان جهاني شد انسان قوي ميشود. «كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً،وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً» همه اين قدرتها را در رسالت به ما بده تا اقامه دين تو را بکنيم. اقامه دين تو ذکر است. اگر خداي سبحان به ما توفيق داده بعد از 1400 سال جمهوري اسلامي برپا شود، يک اقامه دولت و کشور که مردم خواستند دين خدا را اقامه کنند اين ذکر کثير است. نفس کشيدن در اينجا ذکر است. ريشه کني دولت کفر تسبيح کثير است و اقامه دولت حق هم ذکر کثير است. پس يک ذکر عملي است و اقامه دين است. «لا اله الا الله» بايد انسان را به اقامه دين بکشاند.
«اذکروني اذکرکم» اگر شما مرا ياد کنيد من هم شما را ياد ميکنم، معلوم ميشود ذکر خدا با اقامه هر حکم در وجود و بيرون از خودمان است. در وجود ما هر طاعتي که محقق شد ذکر خداست، اگر شما ذکر مرا کرديد ياد شما ميکنم. اين بحث خيلي راهگشا است. در آيه 41 سوره طه خداي سبحان به موسي خطاب ميکند «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» موسي من تو را براي خودم ساختم. يعني فعل و کار و حرف و حرکت تو فقط براي من است. توحيد محض است. جزء مخلصين هستي که همه حرکاتت به اراده من محقق ميشود. تو را براي خودم ساختم. «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» يعني هيچ چيز غير از من وجودت را پر نکرده است. اگر رسالت داري مردم را دعوت کني اين اراده من است. اگر با مردم حرف ميزني همه «وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي» است. مثل اينکه من مستقيم به آنها ميگويم. خدا مجراي تمام فعل و گفتارش را اين قرار بدهد، يعني اگر براي مردم کاري ميکني، مردم را هم شئون الهي ميبيني. اين چقدر شرح صدر براي انسان ميآورد که نگاهش به عالم از چشم خدا باشد. اين خيلي زيباست.
«اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي» (طه/42) موسي تقاضا کرد خدايا برادرم هارون را کمک من قرار بده. بعضي فکر کردند «ارسل الي هارون» که موسي کليم فرموده يعني اينکه خدايا من نميتوانم، نه، يعني علاوه بر اينکه من زير بار نبوت ميروم و خستگي ناپذير هستم، اما اگر کمک هم قرار دادي نبي قرار بده. مبعوث شدن مثل اين است که يک قوه عظيمي در وجود انسان خفته باشد و بيدار شود. مثل انرژي هستهاي که به واسطه عمليات خاصي آزاد شود. بعثت يعني انرژي خفته درون انبياء با بعثت آزاد شود و آزاد شدن اين يکباره به انبياء قدرتي ميدهد فوق قدرتي که سابق از اين داشتند. يکباره يک عظمتي ديگري پيدا ميکند، خدايا به هارون برادر من هم اين رسالت را بده و اين بعث را ايجاد کن با هم حرکت کنيم. لذا وحي به موسي کليم نازل ميشود و به هارون ميرسيد. نه اينکه هارون مخاظب وحي باشد، همچنان که اين مسأله در مورد پيامبر و حضرت هم هم عرض کرديم، آنچه به پيغمبر وحي ميشود از طريق پيغمبر به اميرالمؤمنين ميرسيد لذا رسيدن به اميرالمؤمنين مثل رسيدن و شنيدن بقيه نبود و از آن موطن حقيقت از کانال وجود پيغمبر مييافت. «يا علي انک تسمع ما أسمع و تري ما أري» تمام وجود پيغمبر که در مرتبه اعلي بود، اينجا هم هارون را با خود همراه ميکند. ولي او که موسي کليم است و رسول اولوالعزم است اما اين وحي را بدون اينکه حدي بر او بخورد، بر او هم وارد ميشد. وقتي از طريق گوش ميشنويم حد ميخورد ولي از طريق جان ميشنويم با تمام وجود است. هارون هم ولايت داشت و کرامات و معجزات داشت، اما نبوت تشريعي اختصاص به موسي کليم داشت و هارون نبي تابع بود در نبوت تشريعي.
«اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي» تو و برادر تو، هنوز موسي کليم با هارون جمع نشدند اما خدا اذن داد که اگر ميخواهيد برويد با آيات من، دو آيه به موسي کليم اعطا شد، يکي عصا بود و يکي يد بيضاء بود. بعضي وجوهي ذکر کردند که با آياتي که بعد از اين خواهد آمد، هفت آيه ديگر هم آمد يا اينکه خود اينها به تنهايي آياتي بود، يا کلمات موسي کليم در کنار اينها آيه بود. «و لا تَنيا في ذکري» در ذکر من و اقامه دين خدا سستي نکنيد. ريشه «و نا» همين يکجا در قرآن آمده و اين «لا تنيا» اگر نگاه کرديد به عظمت فرعوني، به آن همه لشگر و تجهيزات و امکانات و استقراري که سالهاي طولاني اينها داشتند، وقتي ريشه دوانده و اين قدرت عظيم بوده ريشه کني سخت است. زمان انقلاب وقتي امام فرمود: شاه بايد برود، خيليها گفتند: برود که نميشود. اصلاح شود! حواستان باشد هيچ سستي و مداهنه در ذهن شما نيايد. در مقابل «تَنيا» عزم است. يعني سستي نکن پس عزم داشته باش لذا موسي کليم اهل عزم بود. از رسولان اولوالعزم بود. «لا تنيا في ذکري» يعني به طرف مقابلش ميگويد: بدانيد اين کوتاه نميآيد و قاطع در مقابل بياني که دارد است. زبان نرم دليل بر سستي نيست. «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً» (طه/44) اين پيشگيري از آن است که اگر ميگويم قول نرم و ملايم باشد، نه طوري که طرف احساس کند ميشود سرت را کلاه گذاشت. گر ميگويند: طرف ملايم است يعني ميشود سرش را کلاه گذاشت و با او کنار آمد. در اقامه دين من هيچ کوتاهي نيست. موسي کليم اهل کوتاهي نبود اما اين هشدار به ديگران است که حواستان باشد فکر نکنيد اگر خواستيد چيزي را به رخ بکشيد موسي کليم کوتاه ميآيد. اين دستورالعمل امروز ما هم هست، اگر امروز ما سر محکمات خود ايستاديم منافات ندارد مذاکره کنيم. مذاکره قول لين است، اما «لا تنيا» سفت بودن بر اهداف و خطوط قرمز است. «اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى، فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً»
شريعتي: نکات خوبي را شنيديم، امسال با تمام محدوديتهايي که هست، خيليها نذر امام حسين دارند. براي مشارکت در قرباني ماه محرم ميتوانيد به سايت ما و کانال برنامه مراجعه کنيد.
«وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ «2» ذلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ «3» فَإِذا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِكَ وَ لَوْ يَشاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمالَهُمْ «4» سَيَهْدِيهِمْ وَ يُصْلِحُ بالَهُمْ «5» وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ «6» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ «7» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ «8» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ «9» أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكافِرِينَ أَمْثالُها «10» ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلى لَهُمْ»
ترجمه آيات: و كسانى كه (به خدا) ايمان آورده و كارهاى نيكو انجام دادهاند و به آنچه بر محمّد نازل شده كه حق است و از جانب پروردگارشان است، ايمان آوردهاند، خداوند بدىهاى آنان را پوشاند و كارشان را به سامان رساند. اين (دو گونه سرانجام) به خاطر آن است كه كسانى كه كفر ورزيدند، از باطل پيروى كردند و كسانى كه ايمان آوردند، از همان حقى كه از طرف پروردگارشان (نازل شده) است پيروى نمودند. اين گونه خداوند براى (بيدارى) مردم، مثال حالشان را بيان مىكند. پس هرگاه با كسانى كه كافر شدند (در ميدان جنگ) روبرو شديد، گردنهايشان را بزنيد تا آن كه آنان را از پا درآوريد (و چون در دست شما اسير شوند) پس آنان را سخت ببنديد (تا فرار نكنند) سپس، يا بر آنان منّت نهيد (و آزادشان كنيد) و يا با گرفتن فديه و عوض، رهايشان كنيد تا جنگ بار سنگين خود را بر زمين نهد. اين است (دستور خداوند) و اگر خداوند اراده مىكرد، (از طريق صاعقه و زلزله و ديگر بلايا) از آن كفّار انتقام مىكشيد، ولى خدا (فرمان جنگ داد) تا برخى از شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، هرگز خداوند اعمالشان را از بين نمىبرد. خداوند، به زودى آنان را (به سوى مقامات والا) هدايت مىكند و حال و كارشان را نيكو مىگرداند. و در بهشتى كه براى آنان توصيف كرده، وارد مىسازد. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! اگر خدا را يارى كنيد، شما را يارى مىكند و گامهايتان را استوار مىسازد. و كسانى كه كفر ورزيدند، بر آنان نگونسارى باد و (خداوند) اعمالشان را نابود گردانيد. اين (هلاكت) به خاطر آن است كه آنچه را خداوند نازل كرده، ناخوش داشتند، پس (خداوند) كارهايشان را تباه (و بى ارزش) نمود. پس آيا در زمين سير نكردند، تا بنگرند سرانجام كسانى كه قبل از آنان بودند چگونه بود؟ خداوند آنان را هلاك كرد و براى اين كافران نيز همانند آن كيفرها خواهد بود. اين (كيفرِ كافران) به خاطر آن است كه خداوند، ياور كسانى است كه ايمان آوردهاند و همانا كافران ياورى ندارند.
شريعتي: حسن ختام فرمايشات شما را خواهيم شنيد.
حاج آقاي عابديني: در ادامه آيه ميفرمايد: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً» با او به ملايمت صحبت کنيد، سراغ فرعون ميرود. موسي کليم و هارون دارند در مقابل تخت و تاج ميروند. بعضي گفتند: خطابش ميکنيد با کنيهاش خطاب کنيد که احترام است. «قول لين» يعني طوري صحبت کنيد که احتمال هدايت بدهيد. «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» (طه/44) تا شايد اين خاشع شود. تذکر مربوط به فطرت است. يعني آن که ميداند خدايي در کار است، شايد اين متنبه شود. «يخشي» براي اين است که بترسد. خشيت از علمي است که با ترس همراه باشد. يا تذکر است يا يخشي است. کار اينگونه نيست که اگر انسان احتمال هدايت نداد نرود. چون دو طرف کار است. يکي اين است که شايد هدايت شود. يکي هم اگر ميخواهد شقاوت پيدا کند بايد به نهايت شقاوت خود برسد. بعد نگويد: براي من نگفتند! خداي سبحان ميگويد: براي اين هم بگوييد. کسي که آمر به معروف است تا اينجا وظيفهاش کشيده شده است. پس وظيفه ما به عنوان مبلغ بايد همه را در نظر داشته باشيم و به سادگي از کسي غفلت نکنيم. «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى» خدايا تو که ميداني اين شخص چقدر طاغي است. ما ميترسيم اگر برويم قبل از اينکه حرف ما به ثمر برسد اين طغيان کند و نگذارد رسالت محقق شود. يا ما را بگيرد و طغيان کند وقتي به عنوان بني اسرائيل رفتيم شدت بر بني اسرائيل ايجاد کند. نگذارد حرف ما به ثمر برسد. اين خوف ممدوح است. وقتي آدم ميخواهد کاري را بکند با تمام عناياتي که به خداوند دارد، نقشه و برنامه داشته باشد و دنبال اين باشد که جلوي آنها را بگيرد. اينجا دارد «قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى» (طه/46) انشاءالله هفته آينده ادامه بحث را خواهيم گفت.
شريعتي: دعا بفرماييد آمين بگوييم.
حاج آقاي عابديني: انشاءالله خداوند به برکت جذبههاي حسيني در اين ماه که يک حرکت کارواني عظيم را شروع کردند همه ما احساس هجرت بکنيم و از گناهان کنده شويم و براي اقامه دين خدا که امام حسين و بهترينهاي خدا شهيد شدند ما هم سيلي بخوريم.
شريعتي:
ابر آمد و گفت اشک نم نم با من *** گل گفت که خون دل پر غم با من
باد آمد و گفت در حسينيهي دشت *** مداحي امسال محرم با من
«والحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين»
اولین کسی باشید که برای “سمت خدا | حضرت موسی (ع)، مراقبات محرم” دیدگاه میگذارید;