سلام علیکم و رحمته الله
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و الصلاه و السلام علی محمد و آل الطاهرین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و لعن و دائم ملا اداهم اجمعین الی یوم الدین یک تتمهای از بحث امتحان و اختبار و حقیقت امتحان مانده بود که انشالله ابتدا آن تتمه را در محضرش هستیم بعد آیهی ۱۴۴ را انشالله در در خدمتش هستیم آیاتی که در این قسمت در محضرشان بودیم همه سنتهای الهی را متذکر میشدند و مبین سنتهای الهی بودند لذا هرچقدر حشر و دقتمان را به این آیات بیشتر بکنیم در زندگی امروزمان سنتهای الهی را بیشتر میبینیم بهرهمندتر میشویم در انتها بحثی که در سنت امتحان و ابتلا آوردند متذکر این مسئله میشوند که بحث مقح و تمحیث در امتحان الهی که عرض کردیم خدای سبحان اساسش بر سنت محوضت هم در نظام تکوین هم در نظام تشریع نظام تکوین دارد به سمت محوضت حرکت میکند هستی دائما به سمت محض شدن دارد حرکت میکند و در این نظام یعنی همان اعطا کل شی خلقه ثم هدی که نظام هدایت تکوینی را داشت به سمت محوضت دارد حرکت میکند در نظام تشریع هم حرکت به سمت محوضت است لذا ادیان الهی دائما رو به کمال بودند تا دین خاتم بیاید و آن هم با خاتم الاوصیا که وصایت خاتمین است که دوران ظهور است به نهایتش برسد که این سیر محوضت در نظام تشریع است مطابق همین سیر عالم تکوین هم به سمت محوضت است در عالم تشریع که به سمت محوضت دارد حرکت میکند تعبیر آنچه که در همین آیات آمده بود که یمحث الله که تمحیث الهی در کار است هم محض بود و محض شدن هم مقح کفار بود حالا مرحوم علامه در انتهای این بحث این بحثها چون گذشته سنت مقح و تمحیث میخواهد استفاده بکند چهار قاعده را در بیاورد میفرماید که و یمهکل کافرین ابتدا مقح بر هر فردی از افراد مومن که وارد میشود دقت بکنید هر فردی از افراد مومن که وارد میشود کار مقح این است که این فرد را از رذایل جدا بکند یعنی سنت تمحیث و سنت مقح این است که اولا در نظام فردی مومنان فرد مومن را از رذایلش جدا بکند در مرتبهی بعد که بر اجتماع وارد میشود سنت مقح تمیز بین مومن و کافر است ببینید کار مقح یک چیز است اما ببینید در هرجا که وارد میشود به لحاظ قابل یک اثری ایجاد میکند آنجایی که قابل فرد مومن باشد مقح که از بین رفتن تدریجی است میگوید از بین رفتن تدریجی در فرد مومنی این است که صفات رذیله در وجودش به مقح بروند تدریجا از بین بروند در جامعهی مومنین و غیر مومنین این است میز بین مومن و غیر مومن ایجاد کند آنوقت اگر بخواهیم مقح را ببینیم مقح میشود جدا شدن کفار از مومنین و منافقین از مومنین اگر تمحیث را ببینیم تمحیث یعنی جدا شدن مومنان از کافران و منافقان ببینید دو طرفه مسئله است پس ببینید یک مقح داریم یک تمحیث تمحیث یعنی آن جهت کمالی جدا میشود مقح یعنی به اصطلاح جهت عدمی و جهت نازل جدا میشود اگر بر فرد وارد میشود در فرد تمحیث این است که کمالات آشکار میشود در وجود این فرد و آن رذایل دور میشوند آشکار شدن کمالات مقح این است که آن رذایل رو به مقح میروند در اجتماع این است تمایز بین مومن و کافر اگر محض محوثت است مومن از کافر جدا میشود اگر مقح است کافر از مومن جدا میشود آن وقت اگر این در نظام به اصطلاح ادامه پیدا بکند اگر در مرتبه ابتدایی بگوییم که در نظام فردی اجزای شرک و کفر از مومن جدا میشود در مرتبه دوم جدا شدن مومن از کافر بود در مرتبه سوم میتوانیم بگوییم اخلاق رذیله اخلاق رذیله را جزوه سوم میگیریم جدا شدن شرک و کفر که اعتقادی است را چه میگیریم ابتدا پس ابتدا جدا شدن شرک و کفر بعد جدا شدن مومن از کافر بعد جدا شدن اجزای اخلاق رذیله از مومن بعد در مرتبه چهارم که این مرتبه نهایی است اینها سیر جامعه است سیر اجتماع است سیر هر فرد هم در همین است در مرتبه چهارم همانطور که فرمودند والعاقبه للمتقین در نظام اجتماعی کفار رو به مقح میروند به طوری که حاکمیت با ایمان میشود در مرتبه دوم اجتماعی این بود که آنجا میز بین مومن و کافر میشود اما دلیل بر حاکمیت مومنان نبود که میز بین مومنان و کافران میشود یعنی سنت الهی این است که وقتی حوادث و وقایع پیش میآیند کافرین از مومنین جدا میشوند شناخته میشوند اما دلیل بر اینکه کدام حاکمیت دارند نیست میتوانیم بگوییم آنجا جدا شدن نسبی است اما در مرتبه چهارم جدا شدن مطلق است به طوری که مومنان والعاقبه اللمتقین که این اهل تقوا به حاکمیت میرسند وقتی اهل تقوا به حاکمیت رسیدند آنوقت مقح کفار است که آن رو به زوال رفتن است در نظام اجتماعیشان هم است این چهار مرحلهای که بیان کردند ایشان اینجا حالا دارد بیانش را به صورت خلاصه میفرماید و یظهر مما ذکرناه معنا المقح و التمحیثا که مقح و تمحیث اینها در مقابل هم هستند تمحیث از جانب آن کمالی دیدن مسئله است مقح از جانب آن ناقص بودن مسئله است لذا مقح از بین رفتن است و تمحیث پاک شدن است طاهر شدن است جدا شدن از ناخالصی است این خالص دارد خالصتر میشود آنجا دارد در حقیقت ناخالصی از بین میرود پس در مقح از بین رفتن است در تمحیث به اصطلاح جدا شدن از ناخالصی و خالصتر شدن است خوب پس میفرماید فان الامتحان اذا الی الفرد المومن یعنی در نظام فردی وعوجب امتیاز الفضائله من الکامله الفضائل آن فضائل کامله که در وجود این پنهان بود مثلا ریشهی صبر در وجود کسی بود اما تا مبتلا به یک امتحان سخت و مصیبت و یا مشکل سخت نشده بود این مبدائیتی که در وجودش بود آشکار نشده بود بروز و ظهور پیدا نکرده بود کمال برای او پیدا نشده بود لذا این مشکل وقتی که وارد میشود این صبر در وجود این معلوم میشود تا قبل از این نه خودش میدانست انقدر صبور است نه دیگران باور داشتند که این انقدر صبور است اما وقتی که پیش میآید میبینند چقدر این مقام صبر برای این برازنده است و در وجودش بود تا آشکار شد پس یک مسئله این است که فضائله الکامنه من الرذایل درون خودش این جدا میشوند از هم دیگر این آشکار میشود و آن رذایل رو به حقیقت مقح میروند … (۹:۴۷) یا در نظام اجتماعی فقتذا امتیاز المومنین من المنافقین والذین فی قلوبهم مرض چون کافرین را نمیگویند چون ابتدا کافر با مومن را مرزش را آشکار میکند بعد از این مرز بین آفاق و نفاق است که سخت است در جامعهی ایمانی است لذا میفرماید که او ورد الی الجماعه فقتذا امتیاز المومنین من المنافقین والذین فی قلوبهم مرض که صدقه علیه اسمه تمحیث و هو التمییز تمییز بین مومن و کافر پس ما در روایات ظهور داریم که به اصطلاح حتی یمیزون حتی تمیز را داریم بعد تمحیث را داریم در آنجا و غربال را داریم سه مرتبه که بیان میکند آنجا همین معنا است تمییز ابتدا جدا شدن از نفاق است تمحیث بالاتر رفتن است در مراتب خلوص و پاکی و طهارت است آنوقت در بحث غربال که آیا آنجا خل مخلصین از مخلصین جدا میشوند یا نه یک بحث دیگری دارد چون این سه در طول هم آمده ولی گاه جا به جا شده بعضی تمحیث را اوج مسئله میدانند اما بعضی طبق آن چیزی که در روایت آمده تمییز و تمحیث را غربال ذکر میکنند حالا الان ما در جای خودش روایاتش باهم دیده بشود اما اینکه تمحیث حتما بعد از تمییز است این قسمت قطعی است که تمحیث بعد از تمییز است ابتدا تمییز محقق میشود جدا شدن میز حق و باطل یا شدن رذایل از فضایل بعد تمحیث محقق میشود حالا کسی که یک صفت کمالی را دارد در آن صفت کمالی حالا طاهرتر پاکتر و خالصتر میشود ایمانش خالصتر میشود این صفت تمحیث است بله انشالله چندین آیه در پیش داریم که آیهی ۱۵۴ سوره آل عمران را در خدمتش هستیم و آن بحث انشالله در آنجا میآید دنبالهی همین بحثمان است که میفرمایند در آنجا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرذ الذین و علیهم القتل الی مزاجعهم و لیبتلی الله ما فی صدورکم همه را دارد میگوید فقط هم منافقین نیستند و لیمحثه ما فی قلوبکم تا تمحیث در قلوب شما چه بشود چه آنهایی که بودند و شهید شدند در جنگ احد چه آنهایی که فرار کردند این واقعه برای چه بود لیمحثه ما فی قلوبکم بود منظور منافقین نیستند چون صدر آیه را هم که ببینید منزل علیکم من بعد الغمه امنته نعاثا یغشا طائفه منکم و طائفه قد اهمتم انفسهم این طائفه قد اهمتم انفسهم یعنی آنهایی که فقط فکر خودشان بودند یک طایفهای به اصطلاح مخاطب آیه هستند آن طایفهی دیگر هم هستند که آنها چه بودند یک لرزشی در دلشان ایجاد شد اما باقی نماند در دلشان فلذا آنها امن نعاث برگشتند این لیمحثه ما فی قلوبکم همهی مراتب را شامل میشود فقط منافقینی که رفتند و برنگشتند یا آنهایی که اهمتم انفسهم بودند الان در این آیه نیست بعد انشالله به آیه میرسیم بعد در ادامهی بیان میفرماید که فکذا اذا توالتل اذا الامتحانات الالهیه پس امتحانات الالهیه در مرتبهی اول چه بود برای این دو جهت یکی تمییز مومن از کافر در نظام اجتماعی یکی بروز فضایل کامنه و کمالیه در مومنین اما وقتی امتحانات ادامه پیدا میکند فکذا اذا توالتل اذا الامتحانات الالهیه الی کافر والمنافق و فی الظاهرهما صفات و احوال و الحسنه والمقبولته این هم خیلی بحث زیبایی است و فی الظاهره هما صفات و احوال حسنت مقبوته وقتی در ظاهر اینها آدم یک رفتار خوبی میبیند یک کمالاتی میبیند میگوید ادامهی امتحانات این است که اینها هم باید چه بشوند آن صفات باطن اینها آشکار بشود صفات باطن اینها یعنی آن رذایل آنها آنوقت رذایل آنها کی آشکار میشود وقتی صفات ظاهرهی خوب آنها چه بشود مقح بشود یعنی در وجود اینها ریشهدار نیست صفات خوب بلکه اینها در ظاهر است آنوقت چیزی که در ظاهر است و ریشهدار نیست در ادامهی امتحانات که پیش میآید این صفات ظاهریهی کمالیه کمکم مقح میشود و آن صفات باطنیهی رذیله آشکارتر میشود پس ان سنت محوثت نسبت به مومن و مقح نسبت به مومن یک معنا پیدا میکند و مقح نسبت به مومن یعنی صفات رذیلهای که در وجود این آشکار بود کمکم ریخته بشود تا آن صفات ریشهدار کمالیه آشکار بشود دنبالش درست است آنوقت در منافق چه هست در منافق این است که صفات رذیلهی او که ریشهدار است گاهی آشکار نیست اما صفات فضائلی که ریشهدار نیست گاهی آنها را آشکار کرده است منافق است دیگر میگوید امتحانات و ابتلاعات که میآید اینها نسبت به انسان ما نگوییم منافقین یعنی یک عدهای نفاق یک امر تشکیکی است هر کدام از ما ممکن است نعوذباالله مبتلا به لمه تقولون ما لا تفعلون و عدم تطابق بین قول و فعل باشیم که زبان سرمان با زبان سرّمان متفاوت باشد بعد میفرماید و کذا اذا توالتل اذ الامتحانات الهیه الی الکافر و المنافق و فی ظاهرهما صفات و احوال حسنه مقبوته و اوجبت تدریجا این امتحانات و ابتلاعات اوجبت تدریجا ظهورما فی باطنهما من الخبائص آن خبائص ریشهدار در اثر یک مدتی میتواند خودش را کنترل کند در حالت عادی میتواند خودش را کنترل کند اما وقتی فشار به یک مرتبهای میرسد انسان کنترل از دست خودش خارج میشود آن حقایق ریشهدار وجودش آشکار میشود آن ظواهری که خودش را در تحت آن پنهان کرده بود آنها دریده میشود این مربوط مثلا ببینید یک کسی عصبانی که میشود در روایت دارد اگر میخواهید یک کسی را برای دوستی انتخاب کنید ببینید سه بار حالش را در عصبانیت نه اینکه عصبانیاش کنید سه بار حالش را در عصبانیت ببینید اگر دیدید از طریق حق خارج نشد از آن طریق مستقیم خارج نشد چون در حال عصبانیت انسان از آن حالتی که خودش را میخواست حفظ بکند کنترل بکند چه میشود آن از دست میرود چون از دست میرود آن ما فی الضمیرش آشکار میشود آنوقت میگوید آنجاها ملاک این است که آدم بفهمد ما فی الضمیر این چه هست لذا وقت عصبانیت یک موقع میبینی طرف در باقی حالات خوب است خیلی هم خوب است اما ممکن است در یک ماه دو ماه سه ماه یک سال یکبار هم عصبانی بشود اما در آن عصبانیت یک چیزی از او بارز میشود که اصلا آدم شاخ درمیآورد این مثلا این طوری بود چطور بود یعنی آن ما فی الضمیر را توانسته بود در مدت طولانی حفظ بکند ظاهر را حفظ بکند اما یک دفعه در عصبانیت که این مانع و هایل برداشته میشود آن بیرون میریزد او ریشهدار است او را باید درمان کرد و او را باید علاج کرد و اگر نعوذباالله منافق است میگوید این امتحانات برای این است که آن ما فی الضمیر ریشهدار آشکار بشود این یعنی عالم دارد به سمت محوضت پیش میرود لذا نمیشود کسی با نفاق باقی بماند بالاخره یک جایی میرسد که نفاقش آشکار میشود و اهل ایمان هم نمیشود متهم بمانند چون امتحان وقتی پیش میآید امتحان آن حال کمالی او آشکار میشود لذا جنگ که پیش آمد در جنگ خیلی آن به اصطلاح حال درونی افراد آشکار شد خیلی آشکار شد چون خیلی یک جایی بود تا پای جان بود دیگر جای ظاهرسازی در کار نبود آنجا معلوم میشد که حرف شجاعت با حقیقت شجاعت باور به خدا با حرف از خدا آنجا مرزش خیلی آشکار میشد دیگر آنجا جایی که وقتی ببیند کسی تیر مستقیم دارد میآید بخواهد با حرف از خدا آنجا بایستد نمیشد آنجا با باور فقط میشد ایستاد آنجا آشکار میشد که چه کسی در مرتبهی محوثت و محوضت است و چه کسی در دامنهاش است و یا نه اصلا چه کسی اهل نفاق است نعوذباالله چون اینها یک مرتبهاش میشود نفاق نه همهاش آدم یک موقع میترسد ترس طبیعی است اینطور نیست که حالا اگر که صدای مهیب انفجاری آمد بگوییم که نه دیگر ما نمیترسیم نه ماهیت بدن انسان این است که عکسالعمل نشان میدهد اما اوهدی هستند به جایی میرسند که اینها هم در وجودشان هیچ تاثیری ندارد ولی دلیل نمیشود بقیه منافق باشند نه ترس تا این مرحله اما ترسی که مانع از اقدام بشود البته آن خطرناک است و اوجب تدریجا ما فی اینها خیلی مهم است بحثهای اینطوری که دارد میگوید یعنی اینها کاملا در نظام به اصطلاح حالا یک بحث کنار در پرانتز است این خدای سبحان ابتلاعات و امتحانات را پیش میآورد تا اینها بیرون بریزند این برای ما نظامش تکوین است یعنی با پیش آمدن این حوادث برای ما نظامش تکوین است یعنی ما دخلی نداریم در پیش آمدن این حوادث درست است اما آیا میشود رزمایش این را اختیارا ایجاد کرد در نظام تربیتی یا نه دقت کردید میشود رزمایش حوادث و مشکلاتی را پیش آورد در نظام تربیتی که به اصطلاح این آمادگی ایجاد بشود این را یک سوال بگذارید جلویش زود قضاوت نکنید نه یا بله که این را ذیل همان آیهی قبلی هم که فرمودند که به اصطلاح و لنبلونکم به شی من الخوف و الجوع و النقص من الاموال والانفس والثمرات و البشر الصابرین این تکوین است که خدا ایجاد میکند به اینها آیا میشود در نظام تشریع هم یک مربی در مرتبهای که ضرر شرعی نباشد به اصطلاح گزند شرعی نباشد میتواند یک همچنین مثلا یک وعده را در اردو حذف کند یک دفعه بدون آن که بگوید تا چه بشود تا ببیند اینها تا چه مرحلهای مثلا حاضرند گرسنگی و فشار به آنها بیاید چه کسانی پرخاش میکنند چه کسانی ناراحتی میکنند چه کسانی در حقیقت صبوری میکنند چه کسانی دنبال یک راهحل میگردند این میشود یا نمیشود آیا میشود سرما و گرما را در حدی که ضرر ایجاد نشود مثلا تابستان است حالا مثلا کولر را یک کاری بکنند روشن نشود مثلا در اردو حالا یک جایی ببینند نه ضرر بخورد مریض بشوند مثلا ببینند اینجا تا چقدر حالا من دارم خیلی سادههایش را میگویم دیگر تا یک قدری که از این نمونه پیش بیاید که آیا میشود لنبلونکم به شی من الخوف و الجوع و النقص من الاموال و الانفس والثمرات و البشر الصابرین الذین اذا اصابتم مصیبه قالوا انا لله و انا علیه الراجعون آیا میشود این کارها را کرد آیا در نظام فردی انسان اختیار دارد برای خودش تا حدودی اینها را در نظام فردیاش قرار بدهد تا ببیند ارادهاش قوی بشود صبرش آشکار بشود میشود یا نمیشود در نظام خانوادگی آیا میشود آیا آنجایی که یک اردو را ثبت نام کنند بگویند ممکن است سختیهایی داشته باشد با اطلاع قبلی باید باشد یا بدون اطلاع قبلی باید باشد همهی اینها باید در مواردش دیده بشود اینطور نیست که به سادگی چه بشود امکانپذیر بشود که بگوییم با هرطوری ما میتوانیم این کار را نه خدا است که میتواند این کار را بکند چون مالک مطلق است و میداند این نسبت کمالی ایجاد میکند لذا او حق دارد اما دیگری آیا میتواند یا نه موکول است به خیلی شرایط و ضوابطی که باید معلوم باشد با اختیار خودشان قبول کرده باشند یا نکرده باشند خود آدم فرد باشد یا دیگری باشد فرزند باشند یا نه افراد همهی اینها در حقیقت چه میشود مسئلهاش متفاوت میشود اینجا هم خواستم این را بگویم که ابتلاعات و امتحانات ممکن است در نظام به اصطلاح تربیتی نظام اختیاریاش هم دیده بشود ولی باید با تمام شرایط و تمام آن چیزهایی که ذرهای از حدود شر تعدی صورت نگیرد که آنجا خدایی نکرده اگر کسی فاصله گرفت موکول به اصطلاح مرتبط به بحث نگاه من و عمل من نباشد و الا اگر فاصله گرفتن او به عمل من مرتبط بشود من مقصر میشوم پس خیلی مراعات میخواهد در مسئله احتیاط زیادی هم میخواهد در مسئله خوب بعد میفرماید که و کل مظهره خبیثه عذاب الفضیله الظاهریه هر مرتبهای که از خبائث آشکارتر میشود عذالت فضیله الظاهریه یک فضیلتی از او محو میشود و یک خباثتی آشکار میشود کان ذلک مقحا لهو این از بین رفتن فضایل و آشکار شدن خبائث این مقحا له مقح نسبت به آن کمالات مقح نسبت به مومن چه بود از بین رفتن رذایل بود اما مقح نسبت به منافق از بین رفتن فضائلش بود آشکار شدن رذایلش بود کان ذلک مقحا لهو … (۲۵:۴۱) مقح چه است میگوید از بین رفتن تدریجی مقح یک دفعه از بین رفتن نیست مقح آن از بین رفتن تدریجی است که میفرماید … (۲۶:۱) این در مرتبه اول میز که اهل ایمان از اهل کفر جدا بشوند میز و یتخذ منهم الشهدا که این را قشنگ مفصل بیان کردیم در آن بینی که در مراحل اولیه مومن دارد از غیر مومن جدا میشود خدای سبحان عدهای را به عنوان شاهدان به عنوان پرچمداران و معیار حرکت انتخاب میکند یتخذ منهم الشهدا والله لا یحب الظالمین و لیمحث الله الذین امنوا آن وقت بعد از این دو حرکت حرکت سوم میشود حرکت سوم محوثت و آن در حقیقت طهارت و خلوص بالاتر اهل ایمان بود حالا دیگر این از چه نه از کفر بلکه این از رذایل اخلاقی این دارد حالا طهارت پیدا میکند یا بگویید که در مراتب کمال دارد بالاتر میرود چون ممکن است یک کسی اهل صبر باشد اما در صبر آیا مراتبی داریم یا نداریم صبر عن المعصیه داریم صبر علی طاعه داریم صبر عند المصیبه داریم هر کدام از اینها یک مرتبه از صبر است که وجود این میتواند یکی پس از دیگری بالاتر آشکارتر بشود و لیمحث الله الذین امنوا و یمحقل الکافرین در مرتبه آخر مقح کافرین است که در جامعه ایمانی قدرت و سلطه و سلطنت برای مومنین والعاقبه التقوا یا للمتقین خدای سبحان عاقبت را برای متقین قرار میدهد و جامعه ظهور جامعهای میشود که به سمت مقح کافرین پیش میرود نه مقح کفر در درون مومنان نه مقح کافرین در نظام بیرونی که اینجا جامعه به یک خلوص بالاتری رسیده است و للکافرین مقح آخر من جهته ما یخبره تعالی که ان کن حالا میخواهد استفاده بکند کافرین یک مقح دیگری دارند یک مقحشان در مقابل جدا شدن از مومنین است مقح دیگرشان این است که مقحا کل بالوجود … (۲۸:۱۷) الی صلاح البشر به سمت محوضت دارد پیش میرود آن هم محوضت مخلصین و خلوص الدین لله قال تعالی والعاقبه لتقوا و قالوا ان الارض یرثها عبادی الصالحون که کفار آنجا مقح میشوند در نظام اجتماعی و حاکمیت با اهل ایمان میشود به طور اطلاقی نه به طور نسبی آن اطلاق را دارد بیان میکند خوب تا اینجا این آیه با برکت که چندین روزی ما را به خودش مشغول کرد الحمدلله رب العالمین وارد آیه بعد میشویم که در محضرش هستیم قولو تعالی بسم الله الرحمن الرحیم و ما محمد الا اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و اماه اوقتله من قلبه الا اعقابتم و من ینقلب الا عقبهه ولا شی سیجزالله الشاکرین تک تک مفاهیمی که در این آیه شریفه به کار رفته است و مفاهیمی که به کار رفته است را مرحوم علامه با یک دقتی بیان دارند راجعبه آنها و چقدر نکات عالی از همین آیه دوباره بدست میآید یعنی واقعاً انسان از یک مدینه علم به مدینه دیگری وارد میشود هر کدام از این آیات فقط یک علم نیست مدینهای از علم است سرشار از علم است حالا ببینید آن آیات قبل از درونش نظام معرفتی کاربردی تاریخی امروزی مربوط به خودمان سنتهای الهی چقدر حالا دوباره همین آیه را هم ببینید انشاالله در محضرش قرار میگیریم چه مفاهیم عالی و نتایج زیبایی از آن به دست میآید در نگاه اول که یک نظر اجمالی به آیه داشته باشیم میفرماید که بعد از اینکه در جریان جنگ احد جنگ مغلوبه شد در تنگه به اصطلاح احد دشمن آمد یکی از چیزهایی که پیش آمد این بود که مصعب ابن … (۳۰:۳۲) را به شهادت رساندند مصعب به هر دلیلی که بود کسی که او را کشته بود احساس کرد پیغمبر را کشته است و شروع کرد به فریاد زدن که حالا بعضی میگویند شیطان بود بعضی میگویند همان قاتل مصعب بود که پیغمبر اکرم کشته شد و او با عنوان پیغمبر کشته شد مومنان به یک ابتلا عظیمی رسیدند اینها فکر نمیکردند باور نمیکردند تصور نداشتند که پیغمبری که رسول الهی است و اینجور توانست با سرعت و عظمت بر کفار غلبه بکند و او بیاید در مدینه حاکمیتی تشکیل بدهد حاکمیت قدرت پیدا بکند در جنگ بدر غلبه کند با همه اینها یک دفعه از دنیا برود و کشته بشود اصلاً این قابل تصور نبود الان را شما نگاه نکنید صدر اسلام تازه مسلمان شدند تازه ایمان پیدا شده است سال دوم تقریبا هجرت است یعنی حکومت یک سال و خردهای است که بنیان گذاشته شده است باورپذیر نیست برای مردم و این امتحان یکی از امتحانات سخت الهی است که جریان اصلاً با اینکه شایعه را شیطان کرد با اینکه جریان را در حقیقت آن طرف القا شد و گفته شد اما در این آنقدر برکات در این مسئله آشکار شد که امت برای مدت عظیمی بیمه شد یعنی آن چیزی که دشمن به عنوان تهدید از آن استفاده کرد تبدیل شد به یک فرصت عظیم که حالا در بیان اینها را یکی یکی ادعاها را بیان خواهیم کرد انشاالله میگوید وقتی که اینطور شد با این تابلو که پیغمبر رسولی بیش نیست که قد خلت من قبله الرسل قبل از آن هم رسلان دیگری آمدهاند آنها هم از دنیا رفتند آنها هم باقی نماندند با اینکه پیغمبر نمرده است اما دارد از این شایعه و از این کار یک استفاده افان ما تعو قتله اگر پیغمبر بمیرد یا به شهادت برسد کشته بشود مات به عادی قتله به سبب اختیاری که دیگران ایجاد بکنند ان قلبتم علی اعقابکم میخواهید شما برگردید به جاهلیت سابق این ان قلبتم علی اعقابکم به معنای فرار از جنگ نیست فرار از جنگ ملازمش بود و الا ان قلبتم علی اعقابکم اعقاب یعنی آن جاهلیت یعنی آن به اصطلاح کفر سابق یک موقع است که در یک جنگی مسلمانها کم میآوردند عقبنشینی میکنند یا فرار میکنند مثل جنگ هونین فرار میکنند آن فرار یک بحث است یک گناه است اما ان قلبتم الا اعقابکم یک بیان دیگری است اگر بعد از این جریان به اصطلاح کشته شدن پیغمبر یا وفات پیغمبر بعدا در سال یازدهم هم مطرح شد بیمهاش از اینجا شد یعنی جریان جنگ احد بود که آنجا را بیمه کرد آنجا را آماده کرد دشمن فکر میکرد اینجا توانسته یک ضربهای بزند اما نمیدانست که اینجا مومنان را ضدضربه کرد با این کار اینها خیلی جالب است یعنی آماده کرد برای اینکه اگر نه سال بعد پیامبر اکرم در سال یازدهم از دنیا میرود دیگر این واقعه تکرار نشود مردم نسبت به این چه شده باشند یک امتحان سخت آن هم در حین جنگ چون در حالت عادی امتحان یک طور است در حین جنگی که بحث مرگ و زندگی و بحث بود و نبود اسلام مطرح میشود آنجا خیلی بحرانیتر است وقتی در این بحران سالم از این بحران خارج شدند دیگر در بحرانی که وفات پیغمبر بعد از نه سال بعد رحلت پیغمبر یا شهادت پیغمبر محقق میشود دیگر خیلی قابل تحملتر است خیلی در حقیقت پیشبینیپذیرتر است و آنجا اطمینانآورتر است برای مردم که منحرف نشوند برنگردند اگر ارتداد بعد از وفات پیغمبر گفتند ارتد الناس ارتداد از بحث قبول وصیت پیغمبر بود اما ارتداد در اینجا ارتداد از اصل اسلام بود ببینید متفاوت است اینجا اساس اسلام را ینقلب علی انقلبتم الا اعقابکم برگشت به جاهلیت به طوری که بعضیها به دنبال این بودند که ما برویم یک راهی پیدا کنیم با عبدالله ابن عبید که نیامد و ارتباطش با کفار قویتر بود برویم یک راه دوستی پیدا بکنیم که بلکه الان که اسلام از بین رفته است با شهادت پیغمبر ما ابوسفیان و لشکرش ما را لگدمال نکنند و از بین نبرند تا این حد یعنی پشیمانی از دست دادن تمام آنچه که بدست آورده بودند تا اینجا پیش رفت یعنی دشمن توانست با یک شایعه در این جنگ در حین بحران این جنگ مسئله را تا پشیمان شدن مسلمانها از اصل اسلام پیش ببرد اینها تمامش تکرار شدنی است یعنی هیچ کدامش فقط یک تاریخ نیست که عدهای در بحرانها و ابتلاعات تا پشیمان شدن از اصل انقلاب پیش میروند عدهای نه ممکن است که در این واقعهها و ابتلاعات فرار هم بکنند کم هم بیاورند اما به اصل انقلاب بدبین نمیشوند و پشت نمیکنند کم میآورند ناراحت هم میشوند اما عدهای هم که دنبال آیه آخرش هست که سیجزلالله الشاکرین شاکر هم داریم که در این ابتلا آن هم بروز و ظهور بالاترش که مرتبهی شکرش است پیش میآید حالا نگاه اجمالی به آیه را داشتیم افعن مات اوقتله انقلبتم الا اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه عقبه پاشنهی پا را میگویند من ینقلب علی عقبیه کسی روی پاشنه بچرخد کاملا ۱۸۰ درجه مقابل حرکت قبلیاش را انجام بدهد یعنی آن چیزی که قبلا رو به آن کرده بود پشت به او بکند این میشود من ینقلب علی عقبیه بر پاشنه کامل بچرخد که این چرخیدن بر پاشنهی پا پشت کردن به آن چیزی است که قبلا رو کرده بود و من ینقلب علی عقبیه فلن یذرالله شیئا حتی در جریان دیگری هم دارد اگر همهتان هم برگردید به خدا ضرری نمیزنید اینجا به عنوان قضیه کلی هر کس برگردد اما در اینجا میگوید همهتان هم برگردید پشت بکنید به خدا ضرری زده نمیشود فلن یذرالله شیئا اینها همه بیان دارد دیگر و سیجزالله الشاکرین اینها همه برای این است که مرتبهی شکر و شاکر بودن بروز پیدا بکند که این ابتلا و امتحان و این جریان برای این است که آنوقت تعبیری که مرحوم علامه دارد میگوید گاهی میفرماید الذین مثل یشکرون کسانی که شکر میکنند الذین صبروا الذین نمیدانم جاهدوا گاهی بیان بیان به اصطلاح فعل است که ایجاد میشود حتی به طور موصولی واصل و موصول گاهی به صورت صفت مشبهه است که اینجا سیجزالله الشاکرین اسم فاعل نیست شاکر در اینجا بلکه شاکر در اینجا چه هست صفت مشبهه است صفت مشبهه یعنی کسی که تمام مرتبهی شکر در وجودش محقق میشود بعد بیان میکند مرتبهی شکر چه مقامی است بعد بین مقام شکر و مقام مخلصین گره میزند که در آیاتی که کنار هم میآورد میفرماید شاکرین همان مخلصین هستند که شیطان یک بار به اصطلاح میگوید که اینها لاوقوینهم اجمعین الی عبادک من هم المخلصین فقط مخلصین از رصد من خارج هستند و یک جا میفرماید که من اینها را اغوا میکنم ولا تجدوا اکثرهم الشاکرین که شاکر پیدا نمیکنید اینها را بله مراتب ایمان هست اما شاکر غیر از مراتب ایمان است اوج ایمان است که تبعیت محض است لذا در این آیه میفرماید در جریان احد شاکرین هم آشکار شدند که شاکرین آنوقت چه کسانی هستند آنجا در روایاتی که آماده آنجا به اصطلاح قدر متقطن تمام نقل تاریخ و روایات امیرالمومنین علیهالسلام است و البته گاهی در روایات ما سه نفر چهار نفر پنج نفر ذکر میشود که اینها پای پیغمبراکرم بعد از شهادت آن عدهای که به شهادت رسیدند و فرار آن عده اینها باقیماندند این شاکر آن میشود لذا مرحوم علامه میفرماید دو آیه است در قرآن بین همهی آیاتی که لفظ شاکر در آن آمده چون چندین آیه لفظ شاکر آمده اما بعضی مثل آیه لاتجدوا اکثرهم شاکرین یک حواله است تشخص نیست میگوید لاتجدوا اکثرهم شاکرین یا اگر در حقیقت این طوری بشوند اینها در حقیقت از شاکرین میشوند یعنی یک وعده است اما این آیه و آیهی بعدش که سنجزیهم شاکرین است دلالت بر تحقق شخص شاکری دارد که لااقل باید یک شاکر تحقق را دارد بیان میکند این هم یک نکتهی زیبا است که فقط همین دعا است در قرآن کریم فقط همین دعا است در بین هشت یا نه آیهای که شاکر آمده بقیهاش وعده است بقیهاش به صورتی است که به صورت قضیهی شرطیه است که اگر اینطور بشود شاکر میشود اما اینجا به صورتی که تحقق دارد این نگاه کلی است به آیه حالا این در آیه شریفه نکات زیبایی دارد که انشاالله در محضرش خواهیم بود حالا اگر دوستان سوالی دارند چون دیگر فرصت ادامهی تفسیر نیست در ایمان گفتیم که چه مقح ایجاد میشود به مومنین مقح الکافرین در نظام ایمانی محض را هم به کفار نسبت نداده است چون مقح به مومن نسبت دادن جسارت به مومن میشود و ارزش مومن را پایین میآورد اما آیا مومن ناخالصی دارد میگوید او به لحاظ ناخالصیاش که مومن نیست دقت بکنید به لحاظ ناخالصیاش که مومن نیست تمحیث به لحاظ آن خالص شدن بالاتر است ولی مقح به لحاظ اذالهی کدورات است پس اگر به مومن نسبت داده میشود به لحاظ آن کدوراتی است که همراه با مومن ممکن است باشد که آنها را مقح میکند عرض کردیم دیگر مثل این میماند که شما می فرمایید و ما یعمنوهم اکثرهم باالله و هم مشرکون مومن که مشرک نیست اما آن شرک عملی است آن شرکی که شرک خارج از ایمان میکند که به مومن میکند به مومن نسبت ندارد اما آن شرک خفی شرک عملی به مومن نسبت دارد بله دارد اینجا هم کفر به معنای کفر نظری و اعتقادی به مومن نسبت ندارد اما کفر عملی که نعمتی را ناسپاسی کرده باشد سپاس کاملش را محقق نکرده باشد که در این آیه انشاالله بیشتر به آن میپردازیم این نسبت به مومن امکانپذیر است ابتلاعات این است که اینها را هم از بین ببرد اینها را هم مقح بکند پس مقح جنبهی ضعیف وجود مومن را دارد طاهر میکند که از بین ببرد جنبهی ضعیفش را و مقح نسبت به کافر جنبهی قوت کافر که آن صفات فضائل بوده دارد از بین میبرد در وجود او و این را آشکار میکند پس مقح به مومن صدمهای نمیزند بلکه چه هستش یک به اصطلاح فضیلتی است برای مومن که مومن دارد طاهر و طاهرتر و ناب و نابتر میشود به لحاظ نابتر شدن میشود تمحیث به لحاظ از بین رفتن ناخالصیها میشود مقح دو نگاه است دیگر دو طرف دارد به لحاظ از این رفتن ناخالصیها اسمش چه هست مقح است همین ملازم است با طاهر شدن دیگر به آن جهت میگویند تمحیث به این جهت میگویند مقح انشاالله خدای سبحان ما را با عافیت به تمحیث برساند تمحیث قطعی است امکانی نیست قطعی است پس ابتلا و امتحان قطعی است از خدا نخواهیم که خدا ما را مبتلا نکند بلکه از خدا بخواهیم که این تعبیر روایت است ما را در امتحانات چه کار بکند درست و سالم از امتحانات انشالله خارج بکند و نتایج کمالی امتحانات را برای ما … (۴۳:۴۴) بکند. نگفتند که نخواهید گفتند نخواهید مبتلا نشوید اما انسان میگوید خدایا من دلم میخواهد آن طوری که اولیا خاصت تند رفتند سرعت داشتند جذبه پیدا کردند به من هم بده آنوقت که آدم این را میخواهد یعنی قابلیتش را هم بدهد دیگر یعنی قابلیت را میخواهد عیب ندارد اینها اما یک موقع میگوید خدایا من را امتحان نکن این غلط است بگوید خدایا من را از امتحانات سرفراز بیرون بیاور این درست است. این بحث مهمی است میرسیم انشاالله آنجا وسلام علیکم و رحمته الله و برکاته
اولین کسی باشید که برای “تفسیر المیزان، جلسه 866” دیدگاه میگذارید;