بسم الله الرحمن الرحیم
درس اخلاق هفتگی استاد عابدینی در مدرسه علمیه ثامن الائمه (علیهالسلام)
موضوع جلسه: «امر به معروف و نهی از منکر»
سلام علیکم و رحمت الله
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین، والصلاة و السلام علی سیدنا محمد صلی الله علیه و آله و سلم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
اللّهم کن لولیک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی آبائه، فی هذا الساعة و فی کل ساعه، ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا، حتی تسکنه ارضک طوعا، و تمتعه فیها طویلا.
ان شاء الله از یاران، یاوران، و بلکه سرداران حضرت باشیم صلواتی سرداری مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
ان شاء الله خدای سبحان ما را به راهی که مرضیّ خودش است هدایت بکند، به بصیرتی که برای پیمودن این راه لازم است هدایت بکند، دست ما را بگیرد، مقام جزم و یقین و مقام عزم و همت را ان شاءالله به همه ی ما عطا بکند، صلوات دوم را بلند تر مرحمت کنید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
هر چقدر عشق و علاقه به حضرت زهرا سلام الله علیها داریم با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
من فکر میکردم این آخری خیلی حال و شور و هیجانش بیشتر باشد؛ چون عشق همه ی ما به حضرت، ویژه است. در عین اینکه همه ی حضرات معصومین را دوست داریم، عشق به مادر عشق دیگریست. من فکر میکردم که اینجا خیلی شور و هیجان بیشتر باشد و محبت بالاتری باشد. حالا ببینیم که همه ی شور و هیجانمان و عشق و محبتمان را به حضرت زهرا سلام الله علیها با صلوات بر محمد و آل محمد ابراز کنیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
حقیقتا ما آنچه که باعث شده گاهی عقب نشینی بکنیم شعارهایمان بوده، حضورمان در شعار ها بوده، ما نسبت حضورمان در شعارها کمرنگ تر از آن چیزی است که هستیم؛ یعنی حالمان بهتر است اما شعارمان کمتر است. شعار در کنار آن شعور حتما لازم است؛ لذا سعی بکنیم حضورمان در اجتماع، در آن جایی که احکام الهی باید آشکار شود، حضورمان پررنگ باشد. دیده بشویم. آن دیده شدن خودش همان چه هست؟ در جایی که ابرازی هست، آن ابراز همه گیر و بلند باشد؛ لذا در روایات شریف هم وارد شده: ارفعوا أصواتکم بالصلوة، فإنها تزیل النفاق[1]؛ صلوات بلند نفاق افکن است. نشان میدهد که این حقیقت شعاری در کنار آن شعور لازم است. خود این نفاق را از دل انسان و جامعه دور میکند؛ یعنی هر قدر انسان به این حال صلوات مکرر پی در پی بلند با همدیگر در جلسات و مجالسی که هست، آن هم با شور و نشاط ابراز داشته باشد از آن جلسات نفاق دور میشود، از جان فرد نفاق دور میشود و از اجتماع مؤمنان در کنار هم هم با صلوات بلند نفاق دور میشود. حالا یک صلوات نفاق افکن بفرستید. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اگر یک روزی نشانمان دادند که همه کارهایی که میکردیم یک طرف، این صلوات هایی که داشتیم به ظاهر هم مقدمه یا مؤخره بود و فرعی بود، ببینیم آنجا آنچه که مقبول است، اصل شده اینها [است]. آن چه که کفّه ی ترازو را سنگین کرده و نتیجه داده همین اظهار محبت هاست. این را دور نبینید باور بکنید؛ لذا در جلسات به این صلوات هایی که در شعار ها قرار داده میشود اعتنای ویژه داشته باشیم. ان شاء الله خدای سبحان ما را با صاحب صلوات و اهل بیت علیهم السلام محشور بگرداند.
خوب بحثی که در محضر دوستان بودیم یک چهار جلسه ای بود که بحث امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان یک عهد جمعی، داشتیم. تا کنون ما بحث صدق را به عنوان یک عهد اجتماعی و بعد وفای به امانتداری را به عنوان یک عهد اجتماعی مطرح کردیم که اگر یک اجتماعی، یک جمعی میخواهد به وحدت برسد، یک جمعی میخواهد روح جمعی در آن ایجاد بشود، اگر یک عده ای میخواهند یک کاری بکنند که یک حرکت کاروانی از کارشان نشأت بگیرد و نتیجه بدهد باید تشابه هایشان بیشتر باشد، وحدت شان فراگیرتر شود تا کاری که از آن ها نشأت میگیرد واحد باشد و تأثیرگزار. اگر بخواهد تشابه این جمع بیشتر بشود باید در رابطه هایی که این تشابه را بیشتر میکند، اعمالی که انسان را به هم شبیه تر میکند قدم بردارند که این اعمال را اسمش را گذاشتیم «عهد های جمعی» که دست به کاری بزنند که این کارها این افراد را به هم شبیه تر بکند؛ چون قصد کردند با هم یک کاری را انجام بدهند. هر جمعی که قصد میکنند با هم یک کار را انجام بدهند آن کار واحد جمعی، یک حرکت جدید و یک روح جدیدی را متولد میکند که اسم آن میشود «روح جمعی» که آن روح جمعی، مجموع نیست. بارها این را تکرار کردیم چون خیلی اهمیت دارد. ما یک افراد داریم که هر کسی یک کاری انجام میدهد، یک مجموع افراد داریم که با هم یک کاری را انجام میدهند که این مجموع افراد، کار جمع شده ی توان همه ی افراد است؛ اما یک کار جمعی داریم، روح جمعی داریم که او در حقیقت یک حقیقت جدیدی است که در جمعی که هدف واحدی پیدا میکنند آن روح متولد میشود مثل انسانی که متولد میشود و رشد و نمو دارد و این به بلوغ میرسد و به مرتبه ی اشدیّت و کمال میرسد و حتی اگر آن جمع ضعیف شدند او به ضعف کشیده میشود و حتی اگر از هم پراکنده شدند آن روح میمیرد؛ یعنی اجل دارد، موت دارد، تولد دارد، حقیقتا حیات دارد، اعتبار نیست، مجموع افراد اعتبار است اما آن روح جمعی یک حقیقت وجودی است که مرحوم علامه طباطبایی در المیزان و جاهای دیگر به این مساله خیلی تاکید دارد؛ لذا بیان ایشان هم این است که آن روح جمعی مساوی با مجموع افراد نیست کارش، نظیرش را اگر بخواهیم بیان بکنیم در قرآن، میفرماید که اگر بیست نفر صابر باشند نتیجه ی کار اینها دویست نفر است؛ ﴿إِن يَكُن مِّنكُمۡ عِشۡرُونَ صَٰبِرُونَ يَغۡلِبُواْ مِاْئَتَيۡنِۚ﴾[2]؛ بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر. اگر ما کار فردی کردیم هر نفرمان بر یک نفر غلبه میکند. اگر این کار جمعی شروع شد بیست نفر در هم آمیختند، صبر هایشان را به هم گره زدند؛ اصبروا را بعد از اینکه محقق کردند به صابروا رسیدند که ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱصۡبِرُواْ﴾؛ هر کدام تک تک، وَصَابِرُواْ[3]؛ با همدیگر صبرهایتان را به هم تکیه بدهید که این مقام صابروا این چه هست؟ إن یکن منکم عشرون صابرون؛ که این صبر ها دیگر صبر فردی نیست، صبر گره خورده به همدیگر است مثل تار و پود یک فرش یا پارچه اینها در هم تنیده میشود؛ صبر ها. وقتی در هم تنیده میشود این مقاومتش پولادین میشود چون مقاومت پولادین میشود در هم تنیده شده، آن موقع دشمن هر قدر به عده ای که اینگونه کنار هم جمع شدند حمله بکند باعث قوت این میشود. نه ضعفی بر این عارض نمیشود بلکه تازه قوای این آشکار میشود در جایی که مؤمنان صبرهایشان را به هم تکیه دادند، بصیرت هایشان را به هم تکیه دادند، محبت هایشان را به هم تکیه دادند؛ یعنی یک جمع اهل محبت شدند، بغض هایشان را به هم تکیه دادند؛ یعنی دشمنی هایشان به یک دشمن واحدی برگشت که معلوم بود همه ی اینها در این دشمنی شریک هستند که همانجوری که قرآن کریم در مورد آدم سلام الله علیه میفرماید که از ابتدا ﴿إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّكَ﴾[4]؛ از اول تو دشمن را خوب بشناس. این دشمن تو و زوج تو است، این عدوّ مبین است که دشمن و دشمنی با دشمن جزو چه هست؟ جزو آن ایجاد وحدتی است که میخواهد ایجاد بشود؛ یعنی اگر یک جمع میخواهند واحد بشوند هم باید دشمنان شان واحد باشند، آشکار باشند هم دوستان شان. اینجور نیست که فقط در دایره ی محبت ها به وحدت برسند امیر مؤمنان علیه الصلاة و السلام میفرماید که: «إنّما یجمع الناس الرضا و السخط»[5]؛ مردم را این تراضی های با هم، محبت های با هم و سخط ها و دشمنی های مشترکی که دارند به وحدت میرساند؛ یعنی آنچه که باعث میشود یک جمعی واحد شوند شناخت دشمن واحد است و شناخت دوستی های واحد است اگر انسان این را تجربه کرد آن موقع وقتی که مقام معظم رهبری میفرمایند که: إنّما المسلمون، مسلمون در مقابل دشمنانشان ید واحده هستند، این ید واحده بودن در مقام دشمن شناسی است که در عین این که اینها دوستی هایشان را به هم گره میزنند، دشمن واحد را شناختند و چون دشمن واحد را شناختند در مقابله ی با او به وحدت رسیدند. خود دشمنی با دشمن یک وجه وحدت است؛ یعنی اگر انسان نسبت به شیطان حساسیتش کم باشد و دشمنی شیطان را باور نکرده باشد این عدم باور نسبت به دشمنی با شیطان، قوای انسان را در بروز شدن و در به فعلیت رسیدن چه کار میکند؟ مانع میشود؛ یعنی اگر یک جایی مقابله ی انسان با دشمن شکل بگیرد بسیار از قوای انسان آنجا بارز میشود، به فعلیت میرسد؛ لذا دفاع مقدس برای ما یک برهه ی عالی بود، از این جهت بسیاری از توان ها به فعلیت در آنجا رسید. پیغمبر اکرم در دوران ده یازده ساله ی حاکمیت شان، حدود هفتاد و پنج غزوه ی چه داشتند؟ کوچک و بزرگ داشتند که مؤمنان در آن غزوه ها و جنگ ها که در مقابل دشمنان بود قوایشان به فعلیت رسید. پس اگر ما توجه مان به این مساله درست باشد نه فقط هیچگاه از فتنه نمی هراسیم؛ بلکه اگر فتنه ی پیش بیاید با تمام وجود در دل فتنه میرویم و آماده ایم؛ چرا؟ احساس مان این است که فتنه فعلیت ایجاد میکند در توانایی های ما. در حالت آرامش آن توانایی ها به فعلیت نمیرسید. ما جنگ طلب نیستیم اما از جنگ گریزان نیستیم. جوری میکنیم که اگر دشمن فکر جنگ را هم خواست بکند تجربه های سابقش نشان بدهد که ما تواناتر میشویم. این اگر در مقابل شیطان هم همینگونه بشود، شیطان دست از سر انسان بر میدارد وقتی شیطان به انسان نزدیک میشود که احساس میکند که میتواند او را به ضعف بکشاند؛ اما هر گاه شیطان به انسان نزدیک شد انسان حال ذکرش، حال توجه اش، حال تضرّعش بیشتر بشود به درگاه الهی، استعاذه اش قوی تر بشود، ذکرش بالاتر برود که ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّيۡطَٰنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾[6]؛ شیطان ببیند هر گاه یک قدم به ما نزدیک میشود ما ده قدم بصیرت مان بیشتر میشود خوب قطعا او اینجا می بیند نزدیک شدنش به ما باعث رشد بیشتر میشود و این کار را نخواهد کرد. دشمنی دشمنان هم همینجوری است؛ یعنی ببینید در این دشمنی ها، ما الحمدلله تا بحال با رهبری مقام معظم رهبری و قبل هم امام رحمت الله علیه هر دشمنی که پیش آمد روز به روز جواب قوی تر و امتحان بالاتری را دادیم. الآن ما در متن فتنه هستیم هنوز. شاید ارزیابی فتنه کامل با آن جهات مثبتی که ایجاد کرده هنوز مقدور نباشد؛ اما اگر بتوانیم یک تحلیل درست جامعی داشته باشیم یکی از مهم ترین و یکی از قوی ترین برخوردهای مردم ما در مقابل فتنه گران و فتنه دشمنان و مقابله با دشمنان در این فتنه ی بود که اینبار محقق شده. بعضی ها احساس یأس میکنند، فکر میکنند که دشمن توانست موفق بشود. نه! ببینید بعضی مرزها به هم ریخت؛ اما دشمن فکر میکرد که با به هم ریختن این مرز ها که جمهوری اسلامی در یک محذوری قرار بگیرد آن موقع نخواهد در حقیقت برخورد بکند و این مرز ها را برگرداند. مجبور باشد سکوت بکند. مردم بلافاصله آنچنان میریزند در مقابل این ها که… و عکس العمل نسبت به شکسته شدن مرز ها نشان میدهند که دیگر کسی قدرت به اصطلاح کنترل این مساله را نداشته باشد. این ها دیدند مرزها شکسته شد؛ اما از آن طرف کسی به میدان نیامد. غیر از یک عده ی قلیل قلیلی که این عده ی قلیل قلیل، دریده تر شدند اما بقیه ی مردم حتی میتوان گفت – این را که دارم میگویم میدانی عرض میکنم- حتی میتوان گفت در مقابل آن عده ی قلیل، مرز کسانی که مرتبه ی قبل ها شل تر بودند چه شدند؟ محکمتر شدند تا در حقیقت خودشان را از آن ها جدا بکنند. در کنار آن ها دیده نشوند. خوب این خودش یک بصیرت است، یک کمال است. این مرز اگر…. . میدانید برای دشمن ما تحلیل این مسأله چقدر گران تمام میشود و چه تو دهنی است که وقتی مرز ها شکسته شد به ظاهر، اما کسی اجابت نکرد برای او که بخواهد غیر از یک عده ی قلیل – این که میگویم یک عده ی قلیل، واقعا خیلی قلیل است ها – این ها فکرشان در این بود که خیلی این جریانات میتواند چیزهایی را آشکار بکند که آرزوهای خیلی ها در دلهایشان بود؛ اما این محقق نشد چون دشمن را مردم میشناسند؛ یعنی اگر هم محبت به جمهوری اسلامی شان در اوج نباشد، مراتب باشد، نسبت به دشمنی دشمن حساسیت دارند. این خودش یک مرتبه از ایمان است، کم نیست که حساسیت به دشمن داشتن خودش یک مرتبه از کمال است؛ لذا اگر به ما میگویند که صدقائک ثلاثه؛ دوستان تو سه دسته هستند: صدیقک و صدیق صدیقک و بعد که؟ عدوّ عدوّک؛[7] دشمن دشمن تو هم چه هست؟ جزو دوستان تو محسوب میشود با اینکه دشمن دشمن من است ها، اما دشمن دشمن من جزو دوستان من حساب میشود. پس شناخت دشمن و دشمنی با دشمن یکی از مرز های چه هست؟ یکی از مرزهای مهم است. این را مقدمتا عرض کردم تا وقتی آقا میفرمایند که ید واحده باشیم؛ یعنی این سه دسته؛ صدیق و صدیق صدیق و عدوّ عدوّ، در کنار هم که قرار بگیرند آن نتیجه ای که محقق میشود نتیجه ی بی سابقه ای است. اگر ما توانستیم این کار را بکنیم که این گروه های صدیق و صدیق صدیق را و عدوّ عدوّ را کنار هم قرار بدهیم و در مقابل آن سه دسته ی مقابل که دشمنان ما هم سه دسته میشوند آنها را هم خوب بشناسیم این دسته بندی ها و مرز ها انسان را قویتر و فعلیتش را بالاتر میکند. در سوره ی آل عمران که در محضرش بودیم و جلساتی گفتگو کردیم در آیات صد و سوم به بعد که: بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایّها الذین میفرماید که: یا ایها الذین آمنوا. بیاورم که اشتباه نخوانم. یک صلوات بفرستید: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
بله! ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِۦ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٠٢﴾ ؛ ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ (یعنی خطابش به یا ایها الذین آمنوا است که آیه ی قبل آمده) بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ﴾؛ اعتصام به حبل واحد داشته باشید. لفظ اعتصام و آن چنگ زدن و محکم گرفتن، آن هم به حبل واحد، آن هم جمیعا، همه با هم به یک حبل. و لا تفرّقوا؛ درست است؟ بعد در آیه ی بعد که میفرماید که آن اعتصام به حبل واحد امر به معروف و نهی از منکر است. بعد در آیه ی بعد میفرماید، و لا تفرقوا را توضیح میدهد حالا در آیه ی صد و پنجم. در آیه ی صد و چهارم اعتصام به حبل الله جمیعا را توضیح داد که ﴿وَلۡتَكُن مِّنكُمۡ أُمَّةٞ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلۡخَيۡرِ وَيَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَيَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنكَرِۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٤﴾[8]؛ اما در آیه ی صد و پنجم و لا تفرقوا را توضیح میدهد. این و لاتفرقوا و آن واعتصموا این همان ید واحده که جریان – ببینید – پیاده روی اربعین سه جهت را آشکار میکند: یکی دوستی مؤمنان با همدیگر که همه یا خادم الامام اند یا زائر الامام. و همه چیز آنجا چه هست؟ یک جامعه ی امام زمانی را آشکار میکند و دومین اثرش این است که باید دشمنی دشمنان را آشکار بکند که در مقابل چه این پیاده روی محقق میشود؟ در مقابل آن ظلمی که محقق شد و حضرت زینب سلام الله علیها را به اسارت بردند اینها بعد از آن جریان عاشورا و دوران آشکار کردن ظلم ظالمان است؛ یعنی دوران اسارت، دوران آشکار کردن ظلم ظالمان است. پس اگر آن محبت مؤمنان آشکار شده در اربعین ولی هنوز آن وجهه ی آشکار کردن ظلم ظالمان در آن چه هست؟ ضعیف است در این پیاده روی های ما. چرا؟ حالا آن هم علت هایی دارد ولی باید به عنوان یک غایت به این سمت حرکت بکنیم که ظلم ظالمان هم در آنجا چه شود؟ آشکار شود. بعد این دو تا با هم دو بال هستند؛ یعنی محبت مؤمنان به همدیگر و آن دشمنی نسبت به ظالمان دو بال هستند که این دو بال چه را ایجاد میکنند؟ چه را ایجاد میکنند این دو بال؟ رابطه با امام را. خیلی زیباست؛ یعنی ارتقا و قرب به امام با چه حاصل میشود؟ محبت مؤمنان با هم و دشمنی با ظالمان. چرا؟ چون همان جوری که قبلا عرض کردیم امام مظهر تمام معروف هاست و حقیقت همه ی معروف هاست؛ لذا محبت به هر معروفی محبت به امام است، محبت مؤمنان به همدیگر که معروف است محبت به امام است و امام از هر منکری پیراسته است و دور است آن هم اشدّ دوری. یک موقع است من دورم از یک بدی. این حدی از دوری است اما امام با هر بدی که جداست اشدّ دوری را نسبت به بدی دارد. همچنان که نسبت به خوبی که ارتباط دارد و ظهورش است اشد ارتباط است که هر خوبی شأن امام است و هر بدی کاملا از امام جداست. رابطه ی محبت های بین مؤمنان و به معروف و رابطه ی ارتباط مؤمنان در مقابل ظالمان و نفرت مؤمنان از ظالمان، این دو بالی است که شناخت امام را به دنبال میآورد، رابطه ی با امام را به دنبال میآورد. پس امر به معروف و نهی از منکر حقیقتش چه هست؟ ارتباط با امام و رشد در دایره ی امام است. پس اگر یک موقع ظلم ظالمان را نفرت ما نسبت به او کم شد به همین نسبت از امام دور شدیم. فقط محبت به معروف نیست که ما را به امام نزدیک میکند بلکه تنفر از ظلم هم ما را به امام نزدیک میکند؛ لذا همانجوری که در آیات مختلف که اینها مؤمنان ﴿أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ﴾ هستند، ﴿رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ ﴾[9] هستند یا ﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ هستند، ﴿أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ﴾[10] هستند. درست است؟ این که این نگاه ایجاد میشود دو طرف باید باشد.
اگر این دو طرف شد حالا آقا که میفرمایند ید واحده بودن در مقابل همه ی جاهلان و غافلان و ظالمان و معاندان. اگر میفرمایند: ید واحده بودن که همان حدیث زیبایی است که مسلمون با هم ید واحده در مقابل مَن سواهم هستند، درست است؟ این ید واحده بودن در دو چیز خودش را آشکار میکند: یکی محبت های شدید و یکی بغض های واحد، دشمنی های واحد این ید واحده را شکل میدهد. خوب اگر دشمن به دنبال این است که… آیه را بخوانم بعد ان شاء الله در محضرش باشیم. آیه ی ۱۰۵ میفرماید: ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ﴾ این دارد قسمت دوم آیه ی «و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لاتفرّقوا»… آنجا بود آنجا عنوان را و تیتر را مطرح کرد تفصیلش در این آیه ی بعد که امر به معروف تفصیل واعتصموا بحبل الله بود این آیه هم تفصیل و لاتفرقوا است. مرحوم علامه میفرماید این آیه که ﴿وَلَا تَكُونُواْ كَٱلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَٱخۡتَلَفُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَهُمُ ٱلۡبَيِّنَٰتُۚ وَأُوْلَٰٓئِكَ لَهُمۡ عَذَابٌ عَظِيمٞ١٠٥﴾[11] این آیه میفرماید نباشید مانند کسانی که تفرقه کردند و اختلاف کردند، من بعد ما جائهم البینات، خیلی تعبیری لطیفی است. ایشان میفرماید این تفرّق و اختلاف که میآید وقتی جدا بیایند معنایشان هر دو یکی میشود؛ اما وقتی با هم میآیند هر کدام معنایی دارند. اینجا با هم آمدند. تعبیر ایشان به عنوان یک امر قوی و امر جدی این است که تفرقه، تفرّقوا تفرقه ی در ابدان و اعمال است که اختلاف که تفرقه ی در عقاید است به دنبال آن میآید، و لا تکونوا کالّذین تفرّقوا؛ جوری نباشید که ارتباطات عملی تان با هم چه بشود؟ متفاوت بشود. با تفاوت نشود؛ یعنی وقتی یک کسی میآید در جامعه ی مؤمنین، ببیند کأنّه هر کسی کار خودش را دارد میکند. یک کار واحد نیست، ارتباط ندارد، گسسته است، این گسستگی با اینکه هر کسی کار خوب هم دارد انجام میدهد اما گسستگی باشد این تفرقه است. یک مرتبه از تفرقه آنجایی است که هر کسی به کار خوب مشغول است اما این کار خوب این ربطی به کار خوب دیگری ندارد و دیگری هم همینطور و دیگری هم همینطور. مثل مهره های جدای از هم و ابدان جدای از هم که هیچ ارتباطی ندارند اگر اینجوری شدید این مورد نهی است. میگوید اگر اینجور شد که تفرقه ی اینجوری حتی در کارهای خوب جدای از هم، بی ارتباط با هم شکل گرفت میگوید این کار های تفرقه و متفرق کم کم به اختلاف کشیده میشود. این جدایی و بینونت کم کم به اختلاف اعتقادی کشیده میشود. خیلی زیباست اما اگر مسأله بالاتر از این شد یعنی این تفرق در اعمال نه فقط در کار خیر نبود بلکه انسان ها با سلایق مختلف دست به کارهای مختلفی زدند که حتی ممکن بود بعضی اعمال خیر نباشد. میگوید اگر در یک جامعه ی یک کسی یا عده ای عمل متفرقی از دیگران انجام دادند و این جامعه در صدد اصلاح این عمل برنیامد این را اصلاح نکردند و مرتبط نکردند و باز نگرداندند. این جمعی که این تفرق را انجام دادند کم کم به اختلاف اعتقادی کشیده میشود؛ یعنی از یک جایی عملی آغاز میشود از یک عمل تفارق حاصل میشود، شروع میشود؛ اما به چه کشیده میشود؟ به اختلاف در مبانی کشیده میشود. میگوید اگر میخواهید اختلاف در مبانی آن هم به دنبالش که میفرماید که واختلفوا من بعد ما جاءهم البینات؛ اختلاف در مبانی حتی تا جایی که در اولیات و بیّنات و آنچه که روشن بوده این اختلاف راه پیدا میکند. وقتی من کاری را کردم و جلو من اگر این کار غلط بود گرفته نشد این ادامه ی کار باعث میشود اگر بعدا مورد تعارضی یا اشکالی و شبهه ی قرار گرفتم در صدد دفاع از کار بربیایم. وقتی میخواهم از این کارم دفاع بکنم دنبالش توجیه کار، مبنای برای کار پیدا میخواهم بکنم. حالا ببینید مثلا یک مثال بزنم برایتان. ما فکر میکنیم بعضی کارها، صرف یک کار است دیگر. این کار خلاصه حالا خیلی هم اثر در جامعه نمیگذارد که بخواهیم حساسیت نشان بدهیم.
یک مثال ساده: مثلا اگر یک جوان ما، یک شلوار پاره می پوشد به عنوان مد، یک شلوار زشت می پوشد به عنوان مد، مویش را یک کاری میکند زشت شود ولیکن مد می بیند اگر به او بگویی که چرا این کار را کردی… من از یکیشان پرسیدم یک دفعه، گفتم واقعا مویت را اینجوری کردی احساس میکنی قشنگ تر شدی؟ گفت: نه. من فکر میکردم حالا میگوید: آره مثلا باید باهاش بحث بکنیم. گفت نه قشنگ تر نشدم. گفتم واقعا خودت هم میدانی؟ گفت: آره. گفتم خوب پس چرا کردی؟ گفت: خوب مُد است. یعنی آنچه که تبعیت این را سبب میشود نه زیبایی است… اگر زیبایی باشد زیبایی با تمام ذوق و سلیقه و دایره ی وسیعی که دارد ولی یک مبانی دارد، یک تناسبی در کار است، یک ارتباطی در کار است باز. مبانیش ثابت است زیبایی شناسی. هر چند جزئیاتش متفاوت است و سلیقه ها خیلی متفاوت میشود ولی یک مبنایی دارد که از آن مبنا که خارج شود معلوم میشود زیبایی نیست. حدودی در کار دارد اما اگر جوان به این کار کشیده شد فکر میکنید این عمل، یک عمل میماند؟ یا کم کم این عمل چه پیدا میکند؟ مبنا. مبنایش چیست؟ به مبنایی میرسد که زیبایی مهم نیست؛ مد مهم است. درست است؟ بعد وقتی رسید به اینکه زیبایی مهم نیست، مد مهم است آن وقت مد را کی تعیین میکند؟ دیگر این کار این دست چه نیست؟ عقلا نیست که اینها تعیین بکنند. هر کسی که تعیین کننده ی مد است آن وقت آن امام این میشود بعد به دنبال این، نسبیت در اخلاق پیش میآید؛ یعنی کسی که زیبایی و کار زیبا و خوب معیاری برایش نداشت، مبنایی نداشت هرچیزی که پسندید، مد محسوب شد و آن جمع محسوب شد آن شد در حقیقت اصل. خوب کم کم میبینی چه میشود؟ این نگاهش از عمل به اخلاق و از اخلاق به اعتقاد؛ یعنی نسبیت… . از عمل به اخلاق و از اخلاق به اعتقاد کشیده میشود. بعد دنبالش کم کم وقتی که این بخواهی با او با یک چیز ثابتِ ، یک چیز حقیقیِ واقعی صحبت بکنی، این دیگر میگوید که همان جوری که در نظام عمل، واقعیت معنا نداشت بلکه آن اعتباری که اعتبارگران کردند اصل بود، در همه ی اینها هم همان میشود. بعد دنبالش میبینی شلوار پاره برای این چه میشود؟ زیبا میشود چون مد است، نه چون زیباست. یعنی زیبایی آن چیزی میشود که اعتبار است نه آن چیزی که هست. از هستی در نمی آید، از واقع بر نمیآید بلکه از چه در میآيد؟ از اعتبار. خوب این اعتبار ابتدا در یک افعالی شکل میگیرد بعد از افعال این در چه شکل میگیرد؟ در اخلاق شکل میگیرد و بعد در اعتقاد.
لذا اینجا که میفرماید که اینها تفرّقوا؛ و لا تکونوا کالذین تفرقوا؛ در اجتماعتان حواستان باشد تفاوت های عملی مهم است اجتماع مثل یک انسانی که وقتی که به عمل دست میزند اگر وجودش واحد نباشد، اگر اعمالش در راستای هم نباشند این فرد متلاشی میشود، این فرد به شکست میرسد. نمیتواند به سرانجام برسد. اگر پا میخواهد به این سمت حرکت کند، دست سمت دیگر را بخواهد و سر سوی دیگر را بخواهد این شخص حرکتی برایش محقق نمیشود؛ اما اگر در وجود انسان حرکت امکان پذیر میشود چون تمام دست و پا و سر و همه ی امکانات انسان در یک سو میخواهند حرکت بکنند. اجتماعی حرکت برایش محقق میشود که اعضای آن اجتماع همه اعضای یک پیکر واحد بشوند، در یک جهت واحد حرکت بکنند. آن وقت اگر امر به معروف میخواهد محقق بشود و نهی از منکر. مربوط به این است که اگر عضوی تخطی کرد و خواست در حقیقت از این سرپیچی بکند این نمیتواند در حیات اجتماعی این کار را بکند. در حیات فردی، در خانه اش، در خلوتش خوب عیبی ندارد، آزادی او در نظام فردی او سرجایش است اما در نظام اجتماعی تحت قواعد اجتماع اگر حرکت نکند فقط به خودش ضربه نزده بلکه به نظام اجتماعی و حیات دیگران و حرکت دیگران هم مانعیت ایجاد کرده؛ لذا میگوید این را با خودت هماهنگ کن. اگر هماهنگ نکردی در این رتبه، به مرتبه ی اختلاف کشید که اختلاف در عقاید بود آن موقع دیگر جمع کردن این مساله ساده نمیشود به خصوص در بعضی از آیات مثل – اگر اشتباه نکنم – دویست و سیزده سوره ی بقره باشد در آنجا میفرماید این اختلاف به بغی هم کشیده میشود؛ ﴿بَغۡيَۢا بَيۡنَهُمۡۖ﴾[12]. که آنجا یعنی از تفرّق در اعمال به اختلاف در عقاید و به بغی و قیام در مقابل، کشیده میشود؛ یعنی آنجایی که یک حرکت عملی غلطی در اجتماع شکل میگیرد اگر در آن مرتبه امر به معروف و نهی از منکر با تمام مراتب محبتیش که حقیقت واحد اجتماعی یک بدن ببینند خودشان را با همه ی آن نگاه، نه فقط با غضب و در حقیقت مقابله؛ بلکه با چه؟ با همان نظام مهر و محبت که انسان نسبت به اعضا و جوارحش دارد در اجتماع حل مساله را کرد این به اختلاف در عقاید کشیده نمیشود و به بغی و مقابله و قیام در مقابل حقیقت کشیده نمیشود. پس این مراتبی که ایشان اینجا میفرماید که اختلاف در ابدان و اعمال، به اختلاف در عقاید کشیده میشود، منجر میشود و بعد وقتی اختلاف در عقاید شد حالا دیگر اعمال با مبنا شکل میگیرد. اگر قبل از این، این تفکرش کشش این را نداشت که ببیند این عمل با این تفکر مقابله دارد و تنافی دارد بعد از این چه میشود؟ حالا عالمانه و عامدانه عمل از او شکل میگیرد. اگر قبلا جاهلانه بود و غافلانه بود ولی از این به بعد چه میشود؟ عالمانه و معاندانه شکل میگیرد. عملی که غافلانه و جاهلانه شکل بگیرد درمانش به گونه ای است؛ اما اگر معاندانه و عالمانه این شکل بگیرد درمانش خیلی سخت میشود. پس نگاه در این است که اگر امر به معروف و نهی از منکر میخواهد محقق شود در نظام اجتماعی، دنبال این است که آن جریان را نگذارند از مرتبه ی اعمال این زنجیره به مرتبه ی اعتقاد کشیده بشود. اگر دیر جلوش گرفته شود این به مرتبه ی چه میکشد؟ اعتقاد و آنجا حل این زنجیره سخت میشود. خوب این تا اینجا بیان مساله بود که در آیه فرمود. پس اگر ما امروز مواجهیم با این که میبینم در صحنه گسست هایی ممکن است در بعضی از افراد نسبت به اجتماع پیش آمده باشد این چاره اش این است که در مقابل حیله ی دشمن ما پیوست ها و آن رابطه های مؤمنان را تقویت بکنیم. یعنی هر قدر رابطه ی مؤمنان با هم امروز قوی تر بشود، ید واحده شدن در محبت ها شدت پیدا بکند، هر چقدر که محبت آمیز بوده محبت آمیزتر بشود، هر چقدر خوب بوده خوبتر بشود این مقابله ی با حرکتی است که دشمن ایجاد کرد؛ یعنی اگر ما میخواهیم دشمن را مأیوس بکنیم در این حرکت، باید چه کار بکنیم؟ باید از جمع های مختلفمان به عنوان یک عهد جمعی که آن هم با نگاه تسرّی به بقیه ی اجتماع مؤمنین که یاد بگیرند این حرکت را شکل بدهیم که ارتباطاتمان را، محبت هایمان را، رفت و آمد هایمان را، جمع های مؤمنان را به خصوص با توجه به این فاصله ی که در ایام کرونا پیش آمده بود و یک سری ضعف ها و فطور ها در رابطه های اجتماعی پیش آمد این نتیجه به او مرتبط است؛ یعنی رفت و آمد ها اگر بیشتر بود خود این رفت و آمد ها، کدورت ها را کمتر میکرد، محبت ها را بیشتر میکرد. کم شدن این رفت و آمد ها باعث میشود فردیّت ها قویتر شود، اجتماع مؤمنان ضعیف تر شد و این ضعف اجتماعی باعث میشود که تفرق های اعمال بیشتر بشود و تفرق های اعمال به اختلاف در عقاید منجر میشود. ببین! آیه انگار برای امروز ما نازل شده، دوای امروز ما را دارد بیان میکند، میگوید اگر میخواهید این حل شود باید تفرق اعمالتان کم شود، اگر میخواهید تفرق اعمال کم شود باید چه شود؟ پیوستگی های ما، ارتباطات ما بیش از گذشته باشد. هر جنگی سلاح خودش را دارد. یک موقع است در میدان مقابله توپ و تانگ و اسلحه لازم است در مقابل هم شلیک شود. یک موقع هست که در مقابل نفرت پراکنی که دشمن ایجاد کرده، گسترش محبت مقابل آن نفرت پراکنی است، این میتواند سلاحی باشد که او را به زمین بزند. اگر او آتش را دارد در این جا در کینه ها و غضب ها میگسترد پراکنده کردن آب خنک محبتی که ﴿إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ﴾ یا میفرماید: ﴿عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ﴾[13]… آن آیه ی شریفه در همین جا میفرماید که: وَكُنتُمۡ عَلَىٰ شَفَا حُفۡرَةٖ مِّنَ ٱلنَّارِ؛ شما بر لبه ی آتش بودید در کینه ها و دشمنی ها؛ اما خدای سبحان شما را چه کار کرد؟ فَأَنقَذَكُم مِّنۡهَاۗ؛ شما را نجات داد. چطور نجات داد؟ فرمود: إِذۡ كُنتُمۡ أَعۡدَآءٗ فَأَلَّفَ بَيۡنَ قُلُوبِكُمۡ؛[14] تألیف بین قلوب ایجاد کرد. این تألیف بین قلوب حد ندارد. نه صرف یک رابطه ی عادی، اگر مؤمنان در مقابل این حرکت دشمن اثر و عکس العملشان این بود که به شدت محبت و رابطه با همدیگر چنگ زدند و به این رو آورند تمام حیله ی دشمن و حمله ی دشمن با این چه میشود؟ خنثی میشود و بلکه برمیگردد به خودش عکس العمل این و این چون یک حقیقت فطری است این محبت، جامعه ای که از این محبت بهره مند شود بالخصوص هر کسی که ببیند ،هرکسی که به این جامعه نگاه بکند احساس میکند که این جامعه برای او هم مطلوب است، محبوب است. این جامعه برای او هم جذاب میشود؛ لذا میبینید در مقابل حمله ی او ما صدور انقلاب مان را میکنیم. به جای اینکه عقب گرد بکنیم با محبت بیشتر، فعلیت دادن ارتباطات گسترده تر، روابط بالاتر، جذابیت دین مان را آشکار میکنیم غیر از این که خودمان هم محکمتر میشویم. هر چقدر تار و پود ارتباط مؤمنان بیشتر بشود قطعا جذابیت دین بیشتر خودش را آشکار میکند. این دشمن را میترساند که آن جذابیت ها آشکار شود. ما باید حمله ی او را سبب آشکار شدن این قرار بدهیم که نشان بدهیم قبل از این اگر مرتبه ی پیوستگی ما درجه ی دو بود، الآن به درجه ی ده میخواهیم خودمان را برسانیم که ده درجه ارتباط مان چه شود؟ قوی تر شود. خوب این حالا راهکارهای را میطلبد این در مرتبه ی طراحی کلش بود اما راهکارهایی را میطلبد که آن راهکار ها تعریف ها و تعیین موضوع ها که چجوری این محبت ها را در ضمن چه کارها و اعمالی این روابط را شکل بدهیم. از ارتباطات ساده ی اولی آغاز میشود تا ارتباطات پیچیده ی ولایی کشیده میشود و این کشش دارد و این تعریف شده؛ لذا پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) وقتی به مدینه آمدند اولین اقدامی که کردند چه بود؟ اخوت بین مدنی ها و مکی ها و مهاجر و انصار بود که این پیوند اخوت، این دو طایفه ی متشتت را وحدت داد. اینقدر این اثر داشت که قوام این جامعه ی اسلامی، ید واحده بودن با این محقق شد. یهودی که اختلاف افکن و اطراف مدینه، دورتادور مدینه را احاطه کرده بود و امید داشت که با اختلاف افکنی بتواند بر مسلمان ها غلبه بکند ناامید شد از این مسأله. دید اینها ید واحده شدند. این ید واحده شدن امروز از جامعه های که مؤمنان قوی هستند باید آغاز شود. مایی که اظهار طلبگی میکنیم واقعا در روابط بیرونی مان بین مؤمنان و درون دلمان نسبت به مؤمنان واقعا محبتمان را بیشتر بکنیم. در روایت میفرماید دو مؤمن که به هم میرسند أفضلهما عندالله أحبّهما لأخیه؛[15] آنی پیش خدا مقامش بالاتر است که محبتش به برادرش بیشتر باشد. سبقت محبت به همدیگر به عنوان یک راهکار باید امروز در مقابل حرکت دشمن دیده بشود که مؤمنان احساس بکنند قربشان به امامشان که ذلک قربة الیّ؛[16] محبت و رفت و آمد شما با همدیگر، نزدیک شدن به من است. اگر ما این را دیدیم سبقت در محبت به همدیگر آن وقت چه میشود؟ این رابطه ی خنثی کردن آن حیله های دشمن میشود که؛ و کنتم علی شفا حفرة من النار؛ شما بر لبه ی پرتگاه آتش، آتش کینه ها، دشمنی ها، آن اختلاف ها… اما إذ کنتم… آنجا میفرماید که وقتی شما اعدا بودید فألّف بین قلوبکم؛ آنی که این آتش را خاموش کرد چه بود؟ این تألیف بین قلوب بود. امروز مگر این نیست؟ اگر باور کردیم آنچه که میتواند این آتش را خاموش بکند تألیف بین قلوب بالاتر است. نگوییم ما داریم. میگوید هر چه که هست چند برابر باید کرد. اگر آتش حجیم تر شده، سنگین تر شده، جواب آن آتش، آن آبی که میتواند این آتش را خاموش بکند محبت بین مؤمنان است که میتواند آن آتش را خاموش بکند مثل براده های آهن خالصی که جذب آهن ربا میشوند ابتداءاً. اگر این آهن ربا قوی تر شود اثرش چه میشود؟ به دنبال جذب خالص ها در ابتدا ناخالص ها را هم قدرت پیدا میکند که جذب کند. اگر جامعه حول محور محبت، مؤمنان جمع شدند آن کسانی که شل ایمان هم هستند این جاذبه ی فطری آن ها را هم به سمت این آهن ربا جذب میکند و از آن تفرّق در اعمال جدا میکند. خوب خیلی من حرف زدم ولی خوب این طرح باید بالأخره به سرانجام میرسید این بحث را باید بارها و بارها از زوایای مختلف تکرار بکنیم. اینجور نیست که فقط معرفت به او کفایت بکند. اقدام عملی را میطلبد، عزم جمعی را میطلبد باید گروه های مختلف چه کار بکنند؟ با نگاه قرآنی عزمشان را جزم بکنند به عنوان یک راهکار مقابله، دست به کاری بزنیم تا از تفرق در اعمال با این وحدت در آن قلوب، و اتحاد و محبت در قلوب، تفرق در اعمال را بتوانیم مقابله بکنیم و این آتش را بتوانیم با این محبت خاموش بکنیم. اگر این باور شکل گرفت دنبال این هستیم هر کی شروع بکند؛ هم در اقدامش، هم در تبیینش؛ یعنی خود این میشود مرتبه ی از جهاد تبیین که تبیین این مسأله به طوری که بتوانیم این آتش را با این اقدام و تبیین خاموش بکنیم. ان شاء الله خدای سبحان همه ی ما را، دلهای ما را به هم نزدیک و نزدیکتر بگرداند. – باور بکنیم که هر چقدر به هم نزدیکتر میشویم به اماممان نزدیکتر شدیم – این را به ما بچشاند که محبت بین مؤمنان خاموش کننده ی آتش تفرقه ها و اختلافات است. این باور را ان شاء الله در ما ایجاد بکند به حق حضرت زهرا سلام الله علیها؛ مادر همه ی ما به ما این محبت های بین مؤمنین را روز به روز بیشتر بچشاند، عزم بر اینکه… اراده و عزم جدی برای محبت بیشتر از درون خانه،از پدر و مادر…، ﴿قُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَأَهۡلِيكُمۡ نَارٗا﴾[17]؛ این آتش را چجور خاموش بکنیم؟ از نزدیکترین، از درون خودمان محبتی باشیم، به نزدیکان خودمان اهلیکم و همچنین ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[18]؛ از نزدیکان و همچنین دوستان و آشنایان و مؤمنان و همکاران. قدرت پیدا بکنیم که ان شاء الله روز به روز توسعه ی محبت داشته باشیم. با توسعه ی محبت ان شاء الله خدای سبحان ما را محبّ خودش قرار بدهد که ﴿إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ﴾[19]؛ محبوب خدا هم ان شاء الله با همین محبت بشویم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
[1] . الکافي ، ج۲، ص۴۹۳، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ، ج۱، ص۱۵۹، مکارم الأخلاق ، ج۱، ص۳۱۲، المحتضر ، ج۱، ص۷۶، الوافي ، ج۹، ص۱۵۱۸، وسائل الشیعة ، ج۷، ص۱۹۲، وسائل الشیعة ، ج۷، ص۲۰۰، بحار الأنوار ، ج۹۱، ص۵۹
[5] . تفسير الصافي ، ج۴، ص۴۸، تفسير نور الثقلين ، ج۴، ص۶۳، تفسير كنز الدقائق ، ج۹، ص۵۰۱، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۱۰۸، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۲، تفسير الصافي ، ج۵، ص۱۳۶، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۴۰، بحار الأنوار ، ج۶۸، ص۱۵۹، بحار الأنوار ، ج۶۸، ص۲۶۲، ، نهج البلاغة ، ج۱، ص۳۱۹، بحار الأنوار ، ج۹۷، ص۹۵، بحار الأنوار ، ج۶۰، ص۲۱۳، الغارات ، ج۲، ص۵۸۴، بحار الأنوار ، ج۳۴، ص۳۵۹، مستدرك الوسائل ، ج۱۲، ص۱۰۹
[7] . نهج البلاغة ، ج۱، ص۵۲۷، إرشاد القلوب ، ج۱، ص۱۹۴، بحار الأنوار ، ج۶۴، ص۱۹۵، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۱۶۴
[15] . الکافي ، ج۲، ص۱۲۷، مشکاة الأنوار ، ج۱، ص۱۲۲، مجموعة ورّام ، ج۲، ص۱۹۱، الوافي ، ج۴، ص۴۸۵، وسائل الشیعة ، ج۱۶، ص۱۷۶، بحار الأنوار ، ج۶۶، ص۲۵۰، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۳۹۸، عوالم العلوم ، ج۲۰، ص۸۱۵،، المحاسن ، ج۱، ص۲۶۳
[16] . الإختصاص ، ج۱، ص۲۴۷، بحار الأنوار ، ج۷۱، ص۲۳۰، مستدرك الوسائل ، ج۹، ص۱۰۲
اولین کسی باشید که برای “امر به معروف و نهی از منکر (5)” دیدگاه میگذارید;